طلیعه سخن
علاقه انسان به پیشرفت و تکامل، به دانایى و زیبایى، به نیکى و عدالت، علاقه اى است اصیل، همیشگى و جاودانى؛ و انتظار ظهور یک مصلح بزرگ جهانى آخرین نقطه اوج این علاقه است.
لذا همه ادیان و مذاهب، منتظر یک مصلح بزرگ جهانى هستند، از این رو مسئله انتظار ظهور یک مصلح مورد توافق تمام مردم جهان است که بیاید و جهان درهم ریخته را اصلاح کند.
فراگیری و جهان شمولی انتظار منجی موعود عجّل الله تعالی فرجه الشریف خود شاهدى است بر فطرى بودن این اعتقاد، به نحوی که ایمان و توجه به این واقعیت فطرى که عقل و خرد نیز پشتیبان آن است ابرهاى تیره و تار یأس و بدبینى را ازآسمان روح انسان دور ساخته، و او را براى آینده روشن، بسیج و آماده مىکند.
با این تفاسیر برخلاف آنچه بعضى تصور مى کنند براى تسریع ظهور مصلح جهانى، آنچه لازم است آمادگى و تشنگى محیط است، نه وجود ظلم و فساد.
در حقیقت مسأله انتظار حکومت حق و عدالت «مهدى» و قیام مصلح جهانى مرکب از دو عنصر «نفى» و «اثبات» است؛ نفى بیگانگى با وضع موجود و اثبات تغییر وضع موجود.
در پرتو آگاهى روزافزون ملت ها، چنان عقده اجتماعى تشکیل مى شود که از نهان گاه ضمیر باطن جامعه، با یک جهش برق آسا، خود را ظاهر خواهند ساخت و سازمان نظام کنونى جوامع انسانى را به هم مى ریزند؛ و طرح نوینى ایجاد می شود و این بارقه دیگرى است از آینده روشنى که جامعه جهانى در پیش دارد.
شکوه نظم اجتماعی در حکومت جهانى مهدوی، بالا بردن سطح اندیشه و آگاهى و آمادگى روحى و فکرى براى همکارى در پیاده کردن برنامه عظیم منجی موعود عجّل الله تعالی فرجه الشریف رقم می خورد و تنگ نظرى ها، کوته بینی ها، کج فکری ها، حسادت ها، اختلافات کودکانه و نابخردانه، و بطور کلّى هر گونه نفاق و پراکندگى از آن رخت بر می بندد.
اوج عنصر عقلانیت در حکومت بزرگ جهانى در دفاع از جان و مال و ناموس مردم در نهایت به صلح ، امنیت و آرامش و عدالت و پاکى در سراسر دنیا منتهی می شود. تحقق این مساله نیز در گرو اهتمام به ارزش هاى انسانى و اخلاقى است که صلح و امنیّت را به جاى جنگ می نشاند.
شکى نیست که آن حضرت از عوامل و اسباب طبیعى استفاده مى کند و بر مدار شناخت و معرفت عمومی، مردم جهان را ، به سوى یک زندگى آمیخته با صلح و عدالت؛ پیش مى برد، و پایه هاى یک حکومت جهانى را بر اساس طرح تازه اى مى چیند.
با اجراى عدالت اجتماعى و تقسیم عادلانه ثروت، ریشه بسیارى از مفاسد اجتماعى که از تنازع و کشمکش بر سر اندوختن ثروت ها و استثمار طبقات ضعیف، و حیله و تزویر، و انواع تقلب ها، و دروغ و خیانت و جنایت به خاطر در آمد بیشتر از هر راه با هر وسیله، سرچشمه مى گیرد، بر چیده شده و زندگى همه تأمین و از آینده نیز هیچ گونه نگرانى نخواهند داشت.
یکى از پایه هاى استقرار حکومت واحد جهانى، نزدیکى و بهم پیوستگى دنیا از نظر وسایل ارتباطى و پیوندهاى اجتماعى است و این موضوع بدون تکامل صنعتى ممکن نیست.
نخستین گام در تحقق بخشیدن به چنین هدفى، اقدام به یک انقلاب فرهنگى است؛ از نظر مادى و روبنائى جهت دهی افکار در زمینه علوم و دانش هایى که مورد نیاز یک جامعه آباد و آزاد و سالم است و از جهت معنوى و زیر بنائى آگاهى به اصول یک زندگى صحیح انسانى آمیخته با ایمان(حیات طیبه).
یکى از رسالت هاى مهدى موعود علیه السلام پیراستن اسلام از وصله ها و پیرایه ها و به تعبیر دیگر نوسازى و تجدید بناى کاخ شکوهمند آن است که در پاره اى از روایات اسلامى از آن به «دین جدید» تعبیر شده است.
آن حضرت سلیقه هاى شخصى را از اسلام کنار مى زند و زنگ عادات و رسوم را از آن مى زداید و قرآن اصیل فراموش شده را چنان از زوایاى تحریف هاى معنوى، و تفسیرهاى نادرست بیرون مى کشد که مى توان نام کتاب جدید بر آن گذاشت.
با توجه به حذف پیرایه ها از اسلام، کشش و جاذبه اى فوق العاده اى به سمت دین صورت می گیرد، و اسلام راستین با تبلیغ منطقى و پیگیر، از طرف اکثریت قاطع مردم جهان پذیرفته خواهد شد و وحدت ادیان از طریق اسلام پیشرو، عملى مى گردد؛ البته انسان داراى آزادى اراده است و اجبارى در چنین نظام حکومتى در کار نیست.
کم کم زمانى فرا مى رسد که «وجود حکومت واحد جهانى» براى پایان دادن به مسابقه کمرشکن تسلیحاتى؛ براى پایان دادن به کشمکش هاى روزافزون قدرت هاى بزرگ؛ براى کنار زدن دنیا از لب پرتگاه جنگ؛ به عنوان یک «ضرورت» و «یک واقعیت اجتناب ناپذیر» احساس خواهد شد که باید سرانجام این مرزهاى ساختگى و دردسرساز بر چیده شود و همه مردم جهان زیر یک پرچم و با یک قانون زندگى کنند!
محتواى دعوت توحیدی منجی موعود عجّل الله تعالی فرجه الشریف بر مبنای حذف امتیازات ظالمانه، وحدت جهان انسانیّت، مبارزه با ظلم و ستم، طرح حکومت جهانى، دفاع از مستضعفان و پذیرش تقوى و پاکى و امانت به عنوان مهم ترین معیار براى ارزش انسان است؛ و در زمینه برنامه هاى اجرایى هرگز اجازه نخواهد داد که از منطق «هدف وسیله را توجیه مى کند» (ماکیاولیسم) استفاده کنند.
بر خلاف عقلانیت ابزاری غرب که در نهایت به بی معنایی منتهی می شود؛ سیر نهایی عقلانیت در عصر ظهور به تلفیق «تکامل اخلاقى» و «تکامل مادّى» می انجامد. یعنی جامعه اى که در آن از جنگ و خونریزی هاى ویرانگر و ضدّ تکامل اثرى نباشد بلکه تنها «صلح و عدل» حاکم بر مقدّرات انسان ها باشد، و روح تجاوزطلبى و استعمار که مهمترین سدّ راه «تکامل مادّى و معنوى» او است، در آن مرده باشد.
پیام ها و بیانیه ها
پیام حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دامت برکاته به
چهارمین کنفرانس بین المللی «فقه و قانون»
بسم الله الرحمن الرحیم
در ابتدا لازم است از همه مسئولین و دست اندرکاران این همایش تشکر نموده و امیدوارم که این همایش به اهداف مورد نظر خویش نائل گردد.
قانون، یکی از نیازهای اساسی جوامع انسانی است و برترین قوانین، قوانینی است که از سوی پروردگار متعال و بواسطۀ انبیاء به انسانها رسیده است.
قوانین الهی تأمینکنندۀ مصالح انسان در معاش و رستگاری او در معاد میباشد و تبعیت از قوانین الهی در واقع تطبیق اراده خداوند متعال در زندگی انسان است.
فقه منبع اصلی استخراج قوانین جامعه اسلامی است و این فقها هستند که با استنباطِ حکمِ خداوند بر اساس ادله و حجتهای موجود بنمایۀ اصلی این قوانین را به دست آورده و در اختیار قانونگذاران قرار میدهند تا بر اساس آن، قوانین مورد نیاز جامعه را وضع نمایند.
به نظر می رسد برای دستیابی به این امر مهم، یعنی تعامل میان قانونگذار و فقیه، وضع قوانین مطابق با شرعِ مقدس و سپس شناخت مسائل اساسی و تنظیم آن بر اساس رأی برگزیده و مورد تأیید دو نهاد قانونگذاری و فقاهت، مسیری طولانی در پیش است و بخش زیادی از پیمودن این راه در گرو شناخت هر دو گروه از دیگری است. با ورود حوزویان به عرصۀ شناخت قانون و لوازم و شؤون مرتبط با آن و از سوی دیگر آشنایی قانونگذاران با دستگاه فقاهت و مقتضیات آن و عنایت و توجه به چارچوب پذیرفته شده توسط فقیهان، میتوان نتایج سودمندی را بهدست آورد و البته قوانینی که جامع میان هر دو جنبه فوق میباشد تا حد زیادی مورد پذیرش جامعه مسلمان و متدین و پیشرفته ما نیز خواهد بود. امیدوارم این همایش و امثال آن بتواند راهکارهایی در جهت تأمین این مسأله ارائه نماید.
بار دیگر از زحمات و تلاشهای صورت گرفته در این همایش تقدیر و تشکر نموده و از خداوند سبحان، توفیق و سلامتی همگان را خواهانم
.
پیام تسلیت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله در پی رحلت
جناب حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد امین شیرازی رحمه الله
بسمه تعالی
خبر رحلت عالم جلیل القدر جناب حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ احمد امین شیرازی رحمة الله علیه موجب تأسف و تألم گردید.
ایشان در طول عمر با برکت خود با تربیت شاگردان و تألیف کتب، خدمات شایستهای به حوزههای علمیه نمود.
اینجانب رحلت این استاد گرانمایه را به شاگردان و عموم بازماندگان و خصوصاً خانواده و فرزندان محترم ایشان تسلیت عرض نموده، علوّ درجات آن مرحوم و صبر و اجر بازماندگان را مسألت دارم.
پیام حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دامت برکاته
به آیین افتتاح پروژه های ویکی تراث و شیعه دیتا
بسم الله الرحمن الرحیم
در ابتدا خداوند سبحان را شاکریم که سعی و کوشش برنامهریزان، فضلا، متخصصین و دستاندرکاران را به نتیجه رساند و بهرهبرداری از دو برنامه مفید در راستای نشر معارف اهل بیت علیهم السلام و آشنایی علاقهمندان به تراث اسلامی و معارف وحیانی را میسر نمود.
جمعآوری و ترویج و تسهیل دسترسی به معارف مکتب تشیع و میراث دانشمندان مسلمان به همراه جمعآوری اطلاعات و دسته بندی منابع موجود و سایر تلاش های سودمندی که در این دو برنامه انجام گرفته است، إن شاء الله اسباب و زمینه پیشرفت در تحقیق و پژوهش در میراث اسلامی و کتب عالمان شیعه و معرفی صحیح و جامع مذهب حقّه شیعه امامیه به همه حقیقتجویان و حقطلبان خواهد شد.
در دنیای امروز که رقابت بر سر سرعت، دقت و صحّت اطلاعرسانی میباشد و دشمنان سعی در مخدوش کردن چهره راه حق و جلب قلوب و اذهان مردم به راه باطل را دارد، باید به صورت جدی برای قوّت تبیین خود در فضای مجازی سعی و کوشش کنیم که گویا این خود مصداق «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة» است.
این جانب به سهم خود از همه مسئولین و دست اندرکاران و محققان و برنامه نویسان محترم که در این دو پروژه گسترده، نقش داشتهاند تشکر و قدردانی نموده و توفیقات الهی را برای ایشان مسئلت دارم.
سخنرانی ها
قرآن با عبارات مختلف مقام ولایت امیرمؤمنان علیه السلام را بیان کرده است
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در مراسم جشن میلاد امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیهالسلام که همراه با مراسم عمامه گذاری تعدادی از طلاب حوزه علمیه برگزار شد، به تفسیر آیه تبلیغ (مائده/٦٧) پرداختند و فرمودند: این آیه در سوره مائده است که آخرین سوره ای است که بر پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم نازل شده و بسیار پرمعنی است، و چند نکته در این آیه است که اگر به آن دقت بشود معلوم می شود، حساب این آیه از بقیه آیات جداست و منظور و پیام آن، مسئله ولایت است.
ایشان در ادامه فرمودند: قرآن با عبارات مختلف، مقام ولایت امیرمؤمنان علیه السلام را بیان کرده است؛ مانند: «انَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسولُهُ وَالَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمونَ الصَّلاةَ وَیُؤتونَ الزَّکاةَ وَهُم راکِعونَ»؛ چه کسی در راه خدا در حال رکوع انفاق کرد؟ در تاریخ اسلام هیچ کس را جز علی بن ابی طالب علیه السلام نداریم که در حال رکوع انفاق در راه خدا کرده باشد.
معظم له با بیان اینکه طلاب با معمم شدن در واقع مأموریت تازه ای پیدا می کنند، فرمودند: برادرانی که امروز معمم به لباس سربازی امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف شدید حتماً می دانید تغییر یک لباس، مطرح نیست؛ آنچه مطرح است، تغییر مأموریت است. شما از این به بعد مأموریت تازه ای دارید و باید حق آن مأموریت را ادا کنید.
ایشان با اشاره به تغییراتی که لباس روحانیت باید در طلاب ایجاد کند، فرمودند: دوستان، بستگان، همسایگان و همه افرادی که شما را می شناسند باید بفهمند که رفتار شما تغییراتی پیدا کرده و شما وارد مرحله تازه ای شدید.
ایشان در پایان برای موفقیت طلاب دعا کردند و فرمودند: خداوند به شما توفیق بدهد که وظیفه سربازی امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف را انجام دهید.
مبعث پیامبر صلّی الله علیه وآله باعث تحولی بنیادین در دنیا بود
عموم مردم در راهپیمایی ٢٢ بهمن شرکت کنند
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در مراسم جشن عید مبعث پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم که همراه با مراسم عمامه گذاری تعدادی از طلاب حوزه علمیه برگزار شد، این روز مبارک را تبریک عرض نموده و فرمودند: روز بعثت، روز تحول بنیادین در دنیا بود و جمعیتی که از همه چیز محروم بودند در سایه بعثت پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم صاحب همه چیز شدند.
معظم له به تفسیر قسمت اول از خطبه ٢٦ نهج البلاغه پرداختند و فرمودند: امیرمؤمنان علی علیه السلام اوضاع زمان جاهلیت را در چند خط بیان کرده و سپس اوضاع را با بعد از بعثت مقایسه می کند که تحولی بزرگ پیدا شد و در سایه اسلام توانستند موفقیت های بسیاری را به دست بیاورند.
ایشان در ادامه افزودند: اگر کسی بخواهد عظمت اسلام را بداند باید تاریخچه دوران جاهلیت عرب و پس از آن، تاریخچه اسلام را مطالعه کند و این دو را با هم مقایسه کند که این مقایسه بهترین دلیل عظمت اسلام است. ما تا اوضاع زمان جاهلیت را ندانیم قدر اسلام را نخواهیم دانست، سعی کنید این ها را برای مردم شرح بدهید.
ایشان در ادامه ملبس شدن به لباس روحانیت را ورود به مرحله ای تازه دانسته و فرمودند: بارها گفته ام، عزیزانی مثل شما وقتی لباس روحانیت را می پوشند باید احساس کنند که تحولی در زندگی آن ها به وجود آمده است و آدم تازه با برنامه جدیدی شده اند که همگان این تحول را احساس کنند. از خدا بخواهید که کمکتان کند چون بدون کمک پروردگار این کار میسر نمی شود و سعی کنید از خود امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف بخواهید که موفقتان بدارد.
معظم له با اشاره به اینکه حوزه علمیه قم بزرگ ترین حوزه علمیه در دنیای اسلام است، فرمودند: در زمان آیت الله العظمی بروجردی در قم چهار هزار نفر طلبه بیشتر نبود اما اکنون حدود هشتاد هزار طلبه هستند که ان شاءالله در حال انجام وظایفشان می باشند و البته باید توسعه بیشتری هم پیدا بکند.
معظم له انقلاب اسلامی را آغاز تحولی بزرگ در کشور دانسته و فرمودند: بیست و دوم بهمن، روز انقلاب است و همه باید اهمیت بدهند. انقلاب بود که این مملکت را عوض کرد و ما را در دنیا سربلند کرد.
ایشان از عموم مردم برای شرکت در راهپیمایی بیست و دوم بهمن دعوت نموده و با اشاره به وابستگی ایران پیش از انقلاب فرمودند: در زمان شاه ارتش ما با چند هزار نفر سرباز و افسر آمریکایی اداره می شد ولی وقتی که برنامه انقلاب اسلامی پیش آمد آنان را بیرون کردند و اسلام و سربازان اسلام با قوت و عزت باقی ماندند و این انقلاب ما را سر بلند کرد. سعی کنید این مزایا را بیان کنید تا مردم بدانند کجا بودیم و کجا رسیدیم.
گزارش تصویری
مراسم جشن میلاد امیر المؤمنین علی علیه السلام همراه با مراسم عمامه گذاری
مراسم جشن مبعث حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم همراه با مراسم عمامه گذاری
مراسم جشن میلاد با سعادت ابا عبد الله الحسین، امام سجاد و حضرت ابالفضل علیهم السلام همراه با عمامه گذاری
جناب آقای سید صولت مرتضوی وزیر محترم کار
تصویرسازی
بزرگ حامی پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم
بنده صالح خدا، مدافع سرسخت اسلام و پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم در روزهای غربت به ویژه در شعب ابی طالب با تمام وجودش در حفظ آن حضرت میکوشید. او بارها و بارها، در شعر و نثرش ایمان محکم خود را نسبت به پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم ظاهر ساخت.
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
دیدارها
لزوم توجه به اشتغال جوانان
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار دکتر صولت مرتضوی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی ضمن تبریک اعیاد شعبانیه، فرمودند: کار شما نسبت به دیگر وزارت ها دشوارتر است و انعکاس آن در جامعه بیشتر است.
معظم له بر لزوم تلاش در برابر کارشکنی های خارجی و داخلی در مسیر انجام وظایف اشاره نموده و فرمودند: باید با همکاری افراد توانمند و مخلص کارها را به سرعت پیش ببرید.
ایشان مسئله اشتغال جوانان را مهم دانسته و افزودند: اولین چیزی که جوانان بدان نیاز دارند شغل مناسب است و شایسته است در این زمینه تدبیر مناسب اندیشیده شود.
معظم له بر اخلاص در کارها تأکید نموده و فرمودند: از افرادی استفاده کنید که مخلص و توانمند هستند و قصد قربت دارند و از حوزه های علمیه و پایگاه های مساجد کمک بگیرید.
معظم له برقراری ارتباط مسئولین با مردم را بسیار مهم شمرده و فرمودند: ارتباط بیشتر با مردم سبب می شود که بدانند شما از خودشان هستید و درد و درمانشان را هم می دانید.
معظم له حل مشکلات اجتماعی را کار یک نهاد ندانسته و فرمودند: برای حل مشکلاتی مانند بیکاری و گرانی که مردم را تحت فشار قرار می دهد، باید همه نهادها با هم همکاری نمایند.
یادداشت
١
راهکارهای امیر المؤمنین علی علیه السلام برای فقرزدایی
از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله
اسلام تنها ناظر به زندگى جاویدان آخرت نیست، بلکه به زندگى آبرومند این دنیا نیز که مقدمه اى براى آن است اهتمام فوق العاده اى دارد. لذا مسئله فقرزدایى را یکى از مهم ترین دستورات خود قرار داده، و راهکارهاى آن را نشان داده است.
با توجّه به اهمیّت فوق العاده موضوع طرق مبارزه با فقر لازم است به طور مستقل در این باره بحث شود.
بىشک طرق مبارزه با فقر بسیار متنوع و گسترده است، همان گونه که ریشه هاى فقر چنین است؛ ولى راه هاى عمده و اساسى را مى توان موارد زیر دانست:
ریشه یابی
بسیارى از مدیران جامعه به جاى توجه به مسائل عمقى، گرفتار سطحى نگرى، روزمرّگى و تنگ نظرى مى شوند. در حالىکه اگر به جاى پرداختن به این امور، به سراغ ریشه هاى اصلى بروند و مشکل فقر را از آنجا حل کنند و از راه حل هاى سطحى و فرعى که ممکن است موقتاً گروهى را راضى کند، صرف نظر نمایند و با صبر و شکیبایى به جنگ مشکلات بروند، به یقین موفق تر خواهند بود.
على علیه السلام مى فرماید: «یُسْتَدَلُّ عَلَى إِدْبَارِ الدُّوَلِ بِأَرْبَعٍ: تَضْیِیعُ الْأُصُولِ وَ التَّمَسُّکُ بِالْغُرُورِ وَ تَقْدِیمُ الْأَرَاذِلِ وَ تَأْخِیرُ الْأَفَاضِلِ؛ از امورى که سبب سقوط دولت ها مى شود، چهار چیز است: نادیده گرفتن اصول و مشغول شدن به فروع، سپردن کارها به دست افراد پست و کنار زدن افراد با شخصیت».
در حدیث دیگرى از آن حضرت مى خوانیم: «مَنِ اشْتَغَلَ بِغَیْرِ الْمُهِمِّ ضَیَّعَ الْأَهَمَّ؛ آن کس که به امور بى اهمیّت بپردازد، امور مهم را تباه خواهد کرد».
مدیریت
نقش مدیران جامعه در ایجاد فقر، از همه بیش تر است، کیفیت مدیریت در پیشرفت یا رکود جامعه و فقر و غناى آن تأثیر زیادى دارد؛ برنامه ریزى توأم با آینده نگرى و مدیریت فعّال و حساب شده، که در متون اسلامى از آن به تدبیر یاد مى شود، از اساسى ترین طرق براى ریشه کن کردن فقر است.
در بسیارى از جوامع به قدر کافى منابع مفید نیروى انسانى و طبیعى وجود دارد؛ ولى نبودن مدیریت صحیح و برنامه ریزى دقیق، آن را به جامعه فقیرى مبدّل ساخته است. در مقابل جوامعى دیگر با در دست داشتن کم ترین منابع و امکانات طبیعى، به صورت جامعه اى پیشرو درآمده اند؛ چرا که از منابع محدود خود، با مدیریت و برنامه ریزى صحیح حداکثر استفاده را برده اند.
مدیریت صحیح، نیاز به آموزش، تجربه و استفاده از تجارب دیگران و آینده نگرى و نداشتن تعصّب نسبت به تجارب شکست خورده دارد.
امیرمؤمنان على علیه السلام مى فرماید: «مَنْ سَاءَ تَدْبِیرُهُ تَعَجَّلَ تَدْمِیرُهُ؛ کسى که سوء مدیریت داشته باشد، شکست او به زودى فرا مى رسد».
آن حضرت در حدیث دیگری با صراحت مى فرماید: «سُوءُ التَّدْبِیرِ مِفْتَاحُ الْفَقْرِ؛ مدیریت غلط، کلید فقر است».
همچنین در بیان دیگرى از آن حضرت ضمن جمله اى کوتاه و پرمعنا مى خوانیم: «حُسْنُ التَّدْبِیرِ یُنْمِی قَلِیلَ الْمَالِ، وَ سُوءُ التَّدْبِیرِ یُفْنِی کَثِیرَهُ؛ مدیریت خوب سرمایه اندک را بارور مى کند و سوء مدیریت، سرمایه بسیار را بر باد مى دهد».
احادیث فوق به خوبى نشان مى دهد مدیریت و برنامه ریزى تا چه حد در از اهمیت برخوردار است.
امیرمؤمنان على علیه السلام در نامه اى که خطاب به اهل مصر مرقوم داشت و به مالک اشتر داد تا به همراه ببرد، مطالب بسیار مهمى را گوشزد کرد؛ از جمله اینکه فرمود: «وَ لَکِنَّنِی آسَى أَنْ یَلِیَ أَمْرَ هذِه الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا، فَیَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا، وَ عِبَادَهُ خَوَلًا، وَ الصَّالِحِینَ حَرْباً؛ من از این نگران و اندوهناکم که سرپرستى امور این امّت به دست بى خردان و نابکاران بیفتد و در نتیجه بیتالمال را به غارت برند و آزادى را از مردم سلب کنند و آنها را برده خود سازند و با صالحان به نبرد برخیزند و فاسقان را همدست خود قرار دهند».
در این نامه تصریح شده است که تولّى امور توسط ناکارآمدان و نابکاران، سبب انباشت ثروت در دست جمعى خواهد شد و در نتیجه گروهى دیگر فقیر و برده آنان مى شوند.
بهره گیری از منابع خدادادی
آموزه های اسلامی به این نکته اشاره مى کند که خداوند امکانات کافى در روى زمین براى حل مشکل فقر آفریده است؛ حداقل این است که انسان آب و زمینى در اختیار داشته باشد. اگر براى عمران و آبادى و بهرهگیرى از آن تلاش کند، مى تواند فقر را از خود دور سازد؛ چنانکه در حدیث معروفى از امام علی ( ع) مى خوانیم: «مَنْ وَجَدَ ماءً وَتُرابَاً ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبعَدَهُ اللَّهُ؛ دور باد از رحمت خدا کسى که آب و زمینى به دست آورد و باز هم فقیر باشد».
امروز نیز اگر جوامع اسلامى بخواهند عزت و احترام و سربلندى و استقلال خویش را باز یابند، باید از طریق همکارى با یکدیگر به استفاده از تمام منابعى که خدا به صورت فراوان در اختیار آنان گذاشته است با فقر مبارزه کنند.
تقویت فرهنگ کار
مبارزه با فقر چیزى نیست که تنها، از طریق حکومت یا به وسیله وضع قوانین به ثمر برسد، هر چند نقش حکومت و قوانین بازدارنده را نمى توان انکار کرد.
در این بین سوء برداشت از مفاهیم سازنده اسلامى و تفسیر نادرست آنها یکى از عوامل و عقب ماندگى در برخى از جوامع اسلامى است. زهد را به معناى بیگانگى از دنیا تفسیر کردن و قضا و قدر را وسیله تنبلى و فرار از زیربار مسئولیت ها دانستن و توکل بر خدا را به معناى ترک تلاش و فعالیت تفسیر کردن و نکوهش دنیا را به معناى ترک مال و ثروت دانستن و مانند آن همه از امورى است که سبب عقب ماندگى فرد و جامعه مى شود.
لذا بر کسانى که رشته آموزش فرهنگ جامعه را به دست دارند، لازم است مفاهیم صحیح این واژه ها را براى عموم تشریح کنند و روشن سازند که همه این واژه ها، ما را به تلاش و کوشش براى فقرزدایى فرا مى خواند؛ نه تن دادن به فقر.
بر این اساس اسلام، صغیر و کبیر، پیر و جوان و تمام کسانى را که قدرت بر کار دارند، دعوت به کار مى کند و کار را فریضه مى شمرد. آنچه بیش از همه در این امر تأثیرگذار است، اراده عمومى جامعه است که همه تصمیم بگیرند با عوامل فقر مبارزه کنند. زیرا بدون این مبارزه، امنیت و آرامش و محبت و دوستى بر جامعه حکمفرما نمى شود.
مخصوصاً در روایات متعددى از اینکه کسى در جامعه اسلامى کَلّ بر مسلمین باشد، یعنى دیگران زحمت بکشند و او از دست رنجشان استفاده کند، نهى اکید شده است.
امام على علیه السلام مى فرماید: «مَنْ لَمْ یَصْبِرْ عَلَى کَدِّهِ، صَبَرَ عَلَى الْإِفْلَاسِ؛ کسى که در برابر زحمت کار شکیبا نباشد، باید در برابر فقر و درماندگى شکیبایى کند».
در حدیث جالبى از امیرمؤمنان على علیه السلام مى خوانیم: «إنَّ اْلأَشْیاءَ لَمّا ازْدَوَجَتْ ازْدَوَجَ الْکَسَلُ وَ الْعَجْزُ فَنَتَجا بِیْنَهُما الْفَقْرَ؛ هنگامى که همه چیز با یکدیگر ازدواج کردند، تنبلى و ناتوانى نیز با هم ازدواج نمودند و فرزندى به نام فقر از آن ها متولد شد».
عدالت گرایی
عدالت از ارکان اصلى فقرزدایى، رفع محرومیت، تأمین رفاه عمومى و تعمیم و توزیع درآمد است و نمىتوان با دلخوش کردن به آینده، عدالت را قربانى کرد و ظلم را مجاز دانست؛ زیرا از دیدگاه اسلام، ظلم با هیچ توجیهى روا نیست.
امیرمؤمنان على علیه السلام با قاطعیت تمام هر نوع ظلم و بیدادگرى را رد مى کند و مى فرماید: «وَاللَّهِ لَأنْ أَبیتَ عَلى حَسَکِ السَّعْدانِ مُسَهَّداً، أَوْ اجَرَّ فِى الْاغْلالِ مُصَفَّداً، أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ ألْقَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ ظالِماً لِبَعْضِ الْعِبادِ؛ به خدا سوگند اگر شب را به بیدارى بر روى خار سعدان به روز آورم، و با قرار داشتن غل ها بر بدنم، روى زمین کشیده شوم، پیش من محبوب تر است، از اینکه خدا و رسولش را در قیامت ملاقات کنم در حالى که به بعضى از مردم ستم کرده باشم».
امیرمؤمنان علیه السلام به محمد بن ابى بکر (والى مصر) فرمان مى دهد که به گونه اى عمل کن که ضعیفان از عدالت تو مأیوس نشوند: «وَ لَایَیْأَسِ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ».
با نادیده گرفتن عدالت، اگر هم رشد اقتصادى جامعه افزایش یابد، به یقین بخش هاى دیگر توسعه، به ویژه فرهنگ، اخلاق و معنویت جامعه آسیب مى بیند. زیرا توجه به رشد - بدون عدالت - سبب فشار به اقشار کم درآمد جامعه مى شود و طبیعى است در چنین فضایى، روى آوردن به امور غیر قانونى و درآمد هاى نامشروع براى تأمین هزینه هاى زندگى براى گروهى از مردم اجتناب ناپذیر است و پى آمد آن، عدم تأثیر برنامه هاى معنوى و اخلاقى و آسیب دیدن دین مردم و موجب پریشانى و اضطراب آنان است.
امام علی علیه السلام به فرزندش محمد بن حنفیه فرمود: «فرزندم! از فقر بر تو مىترسم پس از آن به خدا پناه ببر، چراکه فقر، هم دین انسان را ناقص مى کند و هم عقل را مشوش مى سازد و هم مردم را به او و او را به مردم بدبین مى کند؛ یَا بُنَیَّ، إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکَ الْفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْهُ، فَإِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّینِ! مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ».
و همه این موارد هزینه هاى فراوانى را بر دوش دولت مى گذارد که باید با تقویت نیروهاى بازدارنده، مأموران امنیّتى، تجهیزات روانى، بهداشتى و مانند آن به مقابله با این ناهنجارى ها بپردازد
کارگزاران باید از تقوا و پارسایى برخوردار باشند، تا از افتادن در ورطه یک جانبه نگرى، دنیازدگى و دلبستگى هاى مادى، قومیتى و نژادى دور بمانند و عادلانه به مردم جامعه نگاه کنند.
امیرمؤمنان علیه السلام نیز در خطبه ها و نامه هاى نهج البلاغه در توصیه ها و فرمان هایش به کارگزاران امر به تقوا را سر لوحه توصیه هایش قرار مى دهد، چرا که کارگزاران حکومت بدون تقوا و پارسایى نمى توانند به اهداف عالیه دست یابند.
آن حضرت در نامه ٢٦ پس از فرمان به یکى از کارگزارانش به تقوا و فرمانبرى از خداوند، مى فرماید: «وَ مَنْ لَمْ یَخْتَلِفْ سِرُّهُ وَ عَلاَنِیَتُهُ، وَ فِعْلُهُ وَ مَقَالَتُهُ، فَقَدْ أَدَّى الاْمَانَةَ؛ آن کس که درون و برونش یکسان باشد، و سخن و گفتارش هماهنگ، او مى تواند حقّ این امانت (ولایت و حکومت) را ادا کند و از عهده آن بر آید».
در جاى دیگر هنگامى که یکى دیگر از کارگزارانش را به سراغ مأموریت اقتصادى و جمع آورى زکات مى فرستد، نخست به او فرمان تقوا مى دهد و سپس او را از ستم بر مردم بر حذر مى دارد: «اِنْطَلِقْ عَلَى تَقْوَى اللَّهِ وَحْدَهُ لَاشَرِیکَ لَهُ، وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً وَ لَا تَجْتَازَنَّ عَلَیْهِ کَارِهاً، وَ لَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَکْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِی مَالِه؛ با تقوا و احساس مسئولیت در برابر خداوند یکتا و بىهمتا حرکت کن و در مسیر خود هیچ مسلمانى را مترسان و از سرزمین او در حالى که از تو ناخشنود باشد، نگذر و بیش از حق خداوند در اموالش را از وى نگیر».
چرا که اگر تقوا نباشد و حکومت به دست نابخردان و تبهکاران بیفتد، اموال را میان خود تقسیم کرده و مردم را از آن محروم مى نمایند: «وَ لَکِنَّنِی آسَى أَنْ یَلِیَ أَمْرَ هذِه الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا، فَیَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا، وَ عِبَادَهُ خَوَلًا».
پىآمد بى تقوایى آن است که برنامه ریزان و مجریان رشد و توسعه، عدالت را فداى خودخواهى و منافع شخصى خود مى نمایند و با جهتگیرى هاى خاص، محرومان جامعه را فراموش نموده و سبب تمرکز ثروت در دست مرفّهان و زراندوزان مى شوند.
حمایت اجتماعی
امام علی علیه السلام بیشترین تأکید را درباره قشر نیازمند جامعه فرموده و سفارش هایى را که درباره آن ها ذکر کرده درباره هیچ یک از گروه هایى که دست اندر کار تولید و سوددهى و امنیّت جامعه هستند نفرموده است. تصور بسیارى بر این است که از کارافتادگان اجتماع و نیازمندان بى دست و پا چون نقشى در تولید و پیشرفت جامعه ندارند، نباید اهمیتى داشته باشند.
حتى در دنیاى مادى، امروزه گروه هایى هستند که معتقدند این گروه تنها مصرف کننده و سربار جامعه اند و از بین بردن آنها با یک طریق آسان و بدون درد کار شایسته اى است و بحث هاى مربوط به «أتانازى»؛ (مرگ از روى ترحم) مدافعان سرسختى دارد.
ولى از نظر ادیان آسمانى و مخصوصاً اسلام که بر محور مسائل اخلاقى و انسانى دور مىزند و پرورش عواطف بشرى را در سایه خدمت به این گروه مى داند، بیشترین تأکید براى رسیدگى به آن ها شده است. افزون بر این نهایت بى انصافى است که در روز توانایى خدمت کنند و در روز ناتوانى محروم گردند.
در حدیثى آمده است که: «در عصر امیرالمؤمنین على علیه السلام، حضرت پیرمرد نابینائى را دید که در کوچه ها گدایى و تقاضاى کمک از مردم مى کند، تعجّب کرد که چرا باید در کشور اسلام چنین صحنه اى دیده شود. هنگامى که از جریان سؤال فرمود، عرض کردند: «یا امیرالمؤمنین! این یک فرد مسیحى است که مسلمانان از کمک کردن به او دریغ دارند». على علیه السلام ناراحت شد و فرمود: «اسْتَعْمَلْتُمُوهُ حَتَّى إِذَا کَبِرَ وَعَجَزَ مَنَعْتُمُوهُ؟! أَنْفِقُوا عَلَیْهِ مِنْ بَیْتِ الْمَالِ؛ هنگامى که قوى و نیرمند بود از نیروى او استفاده کردید، امّا اکنون که پیر و ناتوان شده رهایش کردید؟! - این برخلاف انسانیّت و انصاف و مروّت است - سپس افزود: از بیت المال مسلمین به او انفاق کنید ».
انفاق
در آیات و روایات فراوانى به مواسات با افراد نیازمند و گاه ایثار توصیه و در موارد زیادى به انفاق آبرومندانه به آنها دستور داده شده، که همه این امور تأثیر به سزایى در مبارزه با فقر دارد.
اسلام این کمک ها را به اشکال مختلف توصیه کرده است؛ هدیه، صدقه، صله رحم، اطعام، ولیمه، وقف، وصیّت به ثلث، زکات واجب و مستحب و غیر اینها.
امیرمؤمنان على علیه السلام مى فرماید: «سُوسُوا إِیمَانَکُمْ بِالصَّدَقَةِ، وَحَصِّنُوا أَمْوَالَکُمْ بِالزَّکَاةِ، وَادْفَعُوا أَمْوَاجَ الْبَلَاءِ بِالدُّعَاءِ؛ ایمانتان را با صدقه حفظ کنید و اموالتان را با زکاه نگهدارید و امواج بلا را با دعا از خود دور کنید».
همان بزرگوار در یکى دیگر از کلمات قصارش مى فرماید: «الصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ؛ صدقه داروى شفابخشى است».
این فرهنگ پر بار اسلامى سبب شده است که در جوامع اسلامى کمک هاى مردمى به صورت گسترده اى انجام گیرد، و بسیارى از نیازمندان زیرپوشش این کمک ها قرار گیرند؛ گاه به نام «جشن نیکوکارى» گاه «هفته اکرام» گاه تحت عنوان «اعیاد مذهبى» و «ایّام سوگوارى» گاه به «عنوان افطارى»، «ستاد رسیدگى به امور دیه و کمک به زندانیان نیازمند»، «کمک به ازدواج جوانان» و عناوین دیگر.
اضافه بر این، هزاران مدرسه و درمانگاه و بیمارستان و مسجد و کتابخانه و خانه هاى ارزان قیمت نیز با همین انگیزه ساخته شده است.
به یقین، هرگاه این روحیّه حفظ و بالنده و گسترده شود، محرومیّت زدایى از جامعه امکان پذیر خواهد بود و جامعه ما مجموعه اى مى شود از بهترین انسان ها و سرشارترین عاطفه ها.
به علاوه، اموال انسان برکت پیدا مى کند و درهاى روزى به روى او گشوده مى شود، تا آنجا که امیرمؤمنان على علیه السلام مى فرماید: «إذَا أَمْلَقْتُمْ فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَةِ؛ هنگامى که زندگى بر شما تنگ شد و آثار فقر نمایان گشت از طریق صدقه دادن با خدا معامله کنید و زندگى خودرا رونق بخشید».
میانه روی
بی شک اگر از اسراف و تبذیر پرهیز شود و در هزینه کردن سرمایه ها صرفه جویى و میانه روى گردد، بسیارى از مشکلات حل مى شود؛ مشکل زمانى براى فرد یا جامعه پیدا مى شود که حساب دقیقى براى هزینه ها و نیازها در نظر نگیرد و یا بىحساب و کتاب آنچه را دارد هزینه کند، که به یقین زمانى فرا مى رسد که فرد یا جامعه در فقر فرو مى روند.
در حدیثی امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود: «إِنَ السَّرَفَ یُورِثُ الْفَقْرَ، وَ إِنَّ الْقَصْدَ یُورِثُ الْغِنى؛ اسراف فقر به بار مىآورد و میانه روى غنا را در پى دارد».
در حدیثى دیگر از امیرمؤمنان علیه السلام در غررالحکم مى خوانیم: «مَنْ صَحِبَ الْاقْتِصادَ دامَتْ صُحْبَةُ الْغِنى لَهُ وَ جَبَرَ الْاقْتِصادُ فَقْرَهُ وَ خَلَلَهُ؛ کسى که همنشین میانه روى باشد غنا و بى نیازى پیوسته همنشین او خواهد بود و اقتصاد فقر او را جبران و مشکلات او را برطرف مى سازد».
در حدیث دیگرى از همان پیشواى بزرگ مى خوانیم: «مَا عَالَ امْرُؤ اقْتَصَدَ؛ تنگدست نشد کسى که میانه روى پیشه کرد».
همان حضرت فرمود: «ثَمَرَةُ الْقَنَاعَةِ الْإِجْمَالُ فِی الْمُکْتَسَبِ وَ الْعُزُوفُ عَنِ الطَّلَبِ؛ ثمره قناعت و خوداتکایى، دوربودن از نیازمندى به دیگران است».
عمران و آبادی
عمران و آبادانى یکى از اصول راهبردى در نظام اقتصادى براى زدودن فقر و رفاه عمومى و عزّت ملى و استقلال اقتصادى است. زیرا با عمران و آباد شدن یک منطقه و اقداماتى از قبیل ایجاد شبکه حمل و نقل و ساختن و عریض نمودن راه ها، فراهم ساختن انرژى و سوخت مناسب براى واحدهاى تولید، سدسازى، فراهم ساختن بازارها، نمایشگاه هاى بین المللى و فضاى مناسب براى داد و ستد آسان کالاها و خدمات، زمینه توسعه و رشد اقتصادى بستر آبادانى بیشتر زمین، یعنى بستر توسعه کشاورزى، صنعت، بازرگانى و هر آنچه تأمین کننده رفاه زندگى - از قبیل آب، برق، محیط زیست - است فراهم می شود.
نکته عقلى و عقلایى در این رابطه بیان لطیفى است که در نامه امیرمؤمنان به مالک اشتر به آن اشاره شده است و آن اینکه از منابع و پشتوانه هاى اصلى نظام اقتصادى خراج و مالیات است و چنین منبعى بدون آبادانى زمین بدست نمى آید، مى فرماید: «وَلْیَکُنْ نَظَرُکَ فِی عِمَارَةِ الْأَرْضِ أَبْلَغَ مِنْ نَظَرِکَ فِی اسْتِجْلَابِ الْخَرَاجِ، لِأَنَّ ذَلِکَ لَایُدْرَکُ إِلَّا بِالْعِمَارَةِ؛ باید توجّه تو در عمران و آبادانى زمین بیش از توجّهت در جمعآورى خراج باشد، زیرا خراج جز با آبادانى بدست نمى آید».
حضرت ادامه مى دهد و مى فرماید: نظام اقتصادى و حکومتى که در بند عمران و آبادانى نیست و همه همّتش در جمع آورى خراج قرار مى دهد، سه نتیجه شوم را باید انتظار بکشد:
نخست ویران شدن این زمین ها چرا که عمران و آبادانى جز با حمایت حکومت اسلامى میسّر نمى شود و در طول تاریخ نیز دیده شده که در مناطقى که حکومت ها به آبادانى زمین نمى اندیشیدند و در عین حال خراج سنگینى بر اراضى مى بستند، کشاورزان، زمین ها را رها کرده و به نقاط دیگرى نقل مکان مى کردند: «وَمَنْ طَلَبَ الْخَرَاجَ بِغَیْرِ عِمَارَةٍ أَخْرَبَ الْبِلَاد».
دیگر اینکه مردم به هلاکت سوق داده مىشوند: «وَأَهْلَکَ الْعِبَاد». زیرا فقر دامان آن ها را مى گیرد و یکى از عوامل مهم هلاکت به معناى واقعى آن یا به معناى از دست دادن روحیه ها همان فقر است.
سخن آخر
تردیدى نیست با مراعات موارد یاد شده ، مى توان براى رفع فقر از جوامع بشرى تا حدود زیادى موفق عمل کرد و به غنا، عزّت و سربلندى جامعه اسلامى امیدوار بود.
یادداشت
٢
نقش مجلۀ «مکتب اسلام» در انقلاب اسلامی
به روایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله
در زمان رژیم طاغوت احساس مى شد که حوزه علمیه قم نیازمند یک نشریه عمومى است تا بتواند با نشریات گمراه کننده اى که بدبختانه تعداد آن ها نیز کم نبود مبارزه نماید.
آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله العالی) با همکارى جمعى از دانشمندان براى انتشار نشریه ماهانه «مکتب اسلام» که با کمک بزرگان حوزه علمیه قم تأسیس شده بود، همکارى نمود. این نشریه در جهان شیعه بى سابقه بود و شاید از نظر وسعت انتشار در میان مجلّات علمى و دینى در تمام جهان اسلام، جزء درجه اوّل ها بود.
متأسفانه نشریه مکتب اسلام تا به حال مظلوم واقع شده است، حال آنکه نقش این نشریه در تاریخ تشیع و تاریخ انقلاب ماندگار بوده و خواهد بود، لذا آشنا کردن نسل امروز با این نشریه و نقش آن ضروری است.
زمینه های شکل گیری
جریان شکل گیری و آغاز به کار مجله «درس هایی از مکتب اسلام» که به «مکتب اسلام» اشتهار یافت، به واسطه ضرورتی بود که در دوران سیاه و تاریک پهلوی و در آن ظلمت بی انتهای فکری به شدّت نسبت به روزنه ای آگاهی بخش احساس نیاز می شد، لذا با جمعی از دلسوزان و دوستان فاضل و عالم دور هم جمع شدیم و تصمیم گرفتیم که یک مجلّه دینی برای مبارزه با انحرافات عقیدتی و مفاسد اخلاقی با حمایت بعضی از مراجع منتشر کنیم.
لذا جمعی از تجّار روشنفکر تهران، با بعضی از مراجع آن زمان حوزه دیدار کرده و برای تأمین مالی نشریه ای از سوی حوزه علمیه اظهار آمادگی کردند و پیشنهاد دادند، عده ای از فضلای حوزه جمع شده و مجله ای را از طرف حوزه علمیه قم راه اندازی کنند.
در شماره اول مجله مکتب اسلام، درباره هدف این نویسندگان که به قلم آیتالله العظمی مکارم شیرازی(مدظله العالی) تحریر یافته بود، چنین آمده است: «نویسندگان این کتاب (که فعلاً به صورت جزوات کوچک منتشر می شود) با در نظر گرفتن این حقیقت (انحراف عصر پهلوی) بر خود لازم دانستند با عزمی راسخ که از تشخیص صریح حقیقت سرچشمه می گیرد، تا آنجا که ممکن است و قدرت دارند آنچه را برای بیداری افکار و رسیدن به این مقصود نافع می بینند، در دسترس عموم بگذارند و روح تعلیمات اسلامی را چنانکه باید در خلال «بحث های متنوعی» که همه یک هدف را تعقیب می کنند، تشریح کنند ... یک زندگی صحیح بدون «دینداری» و پای بند بودن به اصول مذهبی، ابداً مفهومی نخواهد داشت ... ما می خواهیم با استمداد از پیشگاه خداوند متعال، به سهم خود، مسلمانان را به نکات حساس تعلیمات اسلام آشنا و دورافتادگان را نزدیک و بیگانگان از اسلام را راهنمایی و ذخایر علمی اسلام را تا آنجایی که وضع چنین نشریه ای اقتضا می کند معرفی و از اصول اسلام دفاع کنیم».
چشمه ای در کویر طاغوت
مجلّه وقتی شروع به کار کرد که تاریک ترین دوران رژیم ستمشاهی بود. تقریباً هیچ مجلّه دینی قابل ملاحظه ای در سرتاسر مملکت، پخش نمی شد.
در آغاز انتشار، تصور ما این بود که این مسئله با مخالفت هایی روبه رو خواهد شد و امکان دارد، استقبال زیادی هم از آن نشود، لیکن از آن جایی که مردم مسلمان، تشنه معارف دینی بودند و آن مجلّه نیز، مانند جرعه ای بود که در یک کویر سوزان نمایان شود و یا مشعلی که در یک تاریکی مطلق بدرخشد، با استقبال عظیمی روبه رو شد؛ و عده زیادی که در اثر تاریکی، راه خود را کج کرده بودند و به دنبال نور و روشنایی بودند، گرد این چراغ جمع شده و در شب ظلمانی در پرتو نور آن، مسیرشان را به سوی هدف پیدا کردند.
تیراژ مجله از یکى دو هزار نسخه شروع و مرتباً افزایش یافت. کار به جایى رسید که تیراژ مجله از صد هزار هم گذشت و به تمام نقاط مملکت فرستاده مى شد؛ از مدارس و دانشگاه ها گرفته تا ادارات و بازار، و موج عظیمى ایجاد کرد.
بیدارگری و روشنگری
درباره بُعد انتقادى و سیاسى مجله مکتب اسلام و نقش آن در انقلاب باید گفت: «ما احساس کردیم زمینه محکم است لذا کمکم به مقاله هاى انتقادى و اجتماعى و سیاسى پرداختیم. قبلاً همه مقالات، جنبه عقیدتى و تفسیرى و اخلاقى و روایى داشت، ولى حالا مى بایست به مفاسد اجتماعى نیز پرداخته و به نقد کشیده شود. بحمداللّه این فصل، بسیار مؤثر شد و مجله با قدرت و نفوذ زیادى که داشت توانست کنترلى روى مطبوعات آن زمان درباره اسلام داشته باشد و تا حد زیادى جلو سخنان ناروا را گرفت».
آیتالله العظمی مکارم شیرازی (مدظله العالی) در مقاله ای با عنوان «در اجتماع ما چه میگذرد؟ این هم مطبوعات ما!» نوشت: «شنیدهایم که می گویند مطبوعات راهنمای افکار، بیدارکننده احساسات خفته و نمودار رشد فکری اجتماعات و خلاصه یکی از مهم ترین ارکان ترقی و تمدن هستند». وی پس از این مقدمه، به نمونه هایی از ترویج فساد در مطبوعات ایران اشاره کرد و نوشت: «در حالی که در تهران بیش از بیست هزار مرکز عمومی (نظیر سینما، تماشاخانه، قهوهخانه، کافه و...) وجود دارد، در همین شهر فقط دو کتابخانه عمومی دایر است».
آیتالله مکارم شیرازی در ادامه از «دردهای جامعه ایران» می نویسد: «این مردمی که شما خود را مدافع حقوق آنان قلمداد می کنید هزار گونه درد و بدبختی و محرومیت دارند. بسیاری از آنها برای نان و آب معطلاند، خودتان نوشتید در بعضی شهرهای جنوب ایران افرادی هستند که از بیچارگی علف می خورند! باز خودتان نوشتید در بلوچستان محصلینی هستند که کفش ندارند و با پای برهنه به مدرسه می روند. به جای اینکه بهترین صفحات خود را به عکس زنان لخت و نیمه لخت و داستانها و رمان های عشقی و شرح جنایات و حوادثی که اطلاع از آن کوچک ترین تاثیری در وضع مردم ندارد، اختصاص دهید، فکری برای این دردها بکنید».
توقیف مکتب اسلام!
مجلّه، بر خلاف روال عادّی مطبوعات، بدون امتیاز! منتشر شده بود؛ چرا که حکومت وقت، اجازه نشر چنین مجلّه ای را نمی داد و منتظر بودیم که به سرعت برای خاموش کردن این صدا اقدام کنند و همین طور هم شد.
دستگاه طاغوت با مشاهده گسترش انتشار مجله و سروصدایی که به پا کرد، وحشت زده شد و احساس خطر کرد، چرا که تیراژ مجله به حدود ١٢٠ هزار نسخه در هر شماره رسیده بود و این تیراژ در بین مطبوعات آن زمان بی سابقه بود. از سویی دیگر «مکتب اسلام»، تنها مجله ای بود که به طور کامل از اسلام و تشیع دفاع می کرد و هیچ گونه تملق گویی نسبت به دربار نداشت. این امر دستگاه را به وحشت انداخت.
رژیم طاغوت که تازه متوجّه شده بود این مجلّه اسلامی به سرعت به قدرت مهمّی تبدیل می شود و می تواند برای حکومت ایجاد مزاحمت کند و افکار مذهبی را همه جا نشر دهد، عکس العمل شدیدی نشان داد و مجلّه را توقیف کرد و معلوم بود که اینها نداشتن امتیاز را دلیل خود مطرح می کنند از طرف دربار اعلام کردند، بدون امتیاز نمی توانید مجله منتشر کنید و از انتشار «مکتب اسلام» ممانعت کردند و جلویش را گرفتند.
حامی بزرگ
جریان انتشار نشریه در زمان مرحوم آیت الله العظمی بروجردی(ره) بود و چون چنین حرکت های به اصطلاح روشنفکری در حوزه و محیط روحانیّت وجود نداشت من و دوستان با خود گفتیم: که شاید آیت الله بروجردی با آن مخالفتی کنند و نگران عکس العمل ایشان بودیم. مجلّه را خدمت ایشان فرستادیم، غافل از این که آن مرجع بزرگ و بسیار قدرتمند و پرنفوذ، روشن تر از آن بود که ما و دیگران فکر می کردیم.
به دنبال بعضی از دوستان فرستادند و به وسیله ایشان پیغام دادند که من شماره هایی از مجلّه شما را خوانده ام، بسیار خوب است و گفتند: من از شما حمایت خواهم کرد. و واقعاً هم حمایت کردند. مرحوم آیت اللّه العظمی بروجردی به تمام معنا از انتشار مجله مکتب اسلام حمایت کردند.
پس از توقیف نشریه می دانستیم اگر هم درخواست امتیاز نشر بکنیم به هیچ وجه اجازه نخواهند داد. در این شرایط، حمایت آیت اللّه العظمی بروجردی(ره) به این نحو بود که شخصی را دنبال رئیس ژاندارمری قم فرستادند و برایش پیغام دادند که این مجله باید منتشر شود. رئیس ژاندارمری هم دست پاچه شد و به تهران خبر داد، ولی مرحوم آیت اللّه العظمی بروجردی، منتظر نظر دستگاه طاغوت نماندند و بلافاصله به من گفتند: «شما فوراً مجله را منتشر کنید. من بعداً اجازه انتشار آن را برایتان می گیرم».
خلاصه، تهدید آیت اللّه العظمی بروجردی به حدی قوی بود که دستگاه بلافاصله، بدون امتیاز هم با انتشار مجله موافقت کرد و بعدها مجبور شدند امتیاز انتشار را هم صادر کنند.
بعد از اخذ امتیاز واقعاً در فشار بودیم؛ به طور مکرر آن را توقیف می کردند و بعد با وساطت علما و بزرگان آزاد می شد. مرا بارها به عنوان صاحب امتیاز مجله به تهران بردند و هشدار دادند. مکرر از سوی سازمان امنیت و اطلاعات کشور قم و تهران تهدید شدم. در این مورد خاطرات بسیار زیادی دارم و در شرح درگیری های ما با تشکیلات رژیم شاه، یک کتاب قطور می توان نوشت. من پرونده مجله «مکتب اسلام» را در تشکیلات وزارت کشور آن زمان دیدم؛ یک پرونده قطوری بود که روی جلد هر پرونده با خط درشت نوشته بودند: «مورد تأیید آیت اللّه بروجردی». و آن موقع هر کسی از دستگاه امنیت این عبارت را می دید وحشت می کرد. الحمدلله علی رغم همه این تهدید ها و فشارها نتوانستند مجله را تعطیل کنند.
روایتی از سانسور مطبوعات
مجله مکتب اسلام در آن شرایط، الحمدلله خیلی پیشرفت کرده بود و در بین مردم نفوذ زیادی داشت و دستگاه شاه نمی توانست جلوی انتشارش را بگیرد. ولی در هر شماره، وقتی اولین بسته برای پخش به اداره پست می رفت، مأمورین ساواک آن را باز می کردند و اگر می دیدند در آن، چیزی علیه حکومت نوشته شده، همان جا جلوی پخش را می گرفتند و آن را مصادره می کردند.
در یکی از شماره های مجله به مناسبت ١٧دی، مقاله ای نوشته شده بود با عنوان «محصول ٢٧ سال آزادی». منظور از آزادی، «بی حجابی» بود. این مقاله متن بسیار کوبنده ای داشت و نشان می داد که بی حجابی زنان چه آثار شومی را در جامعه گذاشته است. این شماره که به اداره پست رسید، مأموران بسته ها را باز کردند و به محض این که این مقاله را دیدند، جلوی پخش آن ها را گرفتند؛ البته ما به وسیله قطار و اتوبوس تعداد زیادی از بسته های مجله را ارسال کرده بودیم؛ ولی همان هایی که با پست ارسال می شد خیلی بود و حدود ١٧ هزار نسخه می شد.
مأموران ساواک گفتند؛ اگر بخواهید این مجلات منتشر شود، باید این مقاله را ( که ٨ صفحه بود) پاره کرده و مقاله دیگری را جایگزین آن کنید و کاغذ صفحات کنده شده را به ما تحویل بدهید. ما هم مقاله ای درباره قرآن نوشتیم و هزار نسخه از این مقاله چاپ کردیم و حدود هزار نسخه از نشریه را در چاپخانه اصلاح کردیم و به مأمورین اطلاع دادیم که مجلات را اصلاح کرده ایم؛ گفتند می آییم و حساب می کنیم. ما هم در انبار چاپخانه این ورق پاره ها ی مقاله قبلی را روی زمین پخش کردیم و مأمور ساواک که آمد، گفتیم آن را اصلاح کردیم، اگر باور ندارید بفرمایید بشمارید. هر مقاله ٨ صفحه بود و شمردن کاغذ پاره های آن ها کار مشکلی بود؛ با این ترفند فقط هزار نسخه اصلاح شد و بقیه ١٧ هزار نسخه مرسولات پستی دوباره دست نخورده توزیع گردید.
حلقه وصل
مجله مکتب اسلام حلقه اتصال و همکاری میان حوزویان و دانشگاهیان بود، زیرا هر دو آنها به دنبال یک هدف بودند و آن نشر معارف اسلام و تشیع بود. و حلقه اتصال دیگری هم در آن زمان نبوده است و ما هیچ مجله یا نشریه دینی دیگری هم نداشتیم و جلسات علمی مدونی برای نخبگان صورت نمی گرفت، چرا که اجازه نمی دادند، چنین جلساتی صورت بگیرد.
این ها واقعاً از نزدیک شدن این دو قشر به همدیگر به شدت وحشت داشتند و جلوگیری می کردند و چون هیچ راهی برای ارتباط این دو قشر نبود، این مجله شکل گرفت و در آن موقع تنها حلقه اتصال فقط این نشریه بود.
پایگاه انقلاب
نشریه مکتب اسلام در شکلگیری انقلاب اسلامی نقش بسیار مؤثری ایفا کرد؛ آن نشریه با چاپ مطالب خاص و تربیت سرباز انقلابی در پیروزی انقلاب نقش بسزایی داشت.
گفتنی است دوستان ما در مجلّه مکتب اسلام افرادی بودند که بعداً در زمره شخصیّت های بزرگ روحانی درآمدند، امام موسی صدر، آیت الله شهید مطهری، آیت الله شهید بهشتی و آیت الله شهید مفتّح و حتّی اساتید بزرگی مانند علّامه طباطبایی در نوشتن مقالات و پیشبرد اهداف مجلّه، سهیم و شریک بودند. بعدها که با اقشار مختلف تماس گرفتیم، احساس کردیم که یکی از چیزهایی که راه را برای انقلاب هموار کرد همین مجلّه مکتب اسلام بود. برای این که بسیاری از شخصیّت هایی که الآن در رأس کارهای مهم یا نسبتاً مهمّی هستند وقتی با ما تماس می گیرند می گویند: ما از خوانندگان و پرورش یافتگان این مجلّه بودیم و واقعیّت همین بود که تنها زبان گویای حوزه علمیّه قم همین مجلّه بود. امّا، این مجلّه تقریباً تنها نوری بود که در تاریکی زمان شاه می درخشید.
سخن آخر: (ضرورت تبلیغ دینی طلاب در بستر رسانه)
الحمدلله شرایط کنونی برای ورود طلاب به عرصه رسانه های مختلف تبلیغی فراهم می باشد، شرایط داخلی و جهانی برای فعالیت در عرصه نشر فرهنگ دینی مناسب و گوش شنوا برای شنیدن پیام اسلام و مکتب اهل بیت علیهم السلام در دنیا زیاد است، منتها باید تلاش کنیم که از رسانه ها به نحو احسن بهره ببریم. این شرایط به واسطه وقوع انقلاب اسلامی و جریان هایی که به دنبال آن در سراسر دنیا شکل گرفت، ایجاد شده است؛ و مردم دنیا مشتاقانه به دنبال پیام اسلام هستند. حالا ممکن است عده ای مسلمان و شیعه بشوند و ممکن است نشوند، ولی گوش شنوا زیاد است، نباید بیکار بنشینیم. باید قدر این شرایط را که امروزه در داخل و خارج از کشور فراهم است، بدانیم، چرا که ممکن است این شرایط همیشه مهیا نباشد.
مقاله
قبل از هر چیز، یک «انقلاب فرهنگی» لازم است
چکیده :
آیا راه حلی برای سامان بخشیدن به افکار و عقاید ملل شرق وجود دارد؟ یا باید بنشینیم و ناظر بر باد رفتن آخرین بقایای تمدن شرق و اصالت و استقلال آن باشیم؟ کشورهای شرقی برای تجدید عظمت دیرین خود و پاره کردن زنجیرهای اسارت و سازمان دادن به مبارزات آزادی بخش خویش باید دست به چه اقداماتی بزنند و نقطه شروع این قیام باید از کجا و تحت چه شرائط و برنامه ای باشد؟!
- مطالعه این سلسله بحث ها مسلما این سؤال را در فکر هر خواننده ای مطرح می کند که:
در بحث های گذشته وضع اسفباری را که امروز مشرق زمین با آن روبروست اجمالا دانستیم؛ و نیز دانستیم این مصائب مولود خودباختگی ها، کوته نظری ها، اقتباس نادرست تمدن غربی، وابستگی و دنباله روی بدون قید و شرط از غرب و به وجود آوردن اسارت صنعتی و اقتصادی که زنجیرهای آن را شرقی ها بدون توجه و غربی ها با توجه به دست و پای آن ها گذارده اند، می باشد. همچنین دانستیم آینده ای که شرق درپیش دارد نه تن ها روشن تر از گذشته نیست بلکه به مراتب وخیم تر و اندوهبارتر است. در این بحث ها قسمت هائی از ماسک های فریبنده تمدن ماشینی غربی کنار زده شد و قیافه حقیقی آن تا اندازه ای آشکار گردید و به خوبی دریافتیم که وضع کنونی ممالک شرقی و به طور مسلم آینده ای که در پیش دارند نه تن ها در خور یک ملت زنده با آن همه سوابق درخشان تاریخی نیست، بلکه اساس موجودیت و هستی آن ها را متزلزل می سازد.
ولی این ها همه «جنبه منفی» قضیه است که اثر آن تنها بیدار ساختن افکار خواب آلود و برانگیختن احساسات برای پذیرش یک راه حل صحیح و عاقلانه است. آیا به فرض اینکه ما بتوانیم این طرز تفکر را در تمام قشرهای ملل شرق گسترش دهیم و چنان آمادگی را در آن ها به وجود آوریم، راه حلی برای سامان بخشیدن به این نابسامانی ها وجود دارد؟ یا باید بنشینیم و ناظر بر باد رفتن آخرین بقایای تمدن شرق و اصالت و استقلال آن باشیم؟ کشورهای شرقی برای تجدید عظمت دیرین خود و پاره کردن زنجیرهای اسارت و سازمان دادن به مبارزات آزادی بخش خویش باید دست به چه اقداماتی بزنند و مثلا نقطه شروع این قیام باید از کجا و تحت چه شرائط و برنامه ای باشد؟!
پاسخ دقیق این سؤال مسلما دشوار است و شاید از عهده یک یا چند نفر هم خارج باشد، ولی این قدر می توان گفت که مطالعه در همه جوانب نابسامانی های فعلی شرق، و بررسی تاریخ گذشته و معاصر کشورهای آزاد شده جهان، این حقیقت را به ثبوت می رساند که در اینگونه موارد پیش از هرچیز یک «انقلاب فرهنگی» لازم است؛ همانطور که نفوذ استعمار و تسلط غرب در نقاط مختلف شرق از همین طریق صورت گرفته است.
شاید نیازمند به توضیح نباشد که استعمار سیاسی و اقتصادی، مادام که از یک برنامه استعمار فکری مایه نگیرد نه آن قدر خطرناک است و نه پایدار. به عبارت دیگر مادام که افکار و عقائد و فرهنگ و سنت های یک کشور که معرف ملیت آنهاست اصالت خود را حفظ نموده است، تاثیر برنامه های استعماری بر آن ها کاملا سطحی و متزلزل خواهد بود، و این بنا هرقدر محکم و حساب شده باشد حکم ستونهای بتون آرمه ای را دارد که روی شن های نرم بیابان بنا کنند که به زودی فرو خواهد ریخت. به همین دلیل برای احیای یک ملت و رسیدن او به استقلال کامل و همه جانبه باید از همین جا شروع کرد.
بدیهی است منظور از «انقلاب فرهنگی» تجدید نظر در برنامه های تحصیلی و تطبیق دادن آن بر عقائد و تاریخ و سنن یک ملت نیست؛ منظور از انقلاب فرهنگی بسیج تمام نیروهای زنده یک ملت برای بیرون راندن طرزتفکرها، تعلیمات و سنن و آداب خارجی است که به منظور تسلط بر ارواح آن ملت در میان آن ها پاشیده شده است. منظور از «انقلاب فرهنگی» لایروبی کامل مغز ها و بیرون ریختن رسوبات فکری است که بر اثر هجوم سیلاب استعمار بیگانه در آن ها به جای مانده، همان رسوباتی که مانع از نمو و رشد هرگونه بذر فکر سالم و مفید در زمینه مغزهاست. خلاصه منظور از «انقلاب فرهنگی» احیای اصالت ملت ها و زنده کردن افکار و سنن و اصول صحیحی است که یک ملت در پرتو آن نام و شکل «ملت» به خود می گیرد و با زنده کردن آن ها مزاج آن ملت هیچ گونه آمادگی برای پذیرش عنوان استعمار، تحت الحمایگی، وابسته و طفیلی بودن نخواهد داشت.
در انقلاب فرهنگی قبل از هرچیز «ایمان به لزوم این انقلاب» اهمیت دارد و به دنبال آن اجرای موارد زیر ضروری به نظر می رسد:
١. باید با تمام دستگاه های تبلیغاتی این طرز فکر را به عنوان یک «اصل مقدس» نشر داد که: «شرقی باید شرقی باشد»؛ معماری شرقی، لباس شرقی؛ باید سنن و آداب اصیل و شرافت مندانه شرق احیا گردد، و این عقیده نادرست که تفوق صنعتی غرب سبب می شود که ما در همه چیز دنبال رو آن ها باشیم به کلی کوبیده شود و به افراد غرب زده باید حالی کرد که این فکر نحیف که مثلا " ایرانی باید فرنگی مآب گردد تا بتواند پیشرفت و ترقی کند" یک وسوسه شیطانی - استعماری بیش نیست!
٢. باید تاریخ گذشته شرق مخصوصا تمدن درخشان اسلامی به طور مشروح و متکی به اسناد زنده تاریخی به عنوان یکی از اساسی ترین برنامه های درسی در تمام مدارس تدریس گردد و از این راه غرور ملی و اسلامی در تمام جوانان و فرزندان این منطقه زنده شود.
٣. باید از طریق تشکیل جشن ها و جلسات بزرگ یادبود، و نام گذاری موسسات صنعتی و فرهنگی و مراکز مختلف به نام دانشمندان بزرگ شرق که مشعل علم و دانش را در جهان برافروختند و پرتو آن را به غرب افکندند، خاطره آن ها را در افکار زنده نگه داشت و اصالت شرق را مخصوصا به نسل جوان فهمانید.
٤. باید اسامی غربی و نام های خارجی از شناسنامه ها، موسسات صنعتی و علمی و ... به کلی حذف نمود و تابلوهای شرم آوری که قیافه کشورهای ما را دگرگون ساخته و به صورت خیابان های ممالک غربی درآورده است برچید. مخصوصا با این طرز تفکر احمقانه که برای رسیدن به قافله تمدن باید «خط» خود را تبدیل به «خط لاتینی» کنیم و آخرین بقایای ملیت و اصالت خود را با دست خود تقدیم بیگانه نمائیم، بی رحمانه و بی امان مبارزه نمود و از تمام امکانات در این راه استفاده کرد، و مدارکی که اثبات می کند این صدا نخستین مرتبه از حلقوم أجانب درآمده و جزئی از برنامه های کلی استعماری است در معرض افکار عمومی قرار داد.
٥. باید فرستادن نوآموزان و محصلین به خارج برای تحصیلات ابتدائی و متوسطه آنچنان که روش غرب زده هاست به کلی ممنوع شود؛ و در مورد تحصیلات عالی باید کوشش نمود که جوانان با توسعه دانشگاه های داخلی حتی الامکان در داخل این کشور ها دوره عالی را بگذرانند و در صورت ضرورت از اساتید خارجی (با شرائط خاصی) دعوت شود که در این دانشگاه ها تدریس کنند و باز در صورت لزوم اعزام دانشجو به خارج باید قدم به قدم بوده و از طریق ارتباط دائم با آن ها روحیه و خصائص مذهبی و ملی آن ها را حفظ نمود؛ و با این روش کنونی که افراد فرزندان خود را در هر سن و سال به خارج می فرستند و آن ها را به کلی به حال خود وامی گذارند و به فرض اینکه به کشور های خود بازگردند با روحیه ای فوق العاده ضعیف و طرز فکر مسخ شده ای که کمترین اثر آن گسستن همه پیوند ها با تاریخ و ملیت خویش است باز می گردند، مبارزه شود.
٦. در مورد برنامه های درسی و استفاده از علوم غرب باید از کپی برداری و تقلید بی قید و شرط از طرز برنامه های آنان اجتناب ورزید و آن ها را در همه جا با رنگ خاص شرقى آمیخت؛ مخصوصا آنچه جنبه استعماری دارد از آن جدا ساخت.
٧. باید وضع کنونی وسائل تبلیغاتی اعم از مطبوعات، تلویزیون و رادیو و ... که یکی از موثرترین عوامل ایجاد روح غرب زدگی است و در بسیاری از موارد به صورت کپی از موارد مشابه خود در غرب است دگرگون گردد و به صورت یک دستگاه آموزنده و تعلیم و تربیت با حفظ اصالت شرقی درآید.
٨. باید طرز صحیح استفاده از صنایع غرب را به همه افراد یاد داد و بازارها و خانه ها و مراکز عمومی را از این همه وسایل تجملاتی و لوکس غربی که گذشته از زیانهای بزرگ اقتصادی عامل مؤثری برای کشتن غرور ملّی و اصالت اجتماعی و استقلال فکری و اخلاقی محسوب می گردد پاک ساخت.
بدیهی است اجرای این اصول در اجتماعات ما که از فرق تا قدم در آداب و سنن و افکار و مصنوعات بیگانگان غرق هستیم کار بسیار مشکلی است؛ ولی نباید فراموش کرد که نجات از بن بست فعلی که شرق با آن روبه روست و پیشگیری از خطرات بزرگی که در پیش دارد نیازمند به فداکاری فراون است، و برای آماده ساختن افکار عمومی در این راه باید مغزهای دانشمندان، قلم و زبان نویسندگان و گویندگان و همه وسایل تبلیغاتی بسیج گردد تا آنچه را که فعلًا خواب و رؤیا می پنداریم در خارج با چشم خود ببینیم و حیات نوینی را آغاز کنیم. این است «انقلاب فرهنگی» که بدون آن هیچ گونه تحول ریشه داری در شرق امکان پذیر نیست.
معرفی کتاب
سیری در کتاب
«قهرمان توحید»
بخش مهمّى از قرآن، پیرامون تاریخ انبیا و پیامبران و امّت هاى گذشته سخن مىگوید. سرگذشت حضرت آدم، نوح، ابراهیم، موسى، عیسى، سلیمان، داوود و دیگر پیامبران علیهم السلام و اقوام عاد و ثمود و مانند آن از جمله مباحثى است که خداوند متعال برخى را بطور مفصّل و برخى دیگر را بهصورت مختصر و گذرا مورد بحث قرار داده است.
در میان تاریخ انبیا که قرآن مجید به آن پرداخته، فراز هایى است که درخشندگى خاصّى دارد، و سراسر آموزنده و پرمایه و عبرت انگیز است؛ از جمله سرگذشت قهرمان توحید حضرت ابراهیم علیه السلام، و از آنجا که مسائل مربوط به زندگى آن حضرت فراوان است، لذا مرجع عالیقدر جهان تشیع و مفسر بزرگ قرآن کریم، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(مدظله العالی) با استفاده از قرآن مجید و روایات اسلامى و تواریخ معتبر، کتاب « قهرمان توحید، شرح و تفسیر آیات مربوط به حضرت ابراهیم علیه السلام» را به رشتۀ تحریر درآورده است.
ساختار اصلی کتاب
مولف در این کتاب پیرامون چهارده موضوع، در چهارده فصل بحث کرده است:
١. ولادت حضرت ابراهیم علیه السلام و دوران کودکى٢. دوران جوانى حضرت ابراهیم علیه السلام و ایمان قوى به خداوند٣. گفتگوهاى آن حضرت با ستارهپرستان، ماهپرستان و خورشیدپرستان٤. گفتگوى آن حضرت با عمویش آزر، درباره بتپرستى٥. گفتگو هاى آن حضرت با نمرود، سلطان و حاکم آن دوران٦. داستان بتشکنى آن حضرت و به آتش افکندن وى٧. هجرت ابراهیم علیه السلام از سرزمین بابل به سوى مصر و مکّه٨. معاد و جهان پس از مرگ٩. بناى خانه کعبه١٠. ابراهیم علیه السلام و ذبح فرزندش اسماعیل علیه السلام١١. مناسک حج١٢. امامت ابراهیم علیه السلام١٣. شخصیّت ممتاز ابراهیم علیه السلام١٤. آخرین برگ زندگى ابراهیم علیه السلام.
قهرمان توحید در یک نگاه
محورهای چهارده گانه فوق عمده ترین مسائل مربوط به زندگانی این پیامبر بزرگ خداوند است که بحث و بررسی دقیق آن، هم زوایای مختلف زندگی آن حضرت را روشن ساخته، و ما را با آن آشنا می کند، و هم درس های عبرت و نکات آموزنده فراوان، و مطالب اعتقادی و علمی و اجتماعی و کلامی و مدیریّتی مهمّی را در اختیار ما قرار خواهد داد.
در واقع با مرور تاریخ زندگانى ابراهیم علیه السلام بت شکن، قدرت نمایى پروردگار در آن به عیان دیده مى شود؛ درس هاى توحید در آن موج مى زند؛ ما را به یاد جهان آخرت مى اندازد؛ به سوى مبحث مهمّ امامت رهنمون مى گرداند، و هم فلسفه اعمال و مناسک حج را براى ما روشن مى سازد.
گزارش محتوایی اثر
سیمای حضرت ابراهیم علیه السلام
معظم له در فراز ابتدایی کتاب به ولادت و دوران زندگى کودکى و نوجوانى و جوانى حضرت ابراهیم علیه السلام پرداخته و فلسفه مقام بالای آن حضرت را تبیین کرده است
در برشی از کتاب می خوانیم: ابراهیم علیه السلام چه صفاتى داشت که بزرگ پیامبران شد؟ چرا خداوند متعال در این مقیاس وسیع، ابراهیم علیه السلام را در قرآن مطرح کرده، و به وى اهمیّت داده است؟ آن حضرت چه ویژگى هایى داشت که همه ادیان و مذاهب دوست داشتند او را منتسب به خود کنند؟ و خلاصه این که: چه عواملى باعث نزدیکى او به پروردگار شد؟
مبارزات حضرت ابراهیم علیه السلام
صاحب اثر در فصل سوم کتاب به شرح مبارزه و گفتگوى حضرت ابراهیم علیه السلام با بتپرستان(ستاره و ماه و خورشیدپرستان) پرداخته و نکات آموزنده ای بیان کرده است.
فصل چهارم به گفتگوى حضرت ابراهیم علیه السلام با عمویش آزر و ارائۀ چهار دلیل منطقى و دندانشکن برای ابطال آیین بتپرستى و بیان درس های چهارگانه اختصاص یافته است.
مولف در فصل پنجم کتاب به شرح گفتگوى حضرت ابراهیم علیه السلام با نمرود ستمگر در قرآن پرداخته و در فصل ششم نیز ماجراى بتشکنى حضرت ابراهیم علیه السلام و درس های ماندگار آن را بیان کرده است.
در فرازی از کتاب آمده است: از داستان حضرت ابراهیم علیه السلام نتیجه مىگیریم که در مقابل افراد لجوج و عنود، باید با تدبیر و آگاهى و منطق و محبّت عمل کرد... به تدریج و گام به گام به نقد افکار آن ها پرداخت و اشکالات آن را بیان کرد، تا به بطلان آن پى ببرند. زیرا اگر از اوّل موضع صد در صد متضاد و مخالف با عقیده آن ها گرفته شود، حاضر به شنیدن استدلال ها و نکات ضعف عقیده خود نخواهند شد، و این مطلب یکى از اصول مهمّ بحث و مناظره است.
داستان هجرت
داستان هجرت، اهمیّت هجرت، جایزه حضرت ابراهیم علیه السلام و ویژگى های فرزندان ابراهیم علیه السلام، از جمله مهم ترین عناوین فصل هفتم است که نویسنده به آن پرداخته است.
در بیان اهمیّت فوقالعاده جایزه حضرت ابراهیم علیه السلام می خوانیم: جایزه اى که خداوند متعال براى حضرت ابراهیم علیه السلام در نظر گرفت، بسیار مهم و ارزشمند بود. چرا که در سنّ کهولت و پیرى، دو پسر به نام اسحاق و اسماعیل به وى داد. اسحاق علیه السلام پدر تمام پیامبران بنىاسرائیل، و اسماعیل علیه السلام جدّ پیامبر اسلام بود. یعنى تمام پیامبران پس از ابراهیم علیه السلام از نسل او هستند.
و هر کار خیرى که کسى تا دامنه قیامت، انجام دهد، حضرت ابراهیم علیه السلام نیز در آن شریک خواهد بود. و چه نعمتى از این بالاتر که آن حضرت در تمام کارهاى خیر سهیم و شریک است.
قهرمان معاد
مولف با طرح داستان زنده شدن پرندگان توسط حضرت ابراهیم و بیان درس ها و نکته های آیۀ٢٦٠سورۀ بقره، بر این نکته تأکید می ورزد که حضرت ابراهیم علیه السلام علاوه بر آنکه قهرمان توحید و یکتاپرستى است قهرمان معاد و مؤمن به جهان پس از مرگ است.
تجدید بنای کعبه
یکى از امتیازات مهمّ حضرت ابراهیم علیه السلام، قهرمان بت شکن، تجدید بناى خانه کعبه است لذا فصل نهم کتاب به این مهم اختصاص یافته است.
مقدّمات ساختن کعبه، چاه زمزم، درس ها و نکته ها، بازسازى کعبه و دعاهاى ابراهیم خلیل علیه السلام از اهم عناوینی است که در این فصل مورد واکاوی قرار گرفته است.
داستان ذبح اسماعیل علیه السلام
فصل دهم به یکى از بخش هاى مهمّ زندگانى ابراهیم خلیل علیه السلام یعنی داستان بسیار پر رمز و راز قربانى و سر بریدن فرزندش اسماعیل علیه السلام اختصاص یافته و نکته ها و درس های آن بیان شده است.
در فرازی از کتاب می خوانیم: امتحان حضرت ابراهیم علیه السلام تا قیام قیامت ادامه خواهد داشت. هر یک از زوّار خانه خدا به یاد امتحان بزرگ حضرت ابراهیم علیه السلام و آن ایثار و فداکارى بىمانند، گوسفندى را قربانى مىکند، و با این قربانى هم آن خاطره را زنده نگه مىدارد، و هم هواها و هوس هاى خویش را ذبح مىنماید.
حج ابراهیمی
نویسنده در این فصل به یکى از افتخارات حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام یعنی بنیانگذاری مناسک حج اشاره کرده و مسائل گوناگون آن را در آیات قرآن کریم شرح داده و در ادامه به نکات مرتبط با مسألۀ حج و آثار آن پرداخته و ابعاد مختلف آن را بیان کرده است.
در فرازی از کتاب می خوانیم: حج با این اهمیّت و عظمت باید محور وحدت مسلمانان، و عامل رفع اختلافات شود؛ امّا چون این گوهر گران بها به دست گوهرناشناسان افتاده قدر آن را نمىدانند. و نه تنها از آن استفاده بهینه نمىبرند، که آن را تبدیل به عامل اختلاف و عناد کرده اند.
امامت ابراهیم علیه السلام
فصل دوازدهم کتاب به یکی از مسائل مهمّ مربوط به حضرت ابراهیم علیه السلام یعنی مسأله امامت اختصاص یافته و نویسنده با بهره گیری از تفسیر مفسران شیعه و معارف اهلبیت علیهم السلام آن مقام فوق العاده ارزشمند حضرت ابراهیم علیه السلام را شرح داده است.
هم چنین معظم له به سوالات متعدد پیرامون مسئلۀ امامت از جمله چیستی مفهوم امامت، تفاوت نبوت و امامت و رسالت، جگونگی امامت حضرت ابراهیم علیه السلام و نحوۀ تعیین امامت پاسخ گفته است.
در بخشی از کتاب آمده است: از آنجا که مقام امامت و رهبرى ظاهرى و باطنى خلق، مقامى فوقالعاده پر مسؤولیّت و باعظمت است، یک لحظه گناه و نافرمانى و سوءِ پیشینه، سبب مىشود که لیاقت این مقام سلب گردد.
شخصیّت ممتاز ابراهیم علیه السلام
در بخش پایانی کتاب صفات ارزنده و شخصیّت ممتاز ابراهیم علیه السلام و چگونگى مرگ آن حضرت و سایر جزئیّات آن بیان شده است.
در برشی از کتاب می خوانیم: آن حضرت هرگز به خاطر شدّت خشونت دشمنانش، از کوره درنمىرفت؛ بلکه با خونسردى که حاکى از روح بزرگش بود، با آن ها روبهرو مىشد، و با گفتار و رفتارش سند محکومیتشان را به دستشان مىسپرد.
گفتنی است این اثر ارزشمند، با تنظیم و تدوین حجه الاسلام علیان نژادی، نخستین بار در سال ١٣٨٨ در یک جلد و در٢٢٤صفحه و در قطع وزیری از سوی انتشارات امام علی بن ابیطالب علیه السلام به زیور طبع آراسته شده که تا کنون نیز چندین مرتبه تجدید چاپ شده است.
معارف اسلامی
مسئله «انتظار» ابزاری برای تخدیر توده ها!
پرسش:
استعمار چگونه از مفهوم انقلابی «انتظار» عاملی برای استضعاف و ظلم پذیری توده های متدین استفاده نموده است؟
پاسخ اجمالی:
برخی مى گویند: بر اساس روایات، اگر شرط ظهور مصلح، پر شدن زمین از ظلم و فساد است؛ پس چرا ما در این زمان با فساد مبارزه می کنیم؟ در واقع انتظار ظهور، عاملى براى تخدیر توده ها در راه مبارزه با ظلم و فساد است، و مردم را به سکوت و یا همکارى با ظالمان تشویق مى کند. باید توجه داشت که در انقلاب آن مصلح، تماشاچى، و بى طرف مفهوم ندارد به فرض که ما با کمک کردن به ظلم و ستم، انقلاب را پیش بیندازیم، نابودى خودمان را نیز پیش انداخته ایم! از سویی ظلم و فساد مقدمه اى است براى پیدایش آگاهى و آمادگى، نه اینکه ظلم و فساد هدف نهایى باشد و ... .
پاسخ تفصیلی:
آنچه در دنیاى کنونى کم داریم آگاهى از عواقب دردناک و خطرناک نظام فعلى جهان و عوامل و علل آن است وگرنه ظلم و فساد به حد کافى وجود دارد. معمولا افراد سوء استفاده چى براى پنهان داشتن چهره واقعى خود، سعى مى کنند در گوشه کنار قوانین و مقرّرات، جمله اى یا تبصره اى پیدا کنند که بتوانند آن را به نحوى طبق مقاصد خود تفسیر کنند، در «مسئله انتظار مصلح جهانى» نیز این موضوع به خوبى به چشم مى خورد؛ زیرا بعضى مى گویند: اگر شرط ظهور آن مصلح بزرگ، پر شدن زمین از ظلم و فساد است (آنچنان که در روایات اسلامى وارد شده) پس چرا ما در این عصر و زمان مبارزه با فساد کنیم و با ظلم و ستم بجنگیم یا سراغ امر به معروف و نهى از منکر برویم، و با این عمل آن انقلاب بزرگ را به تأخیر بیندازیم؟
اگر بخواهیم درست فکر کنیم نه تنها نباید گام در جهت اصلاح برداشت؛ بلکه براى تسریع آن ظهور بزرگ باید کمک به فساد، فسادى هر چه وسیعتر و دامنه دارتر کرد، تا شرط ظهورِ آن مصلح بزرگ، زودتر تحقق یابد. این سخن را مى توان به شکل دیگرى تشریح کرد، و آن اینکه: انتظار ظهورِ آن مصلح بزرگ، عاملى براى تخدیر توده ها در راه مبارزه با ظلم و فساد است، مردم را تشویق به سکوت و یا همکارى با ظالمان و ستمگران مى کند، و این موهبت بزرگى براى استعمار و استعمارگران خواهد بود که استعمار شدگان با دست خود زنجیر را به گردن خود بگذارند. گمان نمى کنیم آنها که به چنین منطقى دست مى زنند واقعا به آن عقیده داشته باشند؛ بعید نیست این ماسکى باشد که براى پوشاندن چهره اصلى کارهاى خود، به صورت مى زنند؛ ولى در هر صورت ایرادى است که باید پاسخ آن روشن گردد، خواه ایراد کنندگانش مؤمن به آن باشند یا غیر مؤمن. براى روشن شدن نقطه انحرافى این ایراد باید به سه موضوع عمیقا توجه کرد:
١. صفوف را مشخص کنیم
باید توجه داشت که در انقلاب وسیع جهانى آن مصلح بزرگ، تماشاچى، و بى طرف مفهوم ندارد (و در واقع در هیچ یک از انقلاب هاى وسیع و گسترده بى طرف مفهوم ندارد، خواه در مقیاس جهانى باشد و یا در مقیاس هاى منطقه اى، زیرا اگر به سود اجتماع است تمام افراد متعهد وظیفه دارند در آن شرکت کنند) و اگر زیان بخش است همه وظیفه دارند با آن مبارزه کنند و اما فرض این که یک انقلاب گسترده نه زیانى به حال اجتماع داشته باشد و نه سود، فرض محال است).
بنابراین هر یک از ما از همین حالا باید موقعیت خودمان را در انقلاب آن مصلح بزرگ روشن سازیم و صف خود را مشخص کنیم. من اگر امروز کمک به ظلم و فساد کنم، چگونه ممکن است به هنگام برپا شدن آن انقلاب، در صف مصلحان و رزمندگان بر ضد ظلم باشم؟ با این عمل بى شک در صف مخالف قرار خواهم گرفت مگر غیر از این است که ظهور آن مصلح جهانى براى ریشه کن ساختن و نابود کردن ظالم است؟
بنابراین من با کمک به ظلم و فساد باید آماده پذیرش شمشیر آن مصلح بزرگ بر گردن خویش باشم، نه قرار گرفتن در صف یاران و سربازان او، به تعبیر دیگر معقول نیست ما کمک به تسریع انقلابى کنیم که خود جزء تصفیه شدگان آن خواهیم بود، این درست به آن مى ماند که آتشى برافروزیم که شعله هایش اول دامان خود ما را خواهد گرفت. اگر مى خواهیم موقعیت خود را در این مبارزه مشخص کنیم، از هم اکنون باید حساب خود را از ظلم و ظالم و فاسد و مفسد جدا سازیم.
خلاصه این که به فرض که ما به کمک کردن به ظلم و ستم، انقلاب را پیش بیندازیم، نابودى خودمان را نیز - به عنوان یک ستمگر - پیش انداخته ایم.
٢. هدف آمادگى است، فساد هدف نیست
برخلاف آنچه بعضى تصور مى کنند، براى تسریع ظهور مصلح جهانى، آنچه لازم است، آمادگى و تشنگى محیط است، نه وجود ظلم و فساد. البته نمى توان انکار کرد که افزایش ظلم و فساد یکى از عوامل آمادگى است، چه اینکه وقتى مردمِ جهان ثمره تلخ و شوم تبعیض ها و بى عدالتی ها را بچشند ناراحت مى شوند و در جستجوى یک طریق اصلاح و یافتن یک مصلح جهانى گام برمى دارند، و به گفته آن شاعر:
همه از ظلم و ستم خسته شده
رهروى راهبرى مى جویند
و به تعبیر دیگر: مردم جهان تدریجا این حقیقت را در مى یابند که وجود حکومتها و کشورهاى متعدد سرچشمه تضادّها و رقابت هاى ناسالم و جنگها و خونریزی هاست و همین موضوع آنها را به فکر تشکیل «حکومت واحد جهانى» با ابعاد وسیعش مى افکند. تدریجا متوجه مى شوند که مسابقه تسلیحاتى مخصوصاً در میان قدرت هاى بزرگ، بیشتر سرمایه هاى انسانى و اقتصادى جهان را مى بلعد، و نتیجه آن ویرانى باقیمانده سرمایه ها است؛ و این در درجه اول از تجزیه قدرت هاى جهان سرچشمه مى گیرد، و از خلاصه شدن همه گرایشها در گرایش هاى مادى؛ اگر حکومت واحدى جاى آن را بگیرد، تنها نیاز به نیروى محدودى براى برقرارى نظم در جهان است و نه بیشتر، و باقیمانده آن سرمایه ها همه صرف عمران و آبادى مى گردد نه تخریب. کوتاه سخن اینکه، آنچه در اینجا مهمّ است مسئله آمادگى روحى و جسمى براى پذیرش چنان نظام واحدى است و آگاهى از عواقب خطرناک وضع نابسامان کنونى، و اگر در روایات اسلامى مى خوانیم قبل از چنین انقلابى جهان را ظلم و فساد خواهد گرفت، آنهم در واقع مقدمه اى است براى پیدایش آگاهى و آمادگى، نه اینکه ظلم و فساد هدف نهایى باشد.
٣. منتظران راستین در فساد محیط حل نمى شوند
موضوع دیگر اینکه مدتها است که جهان از ظلم و فساد پر شده است، چه ظلم و فسادى بالاتر از این همه جنگها و خونریزی ها و غارتگری ها و استعمارها در اشکال مختلف، و جنایات و تبعیض هاى ناروا، و تقلّبها و خیانتها و مفاسد اخلاقى دیگر، بنابراین لزومى ندارد چیزى بر آن مفاسد بیفزائیم. آنچه در مورد آن کمبود شدید احساس مى شود آگاهى از «عواقب» این وضع از یک سو و «علل و عوامل» آن از سوى دیگر است. منتظران واقعى باید تمام تلاش و کوشش خود را در این دو قسمت بکار برند: نتیجه وضع کنونى را روشن سازند و علل اصلى آن را نیز مشخص کنند تا آمادگى که شرط ظهور است انجام یابد.
از مجموع بحث ها چنین نتیجه مى گیریم که اثر تخدیرى انتظار تنها در صورتى است که مفهوم آن مسخ و تحریف شود ـ همان گونه که جمعى از مخالفان، تحریفش کرده اند و جمعى از موافقان مسخش ـ اما اگر به مفهوم واقعى در جامعه و فرد پیاده شود، یک عامل مهمّ تربیت و خودسازى و تحرّک و امید خواهد بود. از جمله مدارک روشنى که این موضوع را تأیید مى کند، این است که در ذیل آیه «وَعَدَ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ ...»؛ (خداوند به آنها که ایمان دارند و عمل صالح انجام مى دهند، وعده داده است حکومت روى زمین را در اختیارشان بگذارد ...) از پیشوایان بزرگ اسلام نقل شده است که منظور از این آیه «هُوَ الْقَائِمُ وَ أَصْحَابُهُ»(١)؛ مهدى و یاران او هستند.
و در حدیث دیگرى مى خوانیم: «نَزَلَتْ فِی الْمَهْدِی»؛ این آیه درباره حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه) نازل شده است؛ در حالى که در این آیه، مهدی(عج) و یارانش به عنوان «الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»؛ (آنها که ایمان دارند و عمل صالح) معرفى شده اند؛ بنابراین، تحقق این انقلاب جهانى بدون یک ایمان مستحکم، که هرگونه ضعف و زبونى و ناتوانى را دور سازد و بدون اعمال صالحى که راه را براى اصلاحِ جهان بگشاید، امکان پذیر نیست و آنها که در انتظار چنین برنامه اى هستند، هم باید سطح آگاهى و ایمان خود را بالا ببرند و هم در اصلاح خویش و اعمال خود بکوشند. تنها چنین کسانى که مى توانند نوید زندگى در حکومتِ او به خود دهند، نه آنها که با ظلم و ستم همکارى دارند، و نه آنها که از ایمان و عمل صالح بیگانه اند، و نه افراد ترسو و زبونى که بر اثر ضعف ایمان از همه چیز حتى از سایه خود مى ترسند؛ و نه افراد سست و بى حال و بیکاره اى که دست روى دست گذارده و در برابر مفاسدِ محیط زندگى و جامعه شان سکوت اختیار کرده و کمترین تلاش و کوششى در راه مبارزه با فساد ندارند ... آرى انتظارِ راستین این است!(٢)
برگرفته از کتاب: مسئله انتظار، مکارم شیرازی، ناصر، مطبوعاتی هدف، قم، بی تا، ص ١٩ الی ٢٣.
پی نوشت:
(١). الغیبة، نعمانی، محمد بن ابراهیم، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر، نشر صدوق، تهران، ١٣٩٧ هـ ق، چاپ اول، ص ٢٤٠؛ بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق / مصحح: جمعى از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ١٤٠٣ هـ ق، چاپ دوم، ج ٥١، ص ٥٨.
(٢). برگرفته از کتاب: مسئله انتظار، مکارم شیرازی، ناصر، مطبوعاتی هدف، قم، بی تا، ص ١٩ الی ٢٣.
احکام شرعی
احکام روزه قضا
حکم قضای روزه های ایام نفاس در صورت شیردهی
آیا روزه های ایام نفاس که تا سال بعد به علت شیر دادن نمی تواند قضا کند، قضا دارد یا مانند روزه بیمار و حادث شدن عذر دیگر، تبدیل به فدیه می شود؟
در صورت ادامه عذر تا رمضان آینده تبدیل به فدیه می شود ولی اگر روزه برای خودش ضرر ندارد و فقط برای شیرخوار ضرر دارد قضا ساقط نمی شود.
حکم زمان ادای قضای روزه ی ماه رمضان
درصورتی که روزه باطل شود یا به خاطر عذری ترک شود، باید قضای آن را در ماه های دیگر به جا آورد؟
اگر کسى روزه ماه رمضان را در وقت آن نگیرد، یا آن را باطل کند، باید بعد از ماه رمضان قضاى آن را بجا آورد، هرچند لازم نیست قضاى روزه را فوراً بجا آورد، ولى بنا بر احتیاط واجب باید تا رمضان سال بعد، انجام دهد و اگر تا ماه رمضان سال بعد به جا آورده نشود باید کفاره ی تأخیر نیز بدهد.
قضاى روزه در صورت ترک آن به سبب سفر یا بیماری
آیا روزه هایی که به خاطر بیماری یا مسافرت گرفته نشده است، باید قضا شود؟
روزه هایى که به خاطر مسافرت یا بیمارى و مانند آن ترک شده، باید قضا کند.
معلوم نبودن تعداد روزه های قضا شده
چنانچه فردی نداند که چه تعداد روزه ی قضا دارد، وظیفه ی او چیست؟
کسی که چندروزه از او قضا شده و شماره آن ها را نمی داند، مثلاً نمی داند دو تا بوده یا سه تا کافی است مقدار کمتر را انجام دهد و اضافه بر آن واجب نیست، هرچند احتیاط مستحب است، اما اگر قبلاً شماره آن ها را می دانسته، ولی به واسطه سهل انگاری فراموش کرده، احتیاط واجب آن است که مقدار بیشتر را انجام دهد.
حکم ترتیب در قضای روزه های ماه های رمضان گذشته
اگر بر فردی روزه ی قضای چند ماه رمضان واجب شده باشد، آیا باید ترتیب آن را رعایت شود؟
اگر از چند ماه رمضان روزه قضا بر ذمّه دارد قضاى هرکدام را اوّل بگیرد مانعى ندارد، ولى اگر وقت براى قضاى رمضان آخر تنگ شده باشد باید بنا بر احتیاط واجب اوّل قضاى رمضان آخر را بگیرد.
قضای روزه معذوری که در همان رمضان فوت شده
اگر فردی به خاطر عذر شرعی نتواند روزه ی ماه رمضان را بگیرد و در همان ماه رمضان فوت نماید، قضای روزه های او چه حکمی دارد؟
کسى که به واسطه بیمارى یا حیض و نفاس روزه ماه رمضان را نگیرد و پیش از پایان ماه رمضان از دنیا برود لازم نیست روزه هایى را که نگرفته براى او قضا نمایند.
قضای روزه در صورت استمرار عذر تا ماه رمضان آینده
اگر فردی به علت عذر شرعی نتواند روزه ی ماه رمضان را به جا آورد و عذر او تا ماه رمضان سال بعد ادامه داشته باشد، وظیفه ی او چیست؟
هرگاه به واسطه بیمارى، روزه ماه رمضان را نگیرد و بیمارى او تا ماه رمضان سال بعد طولانى شود، قضاى روزههایى را که نگرفته واجب نیست، فقط باید براى هرروز یک مد (تقریباً ٧٥٠ گرم) گندم یا جو و مانند آن به فقیر بدهد، ولى اگر به واسطه عذر دیگرى (مثلاً به خاطر مسافرت) روزه نگرفته باشد و عذر او تا رمضان بعد باقى بماند احتیاط واجب آن است که روزه هایى را که نگرفته بعد از ماه رمضان قضا کند و براى هرروز یک مد طعام به فقیر دهد، همچنین اگر ترک روزه به خاطر بیمارى بوده، بعد بیمارى رفع شده و عذر دیگرى مانند مسافرت پیش آمده است.
وظیفه شخص در صورت ترک عمدی ادای قضای روزه تا رمضان آینده
اگر شخص معذور باوجود رفع عذر، قضای روزه را عمداً تا رمضان آینده به جا نیاورد چه وظیفه ای دارد؟
هرگاه روزه ماه رمضان را عمداً یا به واسطه عذرى نگیرد و تا رمضان آینده عمداً قضاى آن را بجا نیاورد درحالی که عذرش برطرف شده، باید بعداً روزه را قضا کند و براى هرروز یک مد طعام کفّاره بدهد، همچنین اگر در قضاى روزه کوتاهى کند تا وقت تنگ شود و در تنگى وقت عذرى پیدا کند، باید بعداً هم قضا به جا آورد و هم کفّاره دهد، امّا اگر کوتاهى نکرده و اتفاقاً در تنگى وقت عذرى پیداشده فقط قضا لازم است.
قضای روزه در صورت بهبودی از بیماری طولانی
اگر فرد بیمار بعد از چندین سال بهبود یابد، تکلیف او در مورد روزه ها چیست؟
هرگاه بیمارى انسان چند سال طول کشد و بعداً خوب شود اگر تا رمضان آینده به مقدار قضا وقت باقى است باید فقط قضاى رمضان آخر را بگیرد و براى هرروز از سال های پیش یک مد طعام بدهد.
تأخیر طولانی در انجام قضای روزه رمضان
فردی که چندین سال روزه قضا را به تأخیر انداخته است تکلیف او چیست؟
هرگاه قضاى روزه ماه رمضان را چند سال به تأخیر اندازد باید قضا را به جا آورد و براى هرروز یک مد طعام به فقیر دهد و باگذشت سال ها کفّاره متعدّد نمی شود.
پی نوشت: