طلیعه سخن
لزوم بررسی ابعاد شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام به ویژه تبیین ساختار اجتماعی آن دوران و تشریح تأثیرات مخرب آسیب های آن و تشدید نابسامانی های اجتماعی در عصر پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، در بازشناسی چرایی شهادت امام علی، امام حسن و امام حسین علیهم السلام و چگونگی راهبرد ائمۀ اطهار در مبارزه با چالش ها انکار ناپذیر است.
گفتنی است بازگشت به فرهنگ جاهلی، مهمترین آسیب اجتماعی است که پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سر برآورد، این پدیدۀ شوم که با خشونت پیوند ناگسستنی دارد با خشونت بی حد و حصر نسبت به امام حسین علیه السلام، فرزندان و اصحاب آن حضرت، جداکردن سر و مثله کردن بدنهای شهدای کربلا توسط سپاه یزید به اوج خود رسید.
لیکن نکتۀ مهم این است که اینگونه خشونت ها، قبل از هر چیز در دوران معاویه نهادینه شد، با این تفاوت که در ماجرای کربلا، معیارهای اخلاقی، قبیلگی و جوانمردانگی های مرسوم نیز رعایت نشد و حرمت ها شکسته شد.
گفتنی است معاویه با چراغ سبز خلیفه سوم به قدرت رسید و با اهرم خشونت، اسلام اموی را بنیان نهاد و ساختار اجتماعی آن برهه از تاریخ را تحت الشعاع خود قرار داد، که تأثیرات آن امروزه در قالب داعش و فعالیت های حزب بعث ظهور و بروز یافته است اگر چه اهل سنت در سال های اخیر به ویژه پس از شکست های مفتضحانه جریانات تکفیری در سوریه و عراق، مسیر خود را از اسلام سفیانی و اموی جدا کرده است.
با گسترش لعن و تکفیر امام علی علیه السلام توسط خوارج و بنی امیه در جهان اسلام ، ساختار اجتماعی ممالک اسلامی دستخوش تغییرات بنیادین گردید به نحوی که پس از شهادت امام علی علیه الیسلام، مردم شام می گفتند مگر آدم کافر نماز می خواند؟ و یا در تاریخ می خوانیم، مردم شام به سمت مدینه حرکت می کردند تابه امام حسن و امام حسین علیه السلام دشنام دهند، که ماجرای اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) از جمله ساختار معیوب اجتماعی است که از فعالیتهای دشمنان اهل بیت(ع) در جهت تخریب علی(ع) و اولاد آن حضرت، ناشی می شد چرا که مردم ناآگاه بر اثر تبلیغات مسموم معاویه نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام و اولاد آن حضرت، کینه و عداوت میورزیدند.
در عصر کنونی، ایدئولوژی اسلام اموی در تکفیر شیعه توسط وهابیت و داعش مورد توجه قرار گرفته است اگر چه زمزمه هایی درتعدیل اینگونه رفتارها به ویژه پس از شکست حامیان تروریست های تکفیری در منطقه در میان برخی مفتیان سعودی به گوش می رسد.
از دیگر آسیب های دوران پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله می توان به ظهور اشرافیت و فرصت طلبانی اشارکرد؛ که به نام واقعیت گرایی در مقابل آرمان گرایی قد علم کردند و در راستای تأمین منافع مادی و دنبوی خود به سمت اسلام اموی گرایش پیدا کردند.
این افراد در برهه های مختلف تاریخی صدر اسلام به ویژه در عصر امام مجتبی علیه السلام سر برآوردند.
ریشه های تاریخی این مسأله به دوران پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله باز می گردد که ارزش ها و عدالت تا حدود زیادی رنگ باخت، و اوج این چالش در تقسیم بندی بیت المال به ویژه در دوران خلیفه سوم نمایان شد، لذا کلام امیرالمومنین علیه السلام در بدو حکومت که فرمود؛ بیت المال را حتی اگر کابین زنان شده باشد و یا نهرهایی باشند که از درون خانه ها عبور کرده باشند به بیت المال برخواهند گرداند. ناظر به ساختار معیوب اشرافیت در لایه های اجتماعی است.
در نتیجه اعتراض و مخالفت اشرافیت با عدالت محوری امام علی علیه السلام شروع شد؛ که لعن اهل بیت علیهم السلام یکی از شگردهای روانی بنی امیه برای تکمیل پازل مخالفت با سیاست های عدالت گسترانۀ امام علی علیه السلام و امام حسن و امام حسین علیهما السلام بود.
در این میان مبارزات ائمۀ معصومین بر مدار حکمت استوار بود که مهمترین مبنای آن فقاهت ودر قالب مبارزه منفی و اجتناب از خشونت و قیام مسلحانه به منصۀ ظهور رسید.
اینگونه است که امام علی علیه السلام با خلیفه کشی مخالفت کرد و البته مخالفت امام علی علیه السلام با افراطی گری در قتل عثمان، اتهام عثمان کشی را به سمت آن حضرت روانه ساخت و اینچنین نماد حق، در ساختار اجتماعی آن برهه از تاریخ، به عنوان مخالف با حق معرفی شد.
آن حضرت در دوران حکومت خود نیز هیچ گاه در جنگ پیش قدم نبود بلکه صرفاً در برابر فتنه ها و شورش ها و ناامنی ها قیام نمود،تجلی کامل مبارزه منفی در ساختار علوی را می توان در فتنه ٨٨ مشاهده نمود که مقام معظم رهبری نه بر مدار خشونت که بر مدار حکمت و فقاهت و روشنگری و بصیرت افزایی برای مقابله با فتنه گران اقدام نمود.
امام حسن مجتبی علیه السلام نیز حرکت امام علی علیه السلام در مبارزه منفی با اشرافیت و اسلام اموی را تداوم بخشید، لذا وقتی ساختار اجتماعی آن زمان از جنگ با معاویه کنار کشید، امام حسن علیه السلام نیز نه بر مبنای پذیرش حکومت ظلم، بلکه بر مبنای فقاهت(فقه الحسن) و وظیفه شرعی برای حمایت از نظام اسلامی پیمان صلحی با معاویه منعقد نمود چرا که حفظ اساس اسلام و تشیع با وجود بی وفایی مردم تنها به صلح بستگی داشت که حضرت این امر را پذیرفت.
هم چنین ایجاد سازمان های تأمین اجتماعی و حمایت از آحاد مردم و حتی حلم و بردباری در برابر دشمنان اهل بیت علیهم السلام، از دیگر رویکردهایی بود که توسط آن حضرت دنبال شد که برخورد کریمانه و حلم آن حضرت در برابر مرد گستاخ شامی، نمونه کامل مبارزه منفی آن حضرت در مقابله با موج اهل بیت ستیزی معاویه و تداوم مبارزه منفی بود.
----------------------------------------
دیدارها
وزیر آموزش و پرورش
مجلس عزاداری شهادت امام سجاد علیه السلام
فرزند حجت الاسلام و المسلمین سید حسن نصرالله
مجلس سوگواری شهادت امام حسن مجتی علیه السلام
عیادت مقام معظم رهبری از آیت الله العظمی مکارم شیرازی
عیادت آیت الله سبحانی از آیت الله العظمی مکارم شیرازی
عیادت حجت الإسلام و المسلمین رئیسی از معظم له
عیادت دکتر روحانی از آیت الله العظمی مکارم شیرازی
عیادت دکتر جهانگیری از آیت الله العظمی مکارم شیرازی
عیادت دکتر ظریف از آیت الله العظمی مکارم شیرازی
عیادت وزیر اطلاعات و رئیس بنیاد شهید از معظم له
عیادت وزیر بهداشت از آیت الله العظمی مکارم شیرازی
عیادت آیت الله امامی کاشانی از معظم له
عیادت حجت الإسلام قرائتی و اعضای جلسه استفتاءات از معظم له
عیادت مسئول دبیرخانه کنگره تکفیر از معظم له
عیادت سردار مجتبایی از آیت الله العظمی مکارم شیرازی
----------------------------------------
گزیده سخنان
لزوم بهره گیری حداکثری دستگاه قضا از ظرفیت حوزه های علمیه
شما در کنار اقیانوس بیکرانی همچون حوزه های علمیه قرار دارید؛ از این ظرفیت برای حل مشکلات حداکثر بهره برداری را داشته باشید
کمیته امداد از افتخارات ارزشمند جمهوری اسلامی است
خوشبختانه کمیته امداد کارها و اقدامات مختلفی را شروع کرده که بخشی از آن کمک های نقدی و بخشی نیز کمک های غیر نقدی به جامعه خانواده های کم بضاعت و محروم است. بخشی از خدمات نیز جنبه فرهنگی دارد که گاهی مهم تر از خدمات نقدی است، توصیه می کنیم به این ابعاد اهمیت ویژه ای داده شود
هیچ دو کشوری اشتراکات دینی، اجتماعی و سیاسی ایران و عراق را ندارند
وجود حوزه های علمیه قوی در نجف اشرف و قم از دیگر عوامل پیوند دو کشور است، بسیاری از علمای ما در نجف تحصیل کرده و بسیاری از علمای عراق در قم تحصیل کرده و می کنند، در حال حاضر هم این ارتباط و تعامل برقرار است
مراقب نفوذی ها باشید مناطق محروم را در اولویت قرار دهید
برنامه های دینی و فرهنگی را باید به گونه ای اجرا کنید که دانش آموزان با رغبت و اشتیاق کامل پذیرای آن باشند و در این زمینه نیز مشوق هایی را برای آنان در نظر بگیرید
----------------------------------------
پیام ها و بیانیه ها
توضیح لازم
متاسفانه خبری از جناب استاد هادوی در مورد کسالت حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدظله در سایت ها منتشر شده که در آن نقل بسیار غلو شده است. به اطلاع مردم شریف میرساند معظم له چند ماه پیش به سبب سرماخوردگی و تب ویروسی، عفونی مجبور به استفاده از چرک خشک کن های قوی شدند که بواسطه آن و همچنین کم اشتهایی که از عوارض این بیماری می باشد به لحاظ جسمانی ضعیف شدند.
اکنون بحمدالله پس از بهبودی در دوره نقاهت و به توصیه پزشکان برخی از فعالیت های خود را کم نموده و در حال تجدید قوای از دست رفته هستند اما همچنان در جلسات منظم استفتاء، ملاقات های ضروری و مباحثات علمی در آثار مکتوب، نظارت بر امور اجرایی و جلسات روضه دفتر کما فی السابق حضور دارند.
اطلاعیه
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی بنا بر توصیه پزشکان جهت انجام برخی از امور درمانی در یکی از بیمارستان های تهران به سر می برند.
به اطلاع مومنین و مقلدان بزرگوار ایشان می رساند همانطور که سابقاً نیز اطلاع رسانی گردید، حال عمومی معظم له خوب است و به زودی پس از تکمیل مراحل درمانی ان شاءالله به قم مراجعت می کنند.
پیام حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی به مناسبت اربعین حسینی
بحمدالله جاذبه اربعین حسینی تمام دنیا را به خود مشغول داشته، سال به سال این مراسم با شکوه تر برگزار می گردد که حسودان از این نظر بسیار ناراحتند و سعی می کنند به نحوی آن را آلوده به خرافات و اختلافات کنند که باید همگان در مقابل توطئه های افراد نفوذی هوشیار باشند. در این میان هیأت ثار الله دست به ابتکار جالبی زده و هزار نفر از جوانان با انگیزه را دعوت به خدمت به زائران کرده است؛ این کار نشانه عشق و علاقه هیئت ثار الله به حادثه کربلا و اربعین حسینی است. امیدوارم تلاش همگان مقبول درگاه خداوند گردد و مشکلات جوامع اسلامی از برکت اربعین حسینی حل شود.
----------------------------------------
فن آوری
از سوی پایگاه اطلاع رسانی دفتر معظم له منتشر شد:
رونمایی از مجموعه موشن گرافیک آموزش احکام نماز
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در ادامه فعالیت هایی که طی سال های اخیر در زمینه طراحی های گرافیکی از جمله موشن گرافیک روزه انجام داده است، در اقدامی جدید موشن گرافیک آموزش احکام نماز را در ٤١ قسمت تولید و منتشر کرد
انسان موجود فراموش كارى است که نه تنها ديگران را فراموش مى كند؛ بلكه در مواقع بسياری گرفتار خودفراموشى نيز مى شود و اين خودفراموشى بزرگترين دشمن سعادت اوست. دو عامل مهم به اين خودفراموشى كمك مى كند؛ نخست نيازهاى واقعى زندگى روزانه است بخصوص در زمانى كه زندگى پيچيده و پر از مشكلات شود، و ديگرى نيازهاى خيالى و زرق و برق ها و تشريفات آميخته با هوی و هوس ها و عشق به مال و جاه و شهوات است. در اين حال درست به مسافرى مى ماند كه در دو طرف جادّه، قصرهاى سر به فلك كشيده و شاهدان زيباروى را مى بيند كه ناگهان او را از مسير اصلى بازداشته و به پرتگاه مى كشاند.
مهمترين آثار «نماز»، بيدار ساختن انسان و پايان دادن به خودفراموشى است؛ زيرا هنگامى كه ياد خدا به ميان آمد، وضع به كلى دگرگون مى شود. آيه شريفه «أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي» كه فلسفه نماز را ياد خدا مى شمارد و آيه شريفه «لَذِكْرُ اللهِ أَكْبَرُ» كه بعد از جمله «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ» آمده، نشان مى دهد كه ريشه اصلى فلسفه نماز در ياد خدا نهاده شده؛ زيرا سرچشمه همه گناهان، حُبّ دنيا و دنياپرستى است كه ذكر الله، انسان را از آن باز مى دارد، همان گونه كه در آيه ٢٩ سوره «نجم» مى خوانيم: «فَأَعْرِضْ عَنْ مَّنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنَا وَ لَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا»؛ (حال كه چنين است از كسى كه از ياد ما روى گردانده جز دنيا را نخواسته اعراض كن).
اگر نگاهى به مقدمات نماز (طهارت، وضو و غسل) كه انسان را به پاكى جسم و جان، دعوت مى كند و شرايط ديگر آن مانند پاك و حلال بودن لباس و توجّه به كعبه، كهن ترين مركز توحيد و اركان و محتواى آيات و اذكار و تعقيبات آن شود، ديد و فهم انسان را درباره اهمّيّت فوق العاده اين عبادت بزرگ و بى نظير، گسترش مى دهد و نشان مى دهد كه نماز چه نقش مهمى در تربيت انسان و رساندن او به جوار قرب خدا در سير و سلوك معنوى و عرفانى دارد.
حال آشنایی با همین مقدمات داخلی و خارجی نماز نیاز به آگاهی هایی دارد که فقهای شیعه در راستای استنباط آنها از دل قرآن و سنت، سالها رنج تلاش های شبانه روزی را تحمل کرده و هزاران مسئله و فروع فقهی را در باب نماز استخراج کردند.
اما در زمانه ای که رسانه های مکتوب در زندگی بشر اندک اندک رنگ باخته و جای خود را به رسانه های دیداری و شنیداری داده است، پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در ادامه فعالیت هایی که طی سال های اخیر در زمینه طراحی های گرافیکی از جمله موشن گرافیک روزه انجام داده است، در اقدامی جدید موشن گرافیک آموزش احکام نماز را در ٤١ قسمت تولید و منتشر کرد.
امید است تلاش همکاران ما، مکلفین را جهت عمل هر چه بهتر به دستورات دین یاری دهد و مقبول درگاه الهی قرار گیرد.
----------------------------------------
یادداشت
سیرۀ عبادی امام حسن مجتبی (علیه السلام)
از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله العالی)
يكى از بهترين راه ها براى كسب فضيلت، بررسى سیر و سلوک عبادی پيشوايان بزرگ دين است. در حالات پيشوايان بزرگ و رهبران طريق هدايت، نكته هايى مى بينيم كه به خوبى نشان مى دهد جذبه روحانى نشاط انگيز يك عبادت خالص و مناجاتى توأم با حضور قلب و عشق داغ، مسیر طاعت و بندگى را برای همگان ترسیم می كند و در واقع درسى است براى همه انسان ها، لذا اگر انسان به مقام قرب الهى راه يابد و حلاوت معرفت او را با ذائقه جان بچشد و از جام عشق او سيراب گردد هرگز در مسير بندگى و طاعت پروردگار، احساس خستگى نمى كند بلكه هر چه پيش تر مى رود جدّى تر و مصمّم تر مى شود و شتاب بيشترى به خود مى گيرد. به گفته شاعر:
ما در پياله عكس رخ يار ديده ايم
اى بى خبر ز لذّت شرب مدام ما!
هرگز نميرد آن كه دلش زنده شده به عشق
ثبت است بر جريده عالم دوام ما!
در این میان خوب است سیرۀ عبادی امام مجتبى عليه السلام را ولو بسيار مختصر بررسى كنيم؛ چرا که سیرۀ عبادی آن حضرت، بهترين درس ها را به سالكان راه حق، جهت خودسازى مى دهد و آيين سلوك و سير الى اللّه را بيان مى كند.
امام حسن (علیه السلام)؛ عابدترین، زاهدترین و برترین مردم
پيشواى دوّم در پاك ترين و برجسته ترين خاندان چشم به جهان گشود و تحت تربيت و پرورش اميرمؤمنان عليه السلام و فاطمه زهرا عليها السلام بزرگ شد.
حضرت مجتبى عليه السلام از جهات مختلف شخصيّتى برجسته و صفاتى ممتاز داشت. او يك مرد الهى بود كه از تمام امكانات خود نه براى بهره بردارى بيشتر از لذّات زندگى، بلكه در راه جلب خشنودى پروردگار و رسيدگى به حال بيچارگان و محرومان اجتماع استفاده مى كرد.
در عصر او هيچ كس از لحاظ كثرت عبادت و نيايش و توجّه به خدا به پايه او نمى رسيد و اخلاق و رفتار و زندگى آن حضرت، سراسر عبادت و كوشش در راه خدا بود، و نشانه هاى ايمان در سراسر زندگى امام مجتبی عليه السلام نمايان بود و آثار عبادت و بندگى در چهره نورانى اش آشكار بود.
اینگونه است که امام سجاد علیه السّلام فرمودند: «إنَّ الحَسَنَ بنَ عَليٍّ عليه السلام كانَ أعبَدَ النّاسِ في زَمانِهِ و أزهَدَهُم و أفضَلَهُم ؛ امام حسن (علیه السّلام) در زمان خود عابد ترين ، زاهد ترين و برترين مردم بود».
حالات امام مجتبی (علیه السّلام) در نماز
نماز بهترين اعمال و مدار قبول اعمال ديگر و يا ردّ آنها شمرده شده، و در اخبار بزرگان دين آمده، كسى كه نمازش قبول شود ساير اعمالش نيز قبول و اگر مردود شود، بقيه هم مردود است.
نماز نخستين فروع بعد از پنج اصل دين شناخته می شود، که این مسأله خود حاكى از اهميت آن در جايگاه نظام مكتبى اسلام است، پس رعايت نماز از بزرگ ترين وظايف يك مسلمان است و به محض رسيدن وقت آن بايد مبادرت به انجام آن نمايد.
آری انسان نمازگزار وقتی به پيشگاه محبوبى ارجمند و مولايى كريم مى رود و با او به راز و نياز مى پردازد، براى بهره مندى هرچه بيشتر از اين فرصت گران بها، قبل از ورود به نماز، بايد خويشتن را با آداب و مقدّماتى آماده كند، و خود را از هر چيزى كه سبب پراكندگى انديشه و حواس اوست، دور سازد؛ و پاك و آراسته، خوشبو و مهيّا با شوق به وصال محبوب و خوف از كوتاهي هاى خود، در برابر حضرت حق به نماز ايستد.
در تاريخ زندگى امام حسن مجتبى علیه السلام مى خوانيم هنگامى كه به نماز برمى خاست بهترين لباس هاى خود را مى پوشيد سؤال كردند چرا بهترين لباس خود را مى پوشيد؟ فرمود: «ان اللَّه جميل يحب الجمال، فاتجمل لربى و هو يقول: خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ؛ خداوند زيبا است و زيبايى را دوست دارد و به همين جهت، من لباس زيبا براى راز و نياز با پروردگارم مى پوشم و هم او دستور داده است كه زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد برگيريد»
هم چنین امام حسن عليه السلام وقتى صداى مؤذّن را مى شنید، رنگش تغيير كرده و چهره اش به زردى مى گرائيد، و وقتى از علت آن سؤال مى شد، مى فرمود: خداوند شخصى را براى ندا دادن من فرستاده تا خدمت او رسم و خدمتش كنم، و نمى دانم قبولم مى كند يا نه، پس چگونه رنگم تغيير نكند؟!
آن حضرت هنگام گرفتن وضو و موقع نيايش، حالت روحى و جذبه معنوى عميقى كه فقط در مردان الهى مى توان مشاهده نمود پيدا مى كرد، یعنی ، بدنش مى لرزيد و رنگ از رخسارش مى پريد. و چون به منظور راز و نياز با خدا به مسجد مى رسيد، با سوز و گداز خاصّى زبان به مناجات و اعتذار به پيشگاه خدا باز مى كرد؛ او هرگز خدا را فراموش نمى نمود.
امامی که ٢٥ بار پیاده به حج رفت
در قرآن کریم، بعد از آماده شدن خانه كعبه براى عبادت كنندگان، خدا به ابراهيم علیه السلام دستور مى دهد: «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ؛ در ميان مردم براى حج اعلام كن تا پياده و سوار بر مركب هاى لاغر، از هر راه دور قصد خانه خدا كنند».
بی شک اگر حجاج پياده را مقدم بر سواره ذكر كرده به خاطر اين است كه مقام آنها در پيشگاه خدا افضل است، چرا كه رنج اين سفر را بيشتر تحمل مى كنند، و به همين دليل در روايتى از پيامبر صلی الله علیه و آله مى خوانيم: «كسى كه پياده حج مى كند در هر گام هفتصد حسنه دارد در حالى كه سواره ها در هر گام هفتاد حسنه دارند» و يا به خاطر اين است كه اهميت زيارت خانه خدا را مشخص كند كه بايد با استفاده از هر گونه امكانات به سوى او آيند و هميشه در انتظار مركب سوارى ننشينند.
البته امروزه به جهت عادت كردن مردم به وسائل جديد، رفتن به سفر حج به روش قديم (پياده يا مركب حيوانى) عمل بسيار دشوار و نوعاً حرجى به شمار مى آيد و قهراً حكم وجوب حج از عهده كسانى كه امكانات و وسائل امروزى را در اختيار ندارند، به حكم قاعده «لا حرج» برداشته شده است.
در سیرۀ عبادی امام مجتبی علیه السلام می خوانیم که آن حضرت در طول عمر خود بيست و پنج بار به زيارت خانه خدا رفت و با وجود آن كه مركب سوارى در اختيار داشت، پياده و گاه پابرهنه راهپيمايى مى كرد تا در پيشگاه پروردگار بيشتر ابراز ادب و خضوع كند.
هنگامى كه مسلمانان امام حسن و امام حسين عليهما السلام را در مسير حج پياده مى ديدند، همگى به احترام، از مركب هاى خود پياده مى شدند وپياده راه مى پيمودند، تا آنجا كه آن بزرگواران براى اين كه مسلمانان به زحمت نيفتند، مسير خويش را از جمعيّت جدا مى كردند، تا مسلمين بتوانند سوار بر مركب هاى خويش شوند.
امام مجتبی (علیه السّلام) و یاد مرگ و قیامت
ياد مرگ انسان را تربيت مى كند. اگر مردن نبود زندگى كردن بسيار دشوار بود، بلكه مرگ از نعمت هاى بزرگ خداست. حال براى اين چند روز دنيا مى بينيد چه غوغايى به پا مى كند، اگر انسان زندگى جاويدان و ابدى داشت چه مى كرد!
لذا يكى از بهترين راه هاى تربيت انسان و مبارزه با گناه، توجّه به مرگ است. انسان بايد به گونه اى باشد كه وقتى صبح كرد به خود وعده ندهد كه تا شب زنده مى ماند و وقتى غروب مى شود به خود وعده ندهد كه تا صبح زنده مى ماند، بلكه واقعاً همه باید احتمال دهیم شايد تا لحظه اى بعد زنده نباشیم. همين مسأله يعنى حالت توجّه به خدا اثر عميقى در دل ها باقى مى گذارد.
انسان ممكن است بر اثر لقمه اى بميرد، چرا كه دستگاه تنفّس وقتى تكّه كوچكى از غذا يا چيز ديگر وارد آن شود با سرفه بيرون مى اندازد، امّا اگر مقدارى بزرگ تر باشد آنجا مى ماند و هيچ راهى جز مردن وجود ندارد. خلاصه مردن خيلى ساده است. حتّى همين سفر هايى كه مى كنيم بسيار خطرناك است، چون در حين رانندگى حتّى اگر خودت هم رعايت كنى ممكن است ديگرى رعايت نكند و به تو آسيبى برساند. وقتى انسان بداند كه زندگى اين قدر بى اعتبار است چرا انواع گناهان را مرتكب شود. ازاين روست كه به ياد مرگ بودن مى تواند ترمزى بسيار قوى باشد تا انسان گناه نكند.
در احاديث مكرّر اين مسأله آمده كه آدم باهوش و سعادتمند كسى است كه بسيار ياد مرگ كند. به ياد مرگ بودن مشكلات را حل مى كند، چون بيشتر غصّه هاى ما براى امور مادّى است. غصّه نمى خوريم كه چرا ديشب نماز شب نخواندم يا چرا فلان اطاعت از دست من رفت يا چرا فلان گناه را كردم، چنين غصّه اى نمى خوريم. وقتى انسان به ياد مرگ مى افتد سبك مى شود، براى اينكه عاقبت هر كس مرگ است و چيزى كه سرانجامش چنين است اصلًا غصّه ندارد.
لذا مردان خدا توجّهى خالص و عميق و مداوم و مستمر به سراى ديگر دارند، گويى هميشه در برابر چشمانشان حاضر است ؛ آنها پيوسته به ياد جهان ديگرند، افق ديد آنها در زندگى چند روزه اين دنيا، و لذّات آن محدود نمى شد. آنها در ماوراى اين زندگى زودگذر، سراى جاويدان با نعمت هاى بى پايانش را مى ديدند، و همواره براى آن تلاش و كوشش مى كردند.
اینگونه است که امام حسن مجتبی علیه السلام هرگاه نام خدا را مى برد و يا به ياد روز رستاخيز و عوالم پس از مرگ مى افتاد دگرگونى خاصّى به او دست مى داد.
امام با آن مقام عفّت و عصمت چنين مى كرد، ما بايد با اين همه آلودگى و گناه چه كنيم؟ پس خوب است كه انسان همه روزه به ياد اين مسائل باشد.
سخن آخر: (واکنش امام حسن(علیه السّلام) هنگام قرائت «یا ایها الذین آمنوا»)
از امام صادق علیه السلام نقل شده است: «امام حسن مجتبی(علیه السّلام) وقتی در زمان خواندن قرآن به آیاتی همچون «یا ایها الذین آمنوا» می رسیدند «لبیک» می گفتند، آن حضرت در روایتی دیگر فرمودند: «يَنْبَغِي لِلْعَبْدِ إِذَا صَلَّى، أَنْ يُرَتِّلَ فِي قِرَائَتِهِ فَإِذَا مَرَّ بِآيَةٍ فِيهَا ذِكْرُ اَلْجَنَّةِ أَوْ ذِكْرُ اَلنَّارِ ، سَأَلَ اَلْجَنَّةَ وَ تَعَوَّذَ بِاللَّهِ مِنَ اَلنَّارِ وَ إِذَا مَرَّ بِيَا أَيُّهَا اَلنَّاسُ وَ يَا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا، يَقُولُ: لَبَّيْكَ رَبَّنَا؛ سزاوار است براى عبدى كه در مقابل مولاى خود به نماز مى ايستد، ترتيل را در قرائت آيات رعايت كند و وقتى مرور به آيه اى كرد كه در آن ذكر بهشت و ذكر آتش است، از خدا بهشت را طلب كند و پناه به خدا برد از آتش و وقتى «يا ايها الناس و يا ايها الذين آمنوا» را قرائت كرد بگويد لبيك ربّنا».
بی تردید سیرۀ عملی امام مجتبی علیه السلام و تأکیدات امام صادق علیه السلام در این مسأله، يعنى ما هم مخاطب ايم و اين يك موضوع تاريخى نيست كه فقط مخاطب آن اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله باشند. بلکه تك تك مسلمانان و حتی تمام افراد بشر مخاطب آيات قرآنند و بايد به مضمون آن عمل كنند.
اين برنامه متّقين مَحَكى براى شناختن خود ماست، آيا ما هم در موقع تلاوت آيات الهى يا شنيدن آن چنين هستيم؟ آيا در موقع شنيدن آيات عذاب تفكّرى نسبت به قيامت داريم؟ آيا به مقام عين اليقين رسيده ايم، كه اينگونه بهشت و جهنم را ببينيم، و صداها را بشنويم؟ معنى اينكه در روايت مى گويد وقتى به: «يا ايها الناس و يا ايها الذين آمنوا» رسيديد لبيك گوئيد، چيست؟
آيا غير از اين است كه طرف خطاب من هستم؟ آيا غير از اين است كه آيات بشارت و بهشت و تخويف و جهنّم را شنيدم، آيا شنيدن مسئوليت آور نيست؟ تا خود را متّصف به اوصاف اهل بهشت، و از اوصاف اهل آتش دور كنيم آيا همين مقدار كافى است كه: وقتى آيات بهشت و جنهم را شنيديم، لفظاً درخواست نعمت هاى بهشت و دورى از عذاب كنيم؟! نه هرگز، حاشا و كلّا كه چنين باشد. بلكه بايد عملا هم چنين كنيم، بايد عمل خود را بر عمل بهشتيان منطبق كرده، و هر چه بيشتر از عمل اهل نار تبرّى و دورى جوئيم، خداوند ما را در اين راه ثابت قدم گرداند، و توفيق تدّبر و تفكّر در آيات خودش را به ما عنايت فرمايد.
منابع:
١. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)،ج ١
٢. پاسخ به پرسش هاى مذهبى
----------------------------------------
یادداشت
سیرۀ عملی امام سجاد علیه السلام
به روایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله العالی)
مى دانيم خداوند پيامبران خود را از جنس بشر قرار داد تا بتوانند الگو و سرمشق در همه زمينه ها باشند؛ چرا كه اگر از جنس فرشته و مانند آن بودند هرگز چنين مطلبى ممكن نبود و مهم ترين برنامه انبيا كه تعليمات عملى آن هاست به تعطيلى مى گراييد.
لذا يكى از نعمت هاى بزرگ خداوند بر انسان ها وجود پيشوايان بزرگ و آگاه است كه تمام حركات و سكنات زندگى آن ها آموزنده است.
گوينده، هر قدر توانا و نويسنده هر قدر فصيح و بليغ باشد، تأثير پند و اندرز هايش هرگز به اندازه سرمشق هاى عملى نيست و آن چه را مردم از اعمال پيشوايان الهى بهره مى گيرند قابل مقايسه با چيزى كه از سخنانشان استفاده مى كنند نيست.
به همين دليل، پيامبر و پيشوايان معصوم مهمترين شاخه هدايت را با عمل خود نشان مى دادند، که سرمشق بسيار آموزنده اى براى هر مسلمان راستين به شمار می رود.
در این میان، اعمال فوق العاده وسيع و گسترده و پاك امام سجاد علیه السلام، مملو از حکمت، رحمت، عطوفت و محبّت است. لذا روح ولايت پذیری و عشق به آن حضرت را در انسان زنده نگه مى دارد، و همگان را به تأسّى و اقتداى به آن پيشواي معصوم عليه السلام وا مى دارد.
از این رو شایسته است سيره عملى ، و رفتار و معاشرت هاى اجتماعى آن حضرت مورد بررسی قرار گیرد. از آن جهت که انسان را از شرّ شياطين و مفسدان و هواى نفس حفظ مى كند؛ خوشا به حال آنها كه در ايمان و عمل و اخلاق به آن حضرت اقتدا مى جويند.
مداومت بر عمل
مداومت و پشتكار در عمل مشكل تر از انجام اصل عمل است و آنچه مهم است، مداومت است وگرنه گاهى انسان كارى را با شوق و گرمى شروع مى كند ولى پس از مدتى از آن سرد مى شود و یا گاهى انسان بطور اتفاقى عمل نيكى انجام مى دهد؛ مثلا شب دچار بى خوابى شده مى گويد بگذار نماز شب بخوانيم يا تلاوت قرآن كنيم اگر به همين مقدار بسنده كند به جائى نمى رسد.
در تعليم و تعلم ما بسيار ديديم و فهميديم كه استعداد زياد انسان را به جائى نمى رساند، آنچه مى رساند مداومت بر عمل است، حتى آنها كه استعداد خوب دارند با پشتكار در عمل به جائى مى رسند نه فقط با استعداد!
و یا يكى از علل پيشرفت بعضى از افراد و جوامع بى ايمان، این است که در عين بيگانگى از خدا در كار هاى زندگى، جدى، مصمم و داراى پشتكار و استقامت و هماهنگى با يكديگر و آگاهى از وضع زمان هستند. اين افراد، در زندگى مادى مسلماً پيروزى هايى به دست مى آورند، و در حقيقت يك سلسله از برنامه هاى اصيل دينى را بدون استناد به دين پياده مى كنند.
در مقابل افرادى هستند كه پایبند به عقائد مذهبى هستند، ولى بسيارى از دستورات عملى آن را فراموش كرده اند؛ آنها افرادى بى حال، كم شهامت، فاقد استقامت و پشتكار و كاملاً پراكنده و از هم جدا مي باشند، مسلماً آنها در زندگى با شكست هاى پى در پى مواجه ميشوند. آنها گاهى چنين تصور ميكنند كه تنها با خواندن نماز و گرفتن روزه بايد در همه كار ها پيروز شوند در حالى كه دين يك سلسله برنامه هاى عملى براى پيشرفت در زندگى آورده كه فراموش كردن آنها، با شكست و ناكامى همراه است.
لذا باید مداومت کرد بر عمل، گرچه كم باشد، و اين ارزشمند است كه به نقل از امام صادق (عليه السلام)، امام سجاد (عليه السلام) بسيار مى فرمودند: «انّى لُاحِبّ انْ اداوم على العَمَلِ و انْ قَلَّ؛ من دوست دارم مداومت بر عمل كنم گرچه كم باشد».
باز همين معنى به شكل ديگرى در سخنان امام سجّاد علىّ بن الحسين عليه السلام ديده مى شود که فرمود: «احِبُّ لِمَنْ عَوَّدَ مِنْكُمْ نَفْسَهُ عادَةً مِنَ الْخَيْرِ انْ يَدُومَ عَلَيْها؛ دوست دارم كسى كه از شما عادت نيكى را پذيرفته است آن را پيوسته ادامه دهد!»
صدقه هنگام مسافرت
بی شک صدقه پيش از آن كه براى گيرنده مفيد باشد، براى دهنده آن سودمند است. چرا که صدقه بازدارنده بلايا و مرگ هاى بدفرجام است.
در احاديث اسلامى، رابطه صدقه با، رفع بلا ها و خطرات با صراحت بيان شده است، از جمله، در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است: «الصَّدَقَةُ تَدفَعُ مِيتَةَ السُّوءِ؛ صدقه از مردن بد و دلخراش جلوگيرى مى كند». که منظور مرگ هاى دلخراش و بد منظر است؛ مانند سوختن در آتش، تكّه تكّه شدن در تصادفات و مانند آن.
البته اجل حتمى تخلّف ناپذير است، ولی اجل مشروط يا معلَّق، گاه به وسيله انجام اعمال نيكى همچون صدقه در راه خدا قابل تغيير مى باشد.
لذا در روايتى از امام باقر عليه السلام آمده: «هر زمان امام سجّاد عليه السلام پاى در ركاب مى گذاشت با صدقه دادن در حدّ توان خود، سلامتى را از خداوند عزّوجل طلب مى كرد و هنگام بازگشت از سفر نيز به شكرانه سلامتى سفر به اندازه توان خويش صدقه مى داد و حمد و شكر خدا بجاى مى آورد».
اینگونه است که در جامعه برخى افراد را می بینیم كه وقتى مى خواهند مسافرت بروند به تعداد روز هاى سفر پولى جدا كرده و به مستحق مى دهند. برخى چنين حسابى دارند. اين ها دستور هايى است ارزنده كه باید بدان عمل كنيم.
ذکر مورد علاقه و نحوه شکر کردن خدا در سیره امام سجاد (ع)
نزديكترين حالتى كه بنده به خدايش نزديكتر است، حالتى است كه بيشتر در خشوع است و «سجده»، پائين ترين حالت در مناسک دینی است، كه اين پائينى خود، بزرگى است، زيرا پائين آمدن براى خدا، بزرگى در نزد او است، در واقع علت عظمت سجده، خضوع آن است!
سجده آخرين درجه خضوع است و آن مخصوص خدا است. در نتیجه انسان در حال سجده، همه چيز جز خدا را فراموش مى كند، و خود را به او بسيار نزديك مى بيند و بر بساط قرب او جاى مى گيرد. استادان سير و سلوك و عرفان، و معلّمان اخلاق بر مسأله سجده تأكيد فراوان دارند.
از سوی دیگر اتّفاق تمام علماى شيعه، سجده شكر به هنگام يافتن نعمتى يا دفع بلايى سنّت است؛ لذا امام باقر (عليه السلام) فرمود: «پدرم هرگاه نعمتى ذكر مى شد، یا آيه اى كه در آن سجده بود قرائت مى گرديد، يا خداوند دفع بلا و كيد از او مى كرد، يا از نمازش فارغ مى شد، يا اصلاح بين دو نفر مى كرد، در همه اين ها سجده مى كرد و اثر سجود در تمام مواضع سجده اش نمايان بود؛ و از اين رو او را «سجّاد» مى ناميدند».
هم چنین پيشوايان بزرگ به خصوص رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و اهل بيت (عليهم السلام) سجده هاى طولانى داشتند؛ چرا که سجده های طولانی روح و جان انسان را پرورش مى دهد و بارزترين نشانه هاى عبوديّت و خضوع در پيشگاه پروردگار است.
لذا امام سجاد (عليه السلام) گاهى در بيابان به سجده مى رفت و هزار مرتبه مى فرمود: «لا الهَ الّا اللّه حقّاً حقا لا اله الا اللّه تعبداًو رِقّا لا اله الله ايماناً و تصدقاً؛ نيست معبودى شايستۀ پرستش مگر خداوند يكتا و اين را از روى حقّ و حقيقت مى گويم، و نيز نيست معبودى جز «اللّه»، و اين را از روى ايمان و تصديق اقرار مى كنم»
هیچ کار خیری را کوچک نشماریم!
بسيارند اشخاصى كه وقتى به كار هاى نيك كوچك برخورد مى كنند بى اعتنا از كنار آن مى گذرند در حالى كه گاهى همين كار هاى كوچك، سرنوشت ساز است؛ ممكن است جرعه آبى تشنه اى را از مرگ نجات دهد يا مقدار كمى دوا مايه نجات انسانى از مرگ شود.
اضافه بر اين اگر همه مردم حتى به كار هاى نيك كوچك اهميت دهند، قطره قطره جمع مى شود و تبديل به دريايى از خير و خيرات مى گردد.
از اين گذشته هرگاه كار خير به نيت اطاعت فرمان خدا انجام گيرد بزرگ خواهد بود، اضافه بر اين، رفتن به سوى كار هاى خير كوچك انسان را به تدريج آماده براى خيرات بزرگ مى كند و اين خود نكته مهمى است.
با توجه به اين نكات هيچ كار خيرى را هر چند كم و كوچك باشد نبايد ناديده گرفت.
لذا امام صادق (عليه السلام) مى فرمايند: «امام سجاد (عليه السلام) در جاده عبور مى كردند، تكه گِلى در وسط راه بود از مَركب خود پياده شدند و آن را با دست خود از وسط راه دور كردند».
به اين ترتيب امام سجاد عليه السلام با عمل خود، همه مردم را به كار هاى نيك اعم از كوچك و بزرگ تشويق مى كند تا در سايه آن جامعه اسلامى راستين به وجود آيد.
سیره امام سجاد (ع) در تولد فرزند
بدون شك موضوع تولد فرزندان دختر و پسر؛ در همه چيز، برآمده از مشيت خداوند، آن حاكم مطلق است، و او قادرى است آگاه و حكيم كه علم و قدرتش با هم قرين است.
لذا برتری یکی بر دیگری ، نه دليلى از عقل دارد، و نه دليلى از طريق وحى الهى، بلکه جز يك مشت اوهام و خرافات و الفاظ تو خالى چيزى نيست.
جنسیت پسر یا دختر، از نظر انسانى و در پيشگاه خدا از نظر ارزش يكسانند، و فرزندان اعم از دختر یا پسر از مواهب الهى هستند و هيچگونه تفاوتى از نظر ارزش انسانى ندارند، اصولا بقاء نسل بشر بدون هيچ يك از آنها امكان پذير نيست.
به اين جهت، انسان هاى وارسته به هنگام تولّد نوزادشان، از جنس آن سؤال نمى كنند كه آيا دختر است يا پسر؟ بلكه از سلامت او مى پرسند؛ زيرا دختر و پسر هر دو نعمت خداوند هستند؛ آنچه مهمّ است، سلامت آنهاست.
لذا هنگامى كه خداوند هنگامى که به امام سجاد علیه السلام بشارت فرزندى مى دادند، نمى پرسید پسر است یـا دختر؟ بلکه مى پرسیدند: «أَسَوِىٌّ؟ فَاِذا کانَ سَوِیّا قالَ: اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى لَمْ یَخْلُقْ مِنّى خَلْقا مُشَوَّها؛ آیا سالم است؟ وقتى سالم بود، مى فرمودند: حمد و ستایش مخصوص خدایى است که از من مخلوق ناقص و زشت خلق نکرده است». اين درس بزرگى براى همه ماست، زيرا پسر و دختر تفاوتى نمى كند، هر دو نعمت و هديه خداوند است.
سخن آخر: (سیره عملی امام سجاد(علیه السلام) بهترین الگوی سبک زندگی اسلامی است)
در خاتمه باید تأکید کرد بر اندیشمندان و تصمیم گیران فرهنگی کشور، لازم است در راستای تبیین سبک زندگی اسلامی و فراهم کردن بستر مناسب برای اشاعه آن بین آحاد مردم، در راستای بهره گیری از مصادیق ملموس تعلیمات روایات اسلامی و مسائل عینی و مصداقی در سیره ائمه معصومین علیهم السلام به ویژه سیره امام سجاد علیه السلام گام بردارند که در صورت تحقق این مهم، مردم به خودآگاهی دست خواهند یافت و جامعه، به سبک زندگی مطلوب اسلامی رهنمون خواهد شد.
منبع:
١. پيام امام امير المومنين عليه السلام
٢. تفسیر نمونه
----------------------------------------
پرونده ویژه
بررسی ابعاد تحولات یمن
از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله العالی)
بار دیگر تخریب یکى دیگر از کشور هاى اسلامى؛ یعنى یمن به دست خود مسلمان ها و با بودجه خودشان آغاز شد. دیروز کشور لیبى و سوریه و بخش عظیمى از کشور عراق مورد تخریب قرار گرفت، تخریبى که تا ده ها سال دیگر مرمت نخواهد شد و امروز نوبت یمن است و فردا هم نوبت تخریب کنندگان.
جهان خواران که اسلام نیرومند را بزرگ ترین مانع راه منافع نامشروع خود مى دانند، این برنامه عجیب و حیرت آور و بى سابقه را تنظیم کرده اند که در کنارى بنشینند و مسلمانان را بر ضد یکدیگر تحریک کنند و کشور هاى آنها را به دست خودشان ویران سازند و این نیروى عظیم را در هم بکوبند. عجیب تر این که مى بینند اسرائیل، یعنى سرسخت ترین دشمن اسلام از این برنامه حمایت مى کند و آشکارا قول همکارى مى دهد، باز هم تسلیم خواسته هاى آنها مى شوند!
بدعت اشتباه عربستان سعودی
در دنیاى امروز بدعت عجیبى پیدا شده، هر کشورى که اوضاع کشور دیگرى را نپسندید بدون هیچ مجوز بین المللى به خود اجازه مى دهد بر ضدّ او وارد جنگ شود؛ عجب دنیاى ناامنى به وجود آورده اند! و از همه اینها شگفت انگیزتر این است که بیش از ٥٠ سال است که اسرائیل بخش مهم و حساسى از کشور اسلامى را اشغال کرده و هرگز طوفان قاطعى از سوى این آتش افروزان بر ضد رژیم صهیونیستی به راه نیفتاده و به گفته مجاهد نستوه دبیرکل حزب الله لبنان، حتى نسیمى هم از سوى آنها نوزیده و بیا و ببین که امروز چه طوفانى به تحریک آمریکا و اسرائیل به راه انداخته اند؟!
نقش مخرب مفتی های سعودی در کشتار مردم یمن
اين نكته حائز اهميّت است كه مركز شيعيان هميشه كشور ايران نبوده است، بلكه در همان قرون نخستين اسلام مراكز متعدّدى داشتند از جمله «يمن »، که روابط خوبى با ساير فِرَق اسلامى دارند، هر چند دشمنان اسلام هميشه سعى داشته و دارند كه ميان مسلمانان شيعه و غير آنها بذر عداوت و دشمنى و سوء ظن و بدبينى بپاشند و آتش نزاع و اختلاف و جنگ را در ميان آنها روشن كنند و هر دو گروه را تضعيف نمايند.
بی جهت نیست که اختلاف در میان مسلمین از هر زمانی بیشتر شده است. آنچه در یمن می گذرد نمونه ای از این جنگ و نزاع و اختلافات است. عامل این اختلافات، وجود وهابیت تکفیری است که هرجا که حضور یافتند خونریزی و جنگ و جدال آغاز شد.
در این بین، برخلاف مراجع شیعه که استقلال دارند، متاسفانه مفتی های سعودی، بسیار وابسته به حکومت هستند. اگرچه حرکت آل سعود در یمن احمقانه، جاهلانه و جنایتکارانه است، لیکن از همه تأسف بارتر فتواى مفتیان حجاز است که کنگره اى تشکیل دادند و ریختن خون مسلمان ها را به وسیله یکدیگر به طور مؤکد محکوم کردند و امروز با ١٨٠ درجه انحراف، حمله عربستان را بر ضد یمن، حکیمانه معرفى مى کنند و این ویرانگرى را مجاز مى شمرند. در صورتى که اگر با دقت نگاه کنیم صورت مسئله روشن است.
کشورى به نام یمن انقلاب کرده و اکثریت قاطع آن بر خلاف حکومت فاسدش قیام مى کند و رئیس آن حکومت از ترس جانش فرار کرده و به کشور دیگرى پناه برده، آیا راهى عاقلانه تر از این به نظر مى رسد که به آنها کمک کنند تا آرامش خود را بازیابند و اختلاف داخلى اگر دارند با مذاکره حل کنند؟!
لیکن قتل عام شيعيان يمن به دست عربستان و فتوای مفتی اعظم آنها در جواز ريختن خون بيگناهان و ادعای اين که اگر کسی در اين راه کشته شود، شهيد است و اقدامات علمای آنها در تشويق مردم عليه شيعيان، واقعیت بحران یمن را نشان می دهد.
در حقیقت امروز مفتی های سعودی در تکفیر مسلمانان یمن مسابقه گذاشته اند و همه در حال تکفیر یمنی ها هستند.
لذا بر مسلمانان اعم از شیعه و سنی و حتی وهابی ها، لازم است تا حساب کار خود را از این تکفیری ها جدا کنند.
ماجراجویی عربستان در یمن جنون قدرت است
عده ای از سران کشور های عربی به نام اسلام، برخاسته و دست به دست هم داده اند و کشوری اسلامی و عربی را ویران می کنند و پشت سر آنها هم آمریکا و اسرائیل حضور دارند که حمایتشان آشکار است.
در تهاجم نظامی عربستان به یمن، بمب افکن های سعودی هزاران بار نقاط مختلف یمن را مورد تهاجم قرار داده اند؛ انسان از این وقایع وحشت می کند؛ جریانی که در یمن می گذرد هیچ نامی جز جنون قدرت نمی توان بر آن نهاد. اگر ذره ای از اسلام، غیرت عربی یا وجدان بشری در آنها وجود داشت این کار را نمی کردند.
وقتی با یک مشت دلار ، سازمان ملل را هم می شود خرید!
بحران یمن را باید صحنه امتحان تمام دنیای امروز قلمداد کرد. البته دنیا می داند که مردم یمن مظلوم واقع شده اند و آل سعود به این ملت بی گناه ظلم می کند اما دلارهای نفتی، حاکمان سیاسی و سازمان های بین المللی را تحت تاثیر خود قرار داده است. لذا چند کشور محدود که از اسلام، بشریت و یا عربیت سهمی دارند اعتراض می کنند لیکن بقیه خاموش هستند.
در واقع امروز، بت درهم و دینار، وسیله ای در دست عربستان سعودی است که به وسیله آن تمام سازمان های بین المللی را همان طور که می خواهد می خرد و قانع می کند؛ سعودی ها همه قوانین خدایی و اخلاقی را زیر پا گذاشته و در یمن و مناطق دیگر آتش افروزی می کنند.
مجامع بین المللی چنان سکوت کرده اند که گویی مرده اند و چنانچه اگرکسی در گوشه از دنیا کلمه ای درباره اسرائیل بگوید چه غوغایی به راه می اندازند! از این مراکز بین المللی باید قطع امید کرد آن ها حافظان زر و زور هستند و دلار های نفتی در بین این ها تقسیم می شود.
از دبیر کل سازمان ملل تا نویسنده جراید و رسانه ها و دولت های مختلف حق سکوت می گیرند و چنین جنایات بی سابقه ای را انجام می دهند.
اما کاش فقط سکوت می کردند ولی متأسفانه کمک می کنند؛ لذا شاهدیم مجامع بین المللى نه تنها در هیچ یک از این هجوم هاى ویرانگر موضع درستى نگرفته اند بلکه با اظهارنظر هاى سست خود بر این آتش سوزان، بنزین ریخته اند.
باید اعتراف کرد که از درخت ظاهراً تناور سازمان ملل و شوراى امنیت، جز چند شاخه خشک و بى برگ باقى نمانده که تنها به درد سوزاندن مى خورد. همانگونه که اتحادیه عرب که فلسفه تشکیل آن حمایت از حقوق اعراب است، آتش بیار این معرکه شده و کشور هاى اسلامى را تشویق مى کند که یکدیگر را تخریب کنند.
البته رسوایی های سازمان ملل تنها به این مسأله منحصر نمی شود بلکه در اسناد این سازمان، درباره كمك به كودكان و پايان دادن به گرسنگى، تامين امنيت غذايى و تغذيه بهتر آنان در همه اشكال آن و در همه جا تصريح شده، اما به راستی تصويب كنندگان اين اسناد كدام قدم براى محروميت زدايى از كودكان گرسنه يمن برداشته اند. كودكانى كه گرفتار بيمارى وبا و كمبود دارو و مواد غذایی هستند، و چگونه نتوانستند گامى براى محاصره ی اقتصادى يمن بردارند تا مردم اين مناطق بتوانند از تغذيه سالمى برخوردار باشند؟
به راستی مجامع بین المللی چه كمكى به ويرانى هاى یمن كردند؟ اگر هدف دگرگون ساختن جهان است كه ادعای اینگونه اسناد بین المللی است ، چه قدمى براى دگرگونى کشور های مظلوم برداشتند؟ آيا اين ها دليل بر آن نيست كه هدف اصلى چيز ديگرى است؛ آری اين اسناد برخلاف ظاهر پاره اى از قسمت هاى آن که زیبا و دل انگیز است، دامى است حساب شده براى ملت هاى جهان كه آن ها را در زير سلطه خود درآورند و فرهنگ و مذهب آن ها را دگرگون سازند.
سکوت مرگبار رسانه های غرب در مقابل کشتار کودکان یمنی
رعایت اصل صداقت و امانت و رعایت مسایل اخلاقی در رسانه های خبری، یک اصل ضروری است، حال آنکه رسانه های غربی، اخبار مسلمانان به ویژه شیعیان را به خوش آمد قدرت های استکباری منتشر می کنند.
در حالی که اگر جوامع بشری به اخبار درست دسترسی نداشته باشند، موضع درستی هم نخواهند داشت؛ و اگر خبر صحیح ارائه شود موضع گیری جوامع غربی نیز در مورد مسلمانان تغییر خواهد یافت.
اما در عمل شاهدیم رسانه ها در غرب، اسراییل را به شکلی توجیه کرده اند که کسی باورش نمی شود که رژیم صهیونیستی این همه جنایات می کند.
از سوی دیگر در یمن، دولتی بدون هیچ مجوز جهانی، یک ملت را به ویژه هزاران کودک یمنی را به خاک و خون می کشد و منابع حیاتی آن را از بین می برد و دنیا هم خاموش است؛ این شیطنت خبرگزاری هاست، این رسانه ها هستند که این مسئله را توجیه می کنند، که اینگونه محصولات رسانه ای غرب به شدت «غیر انسانی» است.
کلاه گشادی که بر سر عربستان می رود
به راستی کجا اجازه می دهند که مسلمانی خانه مسلمان دیگر را خراب کند؟ باید ببینیم هدف چیست؟ آیا حکومت بر ملت یمن به هر قیمتی ممکن است؟
ماجراجویی عربستان برای تحقق این رؤیا، کافی بود تا آمریکایی ها سه کلاه بزرگ بر سر عربستان سعودی بگذارند.
اول آن ها را تشویق کردند و گفتند: «در صورتی که حمله ای قاطع به یمن داشته باشید آن ها عقب نشینی می کنند» و اسم آن را طوفان قاطع گذاشتند. ٥ سال از تهاجم به یمن می گذرد لیکن علیرغم آنکه سعودی ها در این مدت اموال زیادی از آمریکا خریده اند، و حتی هواپیما ها و تانک های پیشرفته آمریکایی را اجاره کرده اند لیکن از این طوفان خبری نیست.
