ماهنامه الکترونیکی خبری - تحلیلی بلیغ (سال پنجم - شماره چهل و سوم - مرداد 1398)

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 

ماهنامه الکترونیکی خبری - تحلیلی بلیغ (سال پنجم - شماره چهل و سوم - مرداد 1398)

طلیعه سخن

دنیای مدرن با هدف تضعیف فرهنگ ازدواج و نهاد مقدس خانواده ، با محوریت سبک زندگی مدرن و اصالت لذت، فارغ از چارچوب خانواده، روابط جنسی را در گستره ای فراگیر ترویج داده است؛ این چالش از آن جهت است که در دنیای مدرن، اخلاق مداری به شدت بی معناست و فرهنگ ازدواج و خانواده گرایی نیز مغایر با اصالت لذت و شهوت تعریف می گردد.

این بحران عمومی در حالی است که آموزه های اسلامی، عقلانیت جنسی(فرویدیسم ) را بر نمی تابد چرا که شیوع اختلال جنسی در این حالت اجتناب ناپذیر خواهد بود؛ لذا نگاه متعالی اسلام بر مبنای مدیریت غرایز جنسی و تحقق روابط جنسی مطلوب در چارچوب ازدواج(فرهنگ جنسی) تعریف می گردد.

در این میان سیرۀ نبوی و سیرۀ ائمۀ اطهار علیهم السلام از یک سو بر مدار ترویج ازدواج آسان و از سوی دیگر تبیین فرهنگ جنسی منحصر شده است.

آسان گرفتن شرایط ازدواج از سوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ازدواج حضرت علی علیه السلام و فاطمه زهرا ، نمونه یک ازدواج آسان و دستور العمل های جنسی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در شب عروسی حضرت زهرا سلامالله علیها و امام علی علیهالسلام، نشان دهندۀ حکمت اسلام در ارائۀ فرهنگ جنسی و تقبیح حیاورزی ها و جهالت های نادرست در رابطه جنسی است.

این پدیدۀ شگرف از آن جهت دراری اهمیت است که فرهنگ، مقوم ارضای صحیح غرایز انسانی است ، لذا تعلیم و تربیت در حیطۀ مسائل جنسی، زمینه ساز تحقق ازدواج آسان و تشکیل نهاد مقدس خانواده می شود و فلسفۀ تأکیدات بی شائبۀ اهل بیت علیه السلام بر اصل ازدواج را آشکار می سازد.

در این میان ایجاد آگاهی نسبت به هویت های جنسیتی و احیاء هویت های مردانه و زنانه از جمله ابعاد مثبت فرهنگ جنسی در معرفت شناسی خانواده است چرا که ساحت خانواده بر مدار مردانگی مرد و زنانگی زن استوار است.

لذا روشنگری نسبت به هویت فطری زنان و مردان زمینه ساز فلسفۀ ازدواج خواهد بود و جامعه هدف را از اقناع فکری و روحی برای تشکیل خانواده بهره مند خواهد ساخت.

ظرفیت های بی بدیل اسلام در آموزش تربیت صحیح جنسی در حالی است که عدم آموزش فرهنگ جنسی و عدم روشنگری نسبت به هویت های جنسیتی ؛ یکسان سازی هویتی زنان و مردان را به همراه داشته و مردنمایی زنان و زن نمایی مردان؛ جهالت جنسیتی را پدید آورده است که در عمل به نابودی خانواده و بی معنایی اصل ازدواج منجر شده است.

این چالش از یک سو معلول هجوم فرهنگ های بیگانه و تشدید اختلالات جنسی در جامعه در سایۀ بهره گیری مردم از پورنوگرافی است؛ حال آنکه پورنوگرافی در جوامع غربی، نه در راستای آموزش جنسی ، بلکه بر مدار ارضای تفریحات جنسی است لذا به شدت انتزاعی و تخیلی است و با فرهنگ و اخلاق جنسی در چارچوب خانواده به شدت بیگانه است.

در تبیین این مدعا باید گفت پورنوگرافی تقلیل بی قاعده عمل جنسی به دفع غرایز به هر طریق ممکن است که در حقیقت بیانگر چارچوب مدرنیسم در مسائل جنسی است.

بنابراین صنعت پورنوگرافی با ایجاد تحریک مصنوعی، فحشا را جایگزین رابطه عمیق جنسی در خانواده می کند؛ بر این اساس ازدواج و تشکیل خانواده در این رویکرد تقلیلی به شدت رنگ می بازد؛ بی جهت نیست که اصل لذت طلبی و عدم تمایل برای تشکیل خانواده و نیز عدم رغبت در تولید نسل و نیز شیوع روابط آزاد جنسی قبل از ازدواج و حتی پس از ازدواج در جامعه مشاهده می شود که نشان دهندۀ دگر دیسی و تغییرات هویتی و استحالۀ فرهنگی است.

از سوی دیگر ترس نابجا و سهل انگاری متولیان فرهنگی کشور درتبیین فرهنگ جنسی و مسائل روحی و روانی رابطه صحیح جنسی، جامعۀ اسلامی را بیش از پیش به سوی بحران جنسی سوق داده است.

در این میان نهاد حوزه و دانشگاه، رسانۀ ملی و دیگر نهادهای فرهنگی کشور به ویژه شورای عالی انقلاب فرهنگی، با رویکرد محافظه کارانه ، این مولفه مهم را درکشور مورد بی اعتنائی قرار داده ا ند؛ به نحوی که باید ارتباط ٩٠درصدی طلاق با مسائل جنسی را ، ارمغان محافظه کاری سیاستگذاران فرهنگی و تداوم فضای راز آلود بودن موضوعات جنسی در کشور دانست.

البته عدم تدوین الگوی صحیح جنسی در جامعه اسلامی، نفوذ سند ٢٠٣٠ در سیستم آموزشی کشور را تشدید کرده است که در نهایت هویت فرهنگی جامعه را دستخوش تغییرات خواهد کرد.

آری تغییر ماهیت روابط جنسی در عصر کنونی با اسنادی هم چون سند ٢٠٣٠یونسکو، هشداری است برای همگان،تا در راستای مبارزه با روابط آزاد جنسی و ارائۀ الگوی صحیح آموزش جنسی، متناسب با سنین مختلف گام بردارند،حال آنکه در عمل شاهدیم غفلت سیاستگذاران فرهنگی نظام اسلامی در ترسیم چارچوب های نظری فرهنگ جنسی و ناتوانی در تفکیک روابط جنسی لذت گرا و روابط جنسی اخلاق گر به مهمترین و کلیدی ترین تهدید اجتماعی کشور تبدیل شده است.

گفتنی است مبنای روایی ترویج ازدواج آسان بر مدار نفی رهبانیت و سرکوب غرایز جنسی «لا رهبانیة فی الاسلام؛ در اسلام، رهبانيت نيست. » و تأکید پیامبر اکرم بر اصل ازدواج:« النِّکَاحُ سُنَّتِی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی ؛ نکاح؛ سنّت من است. هر کس از سنّت من رویگردان شود از من نیست». استوار است.

لذا اسلام با نفی لذت گرایی بی قاعده غرب و تقبیح سرکوب غرایز، لذت جنسی را با ایجاد رابطه عاطفی مشروع و حلال در ساحت خانواده ترسیم می کند؛ بر این اساس ضرورت عزم همگانی برای ترویج «ازدواج آسان » همراه با تدوین الگوی صحیح جنسی و نیز اقدام دولتمردان در ساخت مسکن های ارزان قیمت بیش از پیش احساس می شود چرا که تحقق این مهم تنها راهکار برون رفت از آسیبهای اخلاقی و اجتماعی، اعتیاد، و بدحجابی است.

----------------------------------------

دیدارها

جمعی از علمای اهل سنت هند

مراسم عزاداری شهادت امام جعفر صادق علیه السلام

مسنولان آستان قدس رضوی

رؤسای دانشگاه های فرهنگیان

مراسم جشن میلاد امام رضا علیه السلام و عمامه گذاری

رئیس حوزه علمیه خواهران

----------------------------------------

گزیده سخنان

    قرارگاه فرهنگی تبلیغی قوي در خوزستان تشکیل شود

    موسسه ما به نام «موسسه دار الاعلام» ظرفیت مهمي براي مقابله با شبهات فرهنگي معاندان دارد و ما حاضريم با تمام قوا آن را در اختيار بگذاريم. در این مرکز اساتید مبرز، طلاب درس خوانده و پژوهشگران و دانش پژوهان نخبه ای حضور دارند که هم شبهات را می دانند و هم به پاسخها اشراف کامل دارند؛ این مرکز با این پشتوانه و ظرفیت عظیم در اختیار شماست.
    رییس جمهور آمریکا گرفتار اوهام و خیالات است

    رییس جمهور آمریکا مذاکره ای که بیش از یک سال برای آن زحمت کشیده شده بود و علاوه بر کشورهای اروپایی و آمریکا، به تصویب شورای امنیت نیز رسیده بود را یکجانبه زیرپا گذاشت و از توافق برجام خارج شد. با این حال چگونه امید دارد کسی با او مذاکره کند؟
    دانشگاه باید کانون دانش و تقوا باشد

    اگر خدای ناکرده دانشگاه فاسد باشد، دانشگاهیان و دانشجویان درست تربیت نخواهند شد، شما بدانید مسؤولیت سنگینی در پیشگاه خدای متعال و مردم این کشور دارید، بنابراین باید کاملا مراقب باشید

----------------------------------------

پیام ها و بیانیه ها

پیام معظم له به دومین همایش بزرگ شباب المقاومت با عنوان «تکریم شهدای بحرین و مرگ معامله قرن»

هیچ کس نمیتواند قبله اول مسلمانان را معامله کند

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِیمِ

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّـهُ عَلَیْهِمْ قَدْ یَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ کَمَا یَئِسَ الْکُفَّارُ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ (سورة الممتحنة: ١٣)

فرزندانم! ای مقاومان و ای حامیان خط مقاومت در جهان

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته

عزیزانم! شما کسانی هستید که همواره مسئولیت مبارزه با طاغوت را به دوش میکشید و کید و حیله دشمن را به فضل الهی و با تلاش و عزم خود برهم میزنید. در جبهه جهاد علیه دشمنان امت اسلام خصوصاً صهیونیسم و آمریکای مستکبر و دنبالههای منطقهای آن، جوانان مقاومت همواره نقش ثقل اکبر و پرچمداران جبهه را ایفا میکنند.

اما امروز امت اسلامی مواجههای جدید با هجمههای بزرگتر و حیلههایی سختتر را آغاز کرده است تا پیش از این رزمندگان مقاوم امت اسلام، صحنههایی زیبا از فداکاری را در جبههها خلق نمودند و شهدای بسیاری در دفاع از امت اسلام و مقدسات اسلام تقدیم کردند. لکن امروز شیوه مواجهه، شیوهای سیاسی و متفاوت از روشهای نظامی است، چرا که خط آلوده نفاق طرحهایی خبیثانه برای معامله فلسطین و قبله اول مسلمین آغاز کرده است و از این رو بر ما لازم است که با توان بیشتر و ارادهای راسختر با آن مقابله کنیم.

هیچ کس نخواهد توانست قبله اول مسلمانان را معامله کند

بنابراین فرزندان و عزیزانم! چند نکته را به حضور شما متذکر میشوم:

اولا: نزدیکی و محبت به دشمنان امت اسلامی مخالف با آیات صریح قرآن کریم است، آنجا که میفرماید: «إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّـهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِکُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن یَتَوَلَّهُمْ فَأُولَـئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ.» بار دیگر تأکید میکنیم که به لحاظ شرعی هر نوع همکاری با صهیونیستها حرام بوده و تکرار میکنیم که هیچ کس نخواهد توانست قبله اول مسلمانان را معامله کند، چه با طرحهایی مانند معامله قرن و چه با غیر آن.

ثانیاً: پس از شکستهای متعدد صهیونیستها در درگیریهای نظامی در غزه و لبنان، کاخ سفید تلاش میکند مسأله فلسطین را از اولویت مسلمانان خارج کرده و تجاوز به قدس شریف و مسجدالأقصی را از طریق عمّال خود و حکام و سران دولتهای عربی منطقه وجاهت قانونی ببخشد. اما از آنجا که پیروزی از آن مستضعفین است، امت مقاوم این نقشه را برهم خواهد زد، همانگونه که پیش از این چنین بوده است. و خداوند فرموده است: «وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ».

ثالثاً: تأکید میکنیم بر اینکه حق بازگشت ملت فلسطین« ألَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِم بِغَیْرِ حَقٍّ» حقی مشروع است، که همه قوانین انسانی به آن اذعان دارند چه رسد به قوانین دولتی و هیچ قدرتی در عالم و نه هیچ یک از عمالشان توان آن را ندارند که این حق را ملغی کنند و همراهی حکام منطقه برای اسقاط حق بازگشت ملت فلسطین نه فقط مخالف با حقوق انسانی بلکه مخالف با تعالیم اسلام نیز میباشد.

عاقبت حکام بحرین از عاقبت اسلاف مزدورشان بهتر نخواهد بود

رابعاً: تحیت میگوییم به همه ملل اسلامی و عربیِ مومن و مقاوم خصوصاً فرزندان و جوانانشان که جهاد علیه تجاوزات صهیونیستی-آمریکایی را به عهده گرفته و با این جهاد کید دشمن را باطل میکنند. و تحیت میگوییم به ملت فلسطین ـ که در هفت دهه اخیر همواره از مسأله فلسطین دفاع کرده است ـ ملت لبنان، بحرین، سوریه و یمن و سایر ملل. از خداوند متعال مسألت داریم که از کار سایر ملتهای مظلوم خصوصا فرزندان کشور بحرین گرهگشایی نماید و آنان را از دست طواغیت نجات بخشد.

خامساً: حکام و سران خصوصا حکام بحرین که خود را مزدور و نوکر صهیونیستها در عالم اسلام قرار دادهاند را نصیحت میکنیم که از سلف خود درس عبرت بگیرند و نصیحتشان میکنیم که از خدمت به صهیونیستها و آمریکا دست بردارند و از این مسیر ذلیلانه به دامان امت اسلام و مقاومت اسلامی بازگردند و الا عاقبت آنها از عاقبت اسلاف مزدورشان بهتر نخواهد بود.

در پایان تشکر میکنم از همه فرزندان و عزیزانم که این اجلاسیه را برگزار کردهاند و از درگاه خداوند برای شما توفیق الهی مسألت دارم و بدانید که این مسیر به پیروزی ختم خواهد شد، «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّـهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُم».

ناصر مکارم شیرازی

٩١ شوال ٠٤٤١

پیام تسلیت آیت الله العظمی مکارم شیرازی به مناسبت رحلت آیت الله العظمی سیدمحمد حسینی شاهرودی

با کمال تأسف باخبر شدیم عالم فرزانه حضرت آیت الله سیدمحمد شاهرودی(قدس سره) داعی حق را لبیک گفته اند. این عالم فرزانه از فقهای مشهور حوزه های علمیه و صاحب تألیفات و آثار گرانقدری بود و در طول عمر با برکت خود با تمام وجودش از اسلام و مکتب اهل بیت(علیهم السلام) دفاع کرد.

اینجانب این ضایعۀ اسفناک را به حوزه های علمیه و علاقمندان به ایشان و بیت محترمشان صمیمانه تسلیت عرض می کنم. شادی روح آن بزرگوار و صبر و اجر بازماندگان را از درگاه خداوند مسألت دارم.

ناصر مکارم شیرازی

١٦ تیرماه ١٣٩٨

توضیح لازم

حجت الاسلام مجید یزدی معاون فرهنگی دادگستری در نشست خبری معاونان دادگستری استان قم گفته است: هرگونه برنامه فرهنگی تنها با مجوز اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی در قم برگزار میشود و این شهر به دلیل حضور مراجع عظام تقلید و حفظ شئون حرم کریمه اهل بیت(علیهم السلام) ملاحظاتی دارد ولی متأسفانه بعضی از خبرگزاری ها آن را تحریف کردند و گفته اند مخالفت مراجع مانع از برگزاری کنسرت موسیقی در قم شده است و بدین وسیله باید اصلاح گردد.

----------------------------------------

یادداشت

سیری در آموزه های اخلاقی امام صادق علیه السلام از منظر معظم له

معيار اخلاقى و ارزش فضائل و رذائل از سوى خدا تعيين مى‏شود و ذات پاك او ثابت ولايتغيّر است، ارزشهاى اخلاقى ثابت ولايتغيّر خواهد بود و افراد و جوامع انسانى بايد از آن الگو بگيرند و تابع آن باشند

در این میان امامان‏ معصوم عليه السلام به گواهى روايات اخلاقى گسترده‏اى كه از آنان نقل شده، بزرگ ترين معلّمان اخلاق‏ بودند؛ و در مكتب آنها مردان برجسته‏اى كه هر كدام از آنها را مى‏توان يكى از معلّمان عصر خود شمرد، پرورش يافتند.

در حقیقت، احاديث اخلاقی امامان دوازده‏گانه اهل بيت عليهم السلام، ميراث و گنجينه گران بهايى از سنّت نبى اكرم صلى الله عليه و آله و معارف اسلام است‏ و درسى است كه تمام علم اخلاق‏ و سخنان علماى اخلاق در آن خلاصه شده است.

جامع ترین آیه اخلاقی قرآن از دیدگاه امام صادق علیه السلام

در برابر خطاها، عفو و پذيرش عذر را در پيش‏گرفتن، و همه مردم را دعوت به نيكى نمودن، و با جاهلان و نابخردان درگير نشدن، سه برنامه مهم در رابطه با زندگى اجتماعى و فعاليت‏هاى جمعى است كه اگر هر سه با شرايط خاصش پياده شود، اكثر مشكلات اجتماعى حل خواهد شد.

لذا در قرآن کریم خطاب به پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله آمده است:« خُذِالْعَفوُ وَ اْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ اعْرِضْ عَنِ الْجاهِلينَ؛ عفو را بگير (با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير) و مردم را به كارهاى نيك دستور ده، و از جاهلان روى بگردان (و با آنها ستيزه جويى مكن» خطابى كه تكليف ديگران را نيز روشن مى‏سازد.

از جمله معنى عفو «پذيرش عذر» ديگران است. اگر كسى كار خطا و اشتباهى كرد، و از شما پوزش طلبيد، عذرش را بپذيريد، و او را مورد عفو و بخشش قرار دهيد.

هم چنین در بر خورد با جاهلان، و به هنگامى كه با سخنان زشت و ناپسند به استقبالمان آمدند، و به ما اهانت كردند، با آنها گلاويز نشویم، بلكه چنان از كنار اين برخورد ناپسند بگذریم كه گويا سخنى با ما نگفته‏اند.

از امام صادق عليه السلام پرسيدند: جامع‏ترين آيات اخلاقى قرآن‏مجيد كدام آيه است؟حضرت فرمودند: آيه ١٩٩ سوره اعراف. چرا كه مشتمل بر عفّت و حكمت و شجاعت است و اين امور، اصول سه گانه اخلاق محسوب مى‏شود.

نشانه هاي انسان با شخصيت

امام صادق‏ عليه السلام در فرازی فرمودند: «ثلاثة تدل على كرم المرء: حسن الخلق و كظم الغيظ و غض البصر؛سه چيز نشانه شخصيت انسان است: حسن خلق‏، فرو بردن خشم و چشم پوشى كردن».

مطابق اين حديث شخصيت انسان از برخورد خوب، حسن معاشرت و رعايت ادب ‏تشکیل می شود؛ افراد با ظرفيت اگر كم و زيادى هم در زندگى آنها پيش آيد، به روى خودشان نمى‏آورند و خود را كنترل مى‏كنند، در مقابل افراد بى‏شخصيت با اندك ناملايمات بى‏تاب شده و با همه برخورد مى‏كنند.

هم چنین فرو بردن خشم‏ نشانۀ شخصیت است؛زیرا خشم در درون انسان مانند آتشى است كه از درون زبانه مى‏كشد و شخص جلوى آن را مى‏گيرد.

و نیز چشم پوشى از نامحرم، چشم پوشى از عيوب مردم، چشم پوشى از خطاهاى كوچك مردم، چشم پوشى از زرق و برق دنيا و ...از دیگر نشانه های انسان با شخصیت به شمار می آید.

سه نشانه حسن خلق در کلام امام صادق علیه السلام

حسن خلق به معنى خاص، آن است كه انسان با گشاده رويى و چهره شاد و زبان نرم و ملايم با مردم روبرو شود، و در هر جا و با هر كس با خوش‏روئى برخورد كند، لب‏هايى پر از تبسم، و كلماتى پر از محبت و لطف داشته باشد. اين يكى از فضايل اخلاقى است كه در روابط اجتماعى فوق‏العاده مؤثر است.

به عكس، كج خلقى و ترش روئى باعث نفرت عموم و پراكندگى از دور انسان و گسستن پيوندهاى اجتماعى خواهد شد.

در حديث جامع و جالبى از امام صادق‏ عليه السلام در تعريف حسن خلق‏ چنين آمده است، يكى از ياران امام پرسيد: «ما حد حسن الخلق؛ تعريف حسن خلق چيست؟» امام عليه السلام فرمود: «تلين جانبك و تطيب كلامك و تلقى اخاك ببشر حسن؛ با نرمش و مدارا با مردم رفتار مى‏كنى، و سخن خويش را پاكيزه مى‏گردانى، و برادرت را با خوش رويى ملاقات مى‏نمايى».،

اين دستور كه غالباً در رابطه با برخورد با ديگران است بخش مهمى از حسن خلق را در قالب آميزه‏اى از خوش رويى و تواضع و نرمش در سخن و رفتار منعكس مى‏كند.

از آثار اجتماعى و دنيوى حسن خلق ، جلب محبت است، اين مسأله به تجربه تقريبا براى همه كس ثابت شده است كه با حسن خلق و برخوردهاى محبت‏آميز و مؤدبانه مى‏توان صيد دل‏ها كرد

کاری که باعث تنفر مردم از شما می شود

 آنچه نكوهيده است اين است كه انسان افتخارات خود را ذكر كرده و به آن‏ها افتخار كند و خود را به اين وسيله از ديگران برتر بشمارد.

از آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى به‏خوبى استفاده مى‏شود كه اين كار يكى از زشت‏ترين كارهاست.

ممكن است كسى فخرفروشى نكند ولى برخورد او با مردم متكبرانه و حتى راه رفتن و ساير حركاتش آميخته با كبر و غرور باشد؛ اين چيزى است كه اسلام و تمام مكاتب اخلاقى آن را نمى‏پذيرند.

در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه در تفسير جمله‏ «وَلا تُصَعِّرْ خَدَّكَ‏ لِلنَّاسِ؛ با بى‏اعتنايى از مردم روى مگردان‏‏» فرمود: مفهومش آن است كه صورتت را از مردم بر مگردان و از كسى كه با تو سخن مى‏گويد به عنوان توهين صورت بر متاب.،

واژۀ « تُصَعِّرْ »به هر گونه روى گردانى اطلاق شده است، و جالب اين كه نهى از اين كار تنها در مورد مؤمنان نيست بلكه در مورد همه انسان ها است،: «وَلا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ»، قرار گرفتن اين صفت رذيله در كنار تكبر و افراط كارى در راه رفتن و صدا نشان مى‏دهد كه همه از صفات رذيله‏اى است كه باعث تنفّر مردم مى‏شود.

اگر مومن هستید، پس شوخی کنید!

در روايات اسلامى بحث‏هاى گسترده‏اى در زمينه مزاح و شوخى آمده است كه جمع بندى همه آنها انسان را به اينجا مى‏رساند كه‏ «مزاح» اگر در حد اعتدال باشد و آلوده به گناهى نشود، نه تنها چيز بدى نيست بلكه مى‏توان آن را بخشى از مسأله حسن خلق و گشاده رويى و اخلاق فاضله محسوب داشت.

 از سيره امامان عليهم السلام استفاده مى‏شود كه آنها عملاً مزاح را به صورت معتدل در زندگى خود داشتندو ديگران را تشويق مى‏كردند كه در مجلس آنها مزاح كنند و مايه ادخال السرور گردند.

در روایتی از امام صادق عليه السلام مى‏خوانيم كه به يكى از ياران خود فرمود:«كيف مداعبة بعضكم بعضا؛ چگونه شما با يكديگر شوخى مى‏كنيد»؟او پاسخ گفت: بسيار كم.

امام فرمود: «فلا تفعلوا فان المداعبة من حسن الخلق، و انك لتدخل بها السرور على اخيك و لقد كان رسول الله صلى الله عليه و آله يداعب الرجل يريد ان يسره؛ اين كار را نكنيد (و مزاح را ترك نگوييد) زيرا مزاح شاخه‏اى از حسن خلق است، و به وسيله آن شادى در دل برادر مؤمن خود وارد مى‏كنى و پيامبر صلى الله عليه و آله با افرادى شوخى مى‏كرد، تا آنها را خوشحال كند».،

مخصوصاً در سفرها كه مشكلات بيشتر است و گاه پيشامدهاى نگران‏كننده‏اى رخ مى‏دهد دستور به مزاح داده شده است.

در حديث ديگرى از آن حضرت مى‏خوانيم كه فرمود: «ما من مؤمن الا و فيه دعابة، قلت و ما الدعابة قال المزاح؛ هيچ مؤمنى نيست مگر اين كه در او دعابه وجود دارد، راوى مى‏گويد: سؤال كردم دعابه چيست؟ فرمود: مزاح است».،

از اين تعبير استفاده مى‏شود مؤمنان نبايد خشك باشند، و يكى از شاخه‏هاى حسن خلق مزاح‏هاى حساب شده و توأم با تقوا است.

سخن آخر:(حد و مرز شوخي و مزاح)

احاديث دیگری از آن حضرت وارد شده كه از مزاح نهى مى‏كند از جمله کلام آن حضرت که فرمود: «اياكم و المزاح‏ فانه يذهب بماء الوجه و مهابة الرجال؛ از مزاح بپرهيزيد كه آبرو و ابهت انسان را مى‏برد».و نیز روایت «اذا احببت رجلا فلا تمازحه و لا تماره؛ هنگامى كه كسى را دوست داشتى مزاح با او مكن و جر و بحث با او منما».،

بنابر آنچه در اين روايات كوتاه و پر معنى آمده است، مزاح مى‏تواند آبرو و شخصيت انسان را بر باد دهد، و یا سبب عداوت و دشمنى گردد، و مانند دشنام تأثير سوء بگذارد و موجب جرئت و جسارت افراد نادان بر انسان گردد.

از مطالعه اين تعبيرات به خوبى مى‏توان دريافت كه راه جمع ميان کلام امام صادق علیه السلام این است که مزاح امرى است بسيار پيچيده، و گاه شوخى‏ها از جدى‏ها جدى‏تر است؛ به تعبير ديگر، مزاح بسيار ظريف و شكننده است، و اگر از حساب و كتاب خارج شود، آثار آن بسيار ويران‏گر و مخرب است.

آری اگر در مزاح از كلمات ركيك و سخنان سبك و كودكانه استفاده شود بى‏شك سبب آبروريزى و از بين رفتن شخصيت انسان است.

واگر مزاح در برابر كسانى كه ظرفيت آن را ندارند و حريم شخصيت اشخاص را نمى‏شناسند انجام گيرد، چه بسا راه را براى جرئت وجسارت آنها باز مى‏كند و آنها نيز هر چه بخواهند مى‏گويند. چرا که به قول بزرگان«مزاح در سخن مانند نمك در غذاست» لذا كسانى كه زياد شوخى مى‏كنند سخنان جدى آنها نیز از ارزش مى‏افتد.

----------------------------------------

یادداشت

سیری در مقام حضرت معصومه سلام الله علیها از منظر معظم له

اوّل ذى القعده، روز ميلاد حضرت فاطمه معصومه (عليها السلام) است. روز بابرکتی که آغاز دهه کرامت است و با ولادت برادر ایشان، امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) به پایان می رسد.

كرامت به معناي بزرگواري است و بر مبنای آیۀ «انَّ اكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ اتْقيكُمْ؛ گرامى ترين شما نزد خداوند، باتقواترين شماست». بزرگوارترين و والاترين فرد در نزد پروردگار كسي است كه تقواي بيشتري داشته باشد؛ همانگونه که حضرت فاطمه معصومه عليها السلام داراي مقام والايي است.

مقام شفاعت حضرت معصومه (عليهاالسلام)

شفاعت عبارت است از كمك نمودن يك موجود قوى به موجود ضعيف تر تا بتواند به آسانى مراحل رشد خود را با موفقيت طى كند.

مقام شفاعت در قيامت از آنِ هر كس نيست، بلكه مقام مقرّبان درگاه خداست ؛ و به وسيله بندگان خاص خدا انجام مى گيرد.

شفاعت از حكمت خداوند سرچشمه مى گيرد، يعنى روى حساب و كتابى است، و تاكسى شايسته شفاعت نباشد، اذن براى شفاعت او داده نمى شود و طبعاً شفيعان بايد افراد و الا مقام و بلند مرتبه اى باشند كه از ضعيفان دستگيرى كنند.

لذا خداوند به مؤمنان راستينی که نهايت اخلاص را دارا هستند و در اعمال نيك خود جز به پاداش الهى نظر ندارند. نويد مى دهد علاوه بر پاداش معمولى كه آن را خود گاهى صدها يا هزاران برابر عمل است از فضل خود بر آنان افزوده، و مقام شفاعت به آنها داده مى شود؛ به اين ترتيب آنها نه تنها خود اهل نجاتند كه براى ديگران نيز به فضل پروردگار مايه نجاتند.

نخستين و بزرگترین شفيع، شخص پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) است، سپس تمام انبياء، ائمه معصومين و شيعيان آنها نيز شفاعت مى كنند، علماء و دانشمندان و همچنين شهيدان راه خدا از شفيعانند.

«شفاعت»، از مقام های مسلم حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) است.

لذا امام صادق(عليه السلام) در فرازی فرمود: «تقبض فيها امرأة من ولدى اسمها فاطمة بنت موسى، وتدخل بشفاعتها شيعتى الجنة بأجمعهم؛ در شهر قم زنى از فرزندان من رحلت مى كند كه نام او فاطمه دختر موسى بن جعفر عليهما السلام است، و تمام شيعيان من (كه شايسته شفاعت باشند) با شفاعت اين خانم وارد بهشت مى شوند».

از سوی دیگر بسیاری از مقامات اهل بیت(علیهم السلام) را می توان در زیارتنامه های آنها یافت؛ زیارت جامعۀ کبیره و زیارت وارث را می توان برای فهم شخصیت امام حسین(علیه السلام) مثال زد، زيارت نامه حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) نیز نشان گر علو درجات و جايگاه معنوي ايشان است.به عنوان نمونه وجود دو جمله «يا فاطمة اشفعي لي في الجنة فإن لک عند الله شأنا من الشأن» در زیارتنامه آن حضرت، به تنهایی از علو مقام ایشان حکایت دارد.

باید دانست دایره شفاعت، متناسب با دایره مقام و شخصیت است. هرچه مقام بالاتر باشد، دایره شفاعت، گسترده تر است. حال وقتی در زیارت نامه آن حضرت می خوانیم: «يا فاطِمَةُ اشْفَعى لى فىِ الْجَنَّةِ،؛ ای فاطمه معصومه برای من برای ورود به بهشت، شفاعت کن!» پس معلوم می شود آن حضرت می تواند شفیع همه شود. همانگونه که در حدیث شریف امام صادق(علیه السلام) ذکر شده بود: «با شفاعت او همه شیعیان من وارد بهشت می شوند».

در واقع این تعبیر خیلی وسیع و گسترده ای دارد که شامل آنان که قابل شفاعتند و لیاقت شفاعت را دارند، می شود.

بنابراین معلوم می شود مقام این بانو، مقام فوق العاده عظیمی است که بر اثر معارف و تقوای بالا و مقامی شبیه عصمت، نصیب حضرت فاطمه معصومه علیها السلام شده است.

«فَإنَّ لَک عِندالله شأناً مِن الشأن»

در فرازی دیگر از زیارتنامه می خوانیم: «فَإنَّ لَک عِندالله شأناً مِن الشأن؛ چرا كه در پيشگاه خدا داراى جايگاه با عظمت هستى » که این عبارت، گویای نهایتِ عظمتِ آن حضرت است.

 يكى از شؤون اين مقام، همان «مقام شفاعت» است.بزرگان و اولياى دين، مى توانند به اذن و دستور خداوند كارهايى را كه ديگران از انجام آن عاجزند، انجام دهند و يا شفيع و واسطه بين بندگان و خدا بشوند تا حضرت حق مشكلات بندگان را حل كند.

ولى آيا شفاعت به اين معناست كه من هر گناهى را مى خواهم مرتكب شوم، و هر وظيفه واجبى را بخواهم ترك گويم و بعد دست تمنّا به سوى آن حضرت دراز كرده و او را شفيع خود در درگاه خداوند قرار دهم؟!

به يقين چنين نيست، شفاعت معصومين و اولياى الهى(عليهم السلام) چراغ سبز براى انجام گناه نيست، بلكه به عكس يك عامل بازدارنده در برابر گناه است، زيرا من به هنگام تقاضاى شفاعت مى گويم اگر لغزشى از من سر زد بايد مراقب باشم آلوده گناه ديگر نشوم تا رابطه من با اولياى الهى قطع نگردد و روى اين را داشته باشم كه از آن حضرات بخواهم شفيع من بر در درگاه خداوند غفور و رحيم باشند.

حضرت معصومه(سلام الله علیها)؛ فاطمه دوم

در زیارت غیر معروفی که برای آن حضرت نقل شده است هشت صفت مهم برای حضرت نقل شده است که با صفات حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) برابری می کند؛ «السلام عليك ايّتها الطاهرة الحميدة البَرّةُ الرشيدةُ التقيَّة النقيّة الرضيته المرضية؛ سلام بر تو ای بانوی پاک و ستایش شده، نیکوکردار و هدایت شده، پرهیزگار و وارسته و شایسته و پسندیده»، این تعابیر بلند نشان روشنی از مقام آن حضرت است.

زیارت حضرت معصومه(سلام الله علیها)؛ راهی نزدیک تا بهشت

سيّده جليله، حضرت فاطمه(عليها السلام) دختر موسى بن جعفر(عليهما السلام) كه به حضرت «معصومه» شهرت يافته و قبر شريفش در شهر مقدّس قم معروف و مشهور است، روشنى چشم اهل قم و پناهگاه عامّه مردم است.

لذا در هر سال ميليونها نفر از شهرها و كشورهاى دور و نزديك، رنج سفر بر خود هموار مى كنند تا از فيض زيارت آن كريمه اهل بيت(عليها السلام) بهره مند گردند. چرا که فضيلت زیارت آن حضرت بسيار است و روايات زير گواه بر آن است.

در روایتی از امام جواد(عليه السلام) چنين نقل شده است: «مَنْ زارَ عَمَّتى بِقُمْ فَلَهُ الْجَنَّةُ؛ هر كس (مرقد) عمّه ام را در قم زيارت كند، بهشت از آن اوست».،

سعد بن سعد مى گويد: در مورد زيارت حرم فاطمه دختر امام موسى كاظم(عليه السلام) از امام رضا(عليه السلام) سؤال كردم، حضرت فرمود: «مَنْ زارَها فَلَهُ الْجَنَّةُ؛ كسى كه آن حضرت را زيارت كند پاداشش بهشت است».

هم چنین امام صادق(عليه السلام) در فرازی فرمود: «انَّ لِلَّهِ حَرَماً وَهُوَ مَكَّةَ، وَانَ لِلرَّسُولِ حَرَماً وَهُوَ الْمَدينَةُ، وَانَّ لِاميرِالْمُؤْمِنينَ حَرَماً وَهُوَ الْكُوفَةُ، وَانَّ لَنا حَرَماً وَهُوَ بَلْدَةُ قُمْ، وَسَتُدْفَنُ فيها امْرَأَةٌ مِنْ اوْلادى تُسَمّى فاطِمَةُ، فَمَنْ زارَها وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ، قالَ الرَّاوى : وَكانَ هذا الْكَلامُ مِنْهُ قَبْلَ انْ يُولَدَ الْكاظِمُ عليه السلام ؛ خداوند حرمى دارد كه مكّه است، و براى پيامبر(صلى الله عليه و آله) هم حرمى است وآن مدينه است. و حرم اميرالمؤمنين(عليه السلام) كوفه است. و حرم ما اهل البيت شهر قم است. و بزودى در قم، زنى از فرزندان من به نام فاطمه دفن مى شود كه هر كس مرقد او را زيارت كند بهشت بر وى واجب مى گردد. راوى گويد: امام صادق(عليه السلام) اين سخن را قبل از تولّد امام كاظم(عليه السلام) پدر بزرگوار حضرت فاطمه معصومه (عليها السلام) بيان كرد».

در روایتی دیگر از امام صادق(علیه السلام) در ارزش زیارت کریمۀ اهل بیت(علیها السلام) می خوانیم: «انَّ زِيارَتَها تَعْدِلُ الْجَنَّةَ؛ بى شك (ثواب) زيارت مرقد حضرت معصومه عليها السلام برابر با بهشت».

البتّه عارف به حق آن بزرگوار بودن شرط است، همان گونه كه در بعضى از روايات آمده است.

اینگونه است که مردم به عشق فاطمه معصومه(علیهاالسلام)، در یک جمله به عشق اهل بیت(علیهم السلام) به این سرزمین می آیند.

آمار کسانی که آستانه قم را زیارت می کنند در سال ١٤ میلیون نفر است و این آمار خیلی بالایی است. از سوی دیگر کسانی که به زیارت خانه خدا می روند، در سال شاید مجموعا حدود ٨-٧ میلیون نفر بشوند؛ یعنی تقریبا دو برابر آنجا به شهر قم می آیند. مسأله بسیار مهمی که هست و باید توسط مسؤولان و حوزه علمیه و اساتید روی آن برنامه ریزی شود، این است که این عدد ١٤ میلیون سرمایه ای است برای کارهای فرهنگی. اگر روی اینها کارهای فرهنگی بشود، اصلاً چهره مملکت ممکن است عوض بشود. امروز ابزار تبلیغ خیلی متنوع شده. اگر از همه اینها استفاده شود، به اهدافی که فاطمه معصومه(علیهاالسلام) برای آن به قم آمدند و می خواستند به مرو بروند و همچنین به اهدافی که در ولایت ائمه علیهم السلام هست، خواهیم رسید.

نقش حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها در ترویج تشیع ناب

به عقیده اینجانب، بهترین چیزی که می شود درباره آن حضرت گفت آن جاذبه ای است که برای تشکیل حوزه علمیه در جوار قبر مبارک آن حضرت بوده و هست. الآن بزرگ ترین مرکز شیعه همین حوزه علمیّه است، که بزرگ ترین حوزه علمیّه شیعه است؛ بلکه ما مقایسه کردیم با حوزه های علمیّه سایر فرق اسلامی اهل تسنّن و اینها، آنها هم چنین حوزه ای بالنده و گسترده، کیفاً و کمّاًّ مثل قم ندارند.

جمله ای درباره قم در روایات معصومین(علیهم السلام) هست که درباره کمتر جایی و شاید هم درباره هیچ جایی نباشد، و آن این است که: «زمانی فرا می رسد که از قم علم و دانش به تمام دنیا صادر می شود». «با حتی» که در ذیل حدیث است: «حتی المخدّرات فی الحجال؛ حتی دخترانی که در حجله ها هستند» به همه اتمام حجّت می شود. معلوم می شود که عمومیّت کاملی دارد و ما هم آثار این را می بینم که در پرتو حضرت فاطمه معصومه(علیهاالسلام)، حوزه علمیّه تأسیس شد و در پرتو این حوزه علمیه علم از اینجا به مناطق مختلف جهان منتشر گردید.

چرا حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) سرآمد امامزادگان است

درباره حضرت فاطمه معصومه (علیها السلام) مطالبی است که درباره کمتر کسی از امام زادگان دیده می شود. ما امام زاده بسیار داریم. بعضی می گویند: در قم و اطراف آن بیش از چهارصد امام زاده است. اینها فرزندان ائمه معصومین(علیهم السلام) هستند یا با واسطه یا بلا واسطه. در مناطق دیگر ایران و عراق و جاهای دیگر هم امام زادگان بسیارند؛ اما امام زادگانی مثل حضرت معصومه(علیهاالسلام) که این روایات مهم درباره شان وارد شده باشد، خیلی کم است. و همۀ این روایات دلالت می کند مقام ایشان خیلی بالاست. بسیارند کسانی که در کنار مرقدش آمده اند و مشکلاتشان حل شده است.

کرامت حضرت معصومه علیها السلام نسبت به جوان نخجوانی

پس از فرو پاشی شوروی، و آزاد شدن جمهوری های آن، از جمله: جمهوری نخجوان، شیعیان نخجوان تقاضا کردند که عدّه ای از جوانان خود را برای تحصیل علوم حوزوی به حوزه علمیّه قم بفرستند تا در آینده برای تبلیغ در آن منطقه آماده گردند. استقبال عجیبی از این امر شد. از بین سیصد نفر داوطلب، پنجاه نفر که معدّل بالایی داشتند انتخاب شدند، ولی در این میان جوانی با داشتن معدّل بالا به خاطر اشکالی که در چشمش بود، انتخاب نشد.

 با اصرار پدر ایشان، مسؤول مربوطه به ناچار او را نیز پذیرفت. هنگام فیلم برداری از مراسم بدرقه این کاروان علمی، مسؤول فیلمبرداری، دوربین را روی چشم معیوب این جوان متمرکز کرد و تصویر برجسته آن را به نمایش گذاشت. جوان با دیدن این منظره، بسیار ناراحت و دل شکسته شد. کاروان به قم رسید و در مدرسه مورد نظر ساکن شد. این جوان به حرم حضرت معصومه(علیهاالسلام) متوسّل شد و در همان حال، خوابش برد.

در عالم خواب، عواملی را مشاهده کرد، پس از بیداری چشم خود را سالم یافت، به حجره اش بازگشت. دوستان و آشنایان چشم او را سالم یافتند و با مشاهده چنین کرامتی از حضرت معصومه(علیهاالسلام) تحت تأثیر شدید قرار گرفتند و دسته جمعی برای دعا و مناجات به حرم آمدند و ساعت ها در حرم حضرت معصومه(علیهاالسلام) به دعا و توسّل پرداختند. هنگامی که این خبر به نخجوان رسید، شیعیان آنجا با اصرار تقاضا کردند که این جوان شفا یافته به آنجا باز گردد تا دیدار با او موجب بیداری و هدایت دیگران، و استحکام عقیده مسلمانان شود.

سخن آخر: (به خادمی حضرت معصومه سلام الله علیها مفتخرم)

آخرین جمله ای که لازم می دانم عرض کنم این است که مطابق بعضی از روایات، در میان فرزندان موسی بن جعفر(علیه السلام) ، حضرت رضا(علیه السلام) با حضرت فاطمه معصومه(علیهاالسلام) برادر و خواهر تنی هستند. این نشان می دهد که نزدیکی ایشان به مقام ولایت، بسیار بسیار زیاد است.

البته مقام والای آن حضرت نه تنها به خاطر فرزندی حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) و خواهری امام هشتم(علیه السلام) است، بلکه به واسطه مقام معرفتی خود ایشان نیز می باشد.

بی شک زندگی در سایه آن حضرت افتخار است چرا که حضرت معصومه(سلام الله علیها) برکت قم و حوزه علمیه است و افتخار من این است که خادم افتخاری حضرت معصومه سلام الله علیها هستم.

----------------------------------------

پرونده ویژه

راهکارهای «تحول در قوه قضاییه» از منظر معظم له

«قوّه قضائيّه» عهده‏ دار تشخيص ظالم از مظلوم و صاحب حق از مدّعى فاقد حق مى‏باشد. لذا وجود دستگاه هاى قضائى، جزء بافت جدايى‏ ناپذير جوامع انسانى است. چرا که تحقق عدالت اجتماعى و تحكيم آن در جوامع انسانى ، در گرو حمايت‏ «يك دستگاه نيرومند و عدالت‏گر قضايى‏» است.

در این میان، قوه قضاییه آبروی نظام اسلامی به شمار می آید و عدالت مطلوب، خود را در این دستگاه نشان می دهد. لیکن در عمل شاهدیم مردم به دلیل مشکلاتی که در دستگاه قضایی وجود دارد از دستگاه قضایی راضی نیستند.

فقدان فرهنگ مصالحه بين مردم، زياد شدن پرونده هاي قضايي، طولانی بودن زمان رسیدگی به پروندهها، تشریفات دست و پاگیر، زندانی شدن جوانان به خاطر بدهی مهریه و غفلت از فرهنگ دینی در جرم زدایی از جمله مشکلاتی است که باید نسبت به حل آنها اقدام شود. این مسئله چیزی نیست که بخواهیم آن را پنهان کنیم. لذا تاکید ما این است که مسؤولان قضاییه باید تحولی در نظام قضایی ایجاد کنند.

اصلاح دستگاه قضاییه؛ اصلاح جامعه

دستگاه قضایی یک جامعه، مانند تابلویی است که مردم همه خوبی ها و بدی ها را در این تابلو می بینند و طبعاً این دستگاه با سایر دستگاه های کشور متفاوت است ، چرا که با همه مردم در ارتباط است.

لذا اصلاح دستگاه قضاییه؛ اصلاح جامعه است و در این رابطه هر چقدر کار شود خوب است.

 تحول دستگاه قضا در گرو اهتمام به فرهنگ صلح و سازش

در همه جا اصل نخستين، صلح‏ و صفا و دوستى و سازش‏ است، و نزاع و كشمكش و جدايى بر خلاف طبع سليم انسان و زندگى آرام او است.

در گذشته اگر اختلافی بین دو نفر به وجود می آمد با کدخدامنشی حکمیت و ریش سفیدی حل می شد.اما امروز تا اختلافی پیدا می شود فوراً به دادگستری مراجعه می کنند درحالیکه غالب اینها را بزرگترهای قوم می توانند حل کنند.

گاهي زمان رسيدگي، از يك تا بیست سال طول مي كشد كه دليل آن زياد بودن پرونده هاي قضايي مي باشد، زيرا تا اتفاقي مي افتد مردم به دادگستري شكايت مي كنند. بی شک این مشکل فرهنگی است. و بايد به مردم آموزش داده شود تا با وساطت ريش سفيدان ميان خود صلح نمايند.

از سوی دیگر متأسفانه مشاهده می شود که بعضی قضات، صبر و حوصله کافی در امر قضا ندارند و زود عصبانی می شوند؛ حال آنکه خیلی از قضات می توانند مردم و طرفین دعوا را بایکدیگر آشتی دهند و به آنها نحوه صلح و سازش را آموزش دهند و این کار می تواند تعداد پرونده ها را تا حد زیادی کاهش دهند.

هم چنین تشکیل شوراهای حل اختلاف نیز، اقدامی ارزنده است؛ زیرا این شوراها با محاکم قضایی و دادگاه ها تفاوت ماهوی دارد؛ در محاکم قضایی و دادگاه ها بالاخره یک نفر ناراضی بر می گردد اما در شوراهای حل اختلاف در بسیاری از مواقع دو طرف دعوا راضی بر می گردند و این بسیار مهم است.

تشریفات دست و پاگیر از دستگاه قضایی حذف شود

در دستگاه قضایی غرب بازی هایی است که ممکن است یک پرونده سال ها طول بکشد؛ لیکن وجود این آسیب در دادگاه های اسلامی بسیار آزار دهنده و زیبنده دستگاه قضایی جمهوری اسلامی نیست.

کثرت پرونده ها و تشریفات دست و پاگیر به عنوان عامل اصلی اطاله دادرسی، سبب شده است تا افراد از پیگیری حق خود و مراجعه به دادگستری صرف نظر کنند.

این نقیصه نشان می دهد دستگاه قضايي داراي تشريفاتي است كه فرآيند رسيدگي به پرونده ها را طولاني مي كند كه بايد آن را كم و يا حذف نمود و یا اگر این موضوع نیاز به قانون گذاری دارد، باید در مجلس قانون اصلاح شود.

 لزوم نظارت دستگاه قضا بر فعالیت وکلا

یکی از عوامل طولانی شدن پروندهها، عدم وجدان کاری برخی وکلا است. چرا که از پيچ و خم هاي قانون استفاده کرده و در روند دادرسی سنگ اندازی می کنند. در نتیجه زمان رسيدگي به پرونده ها عمداً طولاني مي شود تا طرف مقابل خسته و حاضر به مصالحه شود.

از این رو دستگاه قضا باید بر فعالیت وکلا نظارت کند تا جلوي اين سوءاستفاده ها گرفته شود.

وكلاي دادگستري نیز بدانند كه اگر پرونده حق است بايد وكالت آن را قبول كرد و «شرعاً دفاع از باطل جايز نيست».

نظام سازی صدور احکام قضایی مبتنی بر آموزه های دینی

مشکل ما این است که دستگاه قضایی می خواهد هماهنگ با دستگاه قضایی غرب باشد. حال آنکه دستگاه قضایی باید مطابق احکام اسلام باشد.

به عنوان نمونه در حال حاضر عده ای از جوانان بی گناه به واسطه مسئله مهریه در زندان به سر می برند. حال آنکه اصل اولیه، اعسار و نداشتن است، شما ثابت کنید توانایی پرداخت دارد و نمی دهد، آن وقت زندان بیندازید، متاسفانه در این خصوص بر عکس عمل می شود و این خلاف شرع است و باید اصلاح شود.

قانون دوم خلاف شرع این است که اگر ثابت شد کسی فرد معسر است و گفتند باید ماهی یک سکه به زوجه بدهد، ماه اول که پرداخت کرد زن باید تمکین کند، اما در قانون این گونه نیست، و می گویند هرگاه تمام اقساط پرداخته شد هر چند ٥٠ سال و گاه صد سال طول بکشد، بعد از آن زن به خانه بخت برود و این مضحک است.

سومین قانون خلاف شرع که باید اصلاح شود این است که شما می گویید در عقد قصد جدی شرط است، آیا جوانی که می گوید این میزان مهریه به طور مثال به سال تولد دختر را می دهم، قصد دارد این میزان مهریه را پرداخت کند؟! مشخص است که این جوان قصد جدی ندارد که این میزان مهریه را پرداخت کند و همین که می گویند چه کسی داده و چه کسی گرفته شاهدی بر همین مدعا است.

ما راهی را پیشنهاد کرده ایم که به هیچ قانونی هم صدمه نمی زند و آن این است که طرحی تصویب شود که اگر مهریه ها از یک میزان بیشتر شد دفاتر ثبت نکنند و این مساله در بخشنامه به دفاتر ابلاغ شود، البته میزان آن را می توانند بنشینند و بنویسند.

هم چنین از رییس محترم قوه قضاییه انتظار می رود کارگروهی برای رسیدگی به این مشکل که بخش زیادی از جوانان را دچار مشکل کرده است، تشکیل دهد و با دقت و سرعت این مشکل را حل نماید.

مثال دیگر اینکه شخصی قاتل عمد است و محکوم به قصاص شده؛ ولی اولیاء دم نه رضایت به قصاص می دهند و نه عفو می کنند و گاه قاتل ٥ سال و ده سال در زندان های ما در انتظار مرگ می ماند. در حالی که حکم صحیح این است که اگر اولیای دم نمی خواهند فعلاً قصاص کنند، باید قاتل را با گرفتن «وثیقه و کفالت مطمئن» آزاد کرد؛ زیرا بر اساس حکم شرع، این شخص مستحقق بیش از قصاص نیست. اینها و امثال اینها ایجاب می کند که قضات در صدور احکام قضایی آموزش های بیشتری ببینند، و این مسائل شرعی را با حوزویان بنشینند و حل کنند، تا مردم به دستگاه قضائی اسلام خوشبین تر شوند.

ضرورت ارتباطات علمی و فقهی دستگاه قضا با حوزه های علمیه

بسياري از مسائل راه حل شرعي و قانوني دارد، ولي وقتي ارتباط قوه قضاييه با حوزه كم باشد، مشكل ادامه پيدا مي كند. در زمان رییس سابق قوه قضاییه، در خصوص زندانیان مهریه نکته ای گفتم ولی مسئولان وقت برای دریافت راه حل و حل مشکل نیامدند و تذکرات بنده به آن ها برخورد.

آری ارتباط دستگاه قضایی با حوزه علمیه باید قوی باشد، زیرا بسیاری از مشکلات در درس های خارج حل می شود؛ مخصوصاً ماده قانونی هم داریم که اگر چیزی در قوانین موجود پیش بینی نشده، حکم مراجع تقلید در آن مورد قبول است.

نیمی از پرونده های قضایی در اثر نبود فرهنگ مذهبی است

بی شک «پيشگيري از جرم» تنها از دستگاه قضايي برنمی آید. امروزه بسیاری از پرونده های قضایی در کشور وجود دارد که با مسائل فرهنگی حل می شود؛ نصف پرونده ها برای نبود فرهنگ مذهبی است.

وقتی اعتنایی به فرهنگ نشود، شاهد قاچاق، اختلاس، دزدی، سوء استفاده و... خواهیم بود. حال اگر مساجد، مدارس دینی و حوزه های علمیه فعال باشند و پایه های ایمان مردم را تقویت کنند و با مسائل خلاف اخلاق مبارزه کنند، از بسیاری از تخلفات و جرم ها در جامعه کاسته می شود.

 در واقع باید به همان اندازه که فساد و تباهی در جامعه زیادتر می شود، تلاش و فعالیت خود را بیشتر کنیم، و باید پیشگیری را بر درمان مقدم داشت باید کانون های فساد را شناخت و مراقبت کرد.

بر این اساس لازم است در این زمینه کار کارشناسی صورت گیرد و ضمن تهیه گزارش آماری دقیق، علت کثرت پرونده های موجود در دستگاه قضا مورد آسیب شناسی قرار گیرد تا بر مبنای کار فرهنگی، جلوی ورود این همه پرونده به قوه قضاییه گرفته شود.

سخن آخر: (آقای رئیسی مرد تحول است؛ امیدوار به تحول همهجانبه هستیم)

در خاتمه تاکید ما این است که باید با برنامه ریزی مناسب مشکلات حل شود در عین حال که تشکر می کنیم از زحمات کسانی که مخلصانه زحمت می کشند و کار می کنند، اما معتقدیم این کافی نیست و باید تحولی در تشکیلات قضایی پیدا شود. چراکه رضایت مردم از دستگاه قضا، سبب قوت نظام اسلامی و ناامید شدن بیگانگان است.

خوشبختانه سوابق آقای رئیسی در دستگاه قضایی روشن است و نسبت به پیچ و خم ها و مشکلات آگاه است لذا باید بنشینند و مشکلات را شناسایی کنند.

امیدواریم این تذکرات خیرخواهانه مورد توجه قرار گیرد و در دوره مدیریت ایشان، تحول همه جانبه ای در دستگاه قضا صورت گیرد چراکه آقای رئیسی مرد تحول است.

----------------------------------------

پرونده ویژه

درآمدی بر مبانی «عفاف» از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله

با توجه به سرمایه گذاری همه جانبه دشمن در زمینه(تضعیف حجاب و عفاف)، رفتار و واکنش ما نیز برای تقویت آن مقوله باید قوی باشد. اهمیت این مسأله از آن جهت است ما جمهوری اسلامی هستیم، نه یک کشور سکولار، تا با این کشورهای مقایسه شویم.

لذا موضوع عفاف و حجاب در كنار بعد دینی و اسلامی خود، امروز به نماد سیاست های فرهنگی نظام مقدس جمهوری اسلامی تبدیل شده است. بی جهت نیست که دشمن می خواهد با هجوم فرهنگی ابتدا اعتقادات را از بین برده و ما را از درون تهی و سپس به كشور تعرض كند و این یك خطر جدی است كه باید در برابر آن هوشیار باشیم.

از سوی دیگر«عفت» از مهمترين فضايل انسانى ويكى از پايه هاى مهم علم اخلاق شناخته شده و نقش آن در رشد و پيشرفت و تكامل جوامع انسانى غیر قابل انکار است .

 اگر چه افرادی خیالاتی برای ترویج بدحجابی یا بی حجابی در سر دارند لیکن ملت ایران هر ساله به ویژه در هفته حجاب و عفاف، نسبت به این مساله حساس شده و به آنها هشدار می دهد.

با این تفاسیر ضررت واکاوی مبانی و ریشه های معرفتی«عفاف» انکار ناپذیر است، که در ادامه این نگاشته ، با استفاده از آراء و اندیشه های حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(مدظله) این مسأله مورد نظر قرار می گیرد.

«عفت» در لغت و اصطلاح

از نظر لغت «عفت» از عفه و عفافه (باقيمانده چيزى) گرفته شده، و به معنى اقتصار و قناعت كردن بر تناول شى ء قليل و مختصر است، كه باقيمانده از چيزى است. سپس معنى از اين فراتر رفته و راغب در مفردات گويد: «العفة حصول حالة للنفس تمتنع بها عن غلبة الشهوة؛ عفت حاصل شدن حالتى براى نفس است كه امتناع مى كند به سبب آن حالت از غلبه شهوت» و به تعبير ساده حالت كنترل در مقابل شهوات است.

لذا مفهوم عام«عفت» به معنای خويشتن دارى در برابر هر گونه تمايل افراطى نفسانى است چرا که وقتى مى گوئيم شهوت، فقط شهوت جنسى مراد نيست؛ بلكه معنى عام مراد است، شهوت مال، جاه، خوردن، تكلم كردن، شهوت جنسى و غيره، عفت در همه اينها كنترل كننده است.

مفهوم خاص کلمۀ «عفت»، خويشتن دارى در برابر تمايلات بى بند و بار جنسى است.

«عفاف» به مثابۀ مديريت شهوت و کنترل غريزه جنسی

غرائز بشرى مانند مواد گداخته آتشفشانى است، كه در درون انسان ها وجود دارند، و همواره براى رها شدن و فعاليت به خود مى پيچند؛ به طورى كه اگر كمترين روزنه اى پيدا كنند، به مقدار همان روزنه خود را به بيرون خواهند زد. بنابراين هر مكتبى و هر نظام خاص فكرى در قلمرو معارف انسانى كه همه كوشش خود را براى تنظيم و تحكيم شخصيت بكار ببرد ولى فكرى منطقى براى مهار كردن غرائز ننمايد، نه تنها درباره نيمى از انسان نينديشيده و آن را حذف كرده است، بلكه همه معارف انسانى خود را درباره شخصيت بر مبناى پوچ و هيچ ساخته است.

افراط در شهوت جنسى ، غرق شدن در لذات جسمانى است، به حدى كه نه شرع و نه عقل تجويز مى نمايد؛ چرا که انسان را از طى مسير آخرت و توجه به امورات اخروى باز داشته، دين را زائل و خوف خدا را از دل مى زدايد، و كم كم نور و فروغ الهى به خاموشى مى گرايد. اينجا است كه انسان دست به هر كار حيوانى زده و پرده حيا را پاره مى كند.

لذا کلام نورانی رسول گرامى اسلام که فرمود: «بيشترين چيزى كه امت من بواسطه آن داخل آتش مى شود، دو چيز است: يكى شكم و ديگرى فرج (آلت تناسلى)»،نشان دهندۀ این مسأله است که اگر قوه شهويه در حالت افراط قرار گرفت كنترل آن مشكل خواهد بود.

حد تفريط قوه شهويه خمود است و آن ميراندن و سركوب كردن غریزۀ جنسی است؛ به نحوى كه كمبود در شهوت جنسى ايجاد می شود و اين خلاف مسير صحيح شرع است. اين انحراف از خط مستقيم تكوين است؛ زیرا خداوند حكيم از روى حكمت اين قوه را در انسان به وديعت گذارده تا در مسير تكامل خود بهره بردارى كند و كوتاهى در اين امر موجب بيمارى و قطع نسل است كه خلاف اراده الهى است.

«عفت» فضيلت و حد اعتدال قوه شهويه است چرا که به معنای (اطاعت) قوة شهويه از عقل است، لذا بواسطه حد وسط بودنش، بسیار نيكو است

بنابراین اگر(غریزه گرایی) از حد بگذرد، حرص است و اگر به حد اعتدال نرسد، تنبلى و ركورد است و اگر در حد اعتدال باشد عفاف است.

باید دانست «عفت» ، قناعت طبع را به دنبال داشته، و انسان را از هر ذلت و پستى مى رهاند؛ چنان که حضرت علی علیه السلام می فرماید: «ثمرة العفة القناعة؛ محصول پاكدامنى قناعت است».

و یا در روایتی دیگر از آن حضرت نقل شده است: «تمام العفاف الرضا بالكفاف؛كمال عفت اين است كه انسان به آنچه كه دارد راضى باشد»، که ناظر بر خوددارى از شهوت رانى حرام است.

و اینگونه، اجتناب از شهوت حرام، از بزرگترين و دوست داشتنى ترين مراتب عفت است. چنانچه رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «أحب العفاف الى الله تعالى، عفة البطن والفرج ؛ محبوب ترين پاكى نزد خداى تعالى، پاكى شكم و شهوت جنسى است».

عفاف؛ سپر نفوذ ناپذیر شرافت انسانی

پاكدامنى و عفّت يكى از اعمال صالح بسيار با ارزش است، اين عمل آن قدر ارزشمند است كه حتّى ناپاكان به آن عشق مى ورزند. آن ها، هنگامى كه قصد ازدواج مى كنند و مى خواهند تشكيل خانواده دهند، به سراغ خانواده هاى پاكدامن مى روند و از ناپاكان اجتناب مى نمايند!

این مسأله نشان دهندۀ ابهت، شخصيت و ارزش زنان با حیا و عفیف است ؛ به گفته يكى از فلاسفه معروف، دختران حوا در طول تاريخ دريافتند كه عزت و احترامشان در اين است كه به دنبال مردان نروند خود را متبذل نكنند و از دسترس مرد خود را دور نگه دارند آنها اين درس ها را در طول تاريخ دريافتند و به دختران خود ياد دادند.

آری اگر انسان به جنبه افراط و تفريط تمايل پيدا نكرد و از كارهاى ناروا به ویژه از نظر مسائل جنسى پاكدامن گردید. نه تنها نفس او سالم مانده و از گزند مصيبت هاى افراط و تفريط در امان خواهد بود. بلکه به تعبیر حضرت علی علیه السلام در زمرۀ باشرافت ترین اشراف، قرار می گیرد.

گستره عفاف به گستردگی زندگی

بی شک قسمت اعظم مسائل اخلاقى در رابطه انسانها بایکديگر پيدا مى شود، و از اين نظر برخی اصول اخلاقى بازگشت به مناسبات خاص اجتماعى انسان با ديگران مى كند.

« عفت» ، از جمله آن مسائلى است كه در اجتماع و برخورد انسان با ديگران، مفهوم دارد، (اگر چه شاید بتوان با رهبانیت و دوری از اجتماع) ازآلودگى محفوظ ماند ولى اين نوع پاكدامنى فضيلت نيست بلكه سلامت است. فضيلت اين است كه انسان در اجتماع زندگى كند و در لحظات حساس يوسف وار تا لب پرتگاه برود و تسلط خود را بر نفس خويش حفظ نمايد و بازگردد. بنابراين براى كسب ملكات فاضله كه مقياس ارزشهاى انسانى محسوب مى شوند راهى جز اين نيست كه در اجتماع زندگى كنيم و با مردم معاشرت داشته باشيم.

لذا بخشى از آداب معاشرت و دستورهاى اجتماعى اسلام ، ارتباط نزديكى با مسائل مربوط به حفظ عفت عمومى و مبارزه با هر گونه آلودگى جنسى دارد.

به عنوان نمونه در قرآن کریم آمده است: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى أَهْلِها؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد در خانه هايى كه غير از خانه شما است داخل نشويد تا اينكه اجازه بگيريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد». اگر بنا باشد هر كس سر زده وارد اين محيط گردد و به حريم امن آن تجاوز كند ديگر آن آزادى و استراحت و آرامش وجود نخواهد داشت و (حریم خصوصی) مبدل به محيط كوچه و بازار مى شود.

هم چنین در قران کریم، آداب ورود به جايگاه خصوصى پدر و مادر مورد تأکید قرار گرفته است، لذا كودكان بالغ موظفند بدون اجازه وارد نشوند، حتى كودكان نابالغ كه مرتباً نزد پدر و مادر هستند نيز آموزش داده شوند كه لا اقل در سه وقت (قبل از نماز صبح و بعد از نماز عشاء و هنگام ظهر كه پدران و مادران به استراحت مى پردازند) بدون اجازه وارد نشوند.

این آیات قرآن کریم نشان می دهد براى ريشه كن ساختن اعمال منافى عفت بايد مجموعه اى ترتيب داد از آموزش فكرى و فرهنگى، آميخته با آداب اخلاقى و عاطفى، و همچنين آموزش هاى صحيح اسلامى، و ايجاد يك محيط اجتماعى سالم.

معنویت و عفاف

در مكتب هاى مادّى كه براى اخلاق پشتوانه الهى وجود ندارد، عفّت ، دليل بر ناآگاهى و ساده لوحى است. حال آنکه هيچ كس در سير الى اللّه، بدون داشتن «عفت» به جايى نمى رسد. چرا که عفت ، خويشتن دارى، تسلط بر نفس و ایمان و تقواست. بخشى از مقاماتى كه بسيارى از اوليا و انبيا پيدا كرده اند مرهون عفت نفس آن ها بوده است.

حضرت يوسف عليه السلام گرچه به دليل عفت و پاكدامنى سال ها در زندان به سر برد و رنج هاى فراوانى تحمل كرد اما علاوه بر مقامات معنوى و اخروى، در دنيا سربلند و سرافراز شد و عزيز مصر، آن كشور پهناور و بزرگ گشت.

لذا از جمله ويژگي هاى پرهيزكاران خاموش كردن شعله هاى شهوت دانسته شده است، و مراد از مرگ شهوت، كنترل و اعتدال آن و عدم سركشى آن است. لذا امام باقرعليه السلام مى فرمايند: «عبادتى با فضيلت تر از پاكدامنى شكم و فرج نيست».

 در دیگر روایات، مسأله عفت و پاكدامنى و چشم پوشى از گناه ، به هنگامى كه انگيزه هاى شديد آن در وجود انسان زنده مى شود كمتر از شهادت در راه خدا نیست و اين نشان مى دهد كه اسلام براى مسائل اخلاقى مخصوصاً عفت نفس به ويژه در مقابل انگيزه هاى شديد جنسى چه اندازه اهميت قائل است.

عفت هر کس به اندازه غیرت اوست

غيرت به معناى حفظ ارزش هاى مربوط به خود و جلوگيرى از تجاوز ديگران به حريم اوست كه غالباً در عرف ما در امور ناموسى به كار مى رود.

در این بین هرچه عفت بيشتر شود، حيا هم بيشتر مى شود، لذا درجه غيرت هركس به اندازه درجه عفت اوست و ميزان عفت هر كس به قدر غيرت اوست.

بدین ترتیب كسى كه نسبت به نواميس خود غيرت دارد هرگز حاضر نمى شود به نواميس ديگران چشم خيانت بدوزد، به تعبیر امام علی علیه السلام«ما زَنا غَيورٌ قَطُّ؛ هرگز انسان غيرتمند زنا نمى كند».

بی تردید این کلام نورانی، هماهنگ با منطق عقل است، زيرا انسان غيور؛ يعنى كسى كه نسبت به تجاوز ناموسش حساسيت فوق العاده دارد، نواميس ديگران را نيز به همان چشم نگاه مى كند و هرگز راضى نمى شود به نواميس مردم تجاوز كند. به همين دليل، غيرت ، او را از آلوده شدن به اعمال منافى عفت بازمى دارد. حتى حاضر نيست به همسر يا خواهر و مادر ديگرى نگاه كند، زيرا نسبت به نگاه ديگران به همسر و خواهر و مادرش احساس تنفر مى كند.

سخن آخر: (اکثریت افراد جامعه خواهان عفاف و حجاب هستند)

در خاتمه باید گوشزد نمود دولت مسألۀ حجاب را ساده تصور نکند چرا که اکثریت افراد جامعه خواهان عفاف و حجاب هستند. در این بین زنانِ طرفدار حجاب در کشور یک اقلیت نیستند، بلکه اکثریت هستند.

----------------------------------------

مقاله

نسخه هاى قرآنى سیر و سلوک الى الله

چکیده:

براى رسیدن به اوج معرفت الله، در قرآن مجید و کلمات معصومین(علیهم اسلام) و سپس در کلمات عرفاى اسلامى طرقى ذکر شده که با پیمودن آن، سیر و سلوک الى الله میسر مى شود. عرفاى اسلامى به ویژه عرفاى اخیر روش هاى مختلفى براى پیمودن این مسیر پیشنهاد کرده اند. البته آنچه برگرفته از کتاب و سنت است و یا تجربیاتى که موافق آن ها مى باشد قابل قبول است و اما روش هایى که جنبه التقاطى دارد و از مکاتب دیگر گرفته شده یا کسانى که مقید به کتاب و سنت نیستند آن را پیشنهاد کرده اند قابل قبول نخواهد بود. نسخه هاى کامل و جامعى براى رهروان این راه و سالکان طریق الى الله در سوره هاى مختلف قرآن آمده است که عمل به هریک از آن ها مى تواند انسان را به مقصود برساند.

نسخه هاى قرآنى سیروسلوک الى الله

نسخه هاى کامل و جامعى براى رهروان این راه و سالکان طریق الى الله در سوره هاى مختلف قرآن آمده است که عمل به هریک از آن ها مى تواند انسان را به مقصود برساند.

١. نسخه سوره فرقان

ازجمله در اواخر سوره فرقان نسخه اى آمده است که طى دوازده مرحله انسان را به مقام عبادالرحمان، یعنى بندگان خاص خداوند مى رساند.

نخستین مرحله، مسأله تواضع و فرونهادن رداى کبر و غرور، و تسلیم بودن دربرابر خدا و فروتنى دربرابر خلق است «وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الاَرْضِ هَوْنآ».(١)

دومین مرحله، حلم و بردبارى دربرابر جاهلان و عدم درگیرى با آنان است «وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَمآ».(٢)

سلامى که نشانه بى اعتنایى و توأم با بزرگوارى است نه ناشى از ضعف و ناتوانى. سلامى که بیانگر عدم تمایل به مقابله به مثل درمقابل جاهلان است. سلامى که بیانگر عظمت روحى آن ها و تحمل و حوصله دربرابر مشکلات است.

مرحله سوم، عبادات خالصانه شبانگاهى است، همان گونه که قرآن مى گوید : «وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدآ وَقِیَامآ».(٣)

آرى، در ظلمت شب هنگامى که چشم غافلان در خواب است وجایى براى تظاهر و ریاکارى وجود ندارد از بستر استراحت برمى خیزند و دربرابر پروردگار قیام و در پیشگاهش سجود مى کنند. پاسى از شب را به مناجات با محبوب مى گذرانند و قلب وروح خود را با یاد و نام او روشن مى کنند.

چهارمین مرحله سیر و سلوک آن ها همان مرحله خوف از خداست، خوفى که آن ها را از هرگونه گناه بازمى دارد. آن ها به درگاه او دست برمى دارند و نجات از عذاب دوزخ را در سایه اطاعت و پرهیزکارى از ذات پاکش مى طلبند «وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَامآ».(٤)

این خوف و ترس از خداوند در تمام طول راه همراه آنهاست و آنها را از هرگونه انحراف بازمى دارد.

در پنجمین مرحله سخن از انفاق در راه خدا و کمک به نیازمندان به میان مى آید. انفاقى دور از اسراف و تبذیر و خالى از بخل و تنگ نظرى «وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامآ».(٥)

بى شک بدون پیمودن این مرحله کسى نمى تواند این راه پرفراز و نشیب را طى کند. به همین دلیل بسیارى از عارفان اسلامى تأکید بر این کار دارند در حالى که بعضى دیگر، از آن غافل شده اند و نسخه آن ها خالى از این موضوع مهم است. گذشتن از علاقه به مال دنیا از یک سو وخدمت به خلق و شاد کردن دل هاى نیازمندان از سوى دیگر، رهروان این راه را کمک فراوان خواهد کرد.

در حالات پیشوایان اسلام نیز بارها خوانده ایم که آن ها شبانه شخصاً بار یتیمان و نیازمندان را بر دوش مى کشیدند و به خانه و کاشانه آن ها مى رساندند.

ششمین مرحله سیر آن ها مرحله توحید خالص است، توحید خالى از هرگونه شرک و دوگانه پرستى، توحیدى که غیر خدا را از صحنه دل دور سازد و در آسمان فکر و روح، کسى و چیزى جز خدا نباشد «وَالَّذِینَ لاَ یَدْعُونَ مَعَ اللهِ إِلَهآ آخَرَ».(٦)

مرحله هفتم، پاکى آن ها از آلودگى به هرگونه حق الناس است، نه خون کسى را مى ریزند و نه در ریختن خون کسى شریک و سهیم اند و نه اذیت وآزار آن ها به خلق خدا مى رسد و مردم از دست آن ها در آسایش اند. «وَلاَ یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ».(٧)

هشتمین مرحله سیر و سلوک آن ها پرهیز از هوى پرستى و آلودگى هاى جنسى است، همان چیزى که یوسف پیامبر(علیه السلام) را به آن مقام والاى الهى رساند؛ در ظاهر، او را از سیاه چال زندان بر تخت حکومت نشاند و در باطن به مقام قرب نبوت رسانید «وَلاَ یَزْنُونَ».(٨)

روشن است که مسأله پاکى دامن آن ها از زنا ـ بنابر این که زنا مفهوم عامى داشته باشد و زناى چشم و گوش و لمس را شامل شود و سایر انحرافات جنسى را نیز همراه داشته باشد و حتى همجنس گرایى را که مرحله شدیدترى از زناست، به دلیل آن که حدّش از آن سخت تر و شدیدتر است، در بر گیرد ـ در نسخه سلوک این سالکان ثبت است.

مرحله نهم عبادالله (بندگان خاص خدا) عدم حضور در مجالس گناه است مجالسى که روح انسان را آلوده مى کند و او را از خدا دور مى سازد ودر مسیر قرب الى الله به او ضربه وارد مى کند «وَالَّذِینَ لاَ یَشْهَدُونَ الزُّورَ».(٩)

گرچه «زور» در بعضى از روایات ائمه اهل بیت: تفسیر به مجالس لهو و لعب و غنا شده ولى به یقین از قبیل بیان یک مصداق روشن است و گرنه هرگونه مجلسى که در آن گناه مى شود یا غیبت و دروغ و حرف هاى نادرست و آنچه را که مربوط به دنیاپرستى است شامل مى گردد، همه مصداق باطل است و حضور در چنین مجالسى شایسته سالکان راه حق نیست.

آن ها نه تنها در مجالس آلوده به گناه حاضر نمى شوند بلکه هرگاه از کنار چنین مجالسى بگذرند با بى اعتنایى کامل و بزرگوارانه گذر خواهند کرد.

دهمین مرحله، در ادامه این آیات دهمین وصف آن ها را مى خوانیم: «وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامآ».(١٠)

باتوجه به این که «لغو» مفهوم وسیعى دارد، هر کارى را که هدف عاقلانه اى در آن نباشد و یا هرگونه هوى پرستى و سرگرمى ناسالم در آن باشد، شامل مى شود.

در یازدهمین مرحله این گروه از بندگان خاص خدا و سالکان الى الله به مراقبت دائمى آن ها اشاره شده است، مى فرماید: (آن ها کسانى هستند که هرگاه آیات پروردگارشان را به آن ها یادآورى کنند کر و کور روى آن نمى افتند)؛ «وَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْهَا صُمّآ وَ عُمْیَانآ».(١١)

آن ها داراى گوش هاى شنوا وچشم هاى بینا هستند و به پیام هاى الهى که ازطریق انبیا و اوصیا و یا علماى باتقواى دین مى شنوند گوش فرامى دهند و از کنار هر صحنه اى که مى گذرند درس هاى عبرتى را که در آن نهفته است مى بینند. آن ها با بصیرت کامل در این راه گام برمى دارند و دائماً مراقب گام هاى خویش اند که از مسیر دور نشوند.

و سرانجام، دوازدهمین مرحله آن ها به این صورت بیان شده است: (آن ها کسانى هستند که پیوسته از درگاه خدا تقاضا مى کنند: خداوندا! همسران و فرزندان ما را کسانى قرار ده که مایه چشم روشنى ما باشند و ما را امام و پیشواى پرهیزکاران قرار ده)؛ «وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامآ».(١٢)

این وصف، وصف بسیار مهمى است و اشاره به این دارد که آن ها نه تنها خودشان در این سیر الى الله گام برمى دارند بلکه همواره در این فکرند که دیگران را هم به این راه دعوت کنند. نخست از خانواده خود یعنى زن و فرزند آغاز مى کنند سپس به هدایت و رهبرى دیگران مى پردازند تا بر تعداد رهروان این راه هرچه بیشتر بیفزایند.

قابل توجه این که در بسیارى از نسخه هایى که عارفان براى سلوک الى الله داده اند این نکته مورد غفلت قرار گرفته و تنها به خودسازى و سلوک شخصى آن ها اشاره شده است، در حالى که قرآن مجید در این برنامه جامع خود، آخرین نکته را همین امر قرار داده است و جالب این که آن را به صورت خواسته و دعاى دائمى این سالکان کامل بیان کرده است (توجه داشته باشید که فعل مضارع دلیل بر استمرار است).

و در ادامه این آیات، پاداش این سالکان را که رسیدن به مقصد نهایى است این چنین بیان مى کند: «أُوْلَئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَیُلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیَّةً وَسَلاَمآ».(١٣)

از تکیه کردن بر واژه «غرفه» که به معناى طبقات بالاى ساختمان است بدون اشاره به باغ هاى بهشتى و حوران زیباى آن و جنات تجرى من تحته الانهار، چنین استفاده مى شود که آن ها به یک مقام فوق العاده معنوى مى رسند که این امور در نظر آنان سهل وساده است و تعبیر «یُلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیَّةً وَ سَلاَمآ»؛ (آن ها با تحیت و سلام [الهى یا فرشتگان الهى] روبرو مى شوند) نیز گواه بر این معناست.

به یقین پیمودن این راه و عبور از این مراحل دوازده گانه انسان را به مقاماتى مى رساند که مایه روشنایى چشم قلب انسان و پیشوایى او براى دیگران است. چه دستورى از این بهتر و چه منبعى از این مهم تر و مطمئن تر؟

مرحوم مصطفوى در کتاب التحقیق فى کلمات القرآن الکریم بعد از اشاره به واژه «غرفه» در آیات متعددى از قرآن مجید، مى گوید: پرهیزکارانى که از لذات زندگى دنیا پرهیز کردند و آن ها که در راه ایمان و عمل صالح بودند و صبر و استقامت در مسیر حق به خرج دادند غرفه هایى در بهشت و مساکن بسیار عالى و مرتفع دارند که مشرف بر اطراف آن مى باشد و آن برترین منازل بهشت و با ارزش ترین مقامات بهشتى است و نتیجه سکناى در آن غرفه ها حصول امنیت و آرامش است که از مهم ترین اسباب زندگى رضایت بخش و سرور دائم است «وَهُمْ فِى الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ».(١٤)

مرحوم علامه طباطبایى نیز در ذیل همین آیات سوره فرقان در تفسیر «المیزان» بعد از آن که «غرفه» را به معناى طبقات بالاى بنا ذکر مى کند مى گوید: این کنایه از درجه عالى بهشت است. یعنى کسانى که داراى این صفات باشند پاداششان درجات رفیعه بهشتى است که در آن جا فرشتگان با آن ها ملاقات مى کنند و تحیت ودرود بر آن ها مى فرستند و آن ها از هر آنچه انسان از آن مى ترسد و خود را برحذر مى دارد در امان اند.

٢. نسخه سوره مؤمنون

نسخه دیگر، در سوره مؤمنون، آیات ١ تا ١١ بیان شده است و سالکان این راه را وارثان بهشت برین که از آن به فردوس یاد کرده و مقامى برتر از آن نیست، و داراى هفت منزل یا هفت صفت معرفى فرموده است.

نخست خشوع و خضوع در نماز است به گونه اى که با تمام وجود به درگاه محبوب حقیقى توجه دارند و دل وجانشان در گرو مناجات و راز و نیاز با اوست.

دیگر این که از هرگونه لغو و بیهودگى و بیهوده گرایى پرهیز مى کنند و واجبات مالى را مى پردازند و از هرگونه هوس رانى شیطانى و شهوت پرستى دورى مى جویند و به امانت (به معناى وسیع کلمه) و عهد و پیمان هایى که با خلق وخالق دارند وفا دارند و نماز را ـ علاوه بر خشوع و خضوع و حضور قلب ـ از هرگونه آسیب (اعم ازریا و سمحه و عُجب و آسیب هاى دیگر) محافظت مى کنند.

و جالب این که تمام این ها جز یک مورد، به صورت اسم فاعل ذکر شده (خاشعون، معرضون، فاعلون، حافظون و راعون) که دلیل بر استمرار و ادامه این راه است یعنى این کارها راه و رسم همیشگى آنهاست نه فقط در زمان خاص، و آن یک مورد که به صورت فعل مضارع «یحافظون» آمده، آن نیز به معناى استمرار راه است زیرا این معنا در فعل مضارع نیز نهفته شده است.

آرى، کسانى که در این مسیر، پیوسته این امور هفت گانه را محافظت مى کنند وارثان بهشت برین اند و این گونه، سالکان سبیل الى الله و دعوت شدگان به این راه، به بالاترین مقام قرب خدا که از آن تعبیر به «فردوس» شده است راه مى یابند.

در همین سوره مؤمنون آیات ٥٧ تا ٦١ به پیشگامان در این مسیر اشاره کرده و چهار وصف براى آنان ذکر مى کند: آن ها کسانى هستند که از خدا (و تخطى از انجام مسئولیت ها) هراسان اند و به آیات پروردگارشان ایمان راسخ دارند. آنهایى که هیچ چیز را شریک و همتاى خدا قرار نمى دهند و قلبشان به نور توحید کامل روشن است و آنهایى که آنچه در توان دارند در انجام وظیفه بندگى دریغ نمى دارند اما با این حال باز از صحنه قیامت وحساب و کتاب الهى بیم دارند. آرى «أُوْلَئِکَ یُسَارِعُونَ فِى الْخَیْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ».(١٥) آن ها پیشتازان در نیکى ها وسبقت گیرندگان در این سیر و سلوک الى الله هستند.

مرحوم مصطفوى در همان کتاب «التحقیق» بعد از آن که تفسیر ارباب لغت را درباره «فردوس» ذکر مى کند مى گوید: «وَهَذِهِ الجنه مُتَفَرِّدَةٍ لَیْسَ لَهَا مُعَادِلَ»؛ (این بهشت فردوس بهشتى است که منحصربه فرد است و شبیه و نظیرى ندارد).

در سوره معارج آیات ٢٢ تا ٣٥ نیز نسخه اى براى رهروان این راه، همانند نسخه سوره مؤمنون البته با تفاوت مختصرى دیده مى شود. (١٦) در پایان این صفات مى فرماید: «أُوْلَئِکَ فِى جَنَّاتٍ مُّکْرَمُونَ» که دلیل روشنى بر والا بودن مقام کسانى است که واجداین اوصاف اندونیزدلیل روشنى برقُرب آن هابه ذات پاک پروردگار.

٣. نسخه قرآنى دیگر

نسخه هاى دیگرى که از تلفیق و ضمیمه کردن آیات قرآن به یکدیگر براى سالکان راه خدا به دست مى آید بسیار قابل توجه و داراى آثار اطمینان بخشى است. به عنوان نمونه ابتدا آیات مربوط به ذکر و دوام آن را بررسى مى کنیم.

در سوره احزاب آیات ٤١ تا ٤٣ سخن از ذکر کثیر است: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً و َأَصیلاً هُوَ الَّذی یُصَلِّى عَلَیکُمْ و مَلائِکَتُهُ لِیخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ وَ کانَ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیما»؛ (اى کسانى که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید و صبح و شام او را تسبیح گویید! او کسى است که بر شما درود و رحمت مى فرستد، وفرشتگان او [نیز براى شما تقاضاى رحمت مى کنند] تا شما را از ظلمات [جهل] به سوى نور [ایمان] رهنمون گردد؛ او نسبت به مؤمنان همواره مهربان بوده است!).

آرى! فرستادن درود توسط خداوند و فرشتگانش بر انسان ها تا آن ها را از ظلمات به سوى نور دعوت کند بعد از آیه «ذکر کثیر» نشان مى دهد که چنین ذاکرانى مورد عنایت خاص خداوند قرار مى گیرند و سرانجام پرده هاى ظلمت از برابر چشم قلب آن ها کنار رفته و نور حق در آن ظاهر مى شود.

در آیه ٣٧ و٣٨ سوره نور سخن از دوام ذکر است، مى فرماید: «رِجَالٌ لّاَ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللهِ وَ إِقَامِ الصَّلاَةِ وَ إِیتَاءِ الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمآ تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الاْبصَارُ* لِیَجْزِیَهُمُ اللهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَ یَزِیدَهُمْ مِّنْ فَضْلِهِ وَ اللهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ»؛ (مردانى که نه تجارت ونه معامله اى آنان را از یاد خدا و بر پا داشتن نماز و اداى زکات غافل نمى کند؛ آن ها از روزى مى ترسند که در آن، دل ها وچشم ها زیر و رو مى شود [آن ها به سراغ این کارها مى روند] تا خداوند آنان را به بهترین اعمالى که انجام داده اند پاداش دهد، واز فضل خود بر پاداششان بیفزاید؛ و خداوند به هرکس بخواهد بى حساب روزى مى دهد [و از مواهب بى انتهاى خویش بهره مند مى سازد]).

آرى! آن ها که پیوسته به یاد خدا هستند نه تجارت وبیع و نه مقام و مال، نه همسر و فرزند، نه غم و شادى آن ها را از ذکر خدا بازنمى دارد؛ همواره به یاد او هستند، از او مى گویند و با آن سرخوش اند و به همین دلیل سزاوار است مشمول رزق بى حساب شوند و شک نیست که رزق بى حساب، نیل به عرفان الهى را درحد اعلى شامل مى شود.

و در آیه ٣٦ زخرف مى خوانیم: (هرکس از ذکر و یاد خدا روى گردان شود شیطانى همنشین او مى شود و پیوسته او را وسوسه مى کند)؛ «وَ مَنْ یعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیضْ لَهُ شَیطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ».

و در تأیید این آیه، آیه ٢٨ سوره کهف است که مى فرماید: «وَلا تَعْدُ عَیناکَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَلا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً»؛ (و از کسانى که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن! همان ها که از هواى نفس پیروى کردند، و کارهایشان افراطى است).

که مضمونش این است: کسانى که از ذکر خدا غافل شوند پیرو هواى نفس خواهند شد و کارهاى آن ها خارج از حد معقول است.

نقطه مقابل این افراد کسانى هستند که پیوسته ذکر خدا مى کنند و شیطان را به آن ها راهى نیست.

در آیه ٢٨ سوره رعد باز هم تعبیر پرمعناى دیگرى درباره ذکر الله آمده است؛ مى فرماید: «الَّذینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»؛ (آن ها کسانى هستند که ایمان آورده اند، و دل هایشان به یاد خدا مطمئن [و آرام] است؛ آگاه باشید، تنها با یاد خدا دل ها آرامش مى یابد!).

و هنگامى که در سایه ذکر الله صاحب نفس مطمئنه شدند مخاطب به خطاب «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِى اِلَى رَبِّکِ رَاضِیةً مَّرْضِیةً فَادْخُلِى فِى عِبَادِى و َادْخُلِى جَنَّتِى» که در سوره فجر آیه ٢٧ تا ٣٠ آمده است مى شوند و به دنبال آن سه موهبت بزرگ به آن ها مى رسد: نخست رضایت طرفینى خلق و خالق به گونه اى که هم خدا از آن ها راضى است وهم آن ها از پاداش هاى فراوان الهى راضى اند «رَاضِیةً مَّرْضِیةً». دوم ورود در زمره بندگان خاص خداست «فَادْخُلِى فِى عِبَادِى» وسرانجام، ورود در بهشت خاصى است که خداوند از آن به «جَنَّتِى»؛ (بهشت من) یاد کرده است. توجه داشته باشید که در تمام قرآن جز در این جا درمورد بهشت واژه «جنتى» به کار نرفته است.

آیا «ارْجِعِى اِلَى رَبِّکِ»؛ (به سوى پروردگارت بازگرد) خطابى است مربوط به عالم قیامت یا لحظه اى که مرغ روح انسان از قفس تن پرواز مى کند و یا حتى دنیا را نیز شامل مى شود؟ هرچه باشد نشانه روشنى است درباره این که صاحبان نفس مطمئنه به مقامات والا و قرب الهى مى رسند.

قابل توجه این که در چند جاى قرآن شهودهاى حسى براى فراهم شدن اطمینان درون صورت گرفته است.

نخست در داستان ابراهیم(علیه السلام) است که وقتى از خداوند تقاضا کرد صحنه معاد را در همین دنیا ببیند، مأمور ذبح چهار مرغ شد و اجزا و گوشت هاى آن ها را با هم مخلوط کرد و سپس تقسیم نمود و بر کوه هاى متعددى در اطراف نهاد و بعد آن ها را فراخواند و همگى به حال حیات بازگشتند و صحنه معاد در این شهود حسى دربرابر چشم ابراهیم(علیه السلام) ظاهر شد و مایه اطمینان خاطر او گشت، زیرا قبلاً به او گفته شده بود: «أَوَلَمْ تُؤْمِنْ»؛ (آیا ایمان به زنده شدن پس از مرگ نیاورده اى؟)، (گفت: آورده ام ولى مى خواهم قلبم مطمئن شود)؛ «قَالَ بَلَى وَلَکِنْ لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِى».(١٧)

شهود حسى دیگر، درمورد حواریون (اصحاب خاص حضرت مسیح(علیه السلام)) واقع شد که از او تقاضا کردند غذاى خاصى از آسمان براى آن ها نازل شود تا از آن تناول کنند و اطمینان کامل به قدرت خداوند ونبوت حضرت مسیح(علیه السلام) پیدا کنند. «قَالُوا نُرِیدُ أَنْ نَأْکُلَ مِنْهَا وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنَا وَنَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنَا وَ نَکُونَ عَلَیْهَا مِنَ الشَّاهِدِینَ»(١٨)؛ (گفتند: ما مى خواهیم از آن مائده آسمانى بخوریم و قلوب ما مطمئن شود و بدانیم که تو به ما راست گفته اى و گواه بر آن باشیم [و دیگران را به آیین تو دعوت کنیم]).

در جنگ بدر نیز هنگامى که فرشتگان نامرئى پروردگار به یارى مسلمانان شتافتند و آثار محسوس آن در شکست دشمن نمایان شد خداوند این آیه را نازل فرمود: «اِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنِّى مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفِینَ * وَما جَعَلَهُ اللَّهُ اِلاَّ بُشْرى وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَمَا النَّصْرُ اِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ اِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ»(١٩)؛ (به خاطر بیاورید هنگامى را که از پروردگارتان کمک مى خواستید و او خواسته شما را پذیرفت و گفت: من شما را با یک هزار از فرشتگان که پشت سرهم فرود مى آیند یارى مى کنم ولى خداوند این ها را تنها براى شادى واطمینان قلب شما قرار داد و گرنه پیروزى جز از طرف خدا نیست، خداوند توانا و حکیم است).

از مجموع این آیات به خوبى استفاده مى شود که گاه خداوند صحنه هاى شهود حسى را براى اطمینان خاطر و یا شهود باطنى ومعنوى فراهم مى سازد.

قرآن بشارت دیگرى به صاحبان نفس مطمئنه مى دهد و آن این که شیطان هرگز نمى تواند در آن ها نفوذ کند زیرا صاحبان نفس مطمئنه در زمره «عبادى» در آیه ٢٩ سوره فجر وارد شده اند و قرآن مجید ازسوى پروردگار به آن ها وعده مى دهد: «اِنَّ عِبادى لَیسَ لَکَ عَلَیهِمْ سُلْطانٌ وَکَفَى بِرَبِّکَ وَکیلاً»(٢٠)؛ ([اما بدان] تو هرگز سلطه اى بر بندگان من، نخواهى یافت. همین قدر کافى است که پروردگار تو حامى ونگهدار آن ها باشد).

و این بعد از آن است که شیطان طبق آیه دیگرى تهدید مى کند که من همه را اغوا خواهم کرد: «قالَ فَبِعِزَّتِکَ لاُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعین». (٢١)

٤. نسخه سوره توبه

ازجمله آیاتى که به رهروان این راه و سالکان این طریق بشارت مى دهد که در پرتو یک نسخه قرآنى به مقامات عظیم مى رسند آیه ٧١ و٧٢ سوره توبه است: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُقیمُونَ الصَّلاةَ وَیؤْتُونَ الزَّکاةَ وَیُطیعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولئِکَ سَیرْحَمُهُمُ اللَّهُ اِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ * وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الاَنْهارُ خالِدینَ فیها وَمَساکِنَ طَیبَةً فى جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ»؛ (مردان و زنان باایمان، ولىّ [و یار ویاور] یکدیگرند؛ امر به معروف و نهى از منکر مى کنند؛ نماز را برپا مى دارند؛ و زکات را مى پردازند؛ و خدا و رسولش را اطاعت مى کنند؛ به زودى خدا آنان را مورد رحمت خویش قرار مى دهد؛ خداوند توانا وحکیم است! خداوند به مردان و زنان باایمان، باغ هایى از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و مسکن هاى پاکیزه اى در بهشت هاى جاودان [نصیب آن ها ساخته است]؛ و [خشنودى و] رضاى خدا [از همه اینها] برتر است؛ و پیروزى بزرگ، همین است!).

مسیر آن ها در ابتدا از ولایت و اخوت ونظارت عمومى بر یکدیگر مى گذرد سپس امر به معروف و نهى از منکر و اقامه صلات و اداى زکات و اطاعت از خدا ورسول را ذکر مى کند و سپس به رضوان الله که مقام بسیار و الا و فوز عظیم است بشارت مى دهد.

هیچ کس نمى تواند آن لذت معنوى واحساس روحانى را که به رهروان این راه به دلیل خشنودى و رضاى خدا دست مى دهد توصیف کند وبه گفته بعضى از مفسران (با الهام از آیه فوق که مى گوید: «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ») حتى گوشه اى از این لذت روحانى از تمام بهشت و نعمت هایش برتر و بالاتر است.

و عجب این که در غالب یا همه نسخه هایى که عرفاى اسلامى به سالکان راه مى دهند مسأله امر به معروف و نهى از منکر و ولایت و نظارت عمومى بر یکدیگر مطرح نیست، گویى تنها به هدایت خویش مى پردازند و فارغ از هدایت دیگران اند.

٥. نسخه اى دیگر از سوره توبه

شبیه دو آیه مذکور، دو آیه دیگر از همین سوره است (آیات ١١١ و ١١٢) که درباره مؤمنان راستین مى فرماید: «اِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فى سَبیلِ اللَّهِ فَیقْتُلُونَ وَ یقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیهِ حَقّاً فِى التَّوْراةِ وَ الاِْنْجیلِ و َالْقُرْآنِ و َمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیعِکُمُ الَّذى بایعْتُمْ بِهِ وَذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ»؛ (خداوند از مؤمنان، جان ها و اموالشان را خریدارى کرده، که [دربرابرش] بهشت براى آنان باشد؛ [این گونه که:] در راه خدا پیکار مى کنند، مى کشند و کشته مى شوند؛ این وعده حقّى است بر او، که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده؛ وچه کسى از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اکنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدى که با خدا کرده اید؛ و این است آن پیروزى بزرگ!).

آن ها کسانى هستند که براى به دست آوردن رضاى پروردگار و دستیابى به مقام والاى فوز عظیم وارد معامله با خدا مى شوند و جان و مال خود را دربرابر بهشت برین به خدا مى فروشند و اسناد محکمى از سه کتاب آسمانى براى آن مى آورند وپس از پایان این معامله روحانى خداوند به آن ها تبریک مى گوید و بشارت مى دهد.

سپس در آیه بعد صفات نه گانه اى براى این سوداگران روحانى بیان کرده، مى فرماید: «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الاْمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَالْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنین»؛ (توبه کنندگان، عبادت کاران، سپاس گویان، سیاحت کنندگان، رکوع کنندگان، سجده آوران، آمران به معروف، نهى کنندگان از منکر، و حافظان حدود [و مرزهاى] الهى، [مؤمنان حقیقى اند]؛ و بشارت ده به [این چنین] مؤمنان!).

به یقین آن ها که این صفات نه گانه معنوى را دارند صاحبان فوز عظیم اند.

درواقع این نسخه روشن دیگرى از نسخه هاى قرآنى است که براى سالکان طریق و آن ها که در بند سیر و سلوک الى الله اند بیان شده است.

«فوز» در اصل به معناى نجات از هلاکت ورسیدن به محبوب است و مطابق آنچه راغب در مفردات مى گوید به معناى پیروزى توأم با سلامت است.

در آیه ١٠٠ همین سوره (سوره توبه) فوز عظیم وخشنودى خدا را درباره پیشگامان در اسلام بیان کرده که على رغم مشکلات عظیمى که دشمنان ایجاد کرده بودند به حمایت پیغمبر(صل الله علیه و آله) برخاستند و انواع مکاره و ناملایمات را تحمل کردند، مى فرماید: «وَالسَّابِقُونَ الاْوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَالاْنصارِ وَالَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِاِحْسانٍ رَضِى اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرى تَحْتَهَا الاْنهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ»؛ (پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانى که به نیکى از آن ها پیروى کردند، خداوند از آن ها خشنود گشت، و آن ها[نیز] از او خشنود شدند؛ و باغ هایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و این است پیروزى بزرگ!).

 پی نوشت:

١. قرآن کریم، سوره فرقان، آیه ٦٣.

٢. قرآن کریم، سوره فرقان، آیه ٦٣.

٣. قرآن کریم، سوره فرقان، آیه ٦٤.

٤. قرآن کریم، سوره فرقان، آیه ٦٥.

٥. قرآن کریم، سوره فرقان، آیه ٦٧.

٦. قرآن کریم، سوره فرقان، آیه ٦٨.

٧. قرآن کریم، سوره فرقان، آیه ٦٨.

٨. قرآن کریم، سوره فرقان، آیه ٦٨.

٩. قرآن کریم، سوره فرقان، آیه ٧٢.

١٠. قرآن کریم، سوره فرقان، آیه ٧٢.

١١. قرآن کریم، سوره فرقان، آیه ٧٣.

١٢. قرآن کریم، سوره فرقان، آیه ٧٤.

١٣. قرآن کریم، سوره فرقان، آیه ٧٥.

١٤. قرآن کریم، سوره سبأ، آیه ٣٧.

١٥. قرآن کریم، سوره مؤمنون، آیه ٦١.

١٦. هرگاه آیاتى که با «الذین» در این مورد آغاز شده صفات مؤمنان باشد (به قرینه آنچه در سوره مؤمنون آمده است) صفاتى خواهند بود هم ردیف نماز که در «الا المصلین» آمده و درواقع هرکدام استثناء جدیدى محسوب مىشود گویى «الا» بر سر همه آنها آمده است و اگر همه اینها صفات نمازگزاران باشد تنها یک استثناء در آیات شریفه آمده و بقیه آیاتى که با «الذین» در اینجا آغاز شده جزء صفات نمازگزاران واقعى محسوب مىشود ولى در هر حال تفاوتى در آنچه ما در پى آن هستیم حاصل نخواهد شد.

١٧. قرآن کریم، سوره بقره، آیه ٢٦٠.

١٨. قرآن کریم، سوره مائده، آیه ١١٣.

١٩. قرآن کریم، سوره انفال، آیات ٩ و١٠.

٢٠. قرآن کریم، سوره اسراء، آیه ٦٥.

٢١. قرآن کریم، سوره حجر، آیه ٨٢.

----------------------------------------

معرفی کتاب

سیری در کتاب «رمی جمرات در گذشته و حال»

اثر ارزشمند حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله)

از دیرباز، مسئله ازدحام جمعیت، به عنوان یکی از چالش های جدی حج گزاران در منا مطرح بوده است.که رمی جمره عقبه(پرتاب کردن سنگ ریزه به سوی جمره) ، در صبح روز دهم ذی حجّه از جمله آن مشکلات به شمار می آید؛ چرا که صدها هزار حاجی، به خصوص شیعیان، بر اساس فتاوای مراجع عظام تقلید باید با چشم خود، نظاره گر اصابت سنگ به ستون جمره باشند، لذا یکباره به آن سو حرکت می کنند و با مشکل ازدحام جمیعت روبرو می شوند و ناگزیر می شوند جمعیت را بشکافند و تا نزدیکی جمره پیش روند و اقدام به رمی نمایند که این خود دشواری های فراوانی را به وجود می آورد.

بر این اساس چاره اندیشی این معضل حج، سال هاست مورد توجّه محافل علمی و حوزوی قرار گرفته است.

 در این میان، فقه اسلامی ، با جامعیت خاص خود در صدد است با ارائه راهکار، به مقابله با این آسیب بپردازد.

در این راستا، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظله)، با رویکردپژوهشی فقهى استدلالى و با استناد به روایات و اقوال فقها و با توجه به گشایشی که فقه شیعه برای پیروان این مکتب فراهم نموده، کتاب ارزشمند «رمی جمرات در گذشته و حال» را به رشتۀ تحریر درآورده است و اینچنین نظریه فقهی خود را در اختیار حجاج بیت الله الحرام قرار داده و از این رهگذر توانست راه های جدیدی را در حلّ معضلات فقهی حج فراهم سازد.

راهکارهایی که از یک سو می تواند مانع فجایعی باشد که تا امروز رخ داده است. و از سوی دیگر نشان دهندۀ توجه شارع مقدس به امنیت جان حجاج در این مراسم و پیشگیری از فاجعه انسانی است.

« رمى جمرات در گذشته و حال» در یک نگاه

كتاب« رمى جمرات در گذشته و حال»، يكى از آثار فقهى آیت اللّه العظمی مکارم شیرازی است كه با توجه به تاریخ، روایات و حقيقت جمره، به بحث و بررسى درباره تعيين محلّ دقيق سنگ اندازى در رمى جمرات در مراسم عبادى حجّ پرداخته است.

کتاب با مقدمه ای کوتاه و سپس ذكر نظريات فقهاى شيعه و سنى و نيز بحثى لغوى درباره جمره آغاز شده است.

سپس مؤلّف رواياتى را در اين باب ذكر كرده و از آن ها نتيجه گيرى نموده است. در پايان نيز با مطرح كردن هفت پرسش و پاسخ دادن به آن ها و نيز ذكر نظريات برخى از فقها، نتيجه مورد نظر خود را دوباره بيان كرده است.

در مجموع معظم له بحث خود را در چهار محور «کلمات ارباب لغت در تفسیر و توضیح جمره»،« نقل کلمات فقهای بزرگ شیعه و اهل سنّت»،«آنچه از روایات اسلامی استفاده میشود» و« پاسخ به پرسش های مختلف و بررسی نقدها»دنبال کرده و در آن، به بررسی مشکل رمی و نیز بیان نظریه فقهیِ خود پرداخته اند.

انگیزه تالیف اثر

مولّف با نگارش اثر حاضر، در پی رفع خطایی است كه در مسير انجام اعمال حجّ وجود دارد و باعث صدمات فراوان به حجّاج مخصوصاً در روز عید قربان مى گردد؛ و آن عبارت است از اشتباه در مورد كجايى و چگونگى رمی جمرات که پيامدهاى ناگوارى در طول انجام عمل رمى جمرات به همراه داشته است.

این چالش از آن جهت روی می دهد که پنداشته شده، جمره همان ستونى است كه بايد به سوى آن سنگ انداخت. لذا سنگ ريزه ها نیز در هنگام رمى بايد به ستون هاى مخصوصى كه مشخص شده اند اصابت كنند در حالى كه چنين چيزى نبوده و تنها رسيدن آنها به محل اجتماع سنگ ريزه ها كفايت مى كند.

ساختار اصلی کتاب

سرفصل های اصلی کتاب«رمی جمرات در گذشته و حال»، عبارت است از: ١.خلاصه کتاب ٢. پیشگفتار ( لزوم بررسی درباره جمره) ٣. جمره چیست؟ ٤. تفسیر جمره در کتب ارباب لغت ٥.گواهی فقهاء و دانشمندان اسلام ٦. جمرات در روایات اسلامی ٧. نظرات نقادان و پاسخ به پرسشها٨. نكته ها (قراين تاريخى و روايات كه نشانگر محل اجتماع سنگريزه ها بودن جمرات است نه ستونها)٩.آخرین سخن

بهره گیری از منابع معتبر

در آغاز اين كتاب، فهرست مطالب و در پايان آن، فهرست منابع ذکر شده است.

نويسنده براى آفرينش اثر حاضر از تعداد قابل توجهى از منابع (٥٩ كتاب معتبر فقهى تاريخى و لغوى قديم و جديد) استفاده كرده است[١]

مطالب كتاب، مستند است. منابع، توضيحات لغوى، تاريخى و... به صورت پاورقى ذكر شده است.

گزارش محتوایی اثر

جمره چيست؟

در حقیقت كتاب در پاسخ به اين سؤال نگاشته شده كه منظور از «جمره» چيست و كجاست؟

اصل وجوب رمى جمرات، به عنوان يكى از مناسك حج، از مسلمات و ضروريات اسلام است و همه علماى اسلام بر آن اتفاق نظر دارند.

مسئله مهم در باب رمى جمرات اين است كه بدانيم «جمره» چيست، كه بايد سنگ ها را به سوى آن پرتاب كرد؟ آيا جمره همين ستون هاست كه امروز به آن سنگ مى زنند يا قطعه زمينى است كه اطراف ستون ها قرار دارد يا هر دو؟[٢]

تفسير جمره در كتب ارباب لغت

معظم له در تبیین مفهوم جمره، به بحث لغوى آن اشاره کرده و چهار معناى «اجتماع قبيله»، «سنگ ريزه»، «به سرعت دور شدن» و «قطعه سوزانى از آتش» را بر شمرده و در ادامه مى گويد: «از مجموع كلمات فوق استفاده مى شود كه جمرات را از آن جهت جمرات گفته اند كه يا محل اجتماع سنگ ريزه ها بوده يا به معناى زمينى كه سنگ ريزه ها در آن جمع مى شود بوده است.[٣]

 در ادامه به بخشى از كلمات لغويين اشاره شده است كه مطلقا سخنى از ستون در آنها ديده نمى شود. که عبارات «مصباح المنیر ، مجمع البحرین ، لسان العرب ، نهايه و تاج العروس في شرح القاموس» از آن جمله مى باشند.[٤]

نویسنده در ادامه اين مطلب، متذكر مى شود كه «جمرات» جزء الفاظى نيست كه داراى حقيقت شرعيه يا متشرعه بوده باشد؛ بنابراین، بايد در فهم معناى آن به كتب لغت مراجعه كرد و اطلاق آن بر محل هاى سه گانه، از قبيل اطلاق كلى بر فرد است و كم كم اين واژه براى آن اماكن «عَلَم» شده است.[٥]

جمره در عبارات فقهای شیعه و اهل سنت

مؤلف، عبارات بيش از چهل تن از فقهای اسلامى شيعه و سنى را در اين موضوع متذكر شده و سرانجام به اين نتيجه رسيده است:

 دقت در سخنان گسترده بالا كه از محققان فقه اسلامى اعم از شيعه و اهل سنت در پنج گروه و از حدود پنجاه منبع نقل شد (مخصوصاً با توجه به اين كه در موضوعات مربوط به حج اختلافى ميان فرق اسلامى نيست) ثابت مى كند كه در قرون پيشين يا ستونى در محل جمرات نبوده و يا اگر بوده به عنوان علامت بوده است.[٦]

در بين فقهاى شيعه مى توان به نظريات ابن زهره در غنيه، علامه حلى در المنتهى، شيخ طوسى در مبسوط و... و از ميان فقهاى اهل سنت مى توان به نظريات شافعى، مالك، محيى الدين نووى، شهاب الدين احمد بن ادريس و... اشاره كرد.

جمرات در روایات اسلامی

مولف در ادامه رواياتى را ذكر کرده و هركدام از آنها را در ترازوى نقد و نظر و اجتهاد قرار مى دهد.

در بخشی از کتاب آمده است:« روايات رمى جمرات در كتاب وسائل الشیعة در دو بخش بيان شده اند نخست در ابواب رمى جمره عقبه كه در ضمن هفده باب مى باشد و ديگر در تحت عنوان أبواب العود إلى منى و رمي الجمار. برخى از روايات مزبور نظر ما را تأييد مى كنند.[٧]

نتیجه بحث روایی

معظم له در نتيجه بحث روايى ، چنين نگاشته است: گرچه در هيچ يك از رواياتى كه آورديم و تمام رواياتى كه در باب رمى جمرات آمده، سخن صريحى از موضوع «جمره» به ميان نيامده، ليكن از تعبيرات موجود در آنها مى توان اطمينان يافت كه «جمرات» چيزى جز محلّ اجتماع سنگ ريزه ها در آن قطعه زمين معيّن از منى نيست. و اگر ستونى در آنجا باشد به عنوان علامت و نشانه است.[٨]

به تعبير ديگر، ستونى به نام جمره در منا نبوده كه به آن سنگ بزنند؛ بلكه حجاج سنگ ها را به همان محلّى كه امروز به صورت حوضچه هايى در اطراف جمرات بنا شده است، پرتاب مى كردند، كم كم بر اثر گذشت زمان مردم علامت را به جاى جمره اشتباه گرفته اند و رمى آن را به جاى محلّ اصلى قرار داده اند و به احتمال قوى اين مسأله در قرون اخير صورت گرفته است، و به صورت يك عرف در آمده زيرا در كلمات پيشينيان ديده نمى شود، زياد هم نبايد تعجب كرد.[٩]

معظم له با مراجعه به تاريخ «مروج الذهب» مسعودى و «تاريخ كامل» ابن اثير ، اين مطلب را استخراج كرده كه عرب قبل و بعد از اسلام، قبور افراد منفور را رمى می كردند؛ درحالى كه در تاريخ بيان نشده كه ستونى بالاى قبور مزبور ساخته باشند و اين مطلب را به عنوان مؤيد در مورد استفاده قرار گرفته است. [١٠]

با اين تفاسیر مؤلف نتايجى گرفته است كه خلاصه آن اين است:كفايت رمى ستون ها، كفايت افتادن سنگ به دايره اطراف ستون ها، و هرگاه از طبقه بالا رمی كنند و سنگ به حوضچه هايى كه در طبقه بالا قرار دارد پرتاب كنند كفايت مى كند.[١١]

ضرورت شناخت جمرات

معظم له تحقيق بيشتر فقهاى عامّه و خاصّه را در اين مسأله، باعث حل يكى از بزرگ ترين مشكلات تمامى حجّاج كشورهاى اسلامى دانسته و اینچنین می نویسد: سزاوار است همه محقّقان اسلامى اين مسئله را مورد بررسى قرار دهند و هرگاه علماى اعلام شيعه و بزرگان اهل سنّت، پس از بررسى لازم، بر اين مسئله توافق كنند، يكى از مشكلات عظيم حج، كه سبب ازدحام مى شود و بارها موجب اتلاف نفوس و يا مجروح شدن گروه زيادى از حجّاج عزيز گرديده، إن شاءاللّه حل خواهد شد و عملشان إن شاءاللّه هماهنگ با اعمال رسول خدا(ص) و امامان اهل بيت(ع) خواهد بود.[١٢]

در پايان كتاب نیز سؤالاتى كه از مؤلف پرسيده شده به همراه پاسخ آنها ارائه شده است؛ سپس مؤلف با ذکر آرای دیگر فقها، نتيجه سابق را مجدداً گوشزد نموده است.

لازم به ذکر است اين كتاب نفیس ، نسخه ويرايش شده کتاب مولف با عنوان «تحقيقى جديد درباره رمى جمرات» است که در سال ١٣٨١ش، منتشر شده است؛ چاپ جدیدكتاب با عنوان «رمی جمرات در گذشته و حال» نخستين بار در سال ١٣٨٤ در یک جلد و در ١١٢صفحه، در قطع رقعی توسط انتشارات امام علی بن ابی طالب به زیور طبع آراسته شده که تا کنون نیز چندین مرتبه تجدید چاپ شده است.

 پی نوشت:

[١] رمى جمرات در گذشته و حال؛ ص١٠٩-١١٢.

[٢] همان ؛ ص١٣.

[٣] همان؛ص٢١.

[٤] ر.ک:همان؛ ص١٨ -١٩.

[٥] همان؛ص٢٢.

[٦] همان ؛ ص٦٢.

[٧] همان؛ص٦٥.

[٨] همان؛ص٧٣.

[٩] همان؛ص٧٤.

[١٠] همان؛ص١٠٣.

[١١] همان؛ص١٠٧.

[١٢] همان؛ص١٠٨.

----------------------------------------

معارف اسلامی

ملاك سنجش ارزش هر جامعه

پرسش: ارزش هر جامعه ای با چه ملاکی سنجیده می شود؟

پاسخ اجمالی: ارزش هر جامعه با «نظام ارزشى» آن جامعه رابطه مستقيم دارد. اگر فضائل اخلاقى زيربناى نظام باشد، اين جامعه همواره داراي استحكام و استوارى است؛ اما اگر نظام جامعه اى بر رذائل اخلاقى استوار باشد طبعاً بى ارزش و فناپذير است. آری ارزش هر فرد يا جامعه اى را بايد با معيارى كه از ابتداى خلقت انسان ها معيار سنجش آنها بوده است سنجيد. اگر نظام ارزشى جامعه فضيلت را معيار قرار دهد، هر فرد آن جامعه خود را با آن معيار با ارزش تلقّى كرده و جلوه مى دهد و اگر رذالت را معيار قرار دهد، هر فرد آن جامعه، خود را با آن معيار نشان مى دهد.

پاسخ تفصیلی: ارزش هر جامعه با نظام ارزشى آن جامعه رابطه مستقيم دارد. اگر فضائل اخلاقى زيربناى نظام باشد، اين جامعه همواره داراي استحكام و استوارى است؛ اما اگر نظام جامعه اى بر رذائل اخلاقى استوار باشد مثل بنا شدن خانه بر زمين سست و در مسير سيلاب طبعاً بى ارزش و فناپذير است. ارزش هر فرد يا جامعه اى را بايد با معيارى كه از ابتداى خلقت انسان ها معيار سنجش آنها بوده است سنجيد. انسان ها بنابر فطرت اصيل و پاك اوليّه خواهان اين هستند كه ارزشمند شوند، هيچ كس را سراغ نداريد كه بگويد نمى خواهم باارزش باشم، اگر نظام ارزشى جامعه، فضيلت را معيار قرار دهد، هر فرد آن جامعه خود را با آن معيار باارزش تلقّى كرده و جلوه مى دهد و اگر رذالت را معيار قرار دهد، هر فرد آن جامعه خود را با آن معيار نشان مى دهد.

اين دو نظام و فرهنگ در هر عصر و زمانى در حال اصطكاك و درگيرى با هم بوده اند. در يك سو پيامبران و حاملان وحى با ارزش هاى والا و در طرف مقابل كافران و طاغوتيان با ارزش هاى ضد خدايى و انسانى قرار داشته اند. حضرت نوح(عليه السلام) با زحمت هاى بسيار عده اى از جوان ها و كسانى كه هنوز از خط اصيل فطرت منحرف نشده بودند را به خود جذب نمود. ايشان مجموعاً در ٩٥٠ سال نبوت، ٨٠ نفر را جذب نمود و به طرف خدا سوق داد كه اگر ميانگين گرفته شود به طور متوسط در هر ١٢ سال يك نفر موّحد شده است. در مقابل اين خط فرهنگ ارزشى، «ثروت» جلوه گرى كرد، مُترِفِين و سرمايه داران در برابر هدايتگرى حضرت نوح(عليه السلام) مى گفتند: «مَا نَريكَ اِتَّبَعَكَ اِلَّا الَّذِينَ هُمْ اَرَاذِلُنَا بَادِىَ الرَّاىِ»(١)؛ (ما اعتقاد نداريم كه كسي به تو گرويده باشد الا كسانى كه پست و بى ارزش و ظاهربين هستند، كسانى كه بدون تفكر و تعمق مجذوب مى شوند).

اينها در هفت آسمان يك ستاره هم ندارند، پاهايشان برهنه و آستين هاي شان پاره است، اينها انسان با شرافت را مساوى با پولدار مي دانند و چون افرادى كه به حضرت نوح(عليه السلام) گرويده اند، ثروت ندارند،[در نزد آنها] اراذل، پست و حقيرند، درحالى كه بايد به اينها گفت: درست است كه افراد محروم و بى بضاعت به حضرت نوح گرويدند، اما چون انقلاب حضرت نوح(عليه السلام) داراى محتويات و مواد همسو با آرمان ها و فطرت اوليه آنها بود و بادى الرَّاى و ظاهربين هم نبودند، بلكه چون فطرت اينها به علائق دنيوى مكدر نبود لذا بلافاصله جذب آهنرباى اعتقادات حضرت نوح(عليه السلام) شدند.

اين آيه برخورد دو مكتب الهى و بت پرستى را نشان مى دهد. از منظر حضرت نوح(عليه السلام) افراد جذب شده افراد ارزشمندى هستند ولى از ديد كسانى كه معيار ارزش و نرخ گذارى آنها «ثروت» بود، مشتى اراذل اند. اينجا است كه درك مى كنيم پيامبران چه رسالت عظيمى را بر دوش مى كشيدند و چگونه براى دگرگون كردن ملاك ارزش ها مهمترين خدمت را به بشريت انجام داده اند؟!

بعد، به زمان حضرت موسى بن عمران(عليهما السلام) مى رسيم كه با چه زحماتى به دربار فرعون راه يافت. در بعضى تفاسير دارد كه يكسال رفت و آمد مى كرد تا او را راه دهند، در ميان جمعيت، فرعون صدا مى زد اين دو برادر يعنى موسى و هارون(عليهما السلام) چه مى گويند كه ادّعا مى كنند اگر ايمان بياورى سلطنت تو را تضمين مى كنيم و شروع مى كرد به استهزا و مسخره كردن آنها حتى دلقك دربار خود را به شكل مضحكه وارى شبيه حضرت موسى(عليه السلام) مى كرد تا با آن لباس شبانى و عصا موجب تحقير آنها و خرسندى فرعونيان شود. البته براى اينها قابل قبول نبود كه دو مرد با لباس شبانى ادّعاى تضمين حكومت كسى را بكنند كه ادعاى خدائى مى كرد آن هم نه خداى كوچك كه مى گفت: «اَنَا رَبَّكُمُ الاَعلَى»(٢)؛ (من خداى بزرگ شما هستم).

قرآن در سوره زخرف به بيان برخورد دو فرهنگ در زمان فرعون مي پردازد و عقيده فرعون و فرعونيان را ـ كه نشأت گرفته از فرهنگ ارزشى آنها است ـ تبيين مى كند: «فَلَولَا اُلقِىَ عَلَيْهِ اَسْوِرة(٣)مِنْ ذَهَبٍ اَوْ جاءَ مَعَهُ المَلائِكَةُ مُقْتَرِنينَ»(٤)؛ ([فرعون در مقابل دعوت حضرت موسى(عليه السلام) به اطرافيان خود گفت:] اگر موسى راست مى گويد چرا به او دستبندهاى طلا داده نشده يا چرا ملائكه به دنبال او نيامدهاند؟ [تا او را تأييدش كنند!])

مى گويند: فرعونيان عقيده داشتند كه رؤسا بايد دستبند و گردن بند طلا زينت خود كنند. از همين رو چون موسى(عليه السلام) چنين زينت آلاتى همراه نداشت بلكه به جاى آنها لباس پشمينه چوپانى بر تن كرده بود اظهار تعجب مى كردند، آرى چنين است حالِ جمعيتى كه ملاك ارزش براي آنها طلا و نقره و زينت آلات است.

بعد از حضرت موسى(عليه السلام) به زمان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مي رسيم، مشركين در برابر دعوت پيامبر(صلى الله عليه وآله) به جبهه گيرى پرداخته و به فضائل اخلاقى و ارزش هاى والاى انسانى ايشان حمله كردند و ندا دادند كه: ما ايمان نمى آوريم. آيا انسان قحط بود روى زمين كه: خداوند قرآنش را به چنين فرد فقيرى نازل كرد؟!: «لَولِا نُزِّلَ هَذَا القُرآنُ عَلى رَجُل مِنَ القَرْيَتَيْنِ عَظيم»(٥)؛ (چرا قرآن بر مرد عظيم و بزرگى از دو قريه نازل نشده است؟) مفسرين مى گويند مراد از مرد عظيم، مرد ثروتمند و مراد از قريتين، دو شهر مكه و طائف است.

پس معنى آيه اين مى شود كه: اگر قرآن از طرف خداوند نازل شده، چرا بر انسان با ارزشى كه داراى ثروت و مكنت باشد، و معمولا در مكه و طائف هست، نازل نشده است! پس ادّعاى حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) كه مى گويد: بر من نازل شده، خود گواهى بر كذب او است؛ زيرا او مردى است كه معيارهاى ارزش در او نيست.

قرآن در سوره زخرف بيان شيوا و جالبى دارد. در آنجا مى فرمايد: «وَ لَوْلَا اَنْ يَكُونَ النَّاسُ اُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحمن لِبُيُوتِهِم سُقُفاً مِّنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيهَا يَظْهَرُونَ * وَ لِبُيُوتِهِم اَبوَاباً وَ سُرُراً عَلَيهَا يَتَّكِئُونَ * وَ زُخْرُفاً وَ اِنْ كُلُّ ذَلِكَ لَمّا مَتاعُ الحَيوةِ الدُّنيَا وَ الآخِرَةُ عِنْدَ رَبّكَ لِلمُتَّقين»(٦)؛ (اگر تمكّن كفّار از مواهب مادى سبب نمى شد كه همه مردم امت واحد شوند، ما براى كسانى كه كافر مى شدند خانه هايى قرار مى داديم با سقف هايى از نقره و نردبان هايى كه از آن بالا روند. و براى خانه هاى آنها درها(٧) و تخت هايى [زيبا و نقره گون] قرار مى داديم كه بر آن تكيه كنند. و انواع وسائل تجملى(٨) ولى تمام اينها متاع زندگى دنيا است و آخرت نزد پروردگارت از آنِ پرهيزكاران است). نظام ارزشى حاكم بر عرب جاهلى، ابوسفيان پرور بود و نظام ارزشى اسلام، سلمان و ابوذر پرور. در زمان جاهليت كسى كه داراى ارزش جاهلى بود، مورد اعتنا و احترام بود مثل ابوسفيان؛ ولى بعد از انقلابِ اسلام، کسی در مجالس مورد اعتنا و تكريم قرار نمى گرفت مگر اینکه قوّام یا صوّام (نمازگزار و روزه دار) بود.

آرى پيامبر(صلى الله عليه وآله) اصحاب صُفِّه(٩) را ـ كه هرچه ثروتمندان به پيامبر گفتند: اگر مى خواهى پيرو تو باشيم اينها را رها كن ـ رها نكرد، بلكه طبق دستور الهى كه در سوره كهف آمده، مأمور به استوارى و صبر با مثل آنها شد، اگرچه آنها آستين پاره و پابرهنه بودند و در گوشه مسجد مى آرميدند «وَ اصْبِر نَفْسِكَ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهم بِالغَدوةِ وَ العَشِىّ يُريدوُنَ وَجْهَهُ وَ لاتَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُم تُريدُ زِينَةَ الحَيوةِ الدُّنيا وَ لاتُطِعْ مَنْ اَغْفَلْنا قَلْبَهَ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَوَيهُ وَ كانَ اَمْرُهُ فُرُطاً»(١٠)؛ (با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مى خوانند [كنايه از اين كه هميشه و در همه عمر به ياد خدا هستند] و تنها ذات او را مى طلبند، هرگز چشم هاى خود را به خاطر زينت هاى دنيا از آنها برمگير و از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن، همان ها كه پيروى هواى نفس كردند و كارهايشان افراطى است).

در ذيل اين آيه، مفسرين مى گويند: به دنبال نزول اين آيه، پيامبر(صلى الله عليه وآله) به جستجوى اين گروه برخاست ـ گويا آنها با شنيدن اين سخن ناراحت شدند و به گوشه اى از مسجد رفتند و به عبادت پروردگار پرداختند ـ سرانجام آنها را در آخر مسجد درحالى كه به ذكر خدا مشغول بودند يافت، فرمود: «حمد خدا را كه نمردم تا اين كه او چنين دستورى به من داد كه با امثال شما باشم»، آرى (زندگى با شما و مرگ هم با شما خوش است)؛ «مَعَكُم المَحيَا وَ مَعَكُمُ المَمَاتِ».(١١)

اميرمؤمنان على(عليه السلام) نيز در خطبه قاصعه (١٢) كه بزرگ ترين خطبه نهج البلاغه است، در زمينه اين دو قطب ارزشى سخن را به اوج رسانده، مى فرمايد: «موسى بن عمران(عليه السلام) همراه برادرش بر فرعون وارد شدند، درحالى كه لباس هاى پشمين بر تن داشتند و در دست هر كدام عصاى [چوپانى] بود، با او شرط كردند كه اگر تسليم فرمان خدا شود حكومت و ملكش باقى مى ماند و عزت و قدرتش دوام خواهد يافت، اما او گفت: آيا از اين دو تعجب نمى كنيد كه با من شرط مى كنند كه بقاى ملك و دوام عزتم بستگى به خواسته هاى آنها دارد؟ درحالى كه فقر و بيچارگى از سر و وضعشان مى بارد، اگر راست مى گويند پس چرا دستبندهايى از طلا به آنها داده نشده است».

فرعون اين سخن را به خاطر بزرگ شمردن طلا و جمع آورى آن و تحقير نمودن پشمينه پوشى موسي گفت. اگر خدا مى خواست مي توانست به هنگام بعثت پيامبرانش درهاى گنج ها و معادن طلا و باغ هاى سبز و خرم را به روى آنان بگشايد، و اگر اراده مى كرد پرندگان آسمان و حيوانات وحشى زمين را همراه آنان گسيل مى داشت، ولى اگر اين كار را مى كرد، آزمايش مردم از ميان مى رفت و پاداش و جزا بى اثر مى شد».

و در قسمت ديگرى از همين خطبه مى فرمايد: «مگر نمى بينيد خداوند انسان ها را از زمان آدم(عليه السلام) تا آخر جهان با سنگ هايى كه نه زيانى مى رسانند و نه سودى، نه مى بينند و نه مى شنوند، آزمايش نموده، اين سنگها را خانه مقدس خود (كعبه) قرار داده و آن را موجب پايدارى و قوام مردم ساخته است، آن را در سنگلاخ ترين مكانها و بى گياه ترين نقاط روى زمين در تنگناى دره هايى مستقر ساخته، در ميان كوه هاى خشن، شن هاى متراكم، چشمه هاى كم آب، آبادى هاى جدا و پر فاصله كه هيچ مَركَبى به راحتى در آن زندگى نمى كند و سپس آدم(عليه السلام) و فرزندانش را فرمان داده كه به آن سو توجه كنند و آن را مركز تجمع خود سازند...».

اگر خدا مى خواست خانه مقدسش و محل انجام مناسك حج را در ميان باغ ها و نهرها و زمين هاى هموار و پردرخت و آباد كه داراى خانه ها و كاخ هاى بسيار و آبادى هاى به هم پيوسته در ميان گندم زارها و باغ هاى پرگل و گياه در ميان بستان هاى زيبا و سرسبز و پرآب در وسط باغستانى بهجت زا با جاده هاى راحت و آباد قرار دهد، توانايى داشت، ولى در اين حالت آزمايش و امتحان ساده تر بود و پاداش و جزا نيز كمتر (و مردم به ارزش هاى فريبنده ظاهرى مشغول مى شدند و از ارزش هاى واقعى الهى غافل مى گشتند).

بعد از زمان پيامبر عظيم الشأن اسلام(صلى الله عليه وآله) به زمان و عصر حاضر مى رسيم، وقتى صفحات تاريخ را ورق مى زنيم و به دوره قبل از انقلاب كه در واقع كانون مفاسد اخلاقى در ايران بود و جز نامى از فضائل در لابلاى متون كتابها يافت نمى شد، مى رسيم ناگهان جوانه اى از درخت محمدى(صلى الله عليه وآله) را مى يابيم كه براى رسالتى بزرگ در جامعه ما رشد نموده و در صدد برگرداندن بشريت به دامان فضائل اخلاقى برآمد با طوفان، زنگار قلب هاى زنگ زده را زدود و قاعدين و تشنگان تاريخ را به قيام عليه اهل رذائل بسيج نمود.

عصر ما صحنه برخورد و پيكار دو سپاه فضيلت و رذيلت بود، دو نيروى متخاصم ارزش ها و فرهنگ ها؛ فرهنگ توحيدى كه هماهنگ با فطرت بود، فرهنگ ضد توحيدى كه هماهنگ با تمام هواها و اميال شهوى به معناى اعم بود، شهوت مال و جاه و قدرت و غيره...

براى روشن شدن كاربرد اسلحه فرهنگ ارزش ها شاهدى از عصر خودمان يادآور شويم: فرهنگ ارزشى اسلام چنان تحركى در مبارزين لبنانى ايجاد مى كند كه با يك عمليات خطرناك و قهرمانانه مقرّ ابرقدرت هاى مجهّز به اسلحه مدرن و پيشرفته و مجهّز به اسلحه فرهنگ ضد الهى و انسانى را منفجر مى كنند كه موجب فرار آنها از لبنان مى شود، در فرهنگ مادى مسئله مهم تنفس است، آنقدر به اين نفس كشيدن خود اهميت مى دهند كه همه چيز را فداى آن مى كنند، حتى عقيده و هدف خود را ـ اگر عقيده و آرمانى داشته باشند ـ ولى در مكتب توحيد حفظ ارزش هاى توحيدى چنان جايگاهى دارد كه در راه آن شاگردان اين مكتب جان مى بازند همچنان كه در جبهه هاى جنگ خود در مرزهاى زمينى، در غرب و جنوب غربى و در مرزهاى دريايى در آب هاى گلگون خليج فارس و در مرزهاى هوايى بر فراز آسمان كشورمان و خليج فارس نمونه ها را ديديم، و اگر قبل از طلوع خورشيد انقلاب تصورش براى ما مشكل بود اما امروز اين مسئله از مرحله تصديق هم پا را فراتر نهاده و به مرحله باور رسيده است.

امام امّت چه خوش فرمودند كه: اگر مخالفين اسلام بخواهند جلو دين ما بايستند، ما جلوى تمام دنياى آنها مى ايستيم؛ زيرا دين ما سمبل اهداف ما و دنياى آنها هم تبلور آرمان هاى آنها است و همّ و غمّ ما دينمان و همّ و غمّ آنها دنياى آنها است.

به هرحال وظيفه همه نيروهاى ما در تمام برهه هاى تاريخ بايد حفظ نظام ارزشى اسلام در تمام بخش هاى آن اعم از اقتصادى، فرهنگى، نظامى و سياسى باشد، اين وظيفه رسالتى است بر عهده حوزه ها و دانشگاه ها و اولين پاسدار اين آرمان هاى اصيل، روحانى و دانشجو است كه تشكيل دهنده دو قشر فعال و متفكر جامعه هستند، آنها بايد در اين مسئله دقيق باشند و نگذارند وزن شخصيت را با وزن ثروت ها بسنجند.(١٣)

پی نوشت:

(١). سوره هود، آيه ٢٧؛ اراذل جمع اَرذَل، موجود پست و حقير را گويند خواه انسان باشد خواه غير انسان.

(٢). سوره نازعات، آيه ٢٣.

(٣). اسوره جمع سوار (بر وزن هزار) به معنى دستبند است خواه از طلا باشد يا نقره و اصل آن از واژه فارسى دستواره گرفته شده و اساور جمع الجمع است: تفسير نمونه، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الإسلامية، تهران، ١٣٧٤ شمسی، چاپ: اول، ج ‏٢١، ص ٨٧، (تفسير: اگر پيامبر است چرا دستبند طلا ندارد؟).

(٤). سوره زخرف، آيه ٥٣.

(٥). همان سوره، آيه ٣١.

(٦). همان سوره، آيات ٣٣ تا ٣٦.

(٧). از اين كه فرموده نردبان هايى قرار مى دهيم معلوم مى شود قصرها چند طبقه است و از اين كه فرمود (ابواب) درب هايى قرار مى دهيم معلوم مى شود قصرهاى وسيعى است و الا خانه معمولى و متوسط درب هاى متعدد لازم ندارد.

(٨). وسائل تجملى ترجمه زخرف است، زخرف در اصل به معنى هر گونه زينت و تجمل توأم با نقش و نگار است و از آنجا كه يكى از مهمترين وسائل زينت، طلا است به آن هم زخرف گفته شده است و اين كه به سخنان بيهوده (مزخرف) مى گويند به خاطر زرق و برقى است كه به آنها مى دهند: تفسير نمونه، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الإسلامية، تهران، ١٣٧٤ شمسی، چاپ: اول، ج ‏٢١، ص ٥٧، (تفسير: قصرهاى باشكوه با سقف هاى نقره ‏اى!)(ارزش هاى دروغين).

(٩). اصحاب صفّه، تازه مسلمانان فقيرى بودند كه در مدينه به دستور پيامبر به واسطه اين كه پول و منزل و آشنايى نداشتند در مسجد به سر مى بردند و سپس به پيامبر(صلّى اللّه عليه و آله) وحى شد كه مسجد جاى سكونت نيست، اينها بايد در خارج مسجد منزل كنند، رسول خدا(صلّى اللّه عليه و آله) نقطه اى در خارج مسجد در نظر گرفته سايبانى ساختند و آن عده را زير آن سايبان منتقل كردند آنجا را صُفّه و ساكنين آن را اصحاب صُفّه مى ناميدند.

(١٠). سوره كهف، آيه ٢٨.

(١١). تفسير نمونه، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الإسلامية، تهران، ١٣٧٤ شمسی، چاپ: اول، ج ‏١٢، ص ٤١٥، (شان نزول)؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن، طبرسى، فضل بن حسن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، ١٣٧٢ شمسی، چاپ: سوم، ج ‏٦، ص ٧١٨، (النزول)؛ الجامع لأحكام القرآن، قرطبى، محمد بن احمد، انتشارات ناصر خسرو، تهران، ١٣٦٤ شمسی، چاپ: اول، ج ‏١١، ص ٣٩١، سوره كهف، آيه ٢٨ (ذيل آيه مورد بحث).

(١٢). نهج البلاغة، شريف رضى، محمد بن حسين‏، محقق / مصحح: صبحي صالح، هجرت‏، قم‏، ‏١٤١٤ قمری، چاپ: اول، ص ٢٨٥، خطبه ١٩٢ (و من خطبة له ع تسمى القاصعة و هي تتضمن ذم إبليس لعنه الله، على استكباره و تركه السجود لآدم عليه السلام، و أنه أول من أظهر العصبية و تبع الحمية، و تحذير الناس من سلوك طريقته).

(١٣). گردآوري از کتاب: اخلاق اسلامى در نهج البلاغه، مكارم شيرازى، ناصر، تهيه و تنظيم: اكبر خادم الذاكرين‏، نسل جوان‏، قم‏، ١٣٨٥ شمسی، چاپ: اول، ج ١، ص ٧٧.

----------------------------------------

احکام شرعی

تعریف زکات

پرسش : زكات به چه معنا می باشد؟

پاسخ : زکات در لغت به معنای پاکى از آلودگى می باشد و در اصطلاح فقهی به مقدار معینى از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخص خود مصرف شود گفته می شود.

مفهوم نصاب زکات

پرسش : منظور از نصاب در زکات چیست؟

پاسخ : حدّ مشخصى که براى هر یک از موارد وجوب زکات‏ در نظر گرفته شده است.

اهمیّت زکات در اسلام

پرسش : اهمیّت زکات در اسلام را بیان فرمایید؟

پاسخ : زکات یکی از عبادات مالى اسلام است که با شرایط خاصّى واجب مى شود؛ در اهمیّت زکات همین بس که خداوند متعال در قریب به سى آیه قرآن کریم پس از دستور به نماز، سفارش به زکات مى کند؛ گویى رابطه عمیقی بین نماز و زکات است، به طورى که نماز بى زکات، نماز مقبولى نخواهد بود. همچنین روایات فراوانى در مورد زکات وجود دارد، از جمله در روایتى آمده است که: «مانع زکات و شخصى که زکات بر او واجب شده و نمى پردازد مسلمان از دنیا نمى رود»؛ زکات همانند خمس، موارد معیّنى دارد: یک قسم از آن زکات بدن و حیات انسان است که هر سال یک مرتبه در روز عید فطر پرداخت مى شود و تنها بر کسانى که قدرت پرداخت آن را (از نظر مالى) دارند واجب است و قسم دیگر زکات اموال است که به نُه چیز (گندم، جو، خرما، کشمش، شتر، گاو، گوسفند، طلا و نقره سکّه دار) تعلّق می گیرد.

شرایط واجب شدن زکات

پرسش : با چه شرایطی زکات بر انسان واجب می گردد؟

پاسخ : زکات با چند شرط واجب مى‏شود: ١- مال به مقدار نصاب برسد. ٢- مالک آن بالغ و عاقل باشد. ٣- بتواند در آن مال تصرّف کند. ٤- در مورد گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره باید دوازده ماه بر آن بگذرد، ولى احتیاط واجب آن است که از اوّل ماه دوازدهم زکات تعلّق مى‏گیرد، و اگر بعضى از شرایط در اثناء ماه دوازدهم از بین برود زکات را باید بپردازد.

محاسبه زکات بعد از کسر مخارج

پرسش : آیا می توان مخارج را قبل از محاسبه زکات کسر نمود؟

پاسخ : ابتدا مخارج را کسر کنند؛ اگر باقیمانده به اندازه نصاب بود زکات را محاسبه کنند.

حکم زکات در جایی که مال متعلق به زکات از بین رفته

پرسش : آيا محصولي که به حدّ زکات رسيده و در موقع برداشت بر اثر آتش سوزي و امثال آن از بين مي رود، زکاتش ساقط است؟

پاسخ : اگر کسی مقصّر نباشد و مسامحه ای صورت نگرفته باشد زکات ساقط است (یعنی هم اموال صاحب مال و هم اموال فقرا از بین رفته است).

چيزهايي که زکات به آن تعلق میگیرد

پرسش : زکات به چه چیز هایی تعلق می گیرد؟

پاسخ : زکات در نُه مورد واجب می شود: ١-گندم ٢-جو ٣-خرما ٤-انگور(کشمش) ٥-طلا ٦-نقره ٧-گوسفند ٨-گاو ٩-شتر بنابراین اگر کسى مالک یکى از این نُه چیز باشد با توجه به شرایط مندرج در رساله عملیّه، باید مقدار معیّنى را در مصارف مشخص شده صرف کند، ولى مستحب است از سرمایه کسب و کار و تجارت نیز همه سال زکات بدهد، همچنین سایر غلّات (غیر از گندم و جو و خرما و کشمش) نیز زکات آن مستحب است.

حکم تصرّف در مال زکات داده نشده

پرسش : اگر ملکی با پولی که زکات آن پرداخت نشده، خریداری شود تصرّف در آن چه حکمی دارد؟

پاسخ : اگر با پولى که زکات‏ آن را نداده ملکى بخرد، تصرّف او در آن ملک حرام است و نمازش هم در آن بنابر احتیاط واجب باطل است؛ همچنین است اگر به ذمّه بخرد امّا هنگام خریدن قصدش این باشد از مالی که زکاتش را نپرداخته پول آن را بپردازد، بنابر احتیاط واجب باید از آن اجتناب کند.

تعلّق گرفتن خمس و زکات به عین

پرسش : آیا خمس و زکات به عین تعلّق می گیرد؟

پاسخ : با توجه به آیه ٤١ سوره مبارکه انفال (...فَاَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ‏...) که با حرف اضافه «لام» آمده است، دلالت بر ملکیّت و مشارکت در عین می کند و لذا چنانچه خمس را نپردازد و درآمدی از سرمایه کسب کند باید خمس درآمد را نیز بپردازد. ولی در زکات چنین دلیل روشنی نداریم و به فتوای ما زکات به عین تعلّق می گیرد نه ذمّه؛ بنابراین تصرف در مالی که زکات به آن تعلّق گرفته جایز نیست مگر با اجازه حاکم شرع، مانند دیگر اموال مشاع که تنها با رضایت همه شرکا می توان در آن تصرف کرد و تصرف هرکدام به تنهایی، هر چند به مقدار سهم خودش، بدون رضایت دیگران جایز نیست.

 

پی نوشت:
  
    
تاریخ انتشار: « 1398/05/03 »
فهرست نظرات
*متن
*کد امنیتی http://makarem.ir
تعداد بازدیدکنندگان : 2965