طلیعه سخن
مسأله ولايت و رهبرى بطور كلى، و امامت به معنى جانشينى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بطور خاص، از مهم ترين مباحث عقيدتى و تفسيرى و روايى است که در طول تاريخ اسلام درباره هيچ مسألهاى به مقدار اين مسأله سخن گفته نشده است.[١]
بی تردید مقولۀ ولايت كه از ولايت حضرت على عليه السلام در غدير خم نشأت گرفته است، به معناى اجراى قانون اسلام توسط أئمه معصومين «عليهم السلام» و جانشينان آنان مىباشد؛ که از نماز و روزه و حج و زكات بالاتر است و به حكومت اسلامى منتهی می گردد.[٢]
لذا ولايت به معنى يك دوستى ساده و يا اعتقاد خشك نيست، بلكه هدف قبول رهبرى امام على (علیه السلام) در مسائل اعتقادى و عملى و اخلاقى و اجتماعى بعد از پيغمبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) است، مسائلى كه نمونههايى از آن به وضوح در خطبههاى ارزشمند نهج البلاغه و كلمات منقول از آن حضرت منعكس شده است.[٣]
بنابراین در يك سو مفهوم ولايت ، ولى و امام و رهبر است كه به هدايت خلق، تقویت هوشیاری امت در مقابل خطرات و توطئه ها واحقاق مطالبۀ ستمديدگان... مى پردازد و در سوى ديگر مردم هستند كه بايد سعى كنند گفتار و كردار و عقايد و افكارشان منطبق بر نظريات و انديشه هاى آن بزرگواران باشد،[٤]لذ اقطعاً مراد از ولایت سرپرستی و امامت است نه مساله دوستی.[٥]
باید اذعان نمود ولايت على عليه السلام از ولايت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم و علاقه به قرآن و اسلام و ساير پيشوايان معصوم جدا نيست، در واقع تا ارتباطى از نظر ايمان و اخلاق و عمل با اين پيشوايان بزرگ برقرار نباشد عبور از صراط ممكن نيست، و در اين زمينه روايات متعددى وارد شده است،[٦]،[٧]مسائلى كه ايمان به آن و هماهنگ ساختن اعمال با آنها وسيله مؤثرى براى خروج از صف دوزخيان و قرار گرفتن در صراط مستقيم پروردگار است.[٨]
گفتنی است در عصر غيبت حضرت مهدى (ارواحنا فداه) تداوم خط امامت و ولايت به وسيله نواب عام آن حضرت يعنى علما و فقها صورت مىگيرد.[٩] که در این میان می توان به آثار و خدمات بی بدیل مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله) در دفاع همه جانبه از اصل ولایت اشاره نمود به نحوی که معظم له در راستای تبیین و ترویج حقیقت مسألۀ ولایت از هیچ اقدامی فروگذار نکرده است ، لذا رویکرد نظری و علمی این فقیه عالیقدر در جامعۀ اسلامی راستای بسط و گسترش مفهوم ولایت در قالب گفتمان معنایی «تشکیل حکومت»[١٠] و «ضرورت آموزش این مسأله به افراد »[١١]، به منصۀ ظهور رسید.
در این میان باید به خدمات ارزندۀ علمی معظم له در تبیین مسألۀ ولایت در آموزه های اسلامی به ویژه در گزاره های ناب قران کریم اشاره نمود که تألیف ارزشمند «آیات ولایت در قرآن» در نوع خود به عنوان یک اثر فاخر و بی بدیل در طول گفتمان سازی ایشان در مسألۀ ولایت، قابل تحلیل و بررسی است .
در این اثر گرانسگ که سلسله بحثهای تفسیری حضرت آیتاللهالعظمی مکارم شیرازی در مورد آیات ولایت در قرآن مجید و نیز بیان مباحث مشروح در ذیل آن آیات است ، در سه بخش آیات خلافت و زعامت مسلمین،آیات فضائل اهل بیت علیهم السلام وآیات فضائل مخصوص حضرت علی علیه السلام تنظیم ،تدوین و تبیین شده است.
هم چنین اهتمام معظم له به تبیین دقیق حقیقت مفهوم ولایت در گزاره های علمی آثار ایشان به گونه ای است که در فرازهای متعدد و مختلف از تألیفات ارزشمند معظم له می توان ورود عالمانه و هدفمند تبیین مسألۀ ولایت و معارف متعالی اهل بیت(علیهم السلام) را مشاهده نمود.
حال با این اوصاف بهتر و جامعتر می توان به چرایی تأسیس شبکه جهاني «ولايت» به عنوان یکی از مهمترین دستاوردهای معظم له در ترویج معارف اهل بیت(علیهم السلام) به ویژه تبیین مسألۀ ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) واقف شد.
«شبکه ای جهاني که به صورت علمي و منطقي معارف اهل بيت(علیهم السلام) و دين را براي تمامي بينندگان در سراسر جهان بيان ميکند و تنها بر اساس تعليمات قرآني و حرکت در مسير وحدت مسلمانان بنيانگذاري گردید»[١٢]. اقدامی ارزشمند از سوی حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(مدظله) که در راستای« دفاع منطقي و حساب شده از مکتب اهل بيت(علیهم السلام)»[١٣] و «نشر علم و دانش اهل بیت(علیهم السلام) از قم به سراسر دنیا»[١٤]صورت پذیرفت و در بخش هایی از قبیل« اخلاق اسلامي، اخلاق در مکتب اهل بيت(علیهم السلام)، نهجالبلاغه، معرفي علماي اسلام، معرفي کتابهاي بسيار گرانقدر و ارزشمند، پاسخ به سئوالات و شبهات در راستای مقابله فکری و نظری با هجمههای دشمنان..»[١٥] فعالیت خود را آغاز نمود که آثار و برکات آین شبکه به دفعات مورد اذعان شیفتگان و علاقمندان به مکتب اهل بیت(علیهم السلام) قرار گرفته است.
در خاتمه باید گفت در عصری که شدت هجمه به امامت کاملاً پیداست[١٦] و برخی می خواهند ریشه مباحث امامت و ولایت را بزنند[١٧] لیکن خدمات ارزشمند حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(مدظله) در دفاع همه جانبه از معارف اهل بیت (علیهم السلام) به ویژه ولایت امیرالمومنین(علیه السلام) بر کسی پوشیده نیست.
رویکردها و راهبردهایی که نه تنها می تواند به عنوان نقشۀ راه شیعیان جهان در ترویج و تبیین آموزه های غنی اسلام ناب نبوی(صلی الله علیه و آله) مورد توجه قرار گیرد بلکه چشم انداز روشنی از اتحاد امت اسلامی را نیز موجب خواهد شد، زیرا حلقۀ مفقودۀ تحقق این مهم ،پیروی از ولایت و مکتب اهل بیت(علیهم السلام) است[١٨] که زمینه ساز اتصال همه مسلمانان خواهد شد. [١٩]
[١] پيام قرآن ؛ ج٩ ؛ ص١٨.
[٢] آيات ولايت در قرآن ؛ ص٧١.
[٣] تفسير نمونه ؛ ج١٩ ؛ ص٤١.
[٤] آيات ولايت در قرآن ؛ ص٧١.
[٥] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛مسجد اعظم قم؛ ٢٠/٧/١٣٩٣.
[٦] ر.ک: بحار الانوار، جلد ٨ فصل صراط، روايات ١٢، ١٣، ١٤، ١٥، ١٦، ١٧.
[٧] پيام قرآن ؛ ج٦ ؛ ص١٥٠.
[٨] تفسير نمونه، ج١٩، ص: ٤٢.
[٩] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان ؛ ص٣٢٢.
[١٠] اهداف قيام حسينى ؛ ص٨٦.
[١١] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار با مسؤولان بنیاد بین المللی غدیر، نامه جامعه، تیر ١٣٨٧ ، شماره ٤٦.
[١٢] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در مراسم آغاز بهکار شبکه جهاني ولايت؛٧/٣/١٣٨٩.
[١٣] همان.
[١٤] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در سالگرد تأسیس شبکه جهانی ولایت ؛مدرسه امیر المؤمین(ع) قم ؛٧/٣/١٣٩٣.
[١٥] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در مراسم آغاز بکار شبکه جهاني ولايت؛٧/٣/١٣٨٩.
[١٦] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار مسئولین بنیاد فرهنگی امامت؛ ٩/٢/١٣٩١.
[١٧] همان.
[١٨] بیانات حضرت آیتالله العظمی مکارم شیرازی؛ جلسه تفسیر موضوعی قرآن کریم؛ حرم کریمه اهل بیت(ع)؛٢٥/٥/١٣٩١.
[١٩] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛مسجد اعظم قم، ٢٠/٧/١٣٩٣.
---------------------------------------------------------------------
پیام ها و بیانات
دیدار با آیت الله اعرافی
طلاب باید به مسائل روز و نیازهای زمان و پاسخ به شبهات اعتقادی که از سوی مغرضان در فضاهای مجازی القاء می شود آشنا گردند
١٣٩٥/٠٥/٠٢
دیدار جمعی از طلاب
بلای بزرگ دنیای امروز رشوه خواری است که حتی در سازمان ملل نفوذ کرده است، متاسفانه اکنون مال بر جهان حاکم است، عربستان با اموالی که دارد حتی دبیرکل سازمان ملل را با دلارهای نفتی اش تهدید می کند.
١٣٩٥/٠٥/٠٧
افتتاحیه طرح های حاشیه شهر مشهد
تشریفات و حقوق های نجومی عامل بدبختی است/ مسئولان به حاشیه شهرها توجه کنند، حل مشکلات حواشی شهرها از نظر فرهنگی، دینی، امنیت، رفاهی، بهداشتی و... با همت مسئولان ممکن می شود/هر کجا حضور پررنگ داشته باشیم، دشمن در آنجا نفوذ نخواهد کرد و هر کجا این امر ضعیف باشد، آنان امیدوار خواهند بود
١٣٩٥/٠٥/١٦
دیدار اعضای همایش صدف کوثر
تعظیم و تکریم مقام حضرت خدیجه (سلام الله علیها) اقدامی بجا و ارزشمنداست / اسلام به جایگاه زن توجه ویژه دارد، اقدام و عمل حضرت خدیجه(سلام الله علیها) از آن جهت ارزشمند و فداکارانه است که در زمانی با حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) ازدواج کردند که پیامبر(صلی الله علیه و آله) مبعوث نشده بودند و به عنوان یک جوان یتیم در شهر مدینه به درستکاری شهرت داشتند
١٣٩٥/٠٥/٢٦
---------------------------------------------------------------------
گزارش های تصویری
مراسم غبارروبی ضریح امام علی بن موسی رضا علیه السلام
سخنرانی در حرم مطهر امام علی بن موسی الرضا علیه السلام
نماز جماعت در حرم مطهر امام علی بن موسی الرضا علیه السلام
قرائت زیارتنامه امام رضا علیه السلام
دیدار با تولیت حرم مطهر امام رضا علیه السلام
جشن میلاد امام علی بن موسی الرضا علیه السلام و مراسم عمامه گذاری
هیئت رئیسه شبکه جهانی ولایت
دکتر توکلی و مهندس امیرآبادی نماینده قم
اعضای همایش ملی «صدف کوثر»
---------------------------------------------------------------------
پیام آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظلّه
به همایش «تکفیر؛ چالشهای پیشرو، مسئولیت علمای اسلام»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیَّدِنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ
قبل از هر چیز لازم میدانم، تشکیل این جلسه نورانی را که برای یکی از مهمترین مسائل اسلامی به وجود آمده است به همه شما عزیزان تبریک عرض کنم و از همه شما علمای اسلام که برای حل این مشکل جهان اسلام گردهم آمدهاید صمیمانه تشکر کنم.
همچنین ایام مصادف با میلاد امام علی بن موسی الرضا علیه السلام است، آن را هم به همه شما عزیزان که علاقمند به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم هستید صمیمانه تبریک عرض میکنم.
حقیقت این است که دنیای اسلام، امروز با یک مشکل بسیار مهم که در تاریخ اسلام به این صورت بیسابقه بوده است گرفتار شده است و به یک معنا جهان بشریت گرفتار این مشکل شده است و آن این است، گروهی که از تعلیمات اسلام اطلاعی ندارند و قطعاً از طرف بیگانگان برای ایجاد اختلاف و جنگ داخلی در کشورهای اسلامی کمک و تأیید میشوند، تصور میکنند یا اظهار میدارند که تنها ما مسلمان هستیم و بقیه کافرند، اعم از سنّی و شیعه و حتی غیرمسلمین خون و مال و عرضشان مباح است و تنها ادعا نبوده و وارد عمل هم شدهاند و شما علمای محترم اسلام میدانید که اینها چه جنایاتی مرتکب شدهاند و چقدر بر اسلام آسیب رساندهاند! اسلامی که طرفدار صلح و صفا است. حتی نسبت به غیرمسلمینی که با اسلام سر جنگ ندارند، اسلام با آنها حاضر است زندگی مسالمتآمیز داشته باشد. بنا به صریح آیات قرآن: لايَنهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَم يُقاتِلوكُم فِي الدّينِ وَلَم يُخرِجوكُم مِن دِيارِكُم أَن تَبَرّوهُم وَتُقسِطوا إِلَيهِم إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ المُقسِطينَ)ممتحنه ، ٨)
بنابراین اینها آمدهاند خودشان را مسلمان و بقیه را کافر خواندهاند و دست به جنایات عجیبی زدهاند. در اینجا علمای اسلام مسئولیت سنگینی دارند. اولاً برای حفظ آبروی اسلام که بگویند اسلام دین رحمت است نه دین خشونت، خونریزی، آدمکشی، قتل و جنایت. ثانیاً برای حفظ خون مسلمین. ما نمیتوانیم دست روی دست بگذاریم و ساکت بنشینیم. ما وقتی این صحنه را میبینیم، همه بدون استثنا مسئولیت داریم. باید اولاً به غیرمسلمین ثابت کنیم اینها تعلیمات اسلام نیست و انحراف از اسلام است و به طور قطع بیگانه از اسلام است. ثانیاً به جوانان مسلمان هم این را ثابت کنیم تا جذب به آنها نشوند و اگر بدانند که این برنامهها بیگانه از اسلام است جذب به آنها نمیشوند و بیگانگان از اسلام هم اسلامستیزی نمیکنند و نمیگویند اینها تعلیمات اسلام است.
خوشبختانه دیدیم که شیخ الأزهر عنوان کرد که همه علمای اسلام را دعوت کنند و اتفاق کنند و امضاء کنند که خون مسلمان نباید ریخته شود. هر کسی که شهادتین میگوید و به سوی قبله نماز میخواند مسلمان است. هر کسی ضروریات اسلام را قبول دارد مسلمان است و حالا در مسائل عملی ممکن است تفاوتهایی بین مذاهب باشد این دلیل خروج از اسلام نیست. این خلاف صریح کلام پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.
اخیراً هم شنیدیم که پاپ بیانیهای در این زمینه صادر کرده است که این برنامهها جزء اسلام نیست. اینها یک اقلیت ضعیف منحرفی هستند که از سوی اشخاصی تأیید میشوند و در میان مسیحیت هم یک اقلیتی مانند اینها هست و اینها معیار نیست و اسلام دین رحمت است. آنها هم این را قبول دارند.
بنابراین همانطوری که ما به عنوان حوزه علمیه قم و مرجعیت، دو بار در سالهای گذشته، کنگره در مورد مسائل مربوط تکفیر برگزار کردیم که این از جهان اسلام بیگانه است. از علما و مفتیان ٨٠ کشور دنیا دعوت کردیم و آمدند و به این مسأله اعتراف کردند.
شما عزیزان هم مخصوصاً در غرب کشور که از جهاتی ممکن است فعالیتهای دشمن در آن صورت بگیرد، بیدار و هشیار باشید.
البته مسئولین امنیت، سیاستمداران و نظامیان کار خودشان را میکنند و ما علمای اسلام هم باید کار خودمان را بکنیم و مسائل را فاش کنیم و به همه اعلام کنیم؛ چه مسلمان و غیرمسلمان که این تعلیمات از اسلام نیست و مطمئن باشید که موثر خواهد بود و اگر در این کار کوتاهی کنیم (نسبت به خودم عرض میکنم) که روز قیامت مسئول هستیم و اگر بتوانیم جلوی خونریزی را بگیرم و نگیرم، شریک در آن خون خواهم بود.
الحمدلله شما شخصیتهایی هستید که در محیط خودتان مورد قبول هستید و باید این مسائل را به صورت فاش بگویید و دست به دست هم بدهید و اتفاق کنید. ما هم در حوزه علمیه و مسائل مرجعیت در خدمت شما هستیم.
ان شاء الله این معضل را در غرب کشور، بعد شرق کشور و بعد در کل جهان اسلام و در کل جهان بشریت حل شود. متاسفانه اجانبی که به پیشرفت این فرهنگ کمک کردند تا بین مسلمانان ایجاد اختلاف کنند خودشان هم گرفتار شدند و فهمیدند که راه خطا رفتهاند و امیدواریم در آینده نه چندان دور این افکار ریشهکن شود و این آتشها خاموش گردد.
بار دیگر از همه شما عزیزان تشکر می کنم و ما در خدمت شما برای رسیدن به این هدف مقدس خواهیم بود.
وَاَلسَّلامُ عَلَیكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ
---------------------------------------------------------------------
نامه آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظلّه
به پاپ فرانسیس رهبر کاتولیکهای جهان
بسم الله الرحمن الرحیم
عالی جناب پاپ فرانسیس
رهبر کاتولیکهای جهان
با اهداء سلام و تحیت؛
از اینکه جناب عالی در مصاحبه خود طی سفر به لهستان، نسبت دادن خشونت و ترور را به اسلام بلکه به همه ادیان الهی مردود دانستهاید، بسیار خوشوقتم. موضع منطقی جناب عالی در قبال دین اسلام و مبرا دانستن آن از اقدامات ضدانسانی گروههای تکفیری چون داعش (که در روزهای اخیر مجدداً اعلام شد)، شایسته تحسین است.
مسلماً اتخاذ مواضع روشن و قوی از سوی رهبران دینی بر ضدخشونت، مخصوصاً خشونتهایی که به اسم دین در هر کجای جهان انجام میشود، لازم و ضروری است.
اینجانب اقدام تروریستی و جنونآمیز عناصر تکفیری در یکی از کلیساهای فرانسه و قتل وحشیانه آن کشیش را قویاً محکوم کرده و همانگونه که در نامه قبلی خود به جنابعالی اعلام کردهام، به صراحت میگویم: از نظر تمام علمای جهان اسلام و اکثریت قاطع مسلمانان، فرقههای تکفیری از دین اسلام خارج بوده و بزرگترین بلای جان بشریت امروز هستند. ما این خطر را سالهاست که فریاد میکنیم.
اصولاً اسلام براساس رحمت و محبت و همزیستی با همه مردم صلحطلب جهان استوار بوده و با خشونت و ترور بیگانه است. علمای اسلام خشونت را در هرجای دنیا برخلاف دستورات قرآن مجید میشمرند، خواه در کشورهای اسلامی باشد یا در کشورهای اروپایی و آمریکایی و همه را شدیداً محکوم میکنند.
ما طی دوسال گذشته دوبار در شهر مقدس قم، کنگرهای جهانی درباره انحراف و خطرات جریانهای تکفیری برگزار کردهایم و از علمای برجسته اسلامی هشتاد کشور جهان دعوت نمودیم که طی آن همگی به اتفاق، هرگونه تروریسم و خشونت و قتل انسانها را مردود دانسته و خارج از دستورات اسلام شمردند و به آن اقلیت جاهل و بیرحم و خونریز اخطار کردند که راه آنها راه جهنم است!
مسلماً اگر حمایت بعضی از دولتهای سلطهگر که به خاطر منافع مادی به گروههای تکفیری و تروریستی کمک میکنند نبود، آنها تاکنون ریشهکن شده بودند.
همانگونه که جناب عالی تصریح کردهاید این خشونتها مربوط به ادیان و مذاهب نیست بلکه منافع پست مادی و ثروتاندوزی نامشروع برخی قدرتهای استکباری، سرچشمه آن هاست. اینک بحمدالله افکار عمومی جهان تا حد زیادی بیدار شده است و میتوان امیدوار بود، اینگونه کارها در دنیا پایان پذیرد.
در خاتمه از خداوند متعال برای جناب عالی توفیق در انجام رسالت خود یعنی گسترش اُخوت و برقراری صلح و معنویت در جهان مسئلت مینمایم.
قم- مرجع دینی
ناصر مکارم شیرازی
---------------------------------------------------------------------
بیانیه آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظلّه
در پی صدور حکمی از عالم معروف، شیخ الازهر مصر
بسم الله الرحمن الرحیم
در اخبار آمده بود که جناب احمد الطیب شیخ الازهر مصر از همۀ علمای اسلام اعم از شیعه و اهل سنت دعوت کرده که متفقاً حکم به تحریم جنایات وحشتناک ضدّ بشری که از سوی گروهی افراطی سر می زند بنمایند.
شیخ محترم الازهر با تصریح به نزدیکی تفکرات شیعی و سنی در این باره اظهار داشت: الازهر همواره به تقریب جوامع شیعی و سنی تأکید کرده و دستاورد این تقریب را برای دانشگاه الازهر حائز اهمیت می داند.
سپس اظهار داشته من از همۀ علما و رهبران سنی و شیعه دعوت می کنم تا در نشست مشترکی در دانشگاه الازهر گرد هم آیند و با صدور فتوای مشترکی کشتار مسلمانان را از همۀ مذاهب اسلامی تحریم نمایند و نتیجۀ صدور این فتوا پایان بخشیدن به انجام اقدامات وحشیانۀ بعضی از گروه های افراطی است.
ما ضمن تحسین وافر از هوشیاری و درک واقعیت های موجود جهان اسلام از سوی شیخ الازهر تأکید می کنیم که این کار علاوه بر جلوگیری از کشتار مسلمین بی گناه سبب می شود جلوی اسلام ستیزی از سوی غربی های ناآگاه یا مغرض گرفته شود و بداند این اعمال خشونت بار از اسلام نیست.
اضافه بر این تأکید می کنیم حتی کشتار غیر مسلمین به وسیلۀ این گروه در هر کجای دنیا باشد از تعلیمات اسلام کاملاً بیگانه و شدیداً محکوم است.
امیدواریم این برنامه هر چه زودتر انجام گیرد و گامی در راه نجات مسلمین از شرّ این اشرار برداشته شود.
ناصر مکارم ـ ١٣٩٥/٠٥/١٠
---------------------------------------------------------------------
پیام آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظلّه
به حجت الاسلام آقای راجه ناصر عباس جعفری
حضور جناب مستطاب حجت الاسلام آقای راجه ناصر عباس جعفری دامت تأییداته
با اهدای سلام؛
جنابعالی و جمعی از دوستانتان، جانفشانی مهمی از طریق اعتصاب غذا برای احقاق حق پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام در پاکستان کرده اید که در بسیاری از نقاط جهان انعکاس یافته و بحمد الله ثمرات قابل توجهی در برداشته است.
اکنون اینجانب از جنابعالی و دوستانتان خواهش می کنم برای حفظ سلامتتان به اعتصاب غذا پایان دهید.
از دولت دوست پاکستان ــ که ما همواره در مشکلات از آنها دفاع می کنیم ــ نیز انتظار داریم که به خواسته های بحق جنابعالی و سایر مسلمانان پاکستان، بویژه شیعیان، پاسخ مثبت دهند. آنها چیزی جز امنیت و احقاق حقوق پیروان مذاهب از دولت پاکستان نمی خواهند. بسیار بعید است که آنها به این حقوق شهروندی اهمیت ندهند.
همه مردم پاکستان، به ویژه شیعیان این کشور سعی کنند با اتحاد، ضمن حفظ آرامش عمومی، حقوق حقه خود را دنبال کنند و ان شاء الله به حقوق خود خواهند رسید.
همیشه موفق و سربلند باشید
ناصر مکارم
---------------------------------------------------------------------
نرم افزار اندروید «نهج البلاغه» رونمایی شد
نرم افزار اندروید نهج البلاغه مخصوص گوشی های هوشمند و تبلت ها، شامل متن و ترجمه نهج البلاغه به انضمام تفسیر آن به تفکیک خطبه ها، نامه ها و حکمت ها با امکانات ویژه رونمایی شد.
ـ گنجینه بزرگ معارف اسلام
ـ عالى ترین درس براى تعلیم و تربیت انسانها
ـ بهترین سرمایه خودسازى و تهذیب نفس
ـ مؤثّرترین برنامه براى ساختن جامعه اى سالم و پاک و سربلند
عناوینى است که به حق مى توان براى نهج البلاغه انتخاب کرد.
تنها کسانى مى توانند درباره این کتاب بزرگ و بى نظیر سخن بگویند که حداقل یکبار با دقّت کامل تمام آن را از آغاز تا پایان مطالعه کرده باشند آن گاه روشن خواهد شد هر چه درباره این مجموعه گرانبها گفته شود، کم است!