سپس آمریکا، سعودی ها را در اقدام دوم در جهان منفور کردند. وقتی خبر کشتار در مراسم عروسی و مدارس را داده اند، جهان از آن ها به شدت متنفر و منزجر شد؛ آمریکایی ها با این اقدامات، سعودی ها را ضعیف کردند تا از آن ها حرف شنوی داشته و تسلیم آن ها باشند.
اقدام سوم آمریکا این بود که یک مملکت اسلامی را ویران کنند. آمریکایی ها اسلام را دشمن خود می دانند و برای تضعیف کشور های اسلامی هر کاری می کنند. آل سعود نیز با جنگ یمن، به تأمین منافع اقتصادی و سیاسی آمریکا کمک کردند؛ لذا این جنگ ١٠٠درصد ضرر است، البته باید دید آل سعود بیدار می شود یا خیر.
ادعای مضحک عربستان در مورد کمک موشکی ایران به یمن
این روز ها بحث مضحکی از سوی عربستان در مورد موشک های ایران مطرح شده است؛ عربستان سعودی یک تیکه آهن پیدا کرده و در سازمان ملل مطرح می کنند که ایران به یمن موشک داده است؛ آیا این مضحک نیست.
ایران موشک به یمن نداده ولی اگر هم به فرض می داد شما شبانه روز بر سر این مردم مظلوم بمب و موشک می زنید.
این ها خودشان از همه دنیا اسلحه می گیرند ولی صاحبان کشور یمن، حق دفاع از خود را ندارند؟ دنیای امروز این است؛ باید آن را بشناسیم؛ زیرا اگر نشناسیم فریب خواهیم خورد.
سخن آخر: (یمن در مقابل متجاوزان پیروز خواهد شد)
در خاتمه باید تأکید کرد جنایات آل سعود در یمن از ناامیدی آنها سرچشمه می گیرد، این حملات، آنها را به نتیجه دلخواه نمی رساند و در طول ٥ سال حمله آنها، همچنان مردم یمن با دولت هستند.
آل سعود بداند با این هجمه ها به نتیجه دلخواه نمی رسد، این امور تنها به ویرانی و تخریب و کشتار منجر می شود.
هم چنین دولت سعودی باید به این موضوع فکر کند که حتی اگر یمن را نیز تصرف کند پس از این کشتار و جنایات نمی تواند بر مردم حکومت کند، حکومت بر این مردم پس از تصرف، تصور دیوانه وار است.
زمامداران سعودى بدانند اگر این آتش را خاموش نکنند یا انقلابیون یمن به احتمال قوى غالب خواهند شد و یا سال ها این جنگ ادامه مى یابد و ویرانه اى از هر دو کشور به جاى خواهد ماند، سزاوار است هرچه زودتر در کار خود تجدیدنظر کنند که ضرر را از هرجا جلوگیرى کنند نفع است.
البته پیروزی مؤمنان، سنتی الهی است؛ لذا نتیجه مقاومت مردمی یمن در مقابل حملات متجازوان سعودی، پیروزی خواهد بود،
آری شکی نیست که دست انتقام پروردگار بیرون خواهد آمد و این جانیان را به خاک مذلت خواهند کشاند.
ما برای مبارزان یمنی شبانه روز دعا می کنیم که بر دشمنان پیروز شوند؛ رزمندگان یمنی مطمئن باشند که پایداریشان نتیجه ای جز پیروزی نخواهد داشت و دشمن تکفیری که در این مدت اخیر متحمل شکست های پیاپی در سوریه و عراق شده، ان شاء الله در یمن نیز نتیجه ای مشابه رقم خواهد خورد.
منبع:
بیانات معظم له
----------------------------------------
پرونده ویژه
روز های اول جنگ تحمیلی
به روایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله العالی)
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نظام نوپای جمهوری اسلامی مسائل گوناگونی را را در مسیرحرکتش تجریه کرد. در این بین برخی روحانیون هم چون آیت الله العظمی مکارم شیرازی با انتشار مقالات و اطلاعیه هایی در مطبوعات نقش به سزایی ایفا کردند.
نگاشته پیش رو که در هفتۀ اول جنگ تحمیلی به قلم آیت الله العظمی مکارم شیرازی در روزنامه اطلاعات به رشتۀ تحریر درآمده است حاوی نکات مهم و راهبردی در مقابله با دشمنی قدرت های استکباری و ایادی آمریکا است.
از نکات قابل توجه این نگاشته، که بازنشر آن را بیش از پیش ضروری می کند، کاربردی بودن آنها در زمان حاضر در زمینه های سیاسی، فرهنگی، نظامی، اجتماعی و اقتصادی است به طوری که اگر در اوایل انقلاب به این توصیه ها عمل می شد چه بسا برخی از مشکلات کنونی کشور نیز مرتفع می گردید.
رؤیای آمریکایی صدام علیه ایران هرگز تعبیر نخواهد شد
سرانجام آنچه پیش بینی می شد به وقوع پیوست و حزب بعث عراق که بار ها حماقت خود را در مسائل داخلی و خارجی عراق اثبات کرده است دست به وحشیانه ترین و «ناشیانه ترین» حمله زد، و بی آنکه بداند چه می کند از زمین و هوا و دریا به خاک کشور ما حمله برد، اما به زودی فهمید که رؤیایی را که او و اربابش در سر می پروراندند چقدر بی اساس و بی پایه بود و حملات برق آسا و بی امان و متهورانه نیرو های مسلح ما، او را از خواب خرگوشی بیدار کرد، و باز هم تأکیدی بود بر الهی بودن این انقلاب اسلامی.
پایان این ماجرا هر چه باشد حدأقل این درس را به عراق داد که اگر هدفش کوبیدن رژیم انقلابی و اسلامی ایران، یا جلوگیری از نفوذ این انقلاب به کشور عراق بوده، و یا خواب و خیالش سلطه بر خلیج فارس، یا رهبری ملت عرب، یا تصرف خوزستان، یا سلطه بر اروند رود، و یا خوش خدمتی به ابرقدرت ها، یا دولت های ارتجاعی منطقه، خلاصه هر چه بوده رویای کاذبی بیش نبوده است و به هیچ یک از اینها نرسیده و نخواهد رسید.
این نخستین درسی بود که جنگ اخیر در روز های اولش به عراق داد، هر چند ما هم متحمل خسارتی شدیم (که خسارت، طبیعت جنگ است).
انقلاب اسلامی بیدی نیست که با هر بادی بلرزد
علاوه بر این، یک درس هم به قدرت های محرک و تماشاچیان ساده لوح داد که مملکت ما و رژیم اسلامی ما آن چنانچه آنها خیال می کردند که با یک باد فرو می ریزد نیست، صفوف ملت ما فشرده تر، اختلاف و پراکندگی کمتر، و همبستگی و گذشت و فداکاری بیشتر می شود، و این درست عکس آن است که آنها می پنداشتند و طبیعت انقلاب که بر پایه ایمان باشد جز این نخواهد بود.
اما این حملات کور و بی هدف دشمن درس های پرارزش فراوانی نیز به ما داد که ذیلاً بررسی می کنیم:
وحدت و همدلی؛ درس بزرگ دفاع مقدس
تهاجم وحشانه رژیم بعث عراق علیه ایران، ثابت کرد که نیاز ما به «وحدت داخلی» و پرکردن شکاف ها و دور افکندن اختلاف ها فوق العاده زیاد است، بیش از آنچه فکر می کنیم، و همانگونه که امام امت فرمود: «باید همگان اختلاف را کنار بگذارند»، و الا همه در خطرند!
حتی ثابت کرد که آنها که حساب خود را از جمهوری اسلامی جدا کرده اند، جز از طریق بازگشت به آغوش جمهوری اسلامی و تفاهم با آن به جایی نخواهند رسید، چرا که به هنگام خطر هم ما از میان می رویم و هم آنها، و اصلاً کشوری نمی ماند که آنها بخواهند بر آن حکومت کنند. و نیز این جنگی که بر ما تحمیل شد این واقعیت را اثبات کرد که ما هر بهایی را برای بازگشت به وحدت اسلامی بپردازیم به جاست، و هر قدر گذشت و تحمّل و چشم پوشی از منافع خویش، و اغماض از حقوق شخصی، در این راه به خرچ دهیم مبلغ گزافی نپرداخته ایم.
آری ما به وحدت نیازمندیم، وحدتی بر اساس درک واقعیت ها، آنها که سعی دارند با اندک چیزی، افراد را از خود برانند، آنها که می کوشند اختلافات موجود را دامن بزنند، آنها که سرشان برای ایجاد شکاف تازه درد می کند، آنها دوستان واقعی انقلاب نیستند. دوستان حقیقی آنها هستند که با بلند نظری و وسعت فکر، حوادث را تعقیب می کنند، و در چهار چوب حفظ نظام اسلامی و انقلابی به پر کردن شکاف ها مشغولند.
تخصص گرایی، کلید واژۀ حماسه آفرینی های خلبانان شجاع ایرانی
این حمله ناجوانمردانه که خوشبختانه غافلگیرانه نبود ثابت کرد ما به تخصص ها نیازمندیم، آن ساعت که یکصد و چهل هواپیما همچون شاهین تیزپرواز به اعماق سرزمین دشمن می رود، و هدف های نظامی را با مهارت می کوبد، و با علم به اینکه بازنگشتن بسیار محتمل است جانبازی می کند، می فهمیم که یک خلبان ماهر و وفادار به انقلاب، تا چه حد وجودش ارزنده و سرنوشت ساز است، و همچنین سایر رزمندگان زمینی و شکارچیان هواپیما های دشمن از طریق دفاع زمینی و هوایی، و پاسداران جان بر کف و نیروی با انضباط دریایی.
در روزنامه ها آمده بود که به هنگام آغاز جنگ چند نفر از مامورین آتش نشانی که در جریان حادثه سینما رکس آبادان محکوم به حبس کوتاه مدتی شده بودند، فوراً آزاد شدند و برای کمک به خاموش کردن آتش جهل و جنایت دشمن دعوت شدند، و آنها نیز با جان و دل به این دعوت پاسخ گفتند. معلوم شد که از تخصص های ظاهراً کوچک هم نمی توان چشم پوشید.
در جنگ تحمیلی آموختیم که همواره روی پای خود بایستیم
با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، ثابت شد که دوستان ما در دنیا اندکند، و یا صحیح تر؛ دوستان پروپاقرصی نداریم، تنها تکیه ما « الله» و نیروی ملت ماست.
حتی آنها که دم از دوستی می زدند هیچ کار مثبتی انجام ندادند، این احساس تنهایی، درس پرارزشی به ما داد که به هیچکس تکیه نکنیم، تنها به خدا دل ببندیم، و نیروی بالفعل و بالقوه ملت را بسیج کنیم و از هر ذره ای از ذرات این نیرو حدأکثر بهره برداری را بنماییم و بیهوده آنها را از دست ندهیم.
نقش دفاع مقدس در الگوسازی برای اقتصاد مقاومتی
تجاوز وحشانه رژیم صدام علیه ایران، به ما ثابت کرد که تنها باید بر روی تولید داخلی خودمان تکیه کنیم، بنابراین آنها که به هر بهانه ای می کوشند زمین ها را به ویرانی، باغ ها را به نابودی، و کارخانه ها را به تعطیلی بکشانند دشمنان سرسخت ما هستند که باید نخست آنها را با نصیحت و منطق هدایت کرد، و اگر قابل هدایت نبودند پاسخ مقتضی به آنها داد.
ارتش ما، ارتش اسلام است
جنگ تحمیلی، به ما ثابت کرد که ارتش را نباید تحقیر کرد چرا که شعله عشق به اسلام و وطن در دل فرد فرد آنها زبانه می کشد و عملاً این عشق را نشان دادند، حتی به گفته امام جمعه تهران؛ افسر یا درجه داری که بازنشسته یا اخراج شده بود و خبرش را در سنگر به او ابلاغ کردند، گفت: من می دانم آنها در این کار اشتباه کردند ولی وظیفه و دین خود را در برابر اسلام و میهنم، از دست نخواهم داد، و به این ترتیب نشان داد که حتی آنها که بر کرسی اتهام قرار دارند یا گناه کوچکی کرده اند و طرد شده اند باز شعله عشق به اسلام و وطن در دل آنها نمی میرد و اینجاست که فلسفه حمایت از ارتش در منطق اسلام و امام امت ما روشن می شود.
و به این ترتیب ارتش جای خود را در دل ها باز کرد و مردمی بودن خود رادر این تجریه تاریخی به عالی ترین وجه به ثبوت رساند و ثابت کرد ارتش اسلامی است نه طاغوتی!
کفرو نفاق صدام
و سرانجام این جنگ ناجوانمردانه، نشان داد که بعثی های بی ایمان تا چه حد نمک نشناسند که خدمت روحانیت شیعه را به عراق، به استقلال این کشور، به هیچ شمردند و می دانیم اگر قیام مرحوم آیت الله العظمی شیرازی مرجع بزرگ آن زمان و علمای نجف، دوش به دوش ملت مسلمان و برادر عراق نبود این استقلال به آسانی نصیب آنها نمی شد.
نه فقط نمک نشناسند که سبک مغز و جنایتکار و کوردلند، که نه مصالح ملت عراق را در نظر می گیرند، و نه به قومیت عربی که به غلط دم از آن میزنند وفادارند، و نه به جنگ با اسراییل می اندیشند، و کاملاً روشن است از اسلام بهره ای ندارند.
سخن آخر
آیا ما نباید حمله این مزدوران بی رحم را وسیله ای برای بازگشت به وحدت مان و ترک خشونت ها و تندروی ها، و جلب محبت هر چه بیشتر قرار دهیم، خدا به همه ما توفیق دهد که از این فرصتی که در سایه خون های شهیدان تازه ما به دست آمده این استفاده را بنماییم.
و چه خوبست در همین فرصت ضمن رسیدگی به وضع بازماندگان شهیدان گلگون کفن این جنگ تحمیلی، به وضع آوارگان و رانده شدگان از عراق که قربانی توطئه های حزب بعث جنایتکار شدند و تمام هستی خود را از دست داده اند نیز برسیم که آنها نیز « شهیدان زنده» این ماجرا هستند.
منبع:
بیانات آیت الله العظمی مکارم شیرازی، روزنامه اطلاعات، ١٣٥٩/٠٧/٠٧.
----------------------------------------
مقاله
علّت حضور نیافتن برخی از شیعیان در کربلا؟!
نویسنده: علی غبیشاوی
چکیده:
چگونه واقعه کربلا، نزدیک منطقه کوفه به عنوان پایگاه سنتی جمعیت قدرتمند شیعیان آن زمان رخ داد؟ در واقع شیعیان کوفه که بسیاری از آنها با دعوت از امام برای هجرت به این شهر، اعلام کردند که آماده قیام علیه یزید و سیطره امویان بر منطقه عراق هستند، یک باره دچار چه ضعف یا خللی شدند که امام را در کربلا و در محاصره لشکر اعزام شده از سوی عبیدالله بن زیاد تنها گذاشتند و به جز افراد معدودی مانند حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و چند چهره کم شمار دیگر، کسی به امام در کربلا نپیوست؟! آیا تمامی سکنه کوفه را می توان شیعه نامید؟ بزرگان شیعه در کوفه در چه وضعی به سر می بردند و یا چگونه می اندیشیدند که نتوانستند در کربلا حضور داشته باشند؟ آیا می توان شیعیان کوفه را به هر حال خائن و بی وفا تلقی کرد؟ ابن زیاد چه نقشی در تغییر اوضاع کوفه به نفع بنی امیّه و بر علیه امام حسین(ع) داشت؟ در مقاله حاضر از سؤالات فوق پاسخ گفته می شود.
علّت حضور نیافتن برخی از شیعیان در کربلا؟!
هنگام بحث راجع به واقعه تأسف آور و خون بار کربلا، همیشه ممکن است این سؤال به ذهن متبادر شود که چگونه این واقعه در منطقه کربلا، نزدیک کوفه به عنوان پایگاه سنتی جمعیت قدرتمند شیعیان آن زمان رخ داد؟ در واقع شیعیان کوفه که بسیاری از آنها با دعوت از امام برای هجرت به این شهر، اعلام کردند که آماده قیام علیه یزید و سیطره امویان بر منطقه عراق اند، یک باره دچار چه ضعف یا خللی شدند که امام را در کربلا و در محاصره لشکر اعزام شده از سوی عبیدالله بن زیاد تنها گذاشتند و به جز افراد معدودی مانند حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و چند چهره کم شمار دیگر، کسی به امام در کربلا نپیوست؟!
برای پاسخ به این سؤال، از باب مقدمه، نکاتی را راجع به شهر کوفه و وضعیت شیعیان آنجا یادآور می شویم.
نگاهی اجمالی به تاریخچه پیدایش کوفه و اقوام مستقر در آن
کوفه یک سال پس از فتح تیسفون در جنگ های سپاه اسلام و لشکر ساسانی، در ١٧هـ ق تاسیس شد که پایگاهی نظامی در خارج از مرکز – که آن روز مدینه بود – باشد و پیش از آن سابقه شایان اعتنایی در کرانه غربی فرات و شام تا شبه جزیره عربی نداشت.
وضعیت کوفه ترکیب ارتش فاتح عربی را نشان می داد. هر یک از قبائل عربی طی یک نقشه کشی به قطعه زمینی دست یافتند که در آن چادر زدند و بعدتر رفته رفته این چادرها به خانه های آجری تبدیل شدند. هر قبیله در مرکز ناحیه ای که در آن مستقر شده بود گورستانی داشت و نیز مساجد کوچکی برای نماز در آن وجود داشت.
توجه به خاستگاه اولیه این قبائل نشان می دهد که هر کدام از آنها از منطقه ای خاص در شبه جزیره عربستان آمده بودند. قبیله ای از شمال و دیگری از جنوب و یکی دیگر از طائف و یکی دیگر از نواحی شرقی خلیج فارس.
بنابراین در ساختار جامعه عربی نوپای آن روز که ملاک وحدت نهادهای اجتماعی، ارتباطات قبیله ای و خونی بود، شهر کوفه از لحاظ بافت اجتماعی شهری چند پاره و چند دسته بود و این وضعیت تا حدودی در دهه های بعدی قرن اول و زمان وقوع حادثه «عاشورا» ادامه داشت.(١)
یکی از خصوصیات جامعه چندپاره قبیله ای کوفه، تغییر موضع های بسیار سریع مردمان آنجا بود. حساسیت های قبیله ای آنها را گرفتار روحی تند خویانه کرده بود به طوری که با دیدن مقطعی ترین امور تصمیم می گرفتند. این تصمیم ها عمدتاً در جهت منافع قبیله ای آنها بود و این خود مشکلی برای عدم یکپارچگی کوفیان به حساب می آمد.(٢)
عدم یکپارچگی جامعه کوفی نه تنها در ساختار قبیله ای که در هوخواهی های سیاسی متعدد آنجا نیز خودش را نشان می داد و به نوبه خود بر دنیاطلبی و فریبکاری آنها نیز نقش داشت. گروهی از کوفیان افکار «خارجی» داشته و گروهی دیگر با عنوان «اشراف»، کم و بیش با بنی امیه همداستان بودند. در این میان شیعیان و فداییان اهل بیت(علیهم السلام) فقط یک گروه از مردم کوفه بودند نه همه آنها.(٣)
با وجود این تقسیم بندی ها، اما اکثریت قابل توجهی از مردم نیز بدون طرفداری سیاسی خاصی از فکر یا عقیده ای شناخته شده، در صحنه حاضر بودند. شیخ مفید درباره این دسته می گوید: برخی طمع کارانی بودند که به دنبال غنایم می گشتند و برخی عوام بودند و نمی دانستند چه کنند و برخی دیگر تنها به انگیزه عصبیت قبیلگی و بدون توجه به دین، تابع روسای خود بودند.(٤)
این تحلیل سیاسی از مردم کوفه را اگرچه شیخ مفید درباره مردم زمان سال ٤١ هجری و زمانی که امام حسن(ع) مجبور به صلح با معاویه شد ارائه می دهد، اما مطالعه وضعیت سیاسی این شهر در زمان نهضت عاشورا نیز نشان می دهد که این ساختار سست و نامطمئن سیاسی تغییر چندانی نکرده بود. چه اینکه می بینیم تعداد قابل توجهی از نامه هایی که برای دعوت از امام حسین(ع) فرستاده شد نه توسط شیعیان کوفه که توسط برخی اشراف و ابن الوقت های این شهر نوشته شده بود که تصور می کردند با ورود امام به کوفه و شکل گرفتن حکومت شیعی در آنجا نباید از غافله جمع آوری غنائم و برخورداری از امکانات آن حکومت عقب بیافتند.(٥)
معنای «شیعه» در صدر اسلام و سال های منتهی به حادثه عاشورا؟
در کتب تاریخی و در بررسی حوادث بعداز کشته شدن خلیفه سوم، اصطلاحی به نام «شیعه» یا «علوی» در توصیف گروهی از مردم - به خصوص ساکنان کوفه - به کار می رود. باید توجه داشت این اصطلاح در واقع نه به معنای آنچه ما امروز از معنای مصطلح شیعه می فهمیم، بلکه به معنای مخالفین خلافت عثمان و تایید کنندگان قتل وی به کار رفته است. گونه ای سیاسی از هواداری از علی بن ابی طالب(علیه السلام) که لزوما تبعیت از وی را نه بر مبنای حدیث غدیر و افضلیتش بر شیخین که به خاطر اموری دیگر می دانست.
البته در میان چنین علویان و شیعیانی نیز کسانی بودند که بعداز استقرار حکومت حضرت علی(ع) در کوفه و دستیابی شان به معارف ناب خطبه ها و منش آن حضرت، عمیقا نیز از لحاظ اعتقادی به ایشان گرایش یافتند، اما حضور شیعیان سیاسی که هویت و تمایزشان منحصرا در مخالفت با «عثمانی»ها تعریف می شد بیشتر بود.
طبیعی است چنین کسانی که در ظاهر شیعه اند اما قلبا تفاوتی ماهوی با آنچه ما امروز معنای اصطلاحی شیعه می دانیم، بر اثر فشار سیاسی و تهدید و تطمیع کسی چون عبیدالله بن زیاد - همچنان که در ادامه توضیح خواهیم داد - به تفکر سیاسی روز یعنی تفکر اموی نزدیک شوند و حتی تعدادی شان نیز تبدیل به مهره های مقاصد و نقشه های شوم و خون بار اموی ها درباره امام حسین(ع) گردند.(٦)
بعد از بیان این مقدمات، باید ببینیم که وضعیت کوفه در زمان ورود کاروان امام حسین(علیه السلام) به منطقه عراق و در روزهایی که منزل به منزل، به شهر کوفه نزدیک می شدند، چگونه بوده است.
چگونگی تسلط عبیدالله بن زیاد بر کوفه؟
بعد از مرگ معاویه و به بر کرسی نشستن یزید، امام حسین(علیه السلام) از بیعت با او سر باز زد و در اعتراض به این موضوع، به مکه هجرت کرد.
هنگامی که مردم و شیعیان کوفه از این موضوع مطلع شدند، از ضعف والی اموی کوفه یعنی نعمان بن بشیر نهایت استفاده را بردند و برای امام حسین(ع) نامه نوشتند و ایشان را دعوت کردند به کوفه مهاجرت کند و مسئولیت زمامداری کوفیان علیه حکومت وقت را به عهده بگیرد.
مضمون اصلی این نامه ها، اتفاق نظر همه مؤمنین و مسلمانان بر امام حسین(ع)، انتظار آنان برای آن حضرت، دعوت از ایشان برای شتاب کردن به طرف کوفه(٧)، مهیا بودن شرایط برای آن حضرت، آمادگی و انتظار سربازان برای رسیدن ایشان(٨)، گلایه و شکوه از حکومت معاویه و به قدرت رسیدن یزید، اعلام بیعت نکردن شان با یزید و حاضر نشدن شان در نماز جمعه والی اموی کوفه، اعلام آمادگی برای بیرون راندن والی کوفه و استقبال از امام حسین(ع) بود.(٩)
در واکنش به این تحول بسیار مهم در کوفه، یزید که از جانب مردم این شهر، به شدت احساس نگرانی می کرد و کوفه را از دست رفته می دید، عبیدالله بن زیاد، والی اموی بصره را که مردی خون خوار و مکار بود، به امارت کوفه منصوب کرد.
عبیدالله بن زیاد با ورود به کوفه و اجرای سیاست خشن و تهدید آمیزش علیه مردم این شهر، از ضعف ها و تشتت های ساختاری این جامعه به ضرر نهضت امام حسین(علیه السلام) بهره برد.
به گواهی نوشته های مورخین و سیره نویسان وعلمایی چون یعقوبی(١٠)، بلاذری(١١)، طبرانی(١٢)، ذهبی(١٣) و...، یزید در نامه ای که برای عبیدالله بن زیاد نوشته بود، ضمن سپردن امارت کوفه به او، صریحا به او دستور داده بود که اگر امام حسین(علیه السلام) راضی به بیعت نشد، او را بکشد.
در عمل به این دستور نامبارک حکومتی، عبیدالله بن زیاد از اجرای هیچ ترفند و اقدام خشن و فریبکارانه ای کوتاهی نکرد.
بدین منظور یکی از اولین اقدامات او به مسجد رفتن و خواندن خطبه ای سراسر تهدید برای مردم کوفه بود. او در این خطبه گفت: «یزید سرپرستی شهر شما را به من سپرده و به من دستور داده با مظلومان منصف باشم و به محرومان بخشش کنم و با کسانی که اطاعت و حرف شنوی دارند همانند پدری مهربان باشم. اما کسانی که مخالفت می کنند و عهد و پیمان می شکنند، با تازیانه و شمشیر جوابشان را خواهم داد».(١٤)
عبیدالله با این کار در نخستین اقدام خود، مردم را تهدید کرد و دستور داد تمام قبایل، شخصیت ها و اشراف شهر کوفه، تک تک شناسایی شوند و به مرور آنان را به حضور طلبید و از آنان تعهّد گرفت تا از او اطاعت کنند. وی درباره کسانی که به حضورش نمی آمدند نیز این گونه تصمیم می گرفت که: «اگر کسی نیاید وفاداری اش را ثابت نکند، ریختن خون او و مصادره اموالش برای ما حلال شمرده می شود. هر شخصیتی، از هر قبیله ای که باشد اطاعت نکند، او در همان قبیله به قتل خواهد رسید و در مقابل منزلش به دار کشیده خواهد شد.(١٥)
اقدام بعدی ابن زیاد، پراکندن جاسوس های فراوان میان مردم بود. این جاسوسان در مسجد و غیر مسجد با مردم ارتباط داشتند و اخبار را برای ابن زیاد گزارش می کردند. آن گاه که حضرت مسلم به طور مخفیانه از خانه مختار به خانه هانی بن عروه منتقل شد و بنا براین بود که کسی متوجه این امر نشود، معقل غلام ابن زیاد مأموریت یافت تا با سه هزار درهم به سراغ مسلم بن عوسجه که برای حضرت پول جمع آوری می کرد برود. او توانست با شیعه نشان دادن خود و با دادن آن پول، اعتماد مسلم بن عوسجه را جلب نماید او را فریب دهد تا محل اقامت حضرت مسلم را که در خانه هانی بود، پیدا کند.(١٦)
به هر حال ابن زیاد با تمام توان فضای حمایت آمیز این شهر از امام حسین(علیه السلام) را سرکوب کرد. خشونت ابن زیاد، بسیاری از مردم را به هراس انداخت و کسانی که زودرنج بوده و عجولانه تصمیم گیری می کردند، نه تنها از ناحیه ابن زیاد خود را در معرض تهدید دیدند، بلکه در اثر تبلیغات و شایعه پراکنی های عمال ابن زیاد دایر بر آمدن قریب الوقوع سپاه شام، به کلی خود را باختند.
این شایعات تا حدّی در میان مردم اثر گذارده بود، به گونه ای که مورّخان می نویسند مردم هم دیگر را می ترساندند و وحشت زده به یکدیگر از سپاه اعزامی شام، خبر می دادند.(١٧) به خصوص که کوفه در آن زمان برج و بارو و دیواری که شهر را احاطه و از دشمنان محافظت کند نداشت.(١٨)
علاوه بر تهدید، تطمیع نیز مورد استفاده ابن زیاد بود. ابن زیاد به مردم کوفه گفت: یزید برای من چهار هزار دینار و دویست هزار درهم فرستاده است تا بین شما تقسیم کرده و شما را برای جنگ با دشمنش بیرون برم.(١٩) وابستگی مردم به بخشش های مالی می توانست بخشی از آنها را در کربلا علیه امام(علیه السلام) تحریک کند.
در این میان شیعیان باید چه تصمیمی می گرفتند؟ شیعیان عادی که بخش قابل توجهی از مردم کوفه را تشکیل می دادند، گرچه به اهل بیت(علیهم السلام) علاقه وافری داشتند اما در دوره تسلط بنی امیه، زهر چشم سختی از آنها گرفته شده بود، به گونه ای که تا احتمال پیروزی را قطعی نمی دیدند وارد نهضتی نمی شدند. برای همین هنوز چند روزی از ورود عبیدالله نگذشته بود که عقب نشینی بیعت کنندگان ١٨هزار نفری با مسلم بن عقیل شدت یافت.
در برابر استبداد ابن زیاد، حتّی اگر یکی از روسا مخالفتی می کرد، افراد قبیله اش جرات حمایت از او را نداشتند. برای مثال می بنیم که هنگامی که هانی بن عروه را دستگیر کردند، او رئیس بنی مراد بود و به گفته مورّخین «چهار هزار اسب سوار و هشت هزار پیاده» حامی او بودند. اگر هم پیمانان و هم قسمان بنی مراد از کِنده به آنها اضافه می شدند، جمعا سی هزار نفر بودند. با این حال زمانی که او را دستگیر کرده و در بازار به روی زمینش می کشیدند، در برابر فریاد استغاثه او، کمتر دادرسی برای او یافت می شد.(٢٠) اندکی بعد، او را به شهادت رساندند و کسی مخالفت نکرد!
در مقابل، وقتی ابن زیاد می توانست با تهدید یا تطمیع، رئیس قبیله ای را متقاعد به پیوستن به لشکر عمرسعد و جنگ با امام حسین(علیه السلام) کند، اعضای آن قبیله که از لحاظ فکری مستضعف بودند و قدرت تحلیل وقایع را نداشتند، عموما به سبب همان خوی طمع کاری و منفعت طلبی و با امید کسب غنایم جنگی، فوج فوج به کربلا می رفتند.
ابن زیاد هیچ زمان دست از تحریک مردم علیه امام حسین(علیه السلام) برنداشت و به صورت مداوم و خستگی ناپذیر، از هیچ تهدید و تطمیعی برای وادار کردن کوفه و کوفیان به مقابله با امام حسین(ع) چشم پوشی نکرد. زمانی که امام حسین(ع) در کربلا متوقف گردید ابن زیاد ضمن سخنانی برای مردم کوفه از آنها خواست تا راهی کربلا شوند. او با تهدید گفت: «هر مردی که از امروز از سپاه تخلّف کند، ذمه و عهده او برئ است».(٢١) این بدان معنا بود که جزای او قتل است.
ابن زیاد، به قعقاع بن سوید دستور داد تا در شهر کوفه گردش کرده و ببیند که آیا کسی از سپاه تخلّف کرده است یا خیر. قعقاع در جستجوی خود، شخصی را از قبیله همدان یافت که در طلب میراث پدرش، به کوفه آمده بود. او را نزد ابن زیاد برد و ابن زیاد نیز فرمان کشتن وی را صادر کرد. نتیجه این شد که به قول مورخین «هیچ بالغی در کوفه یافت نشد، مگر آنکه به لشکرگاه کوفه، یعنی نخیله، رفت».(٢٢)
در این زمان بود که همه شمشیرها بر ضد امام حسین(علیه السّلام) به حرکت درآمد، در حالی که می توان مطمئن بود اگر رضای خود مردم در کار بود، آنها دست به چنین اقدامی نمی زدند و شماری فراوان چنین بودند. اکنون کلام فرزدق را در توصیف مردم کوفه بهتر می فهمیم که به امام گفت: «قُلُوبُهُمْ مَعَکَ وَ سُیُوفُهُمْ عَلَیْکَ»(٢٣)؛ (دلهای مردم با توست، امّا شمشیرها علیه تو) و یا گفت: «اَنْتَ اَحَبُّ النَّاسِ اِلَی النَّاسِ وَ الْقَضَاءُ فِی السَّمَاءِ وَ السُّیُوفُ مَعَ بَنِی اُمَیَّهَ»(٢٤)؛ (تو دوست داشتنی ترین مردم در نزد مردم هستی، امّا قضا در آسمان است و شمشیرها نیز در کنار بنی امیّه). مردم نمی توانستند در آن شرایط به کربلا نروند؛ چون نرفتن مصادف با کشته شدن بود.
برای شیعیان و کسانی که نمی خواستند چنین کنند، دو راه بود: یا به امام ملحق شوند یا از کوفه و کربلا بگریزند. از برخی اخبار چنین به دست می آید که آن دسته از مردم کوفه که به زور برای جنگ با امام حسین(علیه السّلام) به کربلا فرستاده می شدند، از نیمه راه گریخته و بسیاری از آنان در کربلا حاضر نشدند. بلاذری نوشته است: «فرمانده ای با هزار نفر فرستاده می شد؛ امّا وقتی به کربلا می رسید، همراه او سیصد یا چهار صد و یا حتّی کمتر بود، این به علت کراهت مردم در رفتن بدان سمت بود».(٢٥) دینوری نیز در نقلی مشابه بر همین نکته تاکید می کند.(٢٦)
علاوه بر فرار، گروهی نیز برای حمایت از امام حسین(علیه السّلام) سعی داشتند به امام ملحق شوند، اما هیچ کدام شان گمان جنگ و شهادت امام حسین(ع) را به ذهن خویش راه نمی دادند و برای همین - با اینکه امام قبل از شهادت شان هشت روز در کربلا بودند - در پیوستن به قافله آن حضرت شتاب نکردند. حتی حرّ بن یزید ریاحی، تنها صبح عاشورا بود که وضع را جدّی دید و به امام پیوست. شاید بسیاری از مردم همان تصوّر حرّ را در ذهن داشتند. او به امام گفت: «پدر و مادرم به فدایت! من فکر نمی کردم کار این مردم منتهی بدین جا بشود که می بینم. گفتم یکی از چند چیزی که بر آنها عرضه کردی می پذیرند. پیش خود گفتم آنها را در بعضی از امور اطاعت کنم ایرادی ندارد.(٢٧) در ادامه باز هم این موضوع را بیشتر واکاوی می کنیم.
بنابراین شیعیان اگر هم می خواستند حمایت کنند، شتاب نکردند و تنها افراد خاصّی به فکر افتاده و در همان آغاز که توانستند به امام ملحق شدند. نافع بن هلال مرادی، عمر بن خالد صیداوی، سعد از موالی عمر بن خالد و مجمع بن عبدالله العائذی از قبیله مذحج به امام پیوستند.(٢٨) نزدیکی های روز عاشورا نیز مسلم بن عوسجه و حبیب بن مظاهر توانستند خود را به امام برسانند.
محاصره کوفه و حکومت نظامی
ابن زیاد علاوه بر رعب و وحشت افکنی در داخل کوفه و فشار بر مردم این شهر با انواع و اقسام تهدیدها و تطمیع ها و شایعه افکنی و جاسوس پراکنی، عملا با ایجاد فضایی شبیه به حکومت نظامی در گذرگاه ها و راه های خارج از کوفه، امکان هر گونه تحرکی را از شیعیان و یاوران امام حسین(علیه السلام) برای هر گونه حرکتی سلب کرد.(٢٩)
بر اساس دستور ابن زیاد، واحدهایی مأمور به محافظت از پل کوفه شدند تا کسی از لشکریان کوفه که برای جنگ با امام حسین(علیه السلام) گسیل داشته بودند نتواند بگریزد و به شهر برگردد.(٣٠) به حصین بن نمیر نیز مأموریت داده شد تا منطقه بین قادسیه و قطقطانه را مراقبت کند و اجازه ندهد کسی از آنجا به سمت حجاز برود، چرا که به این بهانه، ممکن بود کسانی به امام بپیوندند.(٣١) ابن زیاد همچنین به والی خود در بصره نوشت تا دیده بانی را بگذارد و تمامی راه ها را کنترل کند و اگر کسی عبور کرد، او را دستگیر نمایند.(٣٢) به همین صورت دستور داد راه های بین واقصه به طرف جادّه شام تا جادّه بصره را کنترل کنند و اجازه ندهند کسی تکان خورده و از آن طریق خارج شود.(٣٣)
این نظارت ها و مراقبت ها به قدری شدید بود که وقتی برخی از کوفیان به سیدالشهداء علیه السلام در بین راه برخوردند درباره اوضاع کوفه گفتند: «به خدا سوگند! نظارت به قدری شدید است که نه می توانیم داخل شهر کوفه شویم و نه می توانیم از شهر خارج شویم».(٣٤)
یک بار حبیب بن مظاهر، قوم بنی اسد را که در نزدیکی کربلا بودند، تحریک به همکاری کرد؛ امّا سپاه عبیدالله میان هفتاد نفر از آنها و سپاه امام جدایی انداخت و اجازه نداد به امام بپیوندند.(٣٥)
وضعیت برخی از شناحته شده ترین بزرگان شیعه در زمان واقعه عاشورا
اقدامات نظامی عبیدالله در محاصره کوفه و فشار بر شیعیان، سرانجام منتهی به این شد که شمار بسیار مهم و مؤثری از سرشناس ترین شیعیان کوفه، یا کشته شوند و یا به زندان افتند. برای مثال، سرنوشت برخی از آنها را مرور سریعی می کنیم:
مختار ابن ابوعبید ثقفی: روز شهادت مسلم، وی به خُطرنیّه نقطه ای در بیرون کوفه رفته بود تا نیرو جمع آوری کند و هنگامی به کوفه رسید که مسلم و هانی شهید شده بودند.(٣٦) پس از شهادت مسلم، ابن زیاد قصد کشتن مختار را داشت که با وساطت عمرو بن حریث به وی امان داد، و در این هنگام، ابن زیاد با تازیانه به چشم مختار کوبید و وی را زخمی نمود و به زندان افکند. مختار تا پایان قیام امام حسین(علیه السلام) در زندان بود.(٣٧)
میثم تمار: در سال ۶۰ هجری قمری، کمی پیش از قیام امام حسین و حادثهٔ کربلا، میثم برای عمره رهسپار مکه شد. چون امام را نیافت، سراغ او را از امّ سلمه گرفت. امّ سلمه او را از احوال امام آگاه نمود. میثم که عازم بازگشت به کوفه بود، از ام ّسلمه خواست به امام سلام برساند و بگوید نزد خداوند با امام دیدار خواهد کرد.(٣٨) درباره شهادت میثم، دو روایت متفاوت وجود دارد(٣٩) که هر کدام درست باشد نشان از فداکاری او در مسیر دفاع از اهل بیت(علیهم السلام) و اظهار وفاداری اش به حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) و امام حسین(ع) است.
عبیدالله بن عمرو کندی: وی با مسلم بن عوسجه از مردم کوفه برای امام حسین(علیه السلام) بیعت می گرفت.(٤٠) حضرت مسلم پس از شهادت هانی، برایش در قبیله کنده و ربیعه پرچم بست و فرمود در میان سپاه و پیشاپیش من حرکت کن.(٤١) امّا حصین بن نمیر او را دستگیر کرد و نزد ابن زیاد فرستاد. عبیدالله از او پرسید: از کدام طایفه ای؟ گفت: کنده. پرسید: پرچمدار قبیله کنده و ربیعه تویی؟ گفت: بله. عبیدالله فرمان داد او را گردن بزنند و چنین کردند.(٤٢)
عبدالله بن حارث نوفلی: پس از رسیدن مسلم بن عقیل به کوفه، عبدالله با پرچم و لباس قرمز با مسلم بن عقیل قیام کرد. پس از پراکنده شدن مردم از دور مسلم، ابن زیاد فرمان داد او را دستگیر کنند و برای آوردنش نیز جایزه تعیین کرد. به این ترتیب دستگیر و زندانی شد.(٤٣) پس از دستگیری و شهادت مسلم، عبیدالله بن زیاد گفت عبدالله بن حارث را حاضر کنید. او را نزد ابن زیاد آوردند. ابن زیاد پرسید کیستی؟ او پاسخ نداد. آنگاه پرسید: آیا تو صاحب آن پرچم سرخ نیستی که درب خانه عمرو بن حریث نصب کرده بودی! باز هم پاسخ نداد. گفت تو برای مسلم از مردم بیعت میگرفتی؟ عبدالله بازهم پاسخ نداد. ابن زیاد گفت او را ببرید و در میان قبیله اش گردن بزنید و آنها چنین کردند.(٤٤)
سرنوشت سلیمان بن صرد خزاعی و نگاهی به وضعیت متزلزل درون جامعه شیعی در زمان حادثه عاشورا
تمام آنچه تا اینجا گفته شد، تقریبا به فشارهای بیرونی دشمنان امام حسین(علیه السلام) به جامعه شیعی کوفه اشاره داشت. اما در اینجا و به بهانه بیان مختصری از شرح حال و سرنوشت سلیمان بن صرد خزاعی، به عنوان یکی از مهم ترین چهره های شیعی کوفه در زمان واقعه عاشورا، به نقش برخی سستی ها و عدم تشخیص های صحیح برخی از شیعیان در باز ماندن شان از قافله کربلا اشاره می کنیم.
سلیمان بن صرد بن جون بن ابی جون خزاعی از شـیعیان بـزرگ و اصـحاب امیرمؤمنان، امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) است. مورخان شیعه و سنی از شخصیت سلیمان بـه نـیکی یـاد کرده اند و او را با اوصافی، نظیر فضیلت، شرافت، زهد، تقوا و نفوذ کلمه ستوده اند. سلیمان بن صرد از شـیعیان خـاص امـیرالمومنین علی(علیه السلام) بود. او در همه یا بیشتر جنگ ها در کنار امام حضور داشت(٤٥) او از پیشگامان نـهضت نـامه نگاری و دعـوت از امام حسین(ع) است.
آنگاه کـه خـبر مرگ معاویه و خلافت یزید به کوفه رسید و شیعیان از عدم پذیرش بیعت امام با یزید آگاهی یافتند و امام را در آستانه قیام و مبارزه با نـظام امـوی دیـدند، در منزل سلیمان گرد هم آمدند و درباره آینده امـت اسـلامی چاره جویی کردند.(٤٦) انتخاب منزل سلیمان به عنوان مرکز سازمان دهی و اتاق فکر شیعه در این دوره، نشانه جایگاه والای سلیمان نزد شیعیان کـوفه اسـت و بـر همین اساس نیز او بعدها به رهبری نهضت شیعی توابین بـرگزیده شد.(٤٧) نکته قابل توجه آنکه سلیمان پیش از نگارش نامه و دعوت از امام، از شیعیان تعهد جدی میگیرد که امام را یـاری کـنند و بـه هیچ وجه او را تنها نگذارند.(٤٨)
درباره علت عدم حضور سلیمان بن صرد در حادثه عاشورا چند احتمال مطرح است:
نخست: سلیمان و سایر بزرگان شیعه از آغاز شکل گیری نهضت امام حسین(علیه السلام) و ورود مـسلم بـن عقیل به کوفه در زندان عبیدالله بن زیاد گرفتار بودند. این احتمال گرچه در برخی منابع نقل شده(٤٩) و معقول نیز به نظر می رسد و سلیمان و یارانش را از هر گناهی تبرئه می کند، اما در هیچ یک از منابع اصیل تاریخی بـر آن تـأییدی نمی توان یافت.
دوم: همان طور که اشاره شد عبیدالله تدابیر شدید امنیتی و موانعی برای رسیدن شیعیان کوفه به کربلا پدید آمده بود و با توجه به این تدابیر و موانع، سلیمان و یارانش نـتوانستند خـود را به امام برسانند. این احـتمال نـیز با رسیدن به موقع شیعیانی، مثل حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه به کربلا منتفی است و حضور حبیب در کربلا دلیل محکمی است بر امکان حضور شیعیان در کـربلا.
سـوم: عدم پیش بینی شهادت امـام حـسین(علیه السلام) و احتمال عدم جنگ و درگیری میان امام و سپاه یزید احتمال دیگری است که برخی برای عدم حضور سلیمان در کربلا مطرح کرده اند. به نظر می رسد بسیاری از شیعیان گمان می کردند که اختلاف امام و بنی امیه با گفت وگو و مصالحه حل خواهد شد و فـکر نـمی کردند یـزید پستی و لئامت خود را به این حد برساند که حاضر شـود خون بهترین بندگان خدا و تنها یادگار رسولالله(ص) را بر زمین بریزد. آن هم در ماهی که جنگ در آن، هم بر اساس رسـوم کـهن عـرب و هم طبق احکام اسلامی حرام و ممنوع شمرده می شد.
شیعیان پیش از ایـن صلح امام حسن(ع) را با معاویه دیده بودند و حتی قبل از آن، ماجرای حکمیت و متارکه جنگ امام علی(ع) بـا مـعاویه را شـاهد بودند و اکنون نیز منتظر بودند تا این نزاع به شیوه های سابق حـل و رفـع شـود غافل از آنکه نه یزید همچون معاویه بود و نه شرایط حاکم بر این دوره، شـرایط عـصر امـامان پیشین.
با این حال، چنین احتمالی راجع به سلیمان و دلیل عدم حضورش در کربلا، خود عذری بدتر از گناه است. زیرا مجموع شرایط حاکم بر کوفه و سخت گیری های شـدید امـویان و شهادت مسلم و هانی و قیس و عبدالله بن یقطر و دیگران و تجهیز سپاه چند هزار نفری برای رویارویی با امام حسین(علیه السلام)، هر صاحب بصیرتی را به وقوع حادثه ای بزرگ و خونین آگاه می ساخت و بنابراین بـیداری و تـحرک بیشتری را از خـواص شیعه کوفه طلب می کرد. به خصوص که در حادثه شهادت مسلم، سلیمان سکوت کرده بود و می بایست پس از آن، هر فرصتی را برای تدارک و جبران خطای پیشین غنیمت می شمرد.
به هر حال، با توجه به اعتراف صریح سران توابین به اشتباه خـود در یاری نکردن امام و اظهار پشیمانی از ضعف عملکرد خود در جریان کربلا و دچـارشدن بـه عـذاب وجدان شدید در تنها گذاشتن امام که جز با کشته شدن شان از آن رهایی نمی یافتند و همچنین سابقه عهد شکنی آنها بـا امـامان قبل، می توان به این نتیجه رسید که سلیمان و یارانش که خواص شیعه کـوفه بـه شـمار می آمدند، در یاری رساندن به امام کوتاهی کردند و امام خویش را تنها گذاشتند. نهضت توابین به رغم دسـتاوردهای اندک خود بیشتر به حرکتی احساسی و عاطفی شبیه بود تا حرکت اصلاحی اثـرگذار اجتماعی.(٥٠)
جمع بندی اینکه: بسیاری از سرشناسان شیعه، به واسطه زندانی بودن، یا شهید شدن قبل از واقعه کربلا، امکان حضور در این قیام مقدس و یاری امام شان را نداشتند. تعدادی از آنها نیز که از استبداد عبیدالله بن زیاد در کوفه و فشارهای او سردرگم شده بودند، در نبود رهبری مقتدر که بتواند آنها را سازماندهی کند، در محاسبه میزان خطری که امام حسین(علیه السلام) را تهدید می کرد، دچار خطای محاسبانی بسیار فاحش و مهلکی شدند. البته بسیاری از آنها بعدها به خاطر این خطا دچار احساس گناه شدند و خون خود را نیز در قیام توابین بر زمین ریختند.
پی نوشت:
(١). ر.ک: غنوصیان در اسلام، هالم، هاینتس، ترجمه: موسوی خلخالی، احسان، انتشارات حکمت، تهران، ١٣٩٤هـ ش، چاپ اول، ص ٢٤ و ٢٥.
(٢). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)، جعفریان، رسول، موسسه انصاریان، قم، ١٣٨١هـ ش، چاپ ششم، ص ١٣٢.
(٣). همان.
(٤). الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: مؤسسه آل البيت(ع)، كنگره شيخ مفيد، قم، ١٤١٣هـ ق، چاپ اول، ج ٢، ص ١٠.
(٥). مقاله «مردم شناسی کوفه»، صفری فروشانی، نعمت الله، نشریه علمی تخصصی مشکوه، زمستان ١٣٧٥هـ ش، شماره ٥٣، ص ١٦.
(٦). ر.ک: جریان شناسی معارضان قیام کربلا، هدایت پناه، محمدرضا، قم، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه، ١٣٨٢هـ ش ، چاپ اول، ص ٩ تا ٢٠.
(٧). تاريخ طبری، طبری، محمد بن جریر، تحقيق: محمد أبو الفضل ابراهيم، دار الاعلمی بيروت، ١٩٨٣م، ج ٤، ص ٢٦٢.
(٨). همان، ص٢٦١ و ٢٦٢.
(٩). سیره معصومین(ع)، امین، محسن، ترجمه: حجتی کرمانی، علی، انتشارات سروش، تهران، ١٣٧٦هـ ش، ج ٤، ص ١١٠.
(١٠). تاریخ الیعقوبی، الیعقوبی، احمد بن اسحاق، دار صادر، بیروت، بی تا، ج ٢، ص ٢٤٢.
(١١). انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، ١٩٩٧م، ج ٣، ص ١٦.
(١٢). المعجم الکبیر، طبرانی، سلیمان بن احمد، مکتبة ابن تیمه، قاهره، بی تا، ج ٣، ص ١١٥.
(١٣). سیر اعلام النبلاء، ذهبی، محمد بن احمد، موسسه الرساله، بیروت، ١٤١٣هـ ق، ج ٣، ص ٣٠٥.
(١٤). تاريخ طبری، همان، ج ٤، ٢٦٧.
(١٥). همان.
(١٦). همان، ص ٢٧٠.
(١٧). الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، همان، ج ٢، ص ٥٤؛ تاريخ طبری، همان، ج ٤، ص ٢٧٧.
(١٨). غنوصیان در اسلام، همان، ص ٢٥.
(١٩). الفتوح، ابن اعثم، أبو محمد أحمد بن اعثم الكوفى، دارالکتب العلمیه، بيروت، ١٤٠٦هـ ق، ج ٥، ص ١٥٧.
(٢٠). مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، أبو الحسن على بن الحسين بن على، دارالاندلس، بیروت، ١٣٨٥هـ ق، ج ٣، ص ٥٩.
(٢١). جمل من انساب الأشراف، البلاذرى، أحمد بن يحيى بن جابر، تحقيق: زكار، سهیل، زركلى، ریاض، دارالفكر، بيروت، ١٤١٧ هـ ق، چاپ اول، ج ٣، ص ١٧٨؛ الأخبار الطوال، الدينورى، ابو حنيفه احمد بن داود، محقق: عبد المنعم عامر، مکتبة عیسی البابی، قاهره، ١٩٦٠م، ص ٢٥٤، ٢٥٥.
(٢٢). جمل من انساب الأشراف، همان، ج ٣، ص ١٧٩.
(٢٣). همان، ج ٣، ص ١٦٥.
(٢٤). الفتوح ابن اعثم، أبو محمد أحمد بن اعثم الكوفى، احمد، دارالندوة الجديدة، بيروت، بی تا، چاپ اول، ج ٥، ص ١٧١.
(٢٥). جمل من انساب الأشراف، همان، ج ٣، ص ١٧٩.
(٢٦). الأخبار الطوال، الدينورى، همان، ص ٢٥٤.
(٢٧). تجارب الأمم، مسكويه الرازى، ابو على، دار الکتب الاسلامیه، قاهره، بی تا، ج ٢، ص ٧٠.
(٢٨). جمل من انساب الأشراف، همان، ج ٣، ص ١٧٢.
(٢٩). ر.ک: ترجمة الامام الحسین(ع) من تاریخ دمشق، ابن عساکر، علی بن الحسین، محقق: المحمودی، محمد باقر، موسسة المحمودی، بیروت، بی تا، ص ١٧٨ و ١٧٩؛ الأخبار الطوال، همان، ص ٢٣٤؛ الفتوح، همان، ج ٥، ص ١٥٩ و ١٦٠؛ المحبر، محمدبن حبیب بن امیه بن عمرو الهاشمی، دارالآفاق، بیروت، بی تا، ص ١٩٤-١٩٩.
(٣٠). ترجمة الامام الحسین(ع) من تاریخ دمشق، همان.
(٣١). اخبار الطوال، همان، ص ٢٤٣.
(٣٢). تاريخ طبری، همان، ج ٤، ص ٢٦٣.
(٣٣). كتاب جمل من انساب الأشراف، همان، ج ٣، ص ١٧٣ و ١٧٩؛ تاريخ طبری، همان، ج ٤، ص ٢٩٥.
(٣٤). الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، همان، ج ٢، ص ٧٢؛ تاریخ طبری، همان، ج ٤، ص ٢٩٥.
(٣٥). كتاب جمل من انساب الأشراف، همان، ج ٣، ص ١٨٠؛ الفتوح، همان، ج ٥، ص ١٥٩ و ١٦٠.
(٣٦). تاریخ طبری، همان، ج ٥، ص ٥٦٩.
(٣٧). أنساب الأشراف، همان، ج۶، ص۳۷۷.
(٣٨). الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، همان، ج ١، ص ٣٢٤.
(٣٩). ر.ک: الهدایة الکبری، خصیبی، حسن بن حمدان، بی نا، بیروت، ١٤١١هـ ق، ص ١٣٣؛ اختیار معرفة الرجال المعروف برجال الکشی، کشی، محمد بن عمر، تحقیق: مصطفوی، حسن، انتشارات دانشگاه مشهد، مشهد، ١٣٤٨ هـ ق، ص ٨٢ و ٨٣ و ٨٧.
(٤٠). ذخیرة الدارین فيما يتعلق بمصائب الحسين(ع) و أصحابه، حسینی حائری شیرازی، عبدالمجید بن محمدرضا و دیگران، تحقیق: دریاب نجفی، باقر، انتشارات زمزم هدایت، قم، ی تا، ج۱، ص۴۹۶.
(٤١). تاریخ طبری، همان، ج ٥، ص ٣٦٩.
(٤٢). ذخیرة الدارین فيما يتعلق بمصائب الحسين(ع) و أصحابه، همان.
(٤٣). تاریخ طبری، همان، ج ٤، ص ٢٨٦.
(٤٤). ذخیرة الدارین فيما يتعلق بمصائب الحسين(ع) و أصحابه، همان، ص ٤٩٧.
(٤٥). تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، الذهبی، شمسالدین محمد، تحقیق: تدمری، عمر عبدالسلام، دارالکتب العربی، بیروت، ١٤١٠هـ ق، ج ٥، ص٤٦.
(٤٦). الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، همان، ج ٢، ص ٣٦؛ تاریخ طبری، همان، ج ٤، ص ٢٦١.
(٤٧). مقتل الحسین، ابی مخنف، لوط بن یحیی بن سعید، تحقیق: غفاری، حسن، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ١٣٩٨هـ ق، ص ٢٦٢؛ الاصابة فی معرفة الصحابة، ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، تحقیق: عادل احمد عبدالموجود، دارالکتب العلمیة، بیروت، ١٤١٥، ج ٣، ص ١٤٤.
(٤٨). مقتل الحسین، همان، ص ١٥.
(٤٩). تاریخ شیعه، مظفر، محمدرضا، ترجمه: حجتی، محمدباقر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ١٣٧٨هـ ش، ص ٧٧.
(٥٠). مقاله «بررسی علت عدم حضور سلیمان بن صرد در کربلا»، عرب ابوزیدی، عبدالرضا، فصلنامه علمی تخصصی تاریخ در آینه پژوهش، سال پنجم، شماره چهارم، زمستان ١٣٨٧هـ ش، شماره ٢٠، ص ١٣٨ و ١٣٩.
----------------------------------------
معرفی کتاب
سیری درکتاب
«سوگندهای پربار قرآن»
اثر ارزشمند حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله العالی)
سیری در کتاب «سوگندهای پربار قرآن» اثر ارزشمند آیت الله العظمی مکارم شیرازی
یکی از معارف قرآن کریم سوگندهای آن است. بسیاری از محققان و مفسران قرآن کریم در زمان حال و گذشته به این بحث توجه شایانی داشته و پژوهش های را در این باره انجام داده اند و دریچه ای تازه به روی مشتاقان این عرضه گشوده اند.
در این میان کتاب ارزشمند «سوگندهای پربار قرآن» بیانگر اندیشه های تفسیری مفسر بزرگ قرآن کریم، آیت الله العظمی مکارم شیرازی است، که در بحر عمیق قرآن غور نموده و دُرهای گران بهایی را تحصیل کرده وگوشه ای ازمعارف ژرف قرآن کریم را به قرآن پژوهان ارائه کرده است.
«سوگندهاى پربار قرآن» در یک نگاه
«سوگندهاى پربار قرآن» برگرفته از سخنرانى هاى معظم له می باشد که با مباحث ادبی و تفسیری و حِکمی همراه است و از سوی دیگر، بیانگر زوایای گوناگون اعتقادی، اخلاقی و اجتماعی سوگند می باشد.
ساختار اصلی کتاب
كتاب حاضر در برگیرندۀ مقدمهاى است که در متن خود به تفاوت تفسير موضوعى و ترتيبى، تنوع سوگندهاى قرآن، پيش نيازهاى بحث، توصيف قرآن از زبان پيامبرصلی الله علیه و آله، تفكّر و تأمّل در مضامين آيات قرآن، فلسفۀ سوگند های خداوند اشاره کرده و دیگر مطالب را در خود جای داده است.
سپس مولّف در شش فصل، عناوینی هم چون سوگندهاى يازده گانه، سوگندهای پنجگانه، سوگندهای چهارگانه، سوگندهای سه گانه و سوگندهای دوگانه و قسم های يگانه را با نگاهی ژرف، مورد تحلیل و واکاوی قرار داده است .
روش شناسی بحث از سوگندهای قرآن
معظم له در مورد چگونگى بحث پيرامون سوگندهاى قرآن به دو روش در نوشته كسانى كه وارد اين مبحث شدهاند، اشاره می کند.
نخست بحث موضوعى است؛ بدين معنا كه (مثلًا) قسمهاى مربوط به خورشيد را در سراسر قرآن يكجا بحث كرده، سپس به سراغ سوگندهاى مربوط به روز و شب رفته، و آنها را نيز يكجا مورد بحث قرار دادهاند. و به همين شكل در مورد ساير قسمهاى قرآن بحث كردهاند.
سپس روش ترتيبى است؛ يعنى از اوّل قرآن شروع كنيم و در هر سورهاى قسمى يافتيم، آن را مورد بحث قرار دهيم. سپس به قسم بعد بپردازيم، تا تمام سوگندها به ترتيب مورد بحث قرار گيرد. اين روش هم روش جالبى نيست.
در ادامه مولف روش سومی را در نگارش این اثر فاخر در پیش می گیرد و آن اينكه از سورههايى كه بيشترين قسم ها را در خود جاى داده شروع كرده، و به همين شكل ادامه داده است. زيرا تكرار و تعدّد قسم ها، نشانه اهميّت چيزى است كه به آن سوگند ياد شده و بايد آنچه اهميّت بيشترى دارد را در بحث مقدّم بدارد.
گزارش محتوایی
انواع سوگند در قرآن
مولف در آغاز کتاب به این مسأله اشاره می کند که در كتاب آسمانى ما مسلمانان، نود و سه قسم ذكر شده، كه اين سوگندها در حدود چهل سوره قرآن پراكنده است.
قسمهاى قرآن بسيار متنوّع است. خداوند متعال در برخى از آيات قرآن به ذات پاك خويش قسم خورده، و در مواردى به قرآن مجيد سوگند ياد كرده، و در پارهاى از آيات به شخص پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله قسم خورده است. روز قيامت، جان و روح انسان، فرشتگان و صفوف ملائكه، و در يك جمله، موجودات مقدّس، از ديگر امورى است كه متعلّق سوگند پروردگار قرار گرفته است. همانگونه كه در آيات ديگر، موجودات با عظمتى، نظير خورشيد، ماه، شب و روز، شفق، صبحگاهان، سرزمين مقدّس مكّه، و اسبهايى كه نفس زنان به سوى ميدان جهاد حركت مىكنند، و مانند آن موضوع قسم پروردگارند. حتّى در آيات مورد اشاره سوگند به مواد غذايى، نظير انجيل و زيتون، نيز ديده مىشود. بنابراين قسمهاى قرآن مجيد بسيار متنوّع و گوناگون است.
٥ پرسش درباره سوگند
معظم له در اين اثر، قبل از ورود به اصل بحث تحت عنوان«پیش نیازهای بحث» ٥ پرسش را مطرح کرده است، سوالاتی از قبیل آيا خداوند نياز به قسم دارد؟چرا خداوند به موضوعات خاصّى، ، قسم ياد كرده؟ و چه رابطهاى بين قسم و مقسم له وجود دارد؟ مثلًا آنجا كه خداوند به خورشيد قسم خورده، سپس انسان هايى كه با هواى نفس خود مبارزه کنند را رستگار شمرده، چه ارتباطى بين خورشيد و مبارزه با هواى نفس وجود دارد؟ که مولف در ادامه، به تفصیل پاسخ آن سوالات را به مخاطبان ارائه می دهد.
حکم سوگند از نظر شرعی !
سوال نخست در مورد حكم شرعى سوگند ياد كردن است؛ از نظر قرآن مجيد و روايات اسلامى قسم ياد كردن چه حكمى دارد؟ و اگر كار شايستهاى نيست، چرا خداوند در قرآن مجيد اين همه قسم خورده است؟
مولف در در پاسخ چنين مىگويد: قسم خوردن در كارهاى شخصى چنانچه دروغ باشد حرام است، و از گناهان كبيره به شمار مىرود. و اگر راست باشد كراهت شديد دارد. احاديث و روايتى در كتب ما شيعيان، و همچنين منابع اهل سنّت، آمده كه صريحاً از اين كار نهى مىكند.
ماهیت سوگند
صاحب اثر در مورد ماهيّت و محتواى سوگند بيان مىدارد كه: همه سوگند ياد مىكنيم، امّا آيا پيرامون ماهيّت و محتواى قسم فكر كردهايم؟ جالب اينكه در كتابهايى كه در اين موضوع نوشته شده نيز چيزى در اين مورد يافت نشد. راستى هنگامى كه مىگوييم: «به خدا سوگند كه فلان كار را انجام خواهم داد». اين قسم به چه معناست؟ چه رابطهاى بين نام خدا و آن كار وجود دارد؟ يا زمانى كه به غير خدا قسم ياد مىكنيم، و مثلًا مىگوييم: «به جان فرزندم قسم كه فلان كار را ترك خواهم كرد» چه ارتباطى بين آن كار و جان فرزندمان ايجاد مىكنيم؟
مولف در پاسخ می فرماید: بسيارى از مسائل روزانه زندگى انسان بسيار واضح و آشكار به نظر مىرسد، امّا هنگامى كه به عمق آن مىانديشيم و در محتواى آن تفكّر مىكنيم، با پيچيدگىهاى خاصّى مواجه مىشويم، كه قسم نيز از جمله اين امور است. امّا بعد از دقّت و مطالعه پيرامون قسم شايد بتوان گفت كه سوگند ياد كننده در حقيقت مىخواهد بين آن دو چيز (مقسم له و مقسم به) هماهنگى و نزدیک ى ايجاد كند، و اهميّت مُقسم له را هم سطح ارزشى مقسم به معرّفى كند.
شخصى كه قسم بالا را به زبان مىآورد، در واقع مىخواهد اهميّت كارى كه براى آن قسم خورده را هم سطح اهميّت جان فرزندش قرار دهد، تا شنونده باور كند كه او آن كار را انجام خواهد داد. و هنگامى كه به نام خدا قسم مىخورد، گويا مىخواهد به مخاطب بفهماند كه انجام آن كار و عمل به آن وعده، همانند نام خدا برايش مهم است.
بنابراين، سوگند در واقع يك نوع برابرى و هماهنگى و مربوط ساختن دو مطلب (مقسم به و مقسم له) با هم است، و لهذا همواره به امور مقدّس يا چيزهايى كه در نظر قسم خورنده مهم است قسم ياد مىكند، و هرگز به امور بىارزش و بىاهميّت قسم ياد نمىشود. و در يك جمله، قسم ايجاد يك رابطه ذهنى بين يك امر مقدّس يا مهم، و كارى است كه براى آن قسم مىخوريم.
فلسفة سوگند هاي قرآن
قسم خوردن خداوند بر اساس علل و حكمتهايي است لذا مولف برای تبیین آن مسأله پرسش هایی را مطرح می کند: اینکه چرا خداوند سوگند مىخورد؟ خداوند چه نيازى به قسم دارد، كه حدود يك صد مرتبه در قرآن قسم ياد كرده است؟ آيا سوگندهاى پروردگار براى مؤمنان و خداباوران است، يا براى افراد بىايمان و كافر؟ اگر براى مؤمنان است، كه آنها نيازى به قسم ندارند؛ زيرا اوامر و دستورات خدا را بدون سوگند هم بجا مىآورند. و اگر براى كفّار است، قسم ياد كردن براى آنها فايدهاى ندارد؛ زيرا با قسم هم سر بر فرمان خدا نمىگذارند، و تسليم وى نمىشوند.
صاحب اثر در بیان حکمت و فلسفۀ سوگند های خداوند اینچنین می گوید: الف) همه مسائل در يك سطح نيست، برخى مهم است و برخى مهمتر. همانگونه كه تمام واجبات در يك حدّ واندازه نيستند، و درجات متفاوتى دارند. ب) دومين فلسفه قسمهاى خداوند، بيان اهميّت و ارزش موجوداتى است كه به آنها سوگند ياد كرده است.
راز قسمهای یازدهگانه خداوند در سوره شمس
از مجموع قسم هاى قرآن در يك مورد، خداوند يازده قسم ياد كرده، كه آيات اوليّه سوره شمس است و چهارتاى آن دو تا دو تا، و سه مورد آن قسم يگانه و تنهاست.
مولف در مورد سوره شمس توضيحى در مورد كلمات چهارگانه (فلاح، تزكيه، خاب و دساها) كه در آيه اين سوره آمده، ارائه کرده است
صاحب اثر در ادامه با اشاره به رابطه «مُقْسَمٌ بِه» و «مُقْسَمٌ لَهُ»، تأکید می کند قسمهاى يازدهگانه به موجودات با عظمت، مقدّمهاى بود براى بيان مطلبى بسيار مهم، و آن اينكه: «اگر انسان تزكيه نفس كند، و رذائل اخلاقى را از وجودش شستشو دهد، رستگار خواهد شد. و در يك جمله كوتاه: «رستگارى در گرو تهذيب نفس است» «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا» .
سوگندهای پنجگانه
فصل دوم کتاب به تبیین سوگندهای پنجگانه اشاره دارد که سورۀ طور، مرسلات، نازعات و فجر را در بر می گیرد.
به بیان مولّف سوگندهاى پنجگانهاى كه در اين سوره ها به كار رفته همگی پیچیده، راز آلود، اسرارآميز، تفكّربرانگيز و سربسته و مبهم است، هدف از اين اجمال و ابهام به جريان انداختن افكار مردم است. اساساً يكى از فلسفههاى آيات متشابه قرآن بكار انداختن انديشه و تفكّر مخاطبان آن است.
به گونهاى كه بدون تفكّر و انديشه نمىتوان به مضمون آن پى برد. گويا خداوند متعال اراده كرده مخاطبان قرآن بيشتر تفكّر و انديشه نموده، و از اين نعمت بىبديل الهى استفاده بيشترى ببرند.
بدين جهت مفسّران شيعه و اهل سنّت تفسيرهاى متعدّدى براى آن ارائه دادهاند که معظم له با طرح تفاسیر متعدد ، نظریۀ تفسیری خود را به مخاطبان ارائه کرده است
سوگندهای چهارگانه
در فصل سوم سوگندهاى چهارگانه مورد بررسی قرار گرفته است که در سورههاى ذاريات، انشقاق، بروج و تين مندرج است. که مولف با طرح نکات و نظریات متعدد ، سوگندهای چهارگانه قرآن کریم را مورد واکاوی دقیق قرار می دهد.
قسم های سه گانه
فصل چهارم کتاب شامل قسمهاى سه گانه در شش سوره«بلد»، «صافّات»، «مدّثر»، «تكوير»، «ليل» و «العاديات» می باشد
مولف در این بخش از کتاب با طرح پرسش های متعدد و پاسخ به آن سوالات، فلسفه های سوگندهای سه گانه سوره های قران کریم را بیان کرده است.
بیان فلسفه سوگندهاى سه گانه سورۀ بلد، تفاسير سه گانه براى سوگندهاى سه گانه سورۀ صافات، تفسیر سوگندهاى سه گانه سورۀ مدثر،تکویر،لیل و عادیات همراه با بیان مبسوط علمی و تربیتی و اخلاقی ، به نوبۀ خود از ژرف اندیشی معظم له در این اثر حکایت دارد.
سوگندهای دوگانه
قسم های دو گانه قرآن کریم سورۀ قلم، حاقه، قیامت، طارق و سورۀ ضحی را شامل می شود.که مهمترین رویکرد مولف تحت عنوان« اين سوگندهاى مهم براى چه؟» در بیان اسرار و فلسفۀ سوگندهای خداوند متعال منحصر شده است.
به عنوان نمونه معظم له در سورۀ قلم تأکید می کند که خداوند براى بيان سه مطلب مهم از قلم سوگند ياد كرده است:١. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مجنون نيست! ٢. پاداشى جاودانه براى پيامبر صلى الله عليه و آله٣. اخلاق عظيم پيامبر صلى الله عليه و آله
سوگندهای یگانه
در بیان مولّف، سوگندهاى يگانه قرآن بيشترين عدد را به خود اختصاص داده، و خداوند در اين فصل به نُه موضوع قسم خورده است:
١. دو مورد با نام «اللَّه» ٢. پنج مورد سوگند به «ربّ» ٣. يك مورد به جان «پيامبر»٤. سه مورد به «قرآن مجيد» ٥. يك مورد «كتاب مبين»٦. يك مورد سوگند به «عصر» ٧. يك مورد به «نجم»٨. يك مورد «مواقع النجوم» ٩. يك مورد هم «آسمان» .و در مجموع شانزده سوگند يگانه وجود دارد
در ادامه معظم له به تبیین حکمت سوگندهای یگانه در سوره های قران کریم پرداخته است بدین نحو که شرح و تفسیر و بیان شأن نزول آیات، معناشناسی واژه ها و بیان نکات متعدد اخلاقی، اعتقادی و اجتماعی پیرامون سوگندهای یگانه قران کریم به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
ميوههاى اين مباحث
مولف ميوهها و نتایج اين مباحث را در اثر اینگونه بر می شمرد:
اوّلًا: دريايى از معارف و دانستني ها، در قسمهاى قرآن نهفته، كه نياز به بحث و بررسى دارد.
ثانياً: تفسير موضوعى نتايج و آثارى فراتر از تفسير ترتيبى دارد.
ثالثاً: قرآن مجيد معجزه جاويدانى است كه گذشت زمان، گرد و غبار نسيان و فراموشى و كهنگى بر آن نمىنشاند، بلكه همواره طراوت و تازگى خود را حفظ كرده، به گونهاى كه هر كس در هر زمانى به سراغ آن رود گوهرهاى فراوانى نصيبش خواهد شد.
لازم به ذکر است اين كتاب نفیس ، با تحقیق و تنظیم حجه الاسلام و المسلمین ابوالقاسم عليان نژادي نخستین بار در سال ١٣٨٦ش، در یک جلد ، در ٥٦٨ صفحه و در قطع وزیری توسط انتشارات امام علی بن ابی طالب علیه السلام، به زیور طبع آراسته شده و تا کنون نیز چندین مرتبه تجدید چاپ شده است.
----------------------------------------
معارف اسلامی
صحّت کوبیدن سر به محمل، توسط حضرت زینب(س)؟!
پرسش :
آیا صحیح است که حضرت زینب(سلام الله علیها) به هنگام مشاهده سر مبارک امام حسین(علیه السلام) در دارالاماره ابن زیاد سرش را به محمل کوبیده است؟!
پاسخ اجمالی:
این روایت به صورت مرسل نقل شده و سلسله راویان آن در جایی ذکر نشده است؛ لذا از حیث سند اعتبار ندارد. از جهت دلالت نیز قابل قبول نیست؛ چون اصلًا محملى وجود نداشت تا حضرت زینب(س) سرش را به آن بکوبد. زیرا اوّلا: در روایات آمده که اسیران را بر شترهاى بدون جهاز سوار کردند تا ناراحتى ببیند. ثانیاً: محمل یک وسیله محترمانه است و هیچ کس آن را براى اسیر خود انتخاب نمى کند. ضمن اینکه این عمل با توصیه های امام حسین(ع) بر صبر و شکیبایی حضرت زینب(س) منافات دارد.
پاسخ تفصیلی:
یکی از دلایل قائلان به قمه زنی، روایتی است که در آن حضرت زینب(علیها السلام) سرش را به محمل می کوبد و خون از سرش جاری می شود. طبق این روایت اگر سر یا بدن را در عزای امام حسین(علیه السلام) زخمی کنیم، اشکالی نخواهد داشت! حال سؤال اینجاست که این روایت از حیث سند و دلالت چه جایگاهی دارد؟ و آیا اگر ایشان در واقع چنین کاری کرده باشند، تکلیفی از این جهت متوجه شیعیان می شود؟! آیا در صورت صحّت، عمل غیر معصوم مستند رفتار ما خواهد بود؟ آن هم رفتاری که در تضاد صریح با روایات نهی از اضرار به نفس است؟!
این روایت را مردى به نام «مسلم جصّاص» [گچ کار] نقل کرده و می گوید: «ابن زیاد مرا براى تعمیر دارالاماره به کوفه فراخواند. من مشغول گچ کارى درگاه هاى دارالاماره بودم که صداى هیاهویى را شنیدم. از خادمى که با ما بود، پرسیدم: این سر و صدا و هیاهو براى چیست؟ گفت: هم اکنون سر یک تن خارجى را که بر یزید شورش کرده مى آورند! گفتم: آن خارجى کیست؟ گفت: حسین بن على(علیه السلام). من گفتگوى با آن خادم را رها کرده، منتظر ماندم تا وقتى که وى از آنجا بیرون رفت؛ از اندوه شدید چنان ضربه اى بر صورتم زدم که ترسیدم چشمم نابینا شود، سپس دستهایم را شستم و از پشت قصر بیرون آمدم و به محله «کُناسَه» کوفه رسیدم. در آنجا دیدم که مردم منتظر رسیدن اسیران و سرها هستند. طولى نکشید که چهل کجاوه را دیدم که بر چهل شتر نهاده اند و بانوان و کودکان از فرزندان فاطمه(علیها السلام) بر آنها سوارند...؛ ام کلثوم با مردم سخن مى گفت که سرهاى شهدا را آوردند و پیشاپیش آن سرها، سر مقدّس امام حسین(علیه السلام) بود. دیدم سر آن حضرت همانند ماه و ستاره زهره مى درخشد و شبیه ترین مردم به رسول خداست. محاسنش سیاه بود و گویا خضاب شده باشد. آن سر نورانى همچون ماهى که طلوع کرده باشد، مى درخشید. در این میان زینب(سلام الله علیه) نگاهى به سر برادرش انداخت (بى اختیار شد) و از شدت اندوه سرش را به چوبه محمل زد، تا آنجا که دیدم خون از زیر مقنعه اش جارى شد».(١)
بررسی سندی روایت:
این روایت از حیث سند اعتبار ندارد؛ زیرا به صورت مرسل نقل شده و سلسله راویان آن در جایی ذکر نشده است. مرحوم مجلسی در بحارالانوار وقتی این روایت را نقل می کند بر این نکته تأکید دارد.(٢)
امّا برخی با وجود مرسل بودن روایت و عدم نقل آن در منابع معتبر روایی اصرار دارند آن را معتبر بدانند و مشهور بودن آن و عدم اعتراض برخی از علما به آن و حتی نقل آن توسط برخی از علما، از جمله سید عبدالحسین شرف الدین(٣)، را دلیل بر اعتبار آن بیان کرده اند!
درحالیکه صرف نقل آن توسط چند عالم، بی آنکه بر صحّت آن تصریح کرده باشند و مشهور بودن آن نزد برخی از مردم، دلیل بر صحت آن نمی باشد و بسیاری از علما هم صراحتا بر عدم اعتبار آن تصریح کرده اند.
از حیث دلالت نیز این روایت دچار اشکال است؛ چرا که:
اولا: اصلًا محملى وجود نداشت تا حضرت زینب(علیها السلام) بخواهد با دیدن سر برادرش سرش را به چوبه آن بکوبد! در روایات آمده که اسیران را بر شترهاى بدون جهاز سوار کردند تا ناراحتى ببیند؛ حتی در اشعاری که در روایت جصاص نقل شده نیز به این مساله اشاره شده است. شیخ مفید از حِذْلَم بن سُتیر نقل می کند: «قَدِمْتُ الْکُوفَةَ فِی الْمُحَرَّمِ سَنَةَ إِحْدَى وَ سِتِّینَ عِنْدَ مُنْصَرَفِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ(علیه السلام) بِالنِّسْوَةِ مِنْ کَرْبَلَاءَ وَ مَعَهُمُ الْأَجْنَادُ مُحِیطُونَ بِهِمْ وَ قَدْ خَرَجَ النَّاسُ لِلنَّظَرِ إِلَیْهِمْ فَلَمَّا أُقْبِلَ بِهِمْ عَلَى الْجِمَالِ بِغَیْرِ وِطَاءٍ، جَعَلَ نِسَاءُ أَهْلِ الْکُوفَةِ یَبْکِینَ وَ یَنْتَدِبْن»(٤)؛ (در سال ٦١ هجرى به کوفه وارد شدم و این مصادف بود با زمانى که علىّ بن الحسین(علیه السلام) با زنان خانواده از کربلا وارد می شدند و مأموران [یزیدى] گرد آنان حلقه زده، مردم براى تماشاى آنان از خانه ها بیرون ریخته بودند. چون اهل بیت را سوار بر شتران بی جهاز پیش آوردند زنان کوفه شروع به گریه و زارى نمودند).
ثانیاً: محمل یک وسیله محترمانه است و هیچ کس آن را براى اسیر خود انتخاب نمى کند.(٥)
ضمن اینکه این روایت با روایات فراوانی که امام حسین(علیه السلام) حضرت زینب و سایر زنان را به صبر دعوت کرده، در تعارض است؛ زیرا بر اساس گزارش منابع معتبر، امام حسین(علیه السلام) به حضرت زینب(علیها السلام) سفارش فرمود: «یَا أُخْتَاهْ إِنِّی أَقْسَمْتُ عَلَیْکِ فَأَبِرِّی قَسَمِی لَا تَشُقِّی عَلَیَّ جَیْباً وَ لَا تَخْمِشِی عَلَیَّ وَجْهاً وَ لَا تَدْعِی عَلَیَّ بِالْوَیْلِ وَ الثُّبُورِ إِذَا أَنَا هَلَکْت»(٦)، (٧)؛ (خواهرم! تو را سوگند می دهم و بدان، عمل کن. در مرگ من چهره نخراش و بىتابى نکن و پیراهنت را پاره نگردان، هنگامى که من از دنیا رفتم صبر نما).
در روایتی دیگر نیز امام حسین(علیه السلام) امّ کلثوم، زینب، رقیه، فاطمه و رباب را مورد خطاب قرار داد و آنها را به صبر و بردبارى دعوت کرد.(٨)
با وجود این روایات، «کوبیدن سر بر محمل»، «مخالفت» با این سفارش امام حسین(علیه السلام) است!
با فرض پذیرش چنین نقلی، تنها توجیهی که می توان در پاسخ آورد، این است که اگر چنین عملی از سوی حضرت زینب(سلام الله علیها) رخ داده باشد، قطعا بی اختیار بوده و بخاطر غلبه احساسات و شدت مصیبتی بوده که بر آن حضرت وارد شده بود؛ لذا این عمل غیر ارادی ایشان هرگز نمی تواند معیار عمل برای دیگران قرار گیرد.
پی نوشت:
١. بحارالأنوار، مجلسى، محمد باقربن محمد تقى، محقّق/ مصحّح: جمعى از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ١٤٠٣هـ ق، چاپ دوم، ج ٤٥، ص ١١٤- ١١٥، باب ٣٩، ح ١؛ عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، مکارم شیرازى، ناصر، مدرسه امام علی بن ابی طالب(ع)، قم، چاپ اول، ص ٧٩٥.
٢. بحارالأنوار، همان، ج ٤٥، ص ١١٤، باب ٣٩، ح ١.
٣. عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، همان، ص ٥٩٥؛ المجالس الفاخره فی مصائب العتره الطاهره، موسوی، سید عبدالحسین شرف الدین، مؤسسة المعارف الإسلامیّة، قم، ١٤٢١هـ ق، ص ٣١٥.
٤. الأمالی، شیخ مفید، محمد بن محمد، محقّق/ مصحّح: ولى، حسین، غفارى، على اکبر، کنگره شیخ مفید، قم، ١٤١٣هـ ق، چاپ اول، ص ٣٢١.
٥. عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، همان، ص ٥٥٨؛ احکام عزادارى، مکارم شیرازى، ناصر، مدرسه امام علی بن ابی طالب(ع)، قم، ١٣٩٠هـ ش، چاپ دوم، ص ١٣٤.
٦. تاریخ الأمم و الملوک، طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، محقّق/ مصحّح: محمد أبو الفضل ابراهیم، دارالتراث، ج ٥، ص ٤٢١.
٧. إعلام الورى بأعلام الهدى، طبرسى، فضل بن حسن، محقّق/ مصحّح: دارالکتب الاسلامیه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ١٣٩٠هـ ق، چاپ سوم، ص ٢٤٠.
٨. عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، همان، ص ٦١٥؛ ملهوف (لهوف)، سید بن طاووس، رضی الدین أبی القاسم علی بن موسى، انتشارات دلیل ما، قم، ١٣٨٠هـ ش، چاپ اوّل، ص ١٤١.
----------------------------------------
احکام شرعی
تعریف وقف
پرسش : وقف چیست؟
پاسخ : جدا كردن يك مال از اموال خود و اختصاص دادن منافع آن براى افراد خاص يا امور خيريه را وقف گویند.
روش های وقف کردن
پرسش : به چند طریقه می توان وقف کرد؟
پاسخ : ١- یا خواندن صیغه وقف. ٢- با نوشتن و امضاء کردن. ٣- وقف معاطاتی
راه جلوگیری از موقوفه خواری
پرسش : راههاى جلوگیرى از موقوفه خوارى را بیان نمایید.
پاسخ : بهترین راه بالا بردن سطح فرهنگ عمومى از نظر مذهبى، و گماردن افراد امین بر موقوفات است.
تعیین متولی برای موقوفه
پرسش : متولی در وقف چگونه تعیین می شود؟
پاسخ : هرگاه براى چيزى كه وقف كرده متولّى معيّن كند، بايد مطابق قرارداد او رفتار نمايد و اگر معيّن نكند اگر از قبيل اوقاف عامّه (مانند مسجد و مدرسه) باشد تعيين متولّى وظيفه حاكم شرع است و اگر وقف خاص باشد (مانند ملكى كه وقف بر اولاد است) در مورد كارهايى كه مربوط به مصلحت وقف و منفعت طبقات بعد مىباشد، احتياط آن است كه نسل موجود و حاكم شرع با موافقت يكديگر تعيين متولّى كنند و اگر تنها مربوط به منافع طبقه موجود است اختيار آن با خود آنهاست در صورتى كه بالغ باشند و اگر بالغ نباشند اختيار با ولىّ آنهاست.
حیطه مسئولیت واقف و متولی در مساجد و حسینیه ها
پرسش : حیطه مسئولیت واقف و متولی در امثال مسجد و حسینه تا چه حد می باشد؟
پاسخ : بعد از تحقق وقف در مورد انتخاب امام جماعت يا عزل او نه متولّى و نه واقف هيچ كدام حقى ندارد و اين حق مردم است و نظر آنها ملاك است. حيطه مسؤوليت متولّى رسيدگى به موقوفات مسجد است. پس متولّى، واقف يا هر شخص ديگرى بعد از تحقق وقف حق دخالت در برنامه ريزىها و فعاليتهاى اين اماكن را ندارند و اين حق مردم است و رضايت آنها در چنين امورى ملاك است.
عدم امکان تغییر املاک وقفی بعد از تحقق وقف
پرسش : آیا می توان املالی که وقف شده را به هر نحوی تغییر دارد؟
پاسخ : بعد از تحقّق وقف، املاك وقفى را نمىتوان تغيير داد مگر اينكه ضرورتى ايجاب كند؛ مثلاً ملك موقوفه در آن شرايط هيچ فايدهاى براى مصارف وقف نداشته باشد. بنابراین چنانچه در حال و آينده نياز به استفاده از آن مكان مطابق نيّت واقف نباشد (مثل آبانبار در زمان ما) مىتوان براى ساير كارهاى عامّ المنفعه از آن استفاده كرد. و در صورتى كه امكان استفاده از آن مكان نباشد مىتوانند آن را بفروشند و مكان ديگرى خريده و از آن براى كارهاى عامالمنفعه استفاده كرد.
موارد جواز معامله موقوفه
پرسش : آیا خرید و فروش اموال موقوفه جایز است؟
پاسخ : معامله اموال موقوفه باطل است، ولى هرگاه طورى خراب شود كه نتوانند استفادهاى را كه براى آن وقف شده ببرند، مثلًا فرش مسجد طورى پاره شود كه نتوان از آن براى نماز در مسجد استفاده كرد فروش آن اشكالى ندارد، همچنين مصالح كهنهاى كه بعد از تعمير و نوسازى مسجد زياد مىآيد، ولى پس از فروختن بايد پولآن را در همان مسجد بههمان مصرف برسانند و اگر ممكن نشود به مصرفى كه به مقصود واقف نزديكتر است و اگر نيازى نباشد در مساجد ديگر مصرف كنند.
تبديل اجناس موقوفه
پرسش : تبدیل اجناس موقوفه به جهت یک دست نبودن یا در آینده مورد استفاده نمی باشد آیا جایز است؟
پاسخ : در صورتى كه قابل استفاده نباشد، و يا ادامه استفاده از آن سبب شود كه در آينده نزديك قابل استفاده نباشد، و يا بر اثر يك دست نبودن منظره ناخوشايندى داشته باشد، تبديل آن به اجناس مشابه مورد نياز جايز است.
شرط تبدیل به احسن در هنگام وقف
پرسش : دو باب منزل در منطقه ای قدیمی و رو به خرابی بر مجموعه ای به صورت رسمی وقف شده که از جمله شروط در آن وقف نامه تبدیل به احسن را محفوظ دانسته که در صورت صلاح دید متولی، مکان دیگری با نام همان واقف و همان شرایط وقف تهیه گردد، حال نظر مبارک آن مرجع بزرگوار را در این زمینه خواهانیم.
پاسخ : شرط تبدیل به احسن درست نیست و موقوفه را تنها زمانی می توان فروخت و تبدیل به احسن کرد که از انتفاع افتاده باشد یا بسیار کم بهره شده باشد.
شرایط وقف کننده
پرسش : واقف باید دارای چه شرائطی باشد تا وقف از ناحیه او صحیح باشد؟
پاسخ : وقف كننده بايد بالغ و عاقل و داراى قصد و اختيار باشد و شرعاً حق تصرّف در اموال خود را داشته باشد، بنابراين انسان سفيه يا بدهكارى كه حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش منع كرده اگر چيزى از اموال خود را وقف كند صحيح نيست.
رعایت مصلحت موقوفه در تمدید اجاره
پرسش : آیا اداره اوقاف شهرستان مى تواند از تمدید اجاره نامه ملک موقوفه خاص، که سالهاست در اجاره این جانب است و ممرّ درآمدم مى باشد، بدون رضایت این جانب خوددارى نماید؟
پاسخ : تمدید اجاره موقوفه منوط به مصلحت موقوفه است.
اجاره ٩٩ ساله ملک وقفی
پرسش : زمینی وقفی است که مورد وقف آن مربوط به سالهای قدیم بوده چندین سال بیش به اجاره ۹۹ ساله خانه بهداشت درآمده اخیرا با اجازه مسوولین بهداشت قسمتی از آن جزو ساختمان گلزار شهدا و قسمتی جزو محوطه بیرون کوچه در آمده لطفا احکام آن را بیان فرمایید؟
پاسخ : زمین وقفی را نمی توان از صورت خودش خارج کرد بعلاوه اجاره ٩٩ ساله نیز باطل است مگر اینکه مقید باشد که هر سه سال مال الاجاره را طبق قیمت جدید بپردازد.
محل مصرف درآمد موقوفه
پرسش : در آمد موقوفه ها در چه راهى باید مصرف شود و تغییر مصرف آن در چه صورتى جایز است؟
پاسخ : طبق اصل مسلّم و روایت معروف «الوقوف على حسب ما یوقفها اهلها» باید درآمد موقوفه را طبق همان چیزى که در وقف نامه تصریح شده به کار گیرند، مگر آن که در یک یا چند بند قابل عمل نباشد مثلا ظرف مسى در عصر و زمان ما تبدیل به ظروف دیگر مى شود.
پی نوشت: