ماهنامه الکترونیکی خبری - تحلیلی بلیغ (سال یازدهم - شماره یکصد و سیزدهم - خرداد 1404)

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 

ماهنامه الکترونیکی خبری - تحلیلی بلیغ (سال یازدهم - شماره یکصد و سیزدهم - خرداد 1404)

null

طلیعه سخن

جریان غدیر یک واقعه مهم و بی نظیر تاریخی است، لیکن تاکنون اهمیت لازم را به آن نداده اند. این در حالی است که واقعۀ غدیر پایه اصلی تمام حوادثی است که بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوجود آمده است.

در این بین مسائل سیاسی بعد از واقعه غدیر به قدری پر رنگ بود که اجازه نداد این واقعه خود را نشان دهد تا جایی که حتی برخی این واقعه مهم را فراموش کردند.

بی شک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله  نمى ‏توانست اسلام را که همچون نهالى نو خواسته در معرض همه گونه خطرات بود، و نیاز شدیدى به مراقبت و نشر تبلیغ ‏داشت، به حال خود واگذارد و براى بعد از وفات خود پیش بینى لازم را نکند.

از سوى دیگر جانشینان پیامبر صلى الله علیه و آله باید صفات ویژه پیامبر را از «علم، تقوا و مقام، عصمت» داشته باشند. بدیهى است آگاهى بر وجود این صفات در کسى، جز براى خداوند ممکن نیست.

به همین دلیل روشن، باید جانشینان پیامبر صلى الله علیه و آله به وسیله خود او و از طرف خداوند تعیین گردند و داستان‏ «غدیر خم» یکى از این موارد است.

این جریان در سال آخر عمر پیامبر صلى الله علیه و آله پس از بازگشت از حجة الوداع (آخرین حج) در سرزمینى به نام‏ «غدیر خم» صورت گرفت، و پیامبر صلى الله علیه و آله در آنجا على علیه السلام را در مقابل دیدگان ده ‏ها هزار تن به طور رسمى به جانشینى خود تعیین نمود.

چیزى که پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله تا سال آخر عمر شریفش به طور رسمى آن را بیان نکرده بود، هم سنگ و هم طراز رسالت‏ و نبوت خاتم الانبیاء بود، این مسأله‏ آن چنان از نظر اسلام دارای اهمیت است که به پیامبر صلى الله علیه و آله دستور داده مى‏شود آن را ابلاغ کند؛ و اگر ابلاغ نکند رسالت‏ پروردگار را ابلاغ نکرده است: «وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ».[١]

لذا موضوع ولایت که به صورت رسمی در آیه ٦٧ سوره مائده بیان شده است تداوم بخش رسالت و تضمین کننده بقای دین است و انکار آن هم سنگ انکار اسلام است چرا که غدیر ضامن دوام و بقای اسلام است.

مطابق عقیده شیعه، امامت و خلافت با نص است؛ یعنى به وسیله خداوند از طریق پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله، امام علیه السلام و خلیفه بعد از او تعیین شده است.

در این بین، غدیر از واضح ترین دلایل امامت و برنامه ای برای رسمیت بخشیدن به ولایت بود؛ در واقع غدیر روز نصب امامت ائمه اطهار علیهم السلام و پایه ولایت بوده و ولایت نیز مکمل نبوت است.

البته مسأله امامت و ولایت، مسأله پیچیده و مشکلی نیست ولی متأسفانه حرکت های سیاسی بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله به خاطر حب و بغض ها مسیر آن را تغییر داد.

هم اکنون عده اى اصرار دارند تا دین را از حکومت جدا کنند، حال آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله براى ادامه خطّ حاکمیّت صالحان به فرمان الهى در روز عید غدیر خم، على علیه السلام را به جانشینى خود و امامت‏ مردم پس از خویش منصوب کرد.

اینگونه است که ولایت از نماز و روزه و حج و زکات بالاتر است؛ زیرا ولایت به معناى اجراى قانون اسلام توسّط أئمّه معصومین «علیهم السّلام» و جانشینان آنان مى‏باشد؛ که نتیجه‏ اش حکومت‏ اسلامى است؛ ولایتى که از ولایت حضرت على علیه السلام در غدیر خم نشأت گرفته است.

در حقیقت مسأله ولایت علی علیه السلام حلقه اتصال همه مردم جهان برای تحقق حکومت جهانی است؛ غدیر نقطه شروع است اما به مهدویت منتهی می شود، بی جهت نیست که بیش از 25 جمله در خطبه غدیر مربوط به مهدویت است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در خطبۀ غدیر فرمود: ای مردم! من نبی هستم و بعد از من اوصیاء هستند. آخرین امام حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف است. کسی که دین را در همه زمین منتشر میکند. او قلعه های کفر و ظلم را ویران میکند.او کمک کار دین خداست. او غرفه های فراوان از علم الاهی در اختیار دارد. هنگامی که ظهور کند.صفوف از هم جدا شده عالمان از جاهلان مشخص می شوند. او وارث همه علوم انبیاء و پیامبران پیشین و احاطه دارنده به علم آنان است.

آری درغدیر تنها نخستین امام منصوب نشد، بلکه تمام ولایت و اصل امامت امت از آغاز تا انجام بر جای خود قرار گرفت، و اینچنین روز عید غدیر ، روز تعیین جانشین براى پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم و تعیین سرنوشت آینده جهان گردید.

بنابراین جریان غدیر را می توان عامل وحدت امت اسلامی و آحاد بشری در همه جای عالم  و یک واقعه مهم و بسیار تاثیرگذار در تاریخ جهان ارزیابی کرد.

در حقیقت مسأله ولایت علی علیه السلام حلقه اتصال همه مسلمین جهان و نویدبخش وحدت‏ و اتّحاد و یکپارچگى جهانی است و این، آغاز خوشبختى و برق امید رهایى از ظلم و بی عدالتی است.

در خاتمه باید تأکید کرد غدیر یک دنیا محتوی و مفاهیم عالیه دارد و سزاوار است پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام، بلکه همه مسلمین و آحاد مردم در سراسر دنیا روز به روز با آن آشناتر شوند و از آن بهره گیرند؛ لذا تلاش برای حصول شناخت صحیح از واقعه ی غدیر براى وصول به معرفت حاصل از نعمت امامت و ولایت ضرورى است.

در این میان بازسازی واقعه غدیر خم تجلی احیاء فرهنگ غدیر شناسی در هنر اسلامی است، لذا نسل امروز باید برای شناخت آن دامن همت به کمر زنند و با تشکیل کارگروه های علمی تخصصی آن را تبیین سازد، تا اینکه ابعاد گوناگون واقعۀ غدیر از مظلومیت درآید.

[١] سوره مائده، آیه ٦٧.

پیام ها و بیانیه ها

پیام حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دامت برکاته
در پی حادثه انفجار بندر شهید رجایی بندرعباس

بسم الله الرحمن الرحیم

خبر تأسفبار جانباختن و جراحت تعداد زیادی از هموطنان در حادثۀ انفجار بندر شهید رجایی بندرعباس موجب تأسف و تألم گردید. سزاوار است همگان خصوصاً مسئولین امر در رفع آلامِ آسیبدیدگان و خانوادههای آنان و جبران خسارتها و جلوگیری از آسیب به اقتصاد کشور و معیشت مردم نهایت سعی خود را به کار گیرند.

قطعاً در چنین حوادث عظیم و مشکوکی تشخیص علل و اسباب و پیگیری آنها و اطلاعرسانی شفاف برای مردم، در آرامش روانی جامعه و جلوگیری از آسیب بیشتر و تکرار چنین مواردی مؤثر است.

لازم است عموم مردم با هوشیاری و دقت جلوی بهرهبرداری دشمن و توطئهها را بگیرند.

اینجانب این مصیبت را به مردم غیور هرمزگان و عموم ملت ایران و خصوصاً خانوادههای داغدیده تسلیت عرض میکنم و از درگاه خداوند متعال رحمت و مغفرت درگذشتگان و شفای مجروحین و صبر و اجر بازماندگان را مسئلت دارم.

پیام حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دامت برکاته
به همایش روز روانشناس و مشاور

بسم الله الرحمن الرحیم

نخست لازم می دانم از همه دستاندرکاران در برگزاری این برنامه قدردانی نمایم و امیدوارم این همایش به اهداف خود نائل شود و در بهبود برنامهها و رفع کاستیها موفق باشد.

روز روانشناس و مشاور فرصتی است مغتنم برای تأمل در ارزش والای علم روانشناسی در رشد فردی و جمعی، مادی و معنوی انسانها. علمی که نقش بسزایی در زیرساختهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایفا کرده و هر روز اهمیت آن بیش از گذشته آشکار میشود.

روح و روان به دلیل تأثیر عمیقش بر زندگی بشر همواره مورد توجه دین مبین اسلام بوده و اسلام بهعنوان مکتبی جامع به سلامت روح و روان انسان علاوه بر نیازهای مادی و جسمانی او توجه داشته و آن را نیز از ارکان اساسی سعادت میداند.

آیات قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام و بهویژه فرمایشات امیرالمومنین علی علیه السلام در نهج البلاغه، یک دوره کامل «روانشناسی اسلامی» را تشکیل میدهد. از این رو دانشمندان بزرگ این علم با خوشهچینی از معارف اسلام و اهل بیت علیهم السلام از اصول و مبانی روانشناسی اسلامی برای هدایت و تربیت بهره جستهاند.

تولید علم «روانشناسی اسلامی» که مبتنی بر ایمان به وجود خداوند متعال و گرهخوردن با محبت اولیاء اوست تحوّلی در این عرصه ایجاد کرده که با کارِ گروهی و نظاممند با همراهی اندیشمندان این عرصه و بهره از تجربیات علمی می توان بدان دست یافت. لذا لازم است این دانش بهصورت منظومهای کامل و جامع در اختیار روانشناسان و مشاوران قرار گیرد تا از آن برای رفع مشکلات روانشناختی و ارتقای سلامت روانی و معنوی جامعه و کاهش آسیبهای اجتماعی بهرهگیری شود.

اینجانب ضمن قدردانی از تلاشهای انجام شده امیدوارم این گردهمایی ارزشمند، فرصت مناسبی را برای تبادل دانش و تجربه در عرصه روانشناسی و مشاوره فراهم آورد و از روانشناسان و مشاوران محترم انتظار میرود که با تکیه بر آموزههای دینی و دستاوردهای علمی، در مسیر خدمت به جامعه و بهبود سلامت روانی و معنوی مردم، گامهای مؤثری بردارند.

پیام حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دامت برکاته
به همایش مفاخر علمی شیراز

بسم الله الرحمن الرحیم
قال عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ:
لَوْ یَعْلَمُ اَلنَّاسُ مَا فِی طَلَبِ اَلْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْکِ اَلْمُهَجِ وَ خَوْضِ اَللُّجَجِ (الکافی، ج١، ص ٣٥)

در آغاز بر خود لازم میدانم از همه مسئولین و دستاندرکاران این همایش وزین تشکر و قدردانی نمایم و امیدوارم اینگونه اجتماعات باعث شود عالمان و مفاخر ما بیشتر شناخته شده و الگو قرار گیرند.

تردیدی نیست که سرتاسر سرزمین ایران، همواره مهد علم و دانش، شجاعت، رشادت، فضیلت و هنر بهشمار میآمده و دانشمندان و شخصیتهای فراوانی در حوزههای مختلف پرورش داده است؛ امّا استان فارس و بهخصوص شهر شیراز، خاستگاه بسیاری از دانشمندان بزرگ بوده و بخشی از دوران طلایی علم و تمدّن اسلامی به این شهر اختصاص دارد. مفسران، فقها، فیلسوفان، متکلمان و نامآورانی که هر یک، آثار فراوانی برای همیشۀ تاریخ از خود بهجای گذاشتهاند.

با وجود این سرمایۀ گرانبهاء بر همۀ مردم و اندیشمندان و خصوصاً اهالی فارس لازم است که تاریخ علمی تابناک خویش را به خوبی بشناسند و به احیای میراث علمی گذشتگان اهتمام ورزند و اهالی علم و دانش و بهویژه جوانان برای رسیدن به موفقیت در عرصههای مختلف از آنان بهرهمند شوند. بازگشت روزگار عظمت علمی شیراز و بهویژه ایران در گرو اهتمام به این سرمایۀ عظیم است.

اینجانب ضمن عرض درود و تحیت به مردم عزیز شیراز و استان فارس و عموم ایرانیان گرامی و آرزوی پیروزی و توفیق الهی برای آنان، بار دیگر از همۀ دستاندرکاران و شرکتکنندگان این مراسم قدردانی کرده و امیدوارم این همایش به اهداف خویش دست یافته و گامی موثر و سودمند در نشر علم و تجلیل از عالمان بردارد.

پیام حضرت آیت اﷲ العظمی مکارم شیرازی دامت برکاته
به کنگرۀ یکصدمین سال بازتأسیس حوزۀ علمیۀ قم

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلاة علی سیدنا محمد وآله الطاهرین
لا سیما بقیة المنتظر ارواح العالمین له الفداء وعجّل الله تعالی فرجه الشریف

در ابتدا لازم میدانم میلاد پرخیر و برکت امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و الثنا و میلاد ولی نعمتمان حضرت فاطمه معصومه سلام ﷲ علیها را به همۀ شما عزیزان و شرکتکنندگان در این جلسه تبریک عرض نموده و از دستاندرکاران و برگزارکنندگان و میهمانان قدردانی نمایم و امیدوارم این کنگره به اهداف خود نائل آمده و آثار ماندگاری به جای گذارد.

شهر مقدس قم که با فاصلۀ کمی از پذیرش اسلام توسط ایرانیان به مأوای محبین اهل بیت علیهم السلام و حوزهای برای نشر و گسترش معارف آنان تبدیل گردید در پیشینۀ هزار و دویست ساله خود، تاریخ پربار و پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است.

تشکیل حوزۀ علوم دینی و پرورش روحانیت و عالمان در این مکتب و شکلگیری قرائتی صحیح و عالمانه از آموزههای دین مبین اسلام و رشد و نموّ آن موجب حفظ و حراست کیان اسلام و مذهب شیعه از دسیسهها و انحرافات گردید.

خصوصاً در سدۀ اخیر و پس از احیای مجدد آن به دستان باکفایت زعیم توانا مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری أعلی ﷲ مقامه الشریف، این حوزۀ علمیه بود که جامعۀ رنجکشیدۀ ایران را در مقابل توطئهها و بدخواهیهای داخلی و خارجی و ضعف و سستی های حکّام بیکفایت و نقشهها و انحرافات فرصتطلبان حفظ نمود و در نهایت انقلاب اسلامی مردم ایران که برخاسته از حوزۀ علمیه و مکتب تشیّع بود با اندیشه و هدایت امام راحل رحمة الله علیه به ثمر نشست و نقطۀ عطفی را در تاریخ ایران و جهان پدید آورد.

چه وسوسه ها و دسیسه ها و چه زورگویی ها و چپاول ها که در طول تاریخ با جانفشانی و خون دل خوردن عالمان و روحانیان ربانی و همراهی مردم مخلص و فداکار راه به جایی نبرد و این شجرۀ پاک با مجاهدتها و تلاشهای فراوان به درختی تنومند تبدیل گردید که «اصلها ثابت و فرعها فی السماء».

امروز بقای این میراث عظیم به عنوان بزرگترین مرکز علمی دنیا و حفظ و پاسداری از آن تا ظهور حضرت ولیّ عصر عجّل ﷲ تعالی فرجه الشریف وظیفه ای بر دوش حوزه های علمیه و علمای اعلام و طلاب محترم است و دستیابی به آن در گروی رعایت اموری است که در این مجال اندک به برخی از آن اشاره میکنم:

نخست: تأکید بر تهذیب نفس و پرورش روح و آراستگی به صفات نیکو که باید اساس شخصیت حوزویان باشد همانگونه که فرمود «فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره».

دوم: حفظ و پایبندی بر سنتها و ارزشهای اصیل حوزوی که یکی از رموز تربیت عالمان بصیر و بااخلاص این حوزۀ مقدس بوده است و باید بدانیم که به هر میزان از آن عدول کنیم به همان میزان خسارت خواهیم دید.

سوم: تقویت جریان علمی حوزه و تربیت طلاب فاضل و متخصص و پرهیز از تحصیل سطحی که گاهی لازمۀ این امر، اصلاح برنامههای تحصیلی و متون علمی و متناسبسازی آن با نیازهای امروز و آیندۀ جامعه است.

چهارم: ارتقاء آگاهی در میان طلاب و دوراندیشی و نگاه به آینده در برنامهریزان که با توجه به سرعت تحولات دنیای امروز، اهمیت آن مضاعف میشود. البته بهرهمندی از تکنولوژی و ابزارهای جدید مانند رسانه، فضای مجازی، هوش مصنوعی و امثال آن، موجب تسریع و تقویت امور میشود لکن باید مراقب آفات خطرناک آن نیز بود.

پنجم: اولویتدهی و هدفقراردادن تبلیغ و نشر دین و پرهیز از رسوب در حوزه، از طریق پشتیبانی و حمایت از طلاب و توانمندسازی آنان به علوم و فنون لازم و بهرهمندی از ابزار روز و آموختن زبانها و فرهنگهای گوناگون.

ششم: ارتباط عمیق و گسترده حوزههای علمیه با عموم مردم و همراهی و پشتیبانی از آنان در سختیها و مشکلات، که این ارتباط موجب تقویت متقابل مردم و حوزهها میگردد.

هفتم: تأکید بر حفظ استقلال حوزه از دولتها که همواره باعث حریت و آزاداندیشی آن بوده است، البته حوزۀ علمیه به عنوان منشأ و مادر حرکت بزرگ انقلاب اسلامی، پشتیبان انقلاب و رهبری آن بوده و خواهد بود.

هشتم: جهاد تبیین و شبههزدایی از اعتقادات دینی مخصوصاً از اذهان جوانان و ارائه راهکارهای مناسب برای زندگی بهتر.

نهم: تقویت روحیۀ امید به آینده که موجب نشاط در تحصیل و تهذیب و تبلیغ میشود؛ خصوصاً اکنون که اسباب ناامیدی و بیانگیزگی، رشدی بیاندازه یافته است.

و دهم: اتصال عمیق و وثیق با صاحب و مولایمان حضرت حجت بن الحسن ارواحنا فداه که دلیل همه این سعی و تلاشها، رضایت آن بزرگوار است.

اینجانب در پایان ضمن تقدیر و تشکر مجدد از متولیان و برگزارکنندگان این کنگره خصوصاً فاضل ارجمند جناب آیت ﷲ اعرافی زید عزه و شما حضّار گرامی، توفیقات روزافزون حوزههای علمیه و عموم مردم ایران را از خداوند متعال مسئلت دارم و امیدوارم به یاری حقّ تعالی مسلمانان جهان بر دشمنان و مستکبرین عالم پیروز گردند و برای ظهور حضرت ولیّ عصر عجّل ﷲ تعالی فرجه مهیا شوند.

تصویرسازی

پناهگاه امن

قانون جذب

دیدارها

برای حل معضلات باید ریشه های آن ها را پیدا کرد

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار با استاندار قم مؤثرترین روش برای حل مشکلات را انجام کارهای فرهنگی دانسته و فرمودند: بسیاری از انحرافات جوانان به واسطه این است که کار فرهنگی به خوبی انجام نشده است؛ باید ریشههای این انحرافات اخلاقی را پیدا کرد و نباید به صورت موضعی و موردی به دنبال برطرفکردن آن بود.

ایشان تکمیل و بهره برداری فرودگاه قم را حیاتی دانسته و فرمودند: شهر قم متعلق به جهان اسلام است.

معظم له ضمن تأکید بر توجه به سفره مردم و تلاش برای کمتر شدن هزینههای زندگی، فرمودند: مردم وقتی ببینند که مسئولین برای بهبود وضعیت اقتصادی آنها تلاش میکنند نسبت به بقیه برنامهها خوشبین میشوند.

معظم له با اشاره به لزوم برخورد با کاسبان متخلف و گران فروش، فرمودند: بعضی از فروشندگان وقتی نرخ ارز بالا میرود اجناس را با قیمت بالاتر به فروش میرسانند ولی وقتی نرخ ارز پایین می آید قیمتها را کاهش نمیدهند.

از افزایش بی رویه و غیرقانونی اجاره بها جلوگیری شود

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار با دکتر زاکانی شهردار تهران ضمن تبریک دهۀ کرامت، فرمودند: نظام ما جمهوری اسلامی است و باید به جمهوریبودن و اسلامیبودن آن عمل شود؛ در صورتی که اسلام تقویت شود و گسترش پیدا کند، مشکلات حل میشود. اگر میخواهیم اسلام در همۀ زمینهها وجود داشته باشد باید برای مدارس، دانشگاهها، مساجد و صداوسیما و دیگر نقاط حساس برنامه داشته باشیم.

ایشان توجه به معیشت مردم را از وظایف مسئولین دانسته و فرمودند: مردم از نظر زندگی در مشقت هستند و باید به آنها نشان بدهیم که در مسیر بهبود زندگی شما گام برمیداریم.

ایشان مسئلۀ مسکن را یک مشکل بزرگ برای بسیاری دانسته و فرمودند: عدۀ زیادی از مردم مستأجر هستند و بعضی از صاحبخانه ها اجاره های آنها را به صورت غیرمنطقی افزایش میدهند.

ایشان شهرداری را به جهت فعالیت در همۀ زمینهها، ارگانی مانند دولت دانسته و فرمودند: درصورتیکه شهرداری به خوبی فعالیت کند و خدمات خود را اطلاعرسانی کند، مردم هم به سهم خود کمک خواهند کرد.

معظم له ضمن آرزوی موفقیت برای ایشان فرمودند: ان شاء الله بتوانید گامهای مفید و موثری بردارید و رضایت مردم را حاصل کنید.

مرجعیت شیعه مستقل بوده و انتظار کمک از دولت ندارد

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار با مشاور رئیس جمهور در امور روحانیت با تبریک به میلاد با سعادت امام رضا علیه السلام، فرمودند: امیدوارم همگان بتوانند از برکات این امام رئوف علیه السلام بهرهمند شوند.

ایشان با اشاره به جایگاه حساس مشاور امور روحانیت، این سمت را حلقهٔ اتصال میان حوزهٔ علمیه و دولت دانسته و تأکید کردند: لازم است اطلاعرسانی دقیقی از وضعیت حوزه به دولت ارائه شود.

معظم له حوزه علمیه را پشتیبان مردم و دولت خواندند و افزودند: مرجعیت به دلیل ارتباط نزدیک با مردم و شنیدن مشکلات آنان، گاه ناچار است برخی از مسائل را بیان کند. این کار نه تنها برای تضعیف دولت نیست بلکه به نفع دولت است.

معظم له با تأکید بر استقلال حوزههای علمیه خاطرنشان کردند: حوزه و مراجع هیچگاه وابسته به دولت نبودهاند و کمک دولتی را نمیپذیرند. تذکراتی که از سوی مراجع داده میشود، برخاسته از وابستگی یا نیاز نیست، بلکه از سر دلسوزی برای مردم و کشور است.

ایشان همچنین با اشاره به جایگاه بینالمللی قم تصریح کردند: قم متعلق به جهان اسلام است و باید با نگاهی جهانی به آن نگریست. دولت نیز باید جایگاه ممتاز قم را درک کرده و برنامهریزیهای خود را بر این اساس تنظیم کند.

در پایان، حضرت آیت الله مکارم شیرازی با دعا برای توفیق مشاور رئیسجمهور، بر نقش مؤثر وی در ایجاد ارتباط میان حوزه و دولت تأکید کردند و گفتند: امیدواریم بتوانید حلقهٔ اتصال مفیدی میان مرجعیت، حوزه و دولت باشید.

دشمنان اسلام از وحدت مسلمانان وحشت دارند

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار با جمعی از علمای شیعه و سنی عضو خبرگان رهبری وحدت بین مسلمانان را مهم دانسته و فرمودند: امروزه دشمنان اسلام از این وحدت متوحش شدهاند و سعی دارند به هر وسیله که ممکن است این وحدت را بهم بزنند.

معظم له با اشاره به نقشه های دشمنان برای ازبینبردن وحدت میان مسلمانان، افزودند: هرکجا وحدت بیشتر باشد پیروزی بیشتر است.

ایشان با تأکید بر آشناسازی جوانان به مسائل روز، افزودند: آینده از آن جوانان است و باید آنان بیشتر به مساجد جذب شده و از خطرات اعتقادی و اخلاقی که متوجه آنان است آگاه گردند.

ایشان حل مشکلات جوانان را برای پیشرفت لازم دانسته و فرمودند: رسیدگی به مسائل و مشکلات جوانان در امر ازدواج، مسکن و شغل از جمله اولویت هاست.

در ابتدای این دیدار نمایندگان محترم ضمن ابلاغ سلام مردم حوزۀ انتخابیه خود با بیان برخی دغدغهها و نیازهای آن منطقه، بر لزوم وحدت میان مردم تأکید کردند.

قم از زمان ائمه علیهم السلام دارای موقعیت علمی بوده است

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار با آیت الله اعرافی ضمن قدردانی برای برگزاری همایش یکصدمین سال بازتأسیس حوزه علمیه قم، فرمودند: برگزاری این همایش کار مهمی است و امیدوارم به بهترین نحو انجام شود و ورقی تازه از افتخار برای حوزه علمیه قم باشد.

معظم له با اشاره به لزوم حفظ همبستگی میان حوزه و دانشگاه، فرمودند: از اساتید دانشگاه ها و همچنین دانشجویان نخبه برای شرکت در این همایش دعوت بشود.

ایشان پرداختن به مشکلات مردم را از وظایف حوزه علمیه دانسته و فرمودند: حوزه نسبت به مشکلات مردم بی تفاوت نیست و به سهم خودش برای حل مشکلات کمک می کند.

معظم له ضمن انتقاد نسبت به بعضی از کتب منتشر شده، فرمودند: باید نظارت بر کتاب ها بیشتر باشد و کتاب هایی که مشکل دارند اصلاح شوند یا اجازه چاپ پیدا نکنند.

ایشان توجه دادن مردم به کتاب های عالمان و بزرگان دین را ضروری دانسته و فرمودند: حوزه علمیه باید تلاش کند که اهمیت کتاب های ارزشمند برای همگان روشن شود.

معظم له با اشاره به آرامستان شیخان قم و علما و بزرگان مدفون در آنجا، فرمودند: قم از زمان ائمه علیهم السلام دارای موقعیت علمی بوده است و شاهد آن همین قبور اصحاب ائمه در این قبرستان است.

اخبار پایگاه

برگزاری آیین رونمایی از ترجمۀ انگلیسی
جلد اول کتاب شریف پیام امام امیر المومنین علیه السلام

آیین رونمایی از ترجمۀ انگلیسی کتاب پیام امام امیر المؤمنین علیه السلام حضرت آیت الله مکارم شیرازی دامت برکاته برگزار شد.

در این جلسه که با پیام تصویری معظم له برگزار شد از جلد اول ترجمه انگلیسی کتاب شریف پیام امام امیر المؤمنین علیه السلام رونمایی شد.

معظم له در این پیام، ضمن اظهار خرسندی از ترجمه این اثر به زبان انگلیسی و دسترسی غیر فارسی و عرب زبانان به این اثر فاخر، نهج البلاغه را اقیانوس پرگوهری دانستند که اکنون در دسترس دنیای غرب قرار گرفته تا از آن بهره ببرند. ایشان با تبریک به دستاندرکاران تولید و نشر این اثر، فرمودند: مطمئن باشید در یک فضای نورانی وارد خواهید شد فضای نورانی بخشی از علوم امیر مؤمنان علی علیه السلام فضایی که میتوان برای دنیا صاحب اثر باشد.

در این جلسۀ برخط که به میزبانی انتشارات لنترن استرالیا برگزار شد، حجت الاسلام قاسم محمدی مسئول بین الملل دفتر نشر آثار معظم له ضمن تقدیر و تشکر از عوامل و دستاندرکاران تولید این اثر، گزارشی از روند ترجمه را ارائه کردند. در ادامه جناب آقای بصیریان مترجم کتاب، مطالبی در خصوص روشهای انتخاب شده در ترجمۀ این اثر فاخر بیان کردند.

در این جلسه حجت الاسلام منصور لقائی مدیر مرکز اسلامی امام حسین علیه السلام سیدنی و از شاگردان معظم له به بیان مطالبی در خصوص ترجمه و شرح نهج البلاغۀ حضرت آیت الله مکارم شیرازی و ویژگیهای آن پرداختند.

لازم به ذکر است این کتاب توسط انتشارات لنترن استرالیا به چاپ رسیده و هم اکنون در دسترس محبان امیر المؤمنین علیه السلام در سراسر دنیا می باشد.

دوستداران اهل بیت علیهم السلام در خارج از ایران میتوانند جهت تهیۀ این کتاب از مبادی زیر اقدام نمایند. لازم به ذکر است این کتاب در آیندۀ نزدیک در ایران به چاپ خواهد رسید.

یادداشت

1
آموزه های عرفانی در مکتب جعفری
از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی

اساس عرفان اسلامی، کتاب و سنت و روایات و سیرۀ معصومین علیهم السلام است و اصولاً باید گفت اسلام بر اساس عرفان بنا شده است و تشنگان سِیروسلوک الی اللّه را سیراب کرده و به سوی مقصد نهایی یعنی معرفة اللّه و قرب الی اللّه پیش میبرد.

سخنان امام صادق علیه السلام نیز مشحون از آموزههای عرفانی است. از آنجا که هدف اصلی ما رفتن زیر سایۀ پر لطف و عنایت کتاب و سنت و پیمودن صراط مستقیم ولایت است. به همین دلیل بهترین وسیلۀ نجات را این دانستیم که در سایۀ روحپرور و راهگشای آموزههای آن حضرت حرکت کنیم.

تابش عرفان عملی

عرفان عملی؛ یعنی پیمودن طرقی که نفس را از رذائل پاک کند و آیینۀ قلب را از هرگونه زنگار صاف نماید تا پرتوی از نور حق در آن بتابد و آیینۀ تمامنمای جمال حق شود.

عرفان عملی از توبه شروع میشود و سپس احتراز از دنیا، و استفاده از ریاضات شرعی مادی و معنوی سبب رسیدن به قرب حق میگردد.

در روایات اسلامی و خطب نهج البلاغه و دعاهای معصومین علیهم السلام نیز اشارات لطیف و گویایی به این مرحله از سِیروسلوک شده است.

در حدیث معتبری که در کتاب شریف کافی آمده است میخوانیم که امام صادق علیه السلام میفرماید: رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم از قول خداوند چنین فرمود: «وَ مَا تَقَرَّبَ اِلَی عَبْدٌ بِشَیءٍ أَحَبَّ اِلَی مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیهِ وَ اِنَّهُ لَیتَقَرَّبُ اِلَی بِالنَّافِلَةِ حَتَّی أُحِبَّهُ فَاِذَا أَحْبَبْتُهُ کنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی ینْطِقُ بِهِ وَیدَهُ الَّتِی یبْطِشُ بِهَا اِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ اِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیتُهُ؛ هیچ بندهای به سوی من تقرب نمیجوید به وسیلۀ چیزی که محبوبتر از انجام فرائض او باشد و او به وسیلۀ نوافل همچنان بر بساط قرب من پای مینهد به گونهای که او را دوست میدارم و هنگامی که او را دوست داشتم به منزلۀ گوش او میشوم که با آن میشنود و همچون چشمش که با آن میبیند و همانند زبانش که با آن سخن میگوید و بسان دستش که با آن کارها را انجام میدهد، [در این حال] اگر مرا بخواند اجابتش میکنم و اگر چیزی تقاضا کند به او میبخشم».

اشاره به اینکه چشم و گوش و دست او در سایۀ اطاعت پروردگار و انجام فرائض و نوافل، رنگ الهی به خود میگیرد که بهوسیلۀ آن حقایق را به خوبی درک میکند، آنچه میشنود رنگ الهی دارد و آنچه میبیند نور حق بر آن جلوهگر است و هر کاری انجام میدهد در مسیر خواستۀ اوست.

در حدیثی که مرحوم کلینی در کافی آورده، همین معنا در لباس دیگری عرضه شده است؛ امام صادق علیه السلام در این حدیث میفرماید: «وَاِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالاً بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا؛ اتصال روح مؤمن به ساحت قدس پروردگار از اتصال شعاع آفتاب به آن بیشتر است».

شهود باطنی خداوند

عرفان و معرفة اللّه از دو راه میسّر است: نخست از طریق سیر در جهان آفرینش و نظامات شگفتانگیز حاکم بر آن، و راه دیگر، از طریق شهود باطنی است.

شهود باطن و درون، نوعی ادراک باطنی محسوب میشود، نه استدلالی؛ واقعیت را با چشم دل میبیند بیآنکه نیاز به استدلال داشته باشد و عرفا میگویند: این درک و دیدی است که تا انسان به آن نرسد فهم آن مشکل است.

در این زمینه حدیث جالبی نیز از امام صادق علیه السلام نقل شده است. هنگامی که دو نفر از اصحاب آن حضرت به نامهای معاویة بن وَهَب و عبدالملک بن اعین خدمت امام علیه السلام رسیدند، معاویة بن وَهَب عرض کرد: «یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا تَقُولُ فِی الْخَبَرِ الَّذِی رُوِی أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) رَأَی رَبَّهُ، عَلَیای صُورَةٍ رَآهُ؛ای فرزند رسول خدا! دربارۀ این خبری که نقل شده که رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم پروردگارش را دید، بفرمایید به چه صورتی خدا را دید؟ و همچنین حدیثی که نقل کردهاند: أَنَّ الْمُؤْمِنِینَ یرَوْنَ رَبَّهُمْ فِی الْجَنَّةِ؛ مؤمنان پروردگارشان را در بهشت میبینند. به چه صورتی میبینند؟

امام علیه السلام تبسمی کرد، سپس فرمود: یا مُعَاوِیةُ مَا أَقْبَحَ بِالرَّجُلِ یأْتِی عَلَیهِ سَبْعُونَ سَنَةً أَوْ ثَمَانُونَ سَنَةً یعِیشُ فِی مُلْک اللَّهِ وَیأْکلُ مِنْ نِعَمِهِ ثُمَّ لا یعْرِفُ اللَّهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ؛ چقدر زشت است که انسانی هفتاد یا هشتاد سال از عمرش بگذرد، در مُلک خدا زندگی کند و از نعمتهای او بهرهمند شود سپس خدا را آن چنان که باید و شاید نشناسد.

سپس فرمود: یا مُعَاوِیةُ اِنَّ مُحَمَّداً (ص) لَمْ یرَ الرَّبَّ تَبَارَک وَتَعَالَی بِمُشَاهَدَةِ الْعِیانِ وَاِنَّ الرُّؤْیةَ عَلَی وَجْهَینِ: رُؤْیةُ الْقَلْبِ وَرُؤْیةُ الْبَصَرِ فَمَنْ عَنَی بِرُؤْیةِ الْقَلْبِ فَهُوَ مُصِیبٌ وَمَنْ عَنَی بِرُؤْیةِ الْبَصَرِ فَقَدْ کفَربِاللَّهِ وَبِآیاتِهِ؛ ای معاویه! پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم هرگز خداوند متعال را با چشم ظاهر ندید. رؤیت و مشاهده دو گونه است: رؤیت با قلب و رؤیت با چشم. کسی که بگوید: آن حضرت با قلب خود دید، راست گفته و کسی که بگوید: با چشم ظاهر دید، به خدا و آیاتش کفر ورزیده است.

سپس فرمود: زیرا پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم فرموده است: مَنْ شَبَّهَ اللَّهَ بِخَلْقِهِ فَقَدْ کفَر؛ کسی که خدا را به خلقش تشبیه کند، کافر شده است [و دیدن با چشم ظاهر همواره با تشبیه به خلق همراه است. زیرا جسم و مکان و زمان در آن وجود دارد و خداوند از اینها پاک و منزه است]».

توسّل به اولیای الهی

توسّل به اهل بیت علیهم السلام و امید به شفاعت و دستگیری آنها در پیشگاه خدا، از اموری است که برای نیل سالک به مقامات والا تأثیر فراوان دارد.

در حدیثی از امام صادق علیه السلام میخوانیم: «اِنَّ فَوْقَ کلِّ عِبَادَةٍ عِبَادَةً وَحُبُّنَا أَهْلُ الْبَیتِ أَفْضَلُ عِبَادَةٍ؛ برتر از هر عبادتی عبادت دیگری است و محبت ما اهل بیت برترین عبادتهاست».

و روشن است که منظور، محبتی است که سرچشمۀ پیوند عملی با آن بزرگواران باشد.

ذکر، آثار، اذکار و اعداد آن

در احادیثی که از معصومین علیهم السلام به ما رسیده دربارۀ ذکر بحثهای بسیار گسترده و آثار مهمی دیده میشود. ازجمله در روایتی از امام صادق علیه السلام، ذکر اللّه در خلوات یکی از نشانههای شیعه شمرده شده است: «شِیعَتُنَا الَّذِینَ اِذَا خَلَوْا ذَکرُوا اللَّهَ کثِیراً؛ شیعیان ما کسانی هستند که هنگامی که خلوت میکنند خدا را بسیار یاد میکنند».

امام صادق علیه السلام در حدیث دیگری میفرماید: «مَنْ أَکثَرَ ذِکرَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَظَلَّهُ اللَّهُ فِی جَنَّتِهِ؛ کسی که بسیار ذکر خداوند متعال گوید خداوند او را در سایبان بهشتش قرار میدهد».

در حدیثی که در کتاب شریف کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده است میخوانیم: یکی از یاران آن حضرت به نام ابوبصیر از عوامل مرگومیر فرد با ایمان سؤال کرد. امام علیه السلام در جواب فرمود: فرد باایمان ممکن است به واسطۀ عواملی حتی صاعقه از دنیا برود. سپس فرمود: «وَلا تُصِیبُ ذَاکرَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ؛ ولی این بلا [و مانند آن] به کسی که ذکر خدا میگوید اصابت نخواهد کرد».

امام صادق علیه السلام در روایتی دیگر میفرماید: «اِنَّ الصَّوَاعِقَ لا تُصِیبُ ذَاکراً؛ صاعقهها به کسانی که ذکر خدا گویند اصابت نمیکند».

یاد خدا سبب میشود که خداوند حتی بدون درخواست، حوائج انسان را برآورد. در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام میخوانیم: «اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ یقُولُ: مَنْ شُغِلَ بِذِکرِی عَنْ مَسْأَلَتِی أَعْطَیتُهُ أَفْضَلَ مَا أُعْطِی مَنْ سَأَلَنِی؛ خداوند متعال میفرماید: کسی که ذکر من گوید و از درخواست حاجتش بازماند من به او بیش از کسی میدهم که از من درخواست کرده است».

از مجموع این روایات و روایات فراوان دیگری که در همین زمینه سخن میگوید میتوان استفاده کرد که ذکر خدا برکات و آثاری دارد که در وصف نمیگنجد و خوشا به سعادت کسانی که بتوانند پیوسته به یاد خدا باشند و از این برکات و آثار فوق العاده بهرهمند شوند.

در آیات قرآن و روایات اسلامی اشاره به اذکار فراوانی شده و در بسیاری از روایات آثار مهمی برای این اذکار برشمرده شده است. این اذکار گاهی به صورت ذکر مطلق و گاه به صورت دعاست و هر دو ذکر اللّه محسوب میشود.

در دعایی از امام صادق علیه السلام برای حل مشکلات مادی و معنوی آمده است: «رَبِّ لا تَکلْنِی اِلَی نَفْسِی طَرْفَةَ عَینٍ أَبَداً لا أَقَلَّ مِنْ ذَلِک وَلا أَکثَرَ؛ خدایا مرا یک چشمبههمزدن، به خود وا مگذار؛ نه کمتر و نه بیشتر».

از امام صادق علیه السلام نقل شده است: هنگامی که برادران یوسف او را در چاه افکندند جبرئیل نزد او آمد و گفت: در اینجا چه میکنی؟ گفت: برادرانم در اینجا مرا در این چاه افکندهاند. گفت: میخواهی از آن خارج شوی؟ یوسف گفت: بسته به لطف خداست، اگر بخواهد، مرا خارج میکند. جبرئیل گفت: خداوند میفرماید: «مرا با این دعا بخوان تا تو را بیرون آورم: اللَّهُمَّ اِنِّی أَسْأَلُک بِأَنَّ لَک الْحَمْدَ لا اِلَهَ اِلَّا أَنْتَ الْمَنَّانُ بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ذُو الْجَلالِ وَالْاِکرَامِ أَنْ تُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَ لِی مِمَّا أَنَا فِیهِ فَرَجاً وَمَخْرَجاً؛ خدایا از تو میخواهم به اینکه ستایش برای توست، معبودی جز تو نیست، بسیار عطاکنندهای، پدیدآورندۀ آسمانها و زمینی، صاحب شکوه و بزرگواری، بر محمّد درود فرستی، و از آن چه در آنم، برایم گشایش و راه خروجی قرار دهی».

اذکار و دعاهایی که برگرفته از آیات قرآن مجید و دعاهای مأثور و اذکار منقول از معصومین علیهم السلام است برای حالات مختلف بسیار راهگشاست و نیازی نیست که انسان اذکار خاصی را از اشخاصی که خود را استاد مینامند، طلب کند که ممکن است اجتهادها و نظرات شخصی خود آنها باشد.

گاه بعضی از عرفا اعداد خاصی برای اذکار تعیین میکنند، ولی هیچ دلیل روشنی بر اعتبار این اعداد نیست، به جز اذکاری که برای آنها در روایات معصومین علیهم السلام عددی آمده است، مانند ذکر تسبیح حضرت زهرا علیها السلام که اعداد خاصی در آن توصیه شده است.

برای مثال در روایتی که در کتاب شریف کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده است میخوانیم: «مَنْ قَالَ: "مَا شَاءَ اللَّهُ کانَ، لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ" مائَةَ مَرَّةٍ حِینَ یصَلِّی الْفَجْرَ، لَمْ یرَ یوْمَهُ ذَلِک شَیئاً یکرَهُه؛ کسی که ذکر "مَا شَاءَ اللَّهُ کانَ، لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ" را یک صد مرتبه بعد از نماز صبح بگوید در آن روز حادثۀ ناخوشایندی برای او رخ نخواهد داد».

و در حدیث دیگری از همان امام بزرگوار آمده است: «مَنْ قَالَ فِی دُبُرِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَدُبُرِ صَلاةِ الْمَغْرِبِ سَبْعَ مَرَّاتٍ: "بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ" دَفَعَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَنْهُ سَبْعِینَ نَوْعاً مِنْ أَنْوَاعِ الْبَلاءِ؛ کسی که بعد از نماز صبح و بعد از نماز مغرب هفت مرتبه "بسم اللّه الرحمن الرحیم لا حول ولا قوة باللّه العلی العظیم" بگوید خداوند هفتاد نوع از انواع بلا را از او دفع میکند».

راه نزدیکی به خدا

در روایات معصومین علیهم السلام اموری به عنوان وسیلۀ قرب الی اللّه بیان شده که هرکدام از آنها میتواند در سرنوشت معنوی انسان مؤثر باشد و چه خوب است که انسان بتواند همۀ آنها را در خود جمع کند. از جمله: در روایتی امام صادق علیه السلام تقوا و ورع و پرهیز از گناهان را مؤثرترین عامل قرب الی اللّه میشمرد و از موسی بن عمران علیه السلام نقل میکند که خداوند به او خطاب کرد: «یا مُوسَی مَا تَقَرَّبَ إِلَی الْمُتَقَرِّبُونَ بِمِثْلِ الْوَرَعِ عَنْ مَحَارِمِی فَاِنِّی أُبِیحُهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ لَاأُشْرِک مَعَهُمْ أَحَداً؛ای موسی! مقربان برای تقرب به من، چیزی نمییابند که مانند پرهیز از گناهان باشد، زیرا من بهشتهای جاویدانی را به آنها میبخشم که هیچ کس با آنها در آن شریک نیست».

سخن در این زمینه بسیار است و این بحث را با حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام پایان میدهیم: مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی از آن حضرت نقل میکند که در جواب سؤال یکی از یارانش دربارۀ بهترین چیزی که انسان را به خدا نزدیک میکند، فرمود: «مَا أَعْلَمُ شَیئاً بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ أَفْضَلَ مِنْ هَذِهِ الصَّلَاةِ؛ من چیزی را بعد از معرفت پروردگار برتر از این نمازها نمیبینم».

صلوات با فواید شگفتانگیز

در قرآن مجید و روایات اسلامی، اعم از روایاتی که از طرق شیعه نقل شده یا اهل سنت، اهمیت فوق العادهای به مسئلۀ صلوات و درود بر پیغمبر و آلش دیده میشود.

قبل از هرچیز به قرآن مجید مینگریم که میفرماید: «إِنَّ اَللّهَ وَ مَلائِکتَهُ یصَلُّونَ عَلَی اَلنَّبِی یا أَیهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیماً؛ خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود میفرستند،ای کسانی که ایمان آوردهاید، بر او درود فرستید و در برابر اوامر او کاملاً تسلیم باشید».

آغاز این آیه از درود خدا و فرشتگان آغاز میشود، سپس به مؤمنان دستور داده شده که بر آن حضرت درود بفرستند و تسلیم فرمانش باشند.

در حدیثی که ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل کرده میخوانیم: «اِذَا ذُکرَ النَّبِی (ص) فَأَکثِرُوا الصَّلَاةَ عَلَیهِ فَاِنَّهُ مَنْ صَلَّی عَلَی النَّبِی (ص) صَلَاةً وَاحِدَةً صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ أَلْفَ صَلَاةٍ فِی أَلْفِ صَفٍّ مِنَ الْمَلَائِکةِ وَ لَمْ یبْقَ شَیءٌ مِمَّا خَلَقَهُ اللَّهُ اِلَّا صَلَّی عَلَی الْعَبْدِ؛ هنگامی که نام پیامبر برده شود درود فراوان بر او بفرستید، چراکه هرکس یک صلوات و درود بر پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم بفرستد خداوند هزار درود در هزار صف از فرشتگان بر او خواهد فرستاد و هیچ موجودی از مخلوقات خدا نخواهد بود مگر اینکه بر چنین بندهای درود میفرستد».

در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام میخوانیم که فرمود: «مَا فِی الْمِیزَانِ شَیءٌ أَثْقَلَ مِنَ الصَّلَاةِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اِنَّ الرَّجُلَ لَتُوضَعُ أَعْمَالُهُ فِی الْمِیزَانِ فَتَمِیلُ بِهِ فَیخْرِجُ (ص) الصَّلَاةَ عَلَیهِ فَیضَعُهَا فِی مِیزَانِهِ فَیرْجَحُ بِهِ؛ در ترازوی سنجش اعمال چیزی سنگینتر از صلوات بر محمد و آل محمد نیست. کسانی هستند که اعمالشان را در ترازوی سنجش عمل میگذارند، سبک و ناچیز است، سپس صلوات بر آن حضرت را بر آن مینهند، سنگینی میکند و برتری مییابد».

همچنین دربارۀ استجابت دعا با کمک صلوات بر پیغمبر و آلش، از امام صادق علیه السلام نقل شده است: «لَا یزَالُ الدُّعَاءُ مَحْجُوباً حَتَّی یصَلَّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ دعا پیوسته در حجاب است تا آنگاه که بر محمّد و بر خاندان محمّد صلوات فرستاده شود».

و در تعبیر دیگری از آن حضرت میخوانیم: «مَنْ دَعَا وَ لَمْ یذْکرِ النَّبِی (ص) رَفْرَفَ الدُّعَاءُ عَلَی رَأْسِهِ فَاِذَا ذَکرَ النَّبِی (ص) رُفِعَ الدُّعَاءُ؛ هنگامی که انسان دعا کند و پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم را یاد ننماید دعا بالای سر او قرار میگیرد [و به آسمانها بالا نمیرود] اما هنگامی که پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم را یاد کند [و بر او درود بفرستد] دعا به آسمانها میرود».

شاهد دیگر بر این مدعا حدیثی است که مرحوم علامه مجلسی از امالی شیخ طوسی از امام صادق علیه السلام نقل کرده که فرمود: «اِذَا دَعَا أَحَدُکمْ فَلْیبْدَأْ بِالصَّلَاةِ عَلَی النَّبِی (ص) فَاِنَّ الصَّلَاةَ عَلَی النَّبِی (ص) مَقْبُولَةٌ وَ لَمْ یکنِ اللَّه لِیقْبَل بَعْضاً وَ یرُدَّ بَعْضاً؛ هنگامی که کسی از شما دعایی به درگاه خداوند کند، نخست بر پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم درود بفرستد، زیرا درود بر پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم مقبول است و چنین نیست که خداوند بخشی از دعای او را بپذیرد و بخش دیگرش را نپذیرد [بنابراین هر دو را به اجابت میرساند]».

عُزلت و خلوت در سِیروسلوک

گوشهگیری و عزلت یکی از اموری است که جمعی از ارباب سِیروسلوک توصیه میکنند.

عزلت را میتوان به دو قسم تقسیم کرد: عزلت مثبت که آثار مطلوبی در صفای روح و پیشرفت به سوی قرب خدا دارد و عزلت منفی که انسان را از خدا و خلق خدا دور میسازد.

در قرآن مجید موارد متعددی از عزلت مثبت دیده میشود؛ ازجملۀ آن، عزلت اصحاب کهف است که در آیۀ ١٦ سورۀ کهف انعکاس یافته است: «وَإِذِ اِعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَما یعْبُدُونَ إِلاَّ اَللّهَ فَأْوُوا إِلَی اَلْکهْفِ ینْشُرْ لَکمْ رَبُّکمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیهَیئْ لَکمْ مِن أَمْرِکمْ مِرْفَقاً؛ و [به آنها گفتیم:] هنگامی که از آنان و آنچه جز خدا میپرستند کنارهگیری کردید، به غار پناه برید؛ که پروردگارتان [سایۀ] رحمتش را بر شما میگستراند، و در این امر، آرامشی برای شما فراهم میسازد».

در حالات امام صادق علیه السلام نیز میخوانیم که گاه عزلت را اختیار میکرد و از مردم کنار میرفت. در بخشی از زندگی امام صادق علیه السلام آمده که عالم معروف اهل سنت «سفیان ثوری» به امام صادق علیه السلام عرض کرد: «یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! اعْتَزَلْتَ النَّاسَ؛ای فرزند رسول خدا! از مردم گوشهگیری کردی!». امام علیه السلام فرمود: «یا سُفْیانُ فَسَدَ الزَّمَانُ وَتَغَیرَ الْاِخْوَانُ، فَرَأَیتُ الاِنْفِرَادَ أَسْکنَ لِلْفُؤَادِ؛ای سفیان! زمانه فاسد شده و دوستان تغییر کردهاند، من دیدم در تنهایی قلب آرامتری دارم».

البته در روایات اسلامی نیز توصیه هایی به عزلت دیده میشود، از جمله در حدیثی از امام صادق علیه السلام میخوانیم: «الْعُزْلَةُ عِبَادَةٌ؛ گوشهگیری عبادت است».

نور خوف و رجاء

«خوف»، عامل بازدارنده در برابر طغیانهاست و «رجاء» نیز عامل بازگشت به سوی خدا و توبه و بازدارندۀ دیگری از گناه است. چراکه اشخاص مأیوس اهمیتی به ارتکاب گناهان نمیدهند، چون خود را دوزخی میدانند و دلیلی برای ترک ارتکاب گناه ندارند.

جالب اینکه در حدیثی از امام صادق علیه السلام در وصایای لقمان چنین میخوانیم که به فرزندش گفت: «آنگونه از خدا خائف باش که اگر تمام حسنات جن و انس را به جا آورده باشی از عذاب او [به علت پارهای از لغزشها] ترسان باشی، و آنگونه به خدا امیدوار باش که اگر تمام گناهان جن و انس را مرتکب شده باشی، از رحمت او مأیوس نباشی».

هنگامی که امام صادق علیه السلام این حدیث را از لقمان نقل کرد فرمود: پدرم (امام باقر علیه السلام) چنین میفرمود: «اِنَّهُ لَیسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ اِلَّا وَفِی قَلْبِهِ نُورَانِ نُورُ خِیفَةٍ وَنُور رَجَاءٍ لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ یزِدْ عَلَی هَذَا وَلَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ یزِدْ عَلَی هَذَا؛ هیچ بندۀ مؤمنی نیست مگر اینکه در قلب او دو نور است: نور خوف و نور رجا، اگر این را وزن کنند چیزی بیشتر از آن ندارد و اگر آن را وزن کنند چیزی بیشتر از این ندارد».

سخن آخر: (توفیق، اسباب و موانع آن)

در خاتمه سزاوار است به مسئلۀ توفیق که یکی از مهمترین نعمتهای الهی است اشارهای کنیم.

«توفیق» در اصل از مادۀ «وَفق» به معنای هماهنگی بین دو چیز است و «توفیق» به معنای هماهنگساختن و آمادهبودن اسباب و مقدمات برای انجام کار خیر است.

در روایتی از امام صادق علیه السلام میخوانیم: «مَا کلُّ مَنْ نَوَی شَیئاً قَدَرَ عَلَیهِ وَ لَاکلُّ مَنْ قَدَرَ عَلَی شَیءٍ وُفِّقَ لَهُ وَلَاکلُّ مَنْ وُفِّقَ لِشَیءٍ أَصَابَ لَهُ فَاِذَا اجْتَمَعَتِ النِّیةُ وَالْقُدْرَةُ وَالتَّوْفِیقُ وَالْاِصَابَةُ فَهُنَالِک تَمَّتِ السَّعَادَةُ؛ نه هر کس نیت چیزی کرد قادر بر انجام آن میشود و نه هر کس قادر بر انجام کاری شد موفق به انجام آن میشود و نه هر کس موفق به انجام کاری شد به نتیجه میرسد، هنگامی که نیت و قدرت و توفیق و نتیجهگیری از آنها حاصل شود، در این صورت سعادت به طور کامل نصیب انسان شده است».

در حدیث دیگری امام صادق علیه السلام در تفسیر آیۀ شریفۀ «وَما تَوْفِیقِی إِلاّ بِاللّهِ؛ تنها از خدا توفیق میطلبم» و آیۀ شریفۀ «إِنْ ینْصُرْکمُ اَللّهُ فَلا غالِبَ لَکمْ؛ اگر خدا شما را یاری کند هیچ کس بر شما چیره نمیشود»، میفرماید: «هنگامی که انسان آنچه را که خداوند متعال به آن امر کرده انجام دهد و عملش موافق فرمان خداوند متعال باشد، بندۀ موفق نامیده میشود و وقتی انسان اراده کند که در بعضی از معاصی ورود نماید و خداوند میان او و آن معصیت مانعی ایجاد کند و او آن را ترک نماید، ترک آن به توفیق خداوند متعال است و اگر او را [به خاطر ترک اطاعت خدا] در برابر آن معصیت به حال خود رها سازد و مانعی بر سر راه او ایجاد نکند، او را مخذول ساخته و ترک یاری کرده و موفق نداشته است».

در مقابل، امور زیادی موجب سلب توفیق میشوند؛ در روایتی از امام صادق علیه السلام میخوانیم: «اِنَّ الرَّجُلَ یذْنِبُ الذَّنْبَ فَیحْرَمُ صَلَاةَ اللَّیلِ وَاِنَّ الْعَمَلَ السَّیی أَسْرَعُ فِی صَاحِبِهِ مِنَ السِّکینِ فِی اللَّحْمِ؛ گاه انسان گناهی انجام میدهد و توفیق نماز شب از او سلب میشود و به یقین عمل بد در صاحبش مؤثرتر است از کاردی در گوشت».

منبع:

عرفان اسلامی (شرحی جامع بر صحیفه سجادیه)

یادداشت

2
درس هایی از مکتب رضوی
از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی

بیشک برای حصول سعادتمندی و کمال و دستیابی به چشمۀ علم و حکمت باید رو به درگاه ائمۀ معصومین علیهم السلام نهاد و گوهر حکمت را در نزد آن هادیان امت جست؛ از این منظر بازخوانی سخنان نورانی امامان هدایت امری ضروری است.

در نگاشتۀ حاضر احادیث ناب از سخنان امام رضا علیه السلام انتخاب و شرح داده شده است تا خوانندگان محترم از سفرۀ پربرکت کلمات نورانی آن حضرت بهرهمند گردند و همگی در سایۀ فراگیری و عمل به دستورات آن امام همام، سعادتمند و عاقبت به خیر شویم.

در مذمت کمرنگشدن عقل در دینداری

حسن بن جَهْم میگوید: جمعی از یاران ما خدمت امام رضا علیه السلام سخن از عقل به میان آوردند. حضرت فرمود: «لَا یعْبَأُ بِأَهْلِ الدِّینِ مِمَّنْ لا عَقْلَ لَهُ. قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاک إِنَّ مِمَّنْ یصِفُ هَذَا الْأَمْرَ قَوْماً لا بَأْسَ بِهِمْ عِنْدَنَا وَلَیسَتْ لَهُمْ تِلْک الْعُقُولُ. فَقَالَ: لَیسَ هَؤُلاءِ مِمَّنْ خَاطَبَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْعَقْلَ فَقَالَ لَهُ: أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ، وَقَالَ لَهُ: أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ، فَقَالَ: وَعِزَّتِی وَجَلالِی مَا خَلَقْتُ شَیئاً أَحْسَنَ مِنْک أَوْ أَحَبَّ إِلَی مِنْک، بِک آخُذُ وَبِک أُعْطِی؛ به دیندارانی که عقل درستی ندارند توجّهی نمیشود. عرض کردم: فدایت شوم! کسانی از شیعیان شما هستند که انسانهای بدی نیستند، امّا عقل کافی ندارند. فرمود: چنین افرادی مخاطبان خدا نیستند، زیرا هنگامی که خداوند عقل را آفرید، به آن گفت: بیا، عقل بلافاصله آمد، و به آن گفت: برو، عقل بلافاصله رفت، سپس خداوند فرمود: به عزّت و جلالم سوگند که بهتر و محبوب تر از تو (عقل) نیافریدم، بهوسیلۀ تو میگیرم و عطا میکنم».

«اخذ» به معنای مجازات و «اعطاء» به معنای پاداش است؛ خداوند بر اساس عقل، انسانها را مجازات میکند، همانگونه که بر اساس عقل به آنها پاداش میدهد.

بنابراین، عقل، ملاک گرفتن صفات رذیله و دادن فضائل اخلاقی، و معیار ثواب و عقاب در روز قیامت است.

عقل کاملاً چشم به امر و گوش به فرمان الهی است؛ نه چیزی بر امر خدایی میافزاید و نه چیزی از آن میکاهد. بلکه تنها آنچه را که خدا میخواهد انجام میدهد. اما ما چقدر تسلیم هستیم؟

جمعی از هیئتهای عزاداری خدمت مرجع عالیقدر حضرت آیت اللّه العظمی بروجردی رسیدند. آقا آنها را موعظه کرد و از آنها خواست بعضی از کارهای ناپسند را در مراسم عزاداری ترک کنند. یکی از آنها که طبق آنچه امام رضا علیه السلام در این روایت فرموده است، عقل کافی نداشت. عرض کرد: ما در طول سال مقلّد شما هستیم، امّا در ایام عزاداری طبق میل خودمان عمل میکنیم! چنین انسانهایی مشمول روایت مورد بحثاند.

چندی پیش شخصی از مصر برخی از روزنامههای مصری را که بر علیه جمهوری اسلامی ایران و مذهب شیعه تبلیغ میکردند، برای ما آورده بود. یکی از سوژههای تبلیغاتی آنان تصاویری از قمهزنی شیعیان بود! آیا ائمّۀ هدی علیهم السلام چنین دستوراتی دادهاند؟!

اکنون که دنیا بر علیه اسلام بهطور عام و شیعه به طور خاص، بسیج شده، ما باید بیشتر مراقب باشیم و با اعمال و رفتارهایی که از عقل و اندیشۀ کافی برخوردار نیست بهانه به دست دشمن ندهیم.

اخلاق مؤمنانه

حضرت رضا علیه السلام به نقل از پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمودند: «الْمُؤْمِنُ هَینٌ لَینٌ سَمْحٌ، لَهُ خُلُقٌ حَسَنٌ، وَالْکافِرُ فَظٌّ غَلِیظٌ، لَهُ خُلُقٌ سَیئٌ، وَفِیهِ جَبْرِیةٌ؛ مؤمن، آسانگیر، نرم، سخاوتمند و خوش اخلاق است، ولی کافر سختگیر، خشن و غلیظ، بداخلاق و متکبّر است».

آسانگیری بر مردم و نزدیکان مسئلۀ بسیار مهمی است. چراکه بسیاری از نابسامانیها در خانواده، جامعه، اجتماع و محلّ کار بر اثر سختگیریهاست. اگر مردم در مسائلی که اهمّیت چندانی ندارد، سختگیری نکنند، زندگی برای همه آسان میشود.

وقتی جوانی به خواستگاری دختری میرود، سختگیریها شروع میشود؛ از داشتن یا نداشتن خانۀ شخصی، اتومبیل سواری مدل بالا، کسبوکار پردرآمد، تحصیلات عالیه، تفاوت سنّی و مانند آن سؤال میکنند. اگر خواستگار حتّی در یکی از این موارد جوابش منفی باشد، پاسخ منفی میشنود و ازدواج سر نمیگیرد.

گاه دختر بهترین سالهای عمرش را پشت دروازۀ سختگیریهای پدر و مادر باید سپری کند، درحالیکه بسیار کماند افرادی که به هنگام ازدواج دارای خانۀ ملکی و اتومبیل سواری و زندگی مرفّه بودهاند، بلکه تدریجاً و پس از ازدواج به آن دست یافتهاند. افزایش سنّ ازدواج در میان دختران و پسران در خیلی از موارد به دلیل همین سختگیریهاست.

میدانید اگر بر اثر این سختگیریها ازدواج صورت نگیرد و دختر و پسر مرتکب گناهی شوند شما که سختگیری کردهاید، در گناه آنان شریک هستید؟

وارد صحنه اجتماع میشویم. به عنوان مثال چند جوان باایمان تحصیلکردۀ رشتۀ کشاورزی تصمیم میگیرند با رعایت اصول جدید و مکانیزه یک واحد کشاورزی راه بیندازند. برای اخذ مجوّز به ادارۀ مربوطه مراجعه میکنند. آن قدر آنها را از این اطاق به آن اطاق و از این اداره به آن اداره ارجاع میدهند که پس از ماهها و سالها پشیمان شده و کار تولیدی را رها کرده و به کار دیگری میپردازند.

ما حقّ نداریم با مردم مانند یک متّهم برخورد نموده و با آنها سختگیرانه رفتار کنیم؛ چرا که نتیجۀ این سختگیریها فرار صاحب سرمایه ها از کشور است. طلبکاران به بدهکاران، که به پرداخت بدهی خود توانمند نیستند، مهلت بدهند و با آنها سختگیری نکنند.

نشانۀ مسلمانی

امام رضا علیه السلام به نقل از پدران بزرگوارش از حضرت رسول صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: «نَزَلَ عَلَی جَبْرَئِیلُ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ فَقَالَ: یا مُحَمَّدُ عَلَیک بِحُسْن الْخُلُقِ فَإِنَّهُ ذَهَبَ بِخَیرِ الدُّنْیا وَالآْخِرَةِ أَلاَ وَإِنَّ أَشْبَهَکمْ بیأَحْسَنُکمْ خُلْقاً؛ جبرئیل از سوی پروردگار دو جهان بر من نازل شد و گفت:ای محمّد! بر تو باد به رعایت حسن خلق که تمام خیر دنیا و آخرت در آن است و آگاه باشید که شبیه ترین شما به من خوشاخلاق ترین شماست».

اوّلاً: یکی از معجزات پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم معجزۀ فرهنگی آن حضرت است. پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در منطقهای ظاهر شد که مردمش سرتاپا خشونت بودند. طبق آنچه در کتاب «انساب الاشراف» و «اغانی» آمده است، بین دو طایفه جنگ و درگیری رخ داد. یک طایفه پیروز شد و شکم 2000 زن باردار طایفۀ مغلوب را پاره کرد!

آری، پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم در میان چنان جمعیت بیرحم و خشن و فاقد صفات اخلاقی برانگیخته شد. بدون شک سخنگفتن از حُسن خُلق و دوستی و محبّت و عفو و مانند آن، در چنان محیطی معجزه است و مهم تر از آن، رویش بهترین گلها از چنان شورهزاری است. شخصیتهایی که هر یک سمبل و الگوی عفو و خوشاخلاقی هستند.

عفو و گذشت پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم حتّی از سرسخت ترین دشمنانش، نظیر قاتل عموی بزرگوارش، حضرت حمزه علیه السلام، معجزۀ کوچکی نیست.

ثانیاً: روایت مذکور و روایات مشابه نشان میدهد که خشونتهایی که از ناحیۀ وهابیها، طالبان و مانند آنها صورت میپذیرد، با اسلام هیچ ارتباط و همسویگی ندارد، بلکه تجدید عهد جاهلیت است و ما مسلمانان باید با حُسن خُلق و پرهیز از خشونت ثابت کنیم که اینگونه کارها به اسلام بیارتباط است. باید در عمل ثابت کنیم که مسلمان کسی است که در برابر دیگران و لو غیر مسلمانان چهرهای گشاده، سخنانی محبّتآمیز، برخوردی صحیح و مؤدّبانه دارد.

انسانهای اخمو، عبوس، بدزبان، بیمحبّت، بیادب و بیعاطفه، از اسلام بیگانهاند. کسانی که در زبان یا در عمل یا در ظاهر یا باطن خشن هستند از اسلام فاصله گرفتهاند. با حُسن خُلق میتوانیم به پیشرفت اسلام کمک کنیم، همانگونه که آموزههای پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم با اخلاق خوش آن حضرت پیشرفت کرد.

سه اصل راهبردی

امام رضا علیه السلام از پدرانش از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل میکند که حضرت فرمود: «بَاکرُوا بِالْحَوَائِجِ فَإِنَّهَا مُیسَّرَةٌ وَأَتْرِبُوا الْکتَابَ فَإِنَّهُ أَنْجَحُ لِلْحَاجَةِ وَاطْلُبُوا الْخَیرَ عِنْدَ حِسَانِ الْوُجُوهِ؛ ابتدای صبح به دنبال کارها بروید که حاجات، آسان به دست میآید، نامه را منظّم و یکنواخت بنویسید، چون حاجت شما را بهتر برآورده میکند، و خیر و نیکی را نزد انسانهای خوشنام بیابید».

در این روایت به سه نکتۀ مهمّ اشاره شده است:

١. افراد موفّق در زندگی، آنهایی هستند که صبح اوّل وقت شروع به کار و تلاش میکنند، برخلاف آنهایی که تا دیروقت میخوابند و جای شب و روز را عوض کردهاند، و روز استراحت کرده و شب کار میکنند. برای استجابت دعا نیز سحرخیزی بسیار مهمّ است.

٢. «أتربوا» به این معناست که نامه را یکسان و یکنواخت و منظّم بنویسید، چون نامۀ منظّم حاجت شما را بهتر برآورده میکند و اثرش در طرف مقابل بیشتر است.

از اینجا میتوان به این قاعدۀ کلّی رسید که متاع خوب زمانی مشتریِ خوب پیدا میکند که عرضۀ خوب داشته باشد. امروزه در دنیا به این مسئله بسیار اهمیت میدهند و اجناس را در بستهبندیهای خوب عرضه میکنند. متاع معنوی نیز همینگونه است و باید کتابها و قرآنها با چاپ خوب عرضه شود. منابر و سخنرانیها نیز باید پرمحتوا و زیبا عرضه شود، تا جاذبه داشته باشد.

نحوۀ پوشیدن لباس نیز بسیار مؤثّر است. سادهبودن، غیر از ناجوربودن و کثیفبودن است. همانگونه که در موقع نماز بازبودن دکمهها مکروه است، در جامعه و در میان مردم نیز همینگونه است و باید همه مرتّب باشند.

٣. خیر و نیکی را در نزد حسان الوجوه بیابید. یک معنای حسان الوجوه، زیبایی چهره و معنای دیگر آن خوشنامی است؛ یعنی با انسانهای خوشنام سروکار داشته باشید و شاهدِ اینکه «حسان الوجوه» به معنای خوشنامی است.

برادر معنوی

محمد بن زید میگوید: از امام رضا علیه السلام شنیدم که فرمود: «مَنِ اسْتَفَادَ أَخاً فِی اللَّهِ اسْتَفَادَ بَیتاً فِی الْجَنَّةِ؛ کسی که بتواند یک برادر الهی پیدا کند، خانهای را در بهشت برای خود تضمین کرده است».

از روایت استفاده میشود که میتوان به تعداد برادرانِ در راه خدا خانههایی در بهشت داشت. دوستی ممکن است انگیزههای مختلفی داشته باشد. دو شریک در معامله و یا دو همسایه یا خویشاوند و یا افرادی که در یک جناح هستند اینها برادر در راه خدا نیستند، بلکه آنهایی مرادند که قدر مشترکشان در دوستی، «در راه خدابودن» باشد.

برادران الهی گاهی باعث دگرگونی سرنوشت انسان میشوند و بسیارند کسانی که به وسیلۀ دوست خود بهشتی و یا جهنّمی شدهاند، به خصوص در ایام ما که راههای به سوی فساد زیاد شده است. به همین دلیل جوانان باید در انتخاب دوستان دقّت داشته باشند؛ اگر دقّت نکنند هنگامی بیدار میشوند که راه بازگشت به روی آنها بسته شده است.

کذب و بیایمانی

امام رضا علیه السلام فرمود: «سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله وسلّم یکونُ الْمُؤْمِنُ جَبَاناً قَالَ نَعَمْ قِیلَ وَیکونُ بَخِیلاً قَالَ نَعَمْ قِیلَ وَیکونُ کذَّاباً قَالَ لَا؛ از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم پرسیده شد: آیا ممکن است مؤمن ترسو باشد؟ حضرت فرمود: بله. پرسیدند: آیا ممکن است بخیل باشد؟ حضرت فرمود: بله. پرسیدند: آیا ممکن است دروغگو باشد؟ حضرت فرمود: خیر».

این حدیث پیام مهمی دارد و آن اینکه دروغ با ایمان سازگار نیست. قرآن در این زمینه میفرماید: «إِنَّما یفْتَرِی اَلْکذِبَ اَلَّذِینَ لا یؤْمِنُونَ بِآیاتِ اَللّهِ وَأُولئِک هُمُ اَلْکاذِبُونَ؛ تنها کسانی دروغ میبندند که به آیات خدا ایمان ندارند؛ [آری،] دروغگویان واقعی آنها هستند!».

آیه نشان میدهد که عدّهای از دشمنان، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را متّهم به دروغگویی میکردند و آیه از پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم دفاع میکند.

چه رابطه ای بین ایمان و راستگویی، و عدم ایمان و دروغگویی وجود دارد؟

رابطۀ آن همان توحید افعالی است؛ توحید افعالی به این معناست که همۀ امور به دست خداست و نباید به خاطر مردم دست از خدا برداشت، نباید برای دستیابی به منافع، دروغ گفت. ولی بعضی میگویند: بعضی از کارها بدون دروغ نمیشود؛ دروغ میگوید تا مقامی پیدا کند و به قدرتی برسد. اگر خدا را باور داشته باشد و بداند «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشاءُ؛ هر کس را بخواهی، عزت میدهی، و هر که را بخواهی خوار میکنی» چرا دروغ بگوید؟! دروغ همیشه برای این است که انسان به موقعیتی برسد و هنگامی که ما خدا را مؤثّر در همه چیز بدانیم و بگوییم: «لا مُؤَثِّرَ فِی‏ الْوُجُودِ إلَّااللَّه‏»، دیگر نوبتی به دروغ نمیرسد.

درسی برای حکمرانان!

معمّر بن خلّاد میگوید: یکی از خادمان حضرت رضا علیه السلام به نام سعد از دنیا رفت. امام علیه السلام به من فرمود: «أَشِرْ عَلَی بِرَجُلٍ لَهُ فَضْلٌ وَأَمَانَةٌ فَقُلْتُ أَنَا أُشِیرُ عَلَیک فَقَالَ شِبْهَ الْمُغْضَبِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) کانَ یسْتَشِیرُ أَصْحَابَهُ ثُمَّ یعْزِمُ عَلَی مَا؛ شخصی را به من معرّفی کن که دارای فضل و امانت باشد. معمّر میگوید: با تعجّب گفتم: من به شما مشورت دهم؟! حضرت درحالیکه مقداری خشمگین شده بود، فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم با یارانش مشورت میکرد، سپس آنچه به صلاح بود، انجام میداد».

این حدیث، بسیار پرمعنی است و گویای آن است که افراد دارای علم و هوش و دانش و ذکاوت نباید مغرور شوند، و هرگز نباید به دیگران نگاه تحقیرآمیز کنند؛ زیرا چه بسا افرادی که از نظر علم و دانش پایین ترند، مطلبی بگویند که کارگشا باشد.

این روایت، درس بزرگی برای همۀ مراجع و بزرگان و دانشمندان و دولتمردان است. علاوه بر این، حضرت دو ویژگی برای شخصی که طرف مشورت واقع میشود بیان کرده است: یکی فضیلت و دیگری امانت. این دو ویژگی مانند دو بال است که هر دو در کنار هم لازم است.

حسن بن جهم میگوید: خدمت امام رضا علیه السلام بودیم که آن حضرت پدرش را یاد کرد و فرمود: «کانَ عَقْلُهُ لا تُوَازَنُ بِهِ الْعُقُولُ وَرُبَّمَا شَاوَرَ الْأَسْوَدَ مِنْ سُودَانِهِ فَقِیلَ لَهُ تُشَاوِرُ مِثْلَ هَذَا فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَتَعَالَی رُبَّمَا فَتَحَ عَلَی لِسَانِهِ قَالَ فَکانُوا رُبَّمَا أَشَارُوا عَلَیهِ بِالشَّیءِ فَیعْمَلُ بِهِ مِنَ الضَّیعَةِ وَالْبُسْتَان؛ عقل و خرد پدرم به قدری زیاد بود که عقل دیگران همسنگ و هموزن آن نبود، ولی گاهی با یکی از خادمان و بردگانش مشورت میکرد. به آن حضرت گفته میشد: شخصیتی مثل شما با افرادی همچون بردگان مشورت میکند؟ ایشان میفرمود: «گاه خداوند متعال مطالبی را بر زبان آنها جاری میکند [که عمل به آن به نفع ماست]». امام رضا علیه السلام در ادامه فرمود: «خادمان، طرف مشورت پدرم، گاه در مورد مسائل کشاورزی و باغداری به پدرم مشورت میدادند و آن حضرت مطابق آن عمل میکرد».

طبق این روایت، مشورت، صغیر و کبیر و برده و آزاد ندارد. در روایات از مشورت با عدّهای، از جمله انسانهای بخیل و ترسو و مانند آن، نهی شده است؛ ولی نگفتهاند با کوچک تر از خودت یا با همسنوسالت یا با خادم و کارگرت مشورت مکن.

به تعبیر دیگر، لازم نیست همیشه با مافوق و استاد مشورت کرد، بلکه میتوان با شاگرد و همکلاس هم مشورت نمود؛ چون هر کس دارای درک و برداشت مخصوص به خود است. بنابراین، مشورت که مسئلۀ مهمی است، نباید به گروه خاصّی منحصر شود.

سخن آخر: (این قافلۀ عمر عجب میگذرد!)

شخصی از امام رضا علیه السلام پرسید: حال شما چطور است؟ امام علیه السلام فرمود: «اَصْبَحْتُ بِاَجَلٍ مَنْقُوصٍ، وَعَمَلٍ مَحْفُوظٍ، وَالْمَوْتُ فِی رِقَابِنا، وَالنّارُ مِنْ وَرائِنا، وَلانَدْرِی ما یفْعَلُ بِنَا؛ روزگار میگذرانم در حالی که لحظهبهلحظه از عمرم کاسته میشود و تمام اعمالم ثبت و ضبط میگردد و مرگ، قطعی و یقینی است و آتشی که براثر اعمال حرام برافروخته میشود در انتظار است و نمیدانیم سرنوشت ما چه خواهد شد».

مردم عادی در پاسخ به چنین سؤالی اگر زبان به ناشکری و ناسپاسی باز نکنند، در جملهای کوتاه میگویند: «ألحَمدُلِلّه»، امّا امام رضا علیه السلام - و دیگر رهبران الهی - از این فرصت ساده نهایت استفاده را کرده و به حقایق مهمی اشاره مینمایند که توجّه و تفکر در آن، مایۀ سعادت انسان خواهد شد. به شرح کوتاهی درمورد جملات فوق میپردازیم:

١. اوّلین نکتهای که امام رئوف به آن اشاره کرده، که نکتۀ بسیار مهمی است و بسیاری از انسانها از آن غافلاند، گذران عمر و زندگی است. ما انسانها ثروتمندانی هستیم با سرمایۀ عظیم و ارزشمندی به نام عمر که حاضر نیستیم آن را با هیچ چیز مبادله کنیم؛ امّا توجّه نداریم که گذران عمر و سپریشدن این ثانیهها و دقیقهها و ساعتها و روزها و هفتهها و ماهها و سالها، درحقیقت کاستن از آن سرمایۀ باارزش است. بنابراین، دقّت کنیم که دربرابر ازدستدادن این سرمایه، چه چیزی به دست میآوریم؟!

2. کارهایی که در طول زندگی انجام میدهیم، حتّی سخنانی که میگوییم، بلکه افکار و عقاید و نیتها و خطورات ذهنی ما، همه و همه ثبت و ضبط میشود. آری، عمرمان روبهزوال و نیستی میرود، امّا اعمال و رفتارها، ماندگار و محفوظ است.

3. مردم از دیونشان تعبیر به ذمّه میکنند، یا میگویند: «برگردن ماست که فلان کار را انجام دهیم»، یعنی این کار را باید انجام دهم و بدهیام را باید بپردازم. اینکه امام علیه السلام فرمود: «مرگ بر گردن و ذمّۀ ماست»، یعنی یک امر حتمی و قطعی و گریزناپذیر است که بالاخره باید به آن تن داد.

4. چهارمین حقیقتی که امام هشتم علیه السلام به آن اشاره میکند، این نکته است که انسان هر عملی در دنیا انجام دهد، پاداش یا مجازات آن را در جهان دیگر خواهد گرفت. بهشت و نعمتهای بهشتی، پاداش نیکان، و جهنّم و عذابهای آن، مجازات نااهلان است. باید اعمال خود را مدیریت کنیم تا جزء گروه اول باشیم، نه گروه دوم.

5. حقیقتاً انسان نمیداند سرنوشتش چه خواهد شد و خدا با او چه خواهد کرد. گرچه غفلت در بعضی از موارد نعمت است. امّا اگر غفلت به صورت افراطی درآید و انسان از اعمال و رفتار و سرنوشتش غافل شود و فراموش کند که عمر سرمایه است و اعمال و رفتارش ثبت و ضبط میگردد و فردای قیامت مجازات خواهد شد، چنین غفلتی دشمن سعادت انسان است و باید از بین برود.

منابع:

١. آداب معاشرت در اسلام

٢. نکات اخلاقی

یادداشت

3
آداب نماز
از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی

اصولاً دین مجموعهای است از آداب؛ ادب در برابر خدا، ادب در مقابل پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و پیشوایان معصوم علیهم السّلام، ادب در مقابل استاد و معلم، و پدر و مادر، و عالم و دانشمند.

حتی دقت در آیات قرآن مجید نشان میدهد خداوند با آن مقام عظمت هنگامی که با بندگان خود سخن میگوید، آداب را کاملاً رعایت میکند! جایی که چنین است تکلیف مردم در مقابل خدا و پیغمبرش روشن است.

در آیۀ ٦٣ سورۀ نور نیز میخوانیم: «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَینَکمْ کدُعاءِ بَعْضِکمْ بَعْضاً؛ صدا کردن پیامبر را در میان خود، مانند صداکردن یکدیگر قرار ندهید». جمعی از مفسران آن را چنین تفسیر کردهاند: «هنگامی که پیامبر را صدا میزنید با ادب و احترامی که شایسته اوست صدا کنید، نه همچون صدازدن یکدیگر».

جالب اینکه قرآن در آیات فوق رعایت ادب را در برابر پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نشانۀ پاکی قلب و آمادگی آن برای پذیرش تقوی، و سبب آمرزش و اجر عظیم میشمرد. درحالیکه بی ادبان را همچون چهارپایان بی عقل معرفی میکند! حتی بعضی از مفسران آیات مورد بحث را توسعه داده گفتهاند مراحل پایینتر، مانند علما و دانشمندان و رهبران فکری و اخلاقی را نیز شامل میشود و مسلمانان موظفند در برابر آنها نیز آداب را رعایت کنند. البته در برابر امامان معصوم علیهم السّلام این مسئله روشنتر است.

کوتاه سخن اینکه مسئلۀ رعایت ادب در برابر کبیر و صغیر بخش مهمی از دستورات اسلامی را شامل میشود و اسلام اهمیت زیادی به مسئله رعایت آداب داده است.

در این میان، راهیافتن به پیشگاه مولای کریم، توانا و باعظمت؛ گفتگو با حضرت دوست و بهرهمندی از محضرش و اعلامِ عشق و وفاداری به وی، نیاز به آمادهساختن مقدّمات از سویی، و جبران کاستیها و عذرخواهی از عدم مراعات ادب حضور، از سوی دیگر دارد.

چون انسان نمازگزار به پیشگاه محبوبی ارجمند و مولایی کریم میرود و با او به راز و نیاز میپردازد، برای بهرهمندی هرچه بیشتر از این فرصت گرانبها، باید خویشتن را با آداب و مقدّمات آماده کند.

آداب وضو

هنگامی که خواستی وضو بگیری، نخست مسواک میکنی که مطابق روایات دهان را خوشبو میکند و حافظه را زیاد میگرداند و بر حسنات انسان میافزاید و مایۀ خشنودی پروردگار است. دو رکعت نماز با مسواککردن برتر از هفتاد رکعت نماز بی مسواک است،‏ و این دلیل روشنی بر اهمّیت اسلام به مسئلۀ نظافت است.

بهتر است به هنگام وضو روبهقبله باشی و چون نگاهت به آب افتاد، این دعا را بخوانی: «الْحَمْدُللَّهِ الَّذی‏ جَعَلَ الْمآءَ طَهُوراً وَلَمْ یجْعَلْهُ نَجِساً...؛ حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که آب را پاککننده قرار داد و ناپاک قرار نداد...».

هنگامی‏ که وضو به پایان رسید میگویی: «اللَّهُمَّ انّی‏ اسْئَلُک تَمامَ الْوُضُوءِ، وَتَمامَ الصَّلاةِ، وَتَمامَ رِضْوانِک وَالْجَنَّةَ؛ خدایا از تو وضو و نماز مقبول‏ و خشنودی و بهشت کاملت را خواهانم» و همچنین میگویی: «الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ؛ حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است». و نیز سورۀ‏ قدر را میخوانی، و پس از آن عطر و بوی خوش استعمال میکنی.

خشوع، روح نماز

اگر رکوع و سجود و قرائت و تسبیح را جسم نماز بدانیم، توجه درونی به حقیقت نماز و کسی که با او راز و نیاز میکنیم روح نماز است.

خشوع نیز در واقع چیزی جز حضور قلب توأم با تواضع و ادب و احترام نیست و به این ترتیب روشن میشود که مؤمنان تنها به نماز به عنوان یک کالبد بی روح نمینگرند، بلکه تمامی توجه آنها به باطن و حقیقت نماز است.

این صفت خشوع‏ در عبادت و نماز را خداوند از صفات مؤمنین شمرده و فرموده است: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ‏؛ به تحقیق رستگار شدند مؤمنین، آن کسانی که در نمازشان خاشعند». قرآن نفرمود مؤمنین نمازخوانها هستند که این رسم هر مسلمان اسمی است، بلکه فرمود در نماز خاشع هستند.

در روایتی نقل شده که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم مردی را دیدند که در نماز با ریش خود بازی میکند، فرمودند: «أَمَا إِنَّهُ‏ لَوْ خَشَعَ‏ قَلْبُهُ‏ لَخَشَعَتْ جَوَارِحُه‏؛ اگر قلبش خاشع بود، جوراج او هم خاشع بودند».

مرحوم خویی در شرح این روایت میگوید: در روایت دلالتی است بر اینکه خشوع در نماز به قلب و به جوارح است، اما خشوع به قلب این است که قلب را با تمام همّت برای نماز خالی کند، و اعراض و دوری از غیر آن نماید، پس غیر از عبادت و معبود در آن نباشد و اما خشوع به جوارح، رویآوردن و توجه به نماز و عدم التفات به غیر و ترک کار عبث و بیهوده [مثل بازی با ریش و مو] است، ابن ‏عباس در تفسیر خشوع فرموده، خاشع [در نماز] کسی است که نشناسد چه کسی در طرف راست و چه کسی در طرف چپ اوست.

در تفسیر مجمع البیان در ذیل آیۀ فوق چنین آمده: «خاضِعون متواضعون مُتَذَللّون لایدفعون ابْصارهم عن مَواضِع سُجُودِهم ولایلْتَفِتون یمینا وشمالًا؛ [مؤمنین] خاضع و متواضع و ذلیلند [در حال نماز] چشمهای خود را از مواضع سجده خود برنمیدارند و توجه به راست و چپ خود ندارند».

در حدیثی آمده: پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم گاه به هنگام نماز به آسمان نظر میکرد، امّا هنگامی که آیه‏ «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ‏»، نازل شد، دیگر سر برنمیداشت و دائماً به زمین نگاه میکرد.

از پیامبر گرامی صلّی الله علیه وآله وسلّم سؤال شد خشوع چیست؟ فرمودند: «التَّوَاضُعُ‏ فِی‏ الصَّلَاةِ وَأَنْ‏ یقْبِلَ‏ الْعَبْدُ بِقَلْبِهِ کلِّهِ عَلَی رَبِّه‏؛ فروتنی در نماز و این که روی آورد بنده به‏ تمام قلب خود به طرف پروردگار عزّ وجلّ».

نکته قابل توجه این که باید مواظب بود که دچار خشوع نفاق نگردیم، چنانکه در روایات بسیار تأکید شده است. از رسول گرامی صلّی الله علیه وآله وسلّم در این باره نقل شده است: «إِیّاکمْ‏ وَتَخَشُّعَ‏ النِّفَاقِ‏ وَهُوَ أَنْ یرَی الْجَسَدُ خَاشِعاً وَالْقَلْبُ لَیسَ بِخَاشِعٍ؛ بر حذر باشید و بترسید از خشوع نفاق و منافقانه و آن این است که بدن و جسد خاشع و قلب غیر خاشع باشد».

آن حضرت در روایتی دیگر فرمود: «مَنْ زادَ خُشُوعَ الجَسَدِ عَلی ما فی القَلبِ فَهُوَ خُشُوعُ نفاق؛ کسی که خشوع و تواضع بدنش زیادتر از قلبش باشد، پس این حالت خشوع منافقانه است».

از این روایات به دست میآید که از امراض بزرگ قلب و بدن این نوع خشوع است که برای عوامفریبی جوارح را خاشع میکند ولی قلب را نه. چه افرادی را دیدیم که برای رسیدن به مقاماتی در نزد مردم چنین کردند، و به خیال خود مردم را به خود جلب کردند، درحالیکه دانایان آگاهند و فرد صالح و غیرصالح را از هم تشخیص میدهند. مواظب باشید دچار چنین افرادی نشوید، و به دام آنها نیفتید، درحالیکه باید خودمان نیز دچار این حالت نشویم.

ای عزیز! قلب و جوارح را برای خداوند خاشع کن بهطوریکه در برابر خداوند خود را فقیر و بی چیز دانی و چنان باش که نتوانی از درک عظمت و حضور قلب سربلند کنی. خداوند در قرآن لفظ خشوع را برای زمینهای بی گیاه و خشک که فاقد حیات هستند، اطلاق کرده، یعنی که انسان خاشع هم در برابر خداوند و عظمت او مرده و فاقد تحرک است.

برادرم بیا قبل از اینکه صداهای ما روز قیامت از ترس حساب و کتاب و عظمت سیطرۀ الهی خاشع شود، خاشع شویم، خداوند دربارۀ روز قیامت میفرماید: «خَشَعَتِ‏ الْأَصْواتُ‏ لِلرَّحْمنِ‏ فَلا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسا؛ همه صداها در برابر خداوند رحمان خاشع شده و جز صدای آهسته چیزی نمیشنوی». «همس» چنان که راغب گوید به معنی صدای آهسته و پنهان است و بعضی آن را به صدای آهستۀ پا - پاهای برهنه - تفسیر کردهاند و بعضی به حرکت لبها، بی آنکه صدایی از آن شنیده شود که تفاوت زیادی با هم ندارد.

حضور قلب

جا دارد که در ذیل بحث خشوع به حضور قلب که مایۀ خشوع است اشارهای کنیم. آیا تا به حال فکر کردهاید چه کنیم تا حضور قلب پیدا کنیم؟ چرا وقتی نمازگزار میگوید الله ‏اکبر و نماز را شروع میکند افکار به او هجوم میآورد بازار، منزل، زن، بچه، اداره، همه و همه به سوی او میآیند؟ گویا فقط او را در نماز مییابند، و وقتی السلام علیکم را گفت و نماز را تمام کرد از انبوه افکار نجات پیدا میکند!

طنزی گفته شده که باید گفت نشان گر واقعیتهایی است، گویند کسی بود، که در رکعت اول مقدار فروش را میرسید، و در رکعت دوم هزینهها را حساب میکرد، و در رکعت سوم جمع و تفریق، و در رکعت چهارم سود کامل و تمام و کمال را محاسبه مینمود، و میگفت السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، بعد میگفت خانم یک چایی با چرتکه برای من بیاور، حساب میکرد، بعد میگفت الله ‏اکبر، سبحان الله، خانم میگفت چه شده؟ میگفت حساب حالا با حساب در نماز یکی درآمد چقدر دقیق!

ای بیچاره نمازی که کار ماشین حساب کند چه فائده دارد، کجا انسانساز است؟!

برای تحصیل خشوع و حضور قلب در نماز و سایر عبادات، به امور ذیل توصیه میشود:

١. بهدستآوردن شناخت و معرفتی که دنیا را در نظر انسان کوچک و خدا را در نظر انسان بزرگ کند، تا هیچ کار دنیوی نتواند به هنگام راز و نیاز با معبود، نظر او را به خود جلب و از خدا منصرف سازد.

٢. توجّه به کارهای پراکنده و مختلف، معمولًا مانع تمرکز حواس است و هر قدر انسان، توفیق پیدا کند که مشغلههای تشویشآور و پراکنده را کم کند، به حضور قلب در عبادات خود، کمک کرده است.

٣. انتخاب محل و مکان نماز و سایر عبادات نیز در این امر، اثر بسیار دارد؛ به همین دلیل، نمازخواندن در برابر اشیاء و چیزهایی که ذهن انسان را به خود مشغول میدارد مکروه است و همچنین در برابر درهای باز و محلّ عبور و مرور مردم و در مقابل آینه و عکس و مانند آن. به همین دلیل، مساجد و معابد مسلمین هرقدر سادهتر و خالی از زرقوبرق و تشریفات باشد، بهتر است؛ چرا که به حضور قلب کمک میکند.

٤. پرهیز از گناه عامل مؤثّر دیگری است؛ زیرا گناه آینۀ قلب را مکدّر ساخته، مانع آن میشود که جمال محبوب حقیقی در آن منعکس گردد، و با حجابی که به وجود میآید انسانِ نمازگزار، خویشتن را در محضر او نمیبیند. به همین دلیل، قبل از هر نماز و دعا باید از گناهان توبه کرد و خود را به خدا سپرد. توجّه به اذکاری که در مقدّمه نماز آمده است بسیار مؤثّر است.

٥. آشنایی با معنای نماز و دعا و فلسفه افعال و اذکار آن، عامل بسیار مهمّ دیگری برای حضور قلب است؛ چرا که وقتی انسان معانی و فلسفههای عبادات را بداند و به آن توجّه کند، راه حضور قلب برای او هموار میشود.

٦. انجام مستحبّات نماز و آداب مخصوص عبادت و دعا، چه در مقدّمات و چه در اصل نماز نیز، کمک مؤثّری به این امر میکند.

٧. از همۀ اینها گذشته، این کار، مانند هر کار دیگر، نیاز به مراقبت، تمرین، استمرار و پیگیری زیاد دارد. بسیار میشود انسان در آغاز کار تنها در یک، یا چند لحظۀ کوتاه، قدرت تمرکز فکر و حضور قلب پیدا میکند. امّا با ادامه این کار و پیگیری و تداوم، چنان قدرتی در نفس او پیدا میشود که میتواند به هنگام نماز و دعا، دریچههای فکر خود را بر غیر معبود، مطلقاً ببندد و خود را در حضور او ببیند و با او به راز و نیاز بپردازد.

٨ . در عباداتی که جنبۀ تکراری دارد، مانند نماز، تغییر شکل ظاهری آن نیز در حضور قلب بسیار مؤثّر است. مثلًا سورههایی را که در نماز بعد از حمد میخواند، تغییر دهد؛ در بعضی از رکوع و سجودها ذکر «سبحان اللَّه‏» و در بعضی ذکر کبیر «سبحان ربّی العظیم وبحمده‏» و «سبحان ربّی الأعلی وبحمده‏» بخواند، دعاهای قنوت را عوض کند. تجربه نشان داده این تغییر صورت، کمک زیادی به تمرکز فکر و حضور قلب میکند.

٩. از همۀ اینها گذشته، باید با تمام وجود، نعمت بزرگ حضور قلب را در نماز از خدا خواست؛ او کریم و رحیم است و جوینده را ناامید بر نمیگرداند.

طمأنینه در نماز

سزاوار است انسان کارهایی که ارزش نماز و حضور قلب را کم میکند انجام ندهد، مثلًا در حال خوابآلودگی، خودداری از بول، در میان سروصداها، و در برابر منظرههایی که جلب توجّه میکند به نماز نایستد.

هم چنین سزاوار است از تندخواندن نماز که ممکن است مایۀ خرابی نماز گردد جدّاً پرهیز شود.

در حدیث آمده است روزی پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم مردی را در مسجد مشغول نماز دید که رکوع و سجود را به طور کامل انجام نمیدهد، فرمود: «لَئِنْ مَاتَ هَذَا وَهَکذَا صَلَاتُهُ لَیمُوتَنَّ عَلَی غَیرِ دِینِی؛‏ اگر این مرد از دنیا برود درحالیکه نمازش این ‏گونه باشد، به دین من از دنیا نخواهد رفت.

همچنین امام صادق علیه السلام فرمود: «عَلَیکمْ‏ بِطُولِ‏ الرُّکوعِ‏ وَالسُّجُودِ فَإِنَّ أَحَدَکمْ إِذَا أَطَالَ الرُّکوعَ وَالسُّجُودَ هَتَفَ إِبْلِیسُ مِنْ خَلْفِهِ فَقَالَ یا وَیلَهُ أَطَاعَ وَعَصَیتُ وَسَجَدَ وَأَبَیت؛ بر شما باد به طولانیکردن رکوع و سجود، زیرا وقتی که یکی از شما رکوع و سجده خود را طولانی کند، ابلیس ندا دهد از پشت سر او، وای بر من، اطاعت کرد و عصیان کردم، سجده کرد و إبا نمودم».

امام باقر علیه السلام نیز فرمود: «مَن اتَمَّ رُکوعَه لَم یدخُله وَحْشَةُ القبر؛کسی که رکوع خود را تماماً به جای آورد و حق آن را ادا کند، وحشت قبر به او راه پیدا نکند».

بیش از همه شیطان به مسئلۀ سجده حساس است، زیرا او به وسیله همین سجده رانده شد، و در روایتی از مولی علی علیه السلام آمده که سجده را طولانی کنید، که عملی سنگینتر بر ابلیس نیست که ببیند انسانی در سجده است، زیرا او امر به سجده شد و عصیان کرد.

نماز بانشاط

نشاط، نشأت گرفته و مولد هماهنگی روحیه و عمل است؛ اگر روحیۀ انسان مجذوب عملی شد، آن عمل با نشاط صورت میگیرد. آن کس که عشق به کار و کسبی دارد، صبح زود با نشاط و زودتر از کارفرما به سر کار میرود. اگر روحیه او مجذوب درسخواندن هم باشد، با نشاط درس میخواند، و به کسی توجهی ندارد، و خود را در اوج خوشی میبیند؛ چنانکه از خواجه نصیر الدین طوسی نقل شده که پس از مطالعه میفرمود: «اینَ المُلُوک، اینَ ابْناءُ المُلُوک؛ کجایند پادشاهان و فرزندان آنها».

اگر کسی طالب بازی نیز شد همینگونه با نشاط به دنبال آن میرود.

اگر کسی علاقه شدید به عبادت داشته باشد، عبادت با نشاط صورت میگیرد. اگر در حالت متعادل روحی نباشد و خسته و کوفته باشد، عبادت با کسالت صورت میگیرد. بسیار در نمازخواندن خود تجربه کردهایم؛ گاهی آنقدر به نماز بی علاقگی نشان میدهیم که میگوییم نماز را بخوانیم تا راحت شویم، گویا نماز عذابی است که تا نخوانیم راحت نشویم، و سریع نماز را میخوانیم بی حال و بی نشاط و فکر میکنیم در عذابیم و باید هر چه زودتر نجات یابیم.

اما به راستی چرا در عبادت بی نشاطیم؟ بی نشاطی عوامل گوناگونی دارد، و عمدۀ آن دو چیز باشد:

١. عدهای از ما که در عملشان بی نشاطند برای این است که هدف مشخصی ندارند، یا ایمان به هدف ندارند؛ علم به خدا و معاد دارند اما نور ایمان بر قلبشان سایهافکن نشده است. این ایمان و سستی در عقیده موجب بی نشاطی در عبادت میشود، چنانکه اگر کسی هدفی برای درسخواندن و کارکردن نداشته باشد، با کسالت درس میخواند و کار را انجام میدهد.

٢. عدم نشاط در کار و عبادت گاهی از خستگی جسمی و روحی نشأت میگیرد، چنانکه بسیار در اعمال روزانه خصوصاً نمازخواندن آزمودهایم؛ وقتی از سر کار با خستگی آمدهایم، نمازخواندن برای ما سنگینی کرده، و انجام آن سریع، و با کسالت همراه است. هر دو عامل یعنی بی هدفی و خستگی را میتوان با تقویت ایمان و ترک عمل در حال خستگی درمان کرد. چنانکه در روایات است، عبادات بدون نشاط و با خستگی انجام ندهید که موجب سرخوردگی انسان از عبادت میشود. باید در هر کاری نسبت به آن در خود شوق و علاقه ایجاد کنیم‏. عبادت نیز باید توأم با نشاط باشد و هدف از عبادت و بندگی صفای نفس و قلب است. عبادت اگر در حال کسالت و بی نشاطی انجام گیرد، موجب کدورت قلب میشود و بهتر است انجام نگیرد!

در شریعت اسلامی برای ایجاد نشاط، مخصوصاً در مورد عبادات، عوامل مختلفی دیده میشود. وضوگرفتن پیش از نماز به یقین نشاطآور است. مضمضه و استنشاق آب در دهان و بینی افزون بر نظافت، ایجاد نشاط میکند.

دستور داده شده اذان با صدای زیبا و صوت حسن خوانده شود، تا نشاطآور باشد. جمعه و جماعت ایجاد نشاط در عبادت میکند و از همه مهمّتر فصاحت و بلاغت قرآن، خود عامل مهمی برای نشاط در قرائت قرآن است که تا اعماق قلب انسان نفوذ میکند. همچنین وعدههای حقیقی برای مطیعان و نیکوکاران و مجاهدان و شهیدان به نعمتهای بسیار لذتبخش بهشتی نشاطآور است. و یا طلوعِ صبح حالت نشاط عجیبی به انسان میدهد، و شاید به همین علّت آن لحظه را آغاز وقت نماز صبح قرار دادهاند.

یک نماز با بوی خوش

بوی خوش در اسلام و مخصوصاً احادیث پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم و ائمه هدی علیهم السلام بسیار مدح شده است و به مسلمانان دستور دادهاند که از عطریات استفاده کنند و همیشه خوش بو باشند و مخصوصاً به ‏هنگام نماز از بوی خوش استفاده نمایند.

مرحوم کلینی دربارۀ امام سجاد علیه السلام نقل میکند که: «کانَتْ لِعَلِی بْنِ الْحُسَینِ علیه السلام قَارُورَةُ مِسْک فِی مَسْجِدِهِ فَإِذَا دَخَلَ لِلصَّلَاةِ أَخَذَ مِنْهُ فَتَمَسَّحَ بِهِ‏؛ آن حضرت ظرفی داشت که در آن مشک بود و در کنار سجدهگاهش میگذاشت و هنگامی که میخواست وارد نماز شود از آن برمیداشت و خود را خوشبو میساخت».

در حدیث دیگری آمده است که امام صادق علیه السلام فرمود: «صَلاةُ مُتَطَیبٍ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ صَلَاةً بِغَیرِ طِیبٍ‏؛ نماز کسی که خود را خوشبو میکند، برتر از هفتاد نماز بدون آن است».

رعایت حال نمازگزاران

امیرمؤمنان علی علیه السلام میفرماید: آخرین توصیهای که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم به من فرمود این بود: «إِذَا صَلَّیتَ فَصَلِّ صَلَاةَ أَضْعَفِ مَنْ خَلْفَک؛ هنگامی که نماز میخوانی، همچون ضعیفترین کسانی که پشت سر تو هستند، نماز بخوان».

آن حضرت میفرماید هنگامی که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم مرا برای نشر اسلام به یمن فرستاد، سؤال کردم چگونه با آنها نماز بخوانم به من فرمود: «صَلِّ بِهِمْ کصَلَاةِ أَضْعَفِهِمْ وَکنْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیما؛ با آنها نمازی بخوان که همچون نمازِ ناتوانترین آنها باشد و نسبت به مؤمنان رحیم و مهربان باش».

البته مفهوم این سخن این نیست که آن‏ چنان نماز را سریع بخوانند که به ارکان نماز و واجبات آن صدمه بزند و یا بر اثر سرعت و شتاب، ضعیفان نتوانند خود را به رکوع و سجود و قیام و قعود نماز برسانند، که در روایات به آن هم اشاره شده است. از جمله در عهدنامۀ مالک اشتر آمده است: «فَلَا تَکونَنَّ مُنَفِّراً وَلَا مُضَیعاً؛ نه آنگونه نماز را طولانی کن که مایۀ فرار مردم شود و نه آنطور سریع بخوان که باعث ضایعشدن نماز گردد». آری در هر چیز رعایت اعتدال لازم است.

محافظت بر نماز

خداوند در قرآن کریم میفرماید: «وَ الَّذِینَ هُمْ عَلی‏ صَلاتِهِمْ‏ یحافِظُونَ‏؛ کسانی که نماز خود را محافظت میکنند».

مراد از محافظت، محافظت بر اوقات و حدود و مراعات آداب و شرائط و مداومت بر آن است؛ آداب و شرایطی که هم ظاهر نماز را از فساد و بطلان حفظ میکند، هم روح نماز را که حضور قلب است تقویت مینماید، و هم موانعی را که سدّ راه قبول آن است، همچون خوردن اموال حرام، نوشیدن شراب، غیبت و امثال آن، از بین میبرد.

جالب اینکه محافظت انسان نسبت به نماز طرفینی است، هم او باید نماز را از فساد خلل حفظ کند و هم نماز انسان را از تباهی و فساد محافظت میکند و شاهد آن‏ «انَّ الصَّلوة تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْکرِ؛ که نماز [انسان را] از زشتیها و گناه بازمیدارد»، است.

رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم و سلم فرمود: «مَنْ حافَظَ عَلَیها کانَتْ لَهُ نُوراً وَ بُرْهاناً وَ نَجاةً یوْمَ الْقِیامَةِ؛ هرکس نماز خود را محافظت کند، نماز برای او مایه نور و روشنایی و آگاهی و نجات در روز قیامت است».

سخن آخر: (چگونه نمازگزار واقعی شویم؟)

چه بسیار نمازهای ما که صحیح است ولی مقبول نیست! ظاهراً با تمام ارکان و اجزاء و شرایط است، ولی پوستهای زیبا است که مغزی در درون ندارد. نماز میخوانیم اما در خود تغییری نمیبینیم، درحالیکه نماز مؤثر انسان را از فحشاء و منکر دور میکند.

آیا نمازی که آلوده به ریاست، نماز است؟! آیا نمازی که به دنبال آن میگوید عَجَب نمازی خواندم! عجب رکوعی! عجب خلوص! نماز است؟! منشاء این عَجَبْها، عُجْبْ (خودپسندی) است.

آیا نماز ما نمازی است که در روایت فرمود همچون نهری است که روزی پنجمرتبه خود را در آن شستشو میدهید و مسلماً اگر کثافتی در بدن شما بود مرتفع میشود.

آیا متوجه هستیم که اصل نماز خشوع‏ و خضوع است؛ نزدیکترین حالتی که بنده به خدایش نزدیکتر است، حالتی است که بیشتر در خشوع‏ است و آن، سجده یعنی پایینترین حالت در نماز است که این پایینی خود، بزرگی است.

پسای عزیز! حال که این معارف آشکار شد، دقت کن در عظمت خداوند و کوچکی خود و اینکه نماز با آداب کامل آن موجب استفاده توست، نه افادۀ خدا؛ زیرا او خدایی است که آسمانها و زمین و خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و اشجار و تمامی جنبندگان ساجد او هستند، حتی از نظر تکوین ملائکه و جن و انس سجده کننده برای اویند.

منابع:

١. اخلاق اسلامی در نهج البلاغه (خطبه متقین)

٢. کلیات مفاتیح نوین

مقاله

حديث غدير (مسائل سوال برانگيز در تاريخ اسلام)

چکیده:

حديث غدير يکى از دلايل روشن ولايت و خلافت بلافصل اميرمؤمنان على(ع) بعد از پيامبر گرامى اسلام(ص) است. بعد ازمراسم «حجّة الوداع» در راه بازگشت هنگامى که کاروان مسلمانان به سرزمين «رابغ» در نقطه اى به نام «غدير خم» رسید به امر پیامبر(ص) متوقف شد، پیامبربعد از حمد وثنای الهی واقرار از مسلمانان در مورد اینکه من اولی از شما هستم حضرت علی را به ولایت وامامت بعد از خود منصوب کرد وبعد مردم با علی بیعت کردند وحتی تعدادی از مردم از جمله شیخین به علی تبریک گفتند.

تهاجم بى سابقه!

اخيراً با فضاى باز سياسى که در کشور پيدا شده، جمعى از مولوى هاى اهل سنّت جنوب کشور، بر خلاف تعهّدى که در مسأله وحدت داشته و دارند، تهاجم خود را به عقائد شيعه (مذهب رسمى کشور) آغاز کرده اند که يک نمونه از آن، مقاله «افسانه شهادت حضرت زهرا(عليها السلام)» بود که در مجلّه «نداى اسلام» که به اجازه وزارت ارشاد منتشر مى شود، چاپ شده بود و جواب آن را قاطعانه داديم اکنون خبر مى رسد يکى ديگر از مولوى هاى اهل سنّت جنوب، سخنانى تحريک آميز درباره «حديث غدير» ايراد کرده است که بسيار دور از واقعيّت هاى موجود در کتب حديث و تاريخ و سيره مى باشد، اين سخن ما را بر اين داشت که حديث غدير را به طور شفّاف و فشرده مطرح کنيم و در معرض داورى عموم قرار دهيم، اين شما و اين حديث غدير تا ببينيم تهاجم بر ضدّ مذهب رسمى کشور به کجا مى انجامد؟ و تا کى بايد سکوت کرد؟!

پيشگفتار

نام غدير را همه شنيده ايم، سرزمينى است ميان مکّه و مدينه، در نزديکى «جحفه» که در حدود ٢٠٠ کيلومترى مکّه واقع شده و چهارراهى است که حجّاج سرزمين هاى مختلف مى توانستند در آنجا از هم جدا شوند:

راهى به سوى مدينه مى رود، در جهت شمال.

راهى به سوى عراق مى رود، در جهت شرق.

راهى به سوى مصر مى رود، در طرف غرب.

و راهى به سوى يمن، در جهت جنوب.

امروزه اين سرزمين، سرزمين متروکى است; ولى روزى شاهد يکى از بزرگترين حوادث تاريخ اسلام بوده، و آن، روزِ نصب على(عليه السلام) به جانشينى پيامبر گرامى اسلامى(صلى الله عليه وآله) (در روز هيجدهم ذى الحجّه سال دهم هجرى) مى باشد.

گرچه خلفا روى جهات سياسى کوشيدند اين خاطره عظيم تاريخى را از نظرها محو کنند و هم اکنون نيز بعضى از متعصّبان به دلائلى که ناگفته پيداست، سعى در محو يا کم رنگ کردن آن دارند; ولى ابعاد اين حادثه آن قدر در صحنه تاريخ و حديث و ادبيات عرب وسيع است، که قابل پوشانيدن يا محو کردن نيست.

و شما در اين کتابچه به مدارک و منابعى در اين زمينه برخورد مى کنيد که شگفت زده خواهيد شد، و از خود مى پرسيد: مسأله اى که اين همه دليل و مدرک دارد چگونه مورد بى مهرى و پرده پوشى قرار گرفته است؟!

اميد است اين تحليل هاى منطقى و مدارکى که همه از منابع برادران اهل سنّت گرفته شده، وسيله اى براى تقريب صفوف مسلمين جهان گردد، و حقايقى که در گذشته به سادگى از کنار آن گذشته اند مورد توجّه دقيق همگان، به ويژه نسل جوان قرار گيرد.

حديث غدير سند گوياى ولايت

حديث غدير يکى از دلايل روشن ولايت و خلافت بلافصل اميرمؤمنان على(عليه السلام) بعد از پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) است. که محقّقان اهمّيّت خاصّى براى آن قائل هستند. متأسّفانه کسانى که درباره ولايت آن حضرت گرفتار پيش داورى هستند، گاهى سند حديث را پذيرفته و در دلالت آن ترديد مى کنند، و گاه ناآگاهانه سند آن را زير سؤال مى برند. براى روشن شدن ابعاد مختلف اين حديث، لازم است درباره هر دو موضوع با ذکر مدارک موثّق و معتبر سخن بگوييم:

دورنماى غدير

مراسم «حجّة الوداع» در ماه آخر سال دهم هجرت به پايان رسيد، مسلمانان، اعمال حج را از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) آموختند و در اين هنگام، پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) تصميم گرفت، مکّه را به عزم مدينه ترک گويد. فرمان حرکت صادر شد، هنگامى که کاروان به سرزمين «رابغ»(١) که در سه ميلى «جحفه»(٢) قرار دارد، رسيد؛ جبرئيل، امين وحى، در نقطه اى به نام «غدير خم» فرود آمد، و حضرت را با آيه زير مورد خطاب قرار داد:

«يَا أيُّها الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إِلَيْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ يَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» (٣)؛( اى رسول! آنچه که از سوى خدا به تو فرستاده شده، به مردم ابلاغ کن. و اگر ابلاغ نکنى رسالت خدا را تکميل نکرده اى، خداوند تو را از آسيب مردم حفظ مى کند!)

لحن آيه حاکى از آن است که خداوند انجام امر خطيرى رابر عهده پيامبر(صلى الله عليه وآله) گذارده است که هم سنگ رسالت، و موجب يأس دشمنان اسلام بوده است، چه امر خطيرى بالاتر از اين که در برابر ديدگان بيش از صدهزار نفر، على(عليه السلام) را به مقام خلافت و وصايت و جانشينى نصب کند؟!

از اين نظر، دستور توقّف صادر شد. کسانى که جلو کاروان بودند، از حرکت باز ايستادند، و آنها که دنبال کاروان بودند، به آنها پيوستند. وقت ظهر و هوا به شدّت گرم بود، تا آنجا که گروهى از مردم قسمتى از رداى خود را بر سر، و قسمتى را زير پا مى افکندند. براى پيامبر سايبانى، به وسيله چادرى که روى درخت افکنده بودند، تشکيل شد، آن حضرت بر روى نقطه بلندى که از جهاز شتر ترتيب داده شده بود، قرار گرفت و با صداى بلند و رسا خطبه اى ايرد کرد که عصاره اش اين بود:

خطبه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در غدير خم

«حمد و ثنا مخصوص خداست. از او يارى مى طلبيم و به او ايمان داريم و بر او توکّل مى کنيم. از بدى ها و اعمال ناشايست خود به او پناه مى بريم. خدايى که جز او هادى و راهنمايى نيست. و هرکس را که هدايت نمود، گمراه کننده اى براى او نخواهد بود. گواهى مى دهم که جز او معبودى نيست، و محمّد بنده و پيامبر او است. هان اى مردم! نزديک است من دعوت حق را لبيک بگويم و از ميان شما بروم. من مسؤولم و شما نيز مسؤول هستيد!» سپس فرمود:

«درباره من چه فکر مى کنيد!؟...» (آيا من وظيفه خود را در برابر شما انجام دادم؟) در اين موقع صداى جمعيت به تصديق خدمات پيامبر(صلى الله عليه وآله) بلند شد و گفتند: «ما گواهى مى دهيم تو رسالت خود را انجام دادى، و کوشش نمودى، خدا تو را پاداش نيک دهد».

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «آيا گواهى مى دهيد که معبود جهان يکى است، و محمّد بنده خدا و پيامبر او مى باشد; و در بهشت و دوزخ و زندگى جاويدان در سراى ديگر جاى ترديد نيست؟»

همگى گفتند: «آرى صحيح است، گواهى مى دهيم!»

سپس فرمود: «مردم! من دو چيز نفيس و گرانمايه در ميان شما مى گذارم، ببينم بعد از من چگونه با اين دو يادگار من رفتار مى نماييد؟!»

در اين وقت يک نفر برخاست و با صداى بلند گفت: «منظور از اين دو چيز نفيس چيست؟!»

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «يکى کتاب خداست که يک طرف آن در دست قدرت خداوند، و طرف ديگر آن در دست شما است، و ديگرى عترت و اهل بيت من است; خداوند به من خبر داده که اين دو هرگز از هم جدا نخواهند شد!» «هان اى مردم! بر قرآن و عترت من پيشى نگيريد، و در عمل به فرمان هر دو، کوتاهى نکنيد که هلاک مى شويد!»

در اين لحظه، دست على(عليه السلام) را گرفت و آن قدر بالا برد که سفيدى زير بغل هر دو براى مردم نمايان گشت، و او را به همه مردم معرفى نمود. سپس فرمود: «سزاوارتر بر مؤمنان از خود آنها کيست؟»

همگى گفتند: «خدا و پيامبر او داناترند!»

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «خدا مولاى من، و من مولاى مؤمنان هستم، و من بر آنها از خودشان اولى و سزاوارترم! هان اى مردم » «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ(٤) اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَاحِبَّ مَنْ أحِبَّهُ وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيثُ دارَ»؛ (هر کس من سرپرست و مولاى او هستم على مولاى او است. خداوندا! کسانى که على را دوست دارند، دوست بدار; و کسانى که او را دشمن بدارند دشمن دار. خدايا! آنها که على را يارى کنند يارى کن، و آنها که دست از يارى او بردارند آنها را از يارى خود محروم ساز، و حق را بر محور وجود او بگردان!) (٥)

در جاى جاى خطبه بالا(٦) اگر نيک بنگريد، دلائل زنده امامت على(عليه السلام) آشکار است. (شرح اين سخن را به زودى خواهيم گفت).

جاودانگى داستان غدير

اراده حکيمانه خداوند بر اين تعلّق گرفته است که واقعه تاريخى غدير، در تمام قرون و اعصار به صورت يک تاريخ زنده که قلوب و دل ها به سوى آن جذب مى شوند، بماند و نويسندگان اسلامى در هر عصر و زمانى در کتاب هاى تفسير و تاريخ و حديث و کلام، پيرامون آن سخن بگويند; و گويندگان مذهبى در مجالس وعظ و خطابه درباره آن داد سخن دهند و آن را از فضايل غيرقابل انکار امام على بن أبيطالب(عليه السلام) بشمارند.

نه تنها خطبا و گويندگان، بلکه «شعرا»، از اين واقعه الهام گرفته و ذوق ادبى خود را از تفکّر و انديشه پيرامون اين حادثه و از فزونى اخلاص به صاحب ولايت، پرفروغ سازند، و عالى ترين اشعار را به صورت هاى گوناگون و به زبان هاى مختلف از خود به يادگار بگذارند. (مرحوم علاّمه امينى بخش مهمّى از اشعار غديريّه را قرن به قرن در تاريخ اسلام با شرح حالات اين سرايندگان در مجلّدات يازدگانه الغدير از منابع معروف اسلامى آورده است).

به تعبير ديگر، کمتر واقعه تاريخى در جهان، بسان رويداد «غدير»، مورد توجّه طبقات مختلف، از محدّث و مفسّر و متکلّم و فيلسوف، و خطيب و شاعر، و مورّخ و سيره نويس واقع شده است.

يکى از علل جاودانى بودن اين حديث، نزول دو آيه(٧) از آيات قرآن پيرامون اين واقعه است، و تا قرآن ابدى و جاودانى است، اين واقعه تاريخى نيز از خاطره ها محو نخواهد شد.

نکته جالب اين که از مراجعه به تاريخ، به خوبى معلوم مى شود که روز هيجدهم ذى الحجّة الحرام، در ميان مسلمانان به نام روز عيد غدير معروف بوده، تا آنجا که «ابن خلکان»، درباره «المستعلى ابن المستنصر» مى گويد: «در سال ٤٨٧ در روز عيد غدير خم که روز هيجدهم ذى الحجّة الحرام است، مردم با او بيعت کردند(٨) و درباره المستنصر باللّه العبيدى مى نويسد: وى در سال ٤٨٧، دوازده شب به آخر ماه ذى الحجّه باقى مانده بود، درگذشت، و اين شب، همان شب هيجدهم ماه ذى الحجّه، شب عيد غدير است.»(٩)

جالب اين که «ابوريحان بيرونى»، در کتاب «الآثار الباقية»، عيد غدير را از عيدهايى شمرده که همه مسلمانان آن را، برپا مى داشتند و جشن مى گرفتند!(١٠)

نه تنها «ابن خلکان» و «ابوريحان بيرونى»، اين روز را «عيد» مى ناميدند; بلکه «ثعالبى» يکى ديگر از دانشمندان معروف اهل سنّت نيز، شب غدير را از شب هاى معروف در ميان امّت اسلامى شمرده است.(١١)

ريشه اين عيد اسلامى به عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) باز مى گردد. زيرا در آن روز پيامبر(صلى الله عليه وآله) به مهاجرين و انصار، بلکه به همسران خود دستور داد که نزد على(عليه السلام) بروند و به خاطر ولايت و امامت، به او تبريک گويند.

«زيد بن ارقم» مى گويد: از مهاجران، ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبير، نخستين کسانى بودند که به على(عليه السلام) دست بيعت دادند و مراسم تبريک و بيعت تا مغرب ادامه داشت!(١٢)

١١٠ تن از راويان حديث

در اهمّيّت اين رويداد تاريخى، همين اندازه کافى است که اين واقعه تاريخى را صد و ده تن از صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل کرده اند.(١٣) البتّه اين جمله نه به آن معنى است که از آن گروه عظيم، تنها همين افراد، اين حادثه را نقل کرده اند; بلکه منظور اين است تنها در کتاب هاى دانشمندان اهل تسنّن، نام صد و ده تن به چشم مى خورد.

در قرن دوّم اسلامى که عصر تابعان ناميده مى شود، هشتاد و نه تن از آنان به نقل اين حديث پرداخته اند. راويان حديث غدير، در قرن هاى بعد نيز از علما و دانشمندان اهل تسنّن مى باشند. سيصد و شصت تن از آنها اين حديث را در کتاب هاى خود گردآورده و گروه زيادى به صحّت و استوارى سند حديث اعتراف نموده اند. گروهى تنها به نقل اين حديث اکتفا نکرده، بلکه پيرامون اسناد و مفاد آن مستقلاًّ کتاب هايى نوشته اند.

عجيب اين که مورّخ بزرگ اسلامى، طبرى، کتابى به نام «الولاية فى طرق حديث الغدير» نوشته و اين حديث را از هفتاد و پنج طريق از پيامبر نقل کرده است! ابن عقده کوفى، در رساله «ولايت»، اين حديث را از صد و پنج تن نقل کرده است. ابوبکر محمّد بن عمر بغدادى، معروف به جمعانى، اين حديث را از بيست و پنج طريق نقل نموده است.

از مشاهير اهل سنت:

احمد بن حنبل شيبانى

ابن حجر عسقلانى

جزرى شافعى

ابوسعيد سجستانى

امير محمد يمنى

نسائى

ابوالعلاء همدانى

و ابوالعرفان حبان

اين حديث را به اسناد زيادى(١٤) نقل کرده اند.

دانشمندان شيعه نيز پيرامون اين واقعه تاريخى، کتاب هاى ارزنده فراوانى نگاشته اند و به منابع مهمّ اهل سنّت نيز اشاره کرده اند که جامع ترين آنها کتاب تاريخى «الغدير» است که به خامه تواناى نويسنده نامى اسلامى، علاّمه مجاهد، مرحوم آية اللّه امينى نگارش يافته است (در نگارش اين بخش، از آن کتاب استفاده فراوانى به عمل آمده).

به هر حال، پيامبر(صلى الله عليه وآله) پس از نصب اميرمؤمنان على(عليه السلام) به عنوان جانشين خود فرمود: «اى مردم! اکنون فرشته وحى بر من نازل گرديد و اين آيه را آورد: «اَلْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دينَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتِى وَ رَضيتُ لَکُمُ الإِسْلامَ ديناً» (١٥)؛ ( امروز دين شما را کامل نمودم، و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را براى شما يگانه آيين انتخاب کرده و پسنديدم.)

در اين موقع صداى تکبير پيامبر(صلى الله عليه وآله) بلند شد. و فرمود: «خدا را سپاس مى گذارم که آيين خود را کامل کرد و نعمت خود را به کمال رسانيد، و از وصايت و ولايت و جانشينى على پس از من خشنود گشت.»

سپس پيامبر(صلى الله عليه وآله) از آن نقطه مرتفع فرود آمد و به على(عليه السلام) فرمود: «در زير خيمه اى بنشين، تا سران و شخصيّت هاى بارز اسلام با تو بيعت کنند و تبريک گويند».

پيش از همه، شيخين (عمر و ابوبکر) به على(عليه السلام) تبريک گفتند و او را مولاى خود خواندند!

حسان بن ثابت، فرصت را مغتنم شمرد، با کسب اجازه از محضر پيامبر(صلى الله عليه وآله)، اشعارى سرود و در برابر پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله)خواند، که ما فقط دوبيت آن را در اينجا نقل مى کنيم که بسيار گوياست:

«فقال لَهُ قم يا علىُّ فانّنى رضيتک من بعدى إماماً و هادياً فمن کنت مولاه فهذا وليّه فکونوا له اتباع صدق موالياً» يعنى: (به على فرمود برخيز که من تو را براى جانشينى و راهنمايى مردم پس از خويش انتخاب کردم. هر کس من مولا و سرپرست او هستم على مولاى او است و شما در حالى که او را از صميم دل دوست مى داريد، از پيروان او باشيد).(١٦)

اين حديث از بزرگ ترين شواهد بر فضيلت و برترى امام على(عليه السلام) بر تمام صحابه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) بوده است. حتّى اميرمؤمنان، در مجلس شوراى خلافت -که پس از درگذشت خليفه دوّم منعقد گرديد(١٧) و نيز در دوران خلافت عثمان، و ايّام خلافت خويش; به آن احتجاج کرده است.(١٨) از اين گذشته، شخصيّت هاى بزرگى مانند حضرت زهرا(عليها السلام)، همواره به اين حديث در برابر مخالفان و منکران مقام والاى على(عليه السلام) استدلال کرده اند.(١٩)

مقصود از «مولى» کيست؟

مسأله مهم در اينجا تفسير معنى مولاست که در عين وضوح، مورد بى مهرى هاى فراوانى قرار گرفته است، زيرا با آنچه گفته شد، شک و ترديدى در قطعى بودن سند اين حديث باقى نمى ماند. لذا بهانه جويان به سراغ ايجاد شک و ترديد در مفهوم و معنى حديث، مخصوصاً واژه «مولا» رفته اند که از آن هم طرفى نبسته اند. با صراحت بايد گفت که واژه مولى در اين حديث، بلکه در غالب موارد، يک معنا بيش ندارد و آن «اولويت و شايستگى» و به تعبير ديگر «سرپرستى» است و قرآن نيز در بسيارى از آيات لفظ «مولا» را در معنى سرپرست و «أولى» به کار برده است:

واژه مولا در ١٨ آيه قرآن به کار رفته که ١٠ مورد آن درباره خداوند است و بديهى است که مولويّت خداوند به معنى اولويّت و سرپرستى اوست، و تنها در موارد بسيار کمى به معنى دوستى به کار رفته است. بنابراين نبايد در اين که «مولا» در درجه اوّل به معنى اولى و شايسته تر است، ترديد کرد، و در حديث غدير نيز «مولا» به همين معناست، به علاوه، شواهد و قرائن فراوانى با آن همراه است. که به روشنى ثابت مى کند که منظور اولويّت و سرپرستى است.

گواهان صدق اين مدّعا

فرض کنيد «مولا» در لغت معانى متعدّدى داشته باشد; ولى قرائن و شواهد فراوانى در حديث غدير و اين رويداد بزرگ تاريخى وجود دارد که هرگونه ابهامى را از ميان برمى دارد و با همه، اتمام حجت مى کند:

گواه اوّل:

همان گونه که گفتيم در روز واقعه تاريخى غدير، حسان بن ثابت شاعر رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، با کسب اجازه از پيامبر(صلى الله عليه وآله) برخاست و مضمون کلام پيامبر(صلى الله عليه وآله) را در قالب شعر ريخت، اين مرد فصيح و بليغ و آشنا به رموز زبان عرب، به جاى لفظ «مولى»، کلمه امام و هادى را به کار برد و گفت:

«فقال له: قُم يا على فانّنى

رضيتک من بعدى إماماً و هادياً»(٢٠)

(پيامبر به على فرمود: اى على برخيز که من تو را بعد از خود به عنوان امام و هادى انتخاب کردم!)

چنان که روشن است وى از لفظ «مولى» که در کلام پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود، جز مقام امامت و پيشوايى و هدايت و رهبرى امت، چيز ديگرى استفاده نکرده است. در حالى که از اهل لغت و فصيحان عرب محسوب مى شود. نه تنها حَسّان شاعر بزرگ عرب از لفظ «مولى» اين معنى را استفاده نموده است، بلکه پس از وى ساير شعراى بزرگ اسلامى که بيشتر آنان از ادبا و شعراى معروف عرب بودند و برخى نيز از استادان بزرگ اين زبان به شمار مى آيند، از اين لفظ همان معنى را فهميدند که حسان فهميده بود، يعنى امامت و پيشوائى امّت!

گواه دوّم:

اميرمؤمنان(عليه السلام) در اشعار خود که براى معاويه نوشته، درباره حديث غدير چنين مى گويد: «وَ أَوْجَبَ لِى وِلايَتَهُ عَلَيْکُمْ رَسُولُ اللّهِ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ»(٢١)

(يعنى: پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) براى من، ولايتش را بر شما در روز غدير واجب ساخت.)

چه شخصى بالاتر از امام مى تواند، حديث را براى ما تفسير کند و بفرمايد که پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) روز غدير خم، ولايت را به چه معنى فرمود؟ آيا اين تفسير نمى رساند که به انديشه همه حاضرانِ واقعه غدير، جز زعامت و رهبرىِ اجتماعى، مطلب ديگرى خطور نکرد؟

گواه سوّم:

پيامبر پيش از بيان جمله من کنت مولاه... اين سؤال را مطرح فرمود: «اَلَسْتُ أَولى بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ؟»؛ (آيا من از خود شما به شما سزاوارتر و شايسته تر نيستم؟) در اين جمله، پيامبر(صلى الله عليه وآله) لفظ «اولى به نفس» به کار برده، و از همه مردم نسبت به اولويّت خود بر آنها اقرار گرفته است، سپس بلافاصله فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ»؛ (کسى که من مولاى او هستم، على مولاى او است.)

هدف از تقارن اين دو جمله چيست؟ آيا جز اين است که مى خواهد همان مقامى را که خود پيامبر(صلى الله عليه وآله) به نصّ قرآن دارد، براى على(عليه السلام) نيز ثابت کند؟ با اين تفاوت که او پيامبر است و على امام، در نتيجه معنى حديث اين مى شود: هر کس من نسبت به او اولى هستم، على(عليه السلام) نيز نسبت به او اولى است»(٢٢) و اگر مقصود پيامبر(صلى الله عليه وآله) جز اين بود، جهت نداشت براى اولويّت خود از مردم اقرار بگيرد. چقدر دور از انصاف است که انسان اين پيام پيامبر(صلى الله عليه وآله) را ناديده بگيرد. و از کنار قرينه اى به اين روشنى به آسانى بگذرد و چشم خود را به روى آن ببندد.

گواه چهارم:

پيامبر(صلى الله عليه وآله) در آغاز سخن خود، از مردم سه اصل مهمّ اسلامى را اقرار گرفت و فرمود: «أَلَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أنْ لا إِلهَ إلاّ اللّهُ وَ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ و رَسُولُهُ وَ أَنَّ الجنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقُّ؟»؛ (آيا شما گواهى نمى دهيد که معبودى جز خداى يکتا نيست، محمّد(صلى الله عليه وآله) بنده و رسول خدا است، و بهشت و دوزخ حق است؟) هدف از اين اقرار گرفتن چه بود؟ آيا جز اين است که مى خواهد ذهن مردم را آماده کند، تا مقام و موقعيّتى را که بعداً براى على(عليه السلام) ثابت خواهد کرد، به مانند اصول پيشين تلقّى نمايند و بدانند که اقرار به ولايت و خلافت وى، در رديف اصول سه گانه دين است که همگى به آن اقرار و اعتراف دارند؟ اگر مقصود از «مولى» دوست و ناصر باشد، رابطه اين جمله ها به هم خورده و کلام، استوارى خود را از دست مى دهد. و پيوند کلام به هم مى خورد، آيا چنين نيست؟

گواه پنجم:

پيامبر(صلى الله عليه وآله) در آغاز خطابه خود، از مرگ و رحلت خويش سخن مى گويد و مى فرمايد: «إنّي أَوْشَکُ أَنْ اُدْعى فَاُجِيبَ»؛ ( نزديک است دعوت حق را لبيک بگويم.)(٢٣) اين جمله حاکى از آن است که پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى خواهد براى پس از رحلت خود چاره اى بينديشد و خلائى را که از رحلت آن حضرت پديد مى آيد، پر کند. آنچه مى تواند چنين خلائى را پر کند، تعيين جانشينى است لايق و عالم که زمام امور را پس از رحلت آن حضرت به دست بگيرد، نه چيز ديگر.

هرگاه ولايت را به غير خلافت تفسير کنيم، رابطه منطقى کلمات پيامبر(صلى الله عليه وآله) به طور آشکار به هم مى خورد، در حالى که او از فصيح ترين و بليغ ترين سخن گويان است. چه قرينه اى از اين روشن تر براى مسأله ولايت پيدا مى شود؟

گواه ششم:

پيامبر(صلى الله عليه وآله) پس از جمله «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ...» چنين فرمود: «اَللّهُ أَکْبَرُ عَلى إکْمالِ الدِّينِ وَ إتْمامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسالَتِى وَ الْوِلايَةِ لِعَلىٍّ مِنْ بَعْدِى»؛ ( اللّه اکبر! بر کامل نمودن اين دين و به سرحد کمال رساندن نعمت و رضايت پروردگار!) هرگاه مقصود، دوستى و يارى فردى از مسلمانان است، چگونه با ايجاب مودّت و دوستى على(عليه السلام) و نصرت او، دين خدا تکميل گرديد، و نعمت او به منتهى رسيد؟ روشن تر از همه اين که مى گويد: خداوند به رسالت من و ولايت على(عليه السلام) بعد از من راضى گرديد.(٢٤) آيا اينها همه گواه روشن بر معنى خلافت نيست؟

گواه هفتم:

چه گواهى روشن تر از اين که شيخين (عمر و ابوبکر) و گروه بى شمارى از ياران رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پس از فرود آمدن آن حضرت از منبر، همگى به على(عليه السلام) تبريک گفته و موضوع تهنيت تا وقت نماز مغرب ادامه داشت و شيخين از نخستين افرادى بودند که به امام يا اين عبارت تهينت گفتند: «هَنيئاً لَکَ يا عَلِىَّ بْنِ أبِي طالِب أَصْبَحْتَ و أَمْسَيْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى کُلِّ مُؤْمِن وَ مُؤْمِنَة»(٢٥) (گوارا باد بر تو يا على، صبح کردى و شام کردى در حالى که مولاى من و مولاى هر مرد و زن با ايمان هستى)! على(عليه السلام) در آن روز چه مقامى به دست آورد که شايسته چنين تبريکى گرديد؟ آيا جز مقام زعامت و خلافت و رهبرى امّت که تا آن روز به طور رسمى ابلاغ نشده بود، شايسته چنين تهنيت مى باشد؟ محبّت و دوستى چيز تازه اى نبود.

گواه هشتم:

هرگاه مقصود همان مراتب دوستى على(عليه السلام) بود، ديگر لازم نبود که اين مسأله در چنان هواى گرم و سوزان مطرح گردد (کاروان يکصد هزار نفرى را از رفتن باز دارد و مردم را در آن هواى گرم روى ريگ و سنگ هاى داغ بيابان بنشاند و خطابه مفصّل بخواند)؟

مگر قرآن همه افراد جامعه با ايمان را برادر يکديگر نخوانده بود، چنان که مى فرمايد: «إنّما المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (٢٦)؛ (افراد با ايمان برادر يکديگرند).

مگر قرآن، در آيات ديگرى افراد با ايمان را دوست يکديگر معرفى نکرده است؟ و على(عليه السلام) نيز عضو همان جامعه با ايمان بود، ديگر چه نيازى بود، و به فرض که مصلحتى در اعلام اين دوستى بود، احتياج به اين مقدّمات و اين همه شرايط سخت نبود، در مدينه هم ممکن بود. به يقين مسأله بسيار مهمترى بوده که نياز به اين مقدّمات استثنايى داشت، مقدّماتى که در زندگى پيامبر(صلى الله عليه وآله)بى سابقه بود، و نظير آن هرگز تکرار نشد.

اکنون به داورى بنشينيد

با اين قرائن روشن، اگر کسى در مقصود پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) که همان خلافت و زعامت مسلمين است شک کند شگفت آور نيست؟ آنها که ترديد مى کنند چگونه وجدان خود را قانع مى سازند، و پاسخ پروردگار را روز رستاخيز چه خواهند داد؟ به يقين هرگاه همه مسلمانان فارغ از تعصّب ها و پيش داورى ها بررسى تازه اى را روى حديث غدير آغاز کنند، به نتايج مطلوبى خواهند رسيد و سبب اتّحاد هرچه بيشتر صفوف مسلمين خواهد شد، و جامعه اسلامى چهره نوينى به خود خواهد گرفت.

سؤال:

اين نکته نيز حائز اهميت است که بعضى مى گويند رئيس جمهور محترم، واژه «مولا» را در يکى از سخنرانى هاى انتخاباتى خود، به معنى «دوستى» تفسير کرده، با اين که خود از روحانيّون شيعه است.

پاسخ:

چنين نيست. زيرا ايشان با فاصله کمى براى رفع هرگونه ابهام و سوءِتفاهم، در توضيحى که روز ٢٣ خردادماه ١٣٨٠ در بسيارى از جرائد انتشار يافت چنين تصريح نمود:

«خالى از لطف نيست تا نکته اى را که در يکى از سخنرانى هاى اخير در باب داستان غدير گفته ام تکرار کنم که محبت و مهر در دين خدا و به خصوص در عرصه حيات اجتماعى جامعه اسلامى نقش ممتاز دارد، با آنکه مقصود حضرت ختمى مرتبت از واژه مولى در جمله معروف «من کنت مولاه فهذا على مولاه» با توجه به خصوصيات زمان و مکان و بيعتى که همان روز با امام على بن ابيطالب واقع شد قطعاً سرپرستى و ولايت امر جامعه اسلامى است و همان گونه که ما شيعيان معتقديم و طبق نقل هاى معتبر تاريخى پس از رحلت پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) اين معنى مورد قبول و تصديق صحابه بزرگ پيامبر(صلى الله عليه وآله) بوده است، در عين حال انتخاب واژه «مولى» پيام ويژه اى دارد و آگاهانه انتخاب شده است، قطعاً پيامبر اکرم مى توانست از عناوين ديگرى چون امير، قائد و سلطان استفاده کند. ولى در کلمه مولى علاوه بر سرپرستى، دوستى و محبّت هم که از پايه هاى حکومت مطلوب اسلامى است اشراب شده است و امروز ملّت ما مى خواهد برخوردار از جامعه اى آزاد و آباد و رشد توام با معنويّت و اخلاق و محبت باشد».

سه حديث پرمعنى!

در پايان اين مقال به سه حديث پرمعنى زير توجه فرمائيد:

١- حق با کيست؟

ام سلمه و عايشه همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى گويند: از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) شنيديم که مى فرمود: «على مع الحق و الحق مع على لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض; على با حق است و حق با على، هرگز از يکديگر جدا نمى شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند». اين حديث در بسيارى از منابع معروف اهل سنّت آمده است، علاّمه امينى اين منابع را به طور دقيق در جلد سوم الغدير آورده است.(٢٧) مفسّر معروف اهل سنت فخر رازى در تفسير کبيرش در ذيل سوره حمد مى گويد: امّا على بن ابى طالب(عليه السلام) بسم اللّه را بلند مى گفت و اين مطلب به تواتر ثابت شده و هر کس در دينش به على اقتدا کند هدايت يافته و دليل آن گفتار پيامبر است که فرمود: «اللّهم ادر الحق مع على حيث دار»؛ (خداوندا! حق را بر محور وجود على بگردان هرگونه که او گردش کند!).(٢٨) دقت کنيد اين حديث مى گويد: «حق» بر محور وجود او دور مى زند!

٢- پيمان برادرى

گروهى از صحابه معروف پيامبر(صلى الله عليه وآله) اين حديث را از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نقل کرده اند: «آخى رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) بين اصحابه فاخى بين ابى بکر و عمر، و فلان و فلان، فجاء على (رضى اللّه عنه) فقال آخيتَ بين اصحابک و لم تواخ بينى و بين احد؟! فقال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله)انت اخى فى الدّنيا و الآخرة»؛ (پيامبر(صلى الله عليه وآله) ميان اصحابش پيمان اخوت برقرار ساخت از جمله ميان ابوبکر و عمر و فلان فرد و فلان فرد (هر کس را با هر کسى متناسب بود) در اين حال، على(عليه السلام) خدمت حضرت آمد و عرض کرد ميان همه پيمان برادرى بستى ولى ميان من و احدى پيمان برقرار ننمودى! رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود تو در دنيا و آخرت برادر منى) همين مضمون با تعبيرات مشابه در ٤٩ مورد ديگر آمده است. احاديثى که عموماً در منابع اهل سنّت است!(٢٩) آيا پيمان برادرى على با پيامبر(صلى الله عليه وآله) دليل بر افضليت و برترى او بر همه امّت نيست؟ و آيا با وجود فرد برتر مى توان به سراغ غير برتر رفت؟

٣- تنها راه نجات

ابوذر در حالى که درِ خانه کعبه را گرفته بود صدا زد:« من عرفنى (فقد عرفنى) و من لم يعرفنى فانا ابوذر، سمعت النّبى(صلى الله عليه وآله) يقول: «مثل اهل بيتى فيکم مثل سفينة نوح، من رکبها نجى و من تخلف عنها غرق»؛ (هر کس مرا مى شناسد که مى شناسد، و هر کس نمى شناسد، من ابوذرم! از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله)شنيدم که مى فرمود: مَثَل اهل بيت من مَثَل کشتى نوح است، هر کس وارد آن شود، نجات مى يابد و هر کس جدا شود غرق خواهد شد). منابع اين حديث بسيار فراوان است که در پاورقى ها اشاره خواهد شد.(٣٠)

آن روز که طوفان نوح صفحه زمين را فراگرفت هيچ وسيله نجاتى جز کشتى نوح نبود، حتّى کوههاى بلند نتوانستند فرزند نوح را که با بدان نشسته بود، رهائى بخشند. آيا طبق فرموده پيامبر(صلى الله عليه وآله)، براى نجات امت بعد از او، راهى جز چنگ زدن به دامان اهل بيت(عليهم السلام) وجود دارد؟

پی نوشت:

(١). «رابغ»، هم اکنون در وسط راه مکه به مدينه است.

(٢). يکى از «ميقات هاى» احرام است و در گذشته راه اهل مدينه و مصر و عراق از آنجا منشعب مى شد.

(٣). سوره مائده، آيه ٦٧.

(٤). پيامبر براى اطمينان خاطر، اين جمله را سه بار تکرار کرد که مبادا بعدها اشتباهى رخ دهد!

(٥). اين فراز از حديث غدير، و گاهى قسمت اول آن بدون قسمت دوّم يا به عکس، در مسانيد زير آمده است: مسند أحمد بن حنبل، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني، المحقق : السيد أبو المعاطي النوري، ج ٢، ص ٢٦٢، ح ٩٥٠ ؛ تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي المعروف بابن عساكر، تحقيق محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ج ٤٢، ص ٢٠٧ و ٢٠٨ ؛ سنن النسائي الكبرى، أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن النسائي، تحقيق : د.عبد الغفار سليمان البنداري , سيد كسروي حسن، ج٥ ص ١٣٦، ٣٢ الترغيب في حب علي وذكر دعاء النبي صلى الله عليه و سلم لمن أحبه ودعاءه على من أبغضه،ح ٨٤٨٤ ، المعجم الكبير، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني، تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ج ٥، ص ١٩٤، ح ٥٠٧٣ ، الجامع الصحيح سنن الترمذي، محمد بن عيسى أبو عيسى الترمذي السلمي، تحقيق : أحمد محمد شاكر وآخرون، ج ٥، ص ٦٣٣، باب ٢٠ ؛ مناقب الإمام على بن أبى طالب عليهما السلام، ‏على بن محمد الجلابى، ابن المغازلى ح ٣٧١٣؛ المستدرك على الصحيحين، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا، ج ٣، ص ١١٨،باب و من مناقب أمير المؤمنين علي بن أبي طالب رضي الله عنه مما لم يخرجاه، ح ٤٥٧٦ ؛ المعجم الأوسط، أبو القاسم سليمان بن أحمد الطبراني، تحقيق : طارق بن عوض الله بن محمد , عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني، ج ٢، ص ٣٦٩، مسند أبي يعلى، أحمد بن علي بن المثنى أبو يعلى الموصلي التميمي، تحقيق : حسين سليم أسد، ج ١، ص ٤٢٨، مسند علي بن أبي طالب رضي الله عنه، ح ٥٦٧ ؛ المناقب، الخوارزمي‏، موفق بن احمد خوارزمى‏، ص٢٠٥، الآثار؛ کتب ديگر.

(٦). اين خطبه را گروه کثيرى از علماى معروف و مشهور اهل سنّت در کتاب هاى خود آورده اند از جمله: مسند أحمد بن حنبل، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني، المحقق : السيد أبو المعاطي النوري، ج ١، ص ٨٤، ١١٨، ١١٩، ١٥٢، ٣٣٢، ٢٨١، ٣٣١; سنن ابن ماجه، محمد بن يزيد أبو عبدالله القزويني، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي، ج ١ ص ٤٥; المستدرك على الصحيحين، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا، ج ٣، صف ١١٨ و ٦١٣، الجامع الصحيح سنن الترمذي، محمد بن عيسى أبو عيسى الترمذي السلمي، تحقيق : أحمد محمد شاكر وآخرون، ج ٥، ص٦٣٣; فتح الباري شرح صحيح البخاري، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي، ج ٧ ص ٧٤; تاريخ بغداد، أحمد بن علي أبو بكر الخطيب البغدادي، ج ٨، ص٢٨٩، تاريخ الخلفاء، عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي، تحقيق : محمد محي الدين عبد الحميد، مطبعة السعادة ، ص ١٥٠ و کتب ديگر

(٧). سوره مائده ،آیه ٦٧ و ٣.

(٨). وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان، أبو العباس شمس الدين أحمد بن محمد بن أبي بكر بن خلكان، المحقق : إحسان عباس ج ١، ص١٨٠.

(٩). وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان، أبو العباس شمس الدين أحمد بن محمد بن أبي بكر بن خلكان، المحقق : إحسان عباس، ج ٥،ص٢٣٠.

(١٠). ترجمة الآثار الباقية: ٣٩٥; الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، علامه عبد الحسين امينى، ج‏١، ص٥٠٤، عيد الغدير في الإسلام .

(١١). ثمار القلوب في المضاف والمنسوب، أبي منصور عبدالملك بن محمد بن إسماعيل الثعالبي، تحقيق : محمد أبو الفضل إبراهيم، ص ٦٣٧.

(١٢). ماجراى تبريک عمر بن خطّاب در مدارک بى شمارى از اهل تسنن آمده، از جمله در مسند أحمد بن حنبل، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني، المحقق : السيد أبو المعاطي النوري، ج ٤، ص ٢٨١؛ البداية و النهاية، أبو الفداء اسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقى، ج‏٧، ص٣٤٩، باب ذكر شي‏ء من فضائل أمير المؤمنين على بن أبى طالب رضى الله عنه; الفصول المهمة في معرفة الأئمة عليهم السلام‏، ابن صباغ مالكى‏، ج‏١، ص٢٤٠، فصل في مؤاخاة رسول الله صلى الله عليه و آله له، و سبب تسميته بأبي تراب و غير ذلك مما خص بها من المزايا العلية الواردة في الأحاديث الصحيحة الجلية ; فرائد السمطين في فضائل المرتضى و البتول و السبطين و الأئمة من ذريتهم عليهم السلام‏، ابراهيم بن سعد الدين شافعى‏، ج‏١، ص٤٥، الباب التاسع حديث الغدير برواية جابر بن عبد الله و البراء بن عازب الأنصاريان. و همچنين ماجراى تبريک ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، زبير و ديگران در کتاب هاى متعدد آمده از جمله: در کتاب مناقب على بن أبيطالب، تأليف احمد بن محمد طبرى (الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، علامه عبد الحسين امينى، ج‏١، ص٣٥، واقعة الغدير)

(١٣). مدارک اين منابع مهم يک جا خواهد آمد.

(١٤). مجموع اين اسناد در جلد اول کتاب نفيس «الغدير» موجود مى باشد، که عموماً از منابع معروف اهل سنت جمع آورى شده است.

(١٥). سوره مائده، آیه٣.

(١٦). اشعار حسّان در منابع متعدّدى آمده است از جمله: المناقب، الخوارزمي‏، موفق بن احمد خوارزمى‏، ص١٣٦، الفصل الرابع عشر في بيان أنه أقرب الناس من رسول الله صلى الله عليه و آله و أنه مولى كل من كان رسول الله مولاه؛ موسوعة الامام الحسين( عليه‏السلام)، گروهى از نويسندگان‏، ج‏٢٠، ص١٠٠، الإمام عليه السلام في سورة الدهر؛ فرائد السمطين في فضائل المرتضى و البتول و السبطين و الأئمة من ذريتهم عليهم السلام‏، ابراهيم بن سعد الدين شافعى‏، ج ١، ص ٧٣ و ٧٤؛ شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، حسكانى عبيد الله بن احمد، تحقيق: محمد باقر محمودى، ج‏١، ص٢٠١، سورة المائدة، آية ٣ ; كفاية الطالب في مناقب على بن أبى طالب‏، الحافظ أبو عبدالله محمّد بن يوسف القَرشيّ الگنجيّ الشافعيّ، ص٦٤، الباب الاول فى بيان صحة خطبته صلى الله عليه و آله بماء يدعى خما.

(١٧). اين احتجاج و به اصطلاح «منا شده» در کتاب هاى: المناقب، الخوارزمي‏، موفق بن احمد خوارزمى‏، ص٣١٣، الفصل التاسع عشر في فضائل له شتى؛ فرائد السمطين في فضائل المرتضى و البتول و السبطين و الأئمة من ذريتهم عليهم السلام‏، ابراهيم بن سعد الدين شافعى‏، ج‏١، ص٣١٩، احتجاج أمير المؤمنين ع على أصحاب الشورى و مناشداته لهم؛ الدر النظيم في مناقب الأئمة اللهاميم‏، جمال الدين يوسف بن حاتم شامى‏، ص٣٣٢، فصل في مناشداته عليه السلام ؛ و الصواعق المحرقه ابن حجر عسقلانى، ج٢، ٢٥٥، الفصل الثانی فی فضائله رضی الله عنه ؛ جواهر العقدين في فضل الشرفين‏، على بن عبدالله الحسن السمهودى‏، ج‏٢، ص١٥٠، السادس ذكر أن رحمه - صلى الله عليه و آله و سلم - موصولة في الدنيا و الآخرة، و ان سببه و نسبه لا ينقطعان، و اختصاص ولد ابنته فاطمة الزهراء رضي الله عنها بأنه صلى الله عليه و آله و سلم أبوهم و عصبتهم، و أن الفضل و الشرف و المنزلة و الولاية لرسول الله؛ شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبه الله‏، محقق / مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل‏، ج‏٦، ص١٦٨، كلام لعلي قبل المبايعة لعثمان؛ تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي المعروف بابن عساكر، تحقيق محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ج‏٤٢، ص٤٣١، ٤٩٣٣ - علي بن أبي طالب - و اسمه عبد مناف - بن عبد المطلب و اسمه شيبة - بن هاشم - و اسمه عمرو - بن عبد مناف - و اسمه المغيرة - بن قصي - و اسمه زيد - أبو الحسن الهاشمي؛ مناقب أهل البيت عليهم السلام،على بن محمد الجلابى، ابن المغازلى‏، ص١٨٥، المناشدة ؛ مفاتيح الغيب، فخرالدين رازى ابوعبدالله محمد بن عمر، ج‏١٢، ص٣٨٥، سورة المائدة، آية ٥٥ مائده آمده است.

(١٨). فرائد السمطين في فضائل المرتضى و البتول و السبطين و الأئمة من ذريتهم عليهم السلام‏، ابراهيم بن سعد الدين شافعى‏، ج‏١، ص٣١٥، قعود جماعة من الصحابة و الأنصار في أيام عثمان و ذكرهم ما يخصهم من المزايا، ثم التماسهم من علي عليه السلام أن يجاويهم في سرد فضائله و تذكارها لهم و إجابة علي عليه السلام إياهم؛ شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبه الله‏، محقق / مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل‏، ج‏٤، ص٧٤، فصل في ذكر المنحرفين عن علي؛ أسد الغابة فى معرفة الصحابة، عز الدين بن الأثير أبو الحسن على بن محمد الجزرى، ج‏٣، ص٣٦٦، عبد الرحمن بن عبد رب الأنصاري ؛همان، ج‏٥،ص ١٣٠، أبو زينب بن عوف; الإصابة فى تمييز الصحابة، احمد بن على بن حجر العسقلانى، تحقيق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، ج‏٤، ص٢٧٧، عبد الرحمن بن عبد رب الأنصاري؛همان، ج‏٧، ص١٣٦، أبو زينب بن عوف الأنصاري؛ مسند أحمد بن حنبل، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني، المحقق : السيد أبو المعاطي النوري، ج ١، ص ٨٤ و ٨٨; البداية و النهاية، أبو الفداء اسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقى، ج ٥، ص ٢١٠، و ج ٧ ص ٣٤٨; مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، نور الدين علي بن أبي بكر الهيثمي، ج ٩، ص ١٣٠، ح ١٤٦١٤; ر جزآن، ج‏١، ص٣٠٩، ذكر أنه من كان النبي صلى الله عليه و آله مولاه فعلي مولاه: .( الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، علامه عبد الحسين امينى، ج‏١، ص٣٤٠، ٢ - مناشدة أمير المؤمنين عليه السلام أيام عثمان بن عفان .).

(١٩). أسنى المطالب في مناقب الإمام على( ع)، شمس الدين محمد بن محمد بن محمد الجزرى‏، ص٥٠، المتن؛ البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع، العلامة محمد بن علي الشوكاني، ج ٢، ص ٢٩٧; شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبه الله‏، محقق / مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل‏، ج‏٢، ص ٥٩، حديث السقيفة; معارج الوصول إلى معرفة آل الرسول و البتول‏، جمال الدين محمد بن يوسف الزرندى الحنفى‏، ص٣٨، حديث الولاية أيضا؛ بلاغات النساء،، احمد بن أبي طاهر، ٢٣، كلام فاطمة بنت رسول الله ص؛ العقد الفريد، أحمد بن محمد ابن عبد ربه الأندلسي‏، محقق / مصحح: مفيد محمد قميحة، ج‏٥، ص٦١، فضائل علي بن أبي طالب كرم الله وجهه؛ صبح الأعشى في صناعة الإنشا، أحمد بن علي القلقشندي، تحقيق : د.يوسف علي طويل ج ٢، ص ٤٤٥، مروج الذهب و معادن الجوهر ، أبو الحسن على بن الحسين بن على المسعودي ، تحقيق اسعد داغر، ج‏٢، ص٤٢٥، فضائله رضي الله عنه؛ ينابيع المودة لذو القربى‏، سليمان بن ابراهيم قندوزى‏، ج‏١، ص١٠٧، فصل: استشهاد علي الناس في حديث يوم الغدير .

(٢٠). مدارک نسبت اين اشعار به «حسّان بن ثابت»، قبلاً ذکر شد.

(٢١). مرحوم علاّمه امينى، در الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، علامه عبد الحسين امينى، ج‏٢، ص ٢٥-٣٠ اين شعر را به ضميمه ابيات ديگر از ١١ نفر از دانشمندان شيعه و ٢٦ نفر از دانشمندان سنى نقل نموده است

(٢٢). اين جمله «ألست أولى بکم من أنفسکم» را علاّمه امينى از ٦٤ محدث و مورخ اسلامى نقل کرده است. به الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، علامه عبد الحسين امينى، ج‏٢ ص ٣٧١ مراجعه فرماييد.

(٢٣). به الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، علامه عبد الحسين امينى، ج ١، ص٣٤، ٨١، ٨٣، ٣٥٩، مراجعه شود، سند اين مطلب از مدارک اهل تسنن مانند: الطبقات الكبرى‏، ابن سعد كاتب واقدى‏، ج ٢، ص ١٥٠; الفصول المهمة في معرفة الأئمة عليهم السلام‏، ابن صباغ مالكى ج‏١، ص٢٤٩ ، فصل في مؤاخاة رسول الله صلى الله عليه و آله له، و سبب تسميته بأبي تراب و غير ذلك مما خص بها من المزايا العلية الواردة في الأحاديث الصحيحة الجلية ; المعجم الكبير، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني، تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ، ج٥، ص ١٨٢; البداية و النهاية، أبو الفداء اسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقى ج‏٥، ص٢٠٩، فصل ...؛ ج‏٧، ص٣٤٨، باب ذكر شي‏ء من فضائل أمير المؤمنين على بن أبى طالب رضى الله عنه؛ الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، أبي العباس أحمد بن محمد بن محمد بن علي إبن حجر الهيتمي، تحقيق : عبدالرحمن بن عبدالله التركي وكامل محمد الخراط، ج٢، ص ٤٢٨; مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، نور الدين علي بن أبي بكر الهيثمي، ج ٩، ص ٢٥٨، ، ١٤باب في فضل أهل البيت رضي الله عنهم، ح١٤٩٦٣ و...

(٢٤). مرحوم علاّمه امينى مدارک اين قسمت از حديث را در الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، علامه عبد الحسين امينى، ج١،ص٣٥، ١٠٥، ٤٥٠، ٢٥٢، ٢٥٧، ٦٥٨ آورده است. مانند: مناقب آل محمد المسمى بالنعيم المقيم لعترة النبأ العظيم‏، شرف الدين ابى محمد عمر بن شجاع الدين محمد بن عبد الواحد الموصلى‏، ص١٨٩، بعض ما نزل من القرآن في علي عليه السلام‏؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير دمشقى اسماعيل بن عمرو، تحقيق: محمد حسين شمس الدين،ج‏٣، ص٢٢ ، سورة المائدة، آية ٣؛ الدر المنثور فى تفسير المأثور، سيوطى جلال الدين، ج‏٢، ص٢٥٧، قوله تعالى اليوم أكملت لكم دينكم، الإتقان في علوم القرآن، عبد الرحمن بن أبي بكر، جلال الدين السيوطي، المحقق : محمد أبو الفضل إبراهيم، ج ١، ص ٧٥; الفصول المهمة في معرفة الأئمة عليهم السلام‏، ابن صباغ مالكى‏، ج‏١، ص٢٥١، فصل في مؤاخاة رسول الله صلى الله عليه و آله له، و سبب تسميته بأبي تراب و غير ذلك مما خص بها من المزايا العلية الواردة في الأحاديث الصحيحة الجلية؛ تاريخ بغداد، أحمد بن علي أبو بكر الخطيب البغدادي، ، ج ٤، ص ٣٤٦; المناقب، الخوارزمي‏، موفق بن احمد خوارزمى‏، ص١٣٥، الفصل الرابع عشر في بيان أنه أقرب الناس من رسول الله صلى الله عليه و آله و أنه مولى كل من كان رسول الله مولاه; مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على‏، ج‏٣، ص٢٣، فصل في قصة يوم الغدير; تذكرة الخواص‏، سبط بن جوزى‏، ص٣٦، حديث في قوله(ع) من كنت مولاه فعلي مولاه ; فرائد السمطين في فضائل المرتضى و البتول و السبطين و الأئمة من ذريتهم عليهم السلام‏، ابراهيم بن سعد الدين شافعى‏، ج‏١، ص٧٣، حديث الغدير و أبيات حسان بن ثابت الأنصاري برواية أبي سعيد الخدري.

(٢٥). براى آگاهى از اسناد تهنيت شيخين، به الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، علامه عبد الحسين امينى، ج١، ص ٥١٠ - ٥١٨ مراجعه شود و قبلاً بخشى از مدارک اين حديث ذکر شد.

(٢٦). سوره حجرات ، آیه١٠.

(٢٧). اين حديث را محمّد بن ابى بکر و ابوذر و ابوسعيد خدرى و گروهى ديگر نيز از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل کرده اند. (به الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، علامه عبد الحسين امينى، ج‏٣، ص٢٥١، ص٦ - منهاج السنة مراجعه شود.)

(٢٨). مفاتيح الغيب، فخرالدين رازى ابوعبدالله محمد بن عمر، ج‏١، ص١٨٠، الباب الرابع في المسائل الفقهية المستنبطة من هذه السورة .

(٢٩). علاّمه امينى تمام اين پنجاه حديث و مدارک و منابع آن را به طور دقيق در الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، علامه عبد الحسين امينى، ج‏٣، ص١٦٤، ٤ - الفصل في الملل و النحل آورده است.

(٣٠). المستدرك على الصحيحين، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا، ج ٢، ص ٣٧٣، ح، ٣٣١٢ و حدّاقل ٣٠ کتاب ديگر از منابع معروف اهل سنّت، آن را نقل کرده اند.

معرفی کتاب

سیری در کتاب
«نکات اخلاقی»

حدیث دل نواز اخلاق، حدیثى شور انگیز، حیات آفرین و روح بخش است که سابقه اى ازلى و لاحقه اى ابدى دارد. به همین علت، پیامبر اکرم (ص) ، در عظمت و جایگاه اخلاق فرموده اند: «بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الْأَخْلاقِ ؛ من از آن جهت برانگیخته شدم که شرافت های اخلاقی را کامل کنم». [١]

آرى! در جهان پرشرّ وشور مادى و مادى گرایى که گوش آدمیان پر از ترانۀ دل خراش و جانکاه ظلم و بیدادگرى، و زبانشان سرشار از هذیان هاى مکرر چندش آور و شرم آور بشرى است، سرودن نغمۀ دلنشین اخلاق، آن هم از زبان عالمان توحیدنما که صاحب عصمت کبراى الهى هستند، پدیدآورندۀ لذت و بهجت و مهرورزى از گام هاى بس بلند و سزاوار تمجید است که در جهان فانى برداشته مى شود، آن هم در ازمنه هاى تاریکى که گاه خیالات و اوهام چنان بر روح و جان انسان سیطره مى یابد که تمامى عمر، در باتلاق شهوت، ثروت، قدرت، شهرت و ریاست به گل نشسته و مى گندد و کسى که باید خلیفة اللّه باشد افول کرده و خود را به «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ اَلْغافِلُونَ ؛ آن ها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراه تر! اینان همان غافلانند (چرا که با داشتن همهگونه امکانات هدایت، باز هم گمراهند»[٢] مى رساند.

نیرویى که مى تواند تمام قواى برون و درون آدمى را دربرابر خود تسلیم و همۀ غرایز را مهار کند، رایحۀ خوش اخلاق است.

در این میان مرجع عظیم الشأن عالم تشیع، حضرت آیة اللّه العظمى مکارم شیرازى دامت برکاته در راستاى ایجاد فضاى معنوى بیشتر، سلسله مباحث اخلاقی را بیان فرموده اند که در قالب کتاب «نکات اخلاقی» به زیور طبع آراسته شده است و مى تواند چراغى فروزنده براى خواستاران جلوۀ حق در منظر اخلاق باشد.

ساختار اصلی کتاب

کتاب شامل یک مقدمه و١١٠ نکته یا مبحث اخلاقی است که در این اثر ارائه شده و عبارت است از:

1. بدترین حالت بندۀ خدا 2. مؤمن ومسلمان واقعى 3. وظیفۀ مسلمان دربرابر برادر دینى خود 4. محدودیت در نقل دیدنى ها و شنیدنى ها 5. کسى که غیبت کند 6. مستثنیات غیبت 7. تعریف غیبت از لسان معصوم علیه السلام 8. مجازات کسى که قصد کاستن شأن و جایگاه مؤمنى را دارد 9. شأن مؤمن 10. مراقبت از گفتار 11. اسلام، دین رحمت 12. شکر نعمت 13. سخنچینى 14. نگاه عبادى 15. نحوۀ تعامل با اهل سنت 16. خصوصیات شیعۀ جعفرى 17. نحوۀ تعامل پیشوایان دینى با اهل سنت 18. سفارشات امام صادق علیه السلام به خیثمه 19. منش مسلمان 20. خصایص شیعیان 21. راه ولایت 22. حق مصاحبت 23. ویژگى محسنین 24. نحوۀ خطاب شخص 25. حجاب در اسلام 26. دورى از ترشرویى 27. ادخال سرور در قلب مؤمن 28. معاشرت با همسایگان 29. ثمرات ایمان به خدا و روز قیامت 30. همسایۀ خوب 31. همسایۀ بد 32. احساس مسئولیّت 33. اخلاق و بعثت 34. جواب نامه، از واجبات 35. نحوۀ نامهنگارى 36. سه نکتۀ اخلاقى از پیامبر صلى الله علیه و آله 37. احترام به اسامى مقدّسه 38. توجه یکسان به دوستان و یاران 39. پرسیدن نام و نام پدر همسفر 40. انتخاب دوست 41. حُسْن خُلق 42. تقوا، کشتى نجات 43. ایمان کامل 44. بافضیلت ترین مردم 45. صفات مؤمن 46. عوامل جلب محبّت 47. راستگویى 48. دعوت به خیر، با عمل 49. وفاى به وعده 50. حیا 51. اقسام حیا 52. عفو 53. بهترین اخلاق 54. وظیفۀ ما درمقابل عزادارى حضرت اباعبداللّه علیه السلام 55. مواردى از مکارم اخلاق 56. گریه براى خدا و کظم غیظ 57. عید نوروز 58. نحوۀ تعامل با حسود 59. مشکلات مؤمن 60. راه بهشت 61. ده جزء عافیت 62. ده سفارش پیامبر صلى الله علیه و آله به ابوذر 63. خطر زبان 64. موانع شناخت و آگاهى 65. نصیحت ابوذر 66. شرط شفاعت 67. پرهیز از کثرت کلام در غیر ذکر خدا 68. تمام خیر در سه خصلت 69. حساب کردن کلام، جزء عمل 70. خصلت هاى پنجگانۀ بندگان خدا 71. سه عمل اصلى 72. اصول معاشرت 73. حقوق مؤمنان بر یکدیگر 74. حق مسلمان بر مسلمان 75. هشت صفت اخلاقى امام رضا علیه السلام 76. حقوق عالِم 77. برادرى و محبّت 78. حقوق مؤمن 79. مهربانى 80. قبول عذر 81. مصافحه کردن با یکدیگر 82. احوال پرسى از یکدیگر 83. ملعون، از دیدگاه امام رضا علیه السلام 84. رسیدن به هدف از راه معصیت 85. برادر الهى86. مشکلات حوزه و جامعه 87. پاداش دیدار برادر دینى 88. پاداش برادرى در راه خدا 89. پرهیز از جدال 90. پاداش ترک مراء 91. پرهیز از خشونت و پرخاشگرى 92. خوش اخلاقى 93. دروغ 94. برى بودن مؤمن از دروغ 95. راستگویى 96. دورى از عمل خودسرانه 97. پرهیز از دروغ بستن به ائمّه 98. پرهیز از دروغ، حتى به شوخى 99. پرهیز از تفرقه و ایجاد آمادگى براى ظهور 100. نشانه هاى ایمان 101. دقت در انتخاب کلمات و الفاظ 102. ویژگى ها و عاقبت شخص دو زبان و دو چهره 103. یکسان بودن زبان در پنهان و آشکار 104. پرهیز از قهر کردن بیش از سه روز 105. عدم پذیرش اعمال در زمان قهر 106. ایذاء مؤمن 107. جایگاه مؤمن نزد خدا 108. کمک به دیگران 109. قطع رحم 110. دادن جواب بدى با خوبى.

گزارش محتوایی اثر

گناهان زبان

زبان سر منشاء بسیاری از گناهان و مفاسد اخلاقی و اجتماعی است؛ در این میان احترام به عرض و آبروى دیگران در میان مردم بسیار متزلزل شده و به اندک چیزى آبروى یکدیگر را مى برند و در عرصۀ رسانه ها نهتنها غیبت مى کنند بلکه افترا و تهمت نیز مى زنند و نام آن را افشاگرى مى گذارند، که همان غیبت و تهمت است.

با این تفاصیل معظم له در بخش هایی از کتاب در صدد برآمده است تا گناهان زبان از جمله غیبت، تهمت، عیب جویی، دروغگوی... را بیان کرده و پیامدهای آن را مورد بررسی و تبیین قرار دهد.

در فرازی از کتاب می خوانیم: در سعادت و شقاوت انسان حرف اوّل را زبان مى زند و به همین دلیل است که اعضاى بدن به آن مى گویند: اگر تو ما را رها کنى ما به سلامت خواهیم ماند و اگر تو در مسیر حق باشى، ما نیز در مسیر حقّیم و اگر در مسیر باطل باشى ما نیز در مسیر باطلیم.

استراتژی تعامل با اهل سنت

معظم له در بخش دیگر از کتاب در ساحت کلام نورانی امام صادق (ع) به راه و روش تعامل مطلوب شیعیان با اهل سنت پرداخته و بر ضرورت وحدت میان مسلمانان تأکید کرده است.

در فرازی از کتاب می خوانیم: عیادت مریض، رسیدگى به فقرا و حضور در تشییع جنازه مردگان برادران اهل سنت که پیامش این است که مردۀ مسلمان نیز احترام دارد پس زندۀ او به طریق اولى احترام دارد.

اخلاق همسایگی

در اسلام بحث مفصّلى در آداب معاشرت با همسایگان داریم که نشانۀ عواطف اسلامى است.

مولّف در این اثر ارزشمند کوشیده است بر مبنای روایات اهل بیت علیهم السلام مبانی و اصول همسایگی و مسئولیت های اخلاقی در رفتار با همسایگان را بیان نماید.

 در بخشی از کتاب آمده است: یکى از این برنامه ها «حسن الجوار» است که آثار معنوى و مادّى مهمّى دارد؛ وقتى انسان ها با هم باشند، مشکلات را بهراحتى حل مى کنند که ثمرۀ آن زیاد شدن روزى و طول عمر است.

اسلام دین محبّت، عاطفه و ترحّم نسبت به همه است، بهخصوص همسایگان که در مشکلات باید به کمک آن ها شتافت و به آن ها اذیّت و آزار نرساند که این از آداب معاشرت اسلام است.

حُسن خُلق

نویسنده در بخش های مختلف کتاب احادیث متعددی در مورد حسن خلق بیان کرده و به تبعات و پیامدهای سوء خلق پرداخته است.

در فرازی از کتاب می خوانیم: حُسن خُلق مانند ملاتى است که آجرهاى ساختمان را به یکدیگر مى چسباند و پیوند مى دهد که اگر بدون آن، آجرها را روى هم جمع کنید فایده اى ندارد. ساختمان جامعۀ بشرى نیز وسیله اى براى پیوند نیاز دارد که همان حُسن خُلق است.

لازم به ذکر است این اثر ارزشمند اخلاقی با تنظیم و تدوین حسین طهماسبی نخستین بار در سال١٣٩٤ (ه ش) در یک جلد و ٢٧٢صفحه، در قطع وزیری (شومیز) توسط انتشارات امام علی بن ابیطالب (ع) به زیور طبع آراسته شده است.

[١] بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج‏١٦ ؛ ص٢١٠.

[٢] سوره اعراف، آیۀ١٧٩.

معارف اسلامی

محبت اهل بیت علیهم السلام در اشعار فردوسی

پرسش:
محبت اهل بیت علیهم السلام چه جایگاهی در اشعار فردوسی دارد؟

پاسخ اجمالی:
به عقیده بیشتر مورخین و فردوسی پژوهان، این شاعر حماسه سرا، شیعه و دوستدار اهل بیت بوده است. طوس محل تولد او دارای اکثریتی شیعی بوده و در اشعار او نیز می توان تشیع او را ضمن این شواهد دید: اشاره به حدیث «در شهر علم بودن حضرت علی(ع)»، اشاره به حدیث نبوی در تمثیل «همراهی با اهل بیت به عنوان سوار شدن در کشتی نوح» و نیز تعبیر از مولا علی به عنوان «وصی» پیامبر. به عقیده فردوسی پژوهان ابیاتی از شاهنامه که در آنها خلفای سه گانه مدح شده اند ابیاتی غیر اصیل و جعلی هستند.

پاسخ تفصیلی:

زندگی و آثار حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاعر حماسه سرای قرن چهارم و پنجم هـ.ق را می توان از زوایای مختلفی مورد بحث و گفت وگو قرار داد که یکی از مهم ترین آنها، بررسی مذهب و دیانت او و کشف حقیقت باورها و اعتقادات او از میان اسناد تاریخی است.

به عقیده اکثریت قریب به اتفاق مورخین و فردوسی پژوهان، فردوسی به حکایت نام (حسن)، کنیه(ابو القاسم) خویش و نام پدرش(علی) و نیز بنا به ابیات متعددی که در سرتاسر شاهنامه قابل ارائه است بیهیچ تردیدی مسلمان است نه زرتشتی. تبری او از ثنویت نیز امری مسلم است. به هر حال تدین، توحید، اعتقاد او به مذهب و شفقت و انسان دوستی فردوسی مورد اجماع مورخین و پژوهشگران ادبیات است. درباره دیانت او اما باید به چند نکته توجه کرد. اولا: او – با همه گرایش های مشخص و روشن دینی که دارد – انسانی بدون تعصب بوده است؛ به گونه ای که نمی توان با استناد به اشعارش او را شاعری دینی و آیینی تلقی کرد. ثانیا: در عین خداپرستی می توان گفت او تا اندازه ای صوفی مشرب هم بوده یعنی عقاید و خیالاتش ممزوج با همان عقاید تصوف بوده که علمای متصوف و فلسفی زمانش داشتند. ثالثا: آنچه در اشعار او در سـتایش کیش زرتشتی دیده می شود، ناشی از گزارش های امانت دارانه او از منابعی است که او آنها را بی دخل و تصرف یاد کرده است نه اینکه واقعا اعتقادی به دیانت زرتشتی داشته باشد. رابعا: این شاعر حماسه سرا مانند اکـثر ایرانیان فرهیخته میان «اسلام» و «اعراب» تفاوت قائل است و دشمنی او نه با دیانت اسلام بلکه با فاتحان عرب و حاکمان ستم پیشه مـسلمان نماست.(١)

بعد از روشن شدن اصل موضوع دیانت فردوسی به دین مبین اسلام، ممکن است این پرسش به ذهن برسد که فردوسی به کدام یک از مذاهب اسلامی معتقد بوده است؟ در این باره نیز گروه بسیاری از مورخان و فردوسی پژوهان با تکیه بر این واقعیت تاریخی که اکثریت مردمان طوس شیعه مذهب بوده اند و نیز با استدلال به اشعار فردوسی اعتقاد دارند که او تمایل شدیدی به مذهب تشیع و محبت آل علی(علیه السلام) داشته است.(٢) مفصل ترین تحقیق های های تاریخی و تحلیل های مستندپژوهانه را در این باره مرحوم سیدمحمدمحیط طباطبایی انجام داده است و نهایتا با یازده دلیل به این جمع بندی رسیده که مذهب فردوسی، تشیع بوده است.(٣) البته از قدیم تا به امروز، بحث و گفت وگوهای بسیار مطولی نیز در رد شیعه بودن او و یا با هدف اثبات زیدی بودن یا معتزلی بودن این شاعر حماسه سرا در مجامع علمی و ادبی در گرفته است، اما ظاهرا نظر مشهور و صحیح همان شیعه بودن فردوسی است.(٤)

ممکن است نتوان تمام استدلال های مربوط شیعه بودن فردوسی را در اینجا بیان کرد اما نیز نمی توان از یکی از معروف ترین اشعار فردوسی که از بیت بیت آن ارادت به اهل بیت(علیهم السلام) و به خصوص حضرت علی(علیه السلام) برمی آید، به راحتی گذشت. در این شعر می خوانیم:

١). ترا دانش و دین رهاند درست

در رستگاری ببایدت جست

٢). وگر دل نخواهی که باشد نژند

نخواهی که دایم بوی مستمند

٣). به گفتار پیغمبرت راه جوی

دل از تیرگیها بدین آب شوی

٤). چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی

خداوند امر و خداوند نهی

٥). که خورشید بعد از رسولان مه

نتابید بر کس ز بوبکر به

٦). عمر کرد اسلام را آشکار

بیاراست گیتی چو باغ بهار

٧). پس از هر دوان بود عثمان گزین

خداوند شرم و خداوند دین

٨). چهارم علی بود جفت بتول

که او را به خوبی ستاید رسول

٩). که من شهر علمم علیم در ست

درست این سخن قول پیغمبرست

١٠). گواهی دهم کاین سخنها ز اوست

تو گویی دو گوشم پرآواز اوست

١١). علی را چنین گفت و دیگر همین

کزیشان قوی شد به هر گونه دین

١٢). نبی آفتاب و صحابان چو ماه

به هم بسته یکدگر راست راه

١٣). منم بنده اهل بیت نبی

ستاینده خاک و پای وصی

١٤). حکیم این جهان را چو دریا نهاد

برانگیخته موج ازو تندباد

١٥). چو هفتاد کشتی برو ساخته

همه بادبانها برافراخته

١٦). یکی پهن کشتی بسان عروس

بیاراسته همچو چشم خروس

١٧). محمد بدو اندرون با علی

همان اهل بیت نبی و ولی

١٨). خردمند کز دور دریا بدید

کرانه نه پیدا و بن ناپدید

١٩). بدانست کو موج خواهد زدن

کس از غرق بیرون نخواهد شدن

٢٠). به دل گفت اگر با نبی و وصی

شوم غرقه دارم دو یار وفی

٢١). همانا که باشد مرا دستگیر

خداوند تاج و لوا و سریر

٢٢). خداوند جوی می و انگبین

همان چشمه شیر و ماء معین

٢٣). اگر چشم داری به دیگر سرای

به نزد نبی و علی گیر جای

٢٤). گرت زین بد آید گناه منست

چنین است و این دین و راه منست

٢٥). برین زادم و هم برین بگذرم

چنان دان که خاک پی حیدرم

٢٦). دلت گر به راه خطا مایلست

ترا دشمن اندر جهان خود دلست

٢٧). نباشد جز از بیپدر دشمنش

که یزدان به آتش بسوزد تنش

٢٨). هر آنکس که در جانش بغض علیست

ازو زارتر در جهان زار کیست

٢٩). نگر تا نداری به بازی جهان

نه برگردی از نیک پی همرهان

٣٠). همه نیکی ات باید آغاز کرد

چو با نیکنامان بوی همنورد

٣١). از این در سخن چند رانم همی

همانا کرانش ندانم همی

در این مثنوی اگرچه در ابیات ٥ و ٦ و ٧ ستایش هایی نثار خلفای اول و دوم و سوم شده است اما به گواهی فردوسی پژوهان، این ابیات اصیل نیستند و بعدها وارد شاهنامه شده اند.(٥) زیرا مضمومن شان ستایشی و تعریفی است مربوط به دوران بعد از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و آن حضرت هرگز چنین چیزهایی نفرموده است. الحاق پسینی و مزورانه این ابیات به شاهنامه از آنجا بیتشر واضح می گردد که می بینیم در بند ٤ حکیم فردوسی می خواهد سخنی را از حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) ذکر کند و به همین دلیل خواننده شعرخود را به پیروی از گفتار پیغمبر دعوت می نماید و گفتار پیامبر همان مضمون بیان شده در بند ٩ است یعنی:

«که من شهر علمم علیم در ست

درست این سخن قول پیغمبرست».

واضح است که بین بند ٤ و ٩ ارتباط معنایی آشکاری برقرار است و در اصل شعر، این دو بند به هم متصل بوده اند. این دو بیت مضمون آن حدیث نبوی شریف است که فرمود: «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا»(٦)؛ (من شهر دانشم و علی در ورود به آن شهر است).

بند ١٢ از این مثنوی نیز هم جعلی است و بعدها به شاهنامه اضافه شده است. در بند ١٥ همان گونه که قابل مشاهده است صحبت از «کشتی» و «هفتاد» می باشد و در بند ١٦ و ١٧ حکیم فردوسی از کشتی ای صحبت می کند که در آن محمد(صلی الله علیه وآله) و علی(علیه السلام) و اهل بیت(علیهم السلام) در آن می باشند. نیز در بند ١٨ تا ٢١ اشاره به این دارد که در طوفان دریا همه هفتاد کشتی غرق خواهند شد مگر کشتی که نبی(صلی الله علیه وآله) و وصی(علی علیه السلام) در آن باشند و کسانی که همراه ایشان گردند. این اشاره به دو حدیث مشهور دیگر نبوی می باشند که حکیم فردوسی آنها را بدین شکل منظوم ساخته است.(٧) آن دو حدیث که پیامبر(صلی الله علیه وآله) آنها را فرموده است اینها هستند: «سَتَفْتَرِقُ أُمَّتِی عَلَى ثَلَاثٍ وَ سَبْعِینَ فِرْقَةً مِنْهَا فِرْقَةٌ نَاجِیَةٌ وَ الْبَاقُونَ هَالِکَة»(٨)؛ (همانا امت من به زودى پس از من هفتاد و سه‏ گروه خواهند شد که یک گروه نجات یابند و هفتاد و دو گروه هلاک می شوند) و «إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی مَثَلُ سَفِینَةِ نُوحٍ فِی قَوْمِهِ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هَلَکَ وَ مَنْ رَکِبَهَا نَجَا»(٩)؛ (مثل اهل‏ بیت‏ من چون کشتى‏ نوح است که هر کس بر آن سوار شد نجات یافت و هر کس بر جاى ماند هلاک شد). بدین ترتیب مشخص می گردد از نظر حکیم فردوسی تنها راه نجات و تنها راه راست راه پیغمبر(صلی الله علیه وآله)و علی(علیه السلام) و اهل بیت(علیهم السلام) می باشد. پس بند ١٢ و اشاره به «صحابان و راست راه» بیتی جعلی و الحاقی می باشد که حکیم فردوسی آن را نسروده است. اگر به ابیات ٢٧ و ٢٨ همین مثنوی و لعن و نفرین هایی که فردوسی نثار دشمنان حضرت علی(علیه السلام) می کند دقت کنیم این معنا بیشتر برای مان روشن می شود.

با این همه اما به نظر می آید پرمعناترین کلمه ای که فردوسی در این مثنوی به کار برده و موجب شده بسیاری از پژوهشگران به این نتیجه برسند، به کار بردن کلمه «وصی» در بند ١٣ برای وصف حضرت علی(علیه السلام) است. واژه «وصی» وصفی است که از زمان پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، برای تعبیر از حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به کار برده می شد. این واژه به معنایی که شیعه از آن اراده می کند، تنها لفظ جامع و مانعی است که معرّف شـیعیان و جـمیع مبانی اعتقادی آنهاست و هیچ فرقه و مذهب دیگری این کلمه را به آن معنا که مراد و مقصود شیعیان دوازده امامی است، منظور نمی کند. «وصی» در زبان عربی به رمز تبدیل تشیع شد. یعنی هر کس که این کلمه را به صورت معرفه (الوصی) در گفته و نوشته خود به کار می برد، معلوم بود که شیعه است. تبدیل شدن این واژه به اصطلاح خاص شیعیان باعث شد که لغویان عامه برای منصرف کردن آن لفظ از معنا و مراد شیعه و تخصیص آن به همان معنی لغوی و اصطلاحی آن (یعنی اصطلاح حقوقی و فقهی) در کتب لغت گفتند که «الوصی» لقب علی بن ابی طالب(علیه السلام) است.(١٠) قصد آنها تهی ساختن این واژه از بار سیاسی-اجتماعی و دلالت آن بر خلافت بود. امّا آنها بدین ترتیب گواهی دادند که عنوان «الوصی» لقب حضرت امیر(علی علیه السلام) است و این خود یک قرینه ای دیگر برای دلالت تاریخی کلمه «وصی» بر وصایت مطلقه علی(علیه السلام) شد. در اشعار شاعرانی چون ابی الاسود دئلی، کمیت بن زید اسدی، سید حمیری، دعبل خزاعی، ابی تمام طـائی، عـلوی حمانی، متنبی، ابن سنان خفاجی و بسیاری دیگر از شاعران نیز واژه «وصی» به صورت معرفه به همان معنای معهود نزد شیعه آمده است.(١١)

با این توضیحات می پرسیم چرا فردوسی لفظ مبارک «وصی» را بدون هیچ قید و قرینه ای - که آن را از معنای اصطلاحی نزد شیعیان اثنی عشری خارج سازد - این قدر تکرار می فرماید؟ چرا این شاعر این واژه را در شعر خود می گنجاند و نام مبارک «علی» را ذکر نمی فرماید؟ و چرا با آنکه از لحاظ وزن و قافیه فرقی میان «علی» و «وصی» نیست خود را موظّف و مقید به همین لفظ «وصی» و تکرار آن می سازد؟ اگر در سرتاسر شاهنامه هیچ دلیل دیگری بر تشیع دوازده امامی فردوسی جز همین یک کلمه نباشد، همین یک کلمه کفایت می کند. این کلمه ای بود که فردوسی را از نظر سلطان وقت، سلطان محمود غزنوی – که سنی مذهب بود – انداخت. زیرا بنابر کتب صحاح و مساتید و دیگر کتب معتبر اهل سنت همان قدر که حدیث در فضائل و مناقب ابوبکر و عمر و عثمان وارده شده همان قدر حدیث نیز در فضائل حضرت علی(علیه السلام) آمده است بنابراین اظهار محبت و ارادت فردوسی به اهل بیت چیزی نبوده است که سلطان محمود را خشمگین سازد. اما همین یک کلمه(وصی) که جامع اصول عقاید شیعه اثنی عشری است سلطان غزنوی را بسیار خشمگین ساخت.(١٢)

بر اساس این مستندات به نظر می رسد شیعه بودن فردوسی نظری نزدیک تر به واقع است. اما نباید این نکته را از نظر دور داشت که از منظر تاریخی، تعلّق مفاخر فرهنگی و ادبی ایـران در طـول هزار و چهارصد ساله تاریخ ایـران پس از اسلام بـه یکی از مـذهب های اسـلامی و متدین نبودن شان به مذهب دیگر، حائز اهمیت چندانی نـیست؛ چرا کـه نوعا تعلقات مذهبی افراد موروثی و تحت تاثیر محیط زندگی بوده است. به این معنا کـه چه در عصر فردوسی و چـه امـروز اکثریت قریب به اتفاق پیـروان ادیـان و مذاهب در جهان بر همان دین و مذهبی اند که پدر و مادر و خانواده خود را بر آن یافته اند. پس اگـر تـسنّن مولانا جلال الدین محمد بـلخی، شیخ مـصلح الدیـن سعدی شیرازی و خواجه شـمس الدیـن محمد حافظ و در مقابل دوازده امـامی بـودن فردوسی یا هفت امامی بودن ناصر خسرو ثابت شود از جهت عقیدتی برای ما مـطلبی را در حـقانیت این یا آن مذهب به اثبات نـمی رساند، بـلکه تنها بـرای شـناسایی بـهتر و بیشتر تاریخ ایران و خـاستگاه فرهنگی ارکان ادب فارسی و فرهنگ ایرانی به ما کمک خواهد کرد.(١٣) حقانیّت هر مذهبی به استدلال و منطق عقیدتی و انطباق عقاید آن با وحی و سنّت صحیح و عملکرد مبتنی بر عقاید ثابت می شود؛ نه با انتساب شاعران و چهره های ماندگار تاریخی به آن مذهب.

پی نوشت:

(١). هزاره فردوسی، مجموعه مقالات دانشمندان ایران و ایران شناسان جهان به مناسبت یک هزارمین سال روز تولد فردوسی، به کوشش محقق، مهدی، تهران، موسسه مطالعات دانشگاه تهران-دانشگاه مک گیل، ١٣٨٩هـ.ش، مقاله «شاهنامه و فردوسی»، تقی زاده، سیدحسن، ص ١٤٨ و ١٤٩؛ مقاله «مذهب فردوسی و ادیان در شاهنامه»، امین، سیدحسن، نشریه علمی تخصصی حافظ، شماره ٢٧، فروردین ١٣٨٥هـ.ش، ص ٣٠.

(٢). هزاره فردوسی، همان، ص ١٤٩.

(٣). مقاله «مذهب فردوسی»، مهدوی دامغانی، احمد، مجله علمی تخصصی ایران شناسی، شماره ١٧، بهار ١٣٧٢هـ.ش، ص ٢٤ و ٢٥.

(٤). همان، ص ٤٢.

(٥). هزاره فردوسی، همان، ص ١٤٩.

(٦). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، ١٤٠٣هـ.ق، چاپ دوم، ج ١٠، ص ١٢٠.

(٧). ر.ک: مقاله «امام علی(علیه السلام) و خاندانش در شاهنامه فردوسی و داستان های حماسی، رستگار فسایی، منصور، مجله علمی تخصصی ادبستان فرهنگ و هنر، شماره ٥٤، خردادماه ١٣٧٣هـ.ش.

(٨). بحارالانوار، همان، ج ٢٨، ص ٣٠.

(٩). همان، ج ٣١، ص ٢٧٧.

(١٠). لسان العرب، ابن منظور، محمد بن مکرم‏، محقق/ مصحح: میر دامادى، جمال الدین‏، بیروت، دار الفکر، ١٤١٤هـ.ق، چاپ سوم، ج ١٥، ص ٣٩٤.

(١١).مقاله «مذهب فردوسی»، همان، ص ٣٥ و ٣٦ و ٣٧.

(١٢). همان، ص ٤٢.

(١٣). مقاله «مذهب فردوسی و ادیان در شاهنامه»، همان، ص ٢٧.

احکام شرعی

اموال گمشده (لقطه)

حکم استفاده از وسایلی که بیرون خانه می گذارند

در برخی موارد مردم وسایل دست دوم خود را بیرون از منزل می گذارند،آیا افراد دیگر می توانند از آن وسایل استفاده نمایند؟

وسایل دسته دومی که برخی در کنار کوچه و خیابان می گذراند به معنای اعراض از آن است و هر کسی می تواند از آن استفاده کند.

وظیفه کسی که چیزی با ارزش را پیدا کرده

چیزی را که با ارزش است پیدا کرده ام اگر آن را از زمین بردارم وظیفه من در مقابل آن چیست؟

اگر چیزى پیدا کند و بردارد، چنانچه قیمت آن بیشتر از ٦/١٢ نخود نقره سکّه دار است; ولى نشانهاى دارد که مى توان با آن صاحبش را پیدا کرد باید تا یک هفته هر روز و بعد از آن هفته اى یک بار اعلام کند و چنانچه تا یک سال اعلام کرد و صاحبش پیدا نشد مى تواند براى خودش بردارد به قصد آن که: اگر صاحبش پیدا شد عوض آن را به او بدهد، ولى احتیاط مستحب آن است که از طرف صاحبش به شخص نیازمندى صدقه بدهد.

حیوان گمشده در بیابان

یک حیوانى همراه حیوانات کسى از بیابان مى آید، بعد از یک سال که مالک حیوان پیدا نشده آن را ذبح مى کنند و مردم گوشت آن را مى خورند، حکم کسانى که از این گوشت استفاده کرده اند را در دو صورت علم و جهل به مجهول المالک بودن حیوان، بیان فرمایید.

هرگاه کسى حیوان گمشده اى را پیدا کند، باید یک سال از صاحب آن سراغ بگیرد، اگر پیدا نشد، مى تواند آن را از طرف صاحب اصلى آن در راه خدا صدقه بدهد یا خودش بردارد به نیّت این که اگر صاحبش پیدا شد عوض آن را بدهد و اگر مجهول المالک باشد باید با اجازه حاکم شرع آن را به مستحقّین داد.

پیدا کردن اشیاء کم ارزش

اگر شیء کم ارزشی را پیدا کنیم آیا می توانیم از همان ابتدا صدقه دهیم و یا اینکه همان حکم اشیاء گمشده را از نظر تحقیق و یکسال نگهداری دارد ؟ ملاک کم ارزشی را چه قرار دهیم و چگونه در نظر بگیریم ؟

در صورتی که ارزش آن کمتر از یک درهم است می توانند تحقیق مختصری نموده و در صورتی که صاحبش پیدا نشد هم می توانند خود استفاده کنند و هم آنکه صدقه دهند.

پیدا کردن مال نشانه دار

مالی پیدا شده که نشانه ای دارد آیا میتوانم آنرا برای خود بردارم و اگر آنرا برداشتم آیا در صورت تلف شدن آن مال، من ضامن می باشم؟

هرگاه مالى را که پیدا کرده نشانه دارد ولى قیمت آن کمتر از یک درهم است چنانچه صاحب آن معلوم باشد نمى تواند بدون رضایت او آن را بردارد و اگر صاحب آن معلوم نباشد مى تواند بردارد و تملّک کند و از آن استفاده نماید و در صورت تلف شدن لازم نیست عوض آن را بدهد، بلکه اگرقصد تملّک هم نکرده باشد و بدون تقصیر او تلف شود دادن عوض آن واجب نیست.

پیدا شدن شئ قیمتی در شکم حیوان خریده شده

هرگاه شخصى حیوانى بخرد، و در شکم آن مالى پیدا شود، متعلّق به چه کسى است؟

باید از فروشنده حیوان سؤال کند که آیا چیزى گم کرده، یا نه؟ اگر نشانه هایى داد که منطبق بر آن بود، باید آن مال را به او بازگرداند. واگر فروشنده اظهار بى اطّلاعى کرد، احتیاط آن است که بهمدّت یک سال صبر کند، و در جستجوى صاحبش باشد، و اگر پیدا نشد مى تواند تملّک کند.

حکم پرنده اهلی پیدا شده

کبوتر اهلی که به خانه می آید را چه کنیم؟

احتیاط آن است که اگر نمی توانید صاحبش را پیدا کنید پرنده یا قیمت آن را به شخص نیازمندی بدهید مگر آنکه مطمئن باشید اگر آن را رها کنید به صاحبش بر می گردد.

یافتن وسیله ای در وسایل خریداری شده

اگر وسیله اى (مثلا کیف) بخریم، و داخل آن چیز دیگرى (مثلا انگشتر) باشد، آیا مى توان آن را تصاحب کرد، و با آن نماز خواند؟

باید آن را به صاحبش برگردانید. واگر به هیچ وجه صاحبش پیدا نمى شود، آن را بفروشید و قیمت آن را به مستحقّ بدهید.

کفش های جامانده در کفش داری اماکن متبرکه

در آستان قدس رضوى، گاه هزاران کفش گمشده موجود است، حکم این کفش ها را بیان فرمایید؟

کفش هایى که بدون صاحب در کفشداری هاى حرم هاى مطهّره مى ماند، باید از طریق اعلام کردن به اطّلاع عموم برسانند و بعد از یأس از پیدا کردن صاحبانش، آنها را به مستحقّین بدهند یا بفروشند و قیمتش را به آنها بدهند.

وسائل قیمتی که در بلاد کفر پیدا میشود

اجناس و وسایل قیمتى که در سرزمین هاى غیر اسلامى پیدا مى شود، چه حکمى دارد؟

اگر علامتى ندارد مى توان آن را تملّک کرد و اگر علامت دارد و امکان دارد صاحبش را پیدا کند باید به او بدهد، ولى در کشورهاى محارب با اسلام تملّک آن در هر حال مانعى ندارد.

پی نوشت:
  
    
تاریخ انتشار: « 1404/03/01 »
فهرست نظرات
*متن
*کد امنیتی http://makarem.ir
تعداد بازدیدکنندگان : 175