سزاوار است عاشقان حقیقت، پویندگان راه معرفه الله و جویندگان راه و رسم بهتر زیستن، همه روز در کنار آرامگاه عالم بزرگوار سیّد رضى (گردآورنده نهج البلاغه) حاضر شوند و در برابر او سر تعظیم فرود آورند و بر روانش درود بفرستند که اثرى چنین گرانبها و بى بدیل از کلمات مولا على(علیه السلام) را جمع آورى کرده و در اختیار ما مسلمانان بلکه در اختیار جامعه بشرى قرار داده است.
در طول تاریخ اسلام شروح متعدّدى بر نهج البلاغه نوشته شده، و علماى عالیقدرى چه در گذشته و چه در عصر ما براى تبیین و تفسیر و کشف گنجینه هاى آن کوشیده اند و خدمات پرارزشى انجام داده اند، ولى انصاف این است که نهج البلاغه هنوز دست نخورده است، هنوز مظلوم است، هنوز تلاش هاى فراوان و فراوان دیگرى را مى طلبد.
مخصوصاً در عصر و زمان ما که عصر مشکلات پیچیده جوامع انسانى، عصر ظهور مکتب هاى مختلف فکرى، و عصر تهاجم بر اعتقادات و اخلاق و تقوا و فضیلت از سوى دنیاپرستان و جهانخواران است، تا راه را براى رسیدن به منافع آلوده و نامشروعشان هموار سازند، آرى در این عصر، نهج البلاغه تلاش و کوشش و کار بیشترى را مى طلبد. کار تحقیقاتى و گروهى براى یافتن راه غلبه بر مشکلات معنوى و مادّى و فردى و اجتماعى و مقابله با مکتبهاى ویرانگر فکرى و اخلاقى به وسیله آن.
به همین دلیل بعد از توفیقى که در «تفسیر نمونه» و «پیام قرآن» بحمدالله نصیب معظم له و جمعى از یاران باوفا شد که سبب حرکت جدیدى دربارۀ کارهاى قرآنى و نفوذ بیشتر قرآن و تفسیر در مجامع علمى بلکه غالب خانه ها گردید، با همکاری گروهى از اهل فضل کارى مشابه تفسیر نمونه روى نهج البلاغه انجام گردید، که ماحصل آن کتاب وزین پیام امام امیر المؤمنین (علیه السلام) بود.
نرم افزار اندروید نهج البلاغه مخصوص گوشی های هوشمند و تبلت ها، متن و ترجمه نهج البلاغه را به انضمام تفسیر آن به تفکیک خطبه ها، نامه ها و حکمت ها با امکانات مشروح زیر ارائه داده است تا گامی موثر در بهره مندی هر چه بیشتر شیفتگان مکتب حق و حقیقت باشد.
١- تفکیک خطبه ها و نامه بر اساس بخش های مرتبط تفسیری به منظور دسترسی بهتر به مطالب
٢-جستجو در خطبه ها، نامه ها و حکمت ها در تمام بخش های نرم افزار به تفکیک متن، ترجمه، عبارت و به صورت عطفی، فصلی و کل عبارت. با امکان نگهداری نتیجه جستجو و مشخص نمودن کلمه مورد نظر در متن نتیجه
٣-ایجاد فهرست برگزیده (مطالب منتخب) به منظور دسترسی سریع به مطالب مورد نظر
٤-امکان اشتراک گذاری و کپی نمودن قسمتی از متن، ترجمه و تفسیر
٥-امکان تنظیم فونت و اندازه قلم متن، ترجمه و تفسیر برای مطالعه بهتر از منوی تنظیمات با قابلیت دسترسی در تمام قسمت های نرم افزار
٦-امکان تعامل با نرم افزار پژوهش یار به منظور ایجاد فهرست پژوهشی و درج حاشیه بر مطلب انتخاب شده
هرگونه انتقاد یا پیشنهاد را از طریق بخش تماس با ما، یا از طریق رایانامه it@makarem.ir با ما در میان بگذارید.
---------------------------------------------------------------------
یادداشت روز:
شکوه عقلانیت در سیرۀ رضوی از منظر معظم له
يازدهم ذى القعده سال ١٤٨ هجرى قمرى روز ميلاد مسعود امام على بن موسى الرضا عليهما السلام است.، همان امامي که در فرازي براي شيعيانش فرمود:«علينا إلقاء الأصول اليكم و عليكم التفرع ؛ بر ماست كه اصول كلى را به شما القا نماييم و استنباط فروع بر عهده شماست».، اين گونه است که قسمت مهمى از احاديث شيعه(هزاران حديث) از هشتمين امام، على بن موسى الرضا عليه السلام است، و اين به خاطر آن است كه آن بزرگوار در شرايطى از زمان و مكان قرار داشتند كه فشار دشمنان به ويژه بنى عباس بر آن حضرت كمتر بود، به همين دليل توانستند احاديث زيادى كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله به وسيله پدران و اجدادشان به آنها رسيده بود، در تمام ابواب معارف و احكام فقه اسلام از خود به يادگار بگذارند.
از سوي ديگر قرآن مجيد در حدود ٧٠ آيه در مورد عقل سخن مى گويد، و خداوند به اشكال مختلف مسلمانان را به تفكر و انديشه دعوت مى كند، به نحوي که بايد اسلام را دين عقل و خرد دانست،
اين گونه است که اجتماع فكرى و فرهنگى بر گرد امام على بن موسى الرضا عليهم السلام در آن زمان تحقق يافت بلکه ، در اين گونه اعصار، مرجع، علماى اسلام بودند كه در رأس آنها ائمه اهل بيت عليهم السلام قرار داشتند.
عقلانيت؛ تعقل؛ انديشه و خردورزي
بي شک بر هر عاقلى لازم است كه رأى عاقلان ديگر را (از طريق مشورت) به رأى خود اضافه كند و علوم دانشمندان را به علم خويش بيفزايد.،
حال بعضى ممكن است تصور كنند حتماً بايد با كسى مشورت كرد كه عقل او از انسان قوى تر يا لااقل مساوى باشد در حالى كه چنين نيست؛ انسان اگر دسترسى به چنين اشخاصى پيدا نكند سزاوار است حتى با زيردستان خود مشورت كند، چنان كه مرحوم علامه مجلسى در حديثى از بحارالانوار از امام على بن موسى الرضا عليه السلام نقل مى كند كه يكى از يارانش مى گويد: خدمت آن حضرت بوديم سخن از پدرش (امام كاظم عليه السلام) به ميان آمد. فرمود:« عقل او قابل مقايسه با عقول ديگران نبود ولى با اين حال گاهى با بعضى از غلامانش مشورت مى كرد. بعضى به آن حضرت گفتند: شما با مثل چنين شخصى مشورت مى كنيد؟ فرمود: :«إن الله تبارك وتعالى ربما فتح على لسانه؛اى بسا خداوند متعال كليد حل مشكل را بر زبان او قرار دهد».،
لذا «مشورت با صاحبان فكر و انديشه و متابعت كردن از آنها»، امري انکار ناپذير است، البته در زمينه تأثير سكوت در تفكر عميق و استوارى عقل در حديثى از امام على بن موسى الرضا عليه السلام آمده است :« از نشانه هاى فهم و عقل، داشتن آگاهى و بردبارى و سكوت است، سكوت درى از درهاى حكمت است».،
بنابراين مهم خوب خواندن و تدبر و انديشه است، امام رضا عليه السلام مى فرمايد: «آن مقدار بخوانيد كه در آن خشوع قلب و صفاى باطن و نشاط روحانى و معنوى باشد».
عقلانيت و ايمان
بي ترديد پيشوايان دين، حافظان دين و نگهبانان اعتقاد و ايمان مردم هستند، از سوي ديگر بهترين راه براى از ميان بردن مفاسد اخلاقى و اجتماعى بالا بردن سطح فرهنگ و ايمان مردم است.
لذا در روايتي از امام رضا عليه السلام در تبيين اين مسأله که از پدر و اجداد بزرگوارش و على عليه السلام نقل مى كند مي خوانيم«...؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: ايمان عبارت از شناخت قلبى و اقرار زبانى و عمل به وسيله اعضا و جوارح است، در حقيقت اينها اركان ايمان به حساب مى آيند».،
در تبيين اين مسأله بايد گفت گاهى انسان كار خوبى انجام مى دهد و يا ديگران كار خوبى انجام مى دهند، اما در او اثر نمى گذارد، و گاهى كار بدى انجام مى دهد و يا ديگران انجام مى دهند، اما در او تأثيرى ندارد و بى تفاوت است، اين نشانه عدم ايمان است، چون حقيقت ايمان آن چيزى است كه به وجود انسان جهت بدهد و اگر جهت ندهد معلوم مى شود كه پايه و اساسى ندارد، در مقابل چيزى كه هماهنگ باايمان اوست براى او جاذبه دارد و آنچه ناهماهنگ است براى او نفرت آور است كه اين نشانه ايمان است.
لذا اگر بخواهيم ايمانمان را آزمايش كنيم از همين معيار مى توانيم استفاده كنيم كه اگر كار بدى انجام داديم تا شب ناراحت بوده، و اگر كار خوبى انجام داديم هر وقت آن كار خير را مى بينيم خوشحال شويم كه خدابه ما توفيق داده است، اين دليل بر ايمان ماست.
حال با اين اوصاف به اين نكته مى رسيم که اگر خلافى در عالم رخ داد و از دست آن فرد مجرم كارى ساخته نيست ولى در قلبش احساس ناراحتى مى كند، اين ناراحتى در مقابل گناه، مرحله اى از توبه و پشيمانى است.
از اين رو در حديثى از امام على بن موسى الرضا عليه السلام مى خوانيم كه از جدش رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين نقل مى كند:«ليس شى ء احب الى الله من مؤمن تائب او مؤمنة تائبة؛ چيزى در نزد خدا محبوبتر از مرد يا زن با ايمانى كه توبه كند نيست!».،
هم چنين بايد اذعان نمود بالاترين منزلگاه ايمان ، پله اى است كه هركس به آنجا برسد، سعادتمند و پيروز مى شود؛ كه در اين ميان حسن خلق، كليد بهشت، وسيله جلب رضاى خدا، نشانه بارز قدرت ايمان، و همطراز عبادت هاى شبانه و روزانه معرفي شده است.
در حديثى از امام رضا عليه السلام آمده است كه پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «بر شما لازم است به سراغ حسن خلق برويد، زيرا حسن خلق سرانجام در بهشت است، و از سوء خلق بپرهيزيد كه سوء خلق سرانجام در آتش است».،
و از آنجا که در بيان نوراني امام على بن موسى الرضا عليه السلام «الايمان فوق الاسلام بدرجة؛ ايمان يك درجه برتر از اسلام است»، لذا در كتاب «فقه الرضا» «بخل» خلاف ايمان معرفي شده است.، و در حديثى ديگر از آن حضرت، بيزارى و برائت از انحصارطلبان، از لوازم ايمان و اسلام شمرده شده است: «والبرائة من أهل الاستئثار».
اينچنين است که در حديث پرمعنايى ديگر از هشتمين امام عليه السلام آمده است كه مؤمن نمى تواند مؤمن باشد مگر اين كه سه خصلت در او وجود داشته باشد: سنتى از پروردگار، و سنتى از پيامبر صلى الله عليه و آله و سنتى از ولى او، سپس مى فرمايد: «خداوند عالم الغيب است و اسرار غيب را بر كسى فاش نمى كند، مگر براى رسولانى كه آنها را (براى حفظ اسرار غيب) پذيرفته است». سپس سنت پيامبر صلى الله عليه و آله را مدارا با مردم، و سنت ولى او را صبر در برابر مشكلات بر مى شمرد.
عقلانيت و دينداري
هنوز كم نيستند كسانى كه گمان مى كنند دين دارى فقط براى آباد ساختن سراى آخرت و راحتى پس از مرگ است و اعمال نيك توشه اى است براى سراى ديگر و به نقش مذهب پاك و اصيل در زندگى اين جهان به كلى بى اعتنا هستند، و يا اهميت كمى براى آن قائلند.
در حالى كه مذهب پيش از آنكه سراى آخرت را آباد كند، آباد كننده سراى دنيا است، و اصولاً تا مذهب در اين زندگى اثر نگذارد تاثيرى براى آن زندگى نخواهد داشت!.
لذا مهم اين است كه بدانيم حقيقت «عبادت» و دين داري چيست؟ آيا تنها انجام مراسمى مانند ركوع و سجود و قيام و قعود و نماز و روزه منظور است؟ يا حقيقتى است ماوراى اينها؟ هر چند عبادات رسمى نيز همگى واجد اهميتند.
ناگفته پيداست حقيقت عبادت نهايت خضوع در برابر پروردگار است. كسى كه شيرينى خضوع و تواضع در برابر خدا را دريابد در برابر خلق خدا نيز متواضع است. ليکن حلقة مفقودة تکميل و تحقق اين مهم را بايد در حديثى از امام على بن موسى الرضا عليه السلام جستجو نمود که فرمود:« ليست العباده كثره الصلاه و الصوم انما العباده التفكر فى امر الله عز و جل؛ عبادت به زيادى نماز و روزه نيست، عبادت واقعى تفكر در كار خداوند متعال و اسرار جهان آفرينش است.
سرّ آن هم بر هر فرد با فكرى روشن و هويدا است، چون در اثر تفكر در نظام عالم هستى و عجايب و شگفتى هاى آن، پايه ايمان و دانش انسان بالا رفته و در اين هنگام اذكارى را كه مى گويد همه از روى اخلاص و كمال معرفت خواهد بود، و البته يك چنين ذكر و عبادتى قابل مقايسه با غير آن نيست.
عقلانيت و تبيين فلسفه و اسرار احکام و عبادات
بديهي است عبادت و بندگى، شيوه نامه و آيين نامه عملى مى خواهد همان چيزى كه عقل از تهيه و تنظيم آن عاجز است و تنها خالق انسان است كه با آگاهى از مصالح و مفاسد امور، مى تواند جعل قانون كند و مقررات عملى و شيوه نامه بندگى را تدوين نمايد.
لذا بايد دانست كه فقه چيزى غير از شيوه نامه بندگى و آيين نامه زندگى نمى باشد. بلکه شيوه نامه اى است كه توسط رسولان خدا بدست ما رسيده است و آيين نامه اى است كه با بررسى آيات الهى و مطالعه در سنت و سيره رسول و اوصياى وارثش تنظيم و تدوين مى شود، همان حقيقتى كه در بيان امام على بن موسى الرضا عليه السلام تجلى يافته است، آنجا كه در جواب سؤال از علت وجوب شناخت پيامبران و ايمان به آنها و وجوب اطاعت از آنها مى فرمايد:«وقتى كه انسان ها از طريق توانمندى ها و استعدادهاى شخصى شان نتوانند مصالح خويش را تأمين كنند و از طرفى خداوند، قابل رؤيت ظاهرى نباشد و انسان ها نيز از ادراك او عاجز باشند چاره اى جز اين نيست كه پيامبر معصومى را واسطه بين خود و آنان قرار دهد تا آنها را از امر و نهى و ادبش آگاه سازد و به عوامل دستيابى به منافع و فاصله گرفتن از مضرات واقفشان نمايد».
در ادامه ديگر روايت از آن حضرت نيز مؤيد همين مطلب است، كه فرمود:« بدانيد كه در رأس اطاعت خداى سبحان اين مطلب قرار گرفته كه ما بايد در برابر تمام احكام و دستورات و قوانين الهى تسليم شويم، و همه آنها را اجرا كنيم، چه احكامى كه فلسفه آنها را عقل ما درك مى كند و چه احكام و دستوراتى كه فلسفه آنها را عقل ما نمى تواند درك كند ... و خداوند مردم را با اطاعت و بندگى خود با قوانين عقلانى و فوق عقل، امتحان و آزمايش مى كند، تا حجت بر مردم تمام شود و شبهه ها زدوده گردد».،
هم چنين آن امام بزرگوار در فرازي ديگر فرمودند؛«تمام چيزهايى را كه خداوند مباح كرده به خاطر مصلحت و منفعت بوده و هرچه را حرام كرده به خاطر مفسده و مضرات و خطرات آن بوده است».؛« خداوند از خوردنى ها و آشاميدنى ها چيزى را مباح نكرده مگر اينكه در آن منفعت و مصلحت بوده و چيزى را حرام نكرده، مگر اين كه در آن ضرر و نابودى و فساد بوده است».،
با اين تفاسير امام رضا عليه السلام عليرغم فشارها و تنگناها حكومت بنى عباس، در همان شرايط به ترويج فرهنگ اهل بيت و فقه آل محمد صلى الله عليه و آله پرداختند.
آن حضرت در روايتي درباره آثار کلي عبادت فرمود:« اگر كسى بگويد: چرا خداوند به بندگانش دستور عبادات داده (مگر نياز به عبادت آنها دارد؟) در پاسخ گفته مى شود، اين به خاطر آن است كه ياد خدا را به فراموشى نسپارند، و ادب را در پيشگاه او ترك نكنند، و از امر و نهى او غافل نشوند، چرا كه در آن صلاح و قوام آنها است، و اگر مردم بدون پرستش و عبادت رها شوند، مدت زيادى بر آنها مى گذرد (و از ياد خدا غافل مى شوند) لذا دلهاى آنها قساوت پيدا مى كند.»،
در ادامه و در تبيين فلسفة نماز و در حديثى از امام على بن موسى الرضا عليه السلام مى خوانيم: « فلسفه نماز اقرار به ربوبيت خداوند متعال و نفى هرگونه شرك و قيام در برابر ذات پاك خداوند با تسليم و تواضع و خضوع است». ،همانگونه که در حديث معروف از آن حضرت آمده است: «الصلاة قربان كل تقى؛ نماز وسيله تقرب هرپرهيزگارى است».،
آن گاه امام رضا عليه السلام در ادامه اين سخن به شرح اجمالي درباره فلسفه نماز و روزه و زكات ، پرداخته چنين مى فرمايد: « (خداوند نماز را واجب كرد) به اين جهت كه ساييدن پيشاني ها كه بهترين جاى صورت است بر خاك، موجب تواضع و فروتنى است و گذاردن اعضاى پرارزش بدن بر زمين دليل بر كوچكى، و چسبيدن شكم ها به پشت، به هنگام روزه، مايه تواضع است و نيز پرداخت زكات، موجب صرف ثمرات زمين و غير آن براى نيازمندان و مستمندان مى گردد (و همه اين امور، بندگان را از آفت كبر و غرور بازمى دارد و به تواضع و فروتنى دعوت مى كند)».
هم چنين در روايتى كه محمد بن سنان از امام هشتم حضرت على بن موسى الرضا عليه آلاف التحية و الثناء نقل كرده علت تحريم ربا را چنين بيان مى كند: حضرت رضا عليه السلام در اين روايت براى حرمت ربا دو دليل ذكر فرموده است: نخست سخن خداوند متعال در قرآن مجيد كه از رباخوارى نهى كرده است، ديگر اين كه رباخوارى اكل مال به باطل است، سپس امام عليه السلام مثال مى زند كه اگر كسى يك درهم را به دو درهم بفروشد. در اين معامله يك درهم در مقابل يك درهم قرار مى گيرد اما درهم دومى كه فروشنده از خريدار مى گيرد باطل است و دليل عقلى و منطقى ندارد به همين جهت اكل مال به باطل است، از اين رو رباخوارى حرام شده است، سپس چنين معامله اى را كه باعث فساد اموال مى شود به معامله انسان سفيه تشبيه مى كند؛ يعنى معامله ربوى شبيه معامله سفهى است و معامله سفهى باطل است».
سخن آخر
در خاتمه بايد گفت تنها متابعت و پيروى از معصومين علیهم السلام مى تواند انسان را از گمراهى و متابعت شياطين به طور قطع باز دارد؛ چرا كه افراد غيرمعصوم خود ممكن است لغزش پيدا كنند و گرفتار خطا و گناه شوند و بازيچه دست شيطان گردند!
بنابراين و با توجه به کلام نوراني امام على بن موسى الرضا عليه السلام که فرمود؛ «نحن اهل الذكر و نحن المسئولون؛اهل ذكر مائيم و از ما بايد سؤال كرد»، بايد تأکيد نمود ائمة معصومين عليهم السلام مصداق اتم و اكمل «اهل ذكر» هستند، زيرا علم آنها از علم پيامبر صلى الله عليه و آله و خدا سرچشمه مى گيرد، علم آنها علمى است خالى از خطا و اشتباه، علمى است توأم با مقام عصمت .
اينگونه است که در دعاى پرمعنايى كه بعد از زيارت امام على بن موسى الرضا عليه السلام به آن توصيه شده، مى خوانيم: «كلما وفقتنى بخير فأنت دليلى عليه و طريقى إليه؛ هرزمان مرا به كار نيكى دادى تو راهنماى من به سوى آن و نشان دهنده مسير من بودى».،
بدين ترتيب در حديثى از امام على بن موسى الرضا علیه السلام مى خوانيم: كه فرمود:«نحن حجج الله فى خلقه و نحن شهداء الله و اعلامه فى بريته؛ ما حجت هاى خدا در ميان خلقيم و شاهدان او و نشانه هايش در ميان مردميم» و به تعبير ديگر از آن حضرت، آل محمد صلى الله عليه و آله كسانى هستند كه از قرآن استنباط مى كنند و حلال و حرام را مى شناسند و آنها حجت خدا بر خلق او هستند».
---------------------------------------------------------------------
شکوه جایگاه حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها از منظر معظم له
اول ذى القعده سال ١٧٣ هجرى، روز ميلاد حضرت فاطمه معصومه عليها السلام است.، سيده جليله، حضرت فاطمه عليها السلام دختر موسى بن جعفر عليهما السلام كه به «معصومه» شهرت يافته و قبر شريفش در شهر مقدس قم معروف و مشهور است، و روشنى چشم اهل قم و پناهگاه عامه مردم است و هر سال ميليونها نفر از شهرها و كشورهاى دور و نزديك، رنج سفر بر خود هموار مى كنند تا از فيض زيارت آن كريمه اهل بيت عليها السلام بهره مند گردند.
دختران؛ تجلی رحمت واسعۀ خداوند
باید اذعان نمود اعراب قبل از اسلام دختران خود را زنده به گور مى كردند، و حتی در آن زمان وجدان اين گونه اشخاص از اين جنايت ننگين ممانعت نمى كرد. لذا در آن زمان كمتر كسى بود كه پدرى را كه تازه دختر معصومش را زنده زير خاك كرده ملامت كند، زيرا تولد دختر را ننگ مى پنداشتند، و عجیب اين كه حتى قوانين طبيعى را در اين زمينه ناديده گرفته و مى گفتند: «دختران ما فرزندان ما نيستند، فرزندان ما تنها پسران ما مى باشند»از این رو پدرى با انجام چنين عمل ننگينى حس مى كرد كه وظيفه وجدانى خود را به نحو اكمل انجام داده است، بنابراين وجدان شاد و آرامى داشت!.
لیکن با ظهور اسلام ، مبارزه با خرافه در ابعاد مختلفش به ویژه در مبارزه با ننگ پنداری تولد فرزند دختر به اوج خود رسید، زیرا اسلام براى احياى ارزش هاى انسانى و الهى گام به ميدان گذارده بود، و سخت با اين تفكر جاهلى به مبارزه برخاست و از طريق موعظه و اندرز و آموزش هاى فرهنگى، و براى احياى شخصيت از دست رفته زن، قيام كرد؛ هم چنین از طريق وضع قوانين به نفع زنان و شركت دادن آنها در مسائل مختلف و سرانجام از طريق شدت عمل در مقابل كسانى كه حاضر نبودند در برابر اين حقايق تسليم شوند.
اینچنین شد که تولد دختر در احاديث اسلامى به عنوان گشوده شدن ناودانى از رحمت خدا به خانواده معرفى گردید و خود پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن قدر به دخترش بانوى اسلام فاطمه زهرا سلام الله علیها احترام مى گذاشت كه مردم تعجب مى كردند، آن حضرت با تمام مقامى كه داشت، دست دخترش را مى بوسيد.
در حديثى مى خوانيم كه به پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم خبر دادند خدا به او دخترى داده است، ناگهان نگاه به صورت يارانش كرد، ديد آثار ناخشنودى در آنها نمايان گشت! (گويى هنوز رسوبات افكار جاهلى از مغز آنها بر چيده نشده) پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم فوراً فرمود:«اين چه حالتى است در شما مى بينم؟! خداوند گلى به من داده آن را مى بويم، و اگر غم روزى او را مى خوريد، روزيش با خدا است».
در حديث ديگرى از پيامبرصلی الله علیه و آله و سلم مى خوانيم كه فرمود:« چه فرزند خوبى است دختر! هم پر محبت است، هم كمك كار، هم مونس است و هم پاك و پاك كننده»، در روایتی ديگر از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمود ؛«كسى كه بازار مى رود و تحفه اى براى خانواده خود مى خرد .. هنگامى كه مى خواهد تحفه را تقسيم كند نخست بايد به دختر و بعد به پسران بدهد، چرا كه هر كس دخترش را شاد و مسرور كند چنان است كه گويى كسى از فرزندان اسماعيل علیه السلام را آزاد كرده باشد»؛
لذا باید با تبریک ولادت باسعادت کریمۀ اهل بیت سلام الله علیها آن بانوی بزرگوار، در راستای بیان ویژگی ها و صفات برجستۀ میلاد این روز فرخنده گام نهاد.
علم گرایی در سیرۀ حضرت معصومه سلام الله علیها
بی تردید كسانى كه در عصر علم و دانش از زن به عنوان ابزارى براى رسيدن به اهداف نامقدس خويش بهره برده، و آنان را از جايگاه واقعى شان خارج نمودند، آرى هيچ كدام مقام زن را نشناختند، و به او ظلم و خيانت كردند. اینگونه است که زن در جوامع غربی و حتی برخی ازدیگر جوامع بشری به عنوان ابزار و کالا ، برای رونق یافتن تجارت جنسی که البته پيچيده ترين و مدرن ترين نوع بردگى براى زنان به حساب مى آيد، مورد استثمار قرار گرفت،به عنوان نمونه صد ها هزار دختر و زن از اروپاى شرقى براى بردگى جنسى به غرب قاچاق شده اند.و نیز سالانه به طور معمول بیش از دو ميليون دختر ٥ تا ١٥ سال در بازارهاى جهانى قاچاق انسان، معامله و مجبور به فساد و فحشا مى شوند.،
حال آنکه اسلام برخلاف جوامع غربی برای احياى ارزش و مقام و کرامت زنان می کوشد، اسلام در پی آن است که مقام و شخصيت زن را در اجتماع بالا ببرد از این رو ، به منظور بالا بردن ارزش زن، وظايف خانه دارى را بر او واجب نكرده است بلکه آن را به فطرت و وجدان و خواست طبيعى آنان موكول نموده است.
لذا قرآن کریم طلب علم را بر زن و مرد مسلمان واجب كرده است؛ در كلمات پيامبر صلى الله عليه وآله سلم نیز آمده است؛ «طلب العلم فريضة على كل مسلم و مسلمه»،
در اين حديث علم بدون قيد و شرط ذكر شده و شامل تمام رشته هاى علمى است و هيچ استثنايى از لحاظ زن و مرد هم ندارد و همه افراد مسلمان را شامل است.
بدون شک حضرت معصومه سلام الله علیها از مقام و جایگاه بالایی از جمله در عرصه علمی بهره مند بودند . به عنوان نمونه وقتی امام موسی کاظم علیه السلام پاسخ هاى علمی حضرت معصومه عليها السلام به جمعی از شیعیان آن حضرت را مشاهده کردند فرمودند؛ همگى صحيح است. لذا امام علیه السلام سه بار فرمود:«فداها ابوها؛ پدرش به فدايش باد» با توجه به اين كه حضرت معصومه عليها السلام در آن زمان سن و سال زيادى نداشت، اين به نوبۀ خود نشانگر عظمت او از نظر علم و معرفت است و... .،
حضرت معصومه سلام الله علیها و شکوه مقامات معنوی
بدیهی است قرار دادن زن در موقعيتى كه اسلام براى او در نظر گرفته، بهترين خدمتى است كه مى توان براى اين قشر مظلوم انجام داد. و اين خدمت جز از راه تبيين احكام و آموزه های اسلامی و معنوی و حقوق مربوط به بانوان ، و تحقق و پياده كردن آن عملى نخواهد شد.
از این رو خروج زن از منزل براى انجام واجبات، مثل تشرف به حج واجب، و مراجعه به دكتر، و صله رحم به مقدار لازم، و شركت در جلسات در مواردى كه اگر به مجالس دينى و مساجد نرود، از اسلام دور مى ماند، و تعاليم لازمه اسلامى را فرا نمى گيرد، و اخلاق اسلامى را ترك مى كند، يا در آن ضعيف مى شود، منوط به اجازه شوهر نیست؛ بلكه در چنين شرائطى شركت در مراسم مزبور، براى بانوان مانعى ندارد، هر چند شوهر راضى نباشد.
حال در موضوعات مرتبط با مقام و منزلت معنوی بانوان در اسلام باید به دختر بزرگ و با عظمت امام موسى بن جعفر عليهما السلام، حضرت فاطمه معصومه عليها السلام اقتدا نمود،مقام والای آن حضرت در عالم کشف و شهود نه تنها به خاطر فرزندی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام و خواهری امام هشتم علیهما السلام است، بلکه به واسطه مقام معرفتی خود ایشان نیز می باشد.
اینگونه است که امام صادق علیه السلام زیارتگاه آن بانوی بزرگوار را حرم اهل البيت عليهم السلام می نامند و می فرماید؛«خداوند حرمى دارد كه مكه است، و براى پيامبر صلى الله عليه و آله هم حرمى است وآن مدينه است. و حرم اميرالمؤمنين عليه السلام كوفه است. و حرم ما اهل البيت شهر قم است. و بزودى در قم، زنى از فرزندان من به نام فاطمه دفن مى شود كه هر كس مرقد او را زيارت كند بهشت بر وى واجب مى گردد. راوى گويد: امام صادق عليه السلام اين سخن را قبل از تولد امام كاظم عليه السلام پدر بزرگوار حضرت فاطمه معصومه عليها السلام بيان كرد».،
هم چنین امام صادق علیه السلام به اذعان به مقام والای معنوی و قدسی حضرت معصومه سلام الله علیها فرمود؛«؛ در شهر قم زنى از فرزندان من رحلت مى كند كه نام او فاطمه دختر موسى بن جعفر عليهما السلام است، و تمام شيعيان من (كه شايسته شفاعت باشند) با شفاعت اين خانم وارد بهشت مى شوند».،
بی شک وجود فضائل و کرامات بی بدیل حضرت معصومه سلام الله علیها زيارتى پر ارزش را برای زائران رقم خواهد زد؛ لذا امام جعفر صادق عليه السلام در فرازی دیگر فرمود:«ان زيارتها تعدل الجنة؛ بى شك (ثواب) زيارت مرقد حضرت معصومه عليها السلام برابر با بهشت است».
و یا در روایتی امام رضا عليه السلام فرمودند:«من زار المعصومة بقم كمن زارنى ؛ هركس حضرت معصومه عليها السلام را در قم زيارت كند گويا مرا زيارت كرده است».،
سخن آخر
در خاتمه باید گفت؛ متأسفانه زن در طول تاريخ مورد بى مهرى قرار گرفته است؛ هم در گذشته و عصر جاهليت قديم، و هم در زمان معاصر و عصر جاهليت مدرن و جديد! و گاه اين بى مهريها در لباس دلسوزى و إحقاق حقوق زن بوده است!
بدین ترتیب از یک سو در جوامع غربى كه تصور مى كنند براى زن شخصيت والايى قائلند عملاً مى بينيم او را آن چنان تحقير كرده اند كه به صورت يك عروسك بى ارزش يا وسيله اى براى خاموش كردن آتش شهوت و يا كالايى براى تبليغ كالاهايشان در آورده اند.
از سوی دیگر نیز با نهايت تاسف هنوز در جوامع اسلامى، آثارى از افكار جاهلى وجود دارد، و هنوز كم نيستند خانواده هايى كه از تولد پسر خوشحال و از نوزاد دختر ناراحت مى شوند، و يا لا اقل تولد پسر را بر دختر ترجيح مى دهند.
البته ممكن است شرائط خاص اقتصادى و اجتماعى در رابطه با وضع زنان در جوامع كنونى يكى از علل اينگونه عادات و رسوم غلط بوده باشد، ولى هر چه هست بايد عموم مسلمانان راستين با اين طرز فكر مبارزه كنند، و ريشه هاى اجتماعى و اقتصادى آن را بسوزانند كه اسلام نمى پسندد كه بعد از چهارده قرن پيروانش به افكار جاهلى باز گردند، و اين يك نوع جاهليت ثانوى است.
حال آنکه حقیقت مقام و جایگاه معنوی دختر را می توان در وجود کریمۀ اهل بیت سلام الله علیها مشاهده نمود، به نحوی که «علامه مجلسى» رحمه الله در تبیین مقام و منزلت وكيفيت زيارت حضرت معصومه عليها السلام مى گويد: در بعضى از كتب زيارات آمده است: حضرت رضا عليه السلام به يكى از يارانش به نام «سعد اشعرى» فرمود«من زارها عارفا بحقها فله الجنة؛ هر كس با معرفت او را زيارت كند بهشت براى اوست»
لذا به محضر حضرت فاطمۀ معصومه سلام الله علیها عرض می کنیم؛«...السلام عليك يا عمة ولى الله، السلام عليك يا بنت موسى بن جعفر ورحمة الله وبركاته.. يا فاطمة اشفعى لى فى الجنة، فان لك عند الله شانا من الشان.. ؛ سلام بر تو اى عمه ولى خدا، سلام بر تو اى دختر موسى بن جعفر و رحمت و بركات خدا بر تو باد.. اى فاطمه مرا در بهشت شفاعت كن چرا كه در پيشگاه خدا داراى جايگاه با عظمت هستى».
امید است در سایه فضیلت، کرامت و عنایت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها مشکلات و چالش های موجود در جوامع اسلامی مرتفع گردد.
---------------------------------------------------------------------
پرونده ویژه
مبانی راهبردی تأثیر مقتضیات زمان و مکان بر«فقه» از منظر معظم له
(قسمت اول)
بی شک اسلام یک دین جهانی و جاودانی است، لذا جهان شمول است زیرا قرآن، رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را برای تمام جهانیان بیان کرد و در آیات متعددی از قرآن هدف بعثت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و نزول قرآن هدایت «ناس» به معنای عموم مردم جهان ذکر شده است.،
بدین ترتیب در اسلام يك سلسله قواعد كلى وجود دارد كه پاسخگوى همه مشكلات در تمام اعصار است. و به همين جهت هر سؤالى از ما در مورد مسائل جديد بشود به كمك آنها پاسخگو خواهیم بود، و هيچ بن بستى وجود ندارد.
بنابراین در آموزه های اسلامی هیچ واقعه ای خالی از حکم نیست حتی ارش الخدش (دیه خراشی که بر بدن دیگری وارد می کند)؛ و آنچه امت اسلامی تا آستانه قیامت به آن نیاز دارد در قوانین اسلامی پیش بینی شده است، منتها باید تلاش کرد و آنها را دریافت.
از این رو علماى دين و زعماى امت اسلامى باید با تحقيق و تدبر در منابع غنى اسلامى، و به ويژه با تمسك به فقه پوياى تشيع، راهكارهاى مناسب و عملی كه كاملاً منطبق بر اراده شارع مقدس باشد در اين راستا ارائه نمايند، و با ايفاى نقش بسيار مهم خود از ارتكاب بسيارى از گناهان و مفاسد فردى و اجتماعى جلوگيرى نمايند.
حقيقت اين است كه ما درباره احكام مورد نياز مكلفين در امور عبادى و سياسى و اقتصادى و اجتماعى، به اندازه كافى روايات از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام در دست داريم، لیکن براى كشف احكام در «مسائل مستحدثه» يعنى مسائلى كه با گذشت زمان در زندگى بشر وارد شده خصوصيات و جزئيات آن در هر عصر و زمانى بر اساس نيازمندى هاى آن زمان خواهد بود.
بدین جهت پيشوايان و مراجع دينى اختياراتى دارند كه حدود آن به طور دقيق در فقه اسلامى تعيين شده و با استفاده از اين اختيارات در موارد لزوم مى توانند نيازمندى هاى ويژه يك محيط يا يك زمان را تأمين كنند. حكم معروف تحريم موقتى «تنباكو» و محاصره اقتصادى يك شركت استعمارى خارجى كه به وسيله يكى از مراجع دينى براى قطع نفوذ بيگانگان در سال ١٣٠٩ هجرى قمرى صادر شد، از اين قبيل است.
لذا فقیه باید پیرو زمان و مکان باشد مقصود از تـغییر و دگرگونی تغییر حکم نیز جدای از تغییر موضوع نیست. که حلال محمد صلی الله علیه و آله و سلم تا روز قیامت حلال است و حرام محمد صلی الله علیه و آله و سلم تا روز قیامت حرام. بلکه هر تغییر و دگرگونی در حکم با تـغییر و دگـرگون شدن موضوع صورت می پذیرد.
لازمه این وابستگی حکم و موضوع، آن است که اگر موضوع تغییر یابد، حکم نـیز پیرو آن عوض میشود. از این زاویه روشن است که زمان و مکان میتواند در دگرگون شـدن موضوع های بیرونی، اثر و دخـالت داشـته باشد.
گفتنی است اهميت و توجه به مقوله زمان و مكان تا آنجا ضرورى تلقى مى شود كه فقيه معروف صاحب كتاب جواهر الكلام در موارد بسيارى شرايط زمانى و مكانى را ناشى از اختلاف در عادات و رسوم دانسته و ملاحظه زمان و مكان را امرى اجتناب ناپذير بر مى شمرد.
جهان شمولی اسلام
گفتنی است آیین اسلام، ویژگی هایی از قبیل جـهانی بـودن، هـمیشگی بودن، فراگیر بودن نسبت به همه جنبههای زندگی فراتر از چهارچوب زمان، یـا مـکانی معین ،گروه، یا طبقهای از ملت، یا نژادی جدای از دیگران را در خود جای داده است؛ لذا افزون بر دلیل عـقل و افـزون بر طبیعت اسلام و قوانین آن، دلیل های نقلی فراوان به ویژه آیات قرآن کریم به روشنی بر این حقیقت دلالت مـیکنند.
به عنوان نمونه آیاتی کـه در آنها، به عموم مکانی و حتی عموم زمانی و آیین اسلام تصریح شده اسـت: «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَىٰ لِلْعَالَمِينَ؛ این کتاب، جز یادآوری برای جهانیان نیست». و نیز در فراز قرآنی دیگر می خوانیم «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْکُمْ جَميعاً؛ ای مـردم! من فرستاده خداوند به سوی همه شمایم»
بدیهی است همه آیاتی که در آنها خـطاب «يا أَيُّهَا النَّاسُ» آمده که شمار آنها از ده افزون است. فرد فرد آدمـیان را تـا روز رستاخیز در جای جای زمین، در بـر مـیگیرد، بـیآن که بین آنـان، فـرقی بگذارد.
هم چنین آياتى از قرآن مجيد كه دلالت بر كمال دين اسلام، تماميت اين شريعت آسمانى، و فراگيرى آن نسبت به تمام احكام مورد نياز انسان دارد. آيه ٣ سوره مائده به وضوح دلالت بر اين مطلب دارد؛ مى فرمايد: «اَلْیوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَأتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دیناً؛ امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را به عنوان آيين (جاويدان) شما پذيرفتم».
نتيجه اين كه دين اسلام قادر است تمام نيازهاى انسان را پاسخ دهد و در همه زمينه هاى زندگى انسان در هر زمان و مكانى حضور داشته باشد؛ اعم از زمينه هاى عبادى، روحى، امور تربيتى، اخلاقى، اقتصادى و مسائل حقوقى و همچنين مسائل فردى يا اجتماعى.
زيرا اگر بپذيريم كه اسلام حتى در يك مورد از نيازهاى زندگى بشر حكمى ندارد و قادر به حل مشكلات انسان در آن زمينه نمى باشد، اين خود اعتراف به ناتمام بودن اسلام و نرسيدن به حد كمال است.
لذا ممكن است امروز ما نتوانيم به خاطر موانعى به بعضى از احكام واقعى اسلام دست پيدا كنيم، ولى مانعى از رسيدن به حكم ظاهرى وجود ندارد. چرا كه ما هيچ فقيهى را در هيچ عصر و زمانى نمى يابيم كه حتى نسبت به يك موضوع و يك واقعه معتقد باشد كه در ارتباط با آن حكم ظاهرى نداريم و مردم نسبت به آن آزادند تا به هر شكلى كه مايلند عمل نمايند.
فقه جهان شمول؛ لازمۀ خاتمیت دین اسلام
گستردگى قلمرو فقه تعبير معروفى است كه مى گويد: «فقه تئورى واقعى و كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است» و از بعضى از بزرگان فقهاى معاصر، صادر شده است و البته تعبير گزافى نيست زيرا «فقه» تأمين كننده نظام تشريعى دين در گستره زندگى است و علمى است براى شناخت شريعت، شريعتى كه يك نظام هماهنگ و منسجم است، نظامى كه با توجه به خاتميت دين، به گونه اى سامان داده شده كه امكان آن را دارد تا در شرايط و مراحل مختلف زندگى بشر تا قيام قيامت، با تكيه بر اصول كلى خود، به وضع قانون و مقررات بپردازد.
پویایی فقه در گرو رسالت فراگیر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
باید اذعان نمود رسـول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای همه مردم، عرب و غیر عرب، سیاه و سفید، شرقی و غربی و در هر جا و در هر زمان کـه بـاشند برانگیخته شده و دعوت او، از سویی دربرگیرنده همه مردم و از سویی دیـگر، در بـرگیرنده هـمه جنبههای زندگی آدمی است و برای همه دشواری های زندگی، راه حل هایی، فرا روی انسان سرگشته قرار می دهد.
اینگونه است که پيروان اين دين گويا از آغازين لحظات ايمانشان معتقدند كه بايد در جهت عرضه اسلام و گسترش آن در جهان تلاش كنند، چنانكه خود پيامبر اسلام در آغاز، سپس پيروان وى همان وظيفه را انجام دادند و سر از چين و هند درآوردند. بر خلاف بسيارى از اديان و آيينها كه رنگ قومى و جغرافيايى داشته و پيروان آن درصدد جهان شمول شدن دينشان نيستند.
لذا در آموزه های قرآنی آياتى كه دلالت بر خاتميت شريعت اسلامى دارد، و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را آخرين پيامبر خداوند معرفى مى كند. دلالتش بر عموميت اسلام، و شمول آن نسبت به همه زمان ها و مكان ها، غیر قابل انکار است در کلام وحی می خوانیم؛«وَما اَرْسَلْناكَ اِلّا رَحْمَةً لِلعالَمينَ؛ تـو را نـفرستادیم، مگر آن که رحمتی برای جهانیان بـاشی»،«وَما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشيراً وَ نَذيراً؛ تو را بـه پیـامبری نفرستادیم، مگر برای همه مردم، تـا آنان را مژده دهی و بـیم دهـی.».
شکی نیست که آيات مذكور شامل تمام مردم، در سرتاسر جهان و تا قيام قيامت مى گردد و هيچ تفاوتى بين آنها از جهت رنگ، جنسيت، قوم و قبيله، مليت و منطقه جغرافيايى و غير آن نگذاشته است.
هم چنین با تأمل در این فرازهای قرآنی، فلسفه لزوم به پرداخت به مسائل مستحدثه در فقه اسلامی روشن می شود زیرا از یک سو گسترش اسلام به مناطق مختلف جهان سؤالاتی را به وجود می آورد،از جمله اینکه در مناطق قطبی یا نزدیک به قطب و بالای مدار ٦٧ درجه که شب ها و روزهای بسیار طولانی دارد نماز و روزه چگونه باید انجام شود؟ ..و اگر مسافرت های فضایی را در نظر بگیریم تکلیف نماز و روزه در فضا چه می شود؟. از سوی دیگر با گذشت زمان مسائلی مطرح شده است که در گذشته وجود نداشت. به عنوان نمونه پیوند اعضای بدن انسانها به یکدیگر، مخصوصاً خرید و فروش اعضا برای پیوند در سابق وجود نداشت، اما در عصر ما یکی از ضرورت هاست و باید حکم فقهی آن روشن شود.
هماهنگى فقه اسلامى با «فطرت»
از جمله امتيازات فقه اسلامى هماهنگى آن با فطرت شفاف و زلال توحيدى است؛ اگر بر اساس آيه «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا؛ روى خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن، اين فطرتى است كه خدا انسانها را بر آن آفريده». لذا همه انسان ها در مجموعه «دين» بر فطرت الهى و توحيدى سرشته شده اند، در این صورت فقه و شريعت كه ركنى از اركان سه گانه «دين» است نيز فطرى خواهد بود، لذا در تفسير كلمه «معروف» كه شريعت، پيوسته به آن امر مى كند و از ضد آن (منكر) نهى مى نمايد بعضى از مفسران بزرگ تصريح كرده اند: «با توجه به اين كه اسلام شريعتش را بر اساس فطرت و خلقت اولى انسان بنا نهاده، «معروف» نزد اسلام، چيزى است كه مردم- اگر در مسير فطرت قدم دارند و از حالت اوليه خلقت تجاوز نكنند آن را مى شناسند» ،به تعبير ديگر: «معروف» و «منكر» يعنى «شناخته» و «ناشناخته»، اشاره روشنى است به اين حقيقت كه كارهاى نيك با روح و فطرت انسان آشناست و كارهاى زشت، ناآشناست.
به بيان ديگر بر خلاف آنچه بعضى مى پندارند فطرى بودن «دين» منحصر به اصل توحيد و خداپرستى نيست بلكه شامل تمام اصول و فروع مى شود؛ البته منظور كليات فروع است، فى المثل «جهاد» يك امر فطرى است چرا كه هركس با فطرت خود درك مى كند كه در مقابل تهاجم دشمن بايد از خود دفاع كند، «حج» كه يك عبادت دسته جمعى است با فطرت اجتماعى بودن انسان هماهنگ است، «نكاح و ازدواج» كه براى ارضاى سالم غريزه جنسى است به فرمان فطرت انجام مى شود و «حسن عدل و قبح ظلم» از فطريات است.
از بركات اين ويژگى اين است كه همچنانكه فطرت انسانى امرى ثابت و پايدار و همگانى و همه زمانى است قوانين و مقررات دينى نيز كهنه نمى شود و براى همه اعصار و امصار سريان و جريان دارد.
لذا دوام و استمرار فقه، لازمه خاتميت دين است زيرا خاتميت دين اسلام اقتضا دارد كه آيين و قوانين اسلامى به حد تمام و كمال رسيده باشد و در بستر زمان و طول دوران با همه فراز و نشيب ها و مقتضيات و مطالبات مختلفش قابل تطبيق و پياده شدن باشد.
گستردگی و تحول فقه اسلامی
بی شک لازمه فطرى بودن و خاتميت دين، استيعاب و فراگير بودن فقه اسلامى نسبت به همه اعصار و امصار و در نتيجه توان پاسخگويى آن نسبت به همه نيازهاى انسانى در طول زمان است، از این رو یک اصل اساسی در فقه این است که هـیچ مـوضوعی در زنـدگی فردی و اجتماعی انسان ها نیست مگر اینکه مشمول یک حکم فقهی میباشد، خواه اینکه حکمی مـخصوص بـه خـود داشته باشد، و یا از مصادیق یک حکم کلی و عمومی فقهی باشد.
زیرا قوانين وضعى دنيا معمولا كارى نسبت به زندگى فردى افراد و رابطه انسان با خودش ندارد بلكه تنها روابط اجتماعى انسان را رقم مى زند.
در حالی که اسلام و فقه اسلامى هم در حوزه اجتماع و آنچه به مصلحت عامه ارتباط دارد قوانينى را وضع كرده، نظير جهاد، امر به معروف و نهى از منكر، قصاص، حدود و ديات و به طور كلى عدالت اجتماعى و هم در حوزه فرد و زندگى فردى انسان، ضوابطى قرار داده و به رابطه انسان با خودش و خالقش نظام بخشيده است، مثل اينكه براى حفظ عقل او، مشروبات الكلى را تحريم كرده، و براى سلامت جسم او و خلوص روح و رشد و تقويت اراده او، روزه را واجب ساخته و براى صحت و بقاى سلامتی اش اضرار به نفس را حرام كرده است و ... .
بنابراین قرآن مجید به روشنی میگوید «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ؛ما چـیزی را در قـرآن فروگذار نکردیم» و نیز میگوید«فيهِ تِبْيانُ كُلِّ شِيْء؛بیان همه چیز در قرآن است».
حال اگر«همه چیز»را بـه مـفهوم وسیع کلمه تفسیر نکنیم لااقل همه اموری را که مربوط به سرنوشت و سـعادت انـسان ها مـیباشد در بر میگیرد و در قرآن منعکس است،به صورت یک حکم خاص و جزئی، یا تحت یک اطلاع یا عموم.
و اگـر مـیبینیم در احـادیث اسلامی شدیداً مساله فتوا دادن یا قضاوت کردن به رای ممنوع شده به خاطر این است که چیزی ناگفته در فقه اسلام نیست که انـسان بـخواهد به رأی خود و صلاحدید خویش عمل کند.
باید دانست «بدعت گـزاری» شدیداً در اسلام تحریم شده یک دلیلش همین است کـه احـکام اسلامی چنان شمولی دارد که جائی برای حکم دیگر باقی نمیگذارد.
هم چنین باید تصریح نمود فقیه اسـلامی هـیچ نیازی به قیاس کردن ندارد زیرا برای هر موضوعی در فقه اسلامی حکمی وجود دارد کـه از نـاحیه پروردگار نازل شده است، منتها گاهی ایـن احـکام بـه صورت یک سلسله اصـول کلی است که هزاران حکم بر آن تفریع میشود. و گاهی نیز جزئیات ساده احکام به صورت مشروح در روایات اسلامی ذکر شده است، تا تصور نشود هـمه جا باید به سراغ کلیات رفت.
حتی قرآن مجید که از نظر بیان قوانین معمولاً به سراغ کلیات میرود بیشتر شباهت به قانون اساسی دارد همچون آیه ٢٨٢ سوره بقره؛ گاهی چنان ریزه کاری های احکام فقهی و جزئیات آن را بـیان میکند که انسان حیران میشود.
لذا موضع گیری خاص قرآن در این گونه مسائل نشانه ای است از این واقعیت که در زنـدگی انـسان ها هیچ موضوعی بدون حکم اسلامی موجود نیست.
در تبیین این حقیقت می توان گفت دگرگونی پیوسته و همیشگی، از ویژگی های جهان ماده است و همه جلوه های زندگی آدمی را در برگیرد، از ساختار، تا وسائل زندگی و نیز روابط بین افراد، یا جوامع و یا حکومت ها، این امر، فقه را به رویارویی، با دو پدیدار نوین، ناگزیر ساخته است: الف؛ رخ نمودن گزارههایی تازه برای احکام شرعی که پیش از این وجود نداشتهاند. مانند مالیت پول های اعتباری به عنوان پدیداری نوخاسته در مقابل طلا و نقره مسکوک در گذشته.
ب؛ موضوع ها و گزارههایی وجود دارند که در گذشته نیز بودهاند؛ اما شرایط و اوضاعی بر آنها عارض شده که قیدهای آنها را دگـرگون کـردهاند. چـیزهای نجس، چنین حالی دارند. پیش از این، نجس، مالیت نداشته و بـیارزش بوده؛ اما پیشرفتی که در دانش پزشکی پیش آمده و نیز کشف منافع بسیار برای برخی از چیزهای نجس، بسان خـون، سـبب شـده که چیز نجس هم، نزد خردمندان، مالیت داشته باشد.
بر این پایه، فقیه میبایست حکم شرعی را به هر دو حـالت (پیـش و پس از دگـرگون شدن موضوع و قیود آن) روشن کند و در بحث و فتوا، به مسائل متعارف نوشته شـده در کـتاب های فـقیهان پیشین، بسنده نکند.
اصول کلی و قواعد فراگیر فقهی؛ راهبرد کلیدی در پویایی فقه در هر زمان و مکان
نکته دیگری که باید به آن توجه کرد پاسخ به این سؤال است، اگر این مسایل در محدوده کشور اسلام در گذشته وجود نداشته و در عصر و زمان ما یا مناطق دوردستی که اسلام اکنون به آنجا پاگذاشته است مطرح نبوده، چگونه می توان احکام آن را از کتاب و سنت دریافت؟ پاسخ این سؤال با توجه به یک اصل اساسی روشن می شود و آن این که در منابع اسلامی یعنی کتاب و سنت، قواعد رسومات و اصطلاحات کلی و اساسی وجود دارد که از آن ها می توان پاسخ هر حکم مسئله مستحدثه ای را پیدا کرد. مثلا وقتی که قرآن می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ؛ ای کسانی که ایمان به خدا دارید، نسبت به قراردادهای خود وفادار باشید». این حکم، تمام قراردادهایی که در گذشته و حال بوده یا خواهد بود را شامل می شود. تمام قراردادهایی که شرایط کلی معاملات را از قبیل عقل و اختیار و علم به موضوع و معین بودن تمام جهات قرار داد و موجب ضرر و زیان و فساد نبودن در آن جمع باشد، مشمول این اصل کلی می باشد. قاعده لاضرر، لاحرج. الناس مسلطون علی اموالهم، ان اللّه اذا حرم شیئا حرم ثمنه و الوقوف علی حسب مایوقفها اهلها و امثال این قواعد کلید حلی است برای تمام مسایل مستحدثه. وجود این اصول کلی و قواعد فراگیر یکی از نشانه های جاودانگی و جهان شمول بودن اسلام می باشد که می تواند در هر عصر و زمان و در هر منطقه و مکان، جواب گوی تمام نیازهای فقهی مردم جهان باشد.
سخن آخر
در خاتمه باید گفت آیین اسلام برای همه مردم و همه زمان ها آمـده اسـتلذا اسلام پاسخگوى همه احتياجات انسان است، لیکن شكل پاسخگويى به نيازهاى انسان در زمان هاى مختلف فرق مى كند كه اين با دخالت زمان و مكان در اجتهاد قابل تحقق است. آنچه امروز به عنوان «مسائل مستحدثه» مطرح است، دستاورد عنصر زمان است. که پرسمان ها و مسائل نوپیدا در حوزههای گوناگون مسایل عبادی تا مسایل معاملات و پدیدارهای طبی و همانند آن را در بر میگیرد.
بنابراین مذهب شیعه در این گونه پرسمان ها، بر پنج مبنا تأکید می ورزد؛ ١. هر مسالهای در شرع دارای حکمی است و نوبت به قیاس و استحسان نمیرسد. ٢. ایـن حـقیقت پذیـرفته همگان است که زمان و مکان دارای جایگاه و اثری ویژه در اجتهاد است. ٣. احـکام شـرع در قالب قضایایی حقیقی آمده اند که همه افراد و مصداقهای موجود بالفعل و نیز افرادی که در زمانها آینده پدیـدار خـواهد شـد، در بر میگیرند. ٤. اطلاق در پارهای از موارد، از برخی افراد، انصراف آغازین دارد و آنها را دربر نـمیگیرد. ٥. بـسیاری از پرسـمانهای نوپیدا در زیر عنوانهای ثانوی میگنجند و این عنوانها نیز تنها در ضرورت منحصر نمیشود.
به خواست خداوند، در ادامه این زنجیره نوشتار، بررسی یـکایک ایـن پرسمان ها و مباحثی از قبیل مقصود از زمان و مكان و مراد از تأثير اين دو در اجتهاد، قلمرو و چگونگى تأثير زمان و مكان و مباحث ديگر در این زمینه مورد بحث و واکاوی قرار خواهد گرفت.
---------------------------------------------------------------------
پرونده ویژه
مبانی راهبردی تأثیر مقتضیات زمان و مکان بر«فقه» از منظر معظم له
(قسمت دوم)
علم فقه از جمله علوم اسلامى است كه سير تكاملى خود را نزد شيعه كاملا طى كرده است، راستى، وسعت و نظم و دقت «فقه شيعه» بى نظير است و انسان تا از نزديك اين موضوع را بررسى نكند باور نخواهد كرد، انواع مسائل مشكل و پيچيده حتى فروع نادر فقهى در كتاب هاى مبسوط فقه شيعه مورد بحث و بررسى كامل قرار گرفته، حتى در فروع و مسائل مستحدثه (مسائلى كه در عصر ما مورد) ابتلا واقع شده از این رو كتاب هاى متعددى در این گونه مسائل تأليف يافته است. بنابراین تلاش توان فرساى فقها در مسير رشد و بالندگى فقه، و تأثير زمان و مكان و حوادث در فهم تازه فقيهان ما را از ريشه هاى عميق اين علم آگاه مىسازد.
تأملی در چیستی مفهوم فقه
فقه از نظر مفهوم لغوی به معنی»درک و فهم«است و «فقیه» از این نظر به کسی گفته میشود که دارای درک و فهم قابل ملاحظهای است، لذا «فقه»، هرگونه علم و فهمى نيست، بلكه از معلومات حاضر، پى به معلومات غائب بردن است.،
ولی در اصـطلاح علوم اسلامی «فقه» به یکنوع علم و درک خـاص اطـلاق مـیشود و آن درک و استنباط احکام فرعیه از مدارک و منابع آن می باشد، به این ترتیب «فقیه» کسی است که بتواند هر حکم اسلامی را با مراجعه به مدارک آن بـه دسـت آورد،و ایـن امر نیاز به آگاهی بر علوم مختلفی دارد کـه بـعضی آن را بالغ بر دوازده علم میدانند،و حداقل شش علم است که بدون احاطه بر آن کسی فقیه نخواهد شد؛ ادبیات عرب،لغت،رجال و درایـه، تفسیر،اصول فـقه و فـقه استدلالی. البته در کنار این علوم علوم دیگری نیز هست کـه در درجه دوم اهمیت قرار دارد،ویا علومی است که مانند«منطق»بیشتر جنبه وجدانی و فطری دارد.
به هر حال، گستردگی این علوم به حـدی اسـت کـه رسیدن یک فرد با استعداد به مقام یک «فقیه مطلق» نیاز به سـالیان دراز فـراگیری این علوم دارد و از عمیقترین و پیچیدهترین رشتههای علمی محسوب میشود که گاهی شانس رسیدن به این مقام در مـیان یـکصد نـفر برای یکنفر بیش نیست.
کسانی که بدون دستپاچگی، و به دور از وحشت و اضطراب از حجم زیاد مـسائل مـشکله، و حوادث واقعه، گفتند: مهم نیست زیرا «معادلهها» عوض شده نـه«راه حـل ها»، بلکه باید بـا کار مستمر روی اصـول شـناخته شده کتاب و سنت و طـرق تـبیین شده در پرتو عقل و اجماع، مشکلات موجود را حل کرد.و من این راه را واقع بینانه تر مـیبینم، تجربۀ متجاوز از چندین دهه تـدریس خارج بـه مـن مـیگوید مسائل موجود و گشودن عـقدههای اجتماعی کنونی با استفاده از«قواعد»و«اصول»و«منابع»و«مبانی»گستردۀ فقهی کاملا امکان پذیر است.
تبیین چیستی مفهوم تأثیر زمان و مكان در احکام فقهی
حقيقت اين است كه زمان و مكان در هر علمى تعريفى مخصوص به خود داشته و بايد با تعريف آن علم لحاظ شود. در لغت، زمان به معناى «وقت» و مكان به معناى «موضع و محل» آمده است. از ديد علمى زمان عبارت است از مقدار حركت وضعى و انتقالى زمين كه با نصف النهار سنجيده مىشود، و مكان (مكان هندسى) شكلى است كه جميع نقاطش داراى يك خاصيت مشخص و نقاط خارج از آن شكل فاقد اين خاصيت باشد. به بيان ديگر مجموع نقاطى را كه همه از يك خاصيت معلوم و مشخص بهرهمند باشند، مكان هندسى مى گويند.،
زمان و مكان به معناى رايج آن در ميان عرف، هر چند ممكن است در احكام و موضوعات و ملاكات آن اخذ شده باشد بدين صورت كه مثلا زمان، گاه شرط وجوب (حلول ماه رمضان براى وجوب صوم) و گاه شرط واجب (حلول ذى حجه براى وجوب حج) در نظر گرفته شده است؛ ولى اين معنا از زمان و مكان مورد بحث نيست، بلكه مراد از زمان و مكان، ويژگي هاى هر عصر و هر محيط است كه مى تواند روى موضوعات احكام، اثر بگذارد يا به صورت قرينه حاليه بر مفاهيم نصوص تأثيرگذار باشد. که تأثير زمان و مكان در استنباط، به سه نحو قابل تصوير است.
الف) تأثير زمان و مكان نزول، يا صدور، يكى از قرائن عقليه متن شرعى:
براى استنباط از يك متن، لازم است همه قرائن لفظيه و عقليه، متصله و منفصله تبیین شود (فضاى نزول يك آيه و يا فضاى صدور يك روايت و شرايط زمانى و مكانى و جوّ حاكم در زمان نزول يا صدور).
ب) تأثير زمان و مكان استنباط فقيه در شناخت موضوع حكم:
شكى نيست كه زمان يا مكانى كه فقيه در آن، به استنباط حكمى مىپردازد در تعيين و تشخيص موضوع، اثر دارد و مثلا سبب مىشود كه فقيه به اين نتيجه برسد كه بازى با شطرنج حرام نيست، زيرا در اين ظرف زمانى يا مكانى جزء مصاديق قمار كه موضوع دقيق حكم حرمت است، قرار نمىگيرد.
ج) تأثير زمان و مكان در تأمّلات و دقّتهاى فقيه در متون:
شرايط زمانى و مكانى ممكن است سبب شود كه فقيه با نگاه تازهاى به نصوص شرعيه بنگرد و مثلاً تشكيل حكومت دينى و قرار گرفتن فقيه بر كرسى قيادت و رهبرى و نيازهاى فراوانى كه در اين زمان خاص بوجود آمده، سبب مى شود فقيه قائد با تأمل و دقت تازهاى به نصوصى كه بيانگر احكام مرتبط به حكومت و شئون آن است بنگرد و به نتايج جديدى، چه در عرصه موضوعات و چه در حوزه احكام برسد. به نظر مى رسد مقصود از زمان و مكان و تأثير آن در اين نگاشته بيشتر ناظر به قسم دوم و سوم است.
تبیین حدود شناسی مقتضیات زمان و مکان بر فقه
گفتنی است تأثير زمان و مكان در استنباط با توجه به سه اصل تغييرناپذير «توحيد در تشريع»، «ابديت احكام» و «حكم داشتن تمام وقايع» قابل توجيه است.
١. اصل «توحيد در تشريع» مبتنى بر آيه شريفه «إن الحكم إلا لله» است كه مراد از حكم هم قانونگذارى است. بنابراين، وضع حكم و تقنين در انحصار خداوند تبارك و تعالى است.
٢.اصل ابديت احكام نیز مبتنى بر اين جمله شريفه است كه«حلال محمد صلی الله علیه و آله و سلم حلال إلى يوم القيامة و حرامه حرام إلى يوم القيامة؛ حلال محمد صلی الله علیه و آله و سلم حلال است تا روز رستاخيز و حرام او حرام است تا روز رستاخيز»،طبق اين اصل هيچ حكمى با حفظ موضوعش تغيير نمى كند.
٣. اصل عدم خلو واقعه از حكم هم به معنی عدم خلأ قانونى است. يعنى تمام احكام مورد نياز انسان ها تا دامنه قيامت در اسلام بيان شده، گاه به صورت خاص و گاه در ضمن يك حكم كلى و عام، و به همين دليل براى فقها حق قانونگذارى قائل نيستيم، بلكه آنها را موظف مى دانيم كه احكام الهى را از منابع چهارگانه فوق استخراج كنند و در اختيار همگان بگذارند، زیرا على رغم اصرار جمعى از متعصبان بر انسداد باب اجتهاد ،لیکن باب اجتهاد در تمام مسائل شرع باز است.
طبق سه اصل فوق، احكام را فقط خدا تشريع مى كند، همه وقايع و حوادث مستحدث و غير مستحدث داراى حكم هستند و اين احكام جاويدان است.
البته، چون احكام دائر مدار مصالح و مفاسد هستند و هر حكمى داراى ملاك و مناط ويژهاى است كه به طور عام، مصلحت يا مفسده نام دارد .
بنابراين، تأثير زمان و مكان غالباً بر موضوعات است ، يك موضوع گاهى مصداق براى يك ملاك است و گاهى مصداق براى ملاك ديگر. به تعبير ديگر: زمان و مكان در يك نگاه دقيق نه مغير احكام است و نه مغير ملاك، بلكه مغير موضوع است به بيان ديگر: قلمرو حقيقى تأثير زمان و مكان، موضوعات هستند؛ ولى قلمرو ظاهرى آن، شامل احكام و ملاكات هم مى شود.
١.تأثیر زمان و مکان بر موضوعات
موضوع عبارت است از شخص يا شيئى كه فعليت يافتن حكم متوقف بر وجود آن است؛ مانند عنوان «مسكر» در حرمت شرب خمر و عنوان «مستطيع» در وجوب حج.،متعلق در احكام نیز به عقيده همه فقها همان افعال مكلفين و همان چيزى است كه از بنده طلب مى شود.،
الف)تغییر مصداق
در تشریح تغيير مصداق می توان به تطبیق عنوان «فقیر» به عنوان یکی از مصارف خمس و زكات اشاره نمود که مصداق آن با اختلاف زمان و مكان تغيير مى كند، زيرا ممكن است در يك مكان به كسى با درآمد محدودى فقير اطلاق شود و در مكانى ديگر به كسى كه از درآمدى بالاترى نيز برخوردار است، زير خط فقر اطلاق شود.
ب)تبديل موضوع با تغيير درونى آن
مانند آنچه در احكام مطهرات ذيل عنوان استحاله، انتقال و انقلاب ذكر شده است. مراد از استحاله در اينجا استحاله موضوع پيشين و تبديل آن عرفا به موضوع ديگر است و دليل بر مطهريت استحاله اين است كه با استحاله، موضوع جديدى غير از آن موضوعى كه به نجاستش حكم شده بود، به وجود مى آيد.،
ج) توسعه و تعميم مصداق
در تبیین نمونه ای از توسعه و تعميم مصداق باید گفت؛ از یک سو طبق منابع روايى، احتكار منحصر در چند نوع مواد غذايى خاص است؛ ولى برخى از فقها موارد احتكار را محدود به اين مواد غذايى نمى دانند، چون ملاك و معيار تشريع آن نجات مردم از تنگناهاى اقتصادى به هنگام عسر و حرج است و موضوع واقعى حرمت احتكار كمبود اقتصادى است كه سبب عسر و حرج مى شود. در نتيجه مصاديق جديدى (با گذشت زمان و تغيير مكان) بر آنچه در روايت ذكر شده، اضافه مى گردد.
ه) پيدايش مصاديق جديد
لازم به ذکر است در بستر زمان و مكان و تأثير عوامل گوناگون، مصاديق جديدى براى موضوعات احكام پديدار مى شود و مسائل جديدى را وارد فقه مى كنند؛ که احكام مخصوص به خود را طلب مىكند.
٢. تأثير زمان و مكان در احكام
هم چنین مقصود از تأثير زمان و مكان در احكام تأثير در «كيفيت اجراى حكم»، «روش هاى اجراى احكام»، «جانشينى حكم اضطرارى ثانوى به جاى حكم اولى به شكل موقت» و يا «ترجيح يك حكم الهى بر حكم ديگر آن در مقام تزاحم» است.
الف) تأثير زمان و مكان در كيفيت و روش اجراى احكام
در تبیین این مسأله می توان به نقش زمان و مكان در كيفيت اجراى مسأله «مالكيت به سبب احيا» اشاره نمود،. مثلا در زمان و مكان سبب مى شود كه فقيه كشف كند موضوع واقعى و دقيق در معادن و اراضى موات، احيا يا استخراج غير مخل به نظام و يا حقوق مردم است و چون فقيه حاكم، ضامن اجراى دقيق احكام است و بايد از تعدى و ظلم جلوگیری نماید، تأثير زمان و مكان در مقام اجراى احكام نيز ظاهر مى شود؛ به اين صورت كه مثلاً فقيه حاكم مى گويد: در چنين زمانى كه شخص واحد با ابزار مكانيكى جديد در مدتى كوتاه مى تواند هزاران هكتار زمين را احيا كند (به نحوى كه سبب به وجود آمدن فاصله زياد طبقاتى مى شود) كسى حق ندارد در احياى موات، از چنين روشى استفاده كند و يا حق ندارد بيش از فلان مقدار، احيا نمايد!.
ب) جانشينى حكم ثانوى به جاى حكم اولى در موارد اضطرار
در ادامه و در بیان نقش زمان و مکان در جانشينى حكم ثانوى به جاى حكم اولى در موارد اضطرار می توان به خوردن گوشت های حرام اشاره نمود که حکم اولی خوردن گوشت های حرام ، حرمت است، ولی در سال های قحطی به قدر ضرورت و رفع اضطرار، به وجوب حکم می گردد لیکن همين كه قحطى و كمبود پايان يافت مكلف به حكم اولى بازمى گردد.
ج) ترجيح بعضى از احكام بر بعضى ديگر (قاعده اهم و مهم)
ممكن است در زمان يا مكانى حكمى وجود داشته باشد؛ ولى با گذشت آن زمان يا تغيير آن مكان، عنوانى بر آن عارض شود كه سبب تغيير حكم گردد.
لذا در مقولۀ ترجيح بعضى از احكام بر بعضى ديگر (قاعده اهم و مهم) می توان به مثال معروف «تحريم تنباكو»اشاره نمود كه به وسيله فقيه بزرگ اسلامى، ميرزاى شيرازى انجام گرفت؛ بدین صورت که در شرايط عادى استفاده از تنباكو به نظر اين فقيه بزرگوار مجاز بود؛ ولى هنگامى كه انحصار آن به دست يك شركت انگليسى مى افتد و آن را مقدمه اى براى سلطه اقتصادى بر يك كشور اسلامى قرار مى دهد، مجاز بودن تحت الشعاع وجوب حفظ استقلال اقتصادى كشورهاى اسلامى قرار مى گيرد و حكم آن مبدل به تحريم مى شود. بر اثر استقبال عظيم مردم از حكم آن فقيه، شركت انگليسى و حكومت وقت مجبور مى شوند آن را منحل سازند و در شرايط جديد، همان فقيه حكم به اباحه و جواز مى دهد.
همچنين در شرايط فعلى كه آمريكا با تمام قدرت به حمايت از اسرائيل و ضربه زدن به كشورهاى اسلامى برخاسته، بسيارى از فقهاى اسلامى حكم به تحريم خريد و فروش مصنوعات آمريكايى داده اند، زيرا هدف مهمترى، عنوان اولى جواز را تحت الشعاع قرار داده است و اگر روزى اوضاع برگردد ممكن است اين حكم نيز به تغيير شرايط، تغيير كند.
٣. تأثير زمان و مكان در مصالح و مفاسد احكام
احكام بنابر اعتقاد محققان از اماميه و اهل سنت، تابع مصالح و مفاسد است. شراب از آن رو تحريم شده كه رجس و عمل شيطانى و موجب عداوت و كينه در ميان مردم و بازداشتن از نماز و ذكر الله مىشود، چون عقل را زايل مىكند و زوال عقل اين پيامدها را به دنبال دارد و همچنين است مسأله قمار با آلات مخصوص.
حال اگر در بعضى از موارد موضوع حكم وجود داشته باشد اما مصلحت و مفسده به موجب زمان يا مكان تغيير يابد، طبيعى است كه حكم نيز دگرگون مى شود، زيرا آن موضوع با وصف آن مصالح و مفاسد محل حكم بود و اگر اين وصف از بين برود ديگر محل آن حكم نخواهد بود. مثلاً در زمان هاى گذشته همه فقها حكم به تحريم خريد و فروش خون انسان و حيوانات مى كردند، زيرا هيچ مصلحتى در آن نبود، بلكه منبع انواع مفاسد معنوى و مادى محسوب مىشد؛ ولى امروز با گذشت زمان، خون انسان عامل نجات بسيارى از مردم (مجروحان و نيازمندان به عمل جراحى) از چنگال مرگ مى شود، بنابراين خون، همان خون است؛ ولى مفسده، تبديل به مصلحت مهمى شده است. بديهى است در اين صورت خريد و فروش خون نمى تواند حرام باشد؛ يعنى ملاك حكم تغيير يافته است.
همچنين هرگاه در زمان يا مكان خاصى شطرنج به عنوان آلت قمار محسوب نشود و عامه مردم آن را ورزش فكرى بدانند، به يقين در چنين فرضى مفاسد قمار بر آن مترتب نيست و به تعبير ديگر: عنوان كلى قمار كه داراى مفاسدى است از آن برداشته شده است، بنابراين دليلى ندارد كه حرام باشد.
٤. تأثير زمان و مكان در فهم متون (تفسير عصرى)
گاهى يك متن و نص شرعى اعم از كتاب و سنت بر اثر تغيير زمان و مكان به گونه اى نوتر و عميقتر فهميده مى شود؛ البته «فهم بهتر» حاكى از جامعيت و كامل بودن متن است كه براى هر نسلى پيام تازهاى دارد.امام صادق عليه السلام درباره قرآن مى فرمايد:« خداوند تبارك و تعالى قرآن را براى زمان و مردم خاص قرار نداده است، بنابراين، قرآن در هر زمان جديد است و نزد هر نسلى تازه است تا روز قيامت».،
وجود تفاسير گوناگون، شاهدى گويا بر تأثيرات زمان و مكان در فهم قرآن است، همين خصيصه در سنت هم كه تالى تلو وحى است، وجود دارد.
پيدايش سؤالات جديد، پديدارى نيازهاى نوين، پيدايش شرايط جديد و تنگناها در اجراى شريعت وافزايش سطح علمى مفسر از جمله عوامل موثر در فهم تازه تر و بهتر از متن است.
به عنوان نمونه بيع زمانى به معناى نقل اعيان يا تبادل مال با مال بود؛ ولى پديد آمدن شرايط جديد و پيدايش حقوق و مالكيت هاى معنوى سبب شده كه فهمى جديد از بيع پيدا شود كه بر معاوضه حقوق نيز صادق باشد؛ مانند بيع «حق سرقفلى»، يا فروش «حق نشر»، «حق اختراع»، «حق تأليف» و مانند آن.
شرايط جديد و پيدايش حقوق جديد در مجتمع انسانى، فقيه را وادار به بازنگرى در حقيقت بيع مى كند و در نتيجه سبب تجويز بيع حقوق و امتيازات مى شود.،
و یا پديد آمدن حكومت دينى و صبغه فقهى آن و حاكم شدن فقه و فقيه، مايه نگرش جديد به متون و نصوص دينى شده است، به گونه اى كه سبب گرديده هم راه حلى در چارچوب احكام اسلامى براى مسائل مستحدثه اى همانند بانكدارى، تورم، كاهش قدرت خريد پول، مسائل مربوط به راديو و تلويزيون، هنرمندى، فيلم و تئاتر، حضور زنان و غير ذلك، از متون دينى به دست آيد و هم در بعضى از فتواهاى قبلى تجديد نظر شود.
هم چنین يكى از نمونه هاى بارز اين فهم جديد، مربوط به پاك بودن اهل كتاب است؛ بسيارى از فقهاى معاصر به خلاف فقهاى دوران قبل از حكومت، فتواى به طهارت داده اند، گرچه به شكل نادر، اين فتوا سابقه نيز داشته است. به نظر مى رسد مشكلات زمانه و نياز به ارتباط وسيع و دقيق با اهل كتاب در ديدارهاى خارجى، مايه دقت بيشتر گرديده است به گونه اى كه از همان متونى كه سابقاً نجاست كفار از آن استفاده مى شد، طهارت به دست آمد. اين نيست مگر نيازها، تنگناها و فعاليت هاى حكومتى، بلكه غير حكومتى و ازدياد ارتباط با آنها؛ و البته نه به معناى تحميل حكم و تغيير حكم خداوند، بلكه به معناى كشف حكم واقعى، كه سابقا نياز چندانى به آن احساس نمى شد.
سخن آخر
در خاتمه باید گفت همراهى و همخوانى اجتهاد با عنصر زمان و مكان هيچگاه به اصول و مبانى اصيل كتاب و سنت و قواعد اجتهاد لطمه اى وارد نكرده است، زيرا فروع و احكام جزئى با ملاحظه زمان و مكان در پرتو كليات خطابات استخراج مى گردد و اصول كلى خطابات شرع همواره پابرجاست. لذا احكام اسلام تغييرى نمى كند و آنچه در واقع تغيير مى پذيرد موضوعات احكام است؛ پس خدشه اى به جاودانگى احكام وارد نمى شود.
بدین ترتيب، ملاحظه مى كنيم كه زمان و مكان مى تواند عاملى براى تغيير مصالح و مفاسد موضوعات باشد و در سايه آن حكم دگرگون شود. لذا نمونه هايى كه راقم این سطور ذكر نمود نشان مى دهد كه بنبستى در احكام اسلام وجود ندارد. بلکه شرايط جديد دقت نظر را الزامى مى كند و احكام واقعى كشف مى شود و اين خود يكى از جلوه هاى خاتميت و جامعيت اسلام است.
---------------------------------------------------------------------
عدم تصریح به نام ائمه(علیهم السلام) در قرآن
حجت الاسلام محمد عباسی سراب
مقدمه
از ظاهر آيات و روايات استفاده مي شود، که همه چيز در قرآن آمده و خداوند از ذکر مطلبي در آن فروگذار نکرده است چنانکه در قرآن مي خوانيم: «وَ نَزَّلْنا عَلَيْکَ الْکِتابَ تِبْياناً لِکُلِّ شَيْءٍ»؛ (ما اين کتاب را بر تو نازل کرديم که بيانگر همه چيز است).(١) و «ما فَرَّطْنا فِي الْکِتابِ مِنْ شَيْء»؛ (ما هيچ چيز را در اين کتاب، فرو گذار نکرديم)(٢)، در نهج البلاغه نيز آمده است: «وَ فِي القُرآنِ نبأُ ما قَبلِکُم وخَبَرُ ما بَعدِکُم وحُکمُ مَا بَينِکُم»؛ (در کتاب خدا اخبار پيشينيان و خبرهاى آينده و احکام مورد نياز شما موجود است).(٣)
از طريق اهل سنّت نيز از صحابى معروف «ابن مسعود» نقل شده: «انَّ فِيه عِلمُ الاَوَّلينَ و الآخِرِين»؛ (در قرآن علم اوّلين و آخرين است).(٤)
با اين حال، ما احکام جزئي مختلفى را مىبينيم که در قرآن نيامده مثلا، تعداد رکعات نماز، اجناس و نصاب زکات، بسيارى از مناسک حج، عدد سعى صفا و مروه و دورهاى طواف و مسائل ديگرى در زمينه حدود و ديات و آداب قضاوت و شرايط معاملات و نام ائمه و...
برخي از اهل سنّت يا وهابيان بدون توجّه به مسائلي که در قرآن نيامده با طرح اين مساله که: چرا نام حضرت علي(عليه السلام) در قرآن نيامده؟ سعي دارند از اين مساله، بر ردّ ادعاي شيعه بر ولايت ايشان استفاده کنند. سعي ما در اين مقاله ردّ اين ادعاها و شرح و بياني در اطراف اين مسائل مي باشد.
معرفي جانشينان رسول الله(صلي الله عليه وآله) در قرآن
آنچه در بحث جانشين رسول الله(صلي الله عليه و آله وسلم) مهم است، معرفي او براي مسلمانان است زيرا در جاي خود به اثبات رسيده است که اين مقام انتصابي است و اين چنين فردي بايد توسّط خداوند انتخاب شود؛ حال چه اشکال دارد که اين معرفي در قرآن با ذکر اوصاف باشد سپس رسول خدا اين فرد را با ذکر نام و نشان دادن مصداق به مردم بشناساند.
ما وقتي به قرآن مراجعه مي کنيم، مي بينيم خداوند به دو طريق افراد را معرفي کرده است، گاهي افراد را به نام معرفي کرده، مانند برخي از پيامبران که در سوره مريم از آنها نام مي برد و مي گويد: «اذْکُرْ فِي الْکِتابِ إِبْراهيمَ... وَ اذْکُرْ فِي الْکِتابِ مُوسى... وَ اذْکُرْ فِي الْکِتابِ إِسْماعيلَ ... وَ اذْکُرْ فِي الْکِتابِ إِدْريسَ ... »(٥).
بعضي اوقات هم فرد مورد نظر را با اوصاف معرّفي کرده، مانند داستان حضرت سليمان(عليه السلام)، که مي فرمايد: «قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتاب...»؛ (کسى که دانشى از کتاب (آسمانى) داشت گفت...).(٦)،(٧)
در عرف مردم نيز همين دو روش در مقام معرّفي افراد جاري است و از روش دوم چه بسا بيشتر هم استفاده مي کنند.
حضرت آيت الله مکارم شيرازي(دام ظله) مي فرمايند: « چه بسا معرفي از طريق ذکر فضائل و خصوصيات، راه بهتري براي معرفي افراد باشد زيرا اسم افراد اختصاصي نيست و احتمال سوء استفاده از آن توسط ديگران مي باشد کما اينکه در مورد حضرت مهدي (عج) برخي سوء استفاده کرده و نام فرزندان خود را مهدي يا محمد مي گذاشتند، «على» هم فقط نام حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) نبوده، همانگونه که «ابوطالب» تنها کنيه پدر بزرگوارش نبوده است، بلکه نام و کنيه افراد متعدّدى در ميان عرب «على» و «ابوطالب» بوده، بنابراين اگر نام «على» صريحاً در قرآن ذکر مى شد، شايد افرادي آن را بر «على» ديگرى تطبيق مى کردند»(٨) يا لااقل چنين احتمالي در اينصورت مي رود و حال آنکه در روش ديگر چنين احتمالي نمي رود بدين جهت بهتر همان است که با ارائه ويژگى ها و صفات ممتاز و منحصر به فرد حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) به معرّفى او پرداخته شود، تا قابل تطبيق بر هيچ کس، جز وجود مقدّس آن حضرت نباشد.
شايد بگوييد: شما که معتقديد قرآن از طريق بيان خصوصيات و صفات ائمه(عليه السلام) را معرفي کرده است، اين معرفي در کدام آيه و در کدام سوره است؟ مي گوييم خداوند در چندين آيه به اين مهم پرداخته است که در اين مجال به سه تا از اين آيات مي پردازيم.
سوره مائده آيه ٥٥ مي فرمايد: «إِنَّمَا وَلِيُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»؛ (ولىّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و کسانى که ايمان آورده اند : همان کسانى که نماز برپا مى دارند و در حال رکوع زکات مى دهند). بنابر تصريح بسياري از علماي اهل سنت، اين آيه درباره امير المؤمنين(عليه السلام) نازل شده است. چنانکه قاضي عضد الدين ايجي(متوفاي٧٥٦) و برخي ديگر از علماي اهل سنت در اين باره مي گويند: «وأجمع أئمّة التفسير أنّ المراد علي»؛ (پيشوايان و بزرگان در تفسير قرآن، اتفاق و اجماع دارند که مراد علي(عليه السلام) است)(٩).
فراز آخر اين آيه با ضمير جمع آمده است تا بفهماند که هرچند فعلاً يک مصداق دارد ولي در ادامه ديگر مصاديق آن که ائمه معصومين(عليه السلام) مي باشند يکي پس از ديگري در طول زمان داراي اين مقام خواهند بود.
همچنين در آيه ٥٩ سوره نساء (اولوالامر) مي فرمايد: « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْکُم... »؛ (اى کسانى که ايمان آورده ايد! اطاعت کنيد خدا را! و اطاعت کنيد پيامبر خدا و اولو الأمر (= اوصياى پيامبر) را)، منظور از اولوالامر به تصريح روايات، ائمّه دوازده گانه شيعه مي باشند.(١٠)
آيه ١١٩ سوره توبه معروف به آيه صادقين هم يکي ديگر از اين آيات است که از آن ولايت تمام ائمه(عليهم السلام)، به تصريح روايات سني و شيعه استفاده مي شود. خداوند مي فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقينَ»؛ (اى کسانى که ايمان آوردهايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، و با صادقان باشيد) بسياري از علماي اهل سنت مانند علّامه گنجى در کتاب «کفاية الطّالب» و «ابن جوزوى» در «تذکرة» مى گويند: « قال علماء السّير معناه کونوا مع علىّ و اهل بَيْته».(١١)
سواي آنچه ذکر شد جالب است بدانيم که بر اساس برخي روايات واژه «عليّ» در دو مورد از جاهايي که در قرآن آمده به حضرت علي(عليه السلام) تفسير شده است:
١. آية ٤ سورة زخرف: «وَ إِنَّهُ فِيَّ أُمِّ الْکِتَـَبِ لَدَيْنَا لَعَلِيُّ حَکِيم» (١٢)
٢. آية ٥٠ سورة مريم: «وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا» (١٣)
قرآن و بيان کليّات
يک نکته که در مراجعه به قرآن نبايد از خاطر دور داشت اين است که قرآن در طرح بسياري از مطالب، بصورت کلي از آنها ياد کرده و از ورود به جزئيات آن صرف نظر کرده است(١٤) مثلا مي فرمايد: «اقيموا الصلاه»، و رکعات و شرايط و اعمال نماز را نگفته، يا مي گويد: «آتوا الزکاه» ولي موارد وجوب زکات و... را بيان نمي کند، البته گاهي قواعد کليّه و عمومات و اطلاقاتي ذکر کرده که بسيارى از مسائل مورد نياز را مىتوان با مراجعه به آنها بدست آورد، مثلا، در فقه، علما از آياتي همچون آيه «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُود» (١٥) در مبحث معاملات، و آيه «وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْکُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» (١٦) در ابواب عبادات، و آيه «ولا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ»(١٧) در حقوق والدين، استفاده هاي زيادي مي کنند. ولي بدون شک وقتي به قرآن مراجعه مي کنيم مي بينيم بسياري از جزئيات در قرآن نيامده و از اين قواعد کلي هم قابل برداشت نيست.
علت پرداختن قرآن به کليات هم روشن است زيرا قرآن به عنوان پيام هدايت الهي براي همة انسان هاست، و همه زيرساخت هاي زندگي مادي و معنوي آدمي را در بر مي گيرد و به همة قلمروهاي زندگي مادي و معنوي، فردي، اجتماعي، اخلاقي، دنيوي و اخروي توجه کرده است. به طور طبيعي همة اين مطالب را نمي توان در يک کتاب به طور تفصيلي بيان کرد. بلکه ميبايست اصول کلي و محوري و راه گشا به عنوان متن تغيير ناپذير آورده شود. تفصيل شاخه هاي فرعي آن نيز بر عهدة پيامبران و جانشينان او و عقل و درايت مردم هدايت شده واگذار مي گردد.
(١٨) چنانکه در روايات آمده، دقيقا همين سؤال را ابو بصير که يکي از شاگردان امام صادق(عليه السلام) مي باشد از ايشان پرسيد.(١٩) و ايشان در پاسخ، به اين سبک خاصّ قرآن اشاره کرد و فرمود: «وقتى براى پيامبر(صلي الله عليه وآله) آيه نماز نازل شد، خدا در آن سه رکعت و چهار رکعت را نام نبرد، تا آن که رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آن را شرح داد. آيه زکات نازل شد، خدا نام نبرد که بايد از چهل درهم يک درهم داد تا رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آن را شرح داد. و آيه حج نازل شد و نفرمود به مردم که هفت دور طواف کنيد تا آن که رسول خدا صلي الله عليه و آله آن را براى مردم توضيح دادند. «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ» درباره على و حسن و حسين(عليهم السلام) نازل شد و رسول خدا(صلي الله عليه وآله) درباره على(عليه السلام) فرمود: « هر که من مولا و آقاى اويم، على(عليه السلام) مولا و آقاى او است؛ و فرمود من به شما وصيت مىکنم درباره کتاب خدا و خاندانم؛ زيرا من از خداى عزوجل خواستهام ميانشان جدايى نيفکند تا آنها را کنار حوض به من رساند. خدا اين خواست مرا برآورد....»(٢٠)
امام باقر(عليه السلام) هم در اين مورد مي فرمايند: خدا نماز را بر پيغمبر(صلي الله عليه وآله) نازل کرد و اسمي از سه يا چهار رکعت آن نبرد تا اينکه رسول خدا آن را توضيح داد و نيز فريضه حج را نازل فرمود، ولي تعداد طوافهاي هفتگانه آن را نازل نکرده تا پيغمبر(صلي الله عليه وآله) آن را تفسير کرد؛ همين طور است امامت ما؛ خداوند آية «أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أُوليالأمر منکم» را نازل و پيامبر اولوالأمر را به ائمه اثنيعشر تفسير فرمود و اگر ساکت ميشد و بيان نکرده بود، آلعباس و آلعقيل و يا ديگران مدعي ميشدند که مراد از اوليالأمر ماييم...(٢١)
جالب اينکه در مساله امامت و ولايت، خداوند غير از بيان کلي مطلب(٢٢)؛ که در آنها بر ضرورت وجود امامت تصريح شده به برخي از جزئيات هم اشاره شده است مثلاً در آيه «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ»؛ (پيمان من، به ستمکاران نمى رسد!) (٢٣) مي گويد که امام نبايد سابقه ظلم داشته باشد يا در آيه ديگري مصداق آنها را با ذکر صفات، مشخص کرده است: «إِنَّما وَلِيُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون»؛ (سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها که ايمان آوردهاند؛ همانها که نماز را برپا مى دارند، و در حال رکوع، زکات مى دهند)(٢٤) که در اين آيه به طور خاص حضرت علي(عليه السلام) را براي آنان که در زمان رسول الله بودند مشخص کرده و ما که در آن دوران نبوديم هم از طريق کتب حديث و تاريخ مصداق آن را مي يابيم.
با دقت در آيات گذشته و ديگر آياتي که در مورد اهل بيت(عليهم السلام) آمده مي توان گفت شيوه قرآن مجيد در رابطه با ائمه هدي(عليهم السلام) به ويژه اميرالمومنين(عليه السلام) و خانواده آن حضرت اين است که به معرفي ((شخصيت)) ممتاز و برجستگيهاي آنان بپردازد نه به معرفي ((شخص)) مانند: آيه «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً » (٢٥) و همچنين آيه تطهير و آيه ولايت که در آيه اول اوج ايثار در شدت نياز و در آيه دوم طهارت مطلق از هر کژي و کاستي و عيب و گناه و در آيه سوم تلفيق دو عبادت بزرگ با يکديگر همراه با اوج اخلاص و خدادوستي نمايان گرديده است.
اين شيوه حکمتهاي متعددي دارد اولاً معرفي شخصيت معرفي الگوهاست و در نتيجه جامعه را به سمت تعقل و ژرف انديشي و توجه به ملاکها و فضايل و امتيازات واقعي سوق مي دهد.(٢٦) و معرفي شخصيت زمينه ساز پذيرش معقول است در حالي که معرفي شخص در مواردي موجب دافعه مي شود. اين روش بويژه در شرايطي که شخص از جهاتي تحت تبليغات سوء قرار گرفته باشد يا جامعه به هر دليلي آمادگي پذيرش وي را نداشته باشد بهترين روش است. و اين مساله دقيقا در مورد اميرالمومنين(عليه السلام) و اهل بيت(عليهم السلام) وجود داشته است. واقعيت آن است به استثناي اندکي از مومنان برجسته اکثريت جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بيت(عليهم السلام) به ويژه اميرالمومنين(عليه السلام) پذيرش نداشتند و پيامبر(صلي الله عليه وآله) نيز در مقاطع مختلف با دشواريهاي زيادي آن حضرت را مطرح ميساختند و در هر مورد با نوعي واکنش منفي و مقاومت روبرو مي شدند. زيرا بسياري از آنان کساني بودند که تا چند صباحي قبل در صف معارضين اسلام قرار داشتند و روياروي خود شمشير امام علي(عليه السلام) را ديده و از همان جا کينه وي را به دل گرفته بودند چنانکه حضرت فاطمه زهرا(سلام الله عليها) نيز يکي از علل رويگرداني مردم از آن حضرت را همين نکته (نکير سيفه) بيان فرمودند. در ثاني تفکرات و سنن غلط جاهلي هنوز برانديشه مردم حاکم بود و اموري مانند سن و ... را در امور سياسي دخيل مي دانستند و لذا به خاطر جوان بودن حضرت علي(عليه السلام) وي را چندان شايسته براي رهبري جامعه نمي دانستند. و ثالثاً اين تفکر خطرناک در سطح جامعه رايج بود و توسط کساني تبليغ مي شد که پيامبر(صلي الله عليه وآله) درصدد آن است که خويشان خود را براي هميشه بر مسند قدرت و حکومت بنشاند و در اين راستا خدمات ارزنده پيامبر را نيز نوعي بازي سياسي تفسير مي کردند که براي چنگ اندازي به حکومت براي خود و اهل بيتش انجام داده است. اين مساله چنان بالا گرفته بود که روز غدير پس از معرفي اميرالمومنين(عليه السلام) يکي از حاضران صدا زد «خدايا! ما را گفت که از سوي خدا آمده و کتاب الهي آوردهام و ما پذيرفتيم و اکنون مي خواهد داماد و پسر عمش را بر ما حاکم و مستولي سازد اگر او راست ميگويد سنگي از آسمان ببار و مرا بکش!!» اکنون اين سوال پديد مي آيد که آيا در چنين وضعيتي تا چه اندازه صلاح بوده است نام آن حضرت و يا ائمه(عليه السلام) بعد از ايشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟
سنت و بيان جزئيات
با توجه به اينکه گفتيم، بسياري از جزئيات مسائل مختلف در قرآن بيان نشده است جا دارد اين سؤال مطرح شود که براي بدست آوردن جزئيات در اينگونه مسائل چه کنيم؟ مرجع کيست؟ آيا قرآن براي اين بخش از مسائل فکري کرده است؟
قرآن کريم، مفسر قرآن و يکى از منابع اصلى دريافت احکام الهى و معارف اسلامى را «سنّت پيامبر» مى شمارد و مى گويد: «أَنْزَلْنا إِلَيْکَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نزل اليهم»؛ (ما اين ذکر (= قرآن) را بر تو نازل کرديم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها روشن سازى)(٢٧)
سيوطي از «اوزاعى» نقل مىکند که در تفسير آيه « نَزَّلْنا عَلَيْکَ الْکِتابَ تِبْياناً لِکُلِّ شَيْء(٢٨). قال: بالسّنّة»؛ (گفت منظور اين است که به وسيله سنّت همه حقايقى که در قرآن وجود دارد، کشف مى شود).(٢٩)
پيامبر نيز طبق صريح «حديث ثقلين»، اهل بيت و عترت خود را نيز به عنوان يکى از منابع مطمئن احکام و معارف اسلامى معرفى فرموده است، در اين مورد امام صادق(عليه السلام) مي فرمايند: «کِتابَ اللَّهِ فِيهِ نَبَأُ ما قَبْلِکُمْ وَ خَبَرُ ما بَعْدِکُمْ وَ فَصْلُ ما بَيْنَکُمْ وَ نَحْنُ نَعْلَمُهُ»؛ (در کتاب خدا اخبار پيشينيان و خبرهاى آينده و آنچه سبب مى شود که اختلاف را ميان شما حل کند، وجود دارد و ما همه آنها را مى دانيم).(٣٠)
در ثاني از روايات مختلف اسلامى به خوبى استفاده مى شود که قرآن ظاهر و باطنى دارد، ظاهر آن معانى و مفهوماتى است که در دسترس همه قرار گرفته و از آن بهره مند مى شوند، ولى باطن آن معانى و مفاهيم ديگرى است که تنها در اختيار پيامبر و پيشوايان معصوم قرار دارد.(٣١)
نکته ديگر اينکه خداوند در قرآن، اطاعت از پيامبر صلي الله عليه و آله را اطاعت از خود مي داند و بيش از ٢٠ بار بر آن تاکيد مي کند(٣٢) و مي گويد پيامبر براي شما اسوه است(٣٣) يعني اعمال او را، رفتار او را، گفتار او را ما تاييد مي کنيم.
در ثاني؛ مگر ذکر تمام مسائل مربوط به هدايت انسانها، اعم از مهم و غير مهم، در يک جلد کتاب چند صد برگي، شدني است؟ حتما لازم است براي تفسير متن آسماني، شخصي آسماني معرفي شود، و تا معرفي نشود دين کامل نميشود، لذا با انزال آخرين آيه از قرآن، صحبت از «اَليَوم اَکمَلتُ لَکُم دينَکُم» نشد؟ ولي وقتي در کنار قرآن، مفسري آسماني تعريف شد، اکمال دين و نا اميدي کفار مطرح شد(٣٤).
حال ببينيم آيا پيامبر(صلي الله عليه وآله) هم نسبت به انتخاب وصي اقدامي کرده است؟ پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله در همان آغاز رسالت در جريان انذار قومش که خداوند مي فرمايد: «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَکَ الْأَقْرَبِينَ»؛ (و خويشان نزديکت را هشدار ده.)(٣٥) اقدام به اين مهم نموده است، طبق روايات صحيح و به شهادت بزرگان اهل سنت، پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) در همان جلسه دست حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را گرفت و فرمود : «هَذا اَخِي وَوَصِيّي وَخَلِيفَتِي مِن بَعدِي»؛ (اين برادر من ، و وصي من و خليفة من بعد از من است) و در مواقع ديگر هم طي رواياتي، تعداد امامان را «دوازده نفر» معرفي مي کند: «يَکُونُ بَعدِي اِثنَا عَشَراً اميراً کُلُهُم مِن قُرَيش» (٣٦) يا «اِثنَا عَشَرَ کَعَدَدِ نُقَبَاءِ بَنِي اِسرَائِيل» (٣٧) و در برخي ديگر از رواياتي هم علاوه بر تعداد ائمه اطهار (عليهم السلام)به نام آنها تصريح کردهاند، که در منابع فريقين بيان شده: مثلا از جابربنعبدالله انصاري نقل شده است: وقتي خداي عزوجل آيه شريفه: «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ...» را بر پيامبر گراميش نازل کرد، به آن حضرت گفتم: يا رسولالله! خدا و رسولش را شناختيم، اوليالامر که خداوند اطاعت آنان را در ادامة اطاعت تو قرار داده کيست؟ فرمود: اي جابر! آنان جانشينان مناند و امامان مسلمانان بعد از من که اولشان علي بن ابي طالب و سپس حسن و آنگاه حسين و بعد از او علي بن الحسين و سپس محمد بن علي است که در تورات معروف به باقر است، و تو به زودي او را درک خواهي کرد. چون او را ديدار کردي از طرف من سلامش برسان.
و سپس صادق جعفر بن محمّد آنگاه موسي بن جعفر و پس از علي بن موسي و پس از او محمد بن التقي و پس از علي بن محمد النقي و آنگاه حسن بن علي و... آخرين امام همنام من است، که هم، نامش نام من (محمّد) و هم، کنيهاش کنية من (ابوالقاسم) است. او حجت خدا بر روي زمين و بقيةالله و يادگار الهي در بين بندگان خدا و پسر حسن بنعلي است.(٣٨)،(٣٩)
لازمه عدم ذکر، عدم پذيرش نيست
اگر قرار باشد ملاک ما در رد يا اثبات چيزي، ذکر يا عدم ذکر آن در قرآن باشد، بايد بسياري از معتقدات مسلم و قطعي ميان تمام مسلمانان را کنار بگذاريم. در ثاني از آنچه گذشت معلوم شد که خود قرآن هم با اين ملاک موافق نيست و ما را به کلام و عمل رسول الله صلی الله علیه و آله(٤٠) ارجاع داده است و ثالثا عبوديت افراد در اطاعت از اوامر الهي چگونه مي توانست مورد امتحان قرار گيرد، اگر قرار باشد در هر کاري که خدا از ما خواسته حکمت آن را از خدا بخواهيم پس فرق خدا با غير او در چيست؟ آيا حکمت خدا و علم او و مصلحت سنجي او در مورد بندگانش زير سؤال نمي رفت؟.
خداوند در قرآن انبياء را به سه صورت ذکر کرده است برخي را نام برده و سرگذشت آنها را هم آورده و برخي از آنها را فقط نام برده و سخن ديگري در مورد آنها نفرموده است و برخي از آنها را فقط ياد کرده ولي نامي از آنها نبرده است پس برخي از انبياء هم در قرآن فقط توصيف شده اند و به نام آنها اشاره اي نشده که عبارتند از: اشموئيل(عليه السلام)(٤١) که در مورد ايشان مي فرمايد: «وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُم» (٤٢) و همچنين يوشع(عليه السلام) که در مورد ايشان مي فرمايد: «وَ اِذْ قالَ مُوْسى لِفَتهُ» که به اعتقاد بسيارى از مفسّران، منظور در اين جا يوشع بن نون است و ارميا(عليه السلام) که در مورد ايشان هم مي فرمايد: «اَوْ کَالَّذِى مَرَّ عَلى قَرْيَة» (٤٣). هر چند بعضى او را عزير يا خضر مى دانند؛ ولى در روايتي، امام باقر(عليه السلام) نام او را ارميا ذکر کرده اند و خضر(عليه السلام) که در آيات متعدد سوره کهف از جمله آيه ٦٥، به عنوان «عبداً من عبادنا» ذکر شده است هرچند نام ايشان صريحاً در اين آيات نيامده است؛ ولى طبق مشهور او نيز از پيامبران الهى بوده است. در آيات سوره کهف قرائن متعددى نيز براى آن وجود دارد.(٤٤)
علاوه بر اين بسياري از انبياء نه نامي از آنها در قرآن آمده و نه يادي از آنها شده است ولي اين دليلي براي انکار آنها نمي شود چون خداوند بطور کلي فرموده است: «وَ لَقَدْ أرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ مَنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْک...» (٤٥)؛ (پيش از تو رسولاني فرستاديم که سرگذشت گروهي را براي تو ذکر کرديم و سرگذشت گروهي را ناگفته گذاشتيم.» اين قضيه مانند جريان ذکر نام ائمه(عليه السلام) در قرآن است که با تاکيد آيات بصورت کلي بر وجود آنها و همچنين توصيف آنها در قرآن نمي توان تنها به بهانه ذکر نشدن نام آنها، آنها را انکار کرد. چه بسا در اين جا هم مانند نام انبيائي که در قرآن ذکر نشده، لزومي بر ذکر آنها در قرآن نبوده لذا از ذکر آنها صرف نظر شده است.
تدبير خداوند در صيانت از قرآن
دليل ديگري که مي توان به آن اشاره کرد اين است که خداوند متعال وعده حفظ قرآن را با صراحت تمام اعلام کرده است(٤٦)؛ اما راه حفظ آن را نفرموده، مي تواند از راه غيب باشد که دست و زبان هر تحريفگري را قطع کرده تا کسي قرآن را کم و کاست نکند و يا چيزي بر آن نيفزايد يا از راه علل و عوامل عادي، اگر نام علي(عليه السلام) و ساير ائمه(عليهم السلام) با صراحت تمام در قرآن مي آمد، الفاظ قرآن را هم دستخوش تحريف کرده و از پذيرش ولايت امري آن امامان معصوم(عليهم صلوات الله) سر باز مي زدند، لذا بايد تدابيري گرفته مي شد تا قرآن از تحريف در امان بماند و اين خود تدبيري در جهت صيانت از قرآن بود.
شهيد مطهري(ره) در اين مورد مي نويسد: «به طور کلى در قرآن آياتى که در مورد اهل بيت(عليهم السلام) است و مخصوصا آياتى که لااقل از نظر ما شيعيان، در مورد اميرالمؤمنين(عليه السلام) است، يک وضع خاصى دارد و آن اينکه در عين اين که دلائل و قرائن بر مطلب در خود آيه وجود دارد. گويى يک کوششى هست که اين مطلب در لابلاى مطالب ديگر يا در ضمن مطلب ديگرى گفته شود و از آن گذشته شود.»(٤٧)
تدبير خداوند در صيانت از ائمه (عليهم السلام)
بدون شک کساني که براي غصب خلافت برنامه ريخته و براي خلع سلاح نهايي وارثان حقيقي آن، دست آنها را از اموال دنيايي که حق آنها بوده به بهانه هاي واهي خالي مي کنند، هيچ بعيد نبود که اگر نام آنها در قرآن تصريح مي شد و هيچ راهي براي کنار زدن آنها اعم از تأويل آيه يا انطباق آن بر ديگري نداشتند خود آنها را از بين مي بردند تا راه را براي رسيدن به هواهاي نفساني خود باز کنند.
لذا در روايات مي خوانيم که پيامبر(صلي الله عليه وآله) چون زمينه حسادتها را در بين مردم مي ديدند به اميرالمؤمنين(عليه السلام) توصيه کردند در برابر آنان مقاومتي تا سر حد مرگ از خود نشان ندهد، چرا که منافقان ثابت کرده اند که در محو تمامي آثار نبوت همتي بس بلند دارند،(٤٨) و امکان اينکه يکسره اصل نبوت و قرآن زير سؤال رود وجود داشت، لذا خداوند به پيامبر دستور ميدهد با معرفي اميرالمؤمنين(عليه السلام) تبليغ خود را کامل کرده، نگران باقي قضايا نباشد و اين خود تدبير حکيمانه خداوند در حفاظت از اين شجره مقدسه از گزند بد خواهان بوده است.
حضرت آيت الله سبحاني در اين مورد مي فرمايند: «چه بسا ذکر نام ائمه سبب ميشد که آزمندان حکومت و رياست به نسلکشي بپردازند، آنها براي اينکه از تولد آن امامان جلوگيري کنند، هيچ بعيد نبود همچنانکه درباره حضرت موسي(عليه السلام) رخ داد به نسل کشي اهل بيت دست بزنند. لذا درباره حضرت مهدي(عج) هم که در احاديث تاکيد به نسب و خاندان ايشان شده بود، مي بينيم حساسيتهاي فراواني پديد آورد و خانه حضرت عسکري(عليه السلام) مدتها تحت نظر و مراقبت بود تا فرزندي از او به دنيا نيايد و در صورت تولد، هر چه زودتر به حيات او خاتمه دهند». (٤٩)
عدم تأثيرذکر نام ائمه(عليهم السلام) در هدايت يا گمراهي
برخي شايد فکر کنند که اگر نام ائمه(عليهم السلام) در قرآن ذکر مي شد ديگر هيچ کس جرأت مخالفت با آن را نداشت و همه مي پذيرفتند لذا باعث هدايت جامعه و جلوگيري از انحراف امت مي شد. ولي ما معتقديم که حتي اگر نام ائمه(عليهم السلام) هم در قرآن ميآمد ، پيروان سقيفه حاضر نبودند بپذيرند ؛ چنانچه خلفا در بسياري از احکام و مسائل بر خلاف صريح قرآن عمل کرده و حکم آنرا نپذيرفته اند همانند:
الف) خليفه اول با آوردن حديثي که تنها خود شاهد صدور آن از پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) بود، بر خلاف آيات صريح قرآن(٥٠) ارث بردن از پيامبران را انکار و فدک را از حضرت فاطمه(سلام الله عليها) پس گرفت.
ب) در قرآن آيه صريح داريم که فرموده: «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآَتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً»؛ (و زنانى را که متعه کرده ايد ، مَهرشان را به عنوان فريضه اى به آنان بدهيد). (٥١) روايات فراواني هم حکايت از وجود متعه در صدر اسلام دارد(٥٢) چنانکه قرطبي، مفسر سني ميگويد: «وقال الجمهور المراد نکاح المتعة الذي کان في صدر الإسلام ؛ مراد از اين «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ » نکاح متعه است که در صدر اسلام رايج بوده.»(٥٣) ولي مي بينيم جناب خليفه دوم آنرا ممنوع مي کند حال به نظر شما اگر نام امام علي عليه السلام هم در قرآن آمده بود، احتمال نداشت که بگويند: « ان الله تبارک و تعالي قد عين علياً للإمامة ولکن عمر عزله!»
ج) خليفه دوم آيه ي «فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ» (٥٤) را منسوخ اعلام کرد و دستور داد تا بدان عمل ننمايند.
د) قرآن کريم در باره ي پيامبر(صلي الله عليه وآله) مي فرمايد : «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى ، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى ،عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى» (٥٥) ولي وقتي پيامبر(صلي الله عليه وآله) قلم و دوات براي نوشتن خواست تا بدان وسيله جلوي ضلالت امت را بگيرد، گفتند: اين مرد هذيان مي گويد(٥٦)، در حاليکه اين خلاف صريح قرآن است.
ه) خداوند در آيه ٣٤ سوره توبه ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ کَثيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ يَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها في سَبيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليمٍ»؛ (اى کسانى که ايمان آورده ايد! بسيارى از دانشمندان (اهل کتاب) و راهبان، اموال مردم را بباطل مى خورند، و (آنان را) از راه خدا باز مى دارند و کسانى که طلا و نقره را ذخيره مى سازند، و در راه خدا انفاق نمى کنند، به مجازات دردناکى بشارت ده!)
عثمان چون خودش زراندوز بود، اهل انفاق در راه خدا نبود، طبق قرآن مستحق عذاب بود، لذا براي اينکه مشمول قسمت پاياني آيه نباشد سعي داشت واو را حذف کند.(٥٧) که ابوذر (رحمة الله علية) به شدت مخالف مي کرد لذا تبعيد شد.(٥٨) و عثمان هم موفق به چنين کاري نشد.(٥٩)
از توجه به اين موارد معلوم مي شود که غاصبان خلافت از هيچ تلاشي براي بازي کردن با قرآن و نابودي دين فروگذار نميکردند، علامه اميني (ره) در اين زمينه مي نويسد: « نبي مکرم اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مطلع بود کسانى هستند که بر علي عليه السلام رشک مي برند چنانکه در قرآن بدان اشعار شده(٦٠) و نيز اشخاصي هستند که با آن جناب کينه مي ورزند و در دسته اهل نفاق افرادى هستند که بر مبناى خونهاى جاهليّت دشمنى با او را در دلهاى خود نگاه داشته اند، و بعد از حضرتش بر مبناى حرص و آز، آنها که فکر سرورى و رياست و افزايش بهره هاى مادى در مغز خود مى پرورانند حوادث ناگوارى رخ خواهد داد و جنب و جوش هايى بکار خواهد افتاد، و علي عليه السلام هم به حکم حق خواهى و عدالت، آرزوها و اطماع آنها را اجابت نخواهد کرد و آنها را به جهت بى تجربگى و بي کفايتى لايق و سزاوار مقامهائي که چشم طمع بدان دوخته اند نخواهد دانست؛ آنها هم بر سر مخالفت و رزم جوئى با او رفته و اوضاع را آشفته خواهند نمود.»(٦١)
در نتيجه ذکر نام ائمه(عليهم السلام) در قرآن هم مساوي با پذيرش آن توسط مردم و هدايت آنها نمي شد. چنانکه در قرآن کريم خداوند به اين عدم پذيرش مردم حتي در صورت ذکر نام، در مورد قوم بني اسرائيل تصريح کرده مي فرمايد: «وَ إِذْ قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَني إِسْرائيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبين»؛ (و (به ياد آوريد) هنگامى را که عيسى بن مريم گفت: «اى بنى اسرائيل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم در حالى که تصديق کننده کتابى که قبل از من فرستاده شده (= تورات) مى باشم، و بشارت دهنده به رسولى که بعد از من مى آيد و نام او احمد است!» هنگامى که او (= احمد) با معجزات و دلايل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: «اين سحرى است آشکار).(٦٢)
چنانکه مشاهده شد خداوند مي فرمايد که ما رسول خاتم را حتي با ذکر نام در کتب آسماني مسيحيان معرفي کرديم ولي آنها نپذيرفتند، لذا نبايد با اطمينان گفت اگر ذکر مي شد همه مي پذيرفتند، خير بلکه تاريخ شهادت مي دهد هوي و هوس بسياري از مواقع افراد را وادار بر مخالفت با حق و حقيقت مي کند.
ذکر نام و عدم جلوگيري از اختلاف
برخي مي گويند که: اگر نام ايشان در قرآن ذکر مي شد جلوي اينهمه اختلاف و خونريزي، که بخاطر خلافت در طول تاريخ انجام شده، گرفته مي شد و اگر کسي حرفي مي داشت او را به قرآن ارجاع مي دادند و او هم با مشاهده نام آنها، ديگر ادعايي نمي داشت! در پاسخ بايد گفت که مسائل زيادي در طول تاريخ باعث خونريزي بين مردم مي شده ولي خداوند آنها را بطور مشخص در قرآن بيان نکرده است مانند اينکه آيا صفات خدا عين ذات اوست يا زائد بر ذات؟ حقيقت صفات خبري مانند استواري بر عرش، دست داشتن خدا و... چيست؟ حدوث يا قدم کلام خدا و... در ثاني ما مي بينيم که گاهي صحابه از اوامر صريح رسول الله صلي الله عليه و آله که خداوند دستور ايشان را به منزله دستور خود مي داند آنهم در ايام حضورش سرپيچي مي کردند مثل گروهي که به خاطر جمعآوري غنيمت در جنگ احد، تنگنه را رها کردند، و همين باعث شد که دشمن، جنگ باخته را ببرد يا از اين هم بالاتر جريان سپاه اسامه است، که پيامبر لشگري را به فرماندهي اسامه بن زيد تجهيز کرد و فرمود: خدا لعنت کند هرکه از لشگر اسامه جا بماند، اما عدهاي مانند ابوبکر و عمر به طمع خلافت اطاعت نکردند و لعنت پيامبر را به جان خريدند و ماندند.
اختلاف و سرپيچي از اولياي الهي در امتهاي قبلي هم سابقه دارد با آنکه خداوند بر ايشان ابهامي را باقي نگذاشته است و نام رهبران الهي را ذکر کرده است. به چند مورد که در قرآن هم به آننها اشاره شده توجه کنيد:
١- قوم حضرت موسي عليه السلام در غيبت ١٠ روزه با آنکه ايشان هارون عليه السلام را به جانشيني انتخاب کرده بود،(٦٣) باز هم دچار سرپيچي و انحراف شدند جلوي تخلف قومش از هارون عليه السلام را نگرفت(٦٤) و حتي به دنبال کشتن هارون عليه السلام بودند؟(٦٥)
٢- قومي از بنيإسرائيل از پيامبرشان خواستند تا براي آنان فرمانروائي مبعوث کند... و پيامبرشان به آنها گفت: «خداوند طالوت را براى زمامدارى شما مبعوث کرده است.»(٦٦) ولي قوم او به بهانه فقير بودنش با او مخالفت کردند.
٣- علماء مسيح و يهود به آمدن پيامبر بشارت ميدادند و اوصاف ايشان را سينه به سينه نقل و در کتابهاشان مي نوشتند، و اوصاف ايشان آنقدر واضح بود که همانند فرزندانشان او را مي شناختند(٦٧)، اما مي بينيم وقتي ايشان مبعوث شدند، بخاطر متاع دنيا سر به مخالفت گذاشتند.(٦٨) و حقيقت را کتمان کردند.
نتيجه
خلاصه و نتيجه بحث اينکه با وجود تصريح و مشخص شدن مصداق امام پس از رسول الله صلی الله علیه و آله در قرآن آنهم به گونه اي که هرگونه شک و ترديد را از بين مي برد، ديگر نيازي به ذکر نام ايشان در قرآن نبوده و روش قرآن در ارائه مطالب اين نيست که تمام مطالب را به نحو تمام و کمال بازگو کند بلکه از سير در آيات و رواياتي که بسياري از آنها در لابلاي بحث آمد چنين بدست مي آيد که خداوند مردم را براي بيان يا حتي طرح اوليه بسياري از مطالب به رسول خود ارجاع مي دهد و ايشان نيز سواي از تصريح قرآن و بلکه به دستور آن، حضرت علي عليه السلام را در مواقع مختلف با نشان دادن و تصريح به نام و... براي جانشيني پس از خود معرفي کرده اند و براي پس از ايشان، فرزندانشان را يکي پس از ديگري با ذکر نام مشخص کرده اند. سواي از اين مطالب، اگر نام ائمه عليهم السلام در قرآن ذکر مي شد تبعاتي داشت که به مصلحت جامعه اسلامي نبود لذا خداوند از اين کار صرف نظر کرده است، و معتقديم هر انسان با انصافي در صورت توجه و تعمق در اين مطالب و رجوع به منابع تاريخي، با کنار گذاشتن تعصب، حقيقت را خواهد يافت.
و السلام علي من اتبع الهدي
پي نوشت:
(١). سوره نحل، آيه٨٩.
(٢). سوره انعام، آيه ٣٨.
(٣). نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص٥٣٠، حکمه [٣١٩] ٣١٣ .
(٤). الدر المنثور فى تفسير المأثور، ج٤، ص١٢٧، قوله تعالى و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شيء .
(٥). سوره مريم، آيات ٤١، ٥١، ٥٤ و ٥٦.
(٦). سوره نمل، آيه ٤٠.
(٧). برگرفته از سخنان آيت الله سبحاني در افق حوزه، ٣/٥/١٣٨٦ و ماهنامه موعود شماره ٨٠ (با حذف و اضافه).
(٨). برگرفته از کتاب آيات ولايت در قرآن، ص ٣٠٢، ١. چرا نام على عليه السلام در قرآن نيامده است؟
(٩). شرح المواقف، ج٨، ص٣٦٠، الثالث شرط الامام أن يكون أعلم الامة ؛ علامه تفتازاني و علاء الدين علي بن محمد حنفي ، معروف به قوشجي و آلوسي هم چنين تعبيري دارند. شرح المقاصد، ج٥، ص٢٧٠، المبحث الخامس الامام بعد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ؛ الحاشية علي الهيات الشرح الجديد للتجريد، ص٢١٧، [في الاستدلال بآية الولاية] ؛ روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، ج٣، ص٣٥٢، [سورة المائدة(٥): الآيات ٥٩ الى ٦٦].
(١٠). ر. ک : آيات ولايت در قرآن، ص١١٤، نظرات مختلف پيرامون اولو الامر( در ينابيع المودة، القندوزي، ج١، ص٣٥٠، الباب الثامن و الثلاثون في تفسير قوله تعالى: يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ آمده شخصى از امام علىّ بن ابىطالب عليه السلام سؤال کرد: کمترين چيزى که انسان را از خطّ صحيح خارج مىکند و او را جزء گمراهان قرار مىدهد چيست؟ حضرت فرمودند: اين که حجّت الهى را فراموش کند و از او اطاعت ننمايد، هر کس از حجّت الهى اطاعت نکند گمراه است. آن شخص دوباره پرسيد: توضيح بيشترى بدهيد، اين حجّت الهى که اشاره کرديد کيست؟ حضرت فرمود: همان کس که در آيه ٥٩ سوره نساء، به عنوان اولوا الامر از او ياد شده است. سؤال کننده براى بار سوم پرسيد: اولوا الامر چه کسى است؟ لطفاً روشنتر بيان کنيد. امام در پاسخ فرمودند: همان کسى است که پيامبر بارها دربارهاش فرمود: «إِنّي تَرَکْتُ فِيکُمْ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلّوا بَعْدِي إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما کِتابَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَعِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتي».)
(١١). به نقل از احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج٣، ص٢٩٧، قال المصنف رفع الله درجته؛ حاکم حسکانى در شواهد التّنزيل علاوه بر روايت فوق، روايت ديگرى نيز از «عبداللَّه بن عمر» نقل کرده است، او مىگويد: «مَعَ الصادِقِينَ أَيْ مَعَ مُحَمّدٍ وَأَهْلِ بَيْتِه» (شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج١، ص٣٤٥، [سورة التوبة(٩): آية ١١٩])؛ آيات ولايت در قرآن، ص١٤٧، صادقين در روايات.
(١٢). البرهان فى تفسير القرآن، ج٤، ص٨٤٥، [سورة الزخرف(٤٣): الآيات ١ الى ٤].
(١٣). تفسير نور الثقلين، ج٣، ص٣٣٩، [سورة مريم(١٩): الآيات ٤٨ الى ٥٥]؛ شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج١، ص٤٦٣، [سورة مريم(١٩): آية ٥٠] .
(١٤). برخي در سخنان خود بجاي کلي و جزئي، از لفظ مهم و غير مهم استفاده مي کنند و چنين وانمود مي کنند که قرآن مسائل مهم را مطرح کرده و بيان مسائل غير مهم را به عهده رسول الله صلي الله عليه و آله نهاده است، اما مگر عقل، گنجايش درک همه معارف آسماني و بايدها و نبايدهاي ديني را دارد، تا آنوقت سؤال از مهم و غير مهمش شود؟ عقل بشر از درک همه جانبه مسائل پيشپا افتادهاي مثل جدولبندي خيابان و طرحهاي ترافيکي عاجز است، و دائما با آزمون و خطا به دنبال راه صحيح ميگردد، آنوقت ادعا داشته باشد مسير هدايت به کمال مطلق را بخوبي مي داند و درباره شيوه رسيدن به آن نظر نيز بدهد و صحبت از مهم و غير مهم نمايد!! علاوه بر اين، آيا اين تقسيم بندي (دستورات ديني به مهم و غير مهم) در شرع بيان شده است؟ کجاي قرآن و دين آمده که مسائل بزرگ و مهم را خدا بيان ميکند و مسائل پيشپا افتاده و کوچک را پيامبر توضيح دهند؟ تازه اگر بپذيريم که چنين تقسيم بندي را عقل درک مي نمايد، خدا بهتر ميداند کدام مسائل را خودش بيان کند و کدام را به عهده رسولش واگذارد.
(١٥). سوره مائده، آيه١.
(١٦). سوره حج، آيه٧٨.
(١٧). سوره بقره، آيه ٢٣٣.
(١٨). علوم قرآن(سعيدى روشن)، ص٢٢٦، ٣. تبيين اصول و كليات.
(١٩). «ما لَهُ لم يُسَمِّ عَليّاً و اَهْلَ بَيْتهِ»؟ (الكافي (ط - الإسلامية)، ج١، ص٢٨٦، باب ما نص الله عز و جل و رسوله على الأئمة ع واحدا فواحدا )
(٢٠). «اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ نَزَلَتْ عليه الصلوةُ و لَم يُسَمّ لَهُم ثَلاثاً وَ لا اَرْبعَاً حتّى کانَ رَسُولُ اللّهِ هُوَ الذَّى فَسَّرَ لَهُمْ ذلِکَ وَ نَزَلَتْ عَلَيْه. الزَّکاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ لَهُمْ مِنْ کُلِّ اَرْبَعينَ درهماً دِرْهَمٌ، حتّى کانَ رَسولُ اللّهِ(صلی الله علیه و آله) هُوَ الَّذى فَسَّرَ ذلِکَ لَهُمْ وَ نَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ يَقُلْ لَهُم طوفوُا اُسْبُوعاً حتّى کانَ رَسُولُ اللّهِ(صلی الله علیه و آله) هُوَ الَّذى فَسَّرَ ذلِک لَهُمْ وَ نَزَلَتْ «اَطيعُو اللَّهَ و اطيعُوا الرَّسُولَ وَ اوُلىِ الأمْرِ مِنْکُمْ» وَ نَزَلَتْ فى عَلىٍّ والْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ، فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) فى عَلِىٍّ: مَنْ کُنْتُ مُوْلاهُ؛ و قال(علیه السلام) اوُصيکُمْ بکتابِ اللّهِ و اهل بيتى فَاِنّى سَأَلْتُ اللَّهَ عزَّوَجَلَّ اَنْ لا يُفَرّقَ بَيْنَهُما حتىَّ يوُرِدَهُما عَلىَّ الحوضُ فَأعْطانى ذلِکَ...» ؛ الكافي (ط - الإسلامية)، ج١، ص٢٨٦، باب ما نص الله عز و جل و رسوله على الأئمة ع واحدا فواحدا .
(٢١). كتاب التفسير، ج١، ص٢٤٩، [سورة النساء(٤): الآيات ٥١ الى ٥٩] ؛ شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج١، ص١٩١ [سورة النساء(٤): آية ٥٩] ؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج٣٥، ص٢١١، باب ٥ آية التطهير ؛ الميزان فى تفسير القرآن، ج٤، ص٤١١، بحث روائي اين روايت را از اين تفسير نقل کرده اند.
(٢٢). «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ ؛ و از آنان امامان (و پيشوايانى) قرار داديم که به فرمان ما (مردم را) هدايت مىکردند؛ چون شکيبايى نمودند، و به آيات ما يقين داشتند» سوره سجده، آيه ٢٤ و آيه « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ ؛ اى کسانى که ايمان آوردهايد! اطاعت کنيد خدا را! و اطاعت کنيد پيامبر خدا و اولو الأمر (اوصياى پيامبر) را » سوره نساء، آيه ٥٩ و همچنين آيه تبليغ«يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ؛ اى پيامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ کن ؛ و اگر نکنى پيامش را نرسانده اى . و خدا تو را از ( گزند ) مردم نگاه مى دارد.» سوره مائده، آيه ٦٧ .
(٢٣). سوره بقره، آيه ١٢٤.
(٢٤). سوره مائده، آيه ٥٥.
(٢٥). سوره انسان، آيه ٩.
(٢٦). المراجعات، ص٣٥٤، وجه الاستدلال(بخصائصه) على إمامته .
(٢٧). سوره نحل، آيه ٤٤.
(٢٨). سوره نحل، آيه ٨٩.
(٢٩). پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج١، ص٦٣١، نكته چگونه در قرآن همه نيازها وجود دارد؟ .
(٣٠). الكافي (ط - الإسلامية)، ج١، ص٦١، باب الرد إلى الكتاب و السنة و أنه ليس شيء من الحلال و الحرام و جميع ما يحتاج الناس إليه إلا و قد جاء فيه كتاب أو سنة، ح ٩.
(٣١). پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج١، ص٦٣٠، نكته چگونه در قرآن همه نيازها وجود دارد؟
(٣٢). مثل سوره آل عمران، آيات ٣٢ و ١٣٢ و سوره نساء، آيه ٥٢ و سوره مائده، آيه٩٢ و سوره انفال؛ آيه١ و...( أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُول).
(٣٣). سوره احزاب، آيه ٢١ «لَقَدْ کانَ لَکُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثيرا»
(٣٤). اشاره به آيه ٣، سوره مائده که مربوط به واقعه غدير خم مي باشد و پس از که ولايت مشخص مي شود اين آيه نازل مي شود که مي فرمايد: « الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ کَفَرُوا مِنْ دينِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْن الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دينَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دينا».
(٣٥). سوره شعراء، آيه٢١٤ .
(٣٦). الجامع الصحيح المسمى صحيح مسلم، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي، ص ١٤٥٣ باب الناس تبع لقريش ازکتاب الامارة، ح١٨٢١؛ هم چنين صحيح البخاري، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا ، ج٦ ، ص٢٦٤٠ ؛ الجامع الصحيح سنن الترمذي، محمد بن عيسى أبو عيسى الترمذي السلمي، تحقيق : أحمد محمد شاكر وآخرون، ج٤، ص ٥٠١ ، باب ماجاء فى الخلفاء من ابواب الفتن، ؛ سنن أبي داود، أبو داود سليمان بن الأشعث السجستاني، ج ٤ ، ص ١٠٦ ؛ مسند أبي داود الطيالسي، سليمان بن داود بن الجارود، تحقيق : الدكتور محمد بن عبد المحسن التركي، ج٢، ح٨٠٤ وص ٦٠٧، ح١٣؛ مسند أحمد بن حنبل، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني، المحقق : السيد أبو المعاطي النوري، ج ٥ ، ص٨٧ و٩٠ و٩٣ ـ ١٠١و١٠٦ ـ ١٠٨ ؛ كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، علاء الدين علي بن حسام الدين المتقي الهندي البرهان فوري، المحقق : بكري حياني - صفوة السقا ،ج ١٢ ، ص ٢٤ و ٣٢؛ حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، أبو نعيم أحمد بن عبد الله الأصبهاني، ج٤، ص ٣٣٣.
(٣٧). مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، نور الدين علي بن أبي بكر الهيثمي، ج٥، ص ٣٤٤.
(٣٨). ينابيع المودة، القندوزي، ج١، ص٣٤١ ٣٥١، الباب الثامن و الثلاثون في تفسير قوله تعالى: يا أيها الذين آمنوا أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أولي الأمر منكم .
(٣٩). مقتل الحسين(علیه السلام)، الخوارزمي، ج١، ص١٤٦، الفصل السادس في فضائل الحسن و الحسين عليهم السلام؛ فرائد السمطين، الحموي الشافعي، ج٢، ص١٣٤، الباب الحادي و الثلاثون[في عصمة الأئمة من آل محمد صلى الله عليهم أجمعين و خطبة رسول الله في نعمت الله تعالى و أجوبته صلى الله عليه و آله و سلم عن أسئلة نعثل اليهودي عن وحدانية الله تعالى و أوصياء رسول الله صلوات الله عليهم أجمعين].
(٤٠). لَقَدْ کانَ لَکُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة» سوره احزاب، آيه ٢١.
(٤١). بعضى نام او را يوشع و بعضى شمعون دانسته اند، ولى مشهور ميان مفسّران همان اشموئيل است، مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج٢، ص٦١٠ .
(٤٢). سوره بقره، آيه ٢٤٧.
(٤٣). سوره بقره، آيه ٢٥٩.
(٤٤). پيام قرآن، ج٧، ص٣٤٤، پيامبران در قرآن مجيد.
(٤٥). غافر، آيه ٧٨.
(٤٦). «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» سوره حجر، آيه ٩.
(٤٧). مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى - امامت و رهبرى، ج٤، ص٧٧٤، وضع خاص آياتى كه درباره اهل بيت است .
(٤٨). العقد الفريد، ابن عبد ربه، ج٤، ص١٥٧، خطب علي بن أبي طالب كرم الله وجهه .
(٤٩). حضرت آيت الله سبحاني، برگرفته از: افق حوزه، ٣/٥/٨٦.
(٥٠). در سوره نمل، آيه١٦ در مورد ارث بردن حضرت سليمان(علیه السلام) از حضرت داود(علیه السلام) مي فرمايد: «و َوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ» و در سوره مريم، آيه ٥ و ٦ در مورد ارث بردن حضرت يحيي(علیه السلام) از حضرت ذکريا(علیه السلام) مي فرمايد: «فَهَبْ لِي مِن لَّدُنکَ وَلِيًّا ، يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ و َاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا» که در اين آيات تصريح شده است که پيامبران براي فرزندان خود ارث بجاي مي گذاشته اند و الا نبوت و پيامبري که ارث بردني نيست چنانکه حضرت زهرا(سلام الله عليها) با همين برداشت از اين آيه، بر فدک که ارث و حق او بود عليه ابوبکر احتجاج کرد.
(٥١). سوره نساء، آيه٢٤ .
(٥٢). «نزلت آية المتعة في کتاب الله ففعلناها مع رسول الله صلى الله عليه وسلم ولم ينزل قرآن يحرمه ولم ينه عنها حتى مات قال رجل برأيه ما شاء قال محمد يقال إنه عمر. ؛ آية متعه در زمان رسول خدا نازل شد و ما در زمان رسول خدا به آن عمل ميکرديم و آية هم بر حرمت آن نازل نگرديد و رسول خدا هم تا دم مرگ ما را از آن منع نکرد ، مردي با رأي و ميل خودش هر چه که دلش خواست گفت . و اين شخص عمر بن الخطاب بود» صحيح البخاري، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج ٤ ، ص ١٦٤٢ . و روايات ديگر در مسانيد ديگر همانند: الجامع الصحيح المسمى صحيح مسلم، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي، ج٢ ، ص١٠٢٢ و ص١٠٢٣ ، الايضاح، فضل بن شاذان نيشابوري، تحقيق : سيد جلال الدين ارموي ص٤٤٣، [ذكر نهى عمر عن متعة النساء[١]؛ مسند أحمد بن حنبل، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني، المحقق : السيد أبو المعاطي النوري، ج ١ ، ص ٥٢ و ج ٣ ، ص ٣٨٠ السنن الكبرى وفي ذيله الجوهر النقي، أبو بكر أحمد بن الحسين بن علي البيهقي، ج ٧ ، ص ٢٠٦ ؛ معرفة السنن والآثار، أحمد بن الحسين البيهقي،محقق : عبد المعطي أمين قلعجي، ج ١٠ ، ص ١٧٨ ؛ الاستذكار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار، أبو عمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر النمري القرطبي، تحقيق سالم محمد عطا-محمد علي معوض، ج ٥ ، ص ٥٠٣ و أحکام القرآن ، احكام القرآن، جصاص احمد بن على، تحقيق: محمد صادق قمحاوي، ج٣، ص١٠٠، باب المتعة ؛ مفاتيح الغيب، فخرالدين رازى ابوعبدالله محمد بن عمر، ج١٠، ص٤٢، [سورة النساء(٤): آية ٢٤]؛ تذكرة الحفاظ، محمد بن أحمد بن عثمان الذهبى، تحقيق: زكريا عميرات، ج ٣ ، ص ٣٩ ؛ ميزان الاعتدال في نقد الرجال، شمس الدين محمد بن أحمد الذهبي، تحقيق الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ج ٦، ص ٥٧١ و...
(٥٣). الجامع لأحكام القرآن، قرطبى محمد بن احمد، ج٥، ص١٣٠، [سورة النساء(٤): آية ٢٤] ؛ فتح القدير، شوكانى محمد بن على، ج١، ص٥١٨، [سورة النساء(٤): الآيات ٢٣ الى ٢٨]؛ جامع البيان فى تفسير القرآن، طبرى ابو جعفر محمد بن جرير، ج٥، ص١٣٠، [سورة النساء(٤): آية ٢٤] .
(٥٤). سوره بقره، آيه ١٩٢.
(٥٥). سوره نجم، آيه٣.
(٥٦). حديث« قلم و دوات» در معروفترين منابع اهل سنّت يعنى« صحيح بخارى» ديده مىشود. در اين کتاب در باب« مرض النبى صلى الله عليه و آله» از« سعيد بن جبير» از« ابن عبّاس» نقل شده که مىگفت:« هنگامى که رسول خدا صلى الله عليه و آله در آستانه رحلت از دنيا، قرار گرفت و اطراف حضرت گروهى حاضر بودند، فرمود:« هَلُمُّوا أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ؛( قلم و دوات و کاغذى) بياوريد تا نامهاى براى شما بنويسم که به برکت آن بعد از آن هرگز گمراه نشويد.» فَقَالَ بَعْضُهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَدْ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَ عِنْدَکُمُ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا کِتابُ اللَّهِ؛ بعضى از حاضران گفتند:« بيمارى بر پيامبر صلى الله عليه و آله غلبه کرده( و العياذ باللَّه هذيان مىگويد) و نزد شما قرآن است و قرآن براى ما کافى است» در ميان حاضران غوغا و اختلاف افتاد؛ بعضى مىگفتند:« بياوريد تا حضرت بنويسد و هرگز گمراه نشويد!» و بعضى غير از آن را مىگفتند؛ هنگامى که سر و صدا و غوغا و اختلاف فزونى گرفت، رسول خدا صلى الله عليه و آله( با ناراحتى شديد) فرمود:« برخيزيد و از نزد من برويد اين حديث به طرق مختلف و با تعبيرات گوناگون در همان صحيح بخارى نقل شده است (صحيح البخاري، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج٥، ص٢١٤٦، باب مرض النّبى صلى الله عليه و آله و وفاته) در اين که چه کسى اين سخن بسيار ناروا را درباره پيامبر صلى الله عليه و آله گفت در صحيح مسلم آمده است: گوينده اين سخن عمر بود، « قَالَ عُمَرُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ وَ عِنْدَکُمُ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله بيمارى بر او غلبه کرده و چنين سخنانى مىگويد قرآن نزد شما است و قرآن براى ما کافى است». و در همان کتاب و همچنين صحيح بخارى آمده است که« ابن عبّاس» پيوسته بر اين ماجرا افسوس مىخورد و آن را مصيبتى بزرگ مىشمرد که به عنوان رَزِيَّةُ يَوْمِ الْخَمِيسِ(: مصيبت بزرگ روز پنجشنبه) ياد مىکرد (الجامع الصحيح المسمى صحيح مسلم، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي، ج٣، ص ١٢٥٧، کتاب الوصية، باب ٥،)؛ پيام قرآن، ناصر مكارم شيرازى، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء ج٣، ص١٢٢، چند نكته جالب در داستان سقيفه .
(٥٧). اگر واو حذف ميشد در حقيقت يک گروه ميشد، يعني همان روحانيون اهل کتابي که طلا ونقره پس انداز ميکنند مستحق مجازات بودند، و اگر مسلماني زراندوزي ميکرد و انفاق نداشت، مشمول آيه نميشد.
(٥٨). شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبه الله، محقق / مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل ج٣، ص٥٤، ذكر المطاعن التي طعن بها على عثمان و الرد عليها .
(٥٩). الدر المنثور فى تفسير المأثور، ج٣، ص٢٣٢، قوله تعالى و الذين يكنزون الذهب و الفضة الآية .
(٦٠). در قول خداى تعالى: أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ. ؛ مناقب الإمام على بن أبى طالب عليهما السلام، على بن محمد الجلابى، ابن المغازلى، ص٢٣٤، قوله تعالى: أم يحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله الآية[النساء: ٥٤]؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج٧، ص٢٢٠، موازنة بين كلام الإمام علي و خطب ابن نباتة؛ حضرمى شافعى در« الرشفه» ص ٢٧ اشعار نمودهاند که: اين آيه درباره على عليه السلام و مختصات علمى او( که مورد رشک و حسد واقع شد) نازل گرديده است.
(٦١). الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، علامه عبد الحسين امينى، ج١، ص٦٥٤، القرائن المعينة متصلة و منفصلة .
(٦٢). سوره صف، آيه٦.
(٦٣). سوره اعراف، آيه١٤٢.
(٦٤). سوره بقرة، آيه٥١.
(٦٥). سوره اعراف، آيه١٥٠.
(٦٦). سوره بقرة، آيه ٢٤٦و٢٤٧ «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَني إِسْرائيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ في سَبيلِ اللَّهِ قالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَيْکُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلاَّ نُقاتِلَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ * وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنَّى يَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتي مُلْکَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ » ؛ (آيا مشاهده نکردى جمعى از بنى اسرائيل را بعد از موسى، که به پيامبر خود گفتند: «زمامدار (و فرماندهى) براى ما انتخاب کن! تا (زير فرمان او) در راه خدا پيکار کنيم. پيامبر آنها گفت: «شايد اگر دستور پيکار به شما داده شود، (سرپيچى کنيد، و) در راه خدا، جهاد و پيکار نکنيد!» گفتند: «چگونه ممکن است در راه خدا پيکار نکنيم، در حالى که از خانهها و فرزندانمان رانده شدهايم، (و شهرهاى ما به وسيله دشمن اشغال، و فرزندان ما اسير شدهاند)؟!» اما هنگامى که دستور پيکار به آنها داده شد، جز عدّه کمى از آنان، همه سرپيچى کردند. و خداوند از ستمکاران، آگاه است. * و پيامبرشان به آنها گفت: «خداوند طالوت را براى زمامدارى شما مبعوث (و انتخاب) کرده است.» گفتند: «چگونه او بر ما حکومت کند، با اينکه ما از او شايستهتريم، و او ثروت زيادى ندارد؟!» گفت: «خدا او را بر شما برگزيده، و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشيده است. خداوند، ملکش را به هر کس بخواهد، مىبخشد؛ و احسان خداوند، وسيع است؛ و (از لياقت افراد براى منصبها) آگاه است».
(٦٧). سوره بقره، آيه١٤٦ و سوره انعام، آيه٢٠.
(٦٨). سوره بقره، آيه١٧٤.
---------------------------------------------------------------------
پیام امام امیرالمؤمنین(علیه السلام)
اثر ارزشمند حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
این کتاب شرحى است مهم و جامع و تازه بر نهج البلاغه که توسط معظم له و با همکارى جمعى از فضلاى حوزه علمیه در طلیعه میلاد مسعود امیرمؤمنان(علیه السلام) در ١٣ رجب سال ١٤١٣ آغاز شد و پس از بيست سال و در ١٥ مجلد به اتمام رسید. لازم به ذکر است این اثر در سال ٨٢ به عنوان بهترین کتاب سال برگزیده شد.
با هم بخشی از مقدمه این کتاب را مطالعه می کنیم:
درباره نهج البلاغه هر چند بگوییم کم است و به یقین اداى حقّ آن براى ما غیر ممکن مى باشد، بهتر آن است که این سخن را رها کرده به سراغ مطلب دیگرى که هدف اصلى تحریر این سطور بوده است، برویم و آن این که:
در طول تاریخ اسلام شروح متعدّدى بر نهج البلاغه نوشته شده، و علماى عالى قدرى چه در گذشته و چه در عصر ما براى تبیین و تفسیر و کشف گنجینه هاى آن کوشیده اند و خدمات پرارزشى انجام داده اند، ولى انصاف این است که نهج البلاغه هنوز دست نخورده است، هنوز مظلوم است هنوز تلاش هاى فراوان و فراوان دیگرى را مى طلبد.
مخصوصاً در عصر و زمان ما که عصر مشکلات پیچیده جوامع انسانى، عصر ظهور مکتب هاى مختلف فکرى، و عصر تهاجم بر اعتقادات و اخلاق و تقوا و فضیلت از سوى دنیاپرستان و جهانخواران است، تا راه را براى رسیدن به منافع آلوده و نامشروعشان هموار سازند، آرى در این عصر، نهج البلاغه تلاش و کوشش و کار بیشترى را مى طلبد. کار تحقیقاتى و گروهى براى یافتن راه غلبه بر مشکلات معنوى و مادّى و فردى و اجتماعى و مقابله با مکتبهاى ویرانگر فکرى و اخلاقى به وسیله آن.
به همین دلیل بعد از توفیقى که در «تفسیر نمونه» و «پیام قرآن» بحمدالله نصیب این حقیر و جمعى از یاران باوفا شد که سبب حرکت جدیدى دربارۀ کارهاى قرآنى و نفوذ بیشتر قرآن و تفسیر در مجامع علمى بلکه غالب خانه ها گردید، گروهى از اهل فضل اصرار داشتند که اکنون «نوبت نهج البلاغه فرا رسیده است» و باید کارى مشابه تفسیر نمونه روى آن انجام گردد، بلکه با استفاده از تجربیات گذشته، کارى پخته تر و جالبتر صورت گیرد.
با این که گرفتارى هاى روزافزون به دلایلى که مى دانیم مانع مهم این راه بود، ولى فکر کردم تا عمرى باقى است، باید این کار را شروع کرد و على رغم مشکلات فراوان از خداوند بزرگ توفیق و از روح پرفتوح مولاى متّقیان على(علیه السلام) بندۀ کامل و خالص و آبرومند خدا یارى بخواهیم، تصمیم نهایى گرفته شد و شکل کار معیّن گشت و بعضى از یاران قدیم تفسیر نمونه و گروهى از دوستان تازه نفس قول دادند که تا سرحدّ توان همکارى و کمک کنند تا شرح و تفسیرى تازه بر نهج البلاغه نوشته شود که ناظر به مسائل روز و نیازهاى عصر و حلّ مشکلات فکرى و اجتماعى باشد و علاوه بر استفاده از افکار مفسّران و شارحان پیشین نوآورى هایى در زمینه هاى مختلف داشته باشد.
---------------------------------------------------------------------
مدرسه امام امیرالمؤمنین(علیه السلام)
مدرسه اميرالمؤمنين(عليه السلام) يکى از مجموعه هاى تحت پوشش حضرت آية اللّه العظمى مکارم شيرازى مى باشد که به عنوان دفتر معظّم له در شهر مقدّس قم دائر است.
اين مدرسه که در قم بنا نهاده شده نخستين مرکزى است که پايگاه فعّاليّت هاى فرهنگى ايشان در طول ساليان دراز بوده است. مرکزى بسيار پربرکت و مجهّز به مرکز انتشارات که تقريباً تمام مجلّدات بيست و هفت گانه تفسير نمونه و بسيارى از کتب ديگر ايشان در آن جا نگاشته شده و ساليان متمادى مرکز درس هاى باشکوه فقه، اصول و عقايد ايشان بوده است.
این مرکز شامل بخش پاسخگوئی فرهنگی تلفنی، پاسخگوئی حضوری، استخاره، وجوهات، عبادات و اجازات، پاسخگوئی تلفنی مختص بانوان، زایر سرا بوده و علاوه بر آن میزبان دیدار های عمومی و مجالس روضه و سایر مراجعات مردمی می باشد.
آدرس : قم - ابتدای خیابان شهدا - مدرسه امام امیرالمومنین علیه السلام
تلفن: ٠٢٥٣٧٨٤٠٠٠٣
نمابر: ٠٢٥٣٧٧٤٩١٨٤
---------------------------------------------------------------------
معارف اسلامی
نقل اجمالى واقعه غدیر
پرسش : در غدیر خمچه اتّفاقى افتاد؟ پاسخ اجمالی: طبق نقل بسیاری از صحابه و تابعین، پیامبر(صلی الله علیه و آله) پس از حجة الوداع، در سرزمینى به نام غدیرخم توقف کرد تا پیام الهی در آیه تبلیغ را به مسلمانان برساند، سپس بر فراز منبر از مردم در مورد اصول سه گانه دین (توحید، نبوت و معاد) اعتراف گرفت و بعد دست على(علیه السلام) را گرفت و بالا برد و فرمود: من کنتُ مولاهُ فعلىٌ مولاه. پاسخ تفصیلی: پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) از حجه الوداع، در سرزمینى به نام «غدیرخم» توقف کرد و به همه حاجیانى که با او بودند خبرداد که از سوى خداى متعال مامور است پیامى را به آنان برساند، پیام و رسالتى که حکایت از یک اقدام جدّى و بزرگ مى کند، به نحوى که اگر آن پیام را نرساند، گویا هیچ چیز از رسالت او را ابلاغ نکرده است. همچنان که خداوند مى فرماید:
«یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ»(١)؛ (اى پیامبر، آن چه را از سوى پروردگارت به سوى تو نازل شده است ابلاغ کن و اگر چنین نکنى، رسالت او را ابلاغ نکرده اى و خداوند تو را از گزند مردم نگه مى دارد).(٢)
سپس بر فراز منبرى که از هودج و کجاوه شتران برافراشته شده بود بالا رفت و خطاب به مردم فرمود:
ـ نزدیک است که فراخوانده شوم و پاسخ دهم. شما چه مى گویید:
گفتند: شهادت مى دهیم که تو ابلاغ کردى، نصیحت نمودى و تلاش کردى، خدایت پاداش نیک دهد.
فرمود: آیا گواهى نمى دهید که معبودى جز خدانیست و محمد بنده و فرستاده اوست و این که رستاخیز آمدنى است و شکّى در آن نیست؟
گفتند: آرى گواهى مى دهیم.
فرمود: من پیش از شما مى روم و بر حوض کوثروارد مى شوم، نیک بنگرید که پس از من با ثقلین (کتاب و عترت) چگونه رفتار خواهید کرد.
یک منادى ندا داد: ثقلینچیست اى رسول خدا؟
فرمود: وزنه سنگین تر و بزرگ تر، کتاب خداست که یک طرف آن در دست خداى متعال است، طرف دیگر آن به دست شماست، به آن چنگ زنید تا گمراه نشوید. دیگرى که کوچک تر است عترت من است، خداى لطیف و خبیر مرا خبرداده است که این دو از هم جدا نخواهند شد، تا در کنار حوض کوثربر من وارد شوند، از قرآن و عترت جلو نیفتید که هلاک مى شوید و از آن دو عقب نمانید که هلاک مى شوید.
سپس دست «على» را گرفت و بالا برد، تا حدى که سفیدى زیر بغل هر دو دیده شد. پس او را به همه آن مردم شناساند، سپس فرمود: اى مردم! چه کسى از مومنان نسبت به خود آنان شایسته تر است؟
گفتند: خدا و رسولش داناترند.
فرمود: خداوند مولاى من است و من مولاى مومنانم و من به آنان از خودشان شایسته ترم و ولایتم بیشتر است، پس هر که من مولاى اویم، على مولاى اوست «من کنتُ مولاهُ فعلىٌ مولاه».
سپس فرمود: «خدایا دوستدارش را دوست بدار، با دشمنش دشمن باش، هر که محبت او را داشته باشد دوستش بدار، هر که با او دشمنى کند دشمنش بدار، یاورش را یاور باش، خوارکننده اش را خوار کن، حق را هر جا که او بگردد بگردان. آگاه باشید! حاضران به غایبان خبردهند».
حدیث غدیر از احادیث متواتر است و صحابه، تابعینو علماى حدیثدر هر قرنى به صورت متواتر آن را روایت کرده اند. حدیث غدیر را ١١٠ نفر از صحابه، ٨٤ نفر از تابعینو ٣٦٠ نفر از علما و محدثان نقل کرده اند. با وجود این تواتر، هیچ تردیدى در اصالت و درستى این حدیثباقى نمى ماند.(٣)
احتجاج امیر المؤمنین (علیه السلام) به حدیث غدیر، بر خلافت
پرسش : آیا امیرالمؤمنین(علیه السلام) با حدیث غدیر بر خلافت خویش استدلال کرد؟ همه می دانیم پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلم) خلافت و جانشینی بلافصل امیر المومنین (علیه السلام) را در روز غدیر اعلام نمود و اطاعت و پیروی از او را بر همه مسلمانان واجب ساخت، در اینجا این سوال پیش می آید: هر گاه جانشینی امیر المومنین در چنین روزی اعلام گردیده، پس چرا امام در طول حیات خود با این حدیثبرای اثبات امامت خویش استدلال نکرده است؟
پاسخ اجمالی: امام علی(علیه السلام) در موارد متعدّدى با حدیث غدیر بر خلافت خود استدلال نموده است. از جمله: در روز شورا هنگامى که گوى خلافت از طرف عبدالرّحمان بن عوف به سوى عثمان پرتاب شد و در ضمن سخنان خود در کوفه و در دوران خلافت عثمان، آنجا که دویست تن از بزرگان مهاجر و انصار در مسجد پیامبر(صلی الله علیه و آله) پیرامون موضوعات مختلفى از جمله فضایل و سوابق خود سخن می گفتند. همچنین حضرت زهرا(سلام الله علیها) و امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) به این حدیث استدلال کردند. پاسخ تفصیلی: بر خلاف فرض، امام(علیه السلام) در طول عمر در موارد متعدّدى با حدیث«غدیر» بر حقّانیّت و خلافتخود استدلال نموده است و هر وقت موقعیّت را مناسب مى دید، حدیث غدیر را به مخالفان گوشزد مى کرد و از این راه، موقعیّت خود را در قلوب مردم تحکیم مى نمود.
نه تنها امام(علیه السلام)، بلکه دخت پیامبر گرامى، حضرت فاطمه (علیها السلام) و فرزند گرامى وى حضرت امام حسن مجتبى(علیه السلام) و سالار شهیدان حضرت حسین بن على(علیه السلام) و گروهى از شخصیّت هاى بزرگ اسلام مانند: عبدالله بن جعفر، عمّار یاسر، اصبغ بن نباته، قیس بن سعد، عمر بن عبدالعزیز و مأمون خلیفه عبّاسى و حتّى برخى از مخالفان آن حضرت مانند عمر و عاص و... با حدیث غدیر استدلال کردند.
بنابر این، استدلال با حدیث غدیر از زمان خود آن حضرت وجود داشته و در هر عصر و قرنى، علاقمندان آن حضرت حدیث غدیر را از دلایل امامت و ولایت امام مى شمردند و ما در این جا به نمونه هایى از این استدلالات اشاره مى کنیم:
١- امیرمومنان(علیه السلام) در روز شورا (اعضاى شورا به دستور خلیفه دوّم تعیین شده بود و ترکیب اعضا طورى بود که همه افراد مى دانستند که خلافت از آن غیر على خواهد بود) هنگامى که گوى خلافت از طرف عبدالرّحمان بن عوف به سوى عثمان پرتاب شد، براى ابطال راى شورا شروع به سخن کرد و گفت: من با شما با سخنى استدلال مى کنم که هیچ کس نمى تواند آن را انکار کند تا آن جا که فرمود: شما را به خداسوگند مى دهم، آیا در میان شما کسى هست که پیامبر درباره او گفته باشد: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذَا عَلِىّ مَوْلاَهُ اَللّهُمَ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ لِیَبْلُغَ الشَّاهُدُ الْغایِب»؛ (من مولاى کسى هستم که على مولاى اوست، پروردگارا! دوست بدار هرکس را که على را دوست بدارد و یارى کن هرکس را که على را یارى کند و این سخن را حاضرین به غایبین برسانند!» همگى گفتند چرا و افزودند: «این فضیلت را جز تو کسى ندارد!)(٤)
البتّه استدلال امام به حدیث غدیر منحصر به این مورد نیست، بلکه در موارد دیگر نیز امام(علیه السلام) با این حدیث استدلال کرد که ذیلا به آنها اشاره مى شود:
٢- روزى امیرمومنان(علیه السلام) در کوفه سخنرانى مى نمود، در ضمن سخنان خود رو به جمعیّت کرد و گفت: شما را به خداسوگند مى دهم هرکس در غدیر حاضر بود و به گوش خود شنید که پیامبر مرا به جانشینى خود برگزید، بایستد و شهادت بدهد ولى تنها آنان که این مطلب را به گوش خود از پیامبر شنیده اند برخیزند، نه آنان که از دیگران شنیده اند. در این موقع سى نفر از جا برخاستند و به شنیدن حدیث غدیر گواهى دادند!
باید توجّه داشت که آن روز متجاوز از بیست و پنج سال از واقعه غدیرمى گذشت؛ بعلاوه، بعضى از اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) در کوفه نبودند و یا پیش از آن در گذشته بودند؛ شاید بعضى هم به عللى از دادن شهادت کوتاهى ورزیدند وگرنه تعداد گواهان بیش از آن بود.
مرحوم علاّمه امینى مصادر متعدّد این حدیثرا در کتاب نفیس خود آورده است، علاقه مندان مى توانند به کتاب مزبور مراجعه فرمایند.(٥)
٣- در دوران خلافت عثمان دویست تن از شخصیّت هاى بزرگ - از مهاجر و انصار- در مسجد پیامبر گرامى دور هم گرد آمده بودند و پیرامون موضوعات مختلفى بحث و گفتگو مى نمودند، تا آن جا که سخن به فضایل قریش و سوابق مهاجرت آنان کشیده شد و هر تیره اى از قریش به شخصیّت هاى برجسته خود افتخار مى نمود.
در طول این جلسه که از نخستین ساعات روز برگزار شده بود و تا ظهر ادامه داشت و شخصیّت هایى در آن سخن مى گفتند، امیرمومنان(علیه السلام) فقط به سخنان مردم گوش مى داد و سخنى نمى گفت. در این موقع ناگهان جمعیّت به حضرت روى آورده، درخواست نمودند که زبان به سخن بگشاید؛ امام به اصرار مردم برخاست و درباره پیوند خود با خاندان پیامبر و سوابق خدمات خود بطور گسترده سخن گفت تا آن جا که فرمود:
به خاطر دارید که روز غدیر خداوند به پیامبر ماموریّت داد که: همان طور که نمازو زکات و مراسم حج را براى آنان روشن کرده است، مرا پیشواى مردم قرار دهد و براى انجام همین کار، پیامبر(صلّى الله علیه وآله) خطبه اى به شرح زیر خواند و فرمود: خداوند انجام کارى را بر عهده من گذارده است و من از آن مى ترسیدم که بعضى از مردم مرا در ابلاغ پیام الهى تکذیب کنند، ولى خداوند امر فرمود که آن را برسانم و نوید داد که مرا از شرّ مردم حفظ کند.
هان! اى مردم! مى دانید خداوند مولاى من و من مولاى مومنانم، و من از خود آنان به خودشان اولى هستم؟ همگى گفتند: آرى! در این موقع پیامبر فرمود: على! برخیز و من برخاستم؛ سپس رو به جمعیّت کرد و گفت: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاَه فَهَذَا عَلِىّ مَوْلاَه اللّهُمَّ وَ الِ مَنْ وَالاَه وَ عَادِ مَنْ عَادَاه».
در این موقع سلمان از رسول خداپرسید: على بر ما چگونه ولایت دارد؟ پیامبر فرمود: «ولاوه کولاى من کنت اولى به من نفسه فعلى اولى به من نفسه»؛ (ولایت على بر شما همانند ولایتمن است بر شما، هرکس من بر جان وى اولویّت دارم، على نیز بر جان او اولویّت دارد!)(٦)
٤- این نه تنها على است که با حدیث غدیر در برابر مخالفان استدلال نموده است، بلکه دخت گرامى پیامبر نیز در یک روز تاریخى که براى احقاق حقّ خود سخنرانى مى نمود، رو به یاران پیامبر(صلّى الله علیه وآله) کرد و گفت: آیا روز غدیر را فراموش کردید که پیامبر به على(علیه السلام) فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاَه فَهَذَا عَلِىّ مَوْلاَه»
٥- هنگامى که حسن بن على(علیه السلام) تصمیم گرفت که با معاویه صلح کند، برخاست و خطبه اى به شرح زیر ایراد نمود:
خداوند اهل بیت پیامبر را به وسیله اسلام گرامى داشت و ما را برگزید و هر نوع پلیدى را از ما پاک نمود تا آن جا که فرمود:
همه امّت شنیدند که پیامبر رو به على کرد و فرمود: تو نسبت به من بسان هارون هستى نسبت به موسى!
همه مردم دیدند و شنیدند که پیامبر دست على را در غدیر خم گرفت و به مردم گفت: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاَه فَعَلِىّ مَوْلاَه، اللّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَه وَ عَادِ مَنْ عَادَاه».(٧)
٦- حضرت «حسین بن على(علیه السلام)» نیز هنگام سخنرانى در اجتماع انبوهى در سرزمین مکّه که در میان آنان صحابه پیامبر زیاد بودند، چنین فرمود: شما را به خداسوگند مى دهم، آیا مى دانید که پیامبر در غدیر خمعلى را به خلافت و ولایت برگزید و فرمود: «حاضران به غایبان برسانند»؟ آن جمع همگى گفتند گواهى مى دهیم.
علاوه بر اینها گروهى از اصحاب پیامبر مانند عمّار یاسر، زید بن ارقم، عبدالله بن جعفر، اصبغ بن نباته و افراد دیگرى غیر از اینها، همگى با این حدیث بر خلافت و شایستگى امام استدلال نموده اند.(٨)، (٩)
نپذیرفتن حدیث غدیر، به بهانه عدم نقل آن توسط مسلم و بخارى!
پرسش : چگونه مى توانیم حدیث غدیر را بپذیریم، در حالى که «بخارى» و «مسلم» آن را در دو کتاب خود نقل نکرده اند؟
پاسخ اجمالی: بسياري از احاديث مورد قبول اهل سنت، توسط مسلم و بخارى نقل نشده؛ بلکه در ديگر منابع معتبرشان آمده است. کما اينکه حديث غدير درچهار کتاب صحيح ديگرشان آمده؛ و افرادي همچون حاکم، ذهبي و ابن حجر نقلش نموده اند. و هيچ بعيد نيست بخارى و مسلم در خفقان محيط نتوانسته خلاف مذاق زمامداران صريحاً حديث غدير را در کتاب خود بياورند. پاسخ تفصیلی: این ایراد از عجایب است؛ زیرا:
اوّلاً ـ بسیارى از احادیث معتبر وجود دارد که دانشمندان اهل تسنن آنها را پذیرفته اند، اما در «صحیح بخارى و مسلم» نیست و این نخستین حدیثى نیست که این وضعیت را به خود گرفته.
ثانیاً ـ مگر کتاب معتبر نزد آنها منحصر به این دو کتاب است، با این که در سایر منابع مورد اعتماد آنها حتى بعضى از «صحاح سته» (شش کتاب معروف و مورد اعتماد اهل سنت) مانند «سنن ابن ماجه»، (١٠) و «مسند احمدحنبل»، (١١) این حدیث آمده است و دانشمندانى مانند «حاکم»، «ذهبى» و «ابن حجر» با تمام شهرت و تعصبى که دارند به صحیح بودن بسیارى از طرق این حدیث، اعتراف کرده اند، بنابراین، هیچ بعید نیست «بخارى» و «مسلم» در آن جوّ خاص و خفقان آلود محیط خود، نتوانسته و یا نخواسته اند چیزى را که بر خلاف مذاق زمامداران وقتشان بوده است، صریحاً در کتاب خود بیاورند. (١٢)
پی نوشت:
(١). سوره مائده، آیه ٦٧.
(٢). محدثان و مفسران گفته اند که این آیه در حجة الوداع در روز غدیر نازل شده است. بنگرید به: الدرّ المنثور، سیوطى، ج ٢، ص ٢٩٨؛ فتح القدیر، شوکانى، ج ٢، ص ٥٧؛ کشف الغمّه، اربلى، ص ٩٤؛ ینابیع المودّة، قندوزى، ص ١٢٠؛ تفسیر المنار: ج ٦، ص ٤٦٣ و... .
(٣). گردآوری از کتاب: سیماى عقاید شیعه، آیت الله جعفر سبحانی، مترجم: جواد محدثی، نشر مشعر، چاپ: دارالحدیث، بهار ١٣٨٦، ص ١٩٥.
(٤). مناقب خوارزمى، ص ٢١٧ و غیره.
(٥). الغدیر، ج ١، ص ١٥٣ تا ١٧٠.
(٦). فرائد السّمطین، باب ٥٨. امیرمؤمنان(علیه السلام) علاوه بر این سه مورد، در کوفه در روزى به نام «یوم الرّحبة» و در «جمل» و در حادثه اى به نام «حدیث الرّکبان» و نیز در جنگ «صفّین» با حدیث غدیر بر امامت خویش استدلال نموده است.
(٧). ینابیع المودّة، ص ٤٨٢.
(٨). براى آگاهى بیشتر از احتجاجات و منابع و مدارک آنها، به کتاب نفیس «الغدیر»، ج ١، ص ١٤٦ - ١٩٥ مراجعه شود، در این کتاب بیست و دو احتجاج با تعیین مدارک، نقل شده است.
(٩). گرد آوري از کتاب: پاسخ به پرسش های مذهبی، آیات عظام مکارم شیرازی و جعفر سبحانی، مدرسة الإمام علی بن أبی طالب(علیه السلام)، چاپ دوم، ص ٢٤٤.
(١٠). جلد اول، صفحات ٥٥ و ٥٨ (صفحات ٤٣ و ٤٥، دار الفكر بيروت، تحقيق: محمّد فؤاد عبدالباقى).
(١١). جلد اول، صفحات ٨٤، ٨٨، ١١٨، ١١٩، ١٥٢ و ٣٣١ و جلد ٤، صفحات ٢٨١، ٣٦٨، ٣٧٠، ٣٧٢، ٣٧٣، و جلد ٥، صفحات ٣٤٧، ٣٦٦، ٣٧٠ و ٤١٩ (دار صادر بيروت، ٦ جلدى).
(١٢). گردآوري از کتاب: تفسیر نمونه، آيت الله العظمي مکارم شيرازي، دارالکتب الإسلامیه، چاپ سی و نهم، ج ٥، ص ٣١.
---------------------------------------------------------------------
احکام شرعی
دیدگاه اسلام در مورد ورزش
حرفه ای
پرسش : با توجّه به این که ورزش نیمى از جمعیّت دنیا را به خود جذب کرده، وگاه در سیاست و حکومت نقش مهمّى ایفا مى کند، و در کشور ما نیز از مهمترین ابزارهاى مقابله با تهاجم فرهنگى به شمار مى رود، استدعا دارم نظر مبارک خود را پیرامون سؤالات ذیل بیان فرمایید:
١ـ دیدگاه شرع مقدّس درباره ورزش چیست؟
٢ـ اسلام درباره ورزش حرفه اى چه مى گوید؟
٣ـ نظر اسلام در مورد کسى که شغل و کسب خود را ورزش قرار مى دهد چیست؟
٤ـ شرع مقدّس پیرامون ورزش قهرمانى چه نظرى دارد؟
٥ـ مسابقات ورزشى با تعیین عوض (پولى که براى بنده در نظر مى گیرند) چه حکمى دارد؟
٦ـ آیا پخش مستقیم مسابقات ورزشى با لباس مخصوص، و نگاه آن براى عموم (زن و مرد) جایز است؟
٧ـ شرط بندى در مورد پیش بینى نتیجه، توسّط بازیکنان یا شخص ثالث چه حکمى دارد؟
پاسخ : جواب ١ تا ٧: بى شک ورزش براى سلامت جسم و روح لازم، و در اسلام ورزش هاى هدفدارى نیز پیش بینى شده است (مانند اسب سوارى و شنا و مانند آن)، ولى شرط بندى تنها در مورد تیراندازى واسب سوارى اجازه داده شده است. متاسّفانه ورزش در جهان کنونى، همان طور که اشاره کرده اید، در پاره اى از موارد از مسیر اصلى منحرف شده، و به افراط و تفریط گراییده، و گاه ابزار مسائل تجارى سودپرستان، یا خودکامگى سیاست بازان واقع شده است، و اگر کار به همین وضع پیش برود، خطرات مهمّى ورزش و علاقه مندان به آن را تهدید خواهد کرد. امیدواریم اندیشمندان براى پیشگیرى از سوء استفاده هاى مختلف از ورزش چاره اى بیندیشند، و آن را در جایگاه اصلى خود قرار دهند، و از این که جمعى از جوانان عزیز ما قربانى انحرافات ورزشى شوند جلوگیرى کنند.
صدمات وارده در حین مسابقات ورزشی
پرسش : صدمات ناشى از برخى ورزش ها بسیار زیاد است، به طورى که در بسیارى موارد موجب جراحت، کبودى یا سرخ شدن و مانند آن مى شود. این ورزش ها چه حکمى دارند؟
پاسخ : در صورتى که براى دفاع شخصى، یا دفاع از کشور و کیان مسلمین لازم باشد اشکالى ندارد؛ ولی اگر آسیبی وارد شود ضامن دیه اند مگر اینکه بعد از وارد شدن خسارت رضایت دهد.
حکم جوایز اهدایی در مسابقات ورزشی
پرسش : جایزه در مسابقات ورزشی چه حکمی دارد؟
پاسخ : جایزه در مسابقات اگرچه از پول غیر شرکت کنندگان باشد اشكال داردمگر اینکه قرارداد نداشته باشند بر خلاف قرعه کشی که از پول غیر هدیه بدهند اشکال ندارد.
مبالغ دریافتی از شرکت کنندگان در مسابقه
پرسش : پایگاه مقاومت یکى از مساجد تهران، مسابقه اى به قرار ذیل برقرار کرده است: اگر کسى از سى سؤال علمى و فرهنگى به بیست و پنج سؤال پاسخ صحیح بدهد با اهداى یکصد تومان به پایگاه با قید قرعه جوایزى را برنده مى شود، لیست جوایز در برگه مسابقه نوشته شده است، قرار مسؤولین مسابقه این بوده است که پس از کسر سرمایه، از ما بقى پولهاى اهدایى جوایز تهیّه شود، ولى متأسفانه پولهاى اهدایى به مقدار اجناس نبوده است، آیا مابقى را مسؤولین از جیب خود باید بدهند یا به همان مقدار پولهاى اهدایى، دادن جایزه کافى است؟
پاسخ : این نوع مسابقه از اصل اشكال داردمگر این که پول را در مقابل فروش اوراق سوالات بگیرند و در این صورت باید طبق قراردادى که کرده اند عمل کنند.
لمس و تماس با بدن ورزشکار مرد توسط داور زن در مسابقات المپیک
پرسش : آن چه در مسابقات المپیک و نظیر آن مشاهده می شود، در برخی رشته ها از جمله رشته ی کشتی مردان، گاهی یک داور زن، قضاوت مسابقه را به عهده دارد. از آن جایی که بازرسی بدنی ورزشکار قبل از شروع مسابقه توسط داور، جزو قوانین بوده و برای شرکت در مسابقه، گذشتن از این مرحله(بازرسی بدن ورزشکار که مستلزم تماس است. و نیز بلند کردن دست پیروز توسط داور) ضروری است و ورزشکار باید به آن تن دهد، حکم شرعی آن برای ورزشکار ایرانی و مسلمان شرکت کننده چیست؟ آیا این عمل جزو ضرورت حساب شده و یا کشتی گیر باید از مسابقه اجتناب کند؟
پاسخ : می بایست مسئولین ورزش قبلاً فرهنگ دینی ما را برای آنها توضیح می دادند و این گونه مشکلات را حل می کردند.
مبارزه کشتی کج
پرسش : نظر شما در مورد ورزش کشتی کج چیست ؟
پاسخ : اگر که ضرر مهمی داشته باشد این کار جایز نیست.
حقوق های هنگفت در برخی رشته های ورزشی
پرسش : آیا ورزشهای حرفه ای و قهرمانی جزء مشاغل مشروع در اسلام به حساب می آیند، به عبارت دیگر آیا فرد مسلمان می تواند ورزشی را شغل خود قرار دهد و در مقابل آن پولهای هنگفت بیت المال را بگیرد مانند فوتبال که با حقوق های چند صد میلیونی یک فوتبالیست امرار معاش می کند؟
پاسخ : در حد معقول مانعی ندارد ولی حقوق های نامعقولی که معمول شده آن هم از بیت المال جایز نیست.
حکم حضور بانوان در ورزشگاه ها
پرسش : نظر معظم له در مورد حکم شرعی حضور زنان در ورزش گاه ها به عنوان تماشاچی چیست؟
پاسخ : جو حاکم در ورزش گاه ها برای حضور زنان مناسب نیست و شکی نیست که اختلاط جوانان وآزاد بودن آنها سرچشمه مشکلات زیادی از نظر اخلاقی و اجتماعی می شود؛ اضافه بر این در بعضی انواع ورزش، مردان پوشش مناسبی در برابر زنان ندارند؛ بنابراین لازم است از حضور در این برنامه ها خودداری کنند بخصوص اینکه این برنامه ها را از رسانه ها می توانند ببیند و حضور آنها ضرروتی ندارد.
حکم مدیتیشن و مراقبه
پرسش : سلام لطفا نظر خود را درباره مدیتیشن و مراقبه بفرمایید.
پاسخ : در صورتی که با اعمالی باشد که منافات با شرع مقدس نداشته باشد اشکالی ندارد.
نشر و اشاعه ی تصاویر خلاف اخلاق ورزشی
پرسش : آیا اقدام به انتشار و پخش تصاویر این عمل قبیح بعد از بازی و بزرگنمایی آن که منجر به تولید طنزهای خلاف اخلاق و رد و بدل شدن بلوتوث های مختلف میان عموم مردم جامعه در سطح گسترده و استفاده ابزاری رسانه های بیگانه شده است، مصداق اشاعه فحشا می باشد یا خیر؟
پاسخ : شک نیست آنچه در این جریان واقع شده بسیار زشت و زننده و عفت عمومی را جریحه دار کرده و نه تنها از نظر اسلامی قبیح حتی از جهات انسانی متعارف نیز کار زشت و ناپسندی بوده و عکس العملی که مسئولین باشگاه در مقابل آن نشان داده اند بجا و به موقع بوده و دلیلی بر احساس مسئولیت از ناحیه آنها است. ولی بدون تردید نشر و اشاعه این گونه مسایل موافق شریعت اسلامی نیست و همه رسانه ها و توده مردم باید در این گونه موارد از نشر واشاعه بپرهیزند و برای پیشگیری از تکرار این گونه حوادث ناگوار در آینده باید باشگاه های ورزشی به همان اندازه که به مهارتهای ورزشی اهمیت می دهند به مسایل اخلاقی نیز اهمیت دهند تا ورزشکاران عزیز ما مانند ورزشکاران قدیم که هر کدام نمونه ای از اخلاق و انسانیت و حافظ عفت عمومی بودند، باشند و به تماشاچیان محترم نیز توصیه می کنیم که از هر گونه تعبیرات زشت در مورد تیم های پیروز یا شکست خورده بپرهیزند و اگر کسانی مرتکب این کار میشوند آن ها را به ورزشگاه راه ندهند تا فضای ورزشگاه ما معطر به اخلاق اسلامی و انسانی گردد.
مشاهده مبارزاتی که با خشونت مبارزه میکنند
پرسش : مشاهده فیلم های ورزش کشتی کج و یا مبارزه بوکس که در آن با خشونت زیاد مبارزه میکنند مشکل شرعی دارد؟
پاسخ : اگر مفسده ای بر دیدن آن باشد دیدن آن اشکال دارد.
اجرای برنامه ای که می داند مزاحم نماز است
پرسش : گاهی اوقات در برخی برنامه های کوهنوردی، شرایط آب و هوایی و جسمانی انسان به حدی است که قرائت نماز جز در حال حرکت و یا با کفش امثالهم، امکان ندارد و موجب خطر جانی می گردد. در فرض مذکور و با توجه به اینکه گاهی اوقات پیش بینی حدوث شرایط فوق از قبل امکان پذیر می باشد، حکم انجام چنین برنامه هایی همچنین قرائت نماز چگونه است؟
پاسخ : در صورتیکه از قبل قابل پیش بینی است چنین برنامه ای را انجام ندهند.
استخدام ورزشکاران در تیم های خارجی
پرسش : ورزشکارى با پول بیت المال قهرمان شده، و اکنون تیمهاى خارجى با دادن پولهاى کلان او را استخدام مى کنند. آیا این کار جایز هست؟
پاسخ : اگر قراردادى با بیت المال دارد، باید عمل کند، و اگر قراردادى نداشته باشد آزاد است ولى انصاف آن است که به نفع کشور خودش عمل کند.
ورزش هایی که موجب کشته شدن حیوانات می شود
پرسش : ورزش، یا بازى، با حیواناتى که در بسیارى از موارد منتهى به کشته شدن آن حیوانات به شکل فجیع مى شود، چه حکمى دارد؟ مثلا ورزشى که در آن سوارکاران با اسب به دنبال بُز مى روند، و آن را گرفته و درصدد انداختن آن به نقطه اى هستند، که در بسیارى از موارد حیوان جان مى سپارد. چنین ورزشهایى چه حکمى دارد؟
پاسخ : این نوع بازیها جایز نیست.
پی نوشت: