طلیعه سخن
میلاد باسعادت و پر خیر و برکت امام رضا علیه السلام فرصت طلایی برای تأمل هر چه بیشتر در معارف ناب رضوی است، معارف بی نظیر عالم آل محمدصلی الله علیه و آله که با رهیافت های حاصل از محتوای مناظره ها،جلسات پرسش و پاسخ،و گفتارهای حکیمانه و استدلال های منطبق با مبادی عقل؛ ساختار اصلی ارتباطات میان فرهنگی و اتحاد امت اسلامی را بنیان می نهد.
تأمل در احادیث فقهی آن حضرت نیز، مبین ظرفیت بی بدیل فقه رضوی به عنوان منبع جامع و کامل حقوق مدنی و حقوق روابط بین الملل است، در این میان کتاب ارزشمند«عیون اخبار الرضا» و بسیاری از روایات صادره از آن معصوم در متون کتب روائی ، موید این مدعاست که بهره گیری از آن می تواند طرح ریزی تمدن نوین اسلامی را میسر می سازد.
آری احتجاج در مناظرات بر محور عقلانیت و نیز بهره گیری از زبان های مختلف در جلسات مناظره و بحث و پرسش و پاسخ و دو سال ولایت عهدی امام رضا علیه السلام که مملو از تعقل و اندیشه ورزی است؛پویایی علمی واعتقادی آموزه های شیعی را هویدا می سازد؛ که این مهم در فرازهای مختلف به ویژه کنگرۀ عظیم حج در مقابله فکری و نظری با پدیدۀ شوم تکفیر مورد توجه قرار خواهد گرفت.
در تشریح این مسأله باید گفت حج یکی از مهمترین آیین های اسلامی است که ارتباط با خود، ارتباطات میان فردی و ارتباطات انسانی را در عرصه های مختلف میان فرهنگی، بین المللی، جهانی و سنتی به منصۀ ظهور می رساند که در نهایت به هم گرایی فرهنگی و تقویت روز افزون وحدت جهان اسلام می انجامد؛ حال بهره گیری ازآموزه های رضوی در ارتقای ارتباطات میان فرهنگی و میان مذهبی حج و تغییر افق نگاه به حج از یک مناسک شرعی به الگویی برای تغییر نظام اجتماعی موجود و ترسیم ایجاد نظم اجتماعی مطلوب امت اسلامی به هیچ وجه دور از ذهن نیست.
از سوی دیگر کنگرۀ عظیم حج ، بخش جدایی ناپذیر زندگی عبادی فرهنگی حجاج و آحاد مسلمانان جهان است؛ زیرامناسک حج ، متون معنا دار را ایجاد می کند؛ متونی که نظام نرم افزاری حج ابراهیمی به شمار می آید و تفسیر نشانه های متعدد حج، پویایی سبک زندگی اسلامی و اتحاد امت اسلامی را رقم می زند. لیکن بازتولید زندگی مومنانه ائمۀ اطهار علیهم السلام در مناسک حج به ویژه سبک زندگی رضوی؛ تفسیر عینی و حقیقی حیات طیبه در حج ابراهیمی را تقویت خواهد کرد.
گفتنی است آیندۀ تمدن جهانی در عصر حاضر به ویژه پس از افول آمریکا، توسط کشورهای مستقل و از طریق تجمیع فرهنگ های بومی و معرفتی رقم خواهد خورد، در این یبن ایران اسلامی با توجه به ظرفیت های عظیم تمدنی و فرهنگی و نیز شهر مقدس مشهد به عنوان مهد حوزه ارتباطی و بیانی ایران می تواند در تحقق تمدن نوین اسلامی نقش اساسی ایفا کند.
این ادعا وقتی رنگ و بوی حقیقت به خود می گیرد که بدانیم دیگر حنای تئوری استعماری دولت و ملت در جهان رنگی ندارد و مرزهای جغرافیایی؛ این میراث شوم استعمار، در عصر ارتباطات به زباله دان تاریخ پیوسته است، و تئوری «شهر و مردم» در عصر فرامرزها جایگزین آن شده است.
حال برای اجرای تئوری شهر مردم در جوامع اسلامی به ویژه اماکن زیارتی، باید همگرایی میان عالم غیب و عالم شهود را در معماری شهر های مذهبی عینیت بخشید؛ بدین نحو که زمان رسیدن از عالم شهود به عالم غیب(ذکر و یادخدا) در مقولۀ زیارت به کمترین زمان ممکن برسد و این مهم از طریق اهتمام به زیبایی شناسی معماری اسلامی امکان پذیر خواهد بود.
البته طرح این پرسش کلیدی در جای خود محفوظ است که بازیابی هویت تاریخی و تمدنی شهر مقدس مشهد مهمترین ضرورت در ایجاد تمدن ایرانی است ؛اما به راستی نهادهای علمی کشور به ویژه مراکز علمی و فرهنگی شهر مشهد هم چون حوزه علیمه مشهد و دانشگاه رضوی در تئوری سازی و بازتولید معارف رضوی به چه حد و میزان موفق عمل کرده اند؟ که پاسخ به این مسأله مجالی دیگر می طلبد.
باید دانست ارتباطات فرهنگی در آموزه های رضوی ، مبتنی بر مهمترین استراتژی شیعه یعنی صلح محوری است؛ و از آنجا که صلح محوری مولفه ای فطری است در امت اسلامی و و دیگر جوامع بشری مورد توجه قرار گرفته و در پرتو حکمت به عقلانیت دینی منتهی شده و پیوند معرفتی آن با مناسک حج به صلح جهانی می انجامد ؛از سوی دیگر تبیین چارچوب نظري استراتژي صلح جهاني با آموزه های میان فرهنگی امام رضا علیه السلام ؛فرایند صلح جهانی مهدوی را تسهیل خواهد نمود و اینگونه است که ادعای موهوم پایان تاریخ و وقوع جنگ تمدنها به قهقرا سوق داده خواهد شد.
آری شکوه معارف ناب رضوی در موسم حج با مولفۀ ارتباطات میان دینی و صلح محوری و عدالت خواهی به نوبۀ خود بستر ساز مواضع روشنگرانۀ حجاج حرم امن الهی در اعتراض به سیاست های جنگ طلبانۀ آمریکا و محکومیت شدید جنایات رژیم آل سعود بر علیه مردم مظلوم یمن و پیگیری حقوقی فاجعۀ منا خواهد بود.
به هر حال باید این فرصت را غنیمت شمرد و با بهره گیری از ظرفیت های تمدنی تاریخی و مذهبی شهر مقدس مشهد ، تمدن نوین جهانی را در عرصه های بین المللی به ویژه در مناسک عظیم حج به منصۀ ظهور رساند.
البته طرح این مسأله حاکی از ضرورت اهتمام متولیان فرهنگی کشور به بازتولید معارف رضوی در قالب معرفت های تمدن ساز در عرصه های داخلی و بین المللی است؛و صد البته رویکرد خام گرایانه به مولفه های معرفتی از قبیل موسوعه نویسی و دائره المعارف نویسی آنچنان که باید و شاید دردی از ساحت فرهنگی کشور درمان نخواهد کرد بلکه شایسته است سیاستگذاران فرهنگی کشور در راستای بهره گیری از مولفه های دانشی به سوی رهیافت های بینشی و حکمت محور و در نهایت به تئوری پردازی رهنمون گردند.
------------------------
پیام ها و بیانات
پيام تسليت حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي (دامت بركاته) به مناسبت فقدان اسفناك حجت الاسلام آقاى سيد على اكبر حسينى(رحمه الله)
اين عالم وارسته ساليان دراز با روشهاى ابتكارى به تعليم اخلاق براى خانوادهها و مخصوصاً براى جوانان پرداخت وآثار مطلوبى از خود بجاى گذاشت.
پيام تسليت حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي (دامت بركاته) به مناسبت فقدان اسفناك حضرت آيت الله آقاى حاج شيخ مرتضى تهرانى(رحمه الله)
اين عالم ربانى كه از اساتيد برجستۀ زمان خود استفاده كرده بود، به سهم خود شاگردان فراوانى تربيت كرد كه در اخلاق و طىّ سلوک نمونه بودند.
پيام تسليت حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي (دامت بركاته) به مناسبت رحلت حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ محمدرضا حدائق (قدس سره)
اين عالم فرزانه تمام عمر خود را در ترويج اسلام ومكتب اهل بيت علیهم السلام كوشيد ونمونهاى از اخلاق فاضله انسانى بود، به همين دليل در دل مردم وجامعه جاى والايى داشت. آن مرحوم از يك بيت شريف، ريشه دار و اصیل بود وصفات برجسته والد ماجد او در وجودش متجلى بود وعمرى را با نيكنامى و خدمت به مردم سپرى ساخت
پيام تسليت حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي (دامت بركاته) به مناسبت رحلت استاد حوزه علمیه آیت الله دوزدوزانی (رحمه الله)
پيام معظم له به مناسبت رحلت استاد حوزه علمیه،آن عالم برجسته که سالیان دراز در حوزه علمیه شاگردان فراوان پرورش داد، از دروس بزرگانی از فقهای برجسته پیشین بهره مند شد و نتیجه آن را به شاگردان فروان خود منتقل ساخت.
------------------------
دیدارها
واعظی رئیس دفتر ریاست جمهوری
طلاب و دانشجویان از کشور های اروپا
خانواده شهدا
رئیس کانون مساجد
مراسم عزاداری شهادت امام جعفر صادق علیه السلام
جمعی از اساتید نخبه مدارس دینی چین
آیت الله قزوینی رونمایی از کتاب جامع فی الرجال
مراسم جشن میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها
آیت الله علوی گرگانی
ختم آیت الله شیخ الاسلام محمد رضا حدائق
------------------------
گزیده سخنان
صداوسیما باید یک دانشگاه جامع و عمومی باشد
سند ۲۰۳۰ سندی استعماری به تمام معنا است که اگر انسان دقت کند بسیار مشخص می شود که هدف بیگانگان چیست، خارجی ها قانع نیستند که آشکارا حقوق ملتها را پایمال کنند، بلکه با انواع حیله ها می خواهند مخصوصاً بر جمهوری اسلامی سلطه پیدا کنند
امروز ملت ما در برابر یک امتحان مهم تاریخی قرار دارد
اگر مردم و مسؤولان در این شرایط مقاومت کنند و دست به دست هم دهند به یقین با عنایت الهی پیروز خواهند شد، نباید روزهای سخت گذشته مانند زمان منافقان و جنگ تحمیلی را فراموش کنیم که دشمن تصور می کرد نظام از بین می رود.
در مورد الحاق به کنوانسیون مقابله با تروریسم باید سه نکته به صورت شفاف برای ما تبیین شود
نخست باید معیار تروریسم بودن تبیین شود. دوم باید مشخص شود که برای تشخیص تروریسم چه محدودهای از اطلاعات حسابهای بانکی باید در اختیار طرف غربی قرار گیرد. سوم آیا ما هم به عنوان عضوی از کنوانسیون دسترسی به حسابهای آنها خواهیم داشت؟
راه نجات امت اسلامی بازگشت به اسلام حقیقی است عمر وهابیت به آخر رسیده است
کارهای وهابیت سبب شد که نظر برخی در دنیا نسبت به اسلام عوض شود، باید ثابت کنیم اسلام دین محبت، دوستی و همزیستی مسالمت آمیز است و خشونت در آن وجود ندارد
کمک به نیازمندان از اساسی ترین تعلیمات اسلام است
امروز خبر رسانی خوب حرف اول را می زند، باید خبررسانی شود که هلال احمر چقدر در حوادث کرمانشاه، کرمان، پلاسکو، اربعین و موارد دیگر فعال بوده است، باید اخبار کارها منتشر شود چرا که سرمایه اصلی هلال احمر اعتماد مردم است، اگر سرمایه اعتماد وجود داشته باشد جلب کمک انسانی و مادی می شود.
زیارت سبب احیا و بقای مذهب شیعه شده است فرهنگ زیارت تبلیغات دشمن را درهم می شکند
از شکوه جریان عظیم اربعین می توان این نتیجه را گرفت که اگر دعوت به زیارتها نبود با حمله هایی که به مکتب اهلبیت(علیهم السلام) می شود، چیزی از این مکتب باقی نمی ماند.
روحانیت شیعه حامی حکومت اسلامی است حوزه باید مستقل بماند کنوانسیون FTAF یک کنوانسیون استعماری است
اگر بنده در مقابل دولت، مجلس و افراد مختلف می ایستم و درباره FATF سخنی می گویم و فتوایی می دهم، به دلیل استقلال ما از دولت است و ما می توانیم تمام حرف های خودمان را بزنیم، بدون اینکه هیچ نیازی به آن ها داشته باشیم.
باید از وسائل روز برای نشر فرهنگ اسلامی استفاده کرد
دشمنان فعلا اسلام را مزاحم منافع نامشروع خودشان در منطقه میدانند. بنابر این کمر به شکستن اسلام و مسلمین بسته اند و ما نباید حالت انفعالی و یأس به خودمان بگیریم.
اگر نتوانیم امنیت اخلاقی و اعتقادی را تضمین کنیم، چه امنیت اجتماعی ای داریم؟
مجموعه نیروی انتظامی وظیفه بسیار سنگین تأمین امنیت در سطوح مختلف جامعه را بر عهده دارد و انجام این وظیفه جز با همکاری مردم امکان پذیر نیست
------------------------
یادداشت
وضعیت حقوق بشر در آمریکا از منظر معظم له
در عصری به سر می بریم كه قدرت های استکباری به ویژه آمریکا دم از رعايت حقوق بشر مى زند، و شعارهاى بشردوستانه آنان گوش جهانيان را كرد كرده است، از سوی دیگر مدّعيان حقوق بشر با ابزارهاى ناجوانمردانه اى كه همواره مورد استفاده آنها قرار گرفته و مى گيرد، به اسلام برچسب خشونت می زنند و تهمت هایی ناروا در سراسر جهان بر ضدّ اسلام ترويج مى كنند.
با این تفاسیر باید اعمال و كارنامه سياه مدّعيان دروغين حقوق بشر را مورد بررسی قرار داد تا روشن شود اين انسان هاى پرمدّعى، وحشى تر از عرب هاى عصر جاهليّت بوده اند؛ اما به راستى حقوق بشر به چه ميزان در آمريكا رعايت مى شود؟
حقیقت آن است که برخورد دو گانه و چند گانه با مسائل مربوط به «حقوق بشر» حتی در داخل کشورهای غربی نیز بسيار وحشت انگيز است و این کشور ها در اهتمام به مسألۀ حقوق بشر مصداق واضح ريا كارى هستند که از همه آنها رياكارتر آمريكا است. لذا امروزه شاهد هستيم آمريكا حتی به مردم خود نیز در ابعاد مختلف انسانی رحم نمى كند.
آمریکا و پدیدهای به نام ناامنی
بی شک نعمت امنيت نخستين شرط براى زندگى انسان و سكونت در يك منطقه، و براى هر گونه عمران و آبادى و پيشرفت و ترقى است؛ اگر جايى امن نباشد قابل سكونت نيست، هر چند تمام نعمت هاى دنيا در آن جمع باشد، اصولا شهر و ديار و كشورى كه فاقد نعمت امنيت است همه نعمت ها را از دست خواهد داد!.
لذا براى ساختن يك اجتماع سالم قبل از هر چيز «امنيت» لازم است، زيرا انسان در محيط امن قادر به انجام دادن هر كار خوبى است؛ امّا بسيار ديده شده با تزلزل امنيت، سال ها ناامنى و آثارش باقى مى ماند و به زودى بازنمى گردد.بنابراین تأمين امنيّت داخلى و حفظ اموال و نفوس مردم در هر جامعه اى از جمله بدیهی ترین وظایف یک حكومت است.
لیکن واقعیت آن است که آمریکایی ها هر کجا که پا می گذارند به همراه خود جنایت، قتل، کشتار و ناامنی می آورند؛ در این بین محروم بودن کشورهای غربی به ویژه آمریکا از ضمانت های اجرائى درونى و عاطفى، و ضعف ضمانت اجرائى مادى و خارجى هم چون تخفيف مجازات ها، و حذف مجازات هائى مانند «مجازات اعدام» علیرغم ارتکاب فرد به فجيع ترين قتل ها و جنايات، سبب بروز انواع قانون شكنى ها، و تخلف ها و بى اعتنائى به قوانين شده است، لذا تداوم اين وضع براى جواع غربی به ویژه مردم آمریکا ارزان تمام نخواهد شد، و بهاى فوق العاده سنگينى كه همان از دست دادن امنيت اجتماعى است در برابر آن خواهند پرداخت.
نمونه بارز اين موضوع حوادت متعدد تروریستی وکشتار دانشآموزان در مدارس آمریکا است حوادثی تکاندهنده که در آمریکا تازگی ندارد زیرا طی سالهای اخیر همواره شاهد وقوع فجایع مشابه در این کشور بودهایم؛ فجایعی بسیار تکان دهنده به گونه ای که در هر حادثه تروریستی، به برخی از کودکان ١٠ الی ١٥ گلوله اصابت می کند.
البته دولت و کنگره آمریکا بر جنایات داخلی این کشور سرپوش می گذارند و تلاش می کنند قاتل یا قاتلین را افرادی روانی معرفی کنند و از انتشار صحنه های دلخراش در رسانه ها جلوگیری، اما مردم دنیا همه چیز را بخوبی دیده و قضاوت می کنند.
هم چنین حادثه کنسرت آمریکا و کشتار تقریباً جمع کثیری از مردم نشان از نبود امنیت حاکم در کشور آمریکا و ضعف پلیس این کشور در برقراری نظم و امنیت است.
و یا تیراندازی در لاس وگاس آمریکا که اخیراً اتفاق افتاد دست کم ٥٩ کشته و بیش از ٥٠٠ زخمی برجای گذاشت آری تنها در یک حادثه که آن هم به وسیله یک فرد انجام شد، قریب ٦٠ تن کشته و ٥٠٠ تن زخمی میشوند؛ حال آنکه به طور معمول یک تن حداکثر میتواند چند تن دیگر را مصدوم کند، نه این که ٦٠٠ تن را زخمی نماید. در این میان پلیس آمریکا و نیروهای امنیتی آنها کاملا ضعیف و ناتوانند که نتوانستند دست کم جلوی این عدد بزرگ را بگیرند. بنابراین باید به جرأت مدعی شد آمریکا ناامن ترین کشور جهان است.
آزادی حمل سلاح و نقض حق حیات
آن چه در دوران جاهليت بشر و اعصار و قرون تاريك پيشين وجود داشت، با مقياس بزرگ تر و وسيع ترى در عصر ما در ميان ملل به اصطلاح مترقّى به ویژه آمریکا خودنمايى مى كند؛ لذا مسابقه وحشتناك و روز افزون، براى تولید اسلحه بيشتر و خطرناك تر، يكى از پديده هاى تمدّن ماشينى غرب به شمار می رود که حتی حق حیات و آرامش مردم آمریکا را نیز به شدت نقض کرده است.
از این رو قسمت مهمّى از صنايع سنگين كشورهاى غربى را «صنايع جنگى» و كارخانه هاى عظيم اسلحه سازى تشكيل مى دهد و ميليون ها نفر كارگر و كارمند و كارشناس و مهندس در اين كارخانه ها كار مى كنند. و رقم بزرگى از درآمد اين دولت ها از طريق فروش انواع سلاح جنگى تأمين مى گردد.
بديهى است براى اين كه اين كارخانه ها نخوابد، و اين همه كارگر و كارشناس و مهندس بى كار نشوند، و به عوايد سرشار اين دولت ها نيز لطمه اى وارد نگردد، بايد اين «فرآورده هاى صنعتى»! به هر طريق ممكن از جمله از طریق آزادی حمل سلاح در آمریکا مصرف شود.
لذا ثروتمندان و کارخانه داران آمریکایی که مشغول تولید سلاح هستند بر مبنای منفعتطلبی ثروتمندان و صاحبان کارخانههای اسلحهسازی؛ یکی از مهمترین عوامل ایجاد ناامنی در ایالات متحده به شمار می آیند؛ این در حالی است که نمایندگان مجالس قانونگذاری این کشور هیچ اقدامی در راستای حذف قانون آزادی حمل سلاح انجام نمیدهند زیرا همان کسانی که آنها را به مجلس فرستادهاند و حمایتشان میکنند صاحب کارخانههای تولید سلاح هستند.
بدین ترتیب سران آمریکایی جان مردم را فدای منافع مادی کارخانههای اسلحه سازی خود میکنند و قانون گذاران آمریکایی چون با پول سرمایهداران سر کار آمدهاند جرأت مقابله با آنها را ندارند.
در این بین نقش فیلمهای خشن هالیوودی در قبح زدایی از آزادی حمل اسلحه و ترویج خشونت و کشتار در آمریکا غیر قابل انکار است؛ وقتی کودکان آدم کشی آسان را در فیلمهای سینمایی مشاهده میکنند جای تعجب ندارد که دست به چنین رفتاری بزنند.
این حوادث درس عبرتی برای کشوری است که خود را قطب تمدن در دنیا میداند؛ آنها از درون پوسیدهاند اما میخواهند دنیا را اداره کنند.
و نیز می توان دریافت دولت آمریکا در عين ثروت و پيشرفت صنايع، كم ترين امنيت در محيط خودش ندارند، از آن جهت که آدم كشى در آن محيط ها همانند نوشيدن يك جرعه آب است، به همين آسانى.
و مى دانيم اگر تمام دنيا را به كسى بدهند و در چنين شرائطى زندگى كند، از بيچاره ترين مردم جهان خواهد بود، تازه مشكل امنيت تنها يكى از مشكلات آنها است.
تبعیض نژادی در ایالات متحده آمریکا و نقض حقوق سیاهپوستان
اگر جهان غرب به ویژه آمریکا را از دور نگاه كنيم، سراب زيبايى به نام آزادى در آن موج مى زند و انسان را به سوى خود مى كشاند؛ ولى هنگامى كه به درون جوامع غربى مى نگریم، اثرى از آزادى حقيقى نمى يابيم؛ بلكه آنهارا اسير امور مختلف هم چون تبعيض نژادى و مانند آن مى بينيم. حال آنکه همه مردم جهان صرف نظر از مذهب و عقيده و نژاد؛ با تمام اختلافاتى كه دارند باید در كنار هم در آرامش زندگى كنند.
لذا در آمريكا هنوز مشكل سپاه پوستان حل نشده، زيرا هنوز سفيدپوستان آمريكا حاضر نيستند براى سياه پوستان تمام حقوق شهروندى را بپذيرند. البته دکورهایی از تساوی شهروندان را نشان میدهند،
اگر يك روز هيتلر مى گفت «خون سياه پوستان آلودگى و تعفن خاصى دارد و آميخته شدن آن با خون سفيد پوستان اروپا، باعث دو رگه كردن قاره اروپا، و آلوده نمودن نژاد سفيد با خون انسانهاى پست مى گردد!!» امروز نيز همين منطق در قاره آمريكا به خصوص ايالات متحده مورد قبول بسيارى از مردم آن جاست.
بر این اساس تأسف آور است که در جامعه به اصطلاح پيشرفته اى همچون آمريكا، مسأله نژاد سفيد و سياه ، حل نشده، و سياهان از تبعيضات دردناكى در بطن اين جامعه رنج مى برند. تا آنجا كه براى ترور كردن رهبر معتدل سياه پوستان كه منطق او هميشه «مبارزه با هر نوع خشونت در به دست آوردن حقوق سياه پوستان» بوده است جايزه تعيين مى كنند!
به راستی چقدر بين سفيدپوستان و سياه پوستان آمريكا فاصله است؟ آيا حقوق بشر اقتضا مى كند كه در بسيارى از شهرهاى آنان هتل ها، رستوران ها و پارك هاى سياهان و سفيدها از هم جدا باشد، و سياهان حقّ استفاده از مكان هاى خصوصى سفيدها را نداشته باشند؟ و یا آنچنان در جامعه ی آمریکایی ، میان سفید پوستان و سیاه پوستان فاصله وجود داشته باشد و ؛ حقوق آنها با هم یکسان نباشد که سیاه پوستان را بکشند و آنها را به برخی از محافل خود و ارادات راه ندهند.
با این اوصاف توصیه ما به سران کاخ سفید این است که بودجههای كلانی را كه برای براندازی نظام جمهوری اسلامی تصویب كردهاند، خرج سیاهپوستانی كنند كه از تبعیض نژادی رنج می برند و شبها در خیابانهای نیویورك و شهرهای دیگر آمریكا روی كارتن میخوابند.
نقض گستردۀ حقوق زنان و کودکان در آمریکا
در جوامع امروز، به ويژه جوامع غربى يا آنها كه راه غرب را در دموكراسى مى پيمايند نيز، سخن در اين زمينه بسيار است، دولت های غربی در سخن، دفاع زيادى از حقوق زنان می کنند و شخصيّت آنها را تا آنجا كه مى توانند بالا ببرند، ولى در عمل خبرى نيست و زنان امروز گرفتار انواع محروميت ها هستند كه درگذشته نيز با آن دست به گريبان بودند.
بررسى عملكردهاى گذشته غرب و آمریکا در مورد حقوق زنان نشان مى دهد كه دولت های غربی براى فريب دادن شعارهايى مى دهند؛ ولى در عمل با آن مخالف هستند.
در این میان رشد قارچ گونۀ جمعيّت هاى به اصطلاح مدافع حقوق زنان با شعار برابری ؛ نتیجه ای جز ظلم بی حد و حصر به زنان در پی نداشته است؛ در مصاحبه اى كه با يكى از رسانه هاى معتبر خارجى در مورد حقوق زنان انجام شد از آنها سؤال شد كه آيا تساوى حقوق زن و مرد اقتضا نمى كند كه در جوامع غربى نصف وزرا از زنان و نصف آن از مردان باشند؟ در حالى كه در كشورى مثل آلمان كه از مدافعين حقوق زنان است، يك مدير كل هم زن نيست! در جواب گفتند مردان جامعه اجازه نمى دهند؛ پس معلوم مى شود كه اينها دروغ مى گويند و با اين كه چندين سال است شعار آزادى و برابرى زن را سر مى دهند هنوز اثرى از برابرى در جوامع غربى ديده نمى شود؛ پس اين برنامه ها شعار و رياست نه واقعيّت.
البته به هر حال زن و مرد از تمام جهات يكسان نيستند و دولت های غربی كه شعار مساوات يا احيانا شعار برترى زن را بر مرد سر مى دهند، خودشان در عمل طور ديگرى رفتار مى كنند
از سوی دیگر وقتی مى شنويم چهل و یک درصد افراد متولد شده در آمریکا نامشروع هستند، و هنگامى كه مى شنويم جمعى از دانشمندان آمریکا در اين رابطه به مقامات آن كشور اعلام خطر كرده اند و نقض گستردۀ حقوق زنان و کودکان و خطراتى كه فرزندان نامشروع براى امنيت جامعه به وجود آورده اند را گوشزده کرده اند، به گونه اى كه در بسيارى از پرونده هاى جنايى پاى آنها در ميان است، به اهميت اين مساله كاملا پى مى بريم، و مى دانيم كه مساله گسترش فحشاء حتى براى آنها كه هيچ اهميتى براى مذهب و برنامه هاى اخلاقى قائل نيستند فاجعه آفرين است، بنا بر اين هر چيز كه دامنه فساد جنسى را در جوامع انسانى گسترده تر سازد تهديدى براى امنيت جامعه ها محسوب مى شود، و پى آمدهاى آن هر گونه حساب كنيم به زيان زنان آن جامعه است.
هم چنین باید دانست مجامع بين المللى كه به پايين بودن سن ازدواج در كشورهاى اسلامى معترضند خود با طرح روابط آزاد جنسى ، به دفع نيازهاى جنسى دختران و پسران از راه نامشروع دامن زده اند و آن را مصداقى از آزادى انسانى مى دانند و نامشروع نمى شمرند غافل از اينكه اين برنامه و پيامد شوم آن يعنى پايين آمدن سن آغاز روابط جنسى از راه نامشروع، عدم امنيّت جنسى حتّى براى فرزندان در داخل خانواده را در پى دارد به گونه اى كه طبق آمارهاى ارائه شده در آمريكا ٣٥درصد از تجاوز به كودكان توسط محارم صورت گرفته است.،
هم چنین صدها هزار دختر كمتر از ١٨ سال در ايالت متّحده آمريكا به فساد كشانده شده اند، و معضل سوء استفاده جنسى از كودكان از بزرگ ترين مشكلات روز آمريكا است.
بر اساس آمار جمع آورى شده از كشورهاى غربى و آمريكا بيشتر زنانى كه سقط القايى انجام مى دهند بسيار جوان هستند؛ ٥٥ درصد زير ٢٥ سال و ٣١ درصد نوجوان محسوب مى شوند يعنى زير ١٩ سال كه مطابق تعريف كنوانسيون حقوق كودك، در رده سنى كودكان گنجانده مى شوند. در آمريكا ٨٨ درصد از سقط هاى القايى در فاصله ٦ تا ١٢ هفتگى جنين رخ مى دهد كه هم قلب جنين مى تپد و هم مغز او امواج الكتريكى صادر مى كند. ٤٣ درصد از زنان، دست كم يك سقط را در طول زندگى خود تجربه مى كنند. فقط در آمريكا سالانه يك ميليون و سيصد و هفتاد هزار سقط انجام مى شود.،
ازدواج هاى زودرس و در نتيجه مادر شدن زودرس و فقر و خودفروشى در آمریکا حاصل اختلاطهاى اجبارى بين دختران و پسران جوان به ويژه در مدارس متوسّطه است که آنها را به ازدواج هاى زودرس مى كشاند. در اين زمينه نشريه آمريكايى «ريدرز دايجست» در سپتامبر ١٩٩٦ گزارشى را درباره دختران جوان كه عموماً در مدارس مختلط درس خوانده و ناخواسته مادر شده اند و در كنار فرزندان خود زندگى دشوارى را سپرى مى كنند، مى نويسد«هر ساله ٣٥٠ هزار دختر نوجوان آمريكايى در سنين ١٥ الی ١٩ سالگى در دوره دبيرستان فرزندان غير قانونى خود را به دنيا مى آورند كه اين آمار در دهه هاى اخير در حال افزايش است. اين دختران كه با رؤياهايى مانند ازدواج با دوستان پسر خود و اتمام تحصيلات و شروع يك زندگى ايده آل، به اين گونه ارتباطات روى آورده اند بسيار زود، پرده هاى سراب گونه اين اوهام از پيش رويشان كنار رفته و واقعيّت زندگى، چهره خود را مى نماياند».،
كاپلان (١٩٩٣) معتقد است كه «مادران ١٥- ١٩ ساله آمريكايى كه در كنار فرزندان نامشروع خود زندگى مى كنند دچار فقر شديد اقتصادى هستند و به فساد و خودفروشى گرايش مى يابند زيرا به طور معمول اين گونه مادران، تحصيلات و تخصص لازم براى ورود به مشاغل درآمدزا را ندارند».،
رسوایی انتخابات آمریکا ؛ نقض آشکار حقوق بشر
بی شک دموكراسى غربى آش دهان سوزى نيست! آنها خود نيز قبول دارند كه چيز ايده آلى نيست و از بابت ناچارى و اضطرار به آن پناهنده شده اند، چون در شرايط فعلى اگر به دموكراسى غربى پناهنده نمى شدند گرفتار بدتر از آن مى شدند و از باب پياده كردن «اقلّ الضّررين» آن را عملى كردند وگرنه كدام انسان عاقلى مى پذيرد كه از مجموع ١٠٠٪ مردم يك كشور، ٥٠٪ در انتخابات شركت كنند و ٢٦٪ به يك نفر و ٢٤٪ به شخص ديگرى رأى دهند، آنگاه منتخب ٢٦٪ مردم، حاكم بر ١٠٠٪ مردم شود! و حتی بعضا پائین ترین درصد آراء بر بالاترین درصد آراء غالب گردد، آيا اين عدالت است!؟
خودباختگان در مقابل دموكراسى غربى، آمريكا را مهد اين مطلب مى دانند و خوشبختانه با افتضاح و رسوايى اخير، كه در جريان انتخابات آمريكا پيش آمد، ماهيّت حقيقى اين نوع دموكراسى براى همگان روشن و هويدا شد. آنها كه تمام صنعت و ادارات و كشور خود را با سيستم هاى كامپيوترى اداره مى كنند بر سر شمارش ده الى پانزده هزار برگه رأى دعوى دارند، كه آيا آن را با دست بشمارند و يا با كامپيوتر محاسبه كنند! اين دعوى چه معنى دارد! كارى كه به هر شكلى انجام دهند نهايتاً در يك روز به اتمام مى رسد، چقدر دعوى و گفتگو و اختلاف بر سر آن به وجود آمده، به گونه اى كه گوش جهانيان را كر كرده است!
هم چنین در آمریکا برخلاف بسیاری از کشورها که رئیسجمهوری با رأی مستقیم مردم انتخاب میشود، آرای نمایندگان احزاب است که رئیسجمهور منتخب را بر می گزیند؛ لذا مردم به پای صندوقهای رأی میروند و به نامزد مورد نظر خود رأی میدهند، اما این رأی مردم، رئیسجمهوری را مشخص نمیکند. بلکه حزب نامزد پیروز در هر ایالت، به تعداد سهمیه آرای الکترال و باتوجه به جمعیت آن ایالت، افرادی را جهت انتخاب رئیسجمهوری معرفی میکند. در نتیجه، تمام آرای مردم به نامزدهای غیر پیروز فارغ از میزان آن به حساب نامزد پیروز ریخته میشود.
اينگونه امور نشانگر بى اعتمادى مدّعيان دموكراسى و مردم سالارى به خويشتن و نقض آشکار حقوق بشر است! دنيا بايد بر اين دموكراسى و انتخابات بخندد! و محقّقان بايد اين حادثه را موشكافانه بررسى كنند تا ماهيّت مدّعيان دموكراسى براى همه، مخصوصاً براى كسانى كه آنجا را كعبه آمال خود مى دانند، روشن تر شود.
نقض فاحش حقوق زندانیان در آمریکا
مروری بر زندان هایی ایالات متحده، از نقض گستردۀ حقوق بشر در آمریکا حکایت دارد؛ جامعه ای كه على رغم پيشرفت شگفت انگيز صنعت و على رغم فراهم بودن همه وسائل زندگى در اضطراب و نگرانى شديد بسر مى برند، در تنگناى عجيبى گرفتارند و خود را محبوس و زندانى مى بينند.
همه از هم مى ترسند، هيچكس به ديگرى اعتماد نمى كند، رابطه ها و پيوندها همه بر محور منافع شخصى است، بار تسليحات سنگين به خاطر ترس از جنگ بيشترين امكانات اقتصادى آنها را در كام خود فرو برده، و پشتهايشان زير اين بار سنگين خم شده است.
زندان ها مملو از جنايتكاران است و نقض گستردۀ زندانیان در قالب شکنجه علیه آنان صورت می گیرد؛ هم چنین در هر ساعت و دقيقه طبق آمارهاى رسمي آن کشور، قتل ها و جنايت هاى هولناكى رخ مى دهد، آلودگى به مواد مخدر و فحشاء آنها را برده و اسير ساخته است، در محيط خانواده هاشان نه نور محبتى است، و نه پيوند عاطفى نشاط بخشى، آرى اين است زندگى سخت و دردناک! نيكسون رئيس جمهور اسبق آمريكا در نخستين نطق رياست جمهوريش به اين واقعيت اعتراف كرد و گفت«ما گرداگرد خويش زندگاني هاى تو خالى مى بينيم، در آرزوى ارضاء شدن هستيم، ولى هرگز ارضاء نمى شويم»! يكى ديگر از مردان معروف آمریکا كه نقش او در جامعه به اصطلاح شادى آفريدن براى همه بود، مى گويد« من مى بينم انسانيت در كوچه تاريكى مى دود كه در انتهاى آن جز نگرانى مطلق نيست»!
واینچنین آمریکا که حيات ننگینش به مكيدن خون ديگران وابسته است، در پناه عناوينى مانند حقوق بشر بدترين جنايات را انجام مى دهند. به عنوان نمونه در زندان «گوانتانامو» جناياتى انجام مى دهد كه در تاريخ بى سابقه بوده است و اخبار تكان دهنده آنها در عصر و زمان ما همه جا منتشر شده است.
آمریکا غیر از صهیونیستها کسی را به عنوان بشر قبول ندارد
بدیهی است اگر آمریکا درادعای حقوق بشری صادق باشد، جهان بشريّت چهره ديگرى به خود خواهد گرفت، ولى حقیقت این است که شیطان بزرگ به تبع ذات خود از مسير صداقت منحرف گشته و تنها به منافع خويش مى انديشد ؛ بدين جهت اگر يك جاسوس اسرائيلى در نقطه اى از جهان به محاكمه كشيده شود فرياد حقوق بشر آنها گوش جهانيان را كر مى كند، امّا اگر هزاران نفر از مردم مظلوم و ستمديده فلسطين با بدترين شيوه به دست اسرایل غاصب به قتل برسند، هيچ صدا و اعتراضى از مدّعيان حقوق بشر بلند نخواهد شد. بلكه با كمال تعجّب و تأسّف از نظر سياسى و اقتصادى و نظامى به كمك ظالم مى شتابند تا بيشتر ظلم كند!
اقدام آمریکا در خروج از شورای حقوق بشر سازمان ملل به خوبی موید این مدعاست و نشان داد آنها غیر از صهیونیستها کسی را به عنوان بشر قبول ندارند.
سخن آخر(رفتارهای غیرمتعارف آمریکا با تحلیل برای مردم بیان شود)
در خاتمه باید گفت اگر این گونه رفتارهای غیرمتعارف آمریکا بیشتر و با تحلیل برای مردم بیان شود آن وقت عده ای بلند نمی شوند و نامه نمی نویسند که برویم با ترامپ مذاکره کنیم.
بر این اساس باید از این جماعت غرب گرا پرسید با این شروطی که ترامپ گذاشته است میخواهید درباره چه با او مذاکره کنید، آیا میخواهید فعالیت موشکی خود را تعطیل کنید؟ یا اجازه دهید از تمام اماکن نظامی بدون قید و شرط بازدید کنند؟ یا اینکه میخواهید اسرائیل را به رسمیت بشناسید.
از سوی دیگر رسانه ملی که با تلاش فراوان همواره چهره پلید آمریکا را به مردم نشان داده است، در این مقطع باید بیشتر و با برنامههای ویژهتر بر این موضوع متمرکز شود.
------------------------
یادداشت
اصلاح الگوی مصرف در آموزه های امام صادق علیه السلام از منظر معظم له
اسلام دينى است كه با نگاهى جامع به همه ابعاد مادى و معنوى، فردى و اجتماعى انسان، برنامه اقتصادىاش را براى دستيابى به سعادت دنيا و آخرت، ارائه كرده است. در اين آئين نه اصل مال تحقير شده و نه توليد يا مصرف آن، بلكه همه اينها مورد تأكيد و توصيه قرار گرفته است. آنچه مورد مذمت يا مدح قرار گرفته، در واقع به نگرش انسان به امكانات مادّى و نحوه تعامل آدمى با آن بر مىگردد.
لذا در آموزه های اسلام روى نحوه مصرف به شدت تأکید کرده است و مقرّرات اسلامى، اسرافكارى به انحاء مختلف از جمله ساختن خانه، انتخاب نوع ماشين، و طرز تغذيه و حتى پوشيدن لباس و مصرف بی رویه آب و برق... رابر نمی تابد، زیرا مصرف بىرويّه و اسراف و تبذير و ريخت و پاش گروهى مرفّه و ناآگاه، به سيستم اقتصادى جامعه آسيب مىرساند. مصرف نامتعادل، هم ثروتهاى جامعه را هدر مىدهد و بنيه اقتصادى كشور را ضعيف مىسازد و هم سبب فشار روانى بر توده مردم، به ويژه قشرهاى محروم، مىشود.
لذا ميانه روى در مصرف، از بايستههاى مصرف و مورد تأكيد اسلام و آموزه های اهل بیت علیهم السلام به ویژه امام صادق علیه السلام است. که در این نگاشته از نظر مخاطبان خواهد گذشت.
مفهوم اسراف
اسراف آن است كه بيش از حدّ، در غير حق و بى جا مصرف گردد. در يكى از روايات اسلامى تشبيه جالبى براى «اسراف» ذکر شده است و آن اين است که هنگامى امام صادق عليه السلام، مشتى سنگريزه از زمين برداشت و چنان دست خود را گشود كه همه آن به روى زمين ريخت؛ فرمود اين «اسراف» است.
تفاوت اسراف و تبذیر
«تبذير» در اصل از مادّه «بذر» به معنى پاشيدن دانه مىآيد؛ منتها، اين كلمه مخصوص مواردى است كه انسان اموال خودرا به صورت غير منطقى و نادرست مصرف مىكند و معادل آن در فارسى امروز «ريخت وپاش» است، به تعبير ديگر، تبذير آن است كه مال در غير موردش مصرف شود، هر چند كم باشد؛ و اگر در موردش صرف شود تبذير نيست ولى اگر بيش از حد باشد «اسراف» است.
چنانكه در «تفسير عيّاشى» از امام صادق عليه السلام مىخوانيم كه در پاسخ سؤال كنندهاى فرمود«من انفق شيئاً في غير طاعة اللَّه فهو مبذّر ومن انفق في سبيل اللَّه فهو مقتصد؛ كسى كه در غير راه اطاعت فرمان خدا مالى انفاق كند، تبذيركننده است و كسى كه در راه خدا انفاق كند ميانهرو است.»
و نيز از آن حضرت نقل شده كه روزى دستور داد براى پذيرايى از حاضران رطب بياورند، بعضى رطب را مىخوردند و هسته آن را به دور مىافكندند، فرمود «اين كار را نكنيد كه اين تبذير است و خدا فساد را دوست نمىدارد!»،
البته دقت در استعمالات و كاربردهاى واژه اسراف و واژه تبذير در آيات و روايات اسلامى، نشان مىدهد كه اين دو واژه داراى عرصه مشترك بوده، تفاوت چندانى ميان آنها نيست. چنانچه در سخنى از امام صادق عليه السلام آمده است كه«إنّ التبذير من الإسراف؛ تبذير نوعى از اسراف است».
لذا معنى مشترك ميان آنها «خروج از حد اعتدال» است. یعنی هر عملى، با توجه به ظرفيت فاعل و توانمندى انسان و با عنايت به ماهيّت خود عمل، در مقام تحقق، حدى معين دارد كه تجاوز از آن «اسراف»، رعايت حد لازم را «اعتدال»، «قوام» و «قصد» گويند. چنانكه مصرف بيش از حد اعتدال يعنى ريخت و پاش در زندگى را «تبذير» مىنامند.
در این میان برخى از صاحبنظران، «تبذير» را اخص از «اسراف» مىدانند و مىگويند تبذير تنها در موردى به كار مىرود كه مصرف «اموال» به گونه اسرافآميز، صورت پذيرد يا آنكه اموال، صرف در معاصى و موارد گناه شود؛ ولى اسراف در مورد مطلق زيادهروى به كار مىرود؛ اعم از آنكه در باب اموال باشد يا غير اموال.
بعضى از صاحب نظران تفاوت ميان «اسراف» و «تبذير» را در جهت ديگر ديدهاند. آنان مىگويند «اسراف» مصرف چيزى است در موردى كه سزاوار آن است، ليكن از حيث مصرف به زيادهروى منجر گردد؛ ولى تبذير مصرف چيزى است در غير مورد لازم.
بنابراین اسراف و تبذير از دو جهت با هم تفاوت دارند اسراف اعم از تبذير است زيرا تبذير در خصوص امور مالى به كار مىرود، ولى اسراف در اموال و غير اموال، هر دو كاربرد دارد.
هم چنین اسراف اين است كه اموال در موارد شايسته و عقلايى هزينه شود؛ ولى بيش از مقدار لازم، و تبذير آن است كه اموال در موارد غير عقلايى و ناشايست هزينه شود.
با مثالى ساده نیز مىتوان فرق بين اسراف و تبذير را روشن ساخت هرگاه در يك مهمانى به جاى تهيّه دو سه نوع غذا، ده نوع غذا تهيّه كنند و همه آن مصرف شود، به يقين «اسراف» است و اگر براى ده نفر مهمان غذاى سى نفر آماده كنند و مقدار اضافى دور ريخته شود «تبذير» ناميده مىشود.
گاهى تبذير به عنوان يكى از مصاديق اسراف به كار گرفته مىشود و مىتوان گفت هر تبذيرى اسراف است گرچه هر اسرافى تبذير نيست؛ مثلًا مصرف اموال در امور خارج از شئون، اسراف است؛ ولى تبذير و ريخت و پاش به حساب نمىآيد.
به بيان ديگر تبذير، ريخت وپاش اموال و تضييع و هدر دادن آن را به همراه دارد؛ ولى در اسراف، مال ضايع نمىشود، بلكه به جا مصرف مىشود؛ ولى خارج از شئون و بيش از حدّ لازم. مثلًا اگر لباس گرانقيمتى بپوشيم كه بهايش صد برابر لباس مورد نياز ما باشد و يا غذاى خود را آن چنان گران قيمت تهيه كنيم كه با قيمت آن بتوان عده زيادى را آبرومندانه تغذيه كرد به چنين هزينهاى اسراف گفته مىشود، چون گرچه از حدّ گذراندهايم؛ ولى ظاهراً چيزى ضايع و نابود نشده است. ولى اگر براى دو نفر ميهمان غذاى ده نفر را تهيه ببينيم و باقيمانده را در زبالهدان بريزيم گفته مىشود تبذير كردهايم، در عين حال بايد توجه داشت كه گاهى هر دو واژه در يك معنى به كار مىرود.
کمترین حدّ اسراف چیست؟!
اسراف در روايات انعكاس گستردهاى دارد. در این میان امام جعفر صادق علیه السلام بطور دقيق و موشكافانه اين بليّه اجتماعى را مورد توجّه قرار داده است؛ از جمله، روايتى از آن حضرت نقل شده که طبق اين روايت، پايينترين حدّ اسراف را سه مطلب بيان فرموده است«أَدْنَى الْاسرَافِ هِرَاقَةُ فَضْلِ الْإنَاءِ، وَابْتِذَالُ ثَوْبِ الصَّونِ، وَ إِلْقَاءُ النَّوَى؛ كمترين حدّ اسراف، دور ريختن باقيمانده آب (ليوان كه) نوشيده شده، و پوشيدن لباس ميهمانى در منزل، و دور انداختن هسته خرماست!»
با تأمل در این فراز نورانی از امام صادق عليه السلام می توان دریافت هر گاه آب بنوشى، و مقدارى از آب ته ليوان شما اضافه بيايد، و آن را دور بريزى، اين كار اسراف محسوب مىشود! بدين جهت نقل مىكنند كه امام خمينى رحمه الله در اين گونه موارد قطعه كاغذى روى ليوان مىگذاشت، و بعداً باقيمانده آب را مورد استفاده قرار مىداد. و حتّى آن مقدار از آب رااسراف نمىكرد.
معمولًا لباس بيرون انسان با لباسى كه داخل منزل مىپوشد تفاوت دارد؛ لباس بيرون به شكلى است كه آبروى انسان را حفظ كند (بدين جهت از آن به «الثّوب الصّون» تعبير شده است.) اسلام مىگويد پوشيدن لباس ميهمانى و استفاده از آن در داخل منزل، اسراف محسوب مىشود.
هم چنین مسلمان بايد از همه چيز بيشترين بهره را ببرد؛ مثلًا در صورت امكان از هسته خرما براى تنور و پختن نان و مانند آن استفاده كند؛ مخصوصاً كه در زمان ما هيچ چيز بى فايده و بلااستفاده نمىماند؛ تا آنجا كه زبالهها را تبديل به كود مىنمايند و بعضاً از آن برق توليد مىكنند! يا فاضلاب ها را با دستگاه هاى مدرن تصفيه نموده، و براى كشاورزى آماده مىكنند؛ بلكه گاه به عنوان آب آشاميدنى نيز مورد استفاده قرار مىدهند!
سخنان امام صادق عليه السلام زمانى بيان شده كه هيچ يك از امكانات فعلى براى استفاده از زبالهها و فاضلاب ها وجود نداشت. و اين خود نوعى معجزه است.
حقیقت اقتصاد در پرتو میانه روی در مصرف
اقتصادمعانى مختلفى دارند، از جمله به معناى ميانه روى در زندگى آمده است.ميانهروى در حركات و سكنات و مصارف مال بلكه جميع افعال، يعنى اينكه توانگرى فرد موجب طغيان و خروج از حد اعتدال و تجاوز از حدّ نمىشود.
امام صادق عليه السلام فرمود «إنّ القصد أمر يحبّه اللَّه وإنّ السّرف أمر يبغضه اللَّه؛ ميانهروى امرى است كه خداوند متعال آن را دوست و اسراف امرى است كه خداوند آن را دشمن مىدارد».،
آن حضرت در بيانى ديگر فرمود دعاى چهار دسته مستجاب نمىشود «...من كان له مال فأفسده فيقول يا رَبّ ارزُقني! فيقول اللَّه عزّ و جلّ ألم آمرك بالاقتصاد...؛ كسى كه مالش را تلف مىكند و در عين حال عرضه مىدارد خدايا روزيم ده، خداى عزوجل مىفرمايد آيا تو را به اقتصاد و ميانهروى امر نكرده بودم».،
در بيانى ديگر امام صادق عليه السلام از قول پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل مىكند كه آن حضرت فرمود «ما من نفقة أحبّ إلى اللَّه عزّ وجلّ من نفقة قصد ويبغض الإسراف إلّافي الحجّ والعمرة؛ هيچ هزينهاى نزد خدا محبوبتر از هزينه آميخته با قصد و ميانهروى نيست، اسراف و زيادهروى در مصرف مبغوض خداست مگر در حج و عمره». (البته منظور از اين استثنا بذل و بخشش و توسعه مصرف است؛ نه اسراف واقعى).
مال، مال خداست
از ملاحظه مجموعه تعاليم دينى خصوصاً اصولى چون قاعده «لاضرر ولا ضرار فى الاسلام» بهدست مىآيد كه از جمله مبانى و اصول موضوعهدر نظام اقتصادى اسلام اين است كه در تعارض ميان مصالح جامعه و مصالح فرد، مصالح جامعه مقدم است از اين معنا در تعبيرى دقيقتر به «هماهنگى مصالح فرد با مصالح جامعه» ياد مىشود؛ يعنى اگر در نظام سرمايهدارى، مصالح فرد بر مصالح جامعه غلبه دارد و در نظام سوسياليستى مصالح فرد، به طور كلى فداى مصالح جامعه مىشود، در نظام اقتصادى اسلام ميان مصالح فرد و جامعه، هماهنگى ايجاد شده است؛ يعنى اينگونه نيست كه فعال اقتصادى در نظام اقتصادى اسلام نبايد و نتواند به مصالح شخصى خود برسد، بلكه سخن اين است كه تلاش كند به گونهاى به مصالح شخصى خود برسد كه به مصالح جامعه ضربهاى و ضررى وارد نشود.
لذاً روح مقررات اسلامى در زمينه الگوی صحیح مصرف بر مبنای خدامالكى است همانگونه که امام صادق علیه السلام می فرماید«المال مال اللَّه يضعه عند الرجل ودائع؛ مال، مال خداست، و آن را نزد اشخاص به امانت می گذارد»
از این رو همگان باید توجه كنند كه اگر بخواهند حقّ اين امانت را آنگونه كه شايسته است بجا آورد بايد به اندازه نياز و با رعايت اقتصاد و اعتدال مصرف كنند و باقيمانده را براى رفع نيازمندىهاى جامعه و مستمندان هزينه نمايد.
بر همين اساس امام صادق عليه السلام در ادامه روایت مىفرمايد «وجوّز لهم ان يأكلوا قصداً ويشربوا قصداً ... ويعُودوا بما سوى ذلك على فقراء المؤمنين ويَلُمُّوا به شَعَثهم؛ خداوند به آنها اجازه داده است كه با رعايت اعتدال از اين اموال بخورند و بياشامند ... و اضافه را در اختيار نيازمندان از مؤمنان و سامانبخشى پراكندگى آنان هزينه كنند».
اعتدال در خوردن، خرید مرکب و لباس پوشیدن در کلام امام صادق علیه السلام
ابان بن تغلب از امام صادق عليه السلام نقل مىكند كه فرمود آيا فكر مىكنى كه اگر خداوند چيزى به كسى عطا كرد او را گرامى داشت و اگر از دادن چيزى به كسى امتناع فرمود او را خوار شمرد؟ نه؛ اين چنين نيست، بلكه هر مالى، مال خداست كه آن را به امانت در اختيار انسان قرار مىدهد و به آنها اجازه مىدهد با رعايت اقتصاد و ميانهروى از آن بخورند يا بياشامند يا بپوشند و يا ازدواج كنند و يا مركب سوارى تهيه كنند و باقى مانده دارايى را به مؤمنان نيازمند انفاق كنند و با آن پريشانىها و مشكلاتشان را برطرف نمايند. هر كس چنين كند خوردن و آشاميدن و تهيه مركب و ازدواجش حلال است و در غير اين صورت مرتكب حرام شده است.
سپس فرمود اسراف نكنيد خداوند اسرافكاران را دوست ندارد. آيا چنين فكر مىكنى كه خداوند كسى را كه مالى در اختيارش قرار داده امينش قرار مىدهد بر اينكه اسبى را با ده هزار درهم خريدارى كند، در حالى كه اسب بيست درهمى او را كفايت مىكند .... آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود «وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَايُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ؛ ولی اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمیدارد!».
فقر زدایی در سایۀ اصلاح الگوی مصرف
مىدانيم منابع جهان محدود است و اگر گروهى از طريق اسراف، منابع كثيرى را بر باد دهند، نتيجه آن به يقين فقر گروهى ديگر است.
آمارها نشان مىدهد كه ميليونها نفر در دنيا زير خط فقر زندگى مىكنند و هر سال ميليونها نفر از گرسنگى جانشان را از دست مىدهند، اين در حالى است كه در مناطقى از دنيا مواد غذايى فراوانى در زبالهدانها ريخته مىشود و از آن بدتر گاه مقادير بسيار زيادى از آنها براى كنترل بازار و بالا نگه داشتن قيمتها به دريا ريخته مىشود، حال آنكه ما در زمانى زندگى مىكنيم كه ابزارهاى ماشينى، قدرت توليد را به مقدار زيادى بالا برده و انسان امروز مىتواند تمام نيازهاى خود را تأمين كند.
روشن است كه تاوان اين نوع مصرفگرايى لجام گسيخته و افراطى در جهان پيشرفته و صنعتى را كشورهاى توسعه نيافته پرداخته و هر روز بر روند محروميت تودههاى صدها ميليونى كشورهاى جهان سوم سرعت بخشيده است.
این چالش در حالی در جوامع غربی واقع می شود که در اسلام ميانهروى، خواه در مصرف خوراك و پوشاك و مانند آن و خواه در هزينههاى جارى ديگر به شدت توصيه شده است. که نشان مىدهد پايه اقتصاد سالم، بر اعتدال در مصرف نهاده شده است و اسلام در مصرف نيز دست مصرف كنندگان را باز نمىگذارد كه هرگونه بخواهند از سرمايههاى خود استفاده كنند و به هر شيوهاى آنها را به مصرف برسانند.
در این زمینه امام صادق عليه السلام فرمود«ضمنت لمن اقتصد ان لا يفتقر قال اللَّه عزوجل«وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ»والعفو الوسط وقالاللَّه عزوجل«وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَاماً»والقوام الوسط؛ من تضمين مىكنم كسانى كه ميانهروى را رعايت كنند هرگز فقير نشوند. سپس امام به دو آيه از قرآن استدلال مىفرمايد؛ در آيه نخست از پيامبر سؤال مىكنند چه چيز را انفاق كنند. پيامبر مىفرمايد عفو؛ يعنى حدّ وسط و در آيه دوم خداوند در توصيف مؤمنان مىگويد آنها كسانى هستند كه به هنگام انفاق نه اسراف مىكنند نه سختگيرى و حد وسط را در ميان اين دو رعايت مىنمايند».
حال با توجه به محدوديت منابع جهان و افزايش تدريجى نسل بشر، با الهام از کلام نورانی امام صادق علیه السلام و رعايت اقتصاد و ميانهروى در مصرف، مىتوان همگان را از مواهب طبيعى عالم بهرهمند كرد و نسلهاى آينده را نيز از فقر و نيازمندى نجات بخشيد.
سخن آخر (سبک زندگی امام صادق علیه السلام ؛ بهترین الگوی عملی در مصرف صحیح)
در خاتمه باید گوشزد نمود هر گونه اسراف و تبذير و تضييع نعمت ها جريمه دارد جريمهاى بسيار سنگين؛ اين هشدارى است به آنها كه هميشه نيمى از غذاى اضافى خود را به زبالهدان ها مىريزند.هشدارى است به آنها كه براى سفرهاى كه سه چهار نفر ميهمان بر سر آن دعوت شده است معادل غذاى بیست نفر از غذاهاى رنگين تهيه مىبينند، و حتى باقيمانده آن را به مصرف انسانهاى گرسنه نمىرسانند.
و هشدارى است به آنها كه مواد غذايى را در خانهها براى مصرف شخصى و در انبارها براى گران تر فروختن آن قدر ذخيره مىكنند كه مىگندد و فاسد مىشود اما حاضر نيستند به نرخ ارزان تر و يا رايگان در اختيار ديگران بگذارند!
آرى اينها همه در پيشگاه خدا مجازات و جريمه دارد و كمترين مجازات آن سلب اين مواهب است. اهميت اين مساله آن گاه روشن تر مىشود كه بدانيم مواد غذايى روى زمين نامحدود نيست، و به تعبير ديگر به ميزان اين مواد، نيازمندان و گرسنگانى نيز وجود دارند كه هر گونه افراط و تفريط در آن باعث محروميت گروهى از آنها مىشود.
حال آنکه در سیرۀ زندگانی امام صادق علیه السلام سخت به اين مساله توجه شده است تا آنجا كه از آن حضرت در حديثى مىخوانيم كه فرمود«پدرم ناراحت مىشد از اينكه بخواهد دستش را كه آلوده به غذا بود با دستمال پاك كند بلكه به خاطر احترام غذا دست خود را مىمكيد و يا اگر كودكى در كنار او بود و چيزى در ظرفش باقى مانده بود ظرف او را پاك مىكرد، و حتى خودش مىفرمود گاه مىشود غذاى كمى از سفره بيرون مىافتد و من به جستجوى آن مىپردازمبه حدى كه خادم منزل مىخندد (كه چرا دنبال يك ذره غذا مىگردم)، سپس اضافه كرد جمعيتى پيش از شما مىزيستند كه خداوند به آنها نعمت فراوان داد، اما ناشكرى كردند و مواد غذايى را بى جهت از ميان بردند و خداوند بركات خود را از آنها گرفت و به قحطى گرفتارشان ساخت»!
------------------------
پرونده ویژه
بازخوانی قیام خونین مسجد گوهرشاد علیه کشف حجاب از منظر معظم له
حجاب از ضروريّات اسلام است و تمام فِرَق مسلمين آن را واجب مى شمرند و در قرآن مجيد در آيات متعدّدى صريحاً آمده است؛ حتّى غير مسلمانان مى دانند چنين حكمى در اسلام وجود دارد.
در این میان حکومت های زورگو با واژۀ آزادى بر طبل حجاب ستیزی می کوبند؛ كلمه اى كه اگر زبان داشت فرياد مى زد مرا هم به اسارت كشيديد، و از ظلم در حق من هم فروگذار نكرديد، اين چه آزادى است كه به قيمت فرو رفتن ملتى در منجلاب فساد ؛ مسئله حجاب را نفی می کنیدو البته با كدام الگو و معيار و با چه قيمتى؟!
اینچنین است که دوران رژيم پهلوی به ویژه سلطنت ظالمانۀ رضا شاه؛ زنان را مجبور به كشف حجاب مى كردند؛ حال آنکه حجاب براى حفظ شخصيت زن، و جلوگيرى از انحراف جوانان، و (ممانعت از) گسترش فساد در جامعه اسلامى است. و همان گونه كه اصل پوشيدن لباس براى زنان و مردان منافات با آزادى آنها ندارد، حجاب نيز چنين است.
کشف حجاب رضاخانی؛ اجرای توطئۀ استعماری
ممکن است نسل جوان خبر نداشته باشند که ۸٣ سال قبل رضاخان از اربابانش دستور گرفت که اسلام، دشمن او و پیشرفت در کشور است بنابراین باید در مرحله اول از زنان جامعه کشف حجاب کرد. رضاخان نیز دستور کشف حجاب را صادر کرد.
آری از یک سو انگلیس رضاخان را به مقام سلطنت رساند، از سوی دیگر به او دستور داد که باید اسلام را از این مملکت حذف کند زیرا اسلام مهم ترین دشمن قدرت های استکباری است و البته از مسأله حجاب شروع کردند زیرا حجاب مسأله مهمی است که در صورت حذف آن، مقدمات حذف اسلام به عنوان دشمن شماره یک قدرت های زور گو حاصل می شد.
لذا هدف این بود که اسلام و تشيع كه مانع راهشان است را بردارند،از سوی دیگررژِیم پهلوی مجری سیاست گام به گام اسلامزدایی در ایران بود؛ واز آنجا که رضاخان توسط غربیها روی کار آمد بنا شد سیاست غربیها را اجرایی کند؛ لذا یکی از کارهایی که به رضاخان دستور دادند کشف حجاب بود؛ رضاخان نیز چقدر به زنان مملکت ما ظلم کرد تا دستور غربی ها را برای دور شدن مسلمانان از اسلام اجرایی کند.
اینگونه بود که به دنبال دستور کشف حجاب، پاسبانان رضاخان با خشونت هر چه تمام، به زنان با حجاب هجوم آورده و چادر و روسری آن ها را با زور از سرشان می کشیدند.
البته در همان زمان، مرحله به مرحله پيش رفتند به اين معني كه اول با طرح تغيير لباس وارد شدند و بعد وارد مرحله كشف حجاب شدند. این توطئه در حالی صورت پذیرفت که علیرغم وجود لباس ملی در میان عربها، پاکستانیها و هندیها، لیکن رضاخان تحمیل کرد باید لباسها و کلاهها تغییر کند.
به هر حال رژیم پهلوی به نحوی ممنوعیت حجاب را با شدت و خشونت دنبال کرد و برای کشف حجاب در کشور، به روسا و افراد تراز اول شهرهای مختلف دستور به حضور همسران بی حجاب خود در مجالس داد و در مقابل مخالفت علما با این اقدام، نهایت خشونت را اعمال نموده و ضمن هتک حرمت بانوان محجبه در خیابان ها، علمای مخالف را به زندان افکند یا تبعیدشان کرد.
خشونت در حد اعلا بود، پاسبان های خشن به دنبال زنان راه می افتادند و موی سر آن ها را با مقنعه شان می کندند و گاهی زنان را به زمین پرتاب می کردند.حتی از جمله کارهای عجیب آن ها دستور به عالمان تمام شهرها بود که باید همسرانتان را سربرهنه همراه خود به استانداری و فرمانداری بیاورید و در مجلس شرکت کنید.
قیام خونین مسجد گوهرشاد علیه کشف حجاب
البته مساله مبارزه با حجاب از سوی رضاخان واکنش مردم را در کشور خصوصا در مشهد به همراه داشت؛ مردمِ مسلمان و عالمان دیدند مسأله بسیار وخیم است، از خود عکس العمل نشان دادند و جمعیتی در مسجدگوهرشاد متحصّن شدند، هزاران نفر تمام مسجد را پرکردند و شب ها و روزها آن جا متحصن شدند، خطیبان که در میان آنان مرحوم شیخ بهلول بیشتر می درخشید، مردم را درباره فلسفه حجاب و مبارزه با بی حجابی توجیه کرد و به تنویر افکار عمومی نسبت به این مساله در مسجد گوهرشاد پرداختند.
اینچنین بود که علما و مراجع عظام با دیدن این گونه اتفاقات در مسجد گوهرشاد مردم را جمع کردند و برایشان درباره عفاف و حجاب و تاثیرات آن در جامعه و زندگی به ایراد سخنرانی پرداختند و وقتی این اتفاق به گوش رضاخان رسید، مامورانش را به مسجد گوهرشاد فرستاد و آنها نیز مردم را به رگبار بستند.
البته با مخالفت عالمان، رژیم پهلوی نیز عکس العمل نشان داد؛ و عالمان دینی را به زندان افکندند و تبعید شان کردند با این وجود کسی تسلیم برنامه آن ها نشد.
لازم به ذکر است قیام مردم و علما علیه سیاست های ضد اسلامی رژیم پهلوی به ویژه در مخالفت با کشف حجاب رضا خانی ادامه داشت؛ فراموش نمی کنم که در زمان ریاست مرحوم آیت الله العظمی بروجردی بر حوزه علمیه قم (قبل از سال ٤٠) در سالگرد هفده دی، نظام، تبلیغات گسترده و وقیحانه ای راجع به کشف حجاب راه انداخت و در مطبوعات آن زمان نیز غوغایی برپا می شد؛ به نحوی که مردم و طلاب حوزه هم متقابلا طی یک راهپیمایی که به سمت فرمانداری ها انجام میدادند، از این قضیه اعلام انزجار کردند که عده ای در آن روزکشته و مجروح شدند. لذا همواره ایام هفده دی خاطره انگیز بوده است؛ هم برای نظام طاغوت که به کشف حجاب مفتخر بود و هم برای قشر متدین که این مساله برایشان ناگوار بود.
حمله به مسجد گوهرشاد و کشتار مردم توسط رضاخان
واکنش انقلابی مردم در مسجد گوهرشاد در نهایت منجر به خشونت عوامل رضاخانی و به خاک و خون کشیدن مردم در این مسجد شد؛ رضا خان که متوجه شده بود خبر تحصن مسجدگوهرشاد در حال پخش شدن در کل مملکت است و ممکن است به دنبال این خبررسانی ها، شورشی عمومی برپا شود، تحصن مردم را سرکوب کرد. و در مسجد گوهرشاد و جوار حضرت رضا علیه اسلام حمام خون به راه انداخت.
آری قداست مکان تحصن که یک مسجد بود، علاوه بر این در جوار حرم امام رضا علیه السلام بود توسط رژیم پهلوی نادیده گرفته شد، و ایادی رضا خان، مأموران خشن و بی دین شان را به پشت بام ها فرستادند و درهای مسجد را بستند که نتوانند فرار کنند، سپس جمعیت را به رگبار بستند.
جنایت بزرگی که سانسور شد
رضاخان که از واکنش گسترده مردم نسبت به قضایای مسجد گوهرشاد بیم داشت نگذاشت دامنه این مساله گسترش پیدا کند لذا اجساد شهدای این مسجد به نقطه نامعلومی فرستاده شد که هنوز تعداد دقیق کشته ها نیز در آن واقعه مشخص نیست؛ بلکه کامیون هایی را اطراف مسجد آماده کردند که پس از کشتار جنازه ها را در آن ها بریزند و به نقطه نامعلومی منتقل کنند که هنوز هم برای ما روشن نیست قبر شهیدان قیام مسجد گوهر شاد کجاست.
منفورترشدن رضاخان پس از حمله به گوهرشاد
اما به راستی آیا وقوع این جنایت ننگین، توانست آتش خشم مردم را فرو بنشاند؟ رژیم پهلوی جمعی از عالمان را محاکمه و محکوم به اعدام کردند البته نتوانستند اعدام کنند وهیچ کدام از اقداماتشان اثربخش نبود جزء این که روز به روز منفورتر شدند.
لذا کشتار مسجد گوهرشاد نتوانست عزم ملی مردم را سرکوب کند، بلکه پس از مرگ رضاخان، پسرش هم همین روند را ادامه داد، اما با این تفاوت که فردی چون امام راحل با بسیج کردن مردم، در مقابلش ایستاد و نظام شاهنشاهی را بر انداخت.
فرجام رضا خان؛ عبرتي براي ديگر ديكتاتورها
در طول عمر خود ظالمانى را ديده ايم كه سرنوشت آنهابه كجا رسيده است، مانند رضاخان و محمّدرضا پهلوى و يا صدّام و ديگر ظالمان، حتّى مى بينيم كه در اين دنياى متمدّن و استعمارگر با دست خودشان چه بلاهايى بر سر خودشان آوردند و تمام ظلم هايى را كه در استعمار و استثمار ممالك ديگر كرده بودند، بدتر از آن را در جنگ اوّل و دوّم جهانى ديدند و جمعاً نزديك به پنجاه ميليون كشته دادند و ويرانى عجيبى به بار آمد.
لذا فرجام شوم رضا خان اینچنین رقم خورد که توسط انگلیس، همان که رضاخان دست نشانده آن ها بود ،به وسیله چند مأمور دستگیر شد، انگلیسی ها او را به جزیره دورافتاده ای در یکی از اقیانوس ها فرستادند که تا آخر عمر همان جا بود و سرانجام به درک واصل شد، حتی یک نفر هم به حمایت از رضاخان برنخاست و خیلی ساده او را از جاکندند و بردند.
آری قدرت های غربی نیز نتيجه مظالم فعلى خودشان را خواهند ديد، بايد از ظلم در حقّ ديگران ترسيد، خواه در مقياس شخصى يا در مقياس اجتماعى و جهانى؛ اينها بدون كيفر نمى ماند و به نوعى خداوند جزاى آن را خواهد داد.
البته انگلیسی ها به پسر رضاخان هم وقتی روی کار آمد گفتند اسلام دشمن توست اما از راه دیگری غیر از حجاب شروع کن از این رو در زمان محمدرضا شاه حجاب موضوعی داوطلبانه شد و او دشمنی با اسلام را از جای دیگری شروع کرد.و تاریخ اسلامی را به تاریخ شاهنشاهی تبدیل کرد تا مردم از اسلام فاصله بگیرند، البته زمزمه تغییر خط فارسی به لاتین از سوی عده ای مطرح بود اما به جایی نرسید، ولی تاریخ شمسی را تغییر دادند در اینجا فریاد امام راحل بلند شد و با بسیج کردن مردم مقابل این برنامه ایستاد و ایستاد تا زمانی که شاه فرار کرد، دستگاه سلطنت واژگون شد، انقلاب پیروز شد و ریشه این خاندان فاسد و ضداسلام از این سرزمین کنده شد.
سخن آخر(آزموده را تجربه نکنید؛ مردم تسلیم کشف حجاب نمیشوند)
در خاتمه باید از کسانی که هم خاطره مسجد گوهرشاد را زنده کرده اند و هم هفته حجاب و عفاف را مطرح نمودند، تشکر کنم، مبادا عده ای خیال کنند بی حجابی کم کم در حال عادی شدن است و مسأله حجاب و عفاف به فراموشی سپرده می شود.
بلکه هر سال خون تازه ای در این مسأله مهم اسلامی جریان پیدا می کند و افرادای که خیالاتی نسبت به حجاب در سر دارند، از خیالات شان پشیمان می شوند و می دانند این ملّت مسلمان بیدار مسأله حجاب را فراموش نکرده است.
لذا باید دانست آن هایی که مسألۀ حجاب را به عنوان یک مسأله سیاسی پیگیری می کنند، و در فضای مجازی کمپین تحت عنوان «بی حجاب ها» درست می کنند، باید بدانند گرامی داشت هفته عفاف و حجاب و احیای مسأله گوهرشاد پس از ٨٣ سال، به آن ها نشان می دهد مسأله آنطور که خیال کرده اند، نیست.
بلکه ما اجرای توطئۀ شوم کشف حجاب را در زمان رضاخان تجربه کردهایم ؛ حال آنکه عده زیادی در راستای مخالفت با منع حجاب، در مسجد گوهرشاد شهید شدند ولی تسلیم نشدند و علیه رضاخان قیام کردند و حجاب اصیل را برگرداندند.
لذا نصیحت دوستانه ما این است که این کار را دنبال نکنند چرا که به تصریح قرآن مسلمانان پایبند به حجاب هستند و چندین آیه درباره حجاب وجود دارد و مسلمانان به واسطه حجاب در دنیا شناخته میشوند؛بهتر است مردم را به حال خودشان بگذاریم تا وظایف شرعی را درباره حجاب انجام دهند، اصل حجاب چیزی نیست که آن را بتوان انکار کرد و یا مسلمانان را از آن منصرف نمود.
------------------------
پرونده ویژه
عوامل نابسامانی اقتصاد کشور از منظر معظم له
بیشک سعادت و پیروزی مادی و معنوی جوامع بشری بدون اقتصاد غنی و سالم ممکن نیست، همانگونه که ریشه مهم نابسامانیهای یک جامعه را نیز باید در عوامل و مسائل اقتصادی آن جستجو کرد.
حال در سال های اخیر اقتصاد کشور با بحران های عظيمى روبرو شده است،حال آنکه اقتصاد در هر جامعه اى مانند خون است در بدن، يك اقتصاد سالم همانند خون سالم است، و يك اقتصاد ناسالم همانند خون كثيف و آلوده، تمام بدن را آلوده مى كند.و از آنجا که اقتصاد كشور از نظر ايجاد عدالت، توازن ندارد، لذا اقتصاد ما، از بیماری و از مشکلاتی رنج می برد .
اینگونه است که ساختار اقتصادی ناسالم به نوبۀ خود بستر ساز فعاليّت هاى ناسالم اقتصادى شده است. وافراد جامعه با انگيزه پولدار شدن از هیچ فعالیتی فروگذار نمی کنند. در این میان نباید از عوامل بحران زا در تضعیف توانمندی اقتصادی کشور غفلت کرد زیرا این عوامل بحران ساز، اقتصاد جامعه را از تعادل خارج ساخته و چرخ اقتصاد را از حركت باز داشته است.
اینچنین است که مردم مرتب نامه می نویسند و تماس حضوری و غیر حضوری دارند و درخواست می کنند که مشکلات آن ها به دولت و مسؤولان منتقل شود، مشکل عمده مردم مشکل اقتصادی، تورم و افزایش قیمت ها است که می گویند گاهی در یک ساعت یا روز قیمت ها افزایش پیدا می کند. از این رو ضرورت بررسى آن عوامل بحران زا می تواند در برون رفت از نابسامانی های اخیر اقتصادی کشور موثر باشد
اصرار بر اقتصاد لیبرالی در سایۀ بی اعتنایی به اقتصاد مقاومتی
بی شک تمام ناكامي ها و تضادهاى اقتصادی کشور از اقتصاد لیبرالی نشأت می گیرد که با مسأله «فردگرائى» و «آزادي هاى فردى» و«اصالت سرمایه» عجین شده است؛اقتصادی که بر مبناى بازار آزاد و «دستگاه سود و نفع شخصى» استوار است. و هدف از «توليد» رسيدن به «حداكثر سود با كمترين هزينه» است.
انسان در اين نظام بى آنكه به اصول اخلاقى و معنوى پایبند باشد، به دنبال سود بيشتر با هزينه و تلاش كمتر است، لذا هر چيز كه او را به اين هدف برساند، توليد مى كند، حتى اگر به انواع مفاسد اجتماعى و پا گذاشتن روى اصول اخلاقى و انسانى بينجامد، ازاينرو كه توليد در اين نظام، هيچ محدوديتى ندارد، حتى توليد فرآورده هايى چون سلاح هاى شيميايى و ميكروبى، مواد مخدر، انواع مشروبات الكلى و قرص هاى خانمانسوز روانگردان و ... عملًا مجاز شمرده مى شود
در اين نظريه «يگانه مسئوليت اجتماعى انسان آن است كه سودش را افزايش دهد» لذا با افتخار اعلام مى کند «اصل اوليّه علم اقتصاد اين است كه انگيزه هر عامل (فعّال اقتصادى)، فقط سود شخصى است».
لذا تشكيل كمپانى هاى عظيم، و حتى شركت هاى چند مليتى، شرق و غرب دنيا را بسود خود و بزبان مردم كم درآمد و فقير، به هم می رساند؛ سيستم «توليد انحصارى» و يا «نمايندگى هاى انحصارى» و يا «بازارهاى مصرف انحصارى» كه زير چتر آزادى تجارى انجام مى گيرد و در حقيقت منافع جمع را آشكارا فداى منافع فرد مى كنند.
هم چنین اصل تصاعدى رابطه «سرمايه» و «سود»، و نبودن هيچگونه كنترل روى آن در اقتصاد سرمایه داری، مرتباً صاحبان صنايع بزرگ را از كارگران و كشاورازن دور مى سازد، و اين فاصله روز بروز به زيان اكثريت كم درآمد و به سود اقليت ثروتمندان افزايش مى يابد، گروه هائى كه به اين وضع اعتراض دارند كم كم متشكل مى شوند؛ و سرانجام طرفدار سر سخت دگرگون ساختن نظام سرمايه دارى و محو آن خواهند شد.
حال اصرار مسئولان کشور بر تداوم اجرای اقتصاد لیبرالی، علاوه بر اين كه جامعه را به دو قطب «سرمايه دار» و «كارگر» تبديل کرده است باعث نابودی تولید، بيكارى و كم كارى بسیاری از افراد جامعه شده است.
هم چنین اقتصاد غربی بديهى ترين و ابتدائى ترين اصل اساسى زندگى جمعى يعنى «عدالت» و «تعاون» را حذف كرده و برترى جوئى و سلطه گرى ظالمانه را بجاى آن نشانده است. حال آنکه اقتصاد مقاومتی با اصالت کار و نه اصالت سود؛ همگان را به وحدت، درستكارى، تعاون، جدييت در طريق توليد و مبارزه با كم كارى و بيكارى دعوت مى كند که از این رهگذر بازده اقتصاد کشور را چندين برابر مى كند.
با این تفاسیر نمی توان هم فرهنگ بیگانگان را پذیرفت و هم توقع اجرای کامل برنامههای اقتصادی مقاومتی را داشت. بلکه باید به جنگ با اقتصاد سرمایه داری رفت و از راه های مختلف هم چون ایجاد تعاونی های متعدد در کشور برای تحقق اقتصاد مردمی و تولیدی تلاش کرد به ویژه نقش بانک ها را نباید نادیده گرفت چون عمده سرمايه هاى بانك ها از خود مردم است و بايد مقدار قابل ملاحظه اى از آن، به عنوان وام بدون سود به گروه های تعاونی داده شود تا تولید واقعی محقق گردد؛ اگرچه متأسّفانه تقريبا نامى از وام هاى قرض الحسنه در ميان است و در عمل چندان خبرى از آن نيست و بانك هاى اسلامى بايد از اين نظر اصلاح شود.
بی تدبیری در مقابله با بحران بیکاری ؛ منشأ نابسامانی های اقتصادی
در مسئله کار و شغل، آمارهایی که از بیکاری میدهند واقعا نگران کننده است، مخصوصا جوانهای تحصیلکرده زیادی که بیکار و دنبال شغل هستند.
این نقیصه در حالی است که می بینیم ثروتمندان به علت سیاست های نادرست اقتصادی کشور، سرمایه خود را به خارج از کشور انتقال دادند یا در مسیرهای دیگر (اقتصاد سوداگرانه) قرار می دهند، در صورتی که ثروت باید در زمینه ایجاد اشتغال و کار هزینه می شد.
هم چنین نباید از رویکرد سود محور بانک ها غفلت نمود که در واقع بر دامنۀ بيكارى افزود، در حالی که بانك ها می توانستند به اشخاصى که قدرت مديريت براى توليد و تجارت دارند ولى سرمايه لازم را ندارند. تسهیلات مالی ارائه کند؛ اين كار هم به نفع جامعه بود و هم به نفع بانك، و هم به سود خود اين افراد.
هم چنین بانک ها با اقداماتی موثر از قبیل تقویت عقود شرعی در حمایت از تولید، نقدينگى هاى سرگردان مردم را از ركورد خارج و عوارض ركورد پول كه تورم و فساد مى باشد را از فضای اقتصاد کشور خارج سازند و در مجموع حركت خوبى به سود جامعه رقم زنند و شكوفايى اقتصادى را تسریع بخشند.
فراموش نکنیم بسيارند كسانى كه مى توانند با مدیریت مصرف، سرمايه اى گرد آوردند و آن را بصورت دسته جمعى در يك مؤسسه توليدی به كار اندازند. لیکن ساختار نظری بانک ها به گونه ای است که حمایت از فعاليت هاى مولد در آن جایی ندارد.
لذا برای رونق تولید و اشتغال چرخه ای وجود دارد که بانک ها از جمله آن محسوب می شوند و در این زمینه مسؤولیت دارند، بانک ها اگر بر مردم فشار بیاورند و آن ها نتوانند تولید را به گردش در بیاورند باز هم تولید می خوابد، بنابراین تا نظام بانکی اصلاح نشود تولید و مصرف درست نخواهد شد. وقتی بانک ها به فکر منافع خود بوده و به فکر تولید کننده نباشند و دست به دست هم ندهند تولید و اشتغال رونق پیدا نمی کند.
بر این اساس عدم حمایت از واحدهای تولیدی، ركود اقتصادى و فرار از هر گونه سرمايه گذارى بخش خصوصى را تشدید نمود که به نوبۀ خود موج سهمگین بيكارى را تشدید کرد.
هم چنین واردات بی رویه کالا از خارج با قيمت ارزان، سبب تعطيلى كارخانه ها و بيكارى جمع كثيرى از مردم شد،در صورتی که وقتی تولید داخلی مصرف شود بیکاری و بسیاری از معضلات اجتماعی برطرف می شود؛ البته تولید داخلی نیز باید با کیفیت و قیمت مناسب عرضه شود؛ گرچه باید مساله قاچاق کالا را نیز حل کنیم؛ وقتی گفته می شود که درصد بالایی از کالاهای بازار ما از طریق قاچاق وارد می شود قابل قبول نیست.
با این تفاسیر وظيفه دولت و دیگر مسئولان این بود که نظارت دقيق بر شاخصه های اقتصادی کشور و مقابله با بحران بیکاری داشته باشند و از دو قطبى کردن جامعه جلوگیری کنند تا انگيزه هاى حركت اقتصادى خاموش نشود؛و به راستی اگر دولت حمایت نکند مشکلی حل نمی شود، همه این موارد باید دست به دست هم دهند تا مسأله تولید و اشتغال رونق پیدا کند؛ دولت باید جلوی واردات بی رویه و قاچاق را بگیرد و دروازه های کشور را بر قاچاق ببندد.
بحران اقتصادی؛ ارمغان فاصلۀ طبقاتی و ناکارآمدی در فقر زدایی
از مهمترين پى آمدهاى نظام سرمايه دارى كه بر اساس بازار آزاد و رقابت كامل و سودجويى بيشتر بنا نهاده شده، شكاف طبقاتى است. آمارها نشان مى دهد بهره كشى نوين بر رنج فقرا افزوده و ثروت هاى عمده جهان را در اختيار گروه خاصى قرار داده است. قشرى مرفّه و صاحب همه چيز و قشرى محروم از نيازهاى ابتدايى زندگى در برابر هم قرار گيرند كه هم به قشر محروم آسيب مى رسد و هم بر اثر واكنش هاى شديد آن قشر، قشر مرفّه آسيب مىبيند و ناامنى در كلّ جامعه آشكار مى شود.
تأسف آور است که تأكيد و پافشارى اقتصاد لیبرال بر آزادى هاى فردى در اقتصاد و عدم دخالت حكومت در آن، كه بر مبناى اصل فايده گرايى فردى استوار بوده، خسارت هاى جبران ناپذيرى از جمله فاصله طبقاتى، تبعيض و اختلاف و از بين رفتن منافع اجتماعى و عمومى در پى داشته است. آمار و ارقام وحشتناك نیز در این زمینه نشان مى دهد كه تا چه حدّ اقتصاد كنونى جهان بيمار و تا چه اندازه موجب فاصله طبقاتى است.
لیکن اسلام با آميختن اخلاق و اقتصاد، و طرح بايدها و نبايدهاى اخلاقى در حوزه اقتصاد، عملًا چشمه هاى توليد ثروت هاى نامشروع، كه باعث توزيع ناعادلانه ثروت مى گردد را مسدود نموده، تا ثروت به طور عادلانه در بين تمام اقشار جامعه توزيع گردد. اسلام سفارش مى كند كه سود هم بايد عادلانه باشد. در حالى كه در جهان كنونى گاه كالايى براى مادّى پرستان يكصد دلار تمام مى شود، ولى آن را به ده برابر و گاه پنجاه برابر قيمت مى فروشند، و اين سود ناعادلانه يكى ديگر از عوامل فاصله طبقاتى است.
این مسأله در حالی است که می بینیم عدّه اى در کشور آن قدر ثروت دارند كه حساب اموالشان را نمى توانند بكنند، و عدّه ديگرى از فقر و تهيدستى رنج مى برند، به طورى كه تهيّه لوازم ضرورى زندگى از قبيل غذا و مسكن و لباس ساده براى آنان خيلى مشكل است.
در چنين جامعه اى دلهره و اضطراب و نگرانى و بدبينى، و از همه مهمتر، دشمنى و عداوت اجتناب ناپذير خواهد بود؛ زيرا از يك سو با سیاست های نادرست اقتصادی، درهاى كمك هاى انسانى، و تعاون به معنى حقيقى، به روى مردم بسته شده، و درهاى رباخوارى كه يكى از موجبات بزرگ فاصله طبقاتى است با شكل هاى مختلف باز است.
همچنين با توجه به اينكه اسلام توجه خاصى به حمايت از محرومان و مبارزه با فاصله طبقاتى دارد بر مسئولان نیز لازم است با اين اختلافات غير عادلانه اى كه در اثر بي عدالتي هاى اجتماعى در ميان طبقات غنى و ضعيف پيدا شده است مقابله کنند و سطح زندگى كسانى كه نمى توانند نيازمندي هاى زندگيشان را بدون كمك ديگران رفع كنند ارتقا دهند تا آنان نیز حدّاقل لوازم زندگى را داشته باشند.
در غیر این صورت فاصله طبقاتی مهمترین چیزی است که امنیت یک جامعه را تهدید خواهد کرد در حالی که خیلی از مردم در مایحتاج زندگی روزانه خود ماندهاند برخی مدیران و لو اندک در کشور، حقوقهای نجومی دریافت می کنند که این وضع حقوقهای نجومی در شرایط فقر عمومی بسیاری از مردم هیچ توجیهی ندارد.
لذا باید این پرسش را مطرح نمود که آیا مسئولان اجرایی کشور، مملکت را می توانند با شعار اداره کنند. کشور ما بیشترین حرف را از امام علی علیه السلام میزند اما آیا در عرصه عمل هم همینطور است؟ چقدر نحوه اداره کشور ما به مشی و روش حکومتی امام علی علیه السلام نزدیک است؟به راستی اگر جوانی به دلیل بی کاری تن به کار با حقوق ماهیانه چند صد هزار تومان می دهد و در خانه ی ۳۰ متری زندگی می کند و از سوی دیگر مدیری با خانه چند هزار متری بیش از ده شغل دارد، می توان دم از عدالت و شیعه علی بودن زد؟
بنابراین تقویت فعاليت هاى توليدى در راستای رسيدگى به محرومان و نيازمندان جامعه از جمله راهبردهای دستيابى دولتمردان به عدالت اقتصادى و نفى فاصله طبقاتى است؛ زیرا این رویکرد متعالی در راستای تأمين نيازمندى هاى ديگران و با هدف تقارب نسبى سطح زندگى طبقات مختلف اجتماع صورت می گیرد.
واردات بی رویه و قاچاق به بهای نابودی اقتصاد ایران
واردات از جمله مصاديق مصرف نامتعادل است كه به نظام اقتصادى جامعه آسيب مىرساند،چه كسى است كه نداند امروز بازارهاى کشور مملو از اجناس خارجی است، و اين اجناس رقم بسيار مهمّى از واردات اين كشورها را تشكيل مى دهد؛ از خودروهای لوكس تجمّلى گرفته، تا هزاران نوع کالاهای مصرفی.
گفتنی است واردات گرایی به مقدار زيادی تلاش اقتصادى را کاهش می دهد در این زمینه دولت باید با وضع مقررات و قوانينى از توليد يا واردات كالاهايى كه به ضرر جامعه است مانند كالاهاى لوكس و غير ضرور كه موجب خروج سرمايه هاى ملى است و يا كالاهاى مفيدى كه ورود آنها به بازار باعث تضعيف، بخش كشاورزى يا توليدات داخلى مى شود، از توليد يا واردات چنين كالاهايى، جلوگيرى نمايد يا آن را محدود سازد.
متاسفانه برخی با واردات بی رویه به آلاف و الوف می رسند، دولت که وظیفه نظارت بر کشور را دارد باید مصالح را در نظر بگیرد و مانع این واردات بی رویه شود ما هرگز نیازی به اجناس تجملاتی نداریم تا برخی از این طریق درآمدهای هنگفتی را بدست بیاورند.
زیرا ایران کشوری است که در طول سال تمام مواد غذایی و انواع میوه ها را دارد اما به راستی چرا این همه از خارج وارد می کنید، دولتی که اشراف به مسایل دارد مصالح را در نظر بگیرد.
بدین ترتیب دولت باید مانع قاچاق و واردات بیرویه شود، در شرایطی که کالای خارجی در بازار پر باشد تولید داخل به حاشیه میرود .حال وقتی تولید داخلی افول کند بیکاری و مشکلات اقتصادی بروز میکند و متعاقب آن تحریمها هم اثرگذار میشود زیرا وقتی بازار از کالای خارجی مملو است تولیدکننده چه چیزی تولید کند؟
از این جهت می گوئیم فعالیت های غير تولیدی از قبیل واردات بی رویه کالا، ضمن اين كه مقادير هنگفتى از ثروت كشور را به صورت ارز خارج مى كند، زيان هاى جبران ناپذيرى را بر بدنه اقتصاد كشور وارد مى نمايد.
بحران ارزی؛ چالش جدی پیش روی اقتصاد ایران
گفتنی است اقتصاد تک محصولی کشور با بحران های متعدد از جمله بحران ارزی مواجه است لذا ناچاریم با خام فروشی در حوزۀ انرژی از طريق فروش موادّ اوّليه، منابع پر ارزش خود را به نازل ترين قيمت به فروش رسانیم
حوادثی که در ماه های اخیر در مورد مسئله ارز و حوادث اقتصادی واقع شد و بهصورت غیرمنتظره هر ساعت تغییر و ترقی پیدا کرد، نشان داد که توطئه جدیدی در راه است، نمیشود که هر ساعت قیمت ارز یک مملکت ترقی پیدا کند، منافقان داخلی با کمک اربابان خارجی آنها دستبهدست هم دادهاند که کشور را به آشوب کشیده و اقتصاد مملکت را فلج کنند.
لذا بدون قاطعیت در این شرایط خاص، مشکلی حل نمیشود اگر ما پیشدستی نکنیم بعداً هزینه زیادی باید بپردازیم.
البته یکی از برنامههای قاطعیت این است که چند نفر از مهرههای اصلی دلالان ارزی را که سعی دارند از این طریق کشور را بهآشوب بکشند، بهعنوان مفسد فیالارض محاکمه شوند، تا بقیه حساب خود را بدانند و بدانند که مسئله جدی است، البته باید بهسرعت دادگاهی تشکیل دهند و بهحساب این افراد با قاطعیت برسند.
فروختن ارز به افراد عادی که پولشان را از بانکها بیرون کشیده و دلار میخرند چه معنی دارد؟ ارز برای کسانی که واردات و صادرات دارند و از ارز برای مقاصد اقتصادی استفاده میکنند داده شود، نه اینکه پولها را به کسانی که از بانکها گرفته و از گردش اقتصادی خارج کرده و تبدیل به دلار کرده و ذخیره اقتصادی میکنند داده شود، چهکسی گفته ارز به اینها فروخته شود؟ باید مدارک بیاورند برای خرید ارز.
از سوی دیگر پيامدهاى منفى خروج ارز دولتی، مخصوصاً هنگامى كه معادل آن چيز با ارزشى وارد كشور نشود، بر هيچ انسان آگاه و مطّلعى پوشيده نيست،زیرا سوء استفاده برخی از شرکت ها از ارز دولتی، چيزى جز ثروت و سود بادآورده براى عدّه اى خاص بدون آن كه ذرّه اى ارزش افزوده و يا توليد داخلى داشته باشد، نيست، و موجبات خروج غير مجاز ميليون ها دلار ارز گردش جارى اقتصاد در كشور را فراهم مى کند، و ضربات مهلكى بر پيكره اقتصادى كشور وارد مى نمايد.
بی تردید اين گونه فعاليّتهاى ناسالم اقتصادى منشأ ضرر و زيان اقشار مختلف مردم مى شود، و فعّاليّت هاى سالم اقتصادی مغایر است زیرا واردات کالاهای غير ضرور و مغایر با ماهیت برخی شکرت های اقتصادی، مقادير هنگفتى از ثروت ملّى كشور را به صورت ارز از ايران خارج مى كند، و بدون واردات کالاهای اساسی، زيان هاى جبران ناپذيرى را به بدنه اقتصادى كشور وارد مى سازند.
سخن آخر( بحران اقتصادی محصول سوء مدیریت؛ دولت ضربالاجلی برای تیم اقتصادی خود تعیین کند)
در خاتمه باید تأکید کرد سوء مدیریت اقتصادی در کشور وجود دارد البته بنده نمیخواهم کسی را متهم کنم لیکن این مسئلهای است که در کشور مشاهده میشود که باید هر چه سریع تر رفع شود.
لذا دولت باید ضربالاجلی برای تیم اقتصادی خود تعیین کند، ما هرگز نمیگوییم دولت باید تضعیف شود اما باید کار خود را اصلاح کند، دولت باید تیم اقتصادی خود را اصلاح کند، اگر مشکلات را حل کردند، بمانند و در غیر این صورت باید تیم قویتر را که قاطعیت بیشتری دارند بهجای آنها قرار دهد.
هم چنین دولت باید با وضع مقرّرات مربوط به تنظيم بازار پولى، مانند محدوديت خريد و فروش ارز، يا نظارت بر نحوۀ اختصاص ارز به شرکت های اقتصادی و نیز اتخاذ اقدمات کلام هم چون تقویت تولید در کشور، برای برون رفت از بحران ارزی اقدام کند.
بنده یقین دارم اگر نسبت به همین نرخی که تعیینشده قاطعیت بهخرج دهند همهچیز تحت کنترل درخواهد آمد، امروز بازی دلار مطرح و فردا بازی برجام مطرح میشود، اگر این قاطعیت نباشد ما مشکل برای اداره کشور خواهیم داشت.
------------------------
مقاله
اسلام اجباري ايرانيان!
حجت الاسلام حسين الادري
چکیده
بعضی سايت هاي معلوم الحال پيرامون نحوه ورود اسلام به ايران، و اسلام آوردن ايرانيان سخناني مطرح مي کنند و بر اين عقيده اند که در فتح ايران توسّط سپاه اسلام، ايرانيان با زور شمشير و اجبار مسلمان شدند. آنها قصد دارند اسلام را يک آئين تحميلي بر ايرانيان بدانند و از علاقه و اشتياق ايرانيان چشم پوشي کرده و نسخه طرد آن از جامعه ايران را بپيچند، و بعد از آن که دست ايران و ايراني از اين نسخه هدايت خالي شد، افکار موجود نظام سلطه را وارد کرده و نهايتا ايراني را برده و ايران را ملک طلق آنها نمايند. کلمات کلیدی اسلام، ایران، فتح، زور واجبار، تحقیر، عرب، عجم، ساسانی
مقدمه
در فضاي مجازي و سايت هاي اينترنتي و بعضي شبکه هاي معلوم الحال ماهواره اي، غالبا پيرامون نحوه ورود اسلام به ايران، و اسلام آوردن ايرانيان سخناني مطرح مي کنند و بر اين عقيده اند که در فتح ايران توسّط سپاه اسلام، ايرانيان با زور شمشير و اجبار مسلمان شدند. اين گروه قصد دارند اسلام را يک آئين تحميلي بر ايرانيان بدانند و از علاقه و اشتياق ايرانيان چشم پوشي کرده و نسخه طرد آن از جامعه ايران را بپيچند، و بعد از آن که دست ايران و ايراني از اين نسخه هدايت خالي شد، افکار موجود نظام سلطه را وارد کرده و نهايتا ايراني را برده برده داران مدرن کرده و ايران را ملک طلق آنها نمايند.
آنها فاتحان ايران را محکوم به وحشي گري، تجاوز به نواميس، غارت و سوزاندن کتابخانه ها کرده. و مغرضانه در پي تخريب آئين اسلام هستند، با اينکه رفتار افراد و فاتحان ـ بر فرض پذيرفتن جنايات ـ ربطي به آئين اسلام که سراسر مهر و محبّت، و عدالت است ندارد. به گفته آنها «ايران و ايراني در حمله اعراب، جز کشته شدن دانشمندان و سوختن کتابخانه ها، و از بين رفتن مراکز فرهنگي، چيزي نديد. ايراني در پذيرش اسلام هيچ اختياري نداشت، و مسلمان شدن ايرانيان به زور شمشير و پس از کشتاري فجيع بود، و ما ايرانيان، ١٤٠٠ سال است که فريب اعراب را خوردهايم و به خرافاتشان چسبيدهايم.»
غافل از اينکه نمي فهمند که همين نسبت، بي احترامي بزرگي به شعور ايرانيان است چرا که بر فرض اسلام به زور تحميل شده باشد، ١٤٠٠ سال که زور و تحميل وجود نداشته، چرا ايراني را اينقدر احمق تصوّر مي کنيد که نتوانسته اند در طول اين مدّت که اجباري در کار نبوده دست از آن آيين اجباري بر دارند!!؟ ملّتي که ١٤٠٠ سال است در فريب اعراب باقي مانده و به خرافات آنها بچسبند، همان به که... .
آنها گاهي دم از وطن پرستي و بازگشت به نياکاني چون کوروش کبير مي زنند. ـ و جالب است که اين کار را تحجّر و واپس گرايي نمي دانند! ـ در حاليکه هدفي جز اسلام ستيزي ندارند؛ و الّا نه از حبّ وطن چيزي مي دانند و نه منشور کوروش را دواي دردها. آنان قوانين اسلام را که حتّي جزئي ترين مسائل را مشخّص کرده رها و دم از منشوري مي زنند که به ذکر کليّاتي بسنده کرده است. همه مي دانند «عدالت خوب است» امّا با اين گفته که نمي توان عدالت را در جامعه اجرايي کرد. اگر هم اکنون منشور کوروش کبير به شما عرضه شود تا با حکومتي را سامان دهيد، چگونه امکان پذير است؟! بله ما هم کوروش کبير را به عنوان حاکمي صالح پذيرفته ايم و منشور حقوق بشرش را تمجيد مي کنيم، امّا آنچه اينک گره از مشکلات و نيازهاي جامعه ايران باز مي کند کدام است؟ قوانين اسلام و قرآن، يا منشور کوروش! چه شده که قرآن را با آن قوانين دقيق که براي تمام زواياي زندگي انسان برنامه و سخن دارد را تازينامه مي ناميد! امّا اين منشور چند سطري را تقديس مي کنيد و دم از آن مي زنيد؟! به توهّم اينکه اسلام به اجبار وارد شده ، چشم ها را بسته شمشير مخالفت به دست گرفته و بدون تامّل و فکر و شناخت از اسلام، ديوانه وار تر و خشک را از دم تيغ مي گذرانيد!
اگر مطالعه اي هم داشته باشيد، نگاه يک بعدي و مقطعي و ناقص به بخشي از وقايع تاريخي يا احکام اسلامي کرده و با فهم ناقصي که از آن داريد تحليل کرده و با غروري جاهلانه افکار پوچ تان را علمي تصوّر مي کنيد.
به هر حال، براي روشن شدن صحّت و سقم اين گفته ها، لازم است ابتدا نقش اجبار در اسلام گرايي ايرانيان را مورد مطالعه قرار داده، و سپس کيفيّت و عواملي که در روند اسلام گرايي ايرانيان موثّر بوده اند را بررسي کنيم.
نقش اجبار در اسلام آوردن ايرانيان
اين احتمال که ايرانيان با زور و از سر اجبار اسلام را پذيرفته اند سخني نا معقول است. مگر مي توان عقيده ملّتي را براي هميشه دچار تحوّل قلبي کرد، آن هم با زور شمشير و اجبار؟! شايد بتوان انسان را با اجبار، تا مدّتي وادار بر انجام اعمال يا اظهار عقيده اي کرد، امّا در صورتي که جبر برداشته شود، ديگر معنا ندارد شخص به آن رفتار ادامه دهد. در صورتي که ما مي بينيم ايرانيان حتّي پس از پيروزي بر بني اميه ـ که با قيام ابومسلم خراساني و جمعي از ايرانيان انجام شد ـ دست از اسلام بر نداشتند، بلکه مبارزه آنها بخاطر اين بود که بني اميّه «اسلام» را به فراموشي سپرده است.
در تاريخ معاصر وضعيّت مسلمانان روسيّه بسيار عبرت انگيز است. آيا پس از انقلاب روسيّه که در سراسر کشور مدارس ديني تعطيل و هزاران مسجد بسته شدند، اين اجبار و فشار از سوي کمونيست ها سبب شد مسلمانان از آئين خود دست بردارند؟ خير. اين اجبار سبب نشد تا دست از اعتقادات خود بردارند، و پس از ٧٣ سال که مسلمانان در سال قدرت و آزادي يافتند، مساجد رونق گرفت و مردم آزادانه مراسم مذهبيشان را اجرا مي کردند. حال اگر مردم ايران در زمان فتح ايران به زور مسلمان شدند، چرا پس از رفع اجبار به آئين زرتشتي باز نگشتند؟!
علاوه بر اين، چگونه اسکندر مقدوني، علي رغم سعي و تلاشش نتوانست پس از حمله به ايران آئين يونانيان و فرهنگ هلنيسم را در اين کشور حاکم کند، امّا مسلمانان توانستند ايرانيان را مجبور به پذيرش اسلام کنند؟! يا چگونه مي توان باور کرد که ايرانيان در حمله مغولان به ايران تسليم عقايدشان نشدند، امّا در حمله اعراب به ايرانيان با اجبار اسلام را پذيرفتند و بر اين اجبار باقي ماندند!؟
آري، به قول پروفسور «ادوارد براون» مورّخ انگليسى «مسلّم است که قسمت اعظم کسانى که تغيير مذهب دادند، به طيب خاطر و به اختيار و اراده خود آنها بود. و پس از شکست ايران در «قادسيه» فى المثل چهار هزار سرباز ديلمى پس از مشاوره، تصميم گرفتند به ميل خود اسلام آورند، و به قوم عرب ملحق شوند. اين عدّه در تسخير «جلولاء» به تازيانکمک کردند، و اشخاص ديگر نيز گروه گروه به رضا و رغبت به اسلام گرويدند».
«اشپولر» نيز درست مي گويد که تقريبا تمام ايرانيان بدون اعمال زور و فشار خارجي قابل توجّهي از طرف فاتحان در مدّت قرون اندکي به اسلام گرويدند. و «دوز» مستشرق معروف هلندي نيز سخن او را تاييد کرده مي گويد مهمترين قومي که تغيير مذهب داد ايرانيان اند زيرا آنها بودند که اسلام را نيرومند و استوار نمودند، نه عرب.
آنچه جناب «دوز» در پايان سخنش مي گويد بيانگر نکته اي قابل تامّل است. هر چند نقش اعراب مسلمان در شکل گيري تمدّن اسلامي ـ ايراني را نبايد فراموش کرد، امّا نقش برجسته ايرانيان در توسعه تمدّن و علوم اسلامي و تدوين هزاران کتاب در اين زمينه، گوياي عشق و علاقه مضاعف اين قوم به مکتب اسلام است. اين عشق و ارادت ايرانيان سبب شد تا اين سرزمين مهد انديشمندان اسلامي شود. ابن خلدون مينويسد «بيشتر دانشوران اسلام ايرانياند.» مؤلفين «صحاح ستّة» اهل سنت، و صاحبان «کتب اربعة» شيعه، همگي ايراني هستند. محمد بن اسماعيل بخاري، مولف «صحيح بخاري» از بخارا؛ مسلم بن حجاج، مولف «صحيح مسلم» از نيشابور؛ سليمان بن اشعث معروف به ابو داود سجستاني، مولف «سنن ابو داود» از سيستان؛ محمد بن عيسي ترمذي، مولف «جامع ترمذي» از ترمذ خراسان؛ احمد بن علي بن شعيب نسائي، مولف «سنن نسائي» و محمد بن يزيد بن ماجه، مولف «سنن ابن ماجه» از قزوين مي باشند.
علاه بر اين، جاي انکار نيست که ابو علي سينا، خوارزمي، ابوريحان بيروني، محمد بن زکرياي رازي، عمر خيام، از انديشمندان ايراني اند. برخواستن تعداد زيادي از محقّقان ايراني مسلمان، نشان از تحوّل دروني، و نه زور و فشار اجتماعي است، زيرا با فشار نمي توان شاهد تحوّل و پيشرفت بود.
در نتيجه مي توان گفت ايرانيان مکتب اسلام را با اختيار و با اشتياق پذيرفتند، و طبق شواهد تاريخي، اکثر ايرانيان پس از گذشت مدّتي از فتح ايران، به اسلام گرويدند. به عبارتي ايرانيان کم کم و در طي چند قرن، پس از آشنايي با مکتب اسلام، به اين آئين معتقد شدند. چنانکه سخن «اشپولر» نيز به اين نکته اشاره داشت. البته نبايد فراموش کرد که اشتياق ايرانيان به اسلام در طول چند قرن، منافاتي با اجبار در پذيرش بعضي از اصول اسلامي از سوي فاتحان ندارد و آن را نفي نمي کند. و حتّي چه بسا در مواردي، اِعمال خشونت از سوي فاتحين ـ بر خلاف دستورات اسلام ـ سبب مي شده عدّه اي اظهار اسلام کنند. امّا سخن ما اين است که همين گروه با گذشت زمان و آشنايي با معارف اسلام به اين آئين علاقه مند شده و ايمان آوردند. امّا اينکه چگونه و چه عواملي سبب علاقه ايرانيان به مسلماني شده است ؟ و همچنين چه عواملي سبب شد تا ايرانيان با معارف اسلامي آشنا شده و ايمان حقيقي بياورند؟ سوال ديگري است که به آن خواهيم پرداخت.
عوامل گرايش ظاهري ايرانيان به اسلام
چنانکه مورّخين گفته اند تا ٣، ٤ قرن مردم برخي از مناطق ايران هنوز مسلمان نشده بودند. از جمله مردم فارس تا قرن چهارم زرتشتي بودند. مردم گيلان و ديلمستان نيز بر آئين قبلي خويش بودند تا اينکه پس از دو قرن توسّط شخصي به نام ناصر اطروش زيدي مسلمان شدند. البته مناطقي مثل قزوين بود، که اسلام را به سرعت پذيرفتند. با اين وجود، آنها به خاطر عدم آشنايي با زبان عربي، بدون اينکه از اسلام چيزي بدانند اظهار مسلماني مي کردند. اغلب موارد نيز مناطقي بودند که با اسلام آوردن کدخدايان و صاحبان اراضي و اشراف، رعايا و ديگر مردم نيز مسلمان مي شدند. تمايل اشراف و صاحبان اراضي نيز بخاطر اين بود که هر کس مسلمان مي شد امتيازاتي داشت. از جمله تملّک او بر اراضي و اموالش باقي مي ماند، و از پرداخت جزيه معاف مي شد.
اين چنين بود که عدّه زيادي بخاطر حفظ اموال و اراضي خود، و عدّه زيادي بخاطر تبعيّت از عمل اشراف و بزرگانشان مسلمان شدند، در حالي که ايمان در دلهايشان رسوخ نکرده بود. عدّه اي نيز از ترس جان يا عدم توانايي پرداخت جزيه، مسلمان شدند. چرا که اگر کسي مسلمان نمي شد، يا بايد جزيه پرداخت مي کرد و يا بايد کشته مي شد. گفته شده در زمان حجّاج، از موالي به اين عنوان که اسلام آنها واقعي نيست ـ و براي فرار از جزيه اسلام آوردهاند ـ جزيه گرفته ميشد! بنابراين، ايرانياني که هم زمان با فتح ايران اظهار مسلماني کردند پنج دسته بودند
١- عدّه اي که به سرعت اسلام را پذيرفتند امّا نسبت به معارف اسلامي ـ بخاطر ندانستن زبان عربي ـ معرفتي نداشتند. اين گروه اندک بودند.
٢- عدّه اي که بخاطر تبعيّت از اشراف و بزرگان منطقه مسلمان شدند.
٣- عدّه اي که از ترس جانشان مسلمان شدند.
٤- عدّه اي که بخاطر عدم توانايي در پرداخت جزيه هاي سنگين مسلمان شدند.
بنابراين اکثر تازه مسلمانان ايراني، اسلام ظاهري داشتند، و در طي چند قرن پس از فتح ايران، با معارف اسلام آشنا شدند و ايمان قلبي آوردند. آنان هم که اسلام را نپذيرفتند، يا مقاومت کردند و کشته شدند و يا مانند اکثر مناطق از جمله مردم آذربايجان، بانقيا، باروسما، حيره، بهقباد اسفل، و اوسط، انبار، ساباط، روميه، مهرود، اهواز، ايذه، شوش، جندى شاپور، رامهرمز، اصفهان و ... با پرداخت جزيه به آئين پيشين خود باقي ماندند.
هر چند موارد ذکر شده نقش بسزايي در تظاهر ايرانيان به مسلماني داشتند، امّا موارد ديگري نيز بودند که در تظاهر ايرانيان به اسلام و کندي گرايش قلبيشان به اسلام موثّر بودند که با تفصيل بيشتري به تبيين آنها مي پردازيم
١- اوضاع آشفته در عصر ساساني
زماني رسيده بود که آئين زرتشتي با نظام طبقاتي ساساني پيوند خورده بود و به شکل يک آئين اشرافي در آمده بود. آئيني که فقط اشراف را خشنود کرده و تبعيض در آن بيداد مي کرد. زمين هاي کشاورزي، باغ ها و تعليم و تعلّم در انحصار اشراف و اعيان بود. زنان و دختران، حقّ خواندن و با سواد شدن را نداشتند مگر اينکه از زنان طبقات اشراف باشند. نظام طبقاتي به حدّي بود که حتّي هر طبقه اجتماعي داراي آتشکده اي مجزّا بود.
بخاطر اين اوضاع وخيم بود که بعضي از محقّقين معتقدند اگر اسلام هم در آن وقت به ايران نيامده بود، به تدريج مسيحيّت بر ايران تسلّط مي يافت.
در چنين شرايطي بود که سپاه اسلام در زمان خليفه دوّم، به امپراطوري از درون پوسيده ساساني حمله کرد و به راحتي توانست پيروز شود.
با توجّه به اين مقدّمه، شايد بتوان يکي از عوامل پيروزي لشکر سي، چهل هزار نفره اسلام در مقابل لشکر صد و بيست هزار نفره ايران را همان روحيّه همکاري ايرانيان براي بر اندازي حکومت ساساني دانست. بگونه اي که در آستانه نبرد قادسيّه، چهار هزار نفر ايراني به سپاه عرب پيوستند. آنان به فرماندهي «زهرة بن حويه» براي شرکت در جنگ آماده شدند. اين افراد که «حمراء» يا «موالي» ناميده شدند، براي پيوستن به سپاه عرب شرط کردند که پس از جنگ هر کجا خواستند بتوانند بروند، با هر قبيلهاي که خواستند، هم پيمان شوند و از غنائم جنگي نيز سهمي برگيرند. با شرايط آنها موافقت شد و آنها در جنگ شرکت کردند. اينها پس از پيوندشان با برخي از قبايل عرب، اصطلاحاً «موالي» آن قبايل ناميده، و مشهور به «حمراء» شدند. علاوه بر اين گروه، شماري از سپاهياني که از اصفهان به سوي جبهه نبرد برده شده بودند، مسلمان شدند و به اعراب پيوستند. پس از قادسيه نيز يک گروه چهار هزار نفري از ايرانيان به مسلمانان پيوستند. نيروهاي ديگري هم از ساساني در شوشتر به ابو موسي اشعري پيوستند. روحيّه همکاري ايرانيان با اعراب، يا به عبارتي نارضايتي ايرانيان از ساساني به حدّي بود که حتّي سران نظامي و شهري يزدگرد او را تنها گذاشتند تا جايي که وقتي يزد گرد سوّم از پايتخت گريزان شد، در شهر هاي ايران آواره شده و مورد حمايت قرار نگرفت و در نهايت به دست يک آسيابان در خراسان به قتل رسيد. نفس پناهنده شدن يزد گرد سوّم به يک آسيابان و کشته شدنش توسّط او مورد تأمّل و دقّت نظر است. اينها همه نشان از نارضايتي مردم از حکومت ساساني و کمک براي براندازي آن دارد که فتح ايران را آسان و سهل مي نمود. سرانجام، پس از دو نبرد نهاوند و قادسيّه که در يکي از اين دو جنگ نيز باد شديدي به ضرر ايرانيان مي وزيد، لشکر مسلمانان پيروز شد. اينگونه بود که ايرانيان براي فرار از بيدادگري ساساني تسليم سپاه اسلام شده و همرديف آنها قرار مي گرفتند. به عبارتي ديگر ايرانيان نسبت به اسلام معرفتي نداشتند که بخاطر آن با حکومت ساساني مبارزه کنند بلکه بخاطر فرار از نظام بيدادگر ساساني در مواردي با مسلمانان همکاري کردند و همکاري آنها به منزله ايمانشان به اسلام نبود.
٢- تنگ نظري و اهداف کوتاه فاتحان
ايران به راحتي فتح شد، امّا فاتحان که نيّت و هدفشان از يک سو، فتح و کشورگشايي، و از سوي ديگر پيشگيري از حمله احتمالي امپراطوري ايران بود، براي تربيت اسلامي ايرانيان تلاشي نکردند، و خود نيز به تدريج سيره پيامبر اسلام را ـ در فتوحات ـ به فراموشي سپردند. روش آن حضرت اين بود که پس از فتح يک سرزمين، يا پذيرش اسلام توسّط قومي، مربّياني را به ميانشان مي فرستاد تا با تربيت اسلامي آشنا شوند. همانطور که اميرالمومنين به يمن فرستاده شد تا يمني ها را با معارف اسلام آشنا کند. امّا در فتح ايران، از اين مسئله غفلت شد. علّت غفلت از اين امر مهمّ، به هدف فاتحان بر مي گردد. نقل شده است هنگامي که عمر بن خطّاب مردم را به جنگ با ايرانيان فراخواند، استقبالي نکرده و بي توجّهي کردند. در اين گير و دار قبيله «ازد» مهيّاي جنگ شد، که عمر براي ترغيب بيشتر آنها به جنگ، غنائم کسري را يادآور شد
«ثمّ انّ عمر ندب الناس الي العراق فجعلوا يتحامونه و يتثاقلون عنه، حتّي همّ ان يغز و بنفسه، و قدم عليه خلق من الازد يريدون غزو الشام فدعاهم الي العراق و رغبهم في غنائم آل کسري ...».
ابو نصر بن مطهّر بن طاهر مقدسي، نيز در مورد دليل حمله مسلمانان، روايتي از عمر بن خطّاب نقل مي کند که قبل از حمله به ايران گفته بود «خدا شما را به زبان رسول خويش گنج خسروان و قيصران وعده داده است، برخيزيد و جنگ با فارس را ساز کنيد.»
مثني بن حارثه، در حيره، مردم را به جهاد عليه ايران تحريک مي کرد، و به غارت خزائن ملوک ساساني تطميع مي نمود. از جمله کساني که براي غارت آبادي ها و خزائن ايران مامور شد، جرير بن عبدالله بجلي بود که پيروان زيادي داشت. وقتي عمر او را براي جنگ با ايران فرا خواند، جرير با عمر قرار گذاشت به اين شرط به جنگ مي رود که يک چهارم غنائم را براي خود و اتباعش بر دارد، و عمر اين شرط را پذيرفت، و جرير به سوي ايران حرکت کرد. «... و قدم جرير بن عبدالله من السراة في بجيله فسال ان ياتي العراق علي ان يعطي و قومه ربع ما غلبوا عليه، فاجابه عمر الي ذلک، فسار نحو العراق» علاوه بر اين، از رفتارهاي نژادپرستانه اعراب ـ که از تعاليم عصر رسول اکرم فاصله گرفته بودند ـ معلوم مي شود که آنان اسلام را يک دين عربي مي دانستند. نه از اسلام آوردن غير عرب خشنود مي شدند و نه براي اسلام آوردن آنها تلاشي مي کردند. به همين سبب در زمان خليفه دوّم از اختلاط اعراب با ايرانيان، و برابر دانستن آنها با يکديگر جلوگيري مي شد. بنابراين، اگر برخي از مناطق مثل بخارا و فاراب نيز چند بار اظهار مسلماني کردند و سپس به کفر بازگشتند شايد علّتش بي توجّهي فاتحان به تربيت اسلامي و اکتفا به اسلام زباني بوده باشد. خلاصه اينکه، عدم دغدغه گسترش فرهنگ اسلامي از سوي فاتحان سببِ کند شدن گرايش ايرانيان به اسلام شده است.
٣- جنايات و روش حکومتي حاکمان اهل سنّت
از عوامل ديگري که سبب شد تا ايرانيان در ابتدا تظاهر به اسلام کنند و ايمان قلبي نياورند، جناياتي بود که ايرانيان در هنگام فتح ايران نظاره گر آن بودند.
کشتار بي رحمانه
بنابر آنچه نقل شده، در برخي از قسمتها مهاجمين با رفتارهايي ناشايسته و به دور از آداب جهاد اسلامي به فتح سرزمين ساساني پرداختند، که اين خود از عواملي بود که ايرانيان را از اعراب ناراضي مي کرد و سبب تاخير در ايمان حقيقي شان شد. در کتب تاريخ واقدي، تاريخ کامل ابن اثير، فتوح البلدان بلاذري، تاريخ يعقوبي و تاريخ ابن عساکر و طبري به گوشه اي از اين جنايات اشاره شده است. جناياتي که هيچ سازگاري با دستورات اسلام ندارد و بر خلاف سيره پيامبر گرامي اسلام است. براي مثال کشتن رستم، يکي از فرماندهان ايراني که تمايل خود را به اسلام نشان داد طبق کدام دستور اسلام بود؟ آيا اين دستور اسلام است که اسيران را بکشيد آن هم با شمشير و سلاح خودشان؟! آيا وادار کردن اسيري به کشتن اسيري ديگر، مورد تاييد اسلام است؟ آيا رفتار فاتحان بر طبق سيره پيامبر و امير المومنين و هماهنگ با پيام آيه « «و يُطعِمونَ الطّعامَ علي حُبّهِ مِسکيناً وَ يَتيماً وَ اَسيراً» بود؟ چه تفاوت آشکاري است بين رفتار امير المومنين با اسيران، که سبب نزول آيات قرآن مي شود و بين رفتار ديگران که سبب دوري از قرآن و اسلام مي شود!
به اين نقل تاريخي توجه کنيد «عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمَرْزبَانِ، عَنْ رَجُلٍ مِنْ بَنِي عَبْسٍ، قَالَ أَصَابَ أَهْلَ فَارِسَ يَوْمَئِذٍ بَعْدَ مَا انْهَزَمُوا مَا أَصَابَ النَّاسَ قَبْلِهِمْ، قُتِلُوا، حَتَّى إِنْ کَانَ الرَّجُلُ مِنَ الْمُسْلِمِينَ لَيَدْعُو الرَّجُلُ مِنْهُمْ، فَيَأْتِيهِ حَتَّى يَقُومَ بَيْنَ يَدَيْهِ فَيَضْرِبَ عُنُقَهُ، وَ حَتَّى إِنَّهُ لَيَأْخُذُ سِلَاحَهُ فَيَقْتُلَهُ بِهِ، وَ حَتَّى إِنَّهُ لْيَأْمُرْ الرِّجْلَيْنِ أَحَدِهِمَا بِصَاحِبِهِ»؛ ! هر چند فاتحان ايران، جنايات را در مواردي از حدّ گذرانده بودند، امّا افرادي از مسلمانان هنوز هم سنّت پيامبر اکرم را در ميدان نبرد از ياد نبرده بودند و با اخلاص و اهداف الهي پا به ميدان جنگ گذاشته و تا حدّ توان از خونريزي اجتناب مي کردند و طرف مقابل را دعوت به اسلام و صلح و آشتي مي نمودند. گفتگوهايي که بين فرماندهان دو سپاه قبل از نبرد قادسيّه ردّ و بدل شده گوياي اين مطلب است. چنانکه «زهره» در گفتگويش با رستم فرخّزاد به او گفت«اي سردار ايراني، بدان که ما براي جهانگشايي و به منظور دنياطلبي و زياده خواهي به سوي شما نيامده ايم. بلکه تنها انگيزه ما براي حرکت و تلاش و جنب و جوش و مبارزه و جهاد، توجّه به آخرت است». و هنگامي که در ميان گفتگوها، زهره آئين اسلام و برخي معارفش را براي رستم بيان مي کند؛ رستم مي گويد«چه نيکو است اين آئين». آري، رستم آنقدر مجذوب آئين اسلام مي شود که به ميان بزرگان سپاه ايران رفته و به دفاع از موازين آيين اسلام پرداخته و آنها را به پذيرش اين آئين فرا مي خواند. هر چند سران سپاه که بر کثرت نفرات و تجهيزات خود مغرور شده بودند پيشنهاد رستم را نمي پذيرند.
پس از اين نيز گفتگويي ديگر ميان رستم و ربعي بن عامر انجام مي شود که رستم را بيش از پيش در انديشه و تامّل فرو مي برد. هنگامي که رستم از ربعي فرصتي طلب مي کند تا بيشتر بينديشد، با تقاضايش موافقت شده و سه روز به آنها مهلت داده مي شود. رستم بار ديگر با بزرگان لشگرش به خلوت رفته و با آنان سخن مي گويد امّا آنها حاضر به پذيرش و تسليم در برابر اسلام نمي شوند. روز ديگر حذيفه ابن محض از سوي سپاه اسلام فرستاده شده تا مذاکراتي براي سوّمين مرتبه با رستم فرخ زاد داشته باشد.
اين آخرين مذاکره نبود. يکبار ديگر مغيرة بن شعبه به سوي ايرانيان مي آيد تا با آنها مذاکراتي داشته باشد امّا نتيجه اي حاصل نمي شود، و مهلت سه روزه نيز به اتمام مي رسد، و سرانجام بين سپاه ساساني و مسلمانان جنگي دامنه دار آغاز مي شود ... .
آنچه بايد مورد توجّه قرار گيرد عبارتست از مهلت سه روزه به ايرانيان، و مذاکرات متعدّدي که بين بزرگان و نمايندگان دو لشگر انجام شد؛ که حاکي از وجود روحيّه صلح و آشتي ميان برخي از فرماندهان و سپاهيان دو طرف بود و سعي بر اين بود تا کار بدون خونريزي و جنگ به پايان پذيرد.
امّا اين نحوه رفتار که برگرفته از تعليمات رسول اکرم بود به تدريج در سپاه اسلام رنگ باخت و با انحرافي که امّت اسلامي از تبعيّت جانشين به حقّ پيامبر، علي پيدا کرد دنياپرستي و توحّش عربي در قالبي جديد نمايان شد و اسلام را همچون پوستين وارونه به تن کردند که شرح آن مفصّل است و اين مقاله جاي بيان آن نيست. قابل توجّه اينکه برخي از رفتارهاي خشن و جنايات لشگريان خلفا، منحصر به فتح ايران نمي شود بلکه در موارد ديگري نيز نقل شده است. در اواخر حکومت عثمان که مردم از او ناراضي شدند، عدّه اي از مصر به عنوان اعتراض به مدينه آمده بودند. عدد آنها بالغ بر دو هزار نفر بود، و به خاطر اطاعت از فرمان امام على، و اعلام پشيماني و توبه عثمان، راه بازگشت به مصر را پيمودند. بعد از سه روز، به مدينه بازگشتند و نامه اى را که از غلام عثمان در بين راه گرفته بودند، ارائه دادند. در آن نامه عثمان به فرماندارش در مصر دستور داده بود که بعضى از سران معترضان را به دار آويزد! و برخى را شديداً مجازات کند!
تاريخ طبري اين ماجرا را اينگونه نقل مي کند «کتب عثمان الى عبد الله بن سعد بن ابى سرح عامله على مصر- حين تراجع الناس عنه، و زعم انه تائب- بکتاب في الذين شخصوا من مصر، و کانوا أشد اهل الأمصار عليه اما بعد، فانظر فلانا و فلانا فاضرب أعناقهم إذا قدموا عليک، فانظر فلانا و فلانا فعاقبهم بکذا و کذا- منهم نفر من اصحاب رسول الله صلى الله عليه و سلم، و منهم قوم من التابعين- فکان رسوله في ذلک ابو الأعور بن سفيان السلمى، حمله عثمان على جمل له، ثم امره ان يقبل حتى يدخل مصر قبل ان يدخلها القوم، فلحقهم ابو الأعور ببعض الطريق، فسألوه اين يريد؟ قال اريد مصر، و معه رجل من اهل الشام من خولان، فلما راوه على جمل عثمان، قالوا له هل معک کتاب؟ قال لا، قالوا فيم أرسلت؟ قال لا علم لي، قالوا ليس معک کتاب و لا علم لک بما أرسلت! ان امرک لمريب! ففتشوه، فوجدوا معه کتابا في اداوه يابسه، فنظروا في الکتاب، فإذا فيه قتل بعضهم و عقوبة بعضهم في انفسهم و أموالهم فلما رأوا ذلک رجعوا الى المدينة»؛ .
اين رفتار خليفه مسلمين بود! به راستي آيا حاکمان اسلامي بايد با مسلمين چنين رفتاري داشته باشند؟ آيا در حکومت اسلامي با معترضان چنين برخورد مي شود؟ آن هم معترضاني که خليفه به آنها وعده حلّ مشکلات را داده است و آنها نيز راهي ديارشان مي شوند. حال اگر اين حاکم اسلامي با غير مسلمانان رو برو شود چه خواهد کرد؟!
ايرانيان پس از فتح ايران نيز شاهد اختناق و جنايات هولناکي از سوي خلفاي بني اميّه و بني عبّاس در سرزمين هاي اسلامي بوده اند. نمونه بارز اين اختناق را مي توان در حکومت عبدالملک و جنايات عمّالش مثل حجّاج دانست. حجّاج هنگامي که از طرف عبدالملک به کوفه آمد، همچون حاکمى که از سوى خليفه آمده باشد رفتار نکرد، بلکه سر و صورت خود را پوشاند و به طور ناشناس به مسجد وارد شد، صف مردم را شکافت و بر فراز منبر نشست و مدّتى دراز خاموش ماند. زمزمه در گرفت که اين کيست؟ يکى گفت او را سنگسار کنيم. گفتند نه، صبر کن ببينيم چه مىگويد؟ همين که سکوت همه جا را فراگرفت، حجاج روى خود را گشود و چنين آغاز سخن کرد «مردم کوفه! سرهايى را مىبينم که چون ميوه رسيده، موقع چيدن آنها فرارسيده است و بايد از تن جداگردد، و اين کار به دست من انجام مىگيرد، و خوانهايى را مىبينم که ميان عمّامهها و ريشها مىدرخشد...». آنگاه سخنان تهديدآميز خود را ادامه داد و چنان مردم را ترساند که بى اختيار سنگ ريزه از دست مردى که مىخواست او را سنگسار کند، بر زمين ريخت!
ورود حجاج به «بصره» نيز همچون ورود وى به کوفه بود. «ابن قتيبه دينورى» ورود او را به «بصره» چنين توصيف مىکند
حجاج همراه دو هزار نفر از سپاهيان شام و طرفداران آنان، و چهارهزار نفر از نيروهاى متفرقه، رهسپار بصره شد. هنگام ورود به بصره، دو هزار نفر از آنان را همراه برد و تصميم گرفت روز جمعه هنگام نماز وارد شهر شود. او به همراهانش دستور داد مسجد را محاصره کنند و در کنار هر يک از درهاى مسجد که بالغ بر هيجده در بود، صد نفر بايستند و شمشيرهايشان را زير لباس پنهان سازند. آنگاه به آنان گفت به محض آنکه در داخل مسجد سروصدا بلند شد، هر کس خواست از مسجد بيرون برود، کارى کنيد که سر بريدهاش جلوتر از تنش بيرون رود!
ماموران در کنار درها مستقر شدند و به انتظار ايستادند. حجاج همراه دويست نفر مسلح که صد نفرشان پيشاپيش وى، و صد نفر ديگر پشت سر او حرکت مىکردند و شمشيرها را زير لباس مخفى ساخته بود. حجاج به آنان گفت وقتى وارد مسجد شديم، من براى مردم سخنرانى خواهم کرد و آنها مرا سنگباران خواهند ساخت، وقتى که ديديد من عمامه را از سرم برداشتم و بر زانو هايم گذاشتم، شمشير را از نيام بکشيد و آنها را از دم تيغ بگذرانيد ! با اين نقشه، وقتى که موقع نماز رسيد، او بر فراز منبر نشست و طى سخنانى گفت «... امير المومنين مرا به حکمرانى شهر شما و تقسيم بيت المال در ميان شما منصوب کرده است، و به من دستور داده است که به داد مظلومان برسم و ظالمان را کيفر دهم، نيکوکاران را تقدير و بدکاران را مجازات کنم... خليفه وقتى مرا به اين سمت منصوب کرد، دو شمشير به من داد يکى شمشير رحمت، و ديگرى شمشير عذاب و کيفر. شمشير رحمت در راه از دستم افتاد، امام شمشير عذاب اينک در دست من است!...»
مردم حجّاج را از پاى منبر سنگباران کردند. در اين هنگام عمّامه را از سرش برداشت و روى زانو گذاشت. ماموران وى بيدرنگ به جان مردم افتادند. مردم که وضع را چنين ديدند، به بيرون مسجد هجوم بردند، اما هر کس گام از در مسجد بيرون گذاشت، سر از بدنش جدا شد بدين ترتيب فراريها را مجبور به بازگشت به درون مسجد کردند و در آنجا آنها را کشتند به طورى که جوى خون تا در مسجد و بازار سرازير گرديد! بدين ترتيب حجاج در سراسر عراق حکومت وحشت برقرار ساخت، و بسيارى از بزرگان و مردمان پارسا و بي گناه را کشت. او چنان ترسى در دلها افکند که نه تنها عراق، بلکه سراسر خوزستان و شرق را فراگرفت.
«مسعودى»، مورّخ مشهور مىنويسد حجّاج بيست سال فرمانروايى کرد و تعداد کسانى که در اين مدت با شمشير دژخيمان وى يا زير شکنجه جان سپردند، صد و بيست هزار نفر بود و تازه غير از کسانى بودند که ضمن جنگ با حجاج به دست نيروهاى او کشته شدند.
هنگام مرگ حجاج، در زندان مشهور وى پنجاه هزار مرد، و سى هزار زن زندانى بودند که شانزده هزار نفر آنها عريان و بى لباس بودند! حجاج زنان و مردان را يک جا زندانى مىکرد و زندانهاى وى بدون سقف بود از اينرو زندانيان از گرما تابستان و سرما و باران زمستان در امان نبودند.
اين وحشي گري و درندگي بعضي حکّام عرب کجا و احکام و دستورات اسلام کجا؟! بديهي است که اين جنايات هولناک از فرهنگ و دستورات اسلامي به دور است و بايد به پاي اشخاص و حاکمان جور نوشته شود. در هر صورت، سلسله و تباري که، امام حسين (علیه السلام) يعني فرزند پيامبرشان را با قساوت تمام و جنايات دردناک به شهادت مي رسانند، هيچ بعيد نيست با مردم ديگر اينگونه رفتاري داشته باشند. اگر در طول تاريخ نسبت به علويان و سادات ظلم هايي شده است که شنيدن آن غم انگيز است، چگونگي رفتار با مخالفيني که از علويان نبوده اند ـ و از آن بالاتر با ايرانياني که به اعتقاد آنها انگ عجم بودن را هم بر خود داشتند، ـ روشن است. در هر صورت، حاکمان جور براي رسيدن به اهداف خود از هيچ جنايتي فرو گذار نمي کنند ـ هر چند به نام اسلام حکومت کنند ـ ولي نسلها بايد بدانند عمل حاکمان و جناياتشان نه بر طبق دستورات اسلام بوده و نه به پاي اسلام نوشته مي شود. ايرانيان نيز اين مطلب را به وضوح درک کردند و مسيرشان را از حاکمان جور جدا کرده و روز به روز خود را بيشتر محتاج محبّت و معارف اهل بيت مي ديدند.
آتش زدن کتابخانه ها
هرچند برخي از جنايات فاتحان ايران قابل انکار نيست امّا آنچه در مورد سوزاندن کتابخانه هاي ايران گفته شده، قابل تامّل است. نبايد اين نکته فراموش شود که هر چند حمله اعراب به ايران در برخي موارد بخاطر فاصله گرفتن از فرهنگ اسلام همراه با جنايات و وقايع تلخي بوده است. امّا بعدها کساني بوده اند که با هدف اسلام ستيزي جناياتي را بدون هيچ مدرکي ذکر کردند و افزودند. برخي از مورخانِ متاخّر چون حمدالله مستوفي، مير خواند، گرديزي و ابن اسفنديار از مسائلي سخن گفته اند که در منابع دست اوّل مانند تاريخ طبري، تاريخ يعقوبي، انساب الاشراف بلاذري، الفتوح ابن اعثم کوفي، و فتوح البلدان بلاذري يافت نمي شوند. آنچه آنها گفته اند چيزي جز ساخته و پرداخته ذهن خودشان نيست و قابل قبول نمي باشد. يکي از مسائلي که آنها نقل کرده اند همين مسئله به آتش کشيدن کتابخانه هاي ايران است که هيچ مدرکي ندارد. آنها از سوزانده شدن کتابخانه هاي جندي شاپور و ري سخن مي گويند با اينکه در منابع تاريخي هيچ نامي از کتابخانه اي برده نشده است. علاوه بر اين، پس از ورود اسلام مر کز علمي جندي شاپور رونق بيشتر يافت و بعدها در آغاز دوره عباسيان که به عصر ترجمه مشهور است، نهضت ترجمه کتب به زبان عربي آغاز شد. حال سوال اين است اگر کتابخانه جندي شاپور در آتش سوخته است چه کتبي به زبان عربي ترجمه شدند؟
در مورد کتابخانه ري نيز، بايد گفت که تا قبل از حمله اعراب به ايران در آنجا اصلا کتابخانه اي نبوده که سوزانده شود. اولين کتابخانه ري توسط صاحب بن عباد ايجاد شد که بخشي از آن توسط سلطان محمود غزنوي به آتش کشيده شد. بنابراين به آتش کشيدن کتابخانه ها از مسائلي است که واقعيّت ندارد و در جهت اسلام ستيزي ساخته و پرداخته شده است. و اگر اين ماجرا واقعيّت داشت، در نهضت هاي ضد عربي مثل شعوبيه حتما به آن بر عليه اعراب استناد مي شد. در حالي که هيچ سخني از آن به ميان نيامده است. و بر فرض هم که صحّت مي داشت باز هم ربطي به تعاليم اسلام ندارد، چرا که بعد از پيامبر اسلام کساني که حاکم شدند دستور دادند که يکي از منابع اصيل معارف اسلامي که همان سنّت مکتوب پيامبر است را در آتش سوزاندند! از اين گروه چه توقّعي مي توان داشت که براي کتابخانه هاي عجم ها! احترامي قائل باشند؟!
رفتار نژاد پرستانه عرب، و تحقير عجم
برخوردهاي برتري جويانه اعراب نيز از موارد ديگري بود که اسباب تاخير در ايمان عجم ها را فراهم کرد. برتري عرب بر عجم از زمان خليفه دوّم شروع شد، و در دوران بني اميّه ادامه داشت. عمر بن خطاب دستور داد که عجم ها حق ندارند از عرب ها زن و دختر بگيرند؛ ولي عرب مي تواند از عرب و عجم دختر بگيرد.
او حتّي در عصر پيامبر نيز داراي گرايش نژاد پرستانه بود ولي سعي در پنهان کردن آن داشت. با اين حال، با ردّ خواستگاري سلمان فارسي از دخترش نتوانست اين حسّ دروني را مخفي کند، و فقط بخاطر عجم بودن او خواستگاري را نپذيرفت. اين در حالي بود که، عمرو عاص مقام سلمان را در نزد پيامبر و مسلمين به او گوشزد کرده بود و او را از ردّ خواستگاري بر حذر داشت. شايد منسوب کردن سلمان به فرمانروايي مدائن توسط عمر بن خطاب، بخاطر جلب محبوبيّت از دست رفته اي بوده که با ردّ همين خواستگاري حاصل شده بود. شايد هم علّت آن اين بود که سلمان نقش اساسي در فتح مدائن و مسلمان شدن اهلش داشت تا جاييکه بدون خونريزي و جنگ فتح شد. يا اينکه او صلاح نمي دانست سلمان در مدينه باشد و از سوي ديگر براي جلب اعتماد ايرانيان بهتر مي دانست تا سلمان را که خود ايراني بود حاکم مدائن کند. با اين وجود، چيزي مانع اين نمي شد تا عمر بن خطاب ديگر ايرانيان و عجمان را به ديد تحقير ننگرد.
امّا اينکه سلمان فارسي چگونه با عمر بن خطاب همکاري داشته است؟ بايد گفت که همکاري سلمان بسان همکاري يوسف با دربار مصر بوده است.
مويّد ديگري که نشان مي دهد عمر بن خطاب گرايش نژاد پرستانه داشته ولي آن را مخفي مي کرده، اينست که در سخني؛ سلمان فارسي هدف از طرح خواستگاري را امتحان کردن عمر بن خطّاب به حسّ جاهلانه نژادپرستي بيان مي کند. و اين بيانگر اين مطلب است که در آن هنگام، عمر سعي در مخفي نگه داشتن اين حسّ داشته است و سلمان با اين امتحان، ماهيّت و طرز فکر او را بر ملا ساخته است.
آري، نگاه نژاد پرستانه در عصر خلفا، سبب شد تا محروميّت ها و تبعيضات فراواني بر عجم ها تحميل شود؛ از روابط اجتماعي گرفته تا تقسيم بيت المال، اشتغال، و اجراي برخي از احکام الهي.
نامه معاويه شاهد مکتوبي است از رسميّت يافتن حسّ نژادپرستي و تبعيضات در عصر معاويه و خليفه دوّم. او در نامه اش به زياد بن ابيه، فرمانرواي عراق نوشت و تأکيد کرد که با ايرانيان بر اساس سنّت عمر بن خطاب رفتار کند تا موجب خواري آنها گردد! در آن نامه چنين آمده است
١- عرب ها حق دارند از ايرانيان زن بگيرند، ولي آنها حق ندارند از عرب ها زن بگيرند.
٢- عرب ها حق دارند که از آنها ارث ببرند، ولي آنها حق ندارند از عرب ها ارث ببرند.
٣- حقوق و سهم آنها را کمتر از عرب ها بپرداز.
٤- در نماز، هيچگاه آنها را امام جماعت عرب ها نکن.
٥- اگر نماز جماعت برقرار شد، عجم حق ندارد در صف اول بايستد، مگر براي تکميل صف اوّل نماز.
٦- مرزباني مرزها و شهرها را به آنها واگذار نکن.
٧- آنها را عهده دار امور قضايي نکن.
٨- امور مذهبي مسلمانان را به دست آنها نده و ... .
در مورد عثمان هم اين روند ادامه داشت بلکه او پا را فراتر نهاد و حتّي حقوق مسلمانان عرب را نيز رعايت نمي کرد. بيت المال و حکومت در زمان حکومت عثمان در انحصار قبيله اي خاصّ از نزديکان و خويشان او بود. و همين اعمال او سبب شد تا در نهايت مردم بر عليه او شورش کنند.
اين در حالي بود که پيامبر اسلام بيت المال را مساوي تقسيم مي کرد و بين عرب و عجم، و خويشان با ديگران، فرقي نمي گذاشت و مي فرمود «اِنَّ النَّاسَ مِن عَهدِ آدَم اِلَي يَومِنا هَذَا مِثلُ اسنانِ المشط، لا فَضلَ لِلعَرَبِي عَلَي العَجَمِي و لا للاحمر علي الاسود الا بالتقوي»؛ حضرت على نيز در عهدنامه مالک اشتر مى فرمايد «اَلنَّاسُ صِنفانٌ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِي الدِّين أَو نَظِيرٌ لَکَ فِي الخَلق»؛
در هر صورت بخاطر ظلم و ستم هايي که به ايرانيان به عنوان عجم مي شد، زماني فرا رسيد که ايرانيان در مقابل اعراب به رهبري ابومسلم خراساني قيام کردند و موجب سرنگوني حکومت بني اميّه شدند. علاوه بر اين، شکل گيري نهضت شعوبيّه نيز از بارزترين اعتراضاتي است که از سوي ايرانيان در مقابل افکار برتري جويانه اعراب و تبعيضات بين عرب و عجم به راه افتاد. اعتراض ايرانيان در مقابل اعراب بخاطر دوري از دستورات اسلامي، انسان را به ياد سخن زيباي اميرالمومنين مي اندازد که فرمود «ليضربنکم الاعاجم علي هذا الدين عَوْداً کما ضربتموهم عليه بدوا»؛ شنيدم که فرمود همچنانکه شما ايرانيان را به خاطر ورود به اسلام زديد، ايرانيان شما را بخاطر بازگرداندن به اسلام خواهند زد). پيامبر اکرم نيز چنين فرمود « مَعَاشِرَ قريش! تَضْرِبُونَ الْعَجَم عَلَى الْإِسْلَامِ هَذَا وَ اللَّهِ ليضربنّکم عليه عَوْداً»؛ .
بنابراين، هر چند برخي از ايرانيان بخاطر نارضايتي از حکومت ساساني از ورود سپاه اسلام استقبال کردند. ولي فاتحين که هدف از آمدنشان به ايران کشورگشايي و رهايي از حمله احتمالي امپراطوري ايران بود، بيشتر به گرفتن ماليات هاي سنگين مشغول شدند تا ترويج اسلام. علاوه بر اين، با رفتار هاي نژاد پرستانه و برتري جويانه خود سبب کندي اسلام گرايي ايرانيان شدند.
اسلام گرايي قلبي ايرانيان و عوامل آن
هر چند اسلام گرايي قلبي ايرانيان به اسلام، بخاطر عواملي به تأخير افتاد امّا ديري نپاييد که ايرانيان به تدريج از پيشتازان عرصه دينداري گشتند و قلب هايشان را تسليم اسلام کردند. البته اين تغيير و دگرگوني در اعتقاد ايرانيان، مرهون و متاثّر از عواملي بود که عبارتند از
سيره و روش پيامبر در برخورد با ايرانيان
يکي از عوامل گرايش ايرانيان به اسلام، اخبار و گزارشاتي بود که از منش و رفتار پيامبر در زمان حيات پر برکت ايشان به آنها مي رسيد؛ نحوه رفتار پيامبر با ايرانيان، سخنان پيامبر در مورد ايرانيان و جايگاه ممتاز اشخاصي مثل سلمان فارسي در نزد پيامبر؛ خود نقش بسزايي در افزايش علاقه مندي ايرانيان به آئين اسلام داشته است.
تعبيرات پيامبر در مورد سلمان مثل « سَلمانُ مِنّا اَهلَ البَيتِ » و «إِنَّ سَلْمَانَ مِنِّي، مَنْ جَفَاهُ فَقَدْ جَفَانِي وَ مَنْ آذَاهُ فَقَدْ آذَانِي» همه دلالت بر مقام ممتاز سلمان فارسي دارد. شخصيّت ممتاز سلمان فارسي عامل موثّري مي شود تا اسلام گرايي ايرانيان را تقويت بخشد، به خصوص در دوران بيست ساله فرمانرواييش بر مدائن.
ظاهراً حقيقت جويي ايرانيان سبب شده پيامبر بارها آنان را مورد لطف و تمجيد قرار دهد. در جايي حضرت مي فرمايد «نام ايرانيان را به زشتي ياد نکنيد زيرا آنها از ياران ما هستند و از ما حمايت مي کنند.» و در جايي ديگر مي فرمايد «اَعْظَمُ النَّاسِ نَصيِباً فِي الْاِسْلاَمِ اَهْلُ فَارِسٍ»؛ .
در حديثي آمده است که پيامبر آيه «وَ آخَرِينَ مِنْهُمْ لَمّا يَلْحَقُوا بِهِمْ»؛ و ) پيامبر است بر گروه ديگرى که هنوز ملحق نشده اند.» را تلاوت مي کرد که حاضران پرسيدند منظور از اين «آخَرِينَ مِنْهُمْ»؛ کيست؟ پيامبر در پاسخ آنها، دست بر شانه ي سلمان گذاشت و فرمود «اگر ايمان در ستاره ثريّا قرار گيرد، مرداني از اين گروه به آن دست مييابند».
در سوره محمّد نيز ميخوانيم «وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَکُمْ ثُمَّ لايَکُونُوا أَمْثالَکُمْ»؛ . اکثر مفسّران شيعه و اهل سنّت، در ذيل اين آيه گفته اند که پس از نزول اين آيه، جمعي از اصحاب پرسيدند «اين گروهي که خداوند در اين آيه به آنها اشاره مي کند، چه کساني هستند؟». پيامبر به سلمان که در نزديکش بود، نگاه کرد و دست به زانوي او زد و فرمود «منظور خداوند، اين مرد و قوم اوست. سوگند به آن که جانم در اختيار اوست، اگر ايمان به ثريّا بسته باشد، گروهي از مردان فارس، آن را به چنگ مي آورند».
علاوه بر اين، در سوره مائده آيه ٥٤ چنين آمده است که « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرينَ يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لَآئِمٍ ذالِکَ فَضْلُ اللهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللهُ واسِعٌ عَليمٌ»؛ خداوند گروهى را مى آورد که آنها را دوست دارد و آنان او را دوست دارند در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نيرومندند، در راه خدا جهاد مى کنند، و از سرزنش هيچ ملامتگرى هراسى ندارند. اين، فضل خداست که آن را به هر کس بخواهد مى دهد و فضل و احسان خداوند، گسترده و داناست». روايت شده است که شخصي درباره اين آيه از پيامبر پرسيد. ايشان نيز با اشاره به سلمان فرمود «منظور از اين آيه، اين شخص و قوم او هستند». آن گاه فرمود « اگر دين در ثريّا باشد و در آسمانها قرار گيرد، مرداني از فارس، آن را به دست خواهند آورد).
آري، سخنان لطف آميز پيامبر اسلام در مورد ايرانيان و بيان شأن و جايگاه ايشان در آينده اسلام را نيز، مي توان عامل ديگري دانست که ايرانيان را به اسلام مشتاق کرده است. اين گونه بود که برخي از ايرانيان در عصر پيامبر به اسلام علاقه مند شدند و با عشق و علاقه اسلام را پذيرفتند.
آشنايي با سيره و روش حکومت داري ائمه
ايرانيان براي اوّلين بار همزمان با عصر پيامبر اسلام در يمن که در آن زمان از ممالک ايران بود، با اميرالمومنين آشنا شدند و رفتار و سيره پسنديده ايشان را از نزديک مشاهده کردند.
وقتي پيامبر اسلام نامه اي به خسرو پرويز مبني بر دعوت به اسلام فرستاد، او با گستاخي نامه را پاره کرد و به دست نشانده خود در يمن، که شخصي به نام «بازان» بود موضوع را اطّلاع داد. بازان نيز دو تن از ايرانيان را مأمور کرد تا به نزد پيامبر رفته و پيام خسرو پرويز را ابلاغ کنند. هنگامي که نمايندگان ايراني نزد پيامبر اسلام حاضر مي شوند، پيامبر آنان را از قتل خسرو پرويز به دست پسرش شيرويه با خبر مي سازد. اين خبر غيبي، سبب مي شود تا «بازان» و ديگر بزرگان يمن به اسلام متمايل شده و ضمن گرويدن به مسلمين، از پيامبر در خواست ارسال فرمانرواي مسلماني کنند تا علاوه بر فرمانروايي به تعليم معارف اسلامي بپردازد. پيامبر نيز اميرالمومنين علي را به عنوان مربّي به يمن فرستاد و در حکمي شخص «بازان» را به فرمانروايي يمن ابقا کرد. آشنايي مردم يمن با امير المومنين نيز سبب شد تا آشنايي و عشق و علاقه آنها نسبت به اسلام مضاعف شود. مردم بحرين نيز که آن زمان تحت حاکميّت امپراطوري ايران بودند با مسلمان شدن فرمانروايشان به اسلام روي آوردند. البته مسلمان شدن ايرانيان قبل از اين نيز سابقه دارد. چرا که قبل از اين نيز افراد پاک سرشتي چون سلمان فارسي رنج و سختي سفر از ديارشان را به جان خريده و به ديار اسلام سفر کرده بودند. هر چند طبق خيلي از نقل ها خود سلمان توسّط زن ايراني اي به نام «ام الفارسيه» با پيامبر اسلام آشنا شده است امّا طبق نقل مشهور، سلمان فارسي اوّلين فرد ايراني است که به اسلام ايمان مي آورد.
البته آشنايي ايرانيان بيشتر به دوران خلافت حضرت مربوط مي شود. انتقال مرکز خلافت از مدينه به کوفه در زمان خلافت اميرالمومنين، مهمّ ترين نقش را در آشنايي ايرانيان با آن حضرت داشت. چرا که در آن زمان ايرانيان زيادي در کوفه و بصره حضور داشتند از آن جمله
١. افرادي که به دست فاتحان مسلمان اسير شده و به عنوان برده به کوفه آورده شده بودند که اکثر آنها اسلام آورده و آزاد شدند، ولي هم پيمان و نانخور اعراب باقي ماندند.
٢. کساني که پس از جنگ، کوفه را مناسب ترين شهر براي فرصت هاي شغلي خويش يافتند و به آنجا هجرت کردند.
٣. شماري از زندانيان ايراني آزاد شده در جنگ نهاوند و زناني که نصيب فاتحان مسلمان شده بودند و به ازدواج اسير گيرندگان خود در آمده بودند.
٤. همچنين چهار هزار ديالمه اي که در آغاز تأسيس کوفه بدانجا رفته بودند، اينها جمعيّت زيادي از ايرانياني بودند که در کوفه حضور داشتند.
از سويي حضور ايرانيان در کوفه، و از سوي ديگر رفتار عدالت محور اميرالمومنين کم کم موجبات علاقه ايرانيان به اسلام و حضرت را فراهم کرد تا جايي که عدّه زيادي از موالي، امام علي را در جنگ صفّين و جمل ياري کردند. طوايفي موسوم به زط و سيابجه که از سواران دوران ساسانيان به حساب مي آمدند، در جريان جنگ جمل در اطراف بصره با سپاهيان اصحاب جمل مقابله کردند و کار را بر عايشه، طلحه و زبير سخت نمودند. علاوه بر اين، افرادي نيز بودند که در سفرهايشان ديدارهايي با حضرت داشته اند مثل يک ايراني اصفهاني به نام داوود بن سليمان.
از جمله مواردي که در اين دوران، سبب علاقه ايرانيان به اميرالمومنين شد عبارتند از ١- مبارزه با عصبيّت عربي و برتري عرب بر عجم. ٢- مهرورزي نسبت به ايرانيان. در سفينة البحار آمده است مغيره هميشه در مقايسه ميان على و عمر مىگفت «على مهربانى و تمايلش نسبت به موالى بيشتر بود؛ و عمر بر عکس از آنها خوشش نمىآمد».
٣- اجراي عدالت در تقسيم بيت المال ميان عرب و عجم.
٤- برخورداري ايرانيان از حقوق و عطايا، مانند ديگر مسلمانان که موجب اعتراض برخي از سران و اشراف کوفه از جمله اشعث بن قيس کندي شد، و به حضرت گفت از چه روي ما را مغلوب اين حمراء ساخته اي؟ «لماذا غلبتنا هذه الحمراء».
٥- خونخواهي آن حضرت از هرمزان ايراني، که در پي مرگ عمر بن خطّاب توسّط عبيدالله بدون هيچ دليل شرعي و عرفي همراه با ابولوءلوء و همسر و دخترش به قتل رسيد. عثمان نيز با اينکه از قتل بي دليل يک مسلمان ايراني آگاه بود، به وظيفه خود عمل نکرد. امام علي ضمن نکوهش عثمان به عبيدالله بن عمر چنين گفت«اي فاسق، اگر روزي بر تو دست يابم، تو را به خونخواهي هرمزان خواهم کشت». و عبيدالله بن عمر سرانجام در جنگ صفّين کشته شد. حضور ايرانيان در کوفه از يک سو و عدالت اميرالمومنين از سوي ديگر، سبب شد ايرانياني که تاکنون اظهار مسلماني مي کردند، با اسلام حقيقي آشنا شده و حتّي محبّ اهل بيت گردند. مبارزه امام با تبعيضات نارواي خلفا و امويان نسبت به موالي، و دوري از روحيّه عصبيّت عربي، سبب شد تا ايرانيان به اسلام بدبين نشده و حساب اسلام را از حساب خلفاي جور جدا کنند و به اسلام حقيقي، ايمان بياورند.
اين مطلب در سروده «ملک الشعراى بهار» به خوبي بيان شده است
گر چه عرب، زد چو حرامى به ما
داد يکى دين گرامى، به ما
گر چه ز جور خلفا، سوختيم
زآل على تربيت آموختيم
ائمه ديگر شيعيان نيز رفتاري چون رفتار اميرالمومنين (علیه السلام) با غير اعراب به خصوص ايرانيان داشتند. امام صادق (علیه السلام) نيز در مقابل کسي که از پستي عجم و غير عرب سخن مي گفت، موضع گرفت.
ايشان در جهت محکوم کردن تعصّب عربي و افکار نژاد پرستانه مي فرمود «من تعصّب حشره الله يوم القيامه مع اعراب الجاهليه»؛ و نيز مي فرمود «من تعصّب او تعصّب له فقد خلع ربقه الايمان من عنقه کسي که تعصّب بورزد يا براي او تعصّب ورزيده شود، رشته ايمان را از گردن خود بيرون آورده است.)
رفتار همه ائمه (علیهم السلام) اينگونه بوده است. و سيره و روش و تعليمات ايشان شاهد بسيار گويايي بر کذب آن سخني است که بر سر زبان افراد معلوم الحال افتاده و مدام آنرا تکرار مي کنند که امام حسين (علیه السلام) گفته «نحن قريش و شيعتنا العرب و عدوّنا العجم»؛ .
اوّل اينکه، اين سخن در کتاب سفينة البحار از ابا عبدالله نقل شده که منظور امام صادق (علیه السلام) است نه امام حسين (علیه السلام).
دوّم اينکه، اين حديث از لحاظ سندي اعتباري ندارد و ضعيف است. چرا که اين حديث مقطّع بوده و علاوه بر اين در سند آن شخصي به نام «سلمة بن خطات» مي باشد که فردي ضعيف و غير قابل اعتماد است. همچنين نجّاشي که از متخصصّين فن رجال است، مي گويد او در حديث ضعيف است. علاوه بر او، شخص ديگري به نام عثمان بن جبلة در سند قرار گرفته که مجهول است.
سوم اينکه، اين حديث چون مخالف قرآن و سنّت است فاقد اعتبار است. چرا که در تعارض آشکار با احاديث ديگري است که از ائمه نقل شده است؛ و همچنين مخالف با آيه ١٣ سوره حجرات مي باشد.
چهارم اينکه، بر فرض که حديث از نظر سندي مشکل نداشته باشد و آنرا تلقّي به قبول کنيم، برداشت صحيحي از معناي آن مي توان داشت، و شاهد آن اينکه مرحوم شيخ عباس قمي اين حديث را در باب فضائل عجم و خدمات آنها آورده نه تقبيح آنها. بنابراين اين حديث به آن معنايي که برداشت کرده اند نيست؛ بلکه الفاظ حديث را به معناي لغوي آن بايد حمل کرد که در اين صورت اشکالي وارد نخواهد بود. با توجه به اينکه «عرب» در لغت به معناي «الابانة و الافصاح روشن بودن و فصيح» و عجم در لغت به معناي «عدم الفصاحة و گنگ» مي باشد، معناي حديث اينگونه مي شود «ما از قريشيم و شيعيان ما کساني هستند که داراي فهم اند، و دشمنان ما کساني هستند که فهم و شعوري ندارند».
آري، رفتار ائمه (علیهم السلام) چيزي جز عمل به همان اسلام نابي که فطرت هر انسان خداجويي پذيراي آن است، نبوده است. ايرانيان نيز به همين سبب، از طريق ائمه با اسلام حقيقي آشنا شده و آن را پذيرفتند.
آغاز مهاجرت ها و آشنايي با معارف اسلام
يکي از عوامل آشنايي ايرانيان با فرهنگ اسلامي مهاجرت هايي بود که پس از فتح ايران انجام شد. با فتح ايران توسّط مسلمانان بسياري از ايرانيان به اسارت گرفته شدند و به سرزمين هاي عربي رفتند. اسيران به عنوان برده به خانه هاي مسلمانان وارد شده و از نزديک با زندگي مسلمين و آداب و معارف اسلامي آشنا شده و تعليمات اسلام را مي پذيرفتند.
بسياري از اعراب هم بصورت فردي و قبيله اي به شهرهاي ايران سفر کرده و اقامت گزيدند. اعراب مهاجر در برخي از شهرها به ساخت مساجد پرداختند و در مواردي با تخريب آتشکده ها، مساجد را جايگزين آن مي کردند. به عنوان نمونه در نيشابور آتشکده قهندز ـ کهن دژ ـ به مسجد جامع تبديل شد. در تاريخ نيشابور آمده است که «چون عبدالله عامر، نيشابور را فتح کرد، آتشکده قهندز را خراب و به جاي آن جامع ساخت«.
از مهاجرت هاي فردي مي توان به سفر سعيد بن جبير، و وثاب نامي که از موالي ابن عباس است و دو سال نزد او بوده و باز به کاشان بازگشته است؛ و همچنين سفر نافع بن ابي نعيم مقريء، و حماد بن ابي سليمان کوفي، و اقامت واقد در اصفهان اشاره کرد، که ابو موسي اشعري او را موذّن خود قرار داد و نسل او تا قرن سوّم هنوز موذّن بودند. آنطور که نقل شده سلمان فارسي نيز پس از فتح اصفهان توسط ابو موسي اشعري، سفري به اصفهان داشته است. احمد بن عبدالله، معروف به «ابو نعيم اصفهاني» نويسنده دو کتابِ «حلية الاولياء و طبقات الاصفياء» و «تاريخ اصفهان»، نوشته است «پس از فتح اصفهان، سلمان به آنجا آمده، مدّتي را در جي مانده، در آنجا مسجدي هم ساخته»، و ابو اسحاق از قول «ابو الحجاج ازدي» بازگو نموده، که با سلمان در اصفهان ملاقاتي هم داشته است. و علاوه بر اين موارد، تعداد ديگري از صحابه براي اقامت به ايران سفر کرده اند که نام آنها در تاريخ ثبت شده است.
از مهاجرت هاي قبيله اي نيز مي توان به هجرت قبايل عرب به شهر جرجان اشاره کرد. يکي از نشانه هاي هجرت قبايل عرب به شهرهاي ايران، مساجدي است که به نام هاي قبايل عرب ساخته شده. مسجد بجيله، محارب، قريش، الحمراء معروف به مسجد ابن ابي رافع و مسجد اسد، العشيره، الموالي، بني عجل، بني ضبه و مساجد تيم بن ثعبه و ابن سنان از اين مساجدند. يعقوبي نيز در کتاب البلدان از انتشار قبايل عربي گزارشي ارائه کرده است.
علاوه بر اين، بسياري از ايرانيان نيز پس از آشنايي با اسلام به مکّه و مدينه سفر مي کردند و از روي ارادت و اخلاص به خدمت در مناصبي همچون رياست علمي حرمين، قضاوت در حرمين، استادي قرائت، تدريس و امامت در مسجد الحرام، اذان در مسجد الحرام و کمک در تعمير و بازسازي مسجد الحرام مي پرداختند. به عنوان نمونه مي توان از موذّنان کازروني نام برد که در سال هاي متمادي، منصب اذان در مسجدالحرام را بر عهده داشتند.
گذشته از مهاجرت هاي ايرانيان و اعراب، برخي از فرمانروايان اسلامي نيز که در شهرهاي مهاجرنشين فرمانروايي مي کردند، در آشنايي ايرانيان با اسلام نقش موثّري داشتند. فرمانروايي عمّار ياسر در کوفه، که زمينه ساز انتقال خلافت از مدينه به کوفه در زمان اميرالمومنين (علیه السلام) شد و حکومت خود حضرت نيز نقش موثّري ايفا کرد. سلمان فارسي نيز در زمان فرمانرواييش بر مدائن نقش خوبي در آشنا کردن ايرانيان با فرهنگ اسلامي داشت. او حتّي در همان اوايل جنگ سبب مسلمان شدن عدّه زيادي از ايرانيان شد. او سبب شد تا دو شهر از شهرهاي مدائن و ايوان و کاخ مدائن، از جمله تيسفون که سالها پايتخت ساسانيان بود، بدون درگيري به دعوت وي تسليم لشکر اسلام شود، و حدود چهار هزار نفر از لشکر ايران که تحت فرماندهي «رستم فرخزاد» بودند، از سپاه او جدا شده، به سپاه مسلمانان بپيوندند.
هر يک موارد گفته شده، سبب شد تا ايرانيان با معارف اسلام بيشتر آشنا شده و آماده پذيرش قلبي اسلام گردند.
منابع
١. قران کریم.
٢. نهج البلاغه شریف الرضى محمد بن حسین محقق مصحح للصبحی صالح هجرت قم ١٤١٤ قمری چاپ اول.
٣. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید عبد الحمید بن هبه الله محقق مصحح ابراهیم محمد ابوالفضل مکتبه ایه الله المرعشی النجفی قم ١٤٠٤ قمری چاپ اول.
٤. پیام امام امیر المومنین علیه السلام ناصر مکارم شیرازى تهیه و تنظیم جمعى از فضلاء دار الکتب الاسلامیه تهران ١٣٨٦ شمسی چاپ اول.
٥. مستدرک سفینه البحار نمازى شاهرودى على جامعه مدرسین قم ١٤١٨ قمری چاپ اول.
٦. بحار الانوار مجلسى محمد باقر بن محمد تقى محقق مصحح جمعى از محققان دار احیاء التراث العربی بیروت ١٤٠٣ قمری چاپ دوم.
٧. صحیح البخاری محمد بن اسماعیل ابو عبدالله البخاری الجعفی تحقیق مصطفى دیب البغا دار ابن کثیر الیمامه بیروت ١٤٠٧ قمری، ١٩٨٧میلادی الطبعه الثالثه .
٩. الکامل فی التاریخ عز الدین ابو الحسن على بن ابى الکرم المعروف بابن الاثیر دار صادر بیروت ١٣٨٥قمری ١٩٦٥میلادی.
١٠. مروج الذهب و معادن الجوهر ابو الحسن على بن الحسین بن على المسعودی تحقیق سعد داغر دار الهجره قم ١٤٠٩قمری چاپ دوم.
١١. الکافی کلینى محمد بن یعقوب بن اسحاق محقق مصحح غفارى على اکبر و اخوندى محمد دار الکتب الاسلامیه تهران ١٤٠٧ قمری چاپ چهارم.
١٢. دیوان المبتدا و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشان الاکبرتاریخ ابن خلدون عبد الرحمن بن محمد بن خلدون تحقیق خلیل شحاده دار الفکر بیروت ١٤٠٨قمری ١٩٨٨میلادی الطبعه الثانیه.
١٣. الملل والنحل محمد بن عبد الکریم بن ابی بکر احمد الشهرستانی تحقیق محمد سید کیلانی دار المعرفه بیروت ١٤٠٤قمری.
١٣. معجم البلدان شهاب الدین ابو عبد الله یاقوت بن عبد الله الحموى بیروت دار صادر ١٩٩٥میلادی الطبعه الثانیه.
١٤. طبقات المحدثین باصبهان و الواردین علیها ابو الشیخ عبد الله بن محمد محقق مصحح بلوشى عبدالغفور عبدالحق حسین موسسه الرساله بیروت ١٤١٢ قمری چاپ دوم.
١٥. تاریخ اصبهان ابو نعیم احمد بن عبد الله محقق مصحح حسن سید کسروى دار الکتب العلمیه بیروت ١٤١٠ قمری چاپ اول.
١٦. تاریخ جرجان سهمى حمزه بن یوسف عالم الکتب بیروت ١٤٠٧ قمری چاپ چهارم.
١٧. صوره الارض ابن حوقل محمد بن حوقل دار صادر بیروت ١٩٣٨ میلادی چاپ دوم.
١٨. سیر اعلام النبلاء شمس الدین ابو عبد الله محمد بن احمد الذهبی موسسه الرساله بیروت ١٤١٣ قمری ١٩٩٣ میلادی الطبعه التاسعه.
١٩. کتاب سلیم بن قیس الهلالی هلالى سلیم بن قیس محقق مصحح انصارى زنجانى خویینى محمد الهادى قم ١٤٠٥ قمری چاپ اول.
٢٠. تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی محمدی ملایری محمد انتشارات توس تهران ١٣٧٩ شمسی چاپ اول.
٢١. مکاتیب الرسول صلى الله علیه و اله و سلم احمدى میانجى دار الحدیث قم ١٤١٩ قمری چاپ اول.
٢٢. اسلام ایرانیان و عمر بن خطاب محمدعباس عطایی اصفهانی حضرت عباس علیه السلام قم ۱۳۸۸شمشی.
٢٣. الکامل فی اللغه و الادب مبرد ابو عباس محمد بن یزید المبرد محقق مصحح تغارید بیضون و نعیم زرزور دار الکتب العلمیه بیروت ١٩٨٧ میلادی - ١٤٠٧قمری چاپ دوم.
٢٤. فتوح البلدان بلاذرى احمد بن یحیى دار و مکتبه الهلال بیروت ١٩٨٨ میلادی چاپ اول.
٢٥ . تاریخ الامم و الملوک تاریخ طبری ابو جعفر محمد بن جریر الطبری تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم دار التراث بیروت ١٣٨٧قمری١٩٦٧میلادی طبعه الثانیه.
٢٦ . مجمع البیان فى تفسیر القران طبرسى فضل بن حسن انتشارات ناصر خسرو تهران ١٣٧٢ شمسی چاپ سوم.
٢٧. الجامع الصحیح المسمى صحیح مسلم مسلم بن الحجاج ابو الحسین القشیری النیسابوری تحقیق محمد فواد عبد الباقی دار احیاء التراث العربی، بیروت بی تا.
٢٨ . التحقیق فی کلمات القران الکریم مصطفوى حسن بنگاه ترجمه و نشر کتاب تهران ١٣٦٠ شمسی.
٢٩. وسایل الشیعه شیخ حر عاملى محمد بن حسن محقق مصحح موسسه ال البیت علیهم السلام موسسه ال البیت علیهم السلام قم ١٤٠٩ قمری چاپ اول.
٣٠. تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی محمدی ملایری محمد انتشارات توس تهران ١٣٧٩ شمسی چاپ اول.
٣١. مجموعه اثار استاد شهید مطهرى مطهرى مرتضی صدرا تهران چاپ ١٣٨٣ شمسی چاپ چهارم.
٣٢. اسد الغابه فى معرفه الصحابه عز الدین بن الاثیر ابو الحسن على بن محمد الجزرى دار الفکر بیروت ١٤٠٩قمری١٩٨٩میلادی.
٣٣. جهاد نوری همدانی حسین دفترنشر فرهنگ اسلامى قم ١٣٧٦شمسی چاپ هشتم.
٣٤. لسان العرب ابن منظور محمد بن مکرم دار صادر بیروت ١٤١٤ قمری چاپ سوم.
٣٥. الجامع الصحیح المسمى صحیح مسلم مسلم بن الحجاج ابو الحسین القشیری النیسابوری تحقیق محمد فواد عبد الباقی دار احیاء التراث العربی، بیروت بی تا.
٣٦. الجامع لاحکام القران قرطبى محمد بن احمد انتشارات ناصر خسرو تهران ١٣٦٤ شمسی چاپ اول.
٣٧. مروج الذهب و معادن الجوهر ابو الحسن على بن الحسین بن على المسعودی تحقیق سعد داغر دار الهجره قم ١٤٠٩قمری چاپ دوم.
٣٨. تاریخ ایران اسلامی از پیدایش اسلام تا ایران اسلامی جعفریان رسول کانون اندیشه جوان تهران ۱۳۷۸شمسی چاپ هفتم.
٣٩. احسن التقاسیم فى معرفه الاقالیم ابو عبد الله محمد بن احمد مقدسى مکتبه مدبولى القاهره ١٤١١قمری ١٩٩١میلادی الطبعه الثالثه.
٤٠. تاریخ گزیده حمد الله بن ابى بکر بن احمد مستوفى قزوینى تحقیق عبد الحسین نوایى تهران امیر کبیر ١٣٦٤شمسی چاپ سوم.
٤١. بستان السیاحه شیروانى زین العابدین بن اسکندر سنایی تهران بی تا چاپ اول.
٤٢. تاریخ بخارى نرشخى تعریب امین عبد المجید بدوى- نصرالله مبشر طرازى نرشخى محمد بن جعفر دار المعارف قاهره بی تا چاپ سوم.
٤٣. الکامل فی اللغه و الادب مبرد ابو عباس محمد بن یزید المبرد محقق مصحح تغارید بیضون و نعیم زرزور دار الکتب العلمیه بیروت ١٩٨٧ میلادی - ١٤٠٧قمری چاپ دوم.
٤٤. الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب علامه عبد الحسین امینى مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه قم ١٤١٦ قمری چاپ اول.
٤٥. الدر المنثور فى تفسیر الماثور سیوطى جلال الدین کتابخانه ایه الله مرعشى نجفى قم ١٤٠٤ قمری.
------------------------
معرفی کتاب
سیری در کتاب «مناسک حج» اثر ارزشمند حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله)
ساختار کلی کتاب
كتاب، از هجده قسمت تشكيل شده كه عبارتند از ١- اهميت حج در اسلام. ٢- اسرار حج. ٣- شرايط وجوب حج. ٤- حج مندوب(استحبابى). ٥- حج نيابتى(استيجارى). ٦- حج نذرى. ٧- اقسام حج. ٨- كيفيت حج تمتع. ٩- شرايط حج تمتع. ١٠- مواقيت احرام. ١١- احكام مواقيت. ١٢- واجبات عمره تمتع. ١٣- حج تمتع. ١٤- مصدود و محصور. ١٥- مسائل متفرقه حج. ١٦ عمرهى مفرده. ١٧- برخى از مسائل مهم و مبتلابه در حج و عمره. ١٨- آداب حج و عمره و مستحبات آنها.
گزارش محتوایی اثر
مقدمه
طبق روال رسالههاى عمليه، ابتدا، مؤلف، اجازه عمل به محتواى اين رساله را به مقلدين خود صادر نموده كه طبيعتاً بعد از بازبينى نهايى رساله و دقت در اشكالات و اصلاح آنها چنين كارى صورت مىگيرد تا به خاطر سهلانگارى در امر چاپ يا مقدمات آن، مسئلهاى به صورت ناصحيح به دست مخاطب نرسد.
اهميت حج در اسلام
نخستين بخش از کتاب، توضيحاتى است كه مؤلف دربارهى اهميت حج بيان نموده است. معظم له در این زمینه مىفرمايند حج، از اركان مهم اسلام و از بزرگترين فرايض دينى مىباشد. قرآن كريم، در آيهى ٩٧ سوره آل عمران، اهميت اين امر خطير را مورد تأكيد قرار داده، مىفرمايد «و لله على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلاً و من كفر فإن الله غنى عن العالمين». معناى قسمت دوم آيه، اين است كه هر كس حج را ترك كند، به نفس خويش ضرر رسانده است.
معظم له جمله «و لله على الناس» را به ضميمهى كلمهی «كَفَرَ»، نشان از واجب بودن حج و اهميت كم نظير آن در اسلام برشمرده است و در ادامه، با اشاره به روايت امام صادق علیه السلام، در تفسير آيهى ٧٢ سورهى اسرا«و من كان فى هذه اعمى فهو فى الآخرة اعمى و اضل سبيلاً؛ كسى كه در اين جهان (از ديدن چهره حق) نابينا بوده است، در آخرت نيز نابينا و گمراهتر است» می فرماید. يكى از معانى آيه، در مورد كسى است كه حج بر وی واجب شده، ولى امروز و فردا مىكند و نمىرود تا اينكه مىميرد؛ حال چنين كسى در قيامت، همان حالى است كه در آيهى مذكور ترسيم شده است؛ يعنى در قيامت، كور، محشور خواهد شد.
اسرار حج
مؤلف، در ادامه می نویسد از اين همه تأكيدى كه در قرآن كريم و روايات، دربارهى حج رسيده، معلوم مىشود كه يك سرّ عظيم و يك فلسفه مهمى در اين عبادت نهاده شده كه قرآن دربارهاش گفته «ليشهدوا منافع لهم». در روايات، اين منافع، به مناسبتهاى مختلف ذكر شده است؛ تربيت نفوس، تهذيب اخلاق، تقويت اساس تقوا و اخلاص، از جمله اين منافع است؛ براى مثال، در روايات آمده كسى كه اعمال حج را انجام دهد، مانند كسى است كه تازه از مادر متولد شده و اين، نشان از صفاى نفس و طهارت روح و ازالهى آثار گناه مىباشد كه توسط حج صورت مىپذيرد.
آثار ديگر حج، آثار سياسى هستند؛ يعنى با جمع شدن هزاران مسلمان از اقصى نقاط عالم در يك محل واحد و انجام اعمال واحد و اتخاذ شكل متحد، قدرت اسلام و عزت و عظمت مسلمانان به نمايش گذاشته مىشود، ولى افسوس كه مسلمانان، امروزه، قدر اين نعمت را نمىدانند و از اين امكانات بىنظير نه تنها هيچ استفادهى مطلوبى نمىكنند، بلكه مىكوشند تا در اين كنگرهى عظيم، به آتش اختلافات دامن بزنند.
از ديگر آثار حج، آثار علمى و تحقيقى مىباشد؛ بدين معنا كه مسلمانان با مشرف شدن به آن مكانهاى مقدس و مشاهده آثار پيغمبر گرامى اسلام صلی الله علیه و آله و ائمه اطهارعلیهم السلام، پى به عظمت و كنه تلاش آن ذوات مقدسه برده و حضور عالمان و بزرگان اسلام در آنجا و پرداختن به مباحث علمى، مىتواند منشأ تحولى علمى در سراسر عالم اسلام باشد.
اهميت اقتصادى حج، آخرين نكتهاى است كه نویسندۀ دانشمند اثر، در ذيل عنوان اسرار حج به توضيح آن پرداخته، مىفرمايد حضور بزرگان و دستاندركاران اقتصادى و سياسى جهان اسلام، در آن كنگره عظيم، مىتواند منشأ تبادل نظرات و راهكارهايى براى پيشرفتهاى اقتصادى و تبادلات صنعتى، ميان جهان اسلام، بشود.
شرايط وجوب حج
اين شرايط، عبارتند از بلوغ، عقل، منجر نشدن انجام حج به ترك واجبى مهمتر و يا افتادن در يك امر حرام، استطاعت كه با حاصل شدن اين چند چيز، محقق مىشود هزينه سفر، اعم از هزينه رفت آمد و خورد و خوراك و جايى براى ماندن؛ مجاز بودن براى سفر؛ نبودن مانعى براى اين كار در طول مسير و عدم واهمه براى جان و مال و ناموس؛ به لحاظ بدنى، قادر بودن براى انجام اعمال حج؛ داشتن نفقهى عيال و كسانى كه واجب النفقه محسوب مىشوند در طول سفر حج و داشتن شغل يا مالى كه بتواند بعد از بازگشت از سفر حج به زندگى خود به طور عادى ادامه دهد.
مؤلف، در مسئله ديگرى، روى اين نكته تأكيد دارد كه اگر كسى منزل شخصى براى سكونت ندارد، در حالى كه نياز بدان دارد، اگر به مقدار حج پول داشته باشد، حج بر او واجب نمىباشد.
حج استحبابى
حج، براى كسانى كه مستطيع به معنى اصطلاحى نيستند و همچنين براى كسانى كه يكبار حج انجام داده و واجب الهى از گردنشان ساقط شده، مستحب مىباشد؛ يعنى بعد از سال اول كه حج انجام شد، در سالهاى بعدى برايش مستحب مىگردد.
در این زمینه مؤلف، بر اين نكته تأكيد می ورزد كه اگر تعداد حجگزاران زياد شود، به طورى كه انجام حج مستحبى باعث مزاحمت براى افرادى كه حج برايشان واجب است، گردد، ديگر استحبابى در ميان نخواهد بود و بايد اين كار را به طور موقت و تا مرتفع شدن اين حالت، ترك كنند و نيز اگر تعداد حجگزاران به قدرى كم شود كه اطراف بيت الهى خالى از زائر و حاجى گردد، بر حاكم شرع واجب مىشود كه هر ساله عدهاى را از هزينه بيت المال، براى انجام اعمال حج، به مكه بفرستد.
حج استيجارى
نيابت در حج، از طرف شخص مرده، در حج واجب و مستحبى جايز است و از طرف شخص زنده، تنها در حج مستحبى جايز مىباشد، نه در حج واجب؛ مگر در صورتى كه حج واجب بر ذمهى شخص آمده، ولى انجام نداده و فعلاً استطاعت بدنى براى انجام آن ندارد.
مسئله ديگر در حج نيابتى، جواز انجام نيابت زن از طرف مرد و مرد از طرف زن است و در چنين حالتهايى مرد به وظيفهى خود و زن نيز به وظيفهى زنان عمل مىكند، لكن افضل آن است كه مرد از طرف مرد و زن از طرف زن به نيابت بپردازد. نكته مهم ديگر در بحث نيابت، اين است كه فرد واجب الحج و مستطيع تا زمانى كه حج خود را انجام نداده نمىتواند از طرف ديگرى نيابت كند.
حج نذرى
هر كس كه بالغ و عاقل باشد و از روى قصد و اختيار نذر كند حج را، حج بر وى واجب خواهد شد. اگر كسى نذر كند بدون آنكه زمان خاصى را معين كند، مىتواند آن را به تأخير بيندازد، امّا اگر در زمان خاصى نذر كند و در آن زمان نرود، كفاره برايش واجب خواهد شد و طبق نظر مؤلف احوط آن است كه قضايش را نيز به جا بياورد.
اقسام حج
حج، داراى سه قسم است كه عبارتند از حج تمتع، حج افراد و حج قران. حج تمتع وظيفهى كسى است كه محل سكونتش بيش از چهل و هشت مايل از مكه فاصله داشته باشد كه حدوداً هشتاد و شش كيلومتر مىشود. حج افراد و قران نيز وظيفه اهل مكه و كسانى كه فاصلهشان تا مكه كمتر از مقدار مذكور است، مىباشد. كسى هم كه اهل مكه است، امّا براى مسافرت از مكه بيرون رفته، مىتواند موقع بازگشت، حج تمتع بكند. از آنجايى كه غالب مسلمانان عالم در فاصله بيشترى از حد مذكور نسبت به مكه قرار دارند، لذا مؤلف، اقدام به توضيح حج تمتع نموده است.
كيفيت حج تمتع
مولف به طور اجمالى حج تمتع رااینگونه تبيين كردهاند الف) عمره تمتع واجب است عمره تمتع حتماً در ماههاى حج؛ يعنى شوال، ذىالقعده و ذىالحجه انجام گيرد. اعمال آن نيز عبارتند از ١- احرام از ميقات به نيت عمره تمتع. ٢- طواف اطراف كعبه معظمه. ٣- دو ركعت نماز طواف در مقام ابراهيم. ٤- سعى بين صفا و مروه. ٥- تقصير؛ يعنى كوتاه كردن مقدارى از مو يا ناخن. بعد از انجام اين پنج عمل، از احرام خارج شده و تمام كارهايى كه بر محرم حرام است، برايش حلال مىشود.
ب) حج تمتع حج تمتع، متشكل از سيزده عمل است كه عبارتند از ١- احرام از مكه. ٢- وقوف در عرفات از ظهر تا غروب روز نهم ذى حجه. ٣- وقوف در مشعر از طلوع فجر تا طلوع آفتاب روز عيد قربان. ٤- رفتن به منى و رمى جمرهى عقبه(سنگ زدن به ستون موجود در آخر منى كه جمرهى عقبه نام دارد). ٥- ذبح قربانى در منى در روز عيد؛ يعنى دهم ذى حجه. ٦- تقصير يا حلق يا گرفتن مقدارى از ناخن يا مو. بعد از اين اعمال، از حال احرام خارج مىشود و غير از زنان و عطر، همه چيز برايش حلال مىشود.
٧- طواف حول كعبه كه طواف زيارت نام دارد. ٨- انجام دو ركعت نماز طواف. ٩- سعى بين صفا و مروه كه بعد از آن عطر هم برايش حلال مىشود. ١٠- طواف ديگرى حول كعبه كه بدان طواف نساء مىگويند. ١١- خواندن دو ركعت نماز طواف نساء كه با اين عمل، زنان برايش حلال مىشوند. ١٢- بازگشت به منى و ماندن در آنجا در شبهاى يازدهم و دوازدهم و در بعضى حالات حتى شب سيزدهم. ١٣- رمى جمرههاى سهگانه(سنگ زدن به هر يك از ستونهاى سهگانه موجود در منى)، در روز يازدهم و دوازدهم ذى حجه. بعد از ظهر روز دوازهم، اعمال تمام شده و مىتواند به مكه باز گردد، در حالى كه حاجى شده است.
صاحب اثر، در ادامه اين هيجده عمل(پنج عمل عمرهى تمتع و سيزده عمل حج تمتع) را در مسائل بعدى به تفصيل توضيح دادهاست.
مصدود و محصور
مصدود، به كسى گفته مىشود كه شخصى او را بعد از احرام بستن براى عمره يا حج، از انجام ساير اعمال محروم كرده باشد و محصور، به كسى گفته مىشود كه به خاطر مريضى و امثال آن، توان انجام اعمال حج يا عمره را نداشته باشد. اين افراد، احكام خاصى دارند كه در اين قسمت بدانها اشاره شده است.
مسائل متفرقه حج
مؤلف، در اين قسمت نيز به پنج مسئله از مسائل متفرقه حج اشاره كرده كه اولى عبارت است از اينكه اگر كسى قربانى نداشت و پول آن را نيز همراه نداشت، به جاى قربانى، ده روز روزه مىگيرد كه سه روزش به صورت پشت سر هم و در ايام حج بوده و ما بقى آن، بعد از بازگشت به وطن مىباشد. مسئله بعدى اين است كه اگر كسى بعد از پايان يافتن اعمال عمره تمتع و خروج از احرام، به خاطر مريضى يا هر دليلى ديگر، نخواهد اعمال حج تمتع را انجام بدهد، عاصى و گناهكار نخواهد بود.
عمره مفرده
معظم له اعمال عمرهى مفرده را نيز در ضمن هفت مسئله توضيح داده، سپس در چند جمله بعضى از مسائل مهم و مبتلابه در حج و عمره را بيان كرده است.آداب حج و عمره، نيز مشتمل بر عدهاى از مستحبات و مكروهات است كه در بخش پایانی كتاب، ذكر شده است.
لازم به ذکر است اين رساله نفیس در وهلۀ نخست به زبان عربی و با عنوان«مناسک الحج»به زیور طبع آراسته شد؛ سپس در سال ١٣٨٦، در یک جلد و در ٢٨٨ صفحه در قطع رقعی توسط انتشارات مدرسة الإمام علي بن أبيطالب علیهالسلام به فارسی ترجمه و منتشر شده است که تا کنون نیز چندین مرتبه تجدید چاپ شده است.
تمام آنچه در برنامههاى دينى وارد شده و انسان را به ياد خدا و عظمت آئين او مىاندازد شعائر الهى است؛«شعائر اللّه» به معنى «نشانههاى پروردگار» كه شامل سر فصلهاى آئين الهى و برنامههاى كلى و آنچه در نخستين برخورد با اين آيين چشمگير است و از جمله مناسك حجّ، كه انسان را به ياد خدا مىاندازد.
در این میان کتاب ارزشمند«مناسك حج»، رسالهاى است كه مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیتالله العظمی مكارم شيرازى مدظله، براى مقلدين و علاقمندان به احکام و اعمال فریضۀ حج به رشتۀ تحریر درآورده است تااحكام حج و عمره در يك كتاب مدون، در دسترس همگان قرار گیرد.
------------------------
معارف اسلامی
مکّه، پناهگاهی أمن
پرسش منظور از اینکه مکّه پناهگاهی امن است، چه می باشد؟
پاسخ اجمالی طبق آیه ١٢٥ سوره بقره، خانه کعبه که دارای قداست و نورانیت خاصی است، از طرف پروردگار، به عنوان یک کانون امن و امان اعلام شده تا مردم در هر قشر و گروهی با تمام اختلافاتى که دارند در جوار آن، کنار هم بنشینند و به مذاکره بپردازند. بسیاری از اوقات طرفین نزاع، یا دولت هاى متخاصم جهان مایلند رفع خصومت کنند و براى این منظور به مذاکره بنشینند، اما مکانى که براى هر دو طرف محترم باشد، پیدا نمى کنند؛ ولى در اسلام، این پیش بینى شده و«مکّه» به عنوان چنین مرکزى اعلام گردیده است.
پاسخ تفصیلی خداى متعال در آیه١٢٥ سوره«بقره» مى فرماید (هنگامى که خانه کعبه را مثابه (محل بازگشت و توجه) مردم و مرکز امن و امان قرار دادیم)؛ «وَ اِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَهً لِلنّاسِ وَ اَمْناً».
طبق آیه فوق، خانه خدا(خانه کعبه) از طرف پروردگار، به عنوان یک پناهگاه و کانون امن و امان اعلام شده، و مى دانیم در اسلام مقررات شدیدى براى اجتناب از هر گونه نزاع، کشمکش، جنگ و خونریزى در این سرزمین مقدس وضع شده است، به طورى که نه تنها افراد انسان در هر قشر و گروه و در هر گونه شرائط باید در آنجا در امنیت باشند، بلکه حیوانات و پرندگان نیز در آنجا در امن و امان به سر مى برند و هیچ کس حق ندارد مزاحم آنها شود.
در جهانى که همیشه نزاع و کشمکش در آن وجود دارد، بودن چنین مرکزى در آن مى تواند اثر عمیق مخصوصى براى حل مشکلات مردم از خود نشان دهد؛ زیرا امن بودن این منطقه، سبب مى شود که مردم با تمام اختلافاتى که دارند در جوار آن در کنار هم بنشینند، و به مذاکره بپردازند، و به این ترتیب یکى از مهم ترین مشکلات، که معمولاً براى فتح باب مذاکرات براى رفع خصومت ها و نزاع ها وجود دارد حل مى شود.
چون بسیار مى شود طرفین نزاع، یا دولت هاى متخاصم جهان مایلند رفع خصومت کنند و براى این منظور به مذاکره بنشینند، اما مکانى که براى هر دو طرف مقدس و محترم و به عنوان مرکز امن و امان، شناخته شده باشد، پیدا نمى کنند، ولى در اسلام، این پیش بینى شده است و «مکّه» به عنوان چنین مرکزى اعلام گردید.
هم اکنون تمام مسلمانان جهان که متاسفانه گرفتار کشمکش ها و اختلافات مرگبارى هستند مى توانند با استفاده از قداست و امنیت این سرزمین باب مذاکرات را بگشایند و از معنویت این مکان مقدس که نورانیت و روحانیت خاصى در دل ها ایجاد مى کند به رفع اختلافات خود بپردازند.(١)
منظور از «مقام ابراهیم(علیه السلام)»
پرسش منظور از «مقام ابراهیم (علیه السلام)» چیست؟
پاسخ اجمالی منظور از مقام ابراهیم در آیه ١٢٥ سوره «بقره» که دستور داده شده در آنجا محلی برای نمازتان انتخاب کنید، همان مقام معروف ابراهیم(علیه السلام) است که در نزدیکى خانه کعبه قرار گرفته و حجاج بعد از انجام طواف به نزدیک آن مى روند و نماز طواف به جا مى آورند. پاسخ تفصیلی خداى متعال در آیه١٢٥ سوره«بقره» مى فرماید (از مقام ابراهیم نمازگاهى براى خود انتخاب کنید)؛ «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ اِبْراهیمَ مُصَلّىً».
در این که منظور از مقام ابراهیم(علیه السلام) چیست؟ در میان مفسران گفتگو است
بعضى گفته اند تمام «حج» مقام ابراهیم(علیه السلام) است.
بعضى به معنى «عرفه» و «مشعر الحرام» و «جمرات سه گانه» گرفته اند.
و بعضى گفته اند «تمامِ حرمِ مکّه»، مقام محسوب مى شود.
ولى ظاهر آیه همان گونه که در روایات اسلامى وارد شده(١) و بسیارى از مفسران نیز گفته اند، اشاره به همان مقام معروف ابراهیم(علیه السلام) است که محلى است در نزدیکى خانه کعبه، و حجاجبعد از انجام طواف به نزدیک آن مى روند و نمازطواف به جا مى آورند، بنابراین منظور از «مصلى» نیز محل نمازاست.(٢)
بیان عظمت حجّ در کلام امام علی(علیه السلام)
پرسش امام علی(علیه السلام) عظمت حجّ را چگونه بیان می کنند؟
پاسخ اجمالی حضرت امیر(علیه السلام) حج را با این تعابیر توصیف می کند قبله همه مردم، پرچم اسلام و پناهگاه امنی که تشنه کامان به آن پناه می آورند. خداوند حجّ را به عنوان علامتی برای عظمتش بر مردم واجب نمود و مردم همچون فرشتگانی که گرد عرش می گردند، دور کعبه طواف می کنند و در جایگاه پیامبران ایستاده، به عزت الهی اعتراف می کنند و در این میعادگاه مغفرت و تجارتخانه عبادات الهی، سودهای فراوان نصیب شان می شود.
پاسخ تفصیلی امام علی(علیه السلام) در آخرین بخش از خطبه اول نهج البلاغه، سخن از مساله وجوب حجمى گوید و با تعبیرات بسیار لطیف و زیبا، مسلمین جهان را به انجام این فریضه بزرگ الهى تشویق مى نماید، مى فرماید (خداوند حجّ بیت الله الحرام [خانه گرامى و محترمش] را بر شما واجب کرده است)؛ «وَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ حَجَّ بَیْتِهِ الْحَرامِ».
سپس در توصیفى براى خانه کعبه مى فرماید (همان خانه اى که خداوند آن را قبله همه مردم قرار داده است)؛ «الَّذى جَعَلَهُ قِبْلَهً لِلاَنامِ». (٣)
در هر شبانه روز، چندین بار رو به سوى آن مى کنند و مرکز دایره صفوفِ جماعتِ آن، رمز وحدت همه مسلمین جهان است.
آن گاه در توصیف دیگرى از این خانه بزرگ و مراسم واقعى حج که عاشقان بى قرار الهى را به سوى خود دعوت مى کند، مى فرماید (آنها همچون تشنه کامانى که به آبگاه مى روند به سوى آن مى آیند و همچون کبوتران به آن پناه مى جویند)؛ «یَرِدُونَهُ (٤) وُرُودَ الاَنْعامِ وَ یَاْلَهُونَ (٥) اِلَیْهِ وَلُوهَ الْحَمامِ». (٦)
تشبیه به انعام یا به خاطر تواضع فوق العاده حجّاج بیت الله است یا اشاره به بى قرارى و بى تابى آنها به هنگام هجوم به سوى کعبه و طواف مى باشد و باید توجّه داشت که این گونه تعبیرات در عرف عرب مفهومى متفاوت با عرف ما دارد. و تشبیه به حمام (کبوتر) به خاطر آن است که این پرنده، رمز محبّت و صلح و صفا و امنیّت و زمزمه آمیخته به شوق است.
سپس به یکى از فلسفه هاى حج پرداخته، مى فرماید (خداوند سبحان حجرا علامت فروتنى در برابر عظمتش قرار داده و نشانه اى از اعتراف به عزّتش)؛ «وَ جَعَلَهُ سُبْحانَهُ عَلامَهً لِتَواضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ اِذْعانِهِمْ لِعِزَّتِهِ».
زیرا مناسک و مراسم حج مشتمل بر اعمال و رفتار بسیار متواضعانه اى است که در برابر حق انجام مى شود و هیچ عبادتى در میان عبادات تا این حد، نشانه هاى تواضع در آن نمایان نیست، احرام بستن و از تمام لباس و زر و زیورها به دو قطعه پارچه ندوخته قناعت نمودن و طواف خانه خداو سعى صفا و مروه و وقوف در بیابان عرفات و مشعر و منى و رمى جمرات و تراشیدن سر، همه اعمالى است متواضعانه که در برابر عظمت پروردگار انجام مى گیرد و به راستى غرور و تکبّر و نخوت هر انسانى را در هم مى شکند.
سپس به این حقیقت اشاره مى کند که قرار گرفتن در صفوف حاجیان و زائران بیت الله، افتخار بزرگى است که خداوند به گروهى از بندگانش بخشیده، مى فرماید (و از میان خلق خدا شنوندگانى را برگزیده که دعوت او را به سویش اجابت کرده و سخنش را تصدیق نموده اند)؛ «وَ اخْتارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمّاعاً (٧) اَجابُوا اِلَیْهِ (٨) دَعْوَتَهُ وَ صَدَّقوا کَلِمَتَهُ».
در احادیث اسلامى آمده است که ابراهیم و اسماعیل بعد از آن که ماموریت خدارا در بناى خانه خداانجام دادند خداوند به ابراهیم دستور داد که مردم را با صداى رسا به حج دعوت کند. او عرضه داشت صداى من به جایى نمى رسد، خداوند فرمود بر تو صدا زدن و بر من رساندن، ابراهیم بر فراز مقام که در آن روز به خانه کعبه چسبیده بود قرار گرفت، مقام مرتفع شد تا آن جا که از کوه ها برتر گشت، ابراهیم انگشت در گوش خود گذاشت و با صداى بلند در حالى که رو به شرق و غرب کرده بود گفت «اَیُّهَا النّاسُ کُتِبَ عَلَیْکُمْ الْحَجُّ اِلَى الْبَیْتِ الْعَتیقِ فَاَجیبُوا رَبَّکُمْ»؛ (اى مردم حجّ خانه خدابر شما مقرّر شده است دعوت خدارا اجابت کنید) و تمام کسانى که در پشت دریاهاى هفتگانه و در میان مشرق و مغرب تا انتهاى زمین بودند بلکه کسانى که در پشت پدران و رحم مادران قرار داشتند، صداى او را شنیدند «وَ لَبَّیْکَ اللّهُمَّ لَبَّیْکَ» گفتند. (٩)
بار دیگر به فلسفه حج و آثار سازنده آن باز مى گردد و مى فرماید (آنها [حجّاج بیت الله] در جایگاه پیامبران الهى وقوف کرده و به فرشتگانى که به گرد عرش الهى مى گردند شبیه مى شوند)؛ «وَ وَقَفُوا مَواقِفَ اَنْبیائِهِ وَ تَشَبَّهُوا بِمَلائِکَتِهِ الْمُطیفینَ بِعَرْشِهِ».
تعبیر به «مواقف انبیا» به خاطر آن است که پیامبران زیادى بعد از ابراهیم و حتّى طبق روایاتى قبل از ابراهیم به زیارت این خانه توحید شتافتند (١٠) و تعبیر به تشبّه به فرشتگان به خاطر آن است که خانه اى درست بر فراز خانه کعبه در آسمانها قرار دارد که فرشتگان بر گرد آن طواف مى کنند. (١١)
در ادامه اسرار و آثار حج مى افزاید (آنها سودهاى فراوانى در این تجارتخانه عبادت الهى به دست مى آورند و به سوى میعادگاه آمرزش و مغفرتش مى شتابند)؛ «یُحْرِزُونَ (١٢) الاَرْباحَ فى مَتْجَرِ عِبادَتِهِ وَ یَتَبادَرُون عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ».
تعبیر به «یُحْرِزُون»؛ (انبار مى کنند) و «اَرْباح»؛ (سودها) و «مَتْجَر»؛ (تجارتخانه) تعبیرات لطیفى است که این برنامه مهم معنوى را با برنامه محسوس و ملموس مادّى که براى همگان قابل درک است، تشبیه مى کند و راستى چه تجارتى برتر و بالاتر از عملى که اگر صحیح انجام شود انسان از تمام گناهانش پاک مى شود! درست مانند روزى که از مادر متولّد شده است، آن گونه که در احادیث اسلامى آمده است.
سپس مى افزاید (خداوند متعال این خانه را پرچمى [یا علامتى] براى اسلام قرار داده و حرم امنى براى پناه جویان)؛ «جَعَلَهُ سُبْحانَهُ و تَعالى لِلاِسْلامِ عَلَماً وَ لِلْعائِذینَ حَرَماً».
سپس بعد از ذکر این همه فضایل و اسرار به مساله واجب بودن زیارتخانه خدااشاره کرده، مى فرماید (خداوند اداى حقّ آن را واجب شمرده و حجّ آن را لازم کرده و بر همه شما زیارت آن را به طور دسته جمعى مقرّر داشته و فرموده است و براى خدابر همه مردم است که آهنگ خانه [او] کنند ـ آنها که توانایى رفتن به سوى آن را دارند، و هر کس کفر ورزد [و حج را ترک کند به خود زیان رسانده] خداوند از همه جهانیان بى نیاز است)؛ «فَرَضَ حَقَّهُ وَ اَوْجَبَ حَجَّهُ وَ کَتَبَ عَلَیْکُمْ وِفادَتَه فَقالَ سُبْحانَهُ ولِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَیْهِ سَبیلا وَ مَنْ کَفَرَ فَاِنَّ اللهَ غَنیّ عَنِ الْعالَمینَ».(١٣)
پی نوشت
(١). «کافى»، جلد ٤، صفحات ٢٢٣، ٢٤٩ و ٤٢٥، حدیث ١ (دار الکتب الاسلامیة)؛ «التهذیب»، جلد ٥، صفحات ١٣٧ و ١٣٨ (دار الکتب الاسلامیة)؛ «بحار الانوار»، جلد ٣٠، صفحه ٦٠٦ و... .
(٢). گرد آوري از کتاب تفسیر نمونه، آيت الله العظمي مکارم شيرازي، دار الکتب الإسلامیه، چاپ پنجاه و پنجم، ج ١، ص ٥١٢.
(٣). «انام» بعضى آن را به معناى انسانها و بعضى به معناى موجودات عاقلى که بر روى زمین زندگى مى کنند اعم از جن و انس تفسیر کرده اند، در صورت اوّل مفهوم جمله این است که حج تنها قبله انسانهاست و در صورت دوّم، قبله براى جن و انس هر دو محسوب مى شود. بعضى آن را از ریشه «ونام» به معناى صدا دادن دانسته اند، سپس به همه موجودات ذى روح یا خصوص جن و انس اطلاق شده است. (تاج العروس مادّه انم).
(٤). «یردون» از مادّه «ورود» در اصل به معناى وارد شدن حیوانات تشنه به آبگاه است، سپس به هر گونه داخل شدن در هر محل اطلاق شده است.
(٥). «یألهون» بعضى آن را از ماده «اَلَهَ، اُلُوهاً» به معناى عبادت کردن دانسته اند. بنابراین یألهون یعنى پرستش مى کنند و گاه گفته شده این ماده به معناى تحیّر است چرا که وقتى انسان درباره ذات و صفات خدا مى اندیشد، متحیّر مى شود و گاه گفته اند که ماده اصلى آن وَلَهَ مى باشد که و او آن تبدیل به همزه شده است (تعبیر به ولوه در ادامه جمله بالا به صورت مفعول مطلق نیز مؤیّد این معناست) و وَلَهَ به معناى پناه گرفتن و تضرّع کردن همراه شوق است.
(٦). «حَمام» (به فتح) به معناى کبوتر و «حِمام» (به کسر) به معناى مرگ است و در عبارت بالا همان معناى اوّل منظور است.
(٧). «سُمّاع» بر وزن طلاّب، جمع «سامع» است (مانند طلاّب که جمع طالب است).
(٨). ضمیر «الیه» ممکن است به خانه کعبه یا به خداوند بازگشت کند و در مفهوم جمله تفاوت چندانى حاصل نمى شود.
(٩). نورالثّقلین، ج ٣، ص ٤٨٨، ح ٧٤.
(١٠). در احادیث آمده است که از جمله پیامبرانى که این خانه توحید را زیارت کرده اند آدم و نوح و ابراهیم و موسى و یونس و عیسى و سلیمان و همچنین پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بود. (شرح نهج البلاغه خویى، ج ٢، ص ٢٥٢).
(١١). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ١، ص ١٢٤.
(١٢). «یحرزون» از مادّه «احراز» به معناى حفظ کردن و ذخیره کردن و انبار نمودن است. به همین دلیل، حرز به محلّى مى گویند که محفوظ است مانند صندوق، انبار و مانند آن.
(١٣). پيام امام امير المومنين عليه السلام، آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى، دار الكتب الاسلاميه، تهران، ١٣٨٧ ه. ش، ج ١، ص ٢٥٤.
------------------------
احکام شرعی
تبعیت در نماز از اهل سنت در ایام حج
پرسش مسائل مبتلا به تبعیت از اهل سنت کدامند؟
پاسخ نماز خواندن با اهل سنّت و شرکت در جماعات آنها در ایّام حج و مانند آن، براى حفظ وحدت مسلمین از مستحبّات موکّد و موجب تقویت صفوف در برابر دشمنان است، و در روایات معصومین (علیهم السلام) تاکیدات فراونى درباره آن شده است، و چنین نمازى کفایت از نماز واجب مىکند، و اعاده آن لازم نیست.
١. حاجیان شیعه و پیروان مکتب اهلبیت (علیهم السلام) نباید در ایّام حج و مانند آن، نماز جماعت جداگانه به طور گروهى در کاروانها یا مسجدالحرام یا مسجدالنّبى، تشکیل بدهند، و چنین نماز جماعتى خالى از اشکال نیست، مگر این که نماز چند نفرى باشد.
٢. حُجّاج محترم مىتوانند در مساله وقت نماز و مانند آن از آنها پیروى نمایند، و با آنها نماز بخوانند، و براى سجده اگر بتوانند، روى سنگهاى کف مسجد سجده نمایند (زیرا سجده بر تمام آن سنگها جایز است) و اگر نتوانند، روى فرش سجده مىکنند، و لازم نیست دست بسته نماز بخوانند، یا بعد از حمد آمین بگویند.
٣. استفاده از بادبزن، یا حصیرهاى بدون نخ، یا حصیرهاى معمولى که نخ نازکى دارد، براى سجده کردن در همه حال جایز است، و لزومى ندارد از مهر استفاده شود که مخالفان به خاطر تبلیغات نادرست روى آن حسّاسیّت دارند. بلکه استفاده از مهر در بعضى از مواقع ـ که باعث بدبینى و اعتراض مىشود ـ اشکال دارد.
٤. زوّار عزیز خانه خدا در مورد هلال ماه ذى الحجّه مىتوانند از آنها پیروى کنند، و کسانى که به هنگام افطارروزه در مسجدالحرام یا سایر مساجد آنان حضور دارند، هرگاه به آنها اصرار بر افطارکنند، مانعى ندارد همزمان با آنها افطارنمایند، و روزه آنها صحیح است.
٥. زوّار خانه خدا باید از تمام کارهایى که موجب وهن مذهب است اجتناب ورزند؛ مانند
الف) بازگشت از مسجدالحرام و مسجدالنّبى و صفوف جماعت، هنگام اذان یا نزدیک اذان.
ب) پرداختن به خرید و فروش در بازارها و خیابانها، یا بازگشتن با اجناس خریدارى شده به سمت کاروانها در چنان ساعاتى؛ بلکه این کارها را کنار بگذارند، و به جماعت بپیوندند.
ج) اجتماع پشت دیوار بقیع براى زیارت قبور معصومین (علیهم السلام)، هنگام نماز جماعت.
د) پوشیدن لباسهاى نامناسب که مایه وهن در انظار عموم است.
هـ ) برخورد خشونتآمیز در سخن یا رفتار با سایر زوّار خانه خدا، یا ساکنان مکّه و مدینه.
خلاصه پیروان مکتب اهلالبیت (علیهم السلام) باید چنان رفتار کنند که همه احساس نمایند آنها به برکت پیروى از اهلبیت (علیهم السلام) از تربیت بالایى برخوردارند، و هیچ گونه بهانهاى به دست مخالفان ندهند که این کار اجر و ثواب حجّ آنها را انشاء الله مضاعف مىسازد.
پی نوشت: