مسألة 18: لا إشکال فى عدم جواز نظر الرجل الى ما عدا الوجه و الکفّین من المرأة الاجنبیّة من شعرها و سایر جسدها سواء کان فیه تلذّذ و رَیبة ام لا و کذا الوجه و الکفّان إذا کان بتلذذ و ریبة (اگر به دستها و صورت با لذت نگاه کند اشکال دارد) و امّا بدونها (نگاه به وجه و کفّین بدون تلذذ و ریبه) ففیه قولان بل أقوال: الجواز مطلقاً (نظره أولى باشد یا ثانیه و ثالثه)، و عدمه مطلقاً، و التفصیل بین النّظرة الواحدة فالأوّل (یجوز)، و تکرار النّظر فالثّانى (مطابق قول دوّم یعنى لایجوز) و أحوط الأقوال أوسطها.
عنوان مسئله:
نگاه کردن به زن اجنبى غیر از وجه و کفین جایز نیست و نگاه کردن به وجه و کفین هم با تلذّذ جایز نیست و در جایى که بدون تلذذ نگاه کند سه قول است:
1- جواز مطلقا.
2- عدم جواز مطلقا.
3- تفصیل بین نظره اوّل و تکرار آن.
در اینجا نکته اى باید روشن شود و آن این که بحث وجوب یا عدم وجوب ستر وجه و کفّین از طرف زن با بحث جواز یا عدم جواز نظر از سوى مرد از هم جداست، ولو ما از جواز عدم ستر وجه و کفّین جواز نظر را استفاده خواهیم کرد، ولى کسانى هستند که مى گویند حجاب وجه و کفین واجب نیست در عین حال نگاه کردن را هم جایز نمى دانند پس على الحساب بحث نظر از حجاب جدا مى کنیم.
أقوال:
أقوال در مسئله همان است که امام (ره) بیان فرمودند، ولى کلماتى از بزرگان فقها نقل مى کنیم. مرحوم شهید ثانى عبارت مفصّلى دارد که خلاصه اش چنین است:
تحریم نظر الرجل إلى ألا جبنیة فیما عدا الوجه و الکفّین موضع وفاق بین المسلمین و لا فرق فیه بین التلذّذ و عدمه، و لابین خوف الفتنة و عدمه (به جاى ریبه، فتنه مى گوید) و امّا الوجه و الکفّان فان کان فى نظرهما أحد الأمرین (تلذّذ و ریبه) حَرُم أیضاً إجماعاً، و إلاّ (بدون تلذّذ و ریبه) ففی الجواز أقوال: أحدها الجواز مطلقاً على کراهیّة إختاره الشّیخ (شیخ طوسى)... و الثّانی: التحریم مطلقاً إختاره العلاّمة فی التذکرة... و القول الثّالث جواز النّظر إلى الوجه و الکفّین على کراهة مرّة لا أزید و هو الّذی أختاره المصنّف (مرحوم محقق در شرایع چون متن مسالک شرایع است) و العلاّمة فى أکثر کتبه.(1)
از بیانات شهید ثانى معلوم مى شود که خیلى از علما - شاید چون مسلم بوده - متعرّض این مسئله (مسئله نظر) نشده اند.
صاحب جواهر بعد از اینکه نظر به غیر وجه و کفّین را در حال اختیار جایز نمى داند مى فرماید:
اجماعاً بل ضرورة من المذهب و الدّین، در ادامه در مورد وجه و کفین مى فرماید: جماعتى نظر به وجه و کفین را بدون تلذذ و ریبه اجازه داده اند و بعضى مطلقاً اجازه نداده اند و در آخر کلامش قول به تفصیل را نقل کرده و مى فرماید:
فهو أضعف قول فى المسألة (اگر چه محقق این نظر را پذیرفته است).(2)
اقوال عامّه:
از عبارات اهل سنّت معلوم مى شود که آنها هم مثل ما سه قول دارند، ابن قدامه کلامى از «احمد بن حنبل» نقل کرده و مى گوید:
قال احمد: لایأکل مع مطلّقتة هو اجبنىٌّ لایَحِلَّ له أَن ینظُرُ الیها کیف یأکل معها ینظر الى کفّها (معمولاً با دست غذا مى خوردند) لایحلّ له ذلک (معلوم مى شود که احمد جنبل اجازه نگاه به کفّین را نداده).
در ادامه ابن قدامه از قول قاضى چنین نقل مى کند:
و قال القاضى یحرم علیه النظر الى ماعدا الوجه و الکفّین لانّه عورة و یباح له النظر الیها (وجه و کفّین) مع الکراهة إذا اَمِنَ الفتنة و نظر لغیر شهوة و هذا مذهب الشافعى لقول اللّه تعالى و لایبدین زینتهنّ إلاّ ما ظهر منها قال ابن عباس: الوجه و الکفین (که از ابن عباس نقل مى کند ولى معلوم نیست نظر خودش است یا از پیامبر نقل مى کند البتّه عامّه نظر صحابه را تقریباً حجّت مى دانند).
در ادامه ابن قدامه با احمد هم صدا شده و به بعضى از آیات و روایات استدلال مى کند:
و عن على(علیه السلام) قال: قال لى رسول اللّه(صلى الله علیه وآله)لاتتّبع النّظرة النظرة (نگاه پشت سر هم نکن) فانّما لک الأولى و لیست لک الأخرة، (این تعبیر اشاره به قول سوّم است).(3)
ادلّه:
1- آیه «قل للمؤمنین یغضوا من أبصارهم... و قل للمؤمنات یغضضن... و لایبدین زینتهنّ إلاّ ما ظهر منها»(4).
از جمله «الاّ ما ظهر منها» وجه و کفین را اجمالا استفاده مى کنیم، چون قدر متیقّن از آن وجه و کفّین است و خصوص سرمه چشم و لازمه اش - چشم فقط - و یا انگشتر و لازمه اش - انگشت به تنهایى - را احدى نگفته است، پس وجه و کفّین قدر متیقّن است.
إن قلت: این آیه در مورد مسئله حجاب است نه در مورد جواز نظر، آیا مى توان از مسئله حجاب جواز نظر را استفاده کرد؟
قلنا: بله ملازمه عرفى دارد یعنى اگر اجازه داده اند که در مقابل مردم وجه و کفین باز باشد و پوشاندن آن لازم نباشد به این معنى است که نگاه کردن هم جایز است، و نمى شود به زن بگویند صورتت را باز کن و به مرد بگویند نگاه نکن و جدا کردن این دو از هم خلاف عرف است. البتّه ملازمه عقلى نیست چون هیچ مانعى ندارد که عقلا به زن بگویند وجه و کفّین را بپوشان و به مرد بگویند نگاه نکن.
2- روایاتى که در تفسیر آیه وارد شده است:
بحث سنّت و روایات بعد خواهد آمد ولى در اینجا خصوص روایاتى که در تفسیر آیه آمده و هشت روایت است مطرح مى شود و چون روایات متضافر است نیاز به بررسى اسناد ندارد.
*... عن زرارة، عن أبی عبداللّه(علیه السلام) فى قول اللّه عزّ و جلّ «إلاّ ما ظهر منها» قال(علیه السلام): الزّینة الظّاهرة الکحل و الخاتم (سرمه که نمایان باشد چشم هم نمایان است و اگر انگشتر هم نمایان شد انگشت هم نمایان مى شود و کسى هم خصوص چشم و انگشت را نگفته است پس استفاده وجه و کفّین مى کنیم و وقتى پوشاندن آن لازم نیست نظر به آن جایز است).(5)
*... عن مسعدة بن زیاد (سند حدیث مشکل دارد) قال: سمعت جعفراً و سُئلَ عمّا تظهر المرأة من زینتها قال: الوجه و الکفّین (متن آیه قرآن در حدیث نبود ولى از تعبیر معلوم مى شود که ناظر به تفسیر آیه است).(6)
*... عن الفضیل قال سألت أباعبداللّه(علیه السلام) عن الذراعین من المرأة هما من الزنیة الّتی قال اللّه: «و لایبدین زینتهنّ إلاّ لبعولتهنّ»؟ قال: نعم و ما دون الخمار (یعنى موهاى سر) من الزینة و ما دون السوارین (بالاتر از دستبند و از این جا معلوم مى شود که صورت و کفّان براى نظر مجاز هستند.
در این روایت امام زینت باطن را تفسیر مى کند که از آن تفسیر زینت ظاهر هم استفاده مى شود و سند این روایت از بقیّه بهتر است.
*... عن أبی بصیر، عن أبی عبداللّه(علیه السلام) قال: سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ «ولا یبدین زینتهنّ الاّ ما ظهر منها» قال: الخاتم و المُسکَة و هى القلب.(7)
این که دستبند هم جزء زینت ظاهره است، به چه معنى است؟
دو احتمال دارد یک احتمال اینکه «مسکه» چیزهایى بوده که به انگشتان مى بستند که این جزء کف دست است ولى اگر منظور چیزى است که به مچ بسته مى شود در این صورت باید بگوییم دستبندى است که به انتهاى مچ بسته مى شود که به کفّین متّصل است، چون اگر دستبند باشد مچ هم پیدا مى شود و این را کسى نگفته است.
چرا در این حدیث به وجه اشاره نشده است چون نقاب زدن در صدر اسلام مرسوم نبوده است جواز نظر به وجه مسلم بوده است.
* على بن ابراهیم فى تفسیره: و فى روایة أبى الجارود عن أبی جعفر(علیه السلام) (حدیث مرسله است چون على ابن ابراهیم نمى تواند از أبى جارود نقل کند) فى قوله «و لایبدین زینتهنّ إلاّ ما ظهر منها» فهى الثیاب و الکُحل و الخاتم و خضاب الکف و السِوار... .(8)
این حدیث کاملترین حدیثى است که مستثنیات را گفته است، در اینجا سوار به معنى دستبند است که همان مشکل حدیث قبل را دارد.
1. مسالک، ج 7، ص 46.
2. ج 29، ص 75.
3. مغنى، ج 7، ص 460.
4. آیه 31، سوره نور.
5. ح 3، باب 109 از ابواب مقدّمات نکاح.
6. ح 5، باب 109 از ابواب مقدّمات نکاح.
7. ح 4، باب 109 از ابواب مقدّمات نکاح.
8. مستدرک، ج 14، ح 3، باب 85 از ابواب مقدّمات نکاح.
پی نوشت: