ماهنامه الکترونیکی خبری - تحلیلی بلیغ (سال دهم - شماره یکصد و هفتم - آذر 1403)

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 

ماهنامه الکترونیکی خبری - تحلیلی بلیغ (سال دهم - شماره یکصد و هفتم - آذر 1403)

null

طلیعه سخن

ایام فاطمیه میراث گرانسنگ ائمۀ اهل بیت علیهم السلام است که همواره تلاش داشتند یاد مادر بزرگوار خود و مظلومیتش را در خاطره ها زنده نگه دارند.

سه روز سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم جمادی الاول و سه روز اول، دوم و سوم جمادی الثانی بنابرمعمول به فاطمیه اختصاص دارد.

در وهلۀ نخست انتظار می رود برگزاری مجالس فاطمیه، وتجلیل این ایام مورد کمترین غفلت قرار نگیرد و لازم است که از همه راه های ممکن برای تعظیم شعائر فاطمی استفاده کرد؛ پوشیدن لباس مشکی در ایام شهادت حضرات معصومین به ویژه در ایام شهادت حضرت زهرا نوعی تعظیم شعائر الهی محسوب میشود و یا اقامه روضه های خانگی و استفاده از فضای مجازی؛ و به این نکته نیز توجه شود که ایام فاطمیه اول در شکوه و عظمت خود نباید کمتر از ایام فاطمیه دوم باشد که بحمدالله هر ساله پر رونق و باشکوه برگزار می شود.

این ایام اگر چه هر سال تکرار میشود ولی نباید تنها به ذکر مصائب و مظلومیت حضرت زهرا(س) پرداخته شود. بلکه باید ویژگی ها و مزایای مهم آن حضرت نیز بیان شود. ساده زیستی و عبادت حضرت زهرا(س) از ویژگی های بارز آن حضرت است و یا خطبه فدکیه دارای سه ویژگی شجاعت، جامعیت و فصاحت و بلاغت از حضرت زهرا(س) است.

در این میان نباید از فرصت تبليغي ايام فاطميه غفلت کرد؛ مجالس عزاداري ایام فاطمیه و هيأت های فاطمی در واقع يك دانشگاه اخلاق، اعتقادات و آداب اسلامي است؛ نيروهاي آمادهاي كه براي جذب جوانان و هدايت و ارشاد آنان و پيشبرد اهداف مقدس ديني و سياسي، اجتماعي و فرهنگي اسلام تلاش ميكنند.

به هر ميزان كه جوانان جذب اين گونه جلسات شوند، به همان تعداد از افراد بزهكار و معتاد جامعه كم ميشود. بايد راه هاي جذاب و سالمي را كه ميتوانند جوانان را جذب كنند شناسايي و تقويت كنيم، به ویژه آنکه امروز شبهات فراواني از سوي دشمنان و فريب خوردگان مطرح ميشود كه بسياري از آن ها را ميتوان با عبارات ساده در هيأت ها پاسخ داد تا جوانان در برابر شبهات ايمن باشند.

از خطبای متعهد و بزرگوار این مجالس هم انتظار می رود با سخنرانی های پربار و مؤثر پیروان اهل بیت علیهم السلام به ویژه جوانان عزیز را با مبانی اعتقادی و مسائل تربیتی بیش از پیش آشنا کنند و ابعاد گوناگون سیره پرافتخار بانوی مکرم اسلام خاصه ایثار و فداکاری آن شخصیت بی بدیل در راه ولایت و اسلام اصیل را به مخاطبان خود گوشزد کنند.

بر مسئولان است تا ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را سرآغاز وحدت و یک پارچگی و دوری از بگومگوهای بی حاصل بلکه مضر سیاسی قرار دهند و تا می توانند باری از دوش مردم بزرگوار و عاشق اهل بیت، خاصه خانواده های محروم و آسیب پذیر بردارند. و توجه داشته باشند که این ایام، روزهای آزمون بزرگ آنان در برابر خداوند متعال و مردم عزیز و تاریخ است.

لازم به یادآوری است که بسیاری از مردم از اوضاع نابسامان اقتصادی و معیشتی در رنج و محنت به سر می برند، از این رو بر کسانی که تمکن مالی دارند، ضروری است که با تأسی به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به فریاد برادران و خواهران نیازمند ایمانی خود برسند و گوشه ای از دردهای بی شمار آنان را درمان کنند که بی شک مورد توجه عنایات ام الائمه صدیقه شهیده فاطمۀ اطهر سلام الله علیها قرار خواهد گرفت. امید است که همگان در این آزمون بزرگ سربلند بیرون آیند.

از سوی دیگر لازم است از کارهايي که باعث تفرقه صفوف و ايجاد شکاف بين مسلمانان می شود خودداري شود و همه مسلمين در برابر دشمنان اسلام متحد شوند. متأسفانه بعضی از عزاداران شعارهای تندی بر ضد اهل سنت میدهند که در این شرایط باعث تفرقه است.

با توجه به تقاضای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در روز قیامت از خداوند تبارک و تعالی که می فرماید: «دوستداران من و دوستداران اهل بیت علیهم السلام را به آتش دوزخ عذاب نکن». باید دانست محبت قلبی تنها کافی نیست؛ محبین واقعی حضرت زهرا و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به تمام معنا محب هستند، پایین ترین و کم ترین درجه محبین این است که اطاعت خدا برای انسان آسان، اما گناه در نظر او سنگین است و احساس می کند تنها مقصر در دنیا خود اوست.

لذا باید در عمل و رفتار این محبت را نشان دهیم زیرا با عمل در سلک محبین اهل بیت و بانوی بزرگوار حضرت زهرا سلام الله علیها قرار می گیریم.

بنابراین مهم این است که ما بهانه ندهیم، ایام فاطمیه است و نباید به مقدسات دیگران توهین شود تا بهانه ای برای هدفی که دارند باشد که هدفی بسیار خطرناک است، مسئله امسال با مسائل سال های گذشته فرق می کند و بسیار مسئولیت دارد که بهانه ای به دست دیگران بدهیم و آتشی روشن کنند.

همه باید توجه داشته باشند به گونه ای مراسم عزای حضرت صدیقه طاهره را انجام دهند که مورد رضایت امام زمان ارواحنا له الفدا باشد.

بی تردید ارادتمندان و دلباختگان صدیقۀ شهیده سلام الله علیها هر جا که باشند، مراسم ایام فاطمیه را باشکوه و عظمت برگزار می کنند و از این سنت حسنه و راه و رسم الهی هرگز عدول نخواهند کرد.

امیدواریم مجالسی که در این خصوص برگزار می شود مجالس پند، موعظه، علم و ایمان و عزاداری ها خالی از غلو و مسائلی که موجب وهن است باشد و ما هم در سلک کسانی که در احادیث به آن ها اشاره شد، در بیاییم.

خداوند به برکت صدیقۀ کبری سلام الله علیها، مسلمانان را از هر گزندی مصون دارد، مشکلات و کاستی ها را به فضل و کرمش برطرف کند، مصائب موجود را برطرف نماید و امنیت و آسایش را شامل این مرز و بوم گرداند، إن شاءالله.

پیام ها و بیانیه ها

پیام حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دامت برکاته)
در پی شهادت امام جمعۀ کازرون

إنا لله وإنا إلیه راجعون

خبر جنایت و سوء قصد به امام جمعۀ فقید شهرستان کازرون مرحوم حجت الاسلام والمسلمین آقای شیخ محمد صباحی(رحمة الله علیه) موجب تأسف و تأثر گردید.

شهادت این روحانی مردمی، محبوب و با اخلاق برای مردم شریف آن خطه خسارت بزرگی است و یاد او در دل ها خواهد ماند.

اینجانب این ضایعۀ اسفناک را به حوزۀ علمیۀ فارس و مردم مؤمن کازرون و خصوصاً به خانوادۀ محترم ایشان تسلیت گفته و از خداوند متعال علوّ درجات وی و صبر و اجر بازماندگان را مسألت دارم.

پیام حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته)
به نشست علمی بررسی ابعاد قانون اساسی در دانشگاه شیراز

بسم الله الرحمن الرحیم

در آغاز لازم است از همه دستاندرکاران و شرکت کنندگان در این نشست علمی تشکر و قدردانی نمایم؛ امیدوارم این برنامه به اهداف عالی خود دست یابد.

ضرورت وجود قانون در جوامع بشری قابل تردید نبوده و جامعه با آن نظم و انتظام مییابد، در نگاه اندیشمندان حفظ نظم جامعه و دوری از هرج و مرج، زمینهساز و شرط وصول به پیشرفت، رشد و ارتقای زندگی دنیوی و سعادت اخروی به شمار میآید و همانگونه که دقت و مراقبت بر اجرای صحیح قانون، دارای اهمیت است، تدوین صحیح قوانین از اهمیت ویژهای برخوردار میباشد؛ زیرا وضع قوانین واقعگرا، سودمند، قابل اجرا و دقیق، اسباب آسایش جامعه و جلوگیری از قانونگریزی را فراهم میآورد.

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران حاصل همفکری و مشارکت جمع زیادی از صاحب نظران و اندیشمندان است که فراز و فرودهای فراوانی در هنگام تصویب قوانینِ آن و همچنین در مجلس بازنگری وجود داشت و نگاه به گذشته کشور، چشماندازِ آینده و آسیبهای موجود، نیاز به دقت و اتقان در تدوین و تصویب این قانون را دوچندان میکرد، لذا اکنون که سالیانی است از تدوین قانون اساسی گذشته، بازخوانی آن برای محققان و پژوهشگران، سودمند و پربهره بوده و فهم درست مواد و بندهای این قانون، کشف مقاصد و منویات قانونگذار، درک روح حاکم بر این قوانین و تحقیق و پژوهش حول آن، تلاشی مبارک و قابل تقدیر میباشد.

اینجانب ضمن آروزی توفیق برای اعضای علمی، اساتید و دانشجویان دانشگاه شیراز و تمامی شرکت کنندگان و همچنین عموم مردم با ایمان فارس باردیگر از تلاشهای صورت گرفته تشکر مینمایم و از خداوند متعال صحت و سلامتی همگان را خواستارم.

پیام حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دامت برکاته)
به آیین گرامیداشت روز کتاب و کتابخوانی

قال الصادق (علیه السلام):
اِحْتَفِظُوا بِكُتُبِكُمْ فَإِنَّكُمْ سَوْفَ تَحْتَاجُونَ إِلَيْهَا
(الکافي، جلد۱، صفحه۵۲)

سزاوار است در ابتدا از همه برگزارکنندگان و شرکت کنندگان این محفل ارزشمند که به پاسداشت کتاب وکتابخوانی برگزار گردیده، تقدیر و تشکر نمایم و امیدوارم این جلسه و امثال آن گامی موثر در ترویج فرهنگ کتابخوانی باشد.

عشق به کتاب و کتابخوانی، احساسی آشنا و خوب در وجود اهل علم و دانش است. همه ما تجربۀ شیرینِ بودنِ با کتاب را داریم همانگونه که از محروم شدن آن تاسف خورده و تلخی کشیدهایم. به خاطر دارم در زمان تحمل زندان در دوران ستمشاهی دوری اهل علم از کتاب چقدر سخت و تلخ بود و زمانی که قبول کردند در اختیار هر شخص یک جلد کتاب قرار دهند چقدر حال و هوا تغییر کرد.

کتاب مهمترین ابزار تبادل معلومات و انتقال افکارِ درون ضمیر یک اندیشمند است که حاصل سالها زحمات و پژوهشهای علمی یا اندیشه و ایده ای نو در قالب های گوناگون می باشد. خداوند متعال آنگاه که مخلوق خود را شایسته و لایق دید برای او کتابی آسمانی فرستاد و راه نجات بشر و پیام خود را در آن قرار داد.

اکنون با وجود گذر زمان و تغییرات جدی در سبک زندگی و رسوخ تکنولوژی به عرصه های مختلف زندگی بشر، باز هم کتاب جایگاه فاخر خود را از دست نداده ولی متأسفانه فرهنگ اندیشه ورزی و تفکر در میان جامعه کم رنگ شده و رسانهها و اربابان آن ها به جای ما فکر می کنند و تصمیم می گیرند، که نتیجه آن استثمار و اسارت تودههای مردم است و راه مقابله صحیح با آن گسترش مطالعه و آگاهی یافتن مردم است.

ازینرو لازم است مسئولان محترم نسبت به گسترش فرهنگ کتابخوانی و تسهیل و تأمین لوازم آن مانند رونق بخشی به کتابخانه ها، کنترل قیمت کتب و حمایت از ناشران و اهل کتاب، اهتمام جدی داشته باشند.

استفاده از کتاب در هر فرصت و شرایط، و آموزش دوستی با کتاب و ترویج کتابخوانی در میان کودکان و نوجوانان، مهمترین وظیفه خانوادههاست به خصوص در شرایط و نحوه زندگی امروز که رقیبان جدی برای کتاب پدید آمده و کتاب را تا اندازه زیادی به حاشیه برده است و تحقق این امر در گرو آموزش و کمک به خانوادههاست و این وظیفه دستگاه های مرتبط میباشد.

این جانب از خداوند متعال توفیقات روزافزون همه اهالی فرهنگ و اندیشه و خدمت گزاران به کتاب و کتاب خوانی را از درگاه خداوند متعال خواستارم و امیدوارم با تلاش های صورت گرفته، فرهنگ کتابخوانی سبب آشنایی بیشتر مردم و به خصوص جوانان با علم و معارف دینی گردد و بار دیگر از همه مسئولان و دست اندرکاران و شرکتکنندگان محترم این همایش قدردانی می کنم.

تصویرسازی

دیدارها

تمام مشکلات، ناشی از تحریم ها و عوامل خارجی نیست

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار وزیر کشور و استاندار جدید قم به انتظارات مردم از مسئولین اشاره کرده و فرمودند: باید با تغییر مسئولین، در پیشبرد امور کشور، پیشرفت حاصل شود و مشکلات مادی و معنوی مردم کاهش یابد.

ایشان انتقاد سازنده را کارساز دانسته و خاطرنشان ساختند: انتقاد باید به صورت منطقی باشد نه تخریبی و منتقدین ضمن بیان دلسوزانۀ انتقادات خود، راهکار هم ارائه نمایند.

معظم له در ادامه به مشکلات اقتصادی مردم اشاره کرده و فرمودند: مسئلۀ تورم و گرانی و افزایش نرخ ارز از مشکلات شاخص کشور است که در دولت جدید نیز نه تنها کاسته نشده، بلکه افزایش هم یافته است.

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی به اجاره بهای سنگین مسکن و مشکلات مستأجران اشاره نموده و فرمودند: اجاره مسکن به طور بی رویه و بدون قانون بالا می رود، البته برخی از مالکان نیز مقصرند ولی دولت هم در این زمینه وظایفی دارد که باید به آن عمل کند.

ایشان اعتیاد را عامل بسیاری از مشکلات دانسته و خاطرنشان ساختند: بسیاری از سرقت ها و امثال آن ناشی از اعتیاد به مواد مخدر است که متاسفانه تهیه آن نیز بسیار آسان است.

معظم له این گزاره که تمام مشکلات، ناشی از تحریم ها و عوامل خارجی و یا مسئولین سابق است، را نادرست دانسته و فرمودند: علت بسیاری از مشکلات کم کاری و اشتباهات خودمان است که باید سعی کنیم این وضعیت را تغییر بدهیم.

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی حجاب را از مسلمات دین اسلام برشمرده و افزودند: برخی قصد تخریب حجاب بانوان از طریق کتاب و دیگر برنامه ها را دارند که باید ضمن آموزش صحیح حجاب به بانوان، جلوی این تخریب ها گرفته شود. البته باید توجه شود که برخورد قهری و خشونت آمیز در این زمینه نتیجه معکوس دارد.

ایشان شهر مقدس قم را پایتخت معنوی کشور برشمرده و خواستار تسهیل دسترسی و تأمین امنیت مردم در زیارت بارگاه حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها و مسجد مقدس جمکران و شناساندن جایگاه قم شدند.

معظم له در ادامه مشکلات شهر قم به مشکل فرودگاه قم اشاره کرده و فرمودند: بارها نسبت به فرودگاه قم به مسئولین تذکر داده ایم، ولی با اینکه اکثر موانع آن برطرف شده، ولی این طرح هنوز متوقف مانده است.

در پایان این دیدار، معظم له از تلاش های استاندار پیشین تشکر نموده و برای استاندار جدید آرزوی موفقیت نمودند.

مدیران را از افراد بومی و کاردان انتخاب کنید

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار رئیس جمهور و هیئت همراه به مشکلات معیشتی، مسکن و درمانی مردم اشاره نموده و فرمودند: مردم در تماس ها و نامه هایی که به ما ارسال می کنند، نسبت به مشکلات گرانی مواد خوراکی، مسکن و پزشکی گلایه مند هستند.

ایشان مشکل مسکن را مهم دانسته و افزودند: باید مسکن با قیمتی که به مردم وعده داده شده تحویل شود، و افزایش قیمت در هنگام تحویل باعث ایجاد مشکل برای مردم می شود.

معظم له بی انصافی مالکان مسکن را نیز در افزایش اجاره بها مؤثر دانسته و خاطرنشان ساختند: افزایش چندبرابری نرخ اجاره و رهن واقعاً بی انصافی است.

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، شایستگی و صلاحیت را شاخصۀ مهم در انتخاب مدیران موفق دانسته و فرمودند: اینکه برخی چون در ستادهای انتخاباتی فعال بودند، پس باید مدیریت ها به آنها واگذار بشود، صحیح نیست و نباید انتخاب مدیران را فدای فعالان انتخاباتی کرد، بلکه باید از افراد شایسته و کاردان، قوی و بومی استفاده کرد؛ البته خدمات آنها هم جبران شود.

ایشان رعایت حجاب به خصوص در اماکن تفریحی و گردشگری را ضروری دانسته و فرمودند: حل مسئله حجاب به صورت اجباری نه عملی است و نه صحیح؛ بلکه باید به صورت تدریجی و گام به گام اقدام شود و دولت ابتدا از کارمندان خانم در ادارات شروع کند.

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در ادامه به زمزمه های افزایش قیمت بنزین اشاره کرده و افزودند: افزایش قیمت بنزین سبب گرانی تمام اجناس می شود که تحمل آن برای مردم مشکل است.

ایشان حل مسئله فرودگاه قم را در پیشرفت استان قم مهم برشمرده و تأکید کردند: قم متعلق به تمام جهان اسلام است و باید با این دید به قم نگاه کرد.

معظم له وجود بارگاه ملکوتی حضرت فاطمۀ معصومه سلام الله علیها و مسجد مقدس جمکران را از جاذبه های معنوی قم شمرده و خواستار تسهیل رفت و آمد زائران شدند.

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی حضور بیش از هفتاد هزار طلبۀ علوم دینی را فرصت بسیار مناسبی برای دولت دانسته و خاطرنشان ساختند: دولت می تواند از ظرفیت های حوزه علمیه استفاده کند.

ایشان در پایان این دیدار، رئیس جمهور و اعضای دولت را به توکل بر خدا و توسل به حضرت ولی عصر ارواحنا له الفدا، برای حل مشکلات و پیشبرد کارهای کشور فرا خواندند و فرمودند: ما برای موفقیت شما و دولت دعا می کنیم تا إن شاءالله بتوانید مشکلات مردم را حل کنید.

ائمه جمعه دردها و مشکلات مردم را بیان کنند

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار با نماینده ولی فقیه در استان آذربایجان شرقی و امام جمعۀ تبریز، تبریز را از شهرهای مهم و نقاط با عظمت ایران خوانده و فرمودند: این عظمت ناشی از عظمت علما و بزرگان و فضلای آن خطه است. افراد برجسته زیادی در تمامی عرصه های علوم به خصوص فقه، تاریخ و شعر از تبریز بوده اند.

ایشان حوزه علمیه تبریز را از حوزه های مهم و با سابقه طولانی و درخشان دانسته و فرمودند: امیدوارم با تلاش های شما حوزه علمیه تبریز بیش از پیش تقویت شود و طلاب و فضلای بیشتری داشته باشد.

معظم له جایگاه امامت جمعه در بیان و تبیین مسائل را مهم دانسته و افزودند: تلاش شود در خطبه های نماز جمعه دردها و مشکلات مردم بیان شود. وقتی مردم مشاهده کنند که امام جمعه به مسائل آنان اهمیت می دهد، امیدوار می شوند.

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی حل مسأله حجاب را از طریق روش های صحیح، قابل اجرا دانسته و فرمودند: بی اعتنایی به مسائل اخلاقی مانند حجاب باعث بروز مشکلات می گردد و مواردی مانند واقعه اخیر در دانشگاه علوم و تحقیقات اتفاق می افتد که واقعاً ناراحت کننده بود.

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در پایان این دیدار، ضمن آرزوی موفقیت برای نماینده ولی فقیه در استان آذربایجان شرقی، فرمودند: به خدا توکل کنید و به حضرت ولی عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف توسل کنید و بدانید که خداوند یار و یاورتان خواهد بود و کمکتان خواهد کرد.

قم باید به شهری نمونه تبدیل شود

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار رئیس کل دادگستری استان قم با تشکر از خدمات قوه قضائیه، بر لزوم دقت در قضاوت و رعایت عدل و انصاف تأکید فرمودند.

ایشان برخورد با مفاسد در استان قم را ضروری شمرده و بر تسریع در حل مشکل حقوقی فرودگاه قم اشاره نموده و افزودند: باید کاری کنیم که قم به تدریج به شهری نمونه تبدیل شود.

یادداشت

دفاع از مظلوم در آموزه های دینی
از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی

در اسلام‏ و تعلیمات آسمانى، ظلم و ستم ضدّ ارزش است و بعکس، عدالت‏ ارزش والائى دارد. اسلام نمى‏ پسندد که گروهى بر گروه دیگر ظلم کنند و ما فقط نظاره گر باشیم. بلکه به ما دستور مى ‏دهد به یارى مظلوم‏ بشتابیم.

اصل و اساس دین

اساساً، [دفاع از مظلوم] یک اصل مهم اسلامى است که در قرآن مجید بر آن تأکید شده است و با صراحت، به مؤمنان دستور مى ‏دهد که براى نجات مظلومان به پا خیزند و حتى اگر لازم باشد، دست به اسلحه ببرند و با ظالمان پیکار کنند.

آیه شریفه ٧٥ سوره نساء سند محکمى بر ادّعاى فوق است؛ توجّه فرمایید: «وَمَا لَکمْ لَاتُقَاتِلُونَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنْک وَلِیاً وَاجْعَل لَّنَا مِنْ لَّدُنْک نَصِیراً؛ چرا در راه خدا، و [براى رهایى] مردان و زنان و کودکانى که [به دست ستمگران] تضعیف شده ‏اند، پیکار نمى ‏کنید؟! همان افراد [ستمدیده ‏اى] که مى ‏گویند: «پروردگارا! ما را از این شهر [مکه] که اهلش ستمگرند، بیرون ببر [و رهایى ببخش] و از سوى خود، براى ما سرپرستى قرار ده و از جانب خود، یار و یاورى براى ما مقرر فرما».

روشن است که این آیه و همچنین آیات مشابه که در زمینه ‏اقامه قسط و عدل یا دفاع از مظلومان و مبارزه با ظالمان سخن مى‏ گوید، انحصار به زمان و مکان خاصى ندارد و یکى از اصول زیر بنایى اسلام است، و هرجا مقدّمات و زمینه‏ هاى این هدف مقدّس فراهم گردد باید بدون فوت وقت به آن اقدام نمود.

در این آیه نخست دعوت به جهاد در راه خدا شده و بلافاصله سخن از مستضعفان و مظلومانى به میان آمده که دشمن سنگدل آنها را آن چنان تحت فشار قرار داده که راضى به ترک خانه و کاشانه خود شده ‏اند، و به نظر مى‏ رسد که این دو در واقع به یک معنا باز مى ‏گردد، چرا که یارى این گونه مظلومان مصداق روشن‏ «جهاد فى سبیل اللَّه» است.

به این ترتیب، قرآن از مسلمانان مى ‏خواهد که هم در راه خدا و هم مستضعفان مظلوم، جهاد کنند و اصولاً این دو از هم جدا نیستند و با توجه به اینکه در آیه فوق قید و شرطى نیست، این مظلومان و مستضعفان در هر نقطه جهان باشند، باید از آنها دفاع کرده، نزدیک و دور، داخل و خارج کشور تفاوت نمى ‏کند.

به تعبیر دیگر حمایت از مظلومان در مقابل ظالمان در اسلام یک اصل است که باید مراعات شود، حتى اگر به جهاد منتهى گردد. اسلام اجازه نمى ‏دهد مسلمانان در برابر فشارهایى که به مظلومان جهان وارد مى‏ شود بى ‏تفاوت باشند و این دستور یکى از ارزشمندترین دستورات اسلامى است که از حقانیت این آیین خبر مى ‏دهد.

با توجّه به آیه شریفه فوق، اگر ملّت سرافراز ایران شعار حمایت از ملل مظلوم فلسطین، لبنان، افغانستان، عراق و دیگر ملّت هاى مورد ظلم و ستم ستمگران را سر مى ‏دهد جاى تعجّب نیست. چراکه به مضمون آیه شریفه عمل مى ‏کند و باید به نداى هر مظلومى در هر کجاى جهان از آمریکا گرفته تا آفریقا و از اروپا گرفته تا آسیا و استرالیا لبیک گفت، و در حدّ وسع و امکانات به یارى آن ها شتافت، و آنان را از چنگال ستمگران و استثمارگران نجات داد، تا جرأت تکرار ظلم را نداشته باشند. تعجّب از بعضى دولت هاى اسلامى است که بر خلاف آیه شریفه مورد بحث نه تنها از مسلمانان تحت ظلم و ستم فلسطین حمایت نمى‏کنند، و آنها را از چنگال صهیونیسم اشغالگر ظالم نجات نمى ‏دهند، بلکه با دشمنان آنها رابطه برقرار کرده، و مبادله سفیر نموده و براى برچیدن حکومت مردمى مردم مظلوم فلسطین دست در دست یهودیان ظالم مى‏ گذارند.

خلاصه اینکه طبق آیه شریفه ٧٥ سوره نساء، مى ‏توان براى حمایت از مظلومان و نجات آنان از ظلم و ستم بیدادگران با ظالمان جنگید.

مسئولیت اخلاقی

ناگفته پیداست که در برابر وظیفه «انتصار» در مقابل ستم، دیگران نیز وظیفه یارى کردن دارند، چراکه یارى طلبیدن بدون یارى کردن لغو و بیهوده است، در حقیقت هم مظلوم‏ موظف به مقاومت در برابر ظالم و فریاد بر آوردن است، و هم مؤمنان دیگر موظف به پاسخگویى او هستند، همانگونه که در آیه ٧٢ سوره انفال مى‏ خوانیم: «وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیکمُ النَّصْرُ؛ هر گاه آنها از شما براى حفظ دین خود یارى بطلبند بر شما است که آنها را یارى کنید».

این برنامه مثبت و سازنده به ظالمان هشدار مى‏ دهد که اگر دست به ستم بیالایند مؤمنان ساکت نمى ‏نشینند، و در برابر آنها بپا مى ‏خیزند، و هم به مظلومان اعتماد مى ‏بخشد که اگر استغاثه کنند دیگران به یارى آن ها مى ‏شتابند.

به هر حال وظیفه هر مظلومى این است که اگر به تنهایى قادر بر دفع ظلم و ستم نیست سکوت نکند، و با استفاده از نیروى دیگران به مقابله با ظلم قیام نماید و وظیفه همه مسلمانان است که به نداى او پاسخ مثبت دهند.

موسى علیه السلام در طریق حمایت از مظلومان‏

موسى علیه السلام روزى از راهى عبور مى ‏کرد در آنجا با صحنه ‏اى روبرو گردید: «فَوَجَدَ فِیها رَجُلَینِ یقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ؛ دو نفر مرد را دید که سخت با هم گلاویز شده‏اند و مشغول زد و خورد هستند که یکى از آنها از شیعیان و پیروان موسى بود و دیگرى از دشمنانش».

تعبیر به «شیعته» نشان مى ‏دهد که از موسى از همان زمان ارتباط هایى با بنى اسرائیل برقرار کرده بود و گروهى پیرو داشت و احتمالا آنها را براى مبارزه با دستگاه جبار فرعون به عنوان یک هسته مرکزى برگزیده بود.

«فَاسْتَغاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ‏؛ هنگامى که مرد بنى اسرائیلى چشمش به موسى افتاد از موسى [که جوانى نیرومند و قوى پنجه بود] در برابر دشمنش تقاضاى کمک کرد».

موسى علیه السلام به یارى او شتافت تا او را از چنگال این دشمن ستمگر که بعضى گفته ‏اند یکى از طباخان فرعون بود و مى‏خواست مرد بنى اسرائیلى را براى حمل هیزم به بیگارى کشد نجات دهد: «فَوَکزَهُ مُوسى‏ فَقَضى‏ عَلَیهِ‏؛ در اینجا موسى مشتى محکم بر سینه مرد فرعونى زد اما همین یک مشت کار او را ساخت و بر زمین افتاد و مرد». بدون شک موسى قصد کشتن مرد فرعونى نداشت، نه به خاطر اینکه آنها مستحق قتل نبودند، بلکه به خاطر پى‏ آمدهایى که این عمل ممکن بود براى موسى و بنى اسرائیل داشته باشد.

لذا بلافاصله موسى علیه السلام گفت: «هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ‏؛ این از عمل شیطان بود، چراکه او دشمن‏ و گمراه کننده آشکارى است».

به تعبیر دیگر، او مى‏ خواست دست مرد فرعونى را از گریبان بنى اسرائیلى جدا کند. هرچند گروه فرعونیان مستحق بیش از این بودند، اما در آن شرائط اقدام به چنین کارى مصلحت نبود. همین امر سبب شد که دیگر نتواند در مصر بماند و راه مدین را پیش گرفت.

سپس قرآن از قول موسى چنین مى ‏گوید: «قالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ‏؛ او گفت: پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم، مرا ببخش، و خداوند او را بخشید، که او غفور و رحیم است».

مسلما موسى در اینجا گناهى مرتکب نشد، بلکه در واقع ترک اولایى از او سر زد که نمى ‏بایست چنین بى ‏احتیاطى کند تا به دردسر و زحمت و رنج بیفتد. او در برابر همین ترک اولى از خدا تقاضاى عفو کرد و خدا نیز او را مشمول لطفش قرار داد.

«موسى گفت: به شکرانه این نعمت که مرا مشمول عفو خود قرار دادى و در چنگال دشمنان گرفتار نساختى و به شکرانه تمام نعمت هایى که از آغاز تا کنون به من مرحمت کردى، من هرگز پشتیبانى از مجرمان نخواهم کرد و یار ستمکاران نخواهم بود: «قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَی فَلَنْ أَکونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ».

بلکه همیشه به یارى مظلومان و رنجدیدگان خواهم شتافت، منظورش از این جمله این بود که من هرگز با فرعونیان مجرم و گنهکار همکارى نخواهم کرد بلکه در کنار ستمدیدگان بنى اسرائیل خواهم بود.

در این بخش از سرگذشت موسى علیه السلام درس هاى آموزنده فراوانى است؛ از جمله اینکه پیامبران الهى همیشه حامى مظلومان‏ بوده ‏اند، موسى چه در زمانى‏ که در مصر بود و چه وقتى که به مدین آمده، هر جا صحنه ظلم و ستمى را که مى ‏دید ناراحت مى ‏شد و به یارى مظلوم مى ‏شتافت، چراکه یکى از اهداف بعثت انبیاء همین حمایت از مظلومان است.

اعتذار امام سجاد

امام سجّاد علیه السلام در کتاب ارزشمند صحیفه سجادیه، دعاى ٣٨ مى ‏فرماید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعْتَذِرُ إِلَیک مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِی فَلَمْ أَنْصُرْه؛ خداوندا من پوزش مى ‏طلبم درباره مظلومى که در حضور من مورد ستم قرار گرفت و من یاریش نکردم».

اوّلًا: امام سجاد علیه السلام کمک نکردن به مظلوم را گناه مى ‏شمرد، و لذا به درگاه خداوند عذر تقصیر مى ‏آورد.

ثانیاً: با توجّه به این که او، امام معصوم است و گناه و خطا نمى ‏کند، این مطالب را براى ما بیان مى ‏کند، که اگر مرتکب این خطا شده ‏ایم توبه کنیم.

ثالثاً: همان گونه که دوست داریم اگر مظلوم واقع شدیم دیگران به فریاد ما برسند، باید نسبت به دیگران نیز چنین باشیم و به مظلوم کمک کنیم.

یار مظلوم و دشمن ظالم

امام علی علیه السلام در سخنانی که در بستر شهادت به عنوان وصیت بیان فرمود، در ششمین و هفتمین توصیه به مسأله بسیار مهمى اشاره کرده مى ‏فرماید: «وَ کونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً؛ و همواره دشمن [سرسختِ] ظالم و یار و مددکار مظلوم باشید».

این توصیه در واقع تأکیدى است بر طرفدارى از حق و چه حقى از این بالاتر که انسان مظلوم را در برابر ظالم یارى دهد تا مظلوم به حقش برسد و ظالم از ظلمش دست بر دارد. جالب اینکه ظالم و مظلوم در این دو جمله، مطلق است و تنها مسلمانان را شامل نمى ‏شود و به این ترتیب هر مظلومى در جهان باید زیر چتر حمایت مسلمانان قرار گیرد و از ظلم هر ظالم و ستمگرى باید پیشگیرى شود. اگر مدعیان حقوق بشر تنها به این دو دستور عمل مى ‏کردند به راستى دنیا گلستان بود. این در حالى است که مى ‏بینیم آنها هرجا منافع نامشروعشان اقتضا کند در کنار ظالم مى ‏ایستند و بر ضد مظلوم مى ‏جنگند، هرچند در شعارها مدعى حمایت از مظلوم‏اند!

فلسفه تشکیل حکومت

این نکته را نباید فراموش کرد که فلسفه اصلى تشکیل حکومت ها و تشریع قوانین، - اعم از قانون ‏هاى الهى و قوانین ناقصى که به وسیله بشر تشریح شده است - حفظ حقوق ضعیفان و حمایت از آنها بوده است. چراکه اقوایا و زورمندان با تکیه بر قدرت و زور خود نه تنها حق خویش را مى ‏گیرند، بلکه افزون بر آن را نیز مى‏ طلبند. بنابراین اگر حکومت و قانون حامى مظلومان و مستضعفان نباشد، فلسفه وجودى خود را به کلّى از دست مى ‏دهد و گاه به بازیچه ‏اى در دست ظالمان، براى توجیه ظلم و ستم‏ هایشان تبدیل مى ‏شود.

به همین جهت على علیه السلام در همان خطبه شقشقیه، دلیل قبول حکومت را مسأله حمایت از مظلومان و مبارزه با ظالمان بیان مى ‏دارد: «امَا وَالَّذى فَلَقَ الحَبَّةَ وَ بَرَأَ النّسَمَةَ لَوْ لا حُضُورُ الحاضِرِ وَ قیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ ما اخَذَ اللَّهُ عَلَى العُلَماءِ الّایقَارُّوا عَلى کظَّةِ ظَالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظْلُومٍ‏ لَأَلْقَیتُ حَبْلَها عَلى غَارِبِها وَ لَسَقَیتُ آخِرَها بِکأسِ اوَّلِها؛ آگاه‏ باشید! به خدا سوگند، خدائى که دانه را شکافت، و انسان را آفرید، اگر نه این بود که جمعیت بسیارى گرداگردم را گرفته و به یاریم قیام کرده ‏اند، و از این جهت حجت تمام شده است، اگر نبود عهد و مسئولیتى که خداوند از علماء و دانشمندان [هر جامعه] گرفته که در برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگى ستمدیدگان سکوت نکنند، من مهار شتر خلافت را رها مى‏ ساختم و از آن صرف نظر مى ‏نمودم و آخر آن را با جام آغازش سیراب مى ‏کردم».

سراسر زندگى امام علیه السلام و حوادث جالبى که در حیات آن حضرت واقع شد، نشان مى ‏دهد که در عمل نیز همیشه به این اصل اساسى وفادار بود و لحظه‏ اى در انجام دادن آن کوتاهى نفرمود.

در خطبه دیگرى از نهج البلاغه همین معنا با تعبیر داغ و پر جوش دیگرى آمده است مى ‏فرماید: «وَ ایمُ اللَّهِ لَأُنْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ مِنْ ظَالِمِهِ وَ لَأَقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ، حَتَّى أُورِدَهُ مَنْهَلَ الْحَقِّ وَ إِنْ کانَ کارِهاً؛ به خدا سوگند! داد مظلوم را از ظالم مى‏گیرم و افسار ظالم را مى ‏کشم تا وى را به آبشخور حق وارد سازم، هر چند کراهت داشته باشد».

ولى باید تصدیق کرد که تحمّل عدالت و پیکار با ظالمان به خاطر حمایت از مظلومان، براى بسیارى ناخوشایند است. کسانى که رعایت این اصل را مزاحم منافع نامشروع خویش مى ‏بینند و یا از آن بدتر، کسانى که براى خود به خاطر زور و قدرتشان حقوق زیادترى در اجتماع قائلند و کلمه مساوات در برابر قانون را توهین و تحقیرى نسبت به خویش مى ‏پندارند، به سختى مى ‏توانند پذیراى عدل و داد باشند و آنها هستند که همیشه در راه حکومت هاى عدل الهى سنگ مى ‏اندازند و ایجاد مانع مى‏کنند و از هیچ عمل زشت و غیر اخلاقى رویگردان نیستند و همان ها بودند که آن همه مشکلات را در درون حکومت على علیه السلام ایجاد کردند و فضاى جامعه اسلامى را تیره و تار ساختند.

امام حسین علیه السلام نیز که شایسته و وارث حاکمیت نبوى و علوى و رهبر معنوى امّت اسلامى بود، براى احیاى ارزش ‏هاى اسلامى و بسط قسط و عدل‏ و مبارزه با ستمگران به هدف تشکیل حکومت اسلامى به پا خاست؛ به این قصد که اگر ممکن شود با تشکیل حکومت اسلامى و گرنه با شهادت خویش و یارانش، چهره واقعى بنى ‏امیه را آشکار سازد و به ریشه‏کن ساختن درخت ظلم‏ و کفر و نفاقشان بپردازد و اسلام و امّت مظلوم‏ اسلامى را یارى کند.

امام حسین علیه السلام در خطبه ‏اى با صراحت هدف از تلاش و تکاپوى خویش را چنین بیان مى ‏کند: «اللَّهُمَّ إِنَّک تَعْلَمُ إِنَّهُ لَمْ یکنْ مَا کانَ مِنَّا تَنافُساً فِی سُلْطانٍ، وَ لا الِتماساً مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ، وَ لکنْ لِنَرَىَ الْمَعالِمَ مِنْ دِینِک، وَ نُظْهِرَ الْإِصْلاحَ فِی بِلادِک، وَ یأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِک، وَ یعْمَلُ بِفَرَائِضِک وَ سُنَّتِک وَ أَحْکامِک‏؛ خداوندا! تو مى ‏دانى که آنچه از ما [در طریق تلاش براى بسیج مردم] صورت گرفت، به خاطر رقابت در امر زمامدارى و یا به چنگ آوردن ثروت و مال نبود، بلکه هدف ما آن است که نشانه ‏هاى دین تو را آشکار سازیم و اصلاح و درستى را در همه بلاد بر ملا کنیم تا بندگان مظلومت آسوده باشند و فرایض و سنّت‏ ها و احکامت مورد عمل قرار گیرد».

سیدالشهدا امام حسین بن على علیه السلام در یکى از خطابه ‏ها در ضرورت فریضه امر به معروف و نهى از منکر مى ‏فرماید: «... إنَّ الْأمْرَ بِالْمَعْروفِ وَالنَّهىَ عَنِ الْمُنْکرِ: دُعَاء إلَى الْإسْلامِ مَعَ رَدِّ الْمَظالِمِ وَ مُخَالِفَةِ الظالِمِ وَ قِسْمَة الفَیءِ وَ الْغَنائِمِ وَ أخْذ الصّدَقاتِ مِنْ مَواضِعِهَا وَ وَضْعَها فی حَقَّها...؛ اینکه خداوند روى امر به معروف و نهى از منکر تکیه کرده است بدین جهت است که سبب دعوت مردم به سوى اسلام و ردّ مظالم و مخالفت با ظالم و تقسیم فى‏ء و غنائم و اخذ صدقات و مصرف آن در جایگاه اصلى‏اش مى‏شود ...».

پاداش بهشت

پیامبر گرامى اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم فرمودند: «مَنْ اخَذَ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ کانَ مَعى‏ فى الجنّة مُصاحِباً؛ کسى که حقّ مظلوم را از ظالم بگیرد [چه مظلوم مسلمان باشد، و چه غیر مسلمان] در بهشت با من خواهد بود».

جایگاه بسیارى از انسانها در بهشت خواهد بود، ولى همه بهشتیان این سعادت را ندارند که در کنار پیامبر بزرگوار اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم باشند، امّا کمک کردن و یارى رساندن به مظلوم، و گرفتن حق او از ظالم، به قدرى مهم است که انسان را در بهشت همنشین پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم مى ‏کند.

رمز سعادت

از آنجا که بسیارى از حوادث دردناک و جنگ ‏هاى خونین در عصر امام علیه السلام از عدالت آن بزرگوار سرچشمه مى‏ گرفت، مردمى که سالها، به ظلم و ستم و تبعیض‏ هاى ناروا در عصر خلفاى پیشین، مخصوصا در عصر خلیفه سوم، عادت کرده بودند، به آسانى حاضر به قبول مساوات در برابر قانون و بیت المال نبودند.

امام علی علیه السلام تأکید مى‏کند که من این روش را هرگز از دست نخواهم داد، و من براى اجراى حق و عدالت و گرفتن حق ضعیفان از زورمندان قبول خلافت کردم، به همین دلیل، «الَـذَّلـیلُ عِنْدى عَـزیزٌ حَتّى اخُذَ الْحَـقَّ لَـهُ، وَ الْقَوِىُّ عِنْدى ضَعیفٌ حَتّى اخُذَ الْحَـقَّ مِنْهُ؛ ناتوان ستمدیده در نظر من عزیز است تا حقّش را بگیرم و زورمند ستمگر نزد من حقیر و ضعیف است تا حقّ دیگران را از او بستانم».

امام همواره گفتار معروف پیامبر را که مى‏ فرمود: «لن تُقَدَّسَ اُمّةٌ لا یؤخَذُ للضَّعیفِ فیها حَقُّهُ مِن القَوِی غیرَ مُتَعتَعٍ، امّتى که حقّ ضعیفان را از زورمندان با صراحت نگیرد، هرگز پاک نمى‏ شود و روى سعادت را نمى ‏بیند». مدّ نظر و مورد توجه داشته است.

تسلیم فرمان الهی

امام علیه السلام در تمام امور، خود نسبت به اصل اساسى [حمایت از مظلوم] وفادار ماند و این اصل در تمام زندگانیش ظهور و بروز داشت و تنها ایرادى که دشمنان بر او مى ‏گرفتند، همین بود. که او عدالت را فداى مصلحت شخصى و حکومتش نمى ‏کند و افراد دنیا پرست خودخواه را که همیشه عادت به تبعیض هاى ناروا کرده‏ اند، از خود مى ‏راند.

امام علیه السلام پس از تقسیم مساوی عطایاى بیت المال [در پاسخ به اعتراض عده ای که در دوره های قبل دریافت های ویژه داشتند] می فرمود: «رَضِینَا عَنِ اللَّهِ قَضَاءَهُ وَ سَلَّمْنَا لِلَّهِ أَمْرَهُ؛ ما در برابر فرمان خدا راضى هستیم و در مقابل امر او تسلیم مى ‏باشیم».

این تعبیر، ممکن است که اشاره به یکى از دو معنا باشد: نخست این که فرمان خدا این است که حمایت‏ از مظلوم‏ و مبارزه با ظالم کنیم و ما تسلیم این فرمان هستیم و باید تسلیم باشیم، خواه دیگران بپسندند یا نپسندند.

دیگر این که حمایت از ضعیف مظلوم و مبارزه با قوى ظالم، مشکلاتى در زندگى انسان مى ‏آفریند و من آگاهانه در این راه گام بر مى‏ دارم و مشکلاتش را به جان مى ‏پذیرم و راضى به قضاى الهى هستم.

آری امام علیه السلام در حمایت از مظلوم و مبارزه با ظالم کمترین تردیدى به خود راه نمى‏ دهد و هر مشکلى را در این راه به جان مى‏خرد و تسلیم امر و فرمان خدا است.

سکوت ممنوع

در حدیثی از پیامبر گرامى اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم مى ‏خوانیم: «مَنْ سَمِعَ رَجُلًا ینادى‏ یا لَلْمُسْلِمینْ فَلَمْ یجِبْهُ فَلَیسَ بِمُسْلِمٍ‏؛ هر کس صداى مظلومى را بشنود که از مسلمانان کمک مى ‏طلبد، و به کمک او نشتابد مسلمان نیست».

این روایت عام است و شامل غیر مسلمانان نیز مى‏شود. بنابراین، طبق روایت فوق هر کس نداى مظلومیت مظلومى را بشنود، و استغاثه ‏اش به گوش او برسد، و توانایى یارى رساندن به او را داشته باشد، و به یاریش نشتابد مسلمان نیست.

همچنین در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى ‏خوانیم که خداوند به یکى از انبیا که در کشور یکى از ستمکاران زندگى مى ‏کرد، وحى فرستاد که به سراغ این مرد جبار برو و به او بگو: «إِنَّنِی لَمْ أَسْتَعْمِلْک عَلَى سَفْک الدِّمَاءِ وَاتِّخَاذِ الْأَمْوَالِ وَإِنَّمَا اسْتَعْمَلْتُک لِتَکفَّ عَنِّی أَصْوَاتَ الْمَظْلُومِینَ فَإِنِّی لَمْ أَدَعْ ظُلَامَتَهُمْ وَإِنْ کانُوا کفَّاراً؛ من این مقام را به تو ندادم که خون بى ‏گناهان را بریزى و اموال مردم را بگیرى، بلکه این مقام را بدین جهت به تو دادم که صداى ناله مظلومان را بدرگاه من فروبنشانى، زیرا من از ستمى که بر آنها رفته صرف نظر نمى ‏کنم، هرچند کافر باشند».

از تاریخ طبرى‏ به خوبى استفاده مى ‏شود هنگامى که امیرمؤمنان على علیه السلام تصمیم بر پیکار با جمعیت ناکثین و آتش افروزان جنگ جمل گرفت، ابو موسى اشعرى با نهایت شیطنت، مشغول کارشکنى در کوفه شد.

امام علیه السلام نامه ای را به همراه امام حسن علیه السلام و عمار یاسر به اهل کوفه فرستاد تا جلوى فتنه ابو موسى را بگیرند و مردم را براى کمک به امام به سوى بصره بسیج کنند.

هدف امام در این نامه این بود که مردم کوفه را که بر اثر سم ‏پاشى ‏هاى زشت ابو موسى اشعرى احیاناً در حال تردید به سر مى ‏بردند، وادار به حرکت کند، زیرا محتواى نامه این است که امام مى ‏فرماید: «از دو حال خارج نیست یا مى‏ خواهیم ستمگرى را از پاى در آوریم یا خود ستم کنیم؛ در هر دو صورت وظیفه شما حرکت کردن به سوى ماست که اگر مى‏خواهیم دست ستمگر را کوتاه کنیم ما را یارى نمایید و اگر مى‏خواهیم دست به ستم دراز کنیم ما را از آن باز دارید».

امام علیه السلام در واقع با این نامه مى ‏خواهد به اهل کوفه در برابر وسوسه ‏هاى ابو موسى اشعرى اتمام حجت کند و تمام راه ‏هاى عذر را در برابر عدم شرکت در میدان جمل به روى آنها ببندد.

ابن ابى الحدید در شرح این نامه مى ‏گوید: امام براى جلب توجّه مردم کوفه [که در حیرت و سرگردانى وسوسه هاى ابو موسى به سر مى ‏بردند] چه تقسیم زیبایى کرده است و نهایت تواضع و حزم نفس را به خرج‏ داده و نخست‏ تعبیر به‏ ظالم‏ و بعد تعبیر به‏ مظلوم‏ نموده و آنچه را دشمنش طالب آن بوده در اختیارش گذاشته است.

امام علیه السلام با این سخن اثبات مى ‏کند که سکوت و کناره گیرى از این جریان در هر حال گناه است، زیرا یا ترک یارى مظلوم است و یا عدم مقابله با ظالم.

این سخن یادآور حدیثى است که از پیغمبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم نقل شده که فرمود: «أُنْصُرْ أخاک ظالِماً أوْ مَظْلُوماً قیلَ یا رَسُولَ اللَّهِ هذا نَنْصُرهُ مَظْلُوماً فَکیفَ نَنْصُرُهُ ظالِماً قالَ: تَمْنَعَهُ مِنَ الظُّلْمِ؛ برادر دینى ‏ات را یارى کن خواه ظالم باشد یا مظلوم، اصحاب عرضه داشتند: اگر مظلوم باشد باید یارى‏ اش کنیم، ولى اگر ظالم باشد چگونه؟! فرمود: او را از ظلم و ستم باز مى ‏دارید [این است یارى او]».

کفّاره گناهان بزرگ‏

امام علی علیه السلام در کلامی نورانى اشاره به بعضى از کفارات گناهان بزرگ مى ‏کند؛ کفاره ‏اى که مى‏ تواند آن گناه را جبران نماید. مى ‏فرماید: «مِنْ کفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ، وَالتَّنْفِیسُ عَنِ الْمَکرُوبِ؛ از جمله کفاره‏ هاى گناهان بزرگ، به فریاد بیچاره و مظلوم‏ رسیدن و تسلّى دادن به افراد غمگین است».

«ملهوف» معناى وسیعى دارد که هر فرد مظلوم و بیچاره ‏اى را شامل مى ‏شود؛ خواه بیمار باشد یا گرفتار طلبکار و یا فقیر نادار و یا زندانى بى‏گناه. کسى که به کمک این ‏گونه افراد بشتابد مى‏ تواند عفو الهى را در برابر گناهانى که انجام داده به خود متوجه سازد.

«مکروب» به هر شخص غمگین گفته مى ‏شود؛ خواه غم او در مصیبت عزیزش باشد یا غم بیمارى یا فقر یا شکست در امر تجارت و یا هر غم دیگر.

«تنفیس» همان زدودن غم است. در جایى که ممکن است عامل غم برطرف شود زدودنش از این طریق خواهد بود؛ مانند زدودن فقر از طریق کمک مالى و آنجا که نمى ‏توان عامل آن را برطرف کرد مى ‏توان از طریق تسلى دادن، غم و اندوه را سبک نمود مانند کسى که عزیزش را از دست داده با تسلیت گفتن و دلدارى دادن به وسیله دوستان، غم و اندوهش کاهش مى‏یابد یا برطرف مى‏شود. این ها همه مصداق تنفیس است.

هم چنین در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى ‏خوانیم که از رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم نقل مى ‏کند: «مَنْ أَعَانَ مُؤْمِناً نَفَّسَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَنْهُ ثَلَاثاً وَسَبْعِینَ کرْبَةً وَاحِدَةً فِی الدُّنْیا وَثِنْتَینِ وَسَبْعِینَ کرْبَةً عِنْدَ کرَبِهِ الْعُظْمَى قَالَ حَیثُ یتَشَاغَلُ النَّاسُ بِأَنْفُسِهِمْ؛ کسى که انسان باایمانى را یارى دهد خداوند متعال هفتاد و سه اندوه را از او زایل مى ‏کند؛ یکى در دنیا و هفتاد و دو اندوه به هنگام اندوه بزرگ [در قیامت] در آنجا که همه مردم مشغول به خویشند».

سخن آخر: (دفاع از مظلوم فریضه ای فوری است)

بی شک آنها که مى ‏پندارند، تنها با انجام فرایضى همچون نماز و روزه و حج و پاره ‏اى از مستحبّات، وظیفه خود را انجام داده ‏اند، سخت در اشتباهند. اجراى عدالت و حمایت‏ از مظلوم‏ و مبارزه با ظلم ظالم نیز در متن وظایف اسلامى آنان قرار دارد.

بر همین اساس، ما معتقدیم که تمام کشورهاى اسلامى، به هر شکل ممکن، باید به فلسطین و لبنان مظلوم کمک کنند و شرّ اسرائیل غاصب و ظالم، که هر روز ظلم و جنایت تازه ‏اى مى ‏آفریند، و عرصه را بر مسلمانان مظلوم آن دیار تنگ کرده، رفع نمایند. وگرنه بدون شک در پیشگاه خداوند مسؤولیتى بس سنگین خواهند داشت.

حمایت از مستضعفان، خیرخواهى یتیمان و مبارزه با ظالمان و کافران اغواگر، وظیفه ‏اى است که هر بهایى را مى ‏توان در برابر آن پرداخت.

مجاهدین اسلامى نیز در انحاء عالم باید بدانند غیر از خداوند یار و یاورى ندارند و کشورهائى که ادعاى حمایت مى ‏کنند و با چهره ‏اى به ظاهر باز پذیراى آنانند، تا وقتى آستین بالا نزده ‏اند و به میدان نیامده‏ اند، لاف مى ‏زنند و به قول شاعر عرب: «وما کلّ مَنْ یبدى البَشاشَة کائناً اخاک اذا لَم تُلفِه لک مُنْجِدا؛ هر کس که اظهار گشاده‏ روئى کند، تا تو او را یاور نیافته ‏اى [و در مرحله عمل یاورى نکرد]، برادر تو نیست».

البته خداوند بزرگ در این عالم هستى، مأموران ویژه‏ اى دارد که آنها را بى‏سروصدا به یارى بندگان مظلوم‏ و با اخلاص مى ‏فرستد، تا از طرق مختلف آنان را یارى کنند، و اینها از الطاف خفیه الهیه است که هر انسان با ایمانى مى ‏تواند در انتظار آن باشد.

منابع:

١. پیام امام امیر المؤمنین علیه السلام
٢. تفسیر نمونه

اهمیت جهاد در اسلام
از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی

درباره جهاد، سخن بسیار زیاد است، به ویژه در آیات قرآن مجید و روایات اهمّیتى به جهاد داده شده است که به کم‏ تر چیزى داده شده، به خصوص اگر جهاد را به معناى گسترده و در مورد جهاد با دشمن درون و بیرون تفسیر کنیم که تمام برنامه‏ هاى الهى و دینى را فرا می گیرد.

با توجه به این مسئله مهم، ما هم مجال زیادى داریم که در این باره، بحث‏ هاى زیادى داشته باشیم و آنچه را که در اینجا به عنوان اصول اساسى [است] یادآور شویم‏.

آمادگى همه جانبه

مادامى که همه مردم جهان در برابر اصول عقل و عدالت تسلیم نشده، و زور و قدرت بر روابط ملل دنیا حکومت می کند و این احتمال وجود دارد که جامعه اسلامى مورد تهاجم بیگانه قرار گیرد، اسلام دستور می دهد که مسلمانان آمادگى کامل خود را براى دفاع از خویش حفظ کنند. قرآن دستور صریحى در این باره دارد و در یک جمله کوتاه همه مطالب لازم را بیان فرموده: «وَاعِدُّوا لَهُمْ مَّا اسْتَطَعْتُم مِنْ قُوَّةٍ؛ هرگونه نیرو و قدرت که ممکن است براى مقابله با هجوم دشمنان آماده و مهیا سازید».

جهاد به همان اندازه که به مردان با اخلاص و کار آزموده نیازمند است به اموال و ثروت نیز احتیاج دارد. زیرا از سربازان که عامل تعیین ‏کننده سرنوشت جنگ هستند، بدون وسائل و تجهیزات کافى - اعم از سلاح، مهمات، وسیله نقل و انتقال، مواد غذایى، وسائل درمانى - کارى ساخته نیست.

رمز پیروزی

خداوند در قرآن می فرماید: «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ؛ کسانى که در راه ما جهاد کنند ما آنها را به طرق خویش هدایت می کنیم، و خداوند با نیکوکاران است».

هم تعبیر به «جهاد» تعبیر وسیع و مطلقى است و هم تعبیر«فینا». بنابراین هر گونه جهاد و تلاشى را که در راه خدا و براى او و به منظور وصول به اهداف الهى صورت گیرد، شامل می شود، خواه در طریق کسب معرفت باشد، یا جهاد با نفس، یا مبارزه با دشمن یا صبر بر طاعت، یا شکیبایى در برابر وسوسه معصیت، یا در مسیر کمک به افراد مستضعف، و یا انجام هر کار نیک دیگر.

کسانى که در این راه ها به هر شکل و هر صورت براى خدا مجاهده کنند مشمول حمایت و هدایت الهى هستند.

منظور از«سبل» در اینجا راه هاى مختلفى است که به سوى خدا منتهى می شود: راه جهاد با نفس، راه مبارزه با دشمنان، راه علم و دانش و فرهنگ، خلاصه جهاد در هر یک از این راه ها سبب هدایت به مسیرى است که به خدا منتهى می شود.

این وعده اى است که خداوند مؤکدا به همه مجاهدان راهش داده، و با انواع تاکیدات (لام تاکید و نون تاکید ثقیله) آن را مؤکد ساخته و پیروزى و ترقى و موفقیت را در گرو آن شمرده است.

از آیه فوق‏ به‏ خوبی استفاده‏ می شود که‏ هر گونه‏ شکست و ناکامى نصیب ما شود از آن جهت است که در جهاد کوتاهى کرده ایم [در غیر این صورت] وعده مؤکد الهى، پیروزى و هدایت حتمى است.

و اگر درست بیندیشیم می توانیم سرچشمه مشکلات و مصائب جوامع اسلامى را در همین امر پیدا کنیم.

چرا مسلمانان پیشرو دیروز، امروز عقب مانده اند؟!

چرا دست نیاز در همه چیز حتى در فرهنگ و قوانین خویش به سوى بیگانگان دراز می کنند؟!

چرا براى حفظ خود در برابر طوفان هاى سیاسى و هجوم هاى نظامى باید به دیگران تکیه کنند؟!

چرا یک روز دیگران ریزه ‏خوار خوان نعمت علم و فرهنگ آنها بودند، اما امروز باید بر سر سفره دیگران بنشینند؟!

و بالآخره چرا در چنگال دیگران اسیرند و سرزمین هاى آنها در اشغال متجاوزان؟! تمام این «چراها» یک پاسخ دارد و آن اینکه «جهاد» را فراموش کرده اند.

آرى جهاد در صحنه‏ هاى علمى و فرهنگى و سیاسى و اقتصادى و نظامى به دست فراموشى سپرده شده. حب نفس و عشق به دنیا و راحت طلبى و کوته نگرى و اغراض شخصى بر آنها چیره شده، تا آنجا که کشتگانشان به دست خودشان بیش از کشتگانى است که دشمن از آنها قربانى می گیرد! خودباختگى گروهى غربزده و شرق ‏زده، خود فروختگى جمعى از زمامداران و سران، و یاس و انزواى دانشمندان و متفکران هم جهاد را از آنها گرفته است.

هر گاه مجاهدان ما تکانى به خود می دهند پیروزی ها پشت سر یکدیگر فرا می رسد.

زنجیرهاى اسارت گسسته می شود. یأس ها تبدیل به امید و ناکامی ها مبدل به کامیابى، ذلت به عزت و سربلندى، پراکندگى و نفاق به وحدت و انسجام تبدیل می گردد. و چه عظیم و الهام بخش است، قرآن که در یک جمله کوتاه هم درد و هم درمان را بیان کرده! آرى آنها که در راه خدا جهاد می کنند مشمول هدایت الهى هستند و بدیهى است که با هدایت او گمراهى و شکست مفهومى ندارد.

بر فراز قله ها

امام علی علیه السلام در فرازی از خطبه ١١٠ نهج البلاغه به موضوع جهاد پرداخته و می فرماید: «وَ الجِهَادُ فِی‏ سَبِیلِهِ‏، فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ‏ الْإِسْلَام؛ و جهاد در راه او، چرا که جهاد قلّه رفیع اسلام است».

«جهاد» در اینجا معناى وسیعى دارد که علاوه بر جهاد نظامى و مقابله مسلّحانه با دشمن، شامل جهاد علمى و تبلیغى و امر به معروف و نهى از منکر و هر گونه تلاش و کوشش مفید و سازنده براى پیشبرد اهداف اسلامى و حتّى جهاد با نفس می شود. و تعبیر به «ذورة الإسلام» «قلّه رفیع اسلام» اشاره به این است که تا جهاد همه جانبه نباشد، کارى از پیش نخواهد رفت.

عواقب ترک جهاد

امام علی علیه السلام در خطبه بیست و هفتم نهج البلاغه به جنبه‏ هاى منفى ترک جهاد پرداخته و به هفت نکته، در عبارات کوتاه و پر معنا، اشاره می فرماید که هر کدام از آنها، اشاره به یکى از پیامدهاى منفى ترک جهاد دارد:

نخست اینکه: «فَمَنْ‏ تَرَکهُ‏ رَغْبَةً عَنْهُ، أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ؛ هر کس، آن را از روى بی اعتنایى ترک گوید، خداوند لباس ذلّت و خوارى بر تنش می پوشاند». همان گونه که لباس، بر تمام بدن احاطه می کند، ذلّت و خوارى، تمام زندگى او را فرا می گیرد».

دوم اینکه: «وَشَمِلَهُ الْبَلاءُ؛ بلا، از هر سو، او را احاطه می کند». چرا که چنین شخص یا جامعه اى، به خانه یا شهر بی دفایى می ماند که حیوانات درنده و موجودات موذى، از هر سو، به آن هجوم می آورند و به راحتى در آن وارد می شوند. آرى، دیوار پولادین جهاد است که جلو این گونه بلاها را می گیرد و انسان هاى درنده ‏خو و موذى را، دور می سازد.

سوم اینکه: «وَدُیثَ بِالصَّغارِ وَالْقَماءَةِ؛ چنین کسى، گرفتار حقارت و پستى می گردد». چرا حقیر و پست نشود، در حالى که سرمایه عظمت و سربلندى، یعنى جهاد را، از کف داده و تهى دست باقى مانده است؟!

چهارمین مصیبتى که دامن ترک کننده جهاد را می گیرد این است که «وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهابِ؛ عقل و فهم او تباه می شود»‏.

افراد ضعیف و ناتوان و مغلوب و شکست خورده، دائما، گرفتار توهّم ‏اند و ارزیابى واقعیات، آن چنان که هست براى آن ها مشکل است. وحشت از دشمن، سبب می شود که گرفتار کابوسى از تخیلات هولناک گردند. یا اینکه براى پیروزى، دست به دامن خرافات بزنند و به جاى جست و جوى پیروزى در سایه شمشیرها در میدان نبرد، مثلا به ساحران و جادوگران پناه ببرند.

پنجم اینکه: «وَأُدِیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْییعِ الْجِهادِ؛ به خاطر ضایع کردن جهاد، حق، از او گرفته می شود». چرا که همان گونه که در ضرب المثل معروف آمده است، «حق، گرفتنى است و نه دادنى». زورگویان جهان خوار و غاصبان طغیان گر هرگز حق را به صاحبان حق نسپرده اند، بلکه باید قوى شد و حقّ خویش را از چنگال آنها گرفت.

ششم اینکه: «وَسِیمَ الْخَسْفَ؛ چنین کسى، به راه محو و نابودى کشانده می شود‏». با توجه به این که خسف و خسوف، به محو شدن نور ماه گفته می شود و نیز فرو رفتن و ناپدید شدن در زمین، و «سیم» از مادّه «سوم» به معناى «دنبال چیزى حرکت کردن» آمده است، مفهوم جمله، چنین می شود که «تارکان جهاد، در واقع، در طریق محو و نابودى خویش گام برمی دارند». و در طول تاریخ، کراراً، دیده شده که اقوام و ملّت‏ هایى بر اثر سستى در جهاد، خود و کشورشان از صفحه جهان محو شدند.

هفتم اینکه: «وَ مُنِعَ النَّصَفَ؛ از عدالت محروم می گردد. دلیل این معنا، روشن است، زیرا، طرفداران عدالت، غالباً، در اقلیتند. اگر در اقلیت کمى نباشند، از نظر کیفیت و قدرت، در اقلیت هستند. به همین دلیل، سلطه ‏گران سود پرست، تا آنجا که به اصطلاح، کاردشان ببرد، پیش می روند و حقوق ملت‏ هاى مظلوم را پایمال می کنند و پیوسته بر مال و جاه و جلال خود می افزایند.

ملت‏ هاى مظلوم و ستمدیده، تنها، در سایه جهاد می توانند عدالت اجتماعى را تحقّق بخشند و از فشار ظلم و ستم آنان برهند.

زندگی ساز

ترسیم بسیار منطقى امام علی علیه السلام از مسئله جهاد و فلسفه آن نشان می دهد که جهاد، نه تنها به خاطر پاداش ‏هاى معنوى سراى دیگر، بلکه به خاطر ارزش ‏هایى که در همین زندگى دنیوى می آفریند، باید مطلوب همه باشد. چه کسى است که طالب ذلّت و تحقیر و پستى و غصب حقوق، و سرانجام، محو از صفحه روزگار شدن باشد؟!

اگر با این امور مخالفیم، پس باید دامن همّت بر کمر زنیم و به پا خیزیم و جهاد کنیم و همین نتایج گران بها است که تحمّل مشکلات جهاد را بر ما آسان می سازد، مانند تحمّل تلخى داروى شفا بخش.

آنچه را در اینجا به عنوان یک اصل اساسى باید یادآور شویم، این است که جهاد، قانون حیات و زندگى است و هر موجود زنده‏ اى، تا زمانى به زندگى خود ادامه می دهد که مشغول جهاد است و آن روز که جهاد را رها کند، مرگ او آغاز می شود.

اصولا جهاد یک قانون عمومى در عالم حیات است. و تمام موجودات زنده براى بقاى خود، با عوامل نابودى خود در حال مبارزه‏ اند؛ گیاهان، ریشه ‏هاى درختان، انواع جانداران و پرندگان براى زنده ماندن با موانع حیات خود پیکار می کنند.

در درون بدن انسان، در مسیر گردش خون او، یک صحنه بزرگى از جهاد دیده می شود. سربازان مدافع تن که «گلبول ‏هاى سفید» نامیده می شوند در تمام طول عمر انسان، مشغول پیکار با دشمنان خارجى، یعنى میکروب‏ ها و ویروس ‏هایى هستند که از طریق آب و غذا و هوا و خراش ‏هاى پوست بدن، وارد این کشور می شوند.

اصولا طبیعت زندگى دنیا این است که در کنار گل ها، خارها و در کنار نوش ها، نیش ها، و پیروزی ها در لابلاى سختی ها و مشکلات قرار دارد، و از قدیم‏ گفته اند «گنج ها در ویرانه ‏ها است، و در بالاى هر گنجى اژدهاى خطرناکى خفته است». آیا آن ویرانه و این اژدها چیزى جز همان انبوه مشکلات که در به دست آوردن هر موفقیتى وجود دارد، می باشد؟

در داستان هاى ایرانى خودمان نیز رستم براى رسیدن به پیروزیش مجبور بود از هفت خوان بگذرد که هر کدام اشاره به نوعى از انبوه مشکلات بوده که در مسیر هر فعالیت مثبتى است.

کوتاه سخن اینکه جهاد، رمز حیات و ضامن سعادت و سبب پیروزى و موفقیت و عامل سربلندى و عزت است، امّا جهادى که در مسیر حق و عدالت قرار گیرد که غیر از آن، تجاوز است و ظلم و جنایت.

عزّت آفرین

آنانى که همیشه در حال «جهاد» و«مراقبت» به سر می برند، همواره زنده و پیروزند، و دیگرانى که به فکر خوش‏ گذرانى و ادامه زندگى فردى هستند، دیر یا زود از بین رفته و ملتى زنده و مجاهد جاى آنها را خواهند گرفت. و همین است که رسول گرامى اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید: «فمَن تَرک الجِهادَ، ألْبسَهُ اللّهُ ذُلاًّ فی نفسِهِ، و فَقْرا فی مَعیشَتِهِ، و مَحْقا فی دِینهِ. إنَّ اللّهَ تبارک و تعالى أعَزَّ اُمّتی بسَنابِک خَیلِها و مَراکزِ رِماحِها؛ آن کس که جهاد را ترک گوید، خدا بر اندام او لباس ذلت می پوشاند، و فقر و احتیاج بر زندگى، و تاریکى بر دین او سایه شوم می افکند، خداوند پیروان مرا به وسیله سم ستورانى که به میدان جهاد پیش می روند و به وسیله پیکان هاى نیزه‏ ها، عزت می بخشد». و به مناسبت دیگرى می فرماید: «أُغْزُوا تُورِثُوا أَبْنائَکمْ‏ مَجْدا؛ جهاد کنید تا مجد و عظمت را براى فرزندانتان به میراث بگذارید»!

از کلام نبوی، به خوبى، استفاده می شود که ترک جهاد، هم زندگى معنوى انسان را به خطر می افکند و هم زندگى مادّى او را.

در کلمات قصار نهج البلاغه، در آنجا که امام علیه السلام فلسفه احکام را بیان می فرماید، می خوانیم: «وَ الْجِهادَ عِزاً لِلْاسْلام؛ خداوند، جهاد را، سبب عزت و سربلندى اسلام قرار داده است».

در حدیث دیگرى، از امام صادق علیه السلام می خوانیم که این جمله را از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نقل فرمود: «اُغْزُوا تُورِثُوا أَبْنَاءَکمْ مَجْداً؛ پیکار کنید تا براى فرزندان خود، مجد و عظمت به ارث بگذارید».

شکى نیست که تکالیف الهى، ضررى در بر ندارد؛ و اگر عموم یا اطلاقى یافت شود که در بر دارنده موارد ضررى باشد، باید آن را تخصیص یا تقیید زد. و ضرر آن دسته از احکام که در بر دارنده ضرر دائمى یا غالبى است، به واسطه مصالح غالبى که در آن حکم وجود دارد جبران می شود؛ و ما از همین دستور شارع به آن‏ حکم، وجود این مصلحت را کشف می کنیم. بنابراین هر چند در ظاهر، حکم، ضررى است، ولى شک نیست که شارع به خاطر مصالحى که بر این ضرر برترى دارد، به آن حکم کرده است.

بنابراین، جهاد اگرچه در آن از بین رفتن نفوس و نقص در مال و جان و زندگى مردم است، ولى باعث عزّت‏ مسلمین و حفظ اصل اسلام و مرزهاى آن و احکام و حدود آن می شود، و منافع دور و نزدیکى در آن وجود دارد که قابل شمارش نیست.

لذا خداوند براى این که باز اشتباه براى کسى پیدا نشود که این فداکاری ها به سود خداوند است می گوید: «ذلِکمْ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛ این به نفع شماست اگر بدانید»، یعنى اگر بدانید که جهاد کلید سر بلندى و عزت‏ و برطرف کننده ضعف و ذلت است.

گرچه دشمنان اسلام سعى دارند با سوء استفاده و سوء تفسیر از واژه جهاد، اسلام را به خشونت متّهم سازند؛ ولى از این نکته غافلند که جهاد یعنى: «تلاش براى زنده ماندن در مقابل عوامل مزاحم». جامعه اى که جهاد را از دست بدهد شبیه کسى است که به بیمارى [لاعلاج] مبتلا شده و مورد تهاجم انواع مشکلات قرار می گیرد.

حقیقت این است آنها که جهاد اسلامى را نشانه گرفته اند، به خوبى می دانند تا این اصل در میان مسلمانان زنده است، سلطه بر آنان ممکن نیست و اگر جهاد تحت‏ عنوان «خشونت» حذف شود، مشکلى در برابر سلطه‏گران وجود نخواهد داشت. به همین دلیل، یکى از ویژگی هاى بعضى از مذاهب ساختگى، حذف جهاد از برنامه آن هاست.

دری از درهای بهشت

امام علی علیه السلام در خطبه بیست و هفتم نهج البلاغه و در جمله‏ هایى کوتاه فلسفه جهاد و آثار پربرکت آن را بیان کرده و در نخستین جمله درباره اهمیت جهاد می فرماید: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَ‏ الْجِهَادَ بَابٌ‏ مِنْ‏ أَبْوَابِ‏ الْجَنَّةِ؛ امّا بعد [از حمد و ثناى الهى]، جهاد درى از درهاى بهشت است».

بدیهى است براى وصول به رحمت و رضوان خداوند و بهشت برین، اسباب مختلفى وجود دارد که در احادیث، به عنوان «درهاى بهشت» معرفى شده که یکى از مهم ‏ترین آنها، جهاد است. به همین دلیل، در حدیثى از امام صادق علیه السلام می خوانیم که پیغمبر فرمود: «لِلجنّةِ بابٌ یقالُ له «بابُ المُجاهِدینَ»، یمْضونَ إلَیهِ فإذا هُو مَفْتوحٌ، وَ هُم مُتَقَلِّدونَ سُیوفَهُم، و الجَمْعُ فی المَوْقِفِ، و المَلائکةُ تُرحِّبُ بِهِم؛ بهشت، درى دارد به نام «باب المجاهدین» که آنان، به سوى آن حرکت می کنند و در را در برابر خود باز می بینند در حالى که شمشیرها را به کمر بسته اند. این در حالى است که سایر مردم در موقف حساب ایستاده اند و در انتظار حساب‏اند، [امّا مجاهدان، بدون حساب، به سوى بهشت می روند و در آستانه بهشت]، فرشتگان، به آنان تبریک می گویند».

می دانیم که جهاد در اسلام، دو شعبه دارد: جهاد با دشمن بیرون و جهاد با نفس اماره.

نخستین جهاد را، «جهاد اصغر» و دومى را «جهاد اکبر» می گویند، امّا هر دو، درى از درهاى بهشت محسوب می شود. بدون جهاد اکبر، کسى، به لقاء اللّه نمی رسد و بدون جهاد اصغر، سر بلندى در دنیا و آخرت، حاصل نمی گردد.

در دومین جمله می فرماید: «فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِیائِهِ؛ خداوند، آن در را به روى دوستان خاصّ خود گشوده است».

درست است که جهاد با دشمن برون و درون، وظیفه همه مسلمانان است، ولی تنها، اولیاى خاصّ الهى می توانند این دو طریق را با نیت خالص و تا آخرین مرحله، بپیمایند و دیگران گاه با نیاتى آلوده و انتظار غنیمت و یا کسب نام و شهرت و یا امثال آن، در این میدان گام می نهند و تا آخرین مرحله پیش نمی روند. تنها، خاصّان اولیاء اللّه هستند که جهاد را، با خلوص نیت، تا آخرین مرحله پیش می برند. آنها هستند که در برابر تمام مشکلات جهاد اکبر و اصغر، شکیبایى به خرج می دهند و در برابر تمام شدائد این راه، می ایستند و شیاطین جن و انس را با پایمردى خود، به زانو در می آورند.

بنابراین، جاى این اشکال که «چرا امام فرموده است: خداوند، باب جهاد را به روى خاصّان اولیائش گشوده، در حالى که می دانیم وظیفه همه مسلمانان است، باقى نمی ماند».

از این جمله، این نکته نیز استفاده می شود که اگر کسى از عهده جهاد اکبر و اصغر، هر دو، به خوبى برآید از خاصّان اولیاء اللّه خواهد بود.

پاداش عظیم

بدیهى است ترک خانه و کاشانه و بستگان و دوستان، وطن مورد علاقه، کار بسیار مشکلى است، و مشکل دیگر آماده شدن براى جهاد و هجوم بر کانون کفر و فساد. لذا قرآن مجید مهاجران را با صراحت به نعمت‏ هاى جاودان بهشتى بشارت داده است در آیات ٢٠ تا ٢٢ توبه می فرماید: «الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیل اللَّه بِامْوالِهِمْ وَ انْفُسِهِمْ اعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّه وَ اولئک هُمُ الْفائَزُونَ * یبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فیها نَعیمٌ مُقیمٌ؛ آنها که ایمان آوردند و هجرت کردند، و در راه خدا با اموال و جان هایشان جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است، و آنها رستگارانند * پروردگارشان آنها را به رحمت از سوى خود و خشنودى [خویش] و باغ ‏های بهشتى که در آن نعمت ‏هاى جاودانه است بشارت می دهد».

در این آیه سخن از کسانى در میان است که داراى سه وصف «ایمان» و «هجرت» و «جهاد» هستند - البته هریک از این سه وصف رابطه علت و معلولى با وصف دیگر دارد، ایمان آنها سبب هجرت شد، و هجرت آن ها مقدمه اى بر جهاد بود - و پاداش آنها نیز سه چیز قرار داده شده است: «رحمت الهى» و «خشنودى او» و «باغ‏هاى پر نعمت بهشت». به این ترتیب در برابر هر کار نیکى پاداشى عظیم به آن ها داده می شود، ایمان سبب آمرزش گناهان می گردد و هجرت موجب جلب رضایت حق، و جهاد با اموال و انفس سبب بهره ‏مندى از باغ ‏هاى پر نعمت بهشت است.

براى پى بردن به جایگاه واقعى جهاد، کافى است اندکى در مضمون آیه ١١١ سوره توبه نیز تأمّل کنیم: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یقَاتِلُونَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ فَیقْتُلُونَ وَیقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیهِ حَقّاً فِى التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَی بِعَهْدِهِ مِنْ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیعِکمُ الَّذِى بَایعْتُمْ بِهِ وَذَلِک هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛ خداوند از مؤمنان، جانها واموالشان را خریدارى کرده، که [در برابرش] بهشت براى آنان باشد؛ [به این‏گونه که:] در راه خدا پیکار می کنند، می کشند و کشته می شوند؛ این وعده حقّى است بر او، که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده؛ و چه کسى از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اکنون بشارت باد بر شما به داد و ستدى که با خدا کرده اید و این است آن پیروزى بزرگ».

این آیه شریفه در تبیین ارزش جهاد فوق العاده است، زیرا خداوندى که خود خالق ماست و به ما جان داده، خریدار جان ما می گردد، و این کالا را به بالاترین قیمت که بهشت باشد خریدارى می کند، و سند آن سه کتاب آسمانى بزرگ است.

آیا مشابه این معامله که خریدار خدا، فروشنده انسان، متاع جان انسان که خریدار خود اعطا کرده، ثمن معامله بهشت، سند آن سه کتاب آسمانىِ قرآن، تورات و انجیل است، و در پایان خریدار به فروشنده بخاطر این معامله تبریک گفته، سراغ دارید؟

آیا کسى که با این طرز تفکر به جهاد نگاه کند هیچگاه زیر بار ذلّت و زور می رود؟

مسئولیت همگانی

قرآن در آیات زیر از مؤمنان پاکبازى سخن می گوید که به خاطر عدم توانایى بر انفاق در راه خدا (براى جبهه و جهاد) چشمانشان پر اشک بود، خداوند به آن ها دلدارى می دهد، و دستورى که جانشین انفاق است به آنها می دهد، بشنوید: «لَیسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلَا عَلَى الْمَرْضَی وَلَا عَلَى الَّذِینَ لَا یجِدُونَ مَا ینْفِقُونَ حَرَجٌ إذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِن سَبیلٍ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحیمٌ، وَلَا عَلَى الَّذِینَ إِذَا مَآ أَتَوْک لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَاأَجِدُ مَآ أَحْمِلُکمْ عَلَیهِ تَوَلَّواْ وَّأَعْینُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا یجِدُواْ مَاینفِقُونَ‏؛ بر ضعیفان و بیماران و آنها که وسیله اى براى انفاق [در راه جهاد] ندارند ایرادى نیست [که در میدان مبارزه شرکت نکنند] هر گاه براى خدا و رسولش خیرخواهى کنند [و از آنچه در توان دارند مضایقه ننمایند. چه‏ اینکه] بر نیکوکاران راه مؤاخذه نیست، و خداوند آمرزنده و مهربان است. و [نیز] ایرادى نیست بر آنها که وقتى نزد تو آمدند که آن ها را بر مرکبى [براى میدان جهاد] سوار کنى گفتى مرکبى که شما را بر آن سوار کنم ندارم [از نزد تو] بازگشتند در حالى که چشمانشان اشکبار بود، چراکه چیزى که در راه خدا انفاق کنند نداشتند».

در شأن نزول آیه نخست چنین آمده است که یکى از یاران با اخلاص پیامبر صلى الله علیه و آله عرض کرد: اى پیامبر خدا! من پیرمردى نابینا و ناتوانم، حتّى کسى که دست مرا بگیرد و به میدان جهاد بیاورد، ندارم؛ آیا اگر در جهاد شرکت نکنم معذورم؟ پیامبر صلى الله علیه و آله سکوت کرد، سپس آیه نخست نازل شد و به اینگونه افراد اجازه داد.

از این شأن نزول چنین استفاده می شود که حتّى نابینانان به خود اجازه نمی دادند که بدون اطلاع پیامبر صلى الله علیه و آله از شرکت در جهاد سرباز زنند، و به این احتمال که شاید وجودشان با همین حالت براى تشویق مجاهدان و یا حدّ اقل سیاهى لشکر، مفید واقع شود از پیامبر صلى الله علیه و آله کسب تکلیف می کردند.

در مورد آیه دوم نیز در روایات می خوانیم که هفت نفر از فقراى انصار خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله رسیدند و تقاضا کردند وسیله اى براى شرکت در جهاد در اختیارشان گذارده شود، امّا چون پیامبر صلى الله علیه و آله وسیله‏ اى در اختیار نداشت، جواب منفى به آنها داد، آنها با چشمهاى پر از اشک از خدمتش خارج شدند و بعداً به نام «بکائون» مشهور گشتند.

از این آیات این موضوع استفاده شد که هیچکس به طور کلى از همکارى با مجاهدان راه خدا، معاف نیست، حتى آنها که بیمارند و نابینا و طبعا قادر به برداشتن اسلحه و شرکت در میدان نبرد نیستند، ولى با زبان و تبلیغ و اعمال خود می توانند مشوق مجاهدان و پشتیبان برنامه ‏هاى آنها باشند، آنها نیز باید این رسالت خود را فراموش نکنند و به کلى از برنامه ‏ها کنار نروند.

در حقیقت جهاد مراحلى دارد و معذور بودن از یک مرحله آن دلیل بر معذور بودن از مراحل دیگر نیست.

برای حفظ دین

امیر المؤمنین علیه السلام در بخشی از خطبه ١١٠ نهج البلاغه می فرماید: «إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ الَی اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی ، الإِیمَانُ بِهِ وَبِرَسُولِهِ، وَالْجِهادُ فِی سَبِیلهِ، فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ الإِسْلام‏؛ برترین وسیله اى که متوسّلان به خدا، به آن توسّل می جویند ایمان به خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اوست و جهاد در راه خدا که قلّه رفیع اسلام است‏».

اگر در بیان امام علی علیه السلام، نخستین واجب از واجبات بعد از ایمان به خدا و پیامبر، جهاد شمرده شده، دلیلش این است که بدون جهاد، حیات مکتب تضمین نمی شود.

در حدیثى از آن حضرت می خوانیم: «وَاللَّهِ مَا صَلَحَتْ دُنْیا وَلَا دِینٌ إِلَّا بِه؛ به خدا سوگند! دنیا و دین بدون جهاد سامان نمی گیرد».

در کتاب «عیون الاخبار» امام «على بن موسى الرضا» علِه السلام در پاسخ یکى از دوستانش که از فلسفه بسیارى از احکام سؤال می کند، در زمینه فلسفه تحریم فرار از جهاد می نویسد: «خداوند به این دلیل فرار از جهاد را تحریم کرده که موجب وهن و سستى در دین و تحقیر برنامه پیامبران و امامان و پیشوایان عادل می گردد و نیز سبب می شود که آنها نتوانند بر دشمنان پیروز شوند و دشمن را به خاطر مخالفت با دعوت به توحید پروردگار و اجراى عدالت و ترک ستمگرى و از میان بردن فساد کیفر دهند، بعلاوه سبب می شود که دشمنان در برابر مسلمانان جسور شوند و حتى مسلمانان بدست آنها اسیر و مقتول گردند و سرانجام آئین‏ خداوند عز و جل بر چیده شود».

خداوند متعال در آیه شریفه ٤٠ سوره حج، یکى از فلسفه ‏هاى جهاد را چنین بازگو می کند: «وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَ بِیعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ یذْکرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کثِیراً وَ لَینصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ ینصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِىٌّ عَزِیزٌ؛ اگر خداوند از مؤمنان دفاع نکند، و از طریق اذن جهاد بعضى را به وسیله بعضى دفع ننماید، دیرها و صومعه‏ ها و معبد هاى یهود و نصارا و مساجدى که نام خدا در آن بسیار برده می شود ویران می گردد».

آرى اگر افراد با ایمان و غیور دست روى دست بگذارند، و تماشاچى فعالیت هاى ویران گرانه طاغوت ها و مستکبران وافراد بی ایمان و ستمگر باشند، و آنها میدان را خالى ببینند، اثرى از معابد و مراکز عبادت الهى نخواهند گذارد. چراکه معبدها جاى بیدارى است، و محراب میدان مبارزه و جنگ است، و مسجد در برابر خودکامگان سنگر است، واصولًا هرگونه دعوت به خداپرستى بر ضدّ جبّارانى است که می خواهند مردم همچون خدا آنها را بپرستند! و لذا اگر آنها فرصت پیدا کنند تمام این مراکز را با خاک یکسان خواهند کرد.

جالب اینکه طبق آنچه در آیه مورد بحث آمده، جهاد اسلامى نه تنها ضامن بقاى عبادتگاه هاى اسلامى است، بلکه در سایه آن، عبادتگاه هاى تمام ادیان الهى حفظ می شود.

عظمت جهاد!

در قرآن مجید سخن از مسئله جهاد و عظمت مجاهدان راه خدا بسیار به میان آمده، ولى شاید در هیچ جا مسئله با این عظمت ترسیم نشده است که حتى نفس زدن اسب هاى آنها: «وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً؛ به اسبان دوند ه‏اى که نفس ‏زنان [به سوى میدان جهاد] پیش رفتند سوگند» و جرقه ‏هاى سم این ستوران: «فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً؛ سوگند به آنها که جرقه‏ هاى آتش افروختند» و گرد و غبار ناشى از حرکت سریع آنان: «فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً؛ آن چنان بر دشمن هجوم سریع می برند که به سبب آن گرد و غبار را به هر سو پخش کردند»، آن قدر با عظمت شناخته شده، که مورد قسم قرار گرفته.

مخصوصاً روى سرعت عمل آنها که یکى از مهم ترین عوامل پیروزى در جنگ ها است تکیه شده، و نیز روى اصل غافلگیرى که یکى دیگر از عوامل موفقیت در جنگ است تکیه گردیده است.

بدیهى است نه اسب خصوصیت دارد، و نه مسئله جرقه ناشى از برخورد سم آنها به سنگ هاى بیابان و نه گرد و غبار پاى آنها؛ آنچه موضوعیت دارد مسئله جهاد، و سپس ابزار آن است که تمام وسائل جنگى امروز را شامل می شود همانگونه که در آیه ٦٠ سوره انفال در کنار «رباط الخیل» (اسب هاى ورزیده) سخن از «قُوَّه» و (نیرو) به صورت کلى به میان آمده.

سپر مطمئن خداوند

امام علی علیه السلام [در خطبه بیست و هفتم نهج البلاغه و در ادامه توصیفات از جهاد]‏، در سومین و چهارمین و پنجمین توصیف درباره جهاد، می فرماید: «وَ هُوَ لِباسُ التَّقْوَى وَدِرْعُ اللَّهِ الْحَصِینَةُ، وَجُنَّتُهُ الْوَثِیقَةُ؛ و آن، لباس تقوا، زره محکم خداوند و سپر مطمئن او است».

می دانیم لباس، هم مایه زینت و زیبایى انسان است و هم حافظ بدن او از گرما و سرما و آفات دیگرى که در صورت عریان بودن بر بدن او وارد می شود. جهاد نیز مایه آبرو و عزّت و سربلندى اقوام و ملّت‏ ها و پیشگیرى از انواع آفات است، همان گونه که در ادامه این خطبه، با تعبیر دیگرى بیان شده است. اندام برهنه، زشت و بدن نما و کاملا آسیب پذیر است. قوم و ملّتى که جهاد را ترک کنند، ذلیل و سر به زیر و آسیب پذیر خواهند بود.

امّا چرا «لباس» در اینجا، به «تقوا» اضافه شده؟ ممکن است از این نظر باشد که حفظ اصول تقوا، بدون امنیت ممکن نیست، همان گونه که امنیت، بدون جهاد حاصل نمی شود.

این احتمال نیز در تفسیر جمله بالا وجود دارد که اشاره به آیه ٢٦، سوره اعراف، دارد که بعد از ذکر لباس ظاهر به عنوان یک نعمت الهى می فرماید: «وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِک خَیرٌ؛ لباس تقوا از لباس ظاهر هم بهتر و کارسازتر است».

بنابراین، منظور این است که لباس تقوا که در قرآن به آن اشاره شده، مصداق کاملش همان جهاد است که از تمام جوانب، جامعه را در امن و امان قرار می دهد، و مایه حسن و زیبایى است.

حضرت، در جمله بعد، جهاد را به «زره محکم» و در جمله سوم، به «سپر مطمئن» تشبیه کرده است که هر دو، از وسائل دفاعى در جنگ است همان گونه که در نبردهاى قدیم، کسانى که زره در تن و سپر در دست نداشتند از ضربات دشمن در امان نبودند، قوم و ملّتى که جهاد را ترک کند در برابر ضربات دشمن بسیار ناتوان و آسیب پذیر خواهد بود.

این تعبیر، ممکن است اشاره به این حقیقت باشد که مقصود از جهاد، هجوم بردن بر دیگران و توسعه طلبى و غصب اموال و تحمیل عقیده نیست، زیرا معتقدیم که منطق اسلام و قرآن، آن قدر نیرومند است که بدون نیاز به شمشیر، پیش می رود.

بنابراین جهاد، براى حفظ جامعه اسلامى و از بین بردن موانع راه تبلیغ و موانع آزادى بیان تشریع شده است.

نبی و وصی او هرگز در جهاد کوتاهى نکردند

امام علی علیه السلام براى تشویق اصحابش به مسئله جهاد، به خدمات برجسته پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در طریق نشر اسلام، اشاره فرموده، تا به اهمیت این میراث بزرگ الهى آشنا شوند و در پاسدارى آن در برابر هجمات دشمنان اسلام بکوشند.

از جمله به بیان اوصافى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله پرداخته و در عبارات کوتاهى شش وصف را بیان می فرماید، می گوید: «فَبَلَّغَ‏ رِسَالاتِ‏ رَبّهِ‏ غَیرَ وَانٍ وَلَا مُقَصّرٍ، وَجَاهَدَ فِی اللَّهِ أَعْدَاءَهُ غَیرَ وَاهِنٍ وَلَا مُعَذّرٍ، إِمَامُ مَنِ اتَّقَى و َبَصَرُ مَنِ اهْتَدَی ؛ او بدون سستى، به ابلاغ رسالت پروردگارش پرداخت و هرگز کوتاهى نکرد، و در راه خدا با دشمنان او بدون ضعف جهاد کرد، و در این راه هیچ عذر و بهانه اى نیاورد. او پیشواى پرهیزگاران و روشنى بخش چشم هدایت جویان است».

در میان امتیازات فراوانى که على علیه السلام داشت و گاهى خودش به عنوان سرمشق براى دیگران به آن اشاره می کند همین مسئله عدم فرار از میدان جهاد است آنجا که می فرماید: «إنّی لَم أفِرَّ مِنَ الزَّحفِ قَطُّ ، ولَم یبارِزْنی أحدٌ إلّا سَقَیتُ الأرضَ مِن دَمِهِ‏؛ من هیچگاه از برابر انبوه دشمن فرار نکردم [با اینکه در طول عمرم در میدان ‏هاى زیاد شرکت جستم] و هیچ کس در میدان جنگ با من روبرو نشد مگر اینکه زمین را از خونش سیراب کردم».

سخن آخر: (بزرگ ترین جهاد)

اهمیت جهاد به اهمیت و قدرت دشمن است، جنگ با یک کشور کوچک آسان تر است تا با یک کشور بزرگ، زیرا دشمن هر چه قوی تر باشد، جنگ با آن مشکل ‏تر است، و نفس و هم‏پیمان آن شیطان، قوی ترین دشمنان عالم هستند.

در اهمیت تهذیب نفس از رذایل اخلاقى همین بس که آن را «جهاد اکبر» نامیده‏ اند، و این تعبیر مأخوذ از حدیث معروفى است که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به مجاهدین اصحابش پس از مراجعت از یکى از جنگ ها فرمود: «مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهادَ الْاصْغَرَ وَ بَقِی عَلَیهِمُ الْجِهادُ الْاکبَرُ. فَقِیلَ: یا رَسُولَ اللَّهِ مَا الْجِهادُ الْاکبَرُ؟ قالَ: جِهادُ النَّفْسِ؛ آفرین بر جمعیتى که جهاد کوچک را انجام دادند و جهاد اکبر بر آنها باقى مانده است، عرض کردند: جهاد اکبر کدام است؟ فرمود: جهاد و مبارزه با هوس هاى سرکش نفسانى».

در بعضى از احادیث در ذیل این روایت این جمله نیز از آن حضرت نقل شده: «انَّ افْضَلَ الْجِهادِ مَنْ جاهَدَ نَفْسَهُ الَّتِی بَینَ جَنْبَیهِ؛ برترین جهاد، جهاد با هوس هاى سرکشى است که در درون سینه آدمى است».

و از آنجا که مبارزه با انحرافات اخلاقى و صفات زشت و ناپسندى که در روح و جان انسان ریشه دوانیده، کار مشکل و دشوارى است، پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله این نوع مبارزه را در پاره اى از سخنان خود «جهاد اکبر» نامیده است.

یاران بزرگوار آن حضرت نیز در تمام طول حیات خود همواره به این دو جهاد مشغول بودند، و در سایه آن، اسلام را به عالی ترین مرحله سربلندى و افتخار رسانیدند.

منابع:
١. تفسیر نمونه

٢. پیام امام امیر المومنین علیه السلام

اهداف جهاد در قرآن
از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی

قرار گرفتن مسئله جهاد در متن دستورات اسلامى به خاطر تفسیر هاى غلطى که افراد کم اطلّاع براى آن کرده‏ اند گفتگوها [و پرسش های] مخالفان را برانگیخته و دست آویزى به دست آنان داده که چرا اسلام جهاد را تشریع کرده و به مسلمانان اجازه مى ‏دهد به دیگران هجوم ببرند، و آنها را به قتل برسانند؟! آیا جنگ خشونت نیست؟! اگر خشونت است، چرا تجویز شده است؟!

[این استنباط نادرست که] «اسلام آیین شمشیر و تحمیل است»، تا آنجا [پیش رفته] که نویسندگان معروفى همچون‏ «مک دونالد» در دایرة المعارف خود چنین تصریح می کند: «نشر اسلام به وسیله شمشیر و زور یکى از واجبات مهمّ دینى هر مسلمان است»!

از سوی دیگر بعضى از غرب ‏زده‏ ها اصرار دارند جهاد اسلامى را منحصرا در جهاد دفاعى خلاصه کنند، و با هر زحمتى که هست تمام غزوات پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم و یا جنگ هاى بعد از آن حضرت را، در این راستا توجیه کنند. در حالى که نه دلیلى بر این مسئله داریم و نه تمام غزوات رسول اللَّه در این معنى خلاصه می شود.

براى پاسخ به این مسائل، لازم است دیدگاه قرآن مجید را پیرامون جهاد به دست آوریم، تا معلوم شود که آیا جهاد اسلامى نوعى خشونت است، یا با رحمت اسلامى سازگار مى ‏باشد؟

و در ادامه به جاى این استنباط هاى نادرست، اهداف جهاد را از قرآن بگیریم، اهدافی که همه منطقى و قابل عرضه کردن به دوست و دشمن است.

مفهوم جهاد

از نظر لغوى به‏ «هرگونه کوشش و تلاش» جهاد مى ‏گویند و در منابع اسلامى نیز در موارد متعددى جهاد به معناى هرگونه تلاش فکرى، بدنى، مالى، و اخلاقى براى پیشبرد مقاصد الهى و انسانى به کار رفته است.

معناى خاصّ و اصطلاح فقهى آن، کوشش نظامى و مسلّحانه، براى حفظ و پیشرفت آیین حقّ است. اکنون باید دید این درگیرى و کوشش نظامى و مسلّحانه مربوط به کجاست؟

دفاع در برابر دشمن

جنگ در اسلام، هیچگاه به عنوان یک ارزش تلقّى نمى ‏شود، بلکه از این نظر که مایه ویرانى، و اتلاف نفوس و نیروها و امکانات است یک «ضدّ ارزش» محسوب مى ‏شود. لذا در بعضى از آیات قرآن، مانند آیه ٦٥ سوره انعام، در ردیف عذاب هاى الهى قرار گرفته است. در آیه مورد اشاره جنگ در ردیف «صاعقه» و «زلزله» و بلاهاى زمینى و آسمانى شمرده شده است. به همین دلیل در اسلام تا آنجا که امکان دارد، از جنگ پرهیز می شود. ولى در آنجا که موجودیت امّتى به خطر می افتد، یا اهداف مقدّسش در معرض سقوط قرار مى ‏گیرد، در اینجا جنگ یک ارزش محسوب مى ‏شود، و عنوان «جهاد فى سبیل اللَّه» به خود می گیرد.

به راستی آیا صحیح است کسى به انسان حمله کند و او از خود دفاع ننماید؟ یا ملتى متجاوز و سلطه‏گر هجوم بر ملت دیگر ببرند و آنها دست روى دست گذارده نابودى کشور و ملت خویش را تماشا کنند؟!

اصولاً جهاد یکى از نشانه‏ هاى موجود زنده است و یک قانون عمومى در عالم حیات است. تمام موجودات زنده اعم از انسان و حیوان و گیاه، براى بقاى خود، با عوامل نابودى خود در حال مبارزه ‏اند.

در اینجا تمام قوانین آسمانى و بشرى به شخص یا جمعیتى که مورد هجوم واقع شده حق مى ‏دهد براى دفاع از خویشتن به پا خیزد و آنچه در قدرت دارد به کار برد، و از هرگونه اقدام منطقى براى حفظ موجودیت خویش فروگذار نکند.

این نوع جهاد را، «جهاد دفاعى» مى ‏نامند، جنگ هایى مانند جنگ احزاب و احد و موته و تبوک و حُنین و بعضى دیگر از غزوات اسلامى جزء این بخش از جهاد بوده و جنبه دفاعى داشته است.

هم اکنون بسیارى از دشمنان اسلام، جنگ را بر مسلمین تحمیل کرده ‏اند و سرزمین هاى اسلامى را اشغال نموده و منابع آنها را زیر سلطه خود گرفته ‏اند، حال چگونه اسلام اجازه مى ‏دهد در مقابل آن ها سکوت شود؟!

در آیه ٣٩ سوره‏ «حج» که به عقیده بعضى نخستین آیه جهاد است؛ مى ‏خوانیم: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یقاتَلُونَ‏ بِأَنَّهُمْ‏ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدِیر؛ به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل‏ گردیده اجازه جهاد داده شده است؛ چراکه مورد ستم قرار گرفته ‏اند، و خداوند براى یارى آنها توانا است».

آیه مورد بحث که به عقیده جمعى از مفسّران‏ «نخستین آیه جهاد است،» پرده از روى یکى از مهمّ ترین فلسفه ‏هاى جهاد برداشته و به مسلمانان که از سوى دشمنان لجوج و بى رحم تحت فشار واقع شده بودند، اجازه قیام مسلّحانه و جهاد را می دهد.

در اینجا هم اجازه جهاد داده شده و هم وعده پیروزى از سوى خداوند. دلیل آن هم این ذکر شده که دشمن جنگ را ظالمانه شروع کرده، و در برابر دشمن سکوت غلط است، چرا که مایه جرأت و جسارت مخالفان و ضعف و نومیدى دوستان است.

قابل توجّه اینکه قرآن مجید در آیه قبل از آن مى ‏گوید: «اِنَّ اللَّهَ یدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا؛خداوند از مؤمنان دفاع می کند». یعنى این سخن به آن معنى نیست که در آنها گوشه ‏اى بنشینند و دست روى دست بگذارند و منتظر دفاع الهى باشند. بلکه سنّت الهى بر این قرار گرفته که دفاع او از مؤمنان بعد از آن باشد که وظیفه خود در امر جهاد و مقابله با دشمن انجام دهند. پس کسانى به حمایت الهى اطمینان داشته باشند، که وظیفه جهاد را ترک نکنند.

و نیز این نکته قابل توجّه است که در آیه بعد براى تشویق مؤمنان به دفاع مقدس مى ‏گوید: «الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیرِ حَقٍّ...». اشاره به اینکه دشمن شما را از خانه و لانه خود به جرم ایمانتان به خداوند بیرون کرده، اگر در برابر آنها نایستید، هم دنیاى شما، و هم دین و ایمان و مساجد و معابد شمادر خطراست.

توجّه به این نکته که دستور به جهاد بعد از مسئله هجرت صادر شده، نشان مى ‏دهد که اساس جهاد در اسلام را «دفاع در برابر دشمن» تشکیل مى ‏دهد. چراکه مسلمانان سیزده سال تمام در برابر تمام آزارها و کارشکنى‏ ها و ضرب و جرح‏ ها دست به اسلحه نبردند، شاید دشمن بر سر عقل آید. ولى سرانجام نتیجه این صبر و تحمّل، آوارگى عمومى تحت عنوان‏ «هجرت» و انواع فشارهاى اجتماع و اقتصادى بود، و حتّى بعد از هجرت به مدینه نیز فشارها همچنان ادامه یافت. آیا هیچ عقلى اجازه مى ‏دهد که اهل ایمان بنشینند و بیش از این ناظر بى ‏رحمى و قساوت دشمن باشند؟!

لذا پایه جهاد بر اساس در هم شکستن دشمن گذارده شده، و هر انسان عاقلى مى ‏داند سکوت در برابر تهاجم دشمن خوانخوار با هیچ منطقى نمى سازد.

دفاع از آیین حق

در بسیارى از مذاهب انحرافى، جهاد به هیچ وجه وجود ندارد و همه چیز بر محور توصیه‏ ها و نصایح و اندرزها دور مى ‏زند. حتى بعضى هنگامى که می شنوند «جهاد مسلحانه» یکى از ارکان برنامه ‏هاى اسلامى است، در تعجب فرو مى ‏روند که‏ مگر دین مى ‏تواند توأم با جنگ باشد؟!

اما با توجه به اینکه همیشه افراد زورمند و خودکامه و فرعون ها و نمرودها و قارون ها که اهداف انبیاء را مزاحم خویش مى ‏دیده ‏اند در برابر آن ایستاده و جز به محو دین و آیین خدا راضى نبودند، روشن مى ‏شود که دینداران راستین در عین تکیه بر عقل و منطق و اخلاق، باید در مقابل این گردنکشان ظالم و ستمگر بایستند و راه خود را با مبارزه و در هم کوبیدن آنان به سوى جلو باز کنند.

به هر حال از افتخارات ما مسلمانان، آمیختن دین با مسئله «حکومت» و داشتن «دستور جهاد» در برنامه ‏هاى دینى است.

لذا مسئله حفظ موجودیت نظام خداپرستى و آیین حق و عدالت و حفظ افتخارات اصیل و واقعى، روشن ‏ترین هدف جهاد اسلامى است‏ و بیشتر غزوات‏ زمان پیامبر صلى الله علیه و آله نیز به آن باز مى ‏گردد.

قرآن با صراحت مى ‏فرماید: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یقاتَلُونَ‏ بِأَنَّهُمْ‏ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ * الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ یقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یذْکرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کثِیراً؛ به کسانى که در معرض ستم و هجوم واقع شوند اجازه داده شده که از خود دفاع کنند، و خداوند بر یاری آنها توانا است * آنها که از وطنشان بدون حق بیرون رانده شده ‏اند، و تنها گناه آنها این بود که مى ‏گفتند پروردگار ما خداست و اگر خداوند جمعى از مردم [متجاوز] را به وسیله مردم [صالح] دفع نکند، صومعه‏ هاى رهبانان و معابد نصارى و کنایس یهود و مساجدى که نام خدا در آن برده می شود [به وسیله عناصر متجاوز] ویران خواهد شد».

و به این ترتیب به هنگامى که حاکمیت ملّى جامعه اسلامى، و استقلال و کیان آنها در برابر دشمنان، به خطر بیفتد، موظّفند بپا خاسته و تا آخرین نفس از خود دفاع کنند.

جالب توجّه اینکه در این آیه دفاع از تمام معابد، یکسان مطرح گردیده است و این خود نشانه دیگرى از روح صلح‏ طلبى واقعى اسلام است. ولى باید توجه داشت که اسلام هرگز با بت‏ پرستى و بت خانه چنین معامله ‏اى را نکرده است؛ نه بت‏ پرستى را دین مى ‏داند و نه بت خانه را یک معبد. بلکه آن را نوعى خرافه، گمراهى، انحطاط فکرى و یا بیمارى اجتماعى می شمرد، که باید به هر صورت اصلاح گردد. لذا اجازه ویران کردن بتکده ‏ها را صادر نموده است.

حمایت از مظلومان

طبیعت جنگ در اسلام، طبیعت دفاعى است. به همین دلیل در تاریخ اسلامى موردى را نمى ‏یابیم که کافران آمادگى زندگى مسالمت ‏آمیز با مسلمین داشته باشند، و اسلام دست رد به سینه آنها زده باشد.

ولى گاه مسائل دفاعى، تهاجم را ضرورى مى ‏سازد؛ هم چون مسئله دفاع از مظلومان در بند، یا به تعبیر امروز، مداخله بشر دوستانه. گرچه در ظاهر شکل تهاجمى دارد، امّا در واقع دفاع از گروهى است که تحت ستم واقع شده ‏اند و جزیى از جامعه بزرگ انسانى هستند و دفاع از آنها، بر سایر انسان ‏هاى متعهّد و مؤمن لازم است.

دشمنى آشتى ‏ناپذیر اسلام با ظلم و فساد سبب شده که در صورت بسته شدن طرق مسالمت ‏آمیز، براى پایان دادن به ستم و تبهکارى جهاد کنند و افراد ضعیف و ناتوان و بى ‏پناه را از چنگال ستمگران برهانند؛ پاره ‏اى از غزوات اسلام نیز داراى این رنگ بوده است.

آیه ٧٥ سوره‏ «نساء» مسلمانان را دعوت به جهاد براى حمایت از مظلومان و مبارزه با ظالمان مى ‏کند، و مى ‏گوید: «وَمالَکمْ لاتُقاتِلُونَ فى سَبیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ الَّذینَ یقُولُونَ رَبَّنا اخْرِجْنا مِنْ هِذِه الْقَرْیةِ الظّالِمِ اهْلُها وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْک وَلیاً وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْک نَصیراً؛ چرا در راه خدا و براى رهایى مردان وزنان و کودکانى که [به دست ستمگران] تضعیف شده ‏اند پیکار نمى ‏کنید؟ همان مظلومانى که مى ‏گویند: خدایا! ما را از این شهر (مکه) که اهلش ستمگرند بیرون ببر [و رهایى ببخش] و از سوى خود، براى ما سرپرستى قرار ده، و از جانب خود، براى ما از سوى خود یار و یاورى مقرر فرما»!

به این ترتیب، قرآن از مسلمانان می خواهد که هم در راه خدا و هم مستضعفان مظلوم، جهاد کنند، و اصولاً این دو از هم جدا نیستند و با توجه به اینکه در آیه فوق قید و شرطى نیست، این مظلومان و مستضعفان در هر نقطه جهان، باشند، باید از آن ها دفاع کرده نزدیک و دور، داخل و خارج کشور تفاوت نمى ‏کند.

به تعبیر دیگر حمایت از مظلومان در مقابل ظالمان در اسلام یک اصل است که باید مراعات شود، حتى اگر به جهاد منتهى گردد؛ اسلام اجازه نمى ‏دهد مسلمانان در برابر فشارهایى که به مظلومان جهان وارد می شود بى ‏تفاوت باشند. این دستور یکى از ارزشمند ترین دستورات اسلامى است که از حقانیت این آیین خبر مى ‏دهد.

امروز نیز حکومت اسلامى سر جنگ با کسى ندارد، و تا جنگ بر او تحمیل نشود با کسى پیکار نمی کند، ولى دفاع از مظلومان را جزء وظایف اصلى خویش مى ‏شمرد، و فتنه گرى و ایجاد رعب و وحشت و تضییق و فشار و سلب آزادى از سوى دشمن را نوعى اعلام جنگ‏ می داند و خود را موظّف به دفاع مى ‏شمرد.

بر همین اساس، ما معتقدیم که تمام کشورهاى اسلامى، به هر شکل ممکن، باید به فلسطین مظلوم کمک کنند و شرّ اسرائیل غاصب و ظالم، که هر روز ظلم و جنایت تازه ‏اى می آفریند، و عرصه را بر مسلمانان مظلوم آن دیار تنگ کرده، رفع نمایند. وگرنه بدون شک در پیشگاه خداوند مسؤولیتى بس سنگین خواهند داشت.

برخورد با طاغیان و باغیان

هرگاه دو طایفه، یا دو گروه، یا دو کشور اسلامى، به جان هم بیفتند و با یکدیگر درگیر شوند، وظیفه سایر مسلمین طبق آنچه در قرآن مجید آمده‏ این است که اختلافات آنها را بر طرف نموده و صلح‏ و آشتى‏ را در بین‏ آنها برقرار نمایند. اگر یکى از آنها کوتاه نیامد و دست از ظلم و تجاوز و تعدّى برنداشت و على رغم آمادگى طرف مقابل براى صلح، همچنان به هجوم و یورش خود ادامه داد، از دیدگاه اسلام «باغى» شمرده مى ‏شود. در اینجا اسلام به مسلمانان اجازه مى ‏دهد که به جنگ «گروه باغى» بروند و با او جهاد ابتدایى کنند، هرچند او با ما کارى نداشته باشد و طرف درگیرى ما نباشد.

اسلام نمى ‏پسندد که گروهى بر گروه دیگر ظلم کنند و ما فقط نظاره‏گر باشیم؛ بلکه به ما دستور می دهد به یارى مظلوم بشتابیم.

این نوع از جنگ، هر چند جهاد ابتدایى محسوب مى ‏شود ولى با هر منطق و عقل سلیمى سازگار است و خشونت به شمار نمى ‏آید؛ بلکه‏ مقتضاى رأفت و رحمت اسلامى نسبت به گروه مظلوم و تحت ستم مى ‏باشد.

تبلیغ دین

یک آیین پاک آسمانى حق دارد به عنوان یک ایدئولوژى نوین از «آزادى تبلیغ» برخوردار گردد، و به صورت طبیعى از طریق روشن ساختن افکار عمومى گسترش یابد. حال اگر منافع نامشروع عوامل خاصّى همچون بت ‏پرستان، به خطر افتاد و براى جلوگیرى از گسترش این دعوت، بپا خاسته و کوشش کردند مردم را در نادانى و بى‏خبرى نگاهدارند و هیچ راه مسالمت ‏آمیزى براى حلّ این مشکل نبود، اسلام اجازه درگیرى با این عوامل را داده و پیدایش‏ قسمتى از غزوات اسلامى از این قبیل بوده است. در ذیل آیه ٤٠ سورۀ حج نیز اشاره ‏اى به این قسمت شده است، و این موضوع (استفاده از آزادى تبلیغ و گسترش منطقى آیین حق) یکى دیگر از اهداف جهاد اسلامى است.

مردم در همه اجتماعات این حق را دارند که نداى منادیان راه حق را بشنوند، و در قبول دعوت آنها آزاد باشند. حال اگر کسانى بخواهند آنها را از حق مشروعشان محروم سازند و اجازه ندهند صداى منادیان راه خدا به گوش جان آنها برسد و از قید اسارت و بردگى فکرى و اجتماعى آزاد گردند، طرفداران این برنامه حق دارند براى فراهم ساختن این آزادى از هر وسیله ‏اى استفاده کنند.

اگر مسلمانان بخواهند از راه‏ هاى منطقى، دین و آئین خویش را تبلیغ کنند، و آن را به غیر مسلمانان عرضه نمایند، ولى عدّه ‏اى مزاحم آنها شوند، و مانع تبلیغات منطقى و صحیح آنها گردند، و براى این امر مقدّس مانع تراشى کنند، به گونه ‏اى که قلم‏ ها را بشکنند، زبانها را ببرند، و نفس ها را در سینه خفه کنند، اسلام در این مورد نیز به پیروان خویش اجازه مى ‏دهد که براى از بین بردن این موانع و تبلیغ صحیح و منطقى آئین حق - نه تحمیل آن به زور و قدرت شمشیر - دست به جهاد بزنند، و بر دشمنان جاهل و نادان بتازند، و موانع را از سر راه بردارند.

اسلام، هنگامى که به ایران آمد، براى تحمیل عقیده بر ایرانیان پاى به این سرزمین ننهاد، بلکه براى رفع موانع نامعقولى که بر سر راه تبلیغات منطقى اسلام وجود داشت، با لشکریان ایران به مبارزه پرداخت. ولى پس از پیروزى بر لشگر ساسانیان، هرگز مردم را مجبور به پذیرش اسلام نکرد. بدین جهت سالها پس از فتح ایران توسط اسلام، برخى از آتشکده ‏ها روشن بود و تعدادى از مردم بر کیش و آئین سابق خود باقى بودند، هر چند غالب مردم ایران، که افراد باهوشى بودند، دین اسلام را از صمیم دل پذیرفتند و دستورات آن را به جان خریدند.

ساسانیان مانع اصلى تبلیغ اسلام در ایران بودند. اسلام با برداشتن این مانع بزرگ از سر راه مردم، زمینه پذیرش اسلام را توسّط ایرانیان فراهم کرد. بدون شک این نوع تهاجم یعنى گشودن راه براى آزادى تبلیغات منطقى نیز نوعى دفاع در مقابل موانع است، یعنى اگر دشمن مانعى بر سر راه ایجاد کند، اسلام، اجازه درگیرى را با او مى ‏دهد.

بدین ترتیب جنگ با عناصر ناصالح که منافعشان با گسترش آیین حق و عدالت به خطر مى ‏افتد، و براى محو آن بپا خاسته و صف آرایى مى ‏کنند امرى اجتناب ‏ناپذیر است، و مادامى که چنین کسانى در دنیا باشند گروه‏ هاى طرفدار حق و عدالت چاره ‏اى جز این ندارند که‏ «براى دفاع از موجودیت خود و اهدافشان»، در برابر این عناصر ایستادگى کنند.

در حقیقت جنگ به عنوان یک پدیده اضطرارى از طرف عناصر مزاحم به نظام‏ هاى طرفدار خداپرستى و عدالت اجتماعى تحمیل مى ‏گردد»، نه اینکه آنها خودشان آن را خواسته باشند و اسلام هم با وجود آن همه عناصر مخالف و دشمنان لجوج زمان جاهلیت نمی توانست از این موضوع بر کنار بماند.

اصل مقابله به مثل

[در تاریخ صدر اسلام می خوانیم] مشرکان مکه مى ‏دانستند که جنگ در ماه هاى حرام (ذى القعده و ذى الحجه و محرم و رجب) از نظر اسلام جایز نیست به همین دلیل در نظر داشتند مسلمانان را غافلگیر ساخته و در ماه هاى حرام به آنها حمله‏ور شوند. شاید گمانشان این بود، که اگر آنها احترام ماه هاى حرام را نادیده بگیرند، مسلمانان به مقابله برنمى ‏خیزند. آیه ١٩٤ سوره بقره به این پندارها پایان داد و نقشه ‏هاى احتمالى آن ها را نقش بر آب کرد و دستور داد اگر آنها در ماه هاى حرام دست به اسلحه ببرند، مسلمانان در مقابل آنها بایستند؛ می فرماید: «الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ؛ ماه حرام در برابر ماه حرام است».

یعنى اگر دشمنان احترام آن را شکستند و در آن با شما پیکار کردند، شما نیز حق دارید مقابله به مثل کنید زیرا: «وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ؛ حرمات، قصاص دارد».

این در واقع یک نوع قصاص است تا هرگز مشرکان به فکر سوء استفاده از احترام ماه حرام یا سرزمین محترم مکه نیفتند.

سپس به یک دستور کلى و عمومى اشاره کرده مى ‏گوید: «فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَیکمْ فَاعْتَدُوا عَلَیهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَیکمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ؛ هر کس به شما تجاوز کند، به مانند آن بر او تجاوز کنید ولى از خدا بپرهیزید [و زیاده روى نکنید] و بدانید خدا با پرهیزکاران است».

اسلام بر خلاف مسیحیت کنونى که مى ‏گوید: «... هر کس که به رخساره راست تو طپانچه زند رخساره دیگر را به سوى او بگردان»، چنین دستورى نمى ‏دهد. چراکه این دستور انحرافى باعث جرأت و جسارت ظالم و تجاوزگر است. حتى مسیحیان جهان امروز نیز هرگز به چنین دستورى عمل نمى ‏کنند و کم ترین تجاوزى را با پاسخى شدیدتر که آن هم بر خلاف دستور اسلام است جواب می گویند.

اسلام به هر کس حق مى ‏دهد که اگر به او تعدى شود، به همان مقدار مقابله کند. تسلیم در برابر متجاوز مساوى است با مرگ و مقاومت مساوى است‏ با حیات. این است منطق اسلام.

طبق آنچه در این آیه شریفه آمده، اوّلًا: تنها در مقابل کسانى که به مقابله و مبارزه با شما اقدام می کنند، اجازه جنگ داده شده است؛ ثانیاً: در هجوم بر آنها باید به اندازه ‏اى که شرّ و ظلم آن ها دفع مى ‏شود قناعت کنید و پا را فراتر نگذارید؛ و ثالثاً: تقوا و خویشتندارى را، حتّى در میدان جنگ و خونریزى، از دست ندهید و بدانید که خداوند با تقوا پیشه‏گان است.

محو آثار شرک و بت پرستی

اسلام در عین اینکه آزادى عقیده را محترم مى ‏شمرد و هیچ کس را با اجبار دعوت به سوى این آیین نمى ‏کند، به همین دلیل به اقوامى که داراى کتاب آسمانى هستند، فرصت کافى می دهد که با مطالعه و تفکر آیین اسلام را بپذیرند، و اگر نپذیرفتند، با آنها به صورت یک «اقلیت هم پیمان» (اهل ذمه) معامله مى ‏کند و با شرایط خاصى که نه پیچیده است و نه مشکل با آنها همزیستى مسالمت ‏آمیز بر قرار می نماید. در عین حال نسبت به شرک و بت پرستى، سختگیر است: «وَ اقْتُلُوهُمْ حَیثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ؛ و آنها را (بت‏پرستانى که از هیچ گونه جنایتى ابا ندارند)، هر کجا یافتید، به قتل برسانید». زیرا شرک و بت پرستى نه دین است و نه آیین و نه محترم شمرده می شود، بلکه یک نوع خرافه و انحراف و حماقت و در واقع یک نوع بیمارى فکرى و اخلاقى است که باید به هر قیمت که ممکن شود آن را ریشه ‏کن ساخت.

کلمه آزادى و احترام به فکر دیگران در مواردى به کار برده مى ‏شود که فکر و عقیده لااقل یک ریشه صحیح داشته باشد. اما انحراف و خرافه و گمراهى و بیمارى چیزى نیست که محترم شمرده شود و به همین دلیل اسلام دستور مى ‏دهد که بت پرستى به هر قیمتى که شده است حتى به قیمت جنگ، از جامعه بشریت ریشه کن گردد. بت خانه‏ ها و آثار شوم بت پرستى اگر از طرق مسالمت ‏آمیز ممکن نشد با زور ویران و منهدم گردند.

آرى اسلام مى ‏گوید باید صفحه زمین از آلودگى به شرک و بت پرستى پاک گردد و به همه مسلمین نوید مى ‏دهد که سرانجام توحید و یکتا پرستى به تمام جهان حاکم خواهد شد و شرک و بت پرستى ریشه کن خواهد گشت.

خاموش کردن فتنه

خداوند در آیه شریفه ١٩٣ سوره بقره مى ‏فرماید: «وَ قاتِلوُهُمْ حَتَّى لا تَکونَ فِتْنَةٌ وَ یکونَ الدّینُ لِلَّهِ؛ با آنها پیکار کنید، تا فتنه [و بت پرستى، و سلب آزادى از مردم] باقى نماند، و دین مخصوص خدا گردد».

فتنه در آیۀ مورد بحث را به هر معنى تفسیر کنیم، خواه به معنى ایجاد فساد، یا شکنجه کردن مؤمنان، و شرک و بت ‏پرستى آمیخته با تحمیل عقیده بر دیگران، و خواه به معنى تلاش براى گمراه ساختن و فریب و نیرنگ مؤمنان، هرچه باشد، نوعى تهاجم از سوى دشمن حساب مى ‏شود. بنابراین جهاد در مقابل آن نیز شکل دفاعى به خود مى ‏گیرد.

قابل توجّه اینکه در آیه ١٩١ سوره‏ «بقره» مى ‏خوانیم: وَاقْتُلُوهُمْ حَیثُ ثِقِفْتُمُوهُمْ وَاخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیثُ اخْرَجُوکمْ وَالْفِتْنَةُ اشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ‏؛ آنها را هر جا یابید به قتل برسانید و آنها را بیرون کنید از آنجا که شما را بیرون ساختند، و فتنه از جنگ و کشتار هم بدتر است».

این آیه با توجّه به آیه قبل از آن که سخن از مشرکان مهاجم مى ‏گوید به روشنى دعوت به پیکار و کشتار کسانى مى ‏کند، که بر مسلمانان تاخته بودند و آنها را از خانه و لانه خود بیرون کرده و از هیچ جنایاتى ابا نداشتند، مخصوصاً مسلمانان را براى تغییر دینشان پیوسته در فشار مى ‏گذاشتند و حتّى شکنجه مى ‏دادند. قرآن نه تنها پیکار با این گونه افراد را مجاز بلکه واجب مى ‏داند.

اگرچه در بعضى از احادیث و کلمات جمعى از مفسّران‏ «فتنه» به معنى شرک و بت پرستى تفسیر شده است، ولى قرائن موجود در آیه و آیات قبل و بعد از آن به خوبى نشان مى ‏دهد که هر شرک و بت پرستى منظور نیست؛ بلکه منظور اعمالى همچون اعمال مشرکان مکه است که پیوسته مسلمانان را براى تغییر آیینشان در فشار مى ‏گذاشتند.

در تفسیر المنار مى ‏خوانیم که در معنى آیه چنین می گوید: «حَتّى لاتَکونَ لَهُمْ قُوَّة یفْتِنُونَکمْ بِها وَ یؤذُونَکمْ لَاجْلِ الدّین وَ یمْنَعُونَکمْ مِنْ اظْهارِهِ اوِ الدَّعْوَةِ الَیهِ؛ پیکار با آنها را ادامه دهید تا قدرت بر شکنجه کردن و آزار دادن شما براى تغییر دین و جلوگیرى از اظهار اسلام و دعوت به سوى آن نداشته باشند».

به یقین یک چنین فتنه و سلب آزادى و شکنجه و فشار براى تغییر عقیده و آیین خدا از کشتار هم بدتر است. بنابراین جمله‏ «وَ یکونَ الدّینُ کلُّه لِلّهِ»‏ اشاره به این خواهد بود که رفع فتنه در این است که هر کس آزادانه بتواند خدا را پرستش کند و از هیچ چیز و هیچ کس نترسد، نه اینکه مشرکان بت پرست آزاد باشند تا خانه کعبه را تبدیل به بتکده کنند، و مسلمانان پاک دل توان گفتن‏ «اللَّه اکبر» و «لا اله الا اللَّه» رابه طور آشکار نداشته باشند.

به هر حال آیات ١٩٠ و ١٩١ و ١٩٣ سوره «بقره» که همه با هم مرتبط است، به خوبى نشان می دهد که خاموش کردن آتش فتنه به عنوان یک هدف براى جهاد اسلامى در واقع جنبه دفاعى دارد و مؤمنان را در مقابل تهاجم فرهنگى و اجتماعى و نظامى دشمنان اسلام حفظ مى ‏کند.

این نوع جهاد ابتدایى مورد قبول عقلا و سایر ادیان و مذاهب عالم نیز مى ‏باشد، و سیره عقلا آن را تأیید مى ‏کند. که به دو نمونه آن اشاره می شود:

الف) چند سال قبل که کشور مسلمان بوسنى و هرزه گوین مورد حمله وحشیانه صرب هاى ظالم قرار گرفت، و آنها به تخریب خانه ‏ها و مساجد و مزارع و بیمارستانها و سایر مراکز این کشور اسلامى پرداختند، و از آن بدتر نسل کشى گسترده ‏اى را آغاز کردند، اتحادیه‏ اى در کشورهاى اروپایى تشکیل شد تا درباره این فتنه چاره ‏اى بیندیشند. آنها در نهایت به این نتیجه رسیدند که براى دفع این فتنه چاره ‏اى جز تهاجم نظامى و درگیرى با صرب ها ندارند. بدین منظور به آنها حمله کرده و فتنه را خاموش نمودند.

ما در اینجا به انگیزه‏ هاى اتحادیه مذکور کارى نداریم که امور معنوى و کمک به مسلمانان بوده، یا جلوگیرى از مشکلاتى که در آینده دامنگیر خود آن ها خواهد شد، یا امور دیگر. ولى به هر حال آنها این جهاد ابتدایى و هجوم نظامى را براى سرکوب فتنه صربها صحیح دانسته و انجام دادند و بقیه عقلاى جهان نیز کار آنها را تأیید کردند.

ب) نمونه زنده ‏تر، جنگى است که سابقاً در افغانستان رخ داد. ما شاهد بودیم که طالبان پس از تسلّط بر این کشور شروع به کشت وسیع خشخاش نمود تا کشورهاى همسایه و خاورمیانه، بلکه سراسر جهان را آلوده کند. علاوه بر آن، دست به جنایات بى ‏سابقه ‏اى در داخل افغانستان زد و براى مردم این کشور و سایر جهانیان تبدیل به یک فتنه خطرناک شد. در اینجا اگر براى ختم این غائله و دفع این فتنه، شوراى امنیت سازمان بین‏الملل، نیرویى تشکیل می داد تا با حمله به افغانستان، مردم مظلوم آن کشور و همه مردم جهان را از شرّ طالبان نجات دهد، بدون شک کار پسندیده و مورد قبول همه عقلاى جهان بود. و اگر مردم جهان در داستان افغانستان به آمریکا معترض بودند، براى این بود که کشور متجاوز با سابقه بدى که از خود به جاى گذاشته، جاى هیچ حسن ظنّى را باقى نگذاشته و مردم مى ‏دانند که او براى دفع فتنه پاى به این سرزمین ننهاده، بلکه به دنبال مطامع خویش مى ‏باشد.

سخن آخر: (اهداف جهاد مبتنی بر نظریۀ فطرت)

از آنچه در بالا در مورد اهداف جهاد آمد روشن مى ‏شود که اسلام جهاد را با اصول صحیح و منطق عقل هماهنگ ساخته، و هرگز آن را وسیله سلطه‏ جویى و کشورگشایى و غصب حقوق دیگران و تحمیل عقیده، و استعمار و استثمار قرار نداده است. چراکه اصولًا عقیده تحمیلى در اسلام ارزشى ندارد. اگر اسلام طرفدار تحمیل عقیده و توسّل به زور و شمشیر براى پیشرفت اهدافش بود، قانون احکام اهل ذمّه و همزیستى مسالمت ‏آمیز معنایى نداشت.

در حقیقت «جهاد» یک امر فطرى است. چراکه هرکس با فطرت‏ خود درک مى ‏کند که در مقابل تهاجم دشمن باید از خود دفاع کند؛ لذا همه عقلاى جهان آن را قبول دارند، و به آن عمل می کنند. آیا هیچ عاقلى اجازه می دهد که انسان در مقابل هجوم دشمن تسلیم شود، تا مسلّط بر جان و مال و ناموس او گردد؟ هرگز! بلکه تمام عقلاى همان منطق بازدارنده قرآن را توصیه مى ‏کنند.

در واقع جهاد مربوط به مواردى است که دشمن جنگ را بر امّت اسلامى تحمیل مى ‏کند، یا آزادی هاى خداداد را از او مى ‏گیرد، یا می خواهد حقوق او را پایمال کند، و یا ظالمى گلوى مظلومى را مى ‏فشارد، که بر مسلمانان واجب است به یارى مظلوم بشتابند، هر چند منتهى به درگیرى با قوم ظالم شود.

با همۀ این تفاسیر مى ‏دانیم دشمنان اسلام مخصوصاً ارباب کلیسا و مستشرقان مغرض با تحریف حقایق، سخنان زیادى بر ضد مسئله جهاد اسلامى ایراد کرده ‏اند و اسلام را متهم به خشونت و توسل به زور و شمشیر براى تحمیل عقیده ساخته ‏اند و به این قانون اسلامى سخت هجوم برده ‏اند.

به نظر مى ‏رسد وحشت آنها از پیشرفت اسلام در جهان، به خاطر معارف قوى، و برنامه‏ هاى حساب شده، سبب شده است که از اسلام چهره دروغین وحشتناکى بسازند، تا جلو پیشرفت اسلام را در جهان بگیرند.

منابع:
١. آیین رحمت

٢. تفسیر نمونه

مقاله

واقعيت تلخ (حرمتی که نگه داشته نشد)

نویسنده: حجت الاسلام مهدی شبان

چکیده:
با رحلت پيامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم طوفان‏ هاى تازه‏ اى از حوادث پيچيده و بحرانى وزيدن گرفت؛ احقاد و كينه‏ هاى بدر، خيبر و حنين كه در عصر پيامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در زير خاكستر پنهان بود آشكار گشت؛ احزاب منافقين به جنب و جوش افتادند تا هم از اسلام انتقام بگيرند و هم از خاندان پيامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم؛ و فاطمه زهرا سلام الله علیها در مركز اين دايره بود كه تيرهاى زهرآگين دشمنان از هر سو به سوى آن پرتاب مى‏ شد.

مقدمه

دوران شيرين زندگانى بانوى اسلام فاطمه زهرا(عليها السلام) با رحلت پيامبر(صلى الله عليه و آله) به سرعت سپرى شد، هر چند به يك معنا در سراسر زندگى او، دوران شيرينى وجود نداشت، چرا كه پيوسته فشارها و جنگ‏ها و توطئه ‏هاى دشمنان بر ضد اسلام و پيامبر آرامش روح فاطمه(عليها السلام) را بر هم مى ‏زد.

با رحلت پيامبر(صلى الله عليه و آله) طوفان‏هاى تازه ‏اى از حوادث پيچيده و بحرانى وزيدن گرفت؛ احقاد و كينه ‏هاى بدر، خيبر و حنين كه در عصر پيامبر(صلى الله عليه و آله) در زير خاكستر پنهان بود آشكار گشت؛ احزاب منافقين به جنب و جوش افتادند تا هم از اسلام انتقام بگيرند و هم از خاندان پيامبر(صلى الله عليه و آله)؛ و فاطمه زهرا(عليها السلام) در مركز اين دايره بود كه تيرهاى زهرآگين دشمنان از هر سو به سوى آن پرتاب مى‏ شد.

فراق و جدايى دردناك پدر از يكسو، مظلوميت غم‏انگيز و جانكاه همسرش اميرمؤمنان على(عليه السلام) از سوى ديگر، توطئه‏ هاى دشمنان بر ضد اسلام از ديگر سو و نگرانى فاطمه(عليها السلام) از آينده مسلمين و حفظ ميراث قرآن، وسنت نبوي، دست به دست هم داده، قلب و روح پاكش را سخت مى‏ فشردند.

فاطمه(عليها السلام) نمى‏ خواهد با بيان غم‏هاى خود، روح پاك اميرمؤمنان على عليه السلام را كه سخت از آن اوضاع ناگوار و خلاف كارى‏ هاى امت ضربه ديده، آزرده‏ تر سازد؛ به همين دليل به كنار قبر پيامبر(صلى الله عليه و آله) مى‏رفت و با او درد دل مى‏ كرد؛ و سخنان جانسوزى همچون اخگر آتش كه اعماق وجود انسان را مى ‏سوزاند، بر زبان مى ‏آورد.(١)

آنچه در اين مقاله به خوانندگان محترم ارائه می شود نقل گوشه اي از روايات متعدد از متون اهل سنت پيرامون واقعيات تلخ بعد از رحلت پيامبر(صلى الله عليه و آله) مي باشد.

تذکر اين نکته نيز لازم است که بيان حقايق به شيوه علمی و منطقی و مستدلّ و خالی از هرگونه تعصّب و توهين به مقدسات، منافات با وحدت اسلامي ندارد؛ به قول استاد شهيد مرتضي مطهری: «مخالفين اتحاد مسلمين براى اينكه از وحدت اسلامى مفهومى غيرمنطقى و غيرعملى بسازند، آن را به نام وحدت مذهبى توجيه مى ‏كنند تا در قدم اول با شكست مواجه گردد. بديهى است كه منظور علماى روشنفكر اسلامى از وحدت اسلامى، حصر مذاهب به يك مذهب و يا اخذ مشتركات مذاهب و طرد مفترقات آنها - كه نه معقول و منطقى است و نه مطلوب و عملى - نيست؛ منظور اين دانشمندان متشكل شدن مسلمين است در يك صف در برابر دشمنان مشتركشان. از نظر اين گروه از علماى اسلامى، هيچ ضرورتى ايجاب نمى ‏كند كه مسلمين به خاطر اتحاد اسلامى، صلح و مصالحه و گذشتى در مورد اصول يا فروع مذهبى خود بنمايند، همچنان‏ كه ايجاب نمى ‏كند كه مسلمين درباره اصول و فروع اختلافى فيما بين، بحث و استدلال نكنند و كتاب ننويسند. تنها چيزى كه وحدت اسلامى، از اين نظر، ايجاب مى‏ كند، اين است كه مسلمين - براى اينكه احساسات كينه ‏توزى در ميانشان پيدا نشود يا شعله ‏ور نگردد - متانت را حفظ كنند، يكديگر را سبّ و شتم ننمايند، به يكديگر تهمت نزنند و دروغ نبندند، منطق يكديگر را مسخره نكنند [و به مقدسات يکديگر اهانت نکنند] و بالاخره عواطف يكديگر را مجروح نسازند و از حدود منطق و استدلال خارج نشوند و در حقيقت- لااقل- حدودى را كه اسلام در دعوت غيرمسلمان به اسلام لازم دانسته است، درباره خودشان رعايت كنند: «اُدْعُ الى‏ سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتى هِىَ احْسَنُ».(٢)

قطره اي از بحر فضائل زهراي مرضيه سلامالله عليها در منابع اهل سنت

بعد از رحلت پيامبر(صلى الله عليه و آله) طوفان عجيبى در جامعه اسلامى بر سر مسأله خلافت در گرفت، طوفانى كه نتيجه آن تغيير محور خلافت از خاندان پيامبر(صلى الله عليه و آله) به سوى افراد ديگرى بود، آنها كه از سوى خدا به عنوان جانشينى پيامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم معرفى شده بودند كنار زده شدند و ديگران جاى آنها را گرفتند.

منزوى شدن اهل‏ بيت(عليهم السلام) سبب شد كه مقامات حاكم آنچه از فضايل و مناقب در شأن آنها بود و طبعاً شايستگى و اولويت آنها را براى مسأله خلافت اثبات مى‏ كرد، سانسور كنند؛ زيرا ذكر اين مناقب و فضايل براى همه سؤال‏ انگيز بود كه اگر آنها داراى چنين مقاماتى بوده ‏اند پس چرا ديگران پيشى گرفتند؟!(٣)

اما از آنجا که خواست پرودگار بر باقي ماندن اين فضائل بود، فضائل ومناقب اهل بيت(عليهم السلام) بطور کلي از بين نرفت وبه راستي که ذکراحاديث فضائل ومناقب اهل بيت(عليهم السلام) درکتب مخالفان وعبور آن از کانال زمان ومحيطي که نهادن نام "على" بر فرزند جرمى نابخشودنى محسوب مى‏ شد، خود معجزه است؛ آري آنها مى‏ خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند؛ ولى خدا جز اين نمى‏خواهد كه نور خود را كامل كند، هر چند كافران ناخشنود باشند! «يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرهَ الْكافِرُونَ».(٤)

شيعه و سنّي روايات بسياري از پيامبر اعظم صليالله عليه وآله در شأن ومنزلت حضرت زهراء سلامالله عليها بيان نقل نموده اندکه نشان از جايگاه ويژه وبالاي حضرت صديقه طاهره دارد ما نيز قبل از ورود به اصل بحث تنها چند روايت از بحر بيکران فضائل برترين بانوي جهان از منابع معتبر اهل سنت نقل مي کنيم:

١. قالَ رسولالله صلّی الله علیه وآله وسلّم: «فاطمةُ سَيّدَة نِساءِ اَهلِ الجَنّة»(٥)؛(فاطمه سلام الله علیها سرور زنان اهل بهشت است).

٢. آلوسی که از استوانه های علمی اهل سنت است در تفسير روح المعانی در مورد مقام والای حضرت زهراء سلام الله عليها می گويد: «وَ الَّذِي أَمْيَلُ إِلَيْهِ، أَنَّ فَاطِمَةُ الْبَتُولُ أَفْضَلِ النِّسَاءِ المتقدمات والمتأخرات مِنْ حَيْثُ إِنَّهَا بَضْعَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ بَلْ وَ مَنْ حيثيات أَخَّرَ أَيْضاً، وَ لَا يعكر عَلَى ذَلِكَ الْأَخْبَارِ السَّابِقَةِ لِجَوَازِ أَنْ يُرَادَ بِهَا أَفْضَلِيَّةِ غَيْرِهَا غليها مِنْ بَعْضِ الْجِهَاتِ وبحيثية مِنْ الحيثيات - وَ بِهِ يُجْمَعُ بَيْنَ الْآثَارُ - وَ هَذَا سَائِغُ عَلَى الْقَوْلِ بِنُبُوَّةِ مَرْيَمَ أَيْضاً إِذْ البضعية مِنْ رَوْحِ الْوُجُودِ وَ سَيِّدُ كُلِّ مَوْجُودُ لَا أَرَاهَا تُقَابِلُ بِشَيْ‏ءٍ وَ أَيْنَ الثُّرَيَّا يَدٍ»(٦)؛ (نظر من اين است كه فاطمه بتول أفضل از تمام زنان اولين و آخرين است از جهت اينكه او پاره تن رسول الله(صلي الله عليه و سلم) است و از ساير جهات هم همينگونه است و ... حتي اگر ما قائل شويم كه حضرت مريم نبي بوده باز هم فاطمه أفضل از او است؛ زيرا پاره تن روح وجود عالم هستي و پاره تن سيد تمام موجودات است [يعني رسول الله(صلي الله عليه و سلم)] و با هيچ چيزي قابل مقايسه نيست. چه زماني مي تواند اين دست هاي بشري به ستاره ثريا برسد؟).

٣. قالَ رسولالله صلّی الله علیه وآله وسلّم: «اِنّمَا فاطُمَة بَضعَة مِنِّي يُوذِينِي ما آذاها»(٧)؛ (فاطمه سلام الله علیها پاره تن من است هر چه او را آزار دهد مرا مى‏ آزارد).

آري آزار فاطمه(سلامالله عليها) آزار رسول اکرم(صلوات الله عليه وآله) است؛ و جزاي آزار رسولالله صلّی الله علیه وآله وسلّم نيز در قرآن کريم آمده است.

در دو آيه از آيات قرآن کريم جزاي آزار دهندگان رسولالله صليالله عليه وآله را عذاب الهي و دوري از رحمت پروردگاربيان مي داردآنجا که مي فرمايد: «إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهيناً»(٨)؛ (آنها كه خدا و پيامبرش را آزار مى‏ دهند؛ خداوند آنان را از رحمت خود در دنيا و آخرت دور ساخته و براى آنها عذاب خواركننده‏اى آماده كرده است). درآيه اي ديگر نيز مي فرمايد: «الَّذينَ يُؤْذُونَ رسولالله لَهُمْ عَذابٌ أَليم‏»(٩)؛ (آنها كه رسول خدا راآزار مى‏ دهند، عذاب دردناكى دارند).

٤. «كانَ رسولالله صلّی الله علیه وآله وسلّم اذا سافَرَ كانَ آخِرُ عَهْدِهِ بِانْسانٍ مِنْ اهْلِهِ فاطِمَةَ سلام الله علیها وَ اوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ عَلَيْهِ اذا قَدِمَ فاطِمَة»(١٠) ؛ (هر زمان پيامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به سفر مى‏رفت آخرين كسى را كه خداحافظى مى ‏كرد دخترش فاطمه سلام الله علیها بود و هنگامى كه از سفر باز مى‏ گشت نخستين كسى را كه ديدار مى‏ كرد زهرا سلام الله علیها بود).

٥. رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم خطاب به دختر بزرگوارشان فرمود: «اِنّ الله يَغضِبُ لِغَضَبكِ و يَرضَي لِرِضَاكِ»(١١)؛ (خداوند بخاطر خشم تو خشمگين مى ‏شود و به خاطر رضاى تو راضى‏ می شود).

ما در شبانه روز حداقل ده مرتبه دعا مي کنيم از کساني که مورد غضب الهي قرار گرفته اند، نباشيم: «اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و الضالين». از جمله کساني که در زمره مغضوبينند کساني هستند که باعث خشم و غضب و نارضايتي فاطمه زهراء سلام الله عليها شده اند.

٦. «عَن زَيدِ بن اَرقَم: اِنَّ رسولالله صلّی الله علیه وآله وسلّم قالَ لِعَلي وَ فاطمَة و الحَسَنِ وَ الحُسَين: «اَنا حَربٌ لِمَن حارَبتُم وَ سِلمٌ لِمَن سالمتُم»(١٢)؛ (زيد بن ارقم از نبي مکرم اسلام [صليالله عليه وآله] نقل مي کند که حضرت به علي و فاطمه و حسن و حسين [عليهم السلام] فرمودند: من با كسى كه با شما جنگ كند اعلان جنگ مى ‏كنم و با كسى كه با شما صلح كند اعلان صلح مى‏ كنم)‏.

٧. «عَن عائِشَه اُمُ المُومِنِين اَنَّهَا قالَت: مَا رَأَيتُ اَحَدَاً أَشبَه کَلامَاً و َحَدِ يثَاً مِن فاطمة بِرسولالله صلّی الله علیه وآله وسلّم و کانَت اذا دَخَلَت عَلَيهِ رَحَّبَ بِها و قَامَ اِلِيها، فَاَخَذَ بِيدَها فَقَبَّلَها، وَ اَجلَسَها فِي مَجلِسِه»(١٣)؛ (عائشه ام المومنين نقل مي کند که: «من هيچ كس را در سخن گفتن از فاطمه شبيه ‏تر به رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم نديدم، هنگامى كه وارد بر پدر مى‏ شد به او خوش آمد مى‏ گفت و در برابر دخترش فاطمه بر مى ‏خاست، دست او را مى‏ گرفت و مى‏ بوسيد و او را در جاى خود مى ‏نشاند).

منابع معروف و مشهور اهل سنت پر است از احاديثي که مناقب حضرت زهراء(سلام الله عليها) را بيان مي کند ما در اين بخش تنها به ذکر چند روايت از منابع معتبر اهل سنت اکتفا نموديم. در باب مناقب حضرت زهراء سلام الله عليها برخي از اهل سنت حتي کتاب مستقل نگاشته اند بنابراين مقام ومنزلت والاي دخت نبي مکرم اسلام(صلى الله عليه و آله) بر هيچ کس پوشيده نيست.(١٤)

آيا حضرت زهرا سلامالله عليها از خليفه اول راضي بودند؟

بر اساس آنچه در معتبرترين متون اهل سنت آمده است ميتوان به يقين بيان کرد که حضرت زهراء سلام الله عليها از خلفاء رضايت نداشته اند. البته اين عدم رضايت و غضب حضرت فاطمه عليها السلام قطعا بدون دليل نميباشد علت غضب حضرت زهراء سلام الله عليها نيز در متون اهل سنت آمده است که به آن اشاره خواهيم کرد.

براي اثبات عدم رضايت حضرت صديقه طاهره از خلفاء ما در اين بخش تنها به چند روايت از کتب معتبر اهل سنت استناد مي کنيم و قضاوت را برعهده و جدان هاي منصف و آگاه مي سپاريم.

١. صحيح بخاري(١٥) وصحيح مسلم(١٦) دو کتاب معتبر اهل سنت روايتي را از عايشه نقل مي کنند متن روايت به شرح زير است: «عَنْ عَايشَه: انَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ النَّبِيِّ أَرْسَلَت الي أَبِي بَكْرٍ تساله مِيرَاثَهَا مِنْ رسولالله مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْهِ بالمدينه وَ فَدَكَ وَ مَا بَقِيَ مِنْ خُمْسِ خَيْبَرَ فَقَالَ ابوبكر انَّ رسولالله قَالَ: لا نُورِث مَا تَرَكْنَا صَدَقَةَ أَنَّما ياكل آلِ مُحَمَّدٍ فِي هَذَا الْمَالُ وَ أَنِّي وَ اللَّهِ لَا أُغَيِّرُ شَيْئاً مِنْ صَدَقَةِ رسولالله منْ حَالِهَا الَّتِي كَانَ عَلَيْهَا فِي عَهْدِ رسولالله وَ لاعملن فِيهَا بماعمل رسولالله فابي ابوبكر ان يَدْفَعُ الي فاطمه مِنْهَا شَيْئاً فَوَجَدت فاطمه عَلِي أَبِي بَكْرٍ فِي ذالك فَهِجرتهُ فَلَمْ تُكَلِّمُهُ حتي تُوُفِّيَتْ وَ عَاشَتْ بعدالنبي ستةَ أَشْهُر فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ دَفَنَها زَوْجُها عَلِيّ لَيْلًا وَ لَمْ يُؤذن بِهَا ابابكر وَ صُلِّيَ عَلَيْهَا»؛ (عايشه نقل ميکند که فاطمه شخصي را نزد ابوبکر فرستاد و ارث خود را که از رسولالله برايش بود از فيء و فدک و مابقي خمس خيبر از ابوبکر طلب کرد. ابوبکر گفت پيامبر فرموده است ما ارث نمي گذاريم هر آنچه از اموالمان باقي بماند صدقه است! آل پيامبر هم از آن سهم دارند [مانند ساير مسلمين] و به خدا قسم صدقه پيامبر را تغيير نخواهم داد و به همانگونه که در زمان حيات پيامبر عمل مي شده عمل خواهم کرد، بنابراين ابوبکر از دادن چيزي از آن ارثيه به فاطمه امتناع ورزيد. پس فاطمه بر ابوبکر غضب کرد و از او دوري کرد و با ابوبکر ديگر تکلم نکرد تا زماني که ازدنيا رفت و فاطمه بعد از پيامبر شش ماه زندگي کرد و زمانيکه از دنيا رفت نيز همسرش علي او را شبانه دفن کرد وبراي تدفين و نماز ابوبکر را خبر نکرد).

اين روايت از عايشه ام المؤمنين است در دو کتاب صحيح اهل سنت که از معتبرترين کتاب ها نزد عامه اهل سنت ميباشد نقل شده است. چند نکته از اين عبارت «فاَبي ابوبكر ان يَدْفَعُ الي فاطمه مِنْهَا شَيْئاً فَوَجَدْت فاطمه عَلِي أَبِي بَكْرٍ فِي ذالك فَهِجرتهُ فَلَمْ تُكَلِّمُهُ حتي تُوُفِّيَتْ»، مي توان فهميد:

الف) وجود اختلاف و نزاع ميان حضرت زهرا سلامالله عليها و ابوبكر

ب) غضب حضرت زهراء عليها السلام بر ابوبكر

ج) تداوم اين غضب تا زمان شهادت حضرت زهراء سلام الله عليها.

٢. ابن قتيبه (١٧)روايتي را نقل مي کند که نشان دهنده پشيماني عمر و ابوبکر از رفتارشان با حضرت زهراء سلامالله عليها دارد لذا براي رضايت گرفتن از حضرت به خانه ايشان مي روند: «فَقَالَ عُمَرُ لَا بِي بَكْرِ انْطَلِقْ بِنَا الي فاطمه فانا قَدْ اغضبنا هَا فَانْطَلَقَا جَمِيعاً فاستاذنا عَلِي فاطمه فَلَمْ تاذن لَهُمَا فاتيا عَلِيّاً فَكَلَّمَاهُ فادخلهما عَلَيْهَا فَلَمَّا قَعَدَا عِنْدَهَا حَوَّلْت وَجْهِهَا الي الْحَائِطِ فَسَلِّمَا عَلَيْهَا فَلَمْ تَرُدّعَلَيْهِمَا السَّلَام فَتَكَلَّمَ ابوبكر فَقَالَ يَا حَبِيبَةَ رسولالله وَ اللَّهِ انَّ قَرَابَةُ رسولالله أُحِبُّ الي مِنْ قرابتي وانک لَا حَبُّ الي مِنْ عايشه ابنتي وَ لَوَدِدْتُ يوم مَاتَ ابوک اني مِتُّ ولااَبقي بَعْدَهُ افتراني اَعرفکِ وَ اعْرِفُ فضلکِ وشَرَفکِ واَمنعک حقک وميراثک مِنْ رسولالله ؟ الا أَنِّي سَمِعْتُ أَبَاكَ رسولالله صلِّيَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَا نُورِّث، مَا تَرَكْنَا فَهُوَ صَدَّقَه فَقَالَتْ: ارايتكما انَّ حدثتكما حَدِيثاً عَنْ رسولالله تَعرفانه وَ تَفعَلانِ بِهِ؟ قَالَا نَعَمْ فَقَالَتْ نَشَد تكلما اللَّهِ الم تسمعا رسولالله يَقُولُ رِضا فاطمه مِنْ رِضَايَ وَ سَخِطَ فاطمه مِنْ سخطي فَمَنْ أَحَبَّ فاطمه فَقَدْ احْبنِي وَ مَنْ ارْضَي فامه فَقَدْ ارضاي وَ مَنْ أَسْخَطَ فاطمه فَقَدْ أَسْخَطَنِي قَالَا نَعَمْ سَمِعْنَاهُ مِنْ رسولالله قَالَتْ فاني اشْهَدِ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ أَنَّكُمَا اسخطتماني وَ مَا ارضيتماني وَ لَئِنْ لَقِيتُ النَّبِيَّ لاشكو نكما اليه فَقَالَ ابوبکر: انا عائذ بالله تعالي مِنْ سَخَطِهِ وسخطک يا فاطمه ثُمَّ انْتَحَبَ ابوبکر يبکي حتي کادت نَفْسِهِ انَّ تَزْهَقَ وهي تَقُولُ: وَ اللَّهُ لادعون اللَّهِ عليک في کل صَلَاةِ اصلّيها»(١٨)؛ (عمر به ابوبکر گفت: بيا با هم به پيش فاطمه برويم؛ زيرا ما او را غضبناک کرديم، پس به را ه افتادند و از فاطمه اذن ورود خواستند، ولي او اجازه نداد. به نزد علي رفته و با او سخن گفتند، او آنها را به داخل خانه آورد و چون نزد فاطمه نشستند، آن حضرت صورتش را به طرف ديوار برگرداند و جواب سلام آنان را نداد.

پس ابوبکر گفت: اي محبوب رسول خدا به خدا سوگند خويشاوندي رسول خدا نزد من دوست داشتني تر از خويشاوندي خودم ميباشد و من تو را از دخترم عايشه بيشتر دوست دارم، روزي که پدرت وفات کرد دوست داشتم من هم مي مُردم تا بعد از او باقي نمانم، آيا گمان مي کني من با اين که تو را مي شناسم و فضل و شرف تو را مي دانم تو را از حق و ميراثت محروم مي کنم؟ امّا از پدرت رسول خدا شنيدم که مي گفت: ما ارث بجا نمي گذاريم و هر چه از ما باقي بماند صدقه است؛ در اين هنگام فاطمه فرمود: اگر حديثي از رسول خدا براي شما نقل کنم آيا آن را تأييد مي کنيد و به آن عمل مي کنيد؟

گفتند: آري! فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آيا شما دو نفر از رسول خدا نشنيديد که فرمود: خشنودى فاطمه خشنودى من و ناراحتى او ناراحتى من است، هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد و احترام کند مرا دوست داشته و احترام کرده است و هر کس فاطمه را خشنود نمايد مرا خشنود کرده است و هر کس فاطمه را ناراحت کند مرا ناراحت کرده است؟! ابوبکر و عمر هر دو اعتراف کرده و گفتند: آرى ما از رسول خدا اين گونه شنيديم. سپس فرمود: پس من خدا و فرشتگان را شاهد مىگيرم که شما دو نفر مرا اذيت و ناراحت کردهايد و رضايت مرا بدست نياورده ايد و در ملاقات با پدرم از شما دو نفر شکايت خواهم کرد. ابوبکر گفت: من از خشم او (پيامبر) و خشم تو اي فاطمه به خدا پناه مي برم... . سپس حضرت فرمود: به خدا قسم پس از هر نماز بر تو نفرين خواهم کرد).

٣. بيهقي نيز تصريح دارد که حضرت زهراء سلامالله عليها از ابوبکر ناراضي بود و تا آخر عمر شريف خود با ابوبکر تکلم نکرد. «فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ عَلي أَبِي بکر وَ هجرَتْهُ فَلَمْ تکلمْه حتي مَاتَتْ فَدَفَنَهَا عَلِيٌّ لَيْلًا»(١٩)؛ (حضرت فاطمه بر ابوبکر غضب کرد و از او اعراض نمود و با او صحبت نکرد تا اينکه وفات يافت پس علي شبانه او را دفن کرد).

آيا تهديد به آتش زدن خانه حضرت زهراء سلام الله عليها توسط خليفه دوم صحّت دارد؟

حوادث تلخ و ظلم هاي بسياري بعد از رحلت پيامبر عظم الشأن اسلام صلي الله عليه وآله در حق اهل بيت او شد همان اهل بيتي که پيامبر صلي الله عليه وآله مدام بر محبت و مودت به آنها تاکيد مي ورزيد و در قرآن کريم از آن به عنوان اجر رسالت پيامبر صلي الله عليه وآله ياد شده است: «ذلِكَ الَّذي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى»(٢٠)؛ (اين همان چيزى است كه خداوند بندگانش را كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند به آن نويد مى‏ دهد! بگو: من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‏كنم جز دوست‏ داشتن نزديكانم).

تهديد به آتش زدن خانه دختر پيامبر مکرم اسلام(صلى الله عليه و آله)

تنها بعد از اندک زماني بعد از رحلت پيامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم يکي از واقعيات تلخي است که در متون اهل سنت نيز به آن اشاره شده است ما در اين بخش نيز به ذکر چند روايت از کتب معتبر اهل سنت اکتفا مي کنيم.

١. ابن ابى‏ شيبه‏ در کتاب المصنف خود اين گونه نقل مي کند: «حَدَّثَنَا زَيْدِ بْنِ أَسْلَم عَنْ أَبِيهِ أَسْلَم انهَ حين بُويِعَ لَا بِي بَكْرٍ بَعْدَ رسولالله(صليالله عليه وآله) كَانَ عَلِيُّ وَ الزُّبَيْرُ يَدْخُلَانِ عَلِي فاطمة بِنْتَ رسولالله(صليالله عليه وآله) فيشاورونها وَ يَرْتَجِعُونَ فِي أَمْرِ همْ فَلَمَّا بَلَغَ ذالک عُمَر بن خَطَّابٍ خَرَجَ حتي دَخَلَ عَلَي فاطمة فَقَالَ: يابنت رسولالله(صليالله عليه وآله) وَ اللَّهِ مَا أَحَدُ أَحَبَّ الينا مِنْ أَبِيكَ وَ مَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ الينا بَعْدَ أَبِيكَ منك وَ ايْمُ اللَّهِ ماذالك بِمَانِعِي انَّ اجْتَمَعَ هولاء النَّفْرِ عِنْدَك ان أَمَرتهُمْ ان يُحْرَقَ عَلَيْهِمُ الْبَيْتُ قَالَ: فَلَمَّا خَرَجَ عُمَرَ جاءوها فَقَالَتْ «تَعْلَمُونَ انَّ عُمَر قدجاءني وَ قَدْ حَلَفَ بِاللَّهِ لَئِنْ عُدْتُمْ ليَحرقن عَلَيْكُمْ الْبَيْتِ وَ ايْمُ اللَّهِ ليمضين لِمَا حَلَفَ عَلَيْهِ... .»(٢١)؛ (زيد بن اسلم به نقل از پدرش مي گويد: هنگامى كه مردم بعد از پيامبر(صلی الله علیه وآله) با ابى بكر بيعت كردند، على و زبير بر فاطمه عليهاالسلام وارد شدند و با ايشان به مشاوره مى پرداختند، به کار خود [استکناف ازبيعت] ادامه مي دادند زمانيکه اين خبر به عمر بن خطاب رسيد. او بيرون آمد و نزد فاطمه رفت و گفت: اى دختر رسول خدا، هيچ کس براي ما محبوب تر از پدر تو نيست و پس از پدرت نيز هيچ کس نزد ما محبوب تر از تو نيست، و سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند دستور دهم خانه را بر سرشان به آتش کشيده شود).

راوي مي گويد: «وقتي عمر بيرون رفت آنها [تحصن کنندگان] نزد حضرت آمدند آن حضرت فرمود: دانستيد که عمر پيش من آمد و به خدا قسم خورد که اگر نزد من بازگرديد خانه را برسرتان به آتش مي کشد و قسم به خدا که او آنچه را که برايش سوگند خورده انجام مي دهد». اين روايت را سيوطي در جامع الاحاديث خود و ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه و تعداد ديگري از اهل سنت نقل کرده اند.(٢٢)

٢. طبري در تاريخ خود در نقل حوادث سال ١١ هجري به اين تهديد اشاره دارد(٢٣) «قَالَ: اتي عُمَر بْن خَطَّابٍ مَنْزِلِ علي و فيه طلحه وَ الزبير وَ رِجَالٌ مِنَ المهاجرين فَقَالَ وَ اللَّهِ لاَحرُقَنّ عليکم أَوْ لتخرجنّ الي البيعة»؛ (زيادبن کليب مي گويد: عمر به منزل علي آمد و در حاليکه آنجا طلحه و زبير و عدهاي از مهاجرين تحصن کرده بودند عمر گفت: به خدا سوگند يا بيعت کنيد و يا خانه را آتش مي زنم).

٣. ابن قتيبه يکي ديگر از علماي اهل سنت است که در کتاب الامامه و السياسه خود اشاره به اين تهديدات مي نمايد:(٢٤) «و ان ابابكر تفقد قوما تخلفوا عن بيعة عند علي كرم الله وجهه فبعث الهيم عمر فجاء فناداهم و هم في دار علي فابوا ان يخرجوا فدعا بالحطب و قال: و الذي نفس عمر بيده لتخرجن او لاحرقنها علي من فيها فقيل له: يا اباحَفض اِنْ فيها فاطمه فَقالَ: و اِنْ... »؛ ابوبکر جوياي کساني شد که از بيعت با او سرپيچي کرده بودند و در خانه علي کرم الله وجهه اجتماع کرده بودند، عمر را به سوي آن ها فرستاد، عمر آنان را فراخواند، آنها از منزل علي خارج نشدند، عمر هيزم طلبيد و گفت: قسم به کسي که جان عمر در دست اوست يا خارج شويد و ياخانه را براهلش آتش مي کشم، به عمرگفته شد: اي اباحفض در خانه فاطمه است. عمر گفت: گرچه فاطمه باشد... ).

آيا اين تهديدات عملی شد؟

امّ سلمه مى‏ گويد: هنگامى كه بعد از رحلت پيامبر(صلى الله عليه و آله) به ديدن بانوى اسلام فاطمه(عليها السلام) رفتم و جوياى حال او شدم، در پاسخ اين جمله ‏هاى پر معنا را بيان كرد: «اصْبَحْتُ بَيْنَ كَمَدٍ وَ كَرْبٍ، فَقْدِ النَّبِىِّ صلى الله عليه و آله وَ ظُلْمِ الْوَصِيِّ، هُتِكَ وَاللَّهِ حِجابُهْ ... وَ لكِنَّها احْقادٌ بَدْرِيَّةٌ، وَ تِراتٌ احُدِيَّةٌ، كانَتْ عَلَيْها قُلُوبُ النِّفاقِ مُكْتَمَنَةً»(٢٥)؛ (از حالم چه مى‏ پرسى اى امّ سلمه، من در ميان اندوه و رنج بسيار بسر مى‏ برم، از يكسو پدرم پيامبر صلى الله عليه و آله را از دست داده‏ام و از سوى ديگر [با چشم خود مى‏بينم كه‏] به جانشينش [علىّ بن ابى‏طالب‏] ستم شده است، بخدا سوگند كه پرده حرمتش را دريدند ...، ولى من مى‏ دانم اينها كينه‏ هاى بدر و انتقام‏هاى احُد است، كه در قلوب منافقان پنهان و پوشيده بود).

چقدر زود فراموش شد آنهمه توصيه به مودّت ومحبّت به اهل بيت عليهم السلام! چه خوب مزد زحمات و تلاش ها، و اجر رسالت پيامبر صليالله عليه وآله داده شد اجري به سود خود مؤمنان بود، نه به سود پيامبر صلى الله عليه و آله، اجري که به تعبير قرآن وسيله‏ اى بود براى هدايت يافتن به راه خدا: «قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبيلا»(٢٦)؛ «بگو:من در برابر آن (ابلاغ آيين خدا) هيچ گونه پاداشى از شما نمى‏ طلبم؛ مگر كسى كه بخواهد راهى بسوى پروردگارش برگزيند (اين پاداش من است).

غاصبين خلافت با هجوم به خانه حضرت زهراء(سلامالله عليها) دختر پيامبر عظيم الشأن اسلام(صليالله عليه وآله) و هتک حرمت آن، اجر رسالت پيامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را ادا کردند.

تلخ ترين واقعيت اين است که آنها متاسفانه به تهديد اکتفا ننمودند و جنايتي تلخ درصدر اسلام رقم خورد، جنايتي که صفحه تاريخ را سياه کرد و اتفاق افتاد آنچه نبايد اتفاق مي افتاد، حادثه اي که اوج مظلوميت اهل بيت(عليهم السلام) را بعد از رحلت پيامبر(صلى الله عليه و آله) نشان مي دهد، حادثه اي که زهراي مرضيه(عليها السلام) را خانه نشين کرد و موجب بستري شدن بي بي دو عالم و نهايتا شهادت مظلومانه حضرت زهراء(سلامالله عليها) در سن جواني شد، جنايتي که باعث شهادت محسن بن علي(عليهالسلام) شد. برخي از اهل سنت خواسته اند تا براين واقعيات تلخ سرپوش بگذارند و منکر اصل اين قضايا شوند و حتي عده اي آنرا افسانه ناميده اند، اي کاش، اي کاش افسانه بود... .

براي اثبات عملي شدن تهديدات مي توان به سه دسته از روايات در متون اهل سنت استناد نمود:

١. رواياتي که صراحتا به بيان اصل ماجرا پرداخته اند.

٢. رواياتي که اشاره به سقط شدن حضرت محسن عليه السلام دارد.

٣. رواياتي که اشاره به اظهار ندامت ابوبکر از کار خود در پايان عمر خود دارد.

دسته نخست: رواياتي صراحتا اشاره به اصل ماجرا دارد

١. جويني (امام الحرمين)(٢٧) در فرائدالسمطين نقل مي کند: روزي پيامبر نشسته بود و امام حسن وارد شد ديدگان پيامبر كه بر او افتاد، ديدگانش اشك آلود شد. سپس امام حسين وارد شد و باز هم گريست. علي و فاطمه هم وارد شدند و باز هم پيامبر گريست. وقتي از پيامبر علت گريه را پرسيدند، اين چنين فرمود: «قال رسولالله(صليالله عليه وآله): «وَ أَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ في بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ‏ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا [وَ كُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ ... فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقْدَمُ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة. فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمِين»(٢٨)؛ (وقتي فاطمه را ديدم، به يادم افتاد آنچه كه بعد از من، امت من در حق فاطمه ميكنند. گويا ميبينم كه ذلت وارد خانه او شده، حرمت او را پايمال كردهاند، حقش را غصب كردهاند، ارث او را منع كردهاند، پهلويش را شكستهاند، جنين او را سقط كردهاند در حاليكه دخترم فرياد ميزند يا محمدا! ولي كسي او را جواب نميدهد. هر چه کمک می خواهد کسی به داد او نمی رسد. اول كسي كه از أهل بيت من به من ملحق مي شود فاطمه است. پيش من خوهد آمد در حاليكه ناراحت و غمگين و حقش غصب شده و شهيد شده است. پيامبر دستش را بلند كرد و گفت: خدايا! لعنت كن هر كس به فاطمه ظلم كرده؛ و مجازات كن كسي كه حقش را غصب كرده؛ و ذليل كن هر كس كه زمينه ذلت او را فراهم كرده و در آتش خودت جاودانه نگهدار كسي را كه بر پهلوي فاطمه زد و فرزندش سقط شد. در اين هنگام ملائكه گفتند: آمين).

٢. ابن قتيبه نيز درکتاب «الامامه و السياسه» اصل ماجرا را اين گونه نقل کرده است: «ثم قام عمر مشي معه جماعه حتي اتو باب فاطمه(سلام الله علیها) دقوا الباب فلما سمعت اصواتهم نادت باعلي صوتها يا ابت يا رسولالله ما ذا لقينا بعدك من ابن الخطاب و ابن ابي قحافه فلما سمع القوم صوتها و بكائها انصرفوا باكين و كادت قلوبهم تنصدع و اكبادهم تنفطر؛ و بقي عمر و معه قوم فاخرجوا عليا فمضوا به الي ابي بكر»(٢٩)؛ (آنگاه عمر برخاست و با گروهي به درب خانه فاطمه(سلامالله عليها) رفت در ب را کوبيد وقتي فاطمه سلامالله عليها صدايشان را شنيد با صداي بلند فرياد زد اي پدر جان اي رسول خدا ببين ابن خطاب و ابن ابي قحافه بعد از تو چه بر سر ما ميآورند؟ وقتي مردم صداي گريه فاطمه سلامالله عليها راشنيدند با گريه برگشتند نزديک بود قلب و جگرشان پاره شود اما عمر و گروهي باقي ماندند و سرانجام علي عليهالسلام را به زور از خانه بيرون کشيدند و او را نزد ابوبکر آوردند).

٣. ابن تيميه نيز نميتواند منکر اصل ورود به خانه حضرت زهراي مرضيه شود بلکه براي اين عمل توجيهي بسيار خنده دار ميآورد. او در نقد حديثي که اشاره به اظهار ندامت ابوبکر از کار خود در پايان عمر خود دارد(٣٠) می گويد: «غاية ما يقال انه كبس البيت لينظر هل فيه شيء من مال الله الذي يقسمه و ان يعطيه لمستحقه ثم رأي أنه لو تركه لهم لجاز فانه يجوز أن يعطيهم من مال الفيء»(٣١) ؛ (نهايت چيزي که ميتوان گفت اين است که آنها وارد خانه ايشان شدند ميخواستند ببينند كه آيا در خانه فاطمه اموالي از بيت المال هست كه ذخيره كرده باشند تا آنها را مصادره كنند و ميان مردم توزيع كنند!!).

دسته دوم: رواياتي که اشاره به سقط شدن حضرت محسن(ع) دارد

شهادت حضرت محسن عليه السلام گواه ديگری بر حرمت شکني غاصبان خلافت مي باشد اين واقعيت تلخ نيز در کتب اهل سنت بيان شده است ما به عنوان نمونه به برخي از اين اسناد اشاره مي کنيم.

١. مسعودي شافعی در "اثبات الوصيه" مينويسد: «فوجهوا الي منزله فهجموا عليه و احرقوا بابه و استخرجوه منه كرها و ضغطوا سيدة نساء العالمين بالباب حتي اسقطت محسنا»(٣٢) ؛ (به سوي منزلش [حضرت علي عليهالسلام] رفته و بر آن هجوم آوردند درب خانهاش را آتش زدند و او را به زور از خانه بيرون آوردند و سرور زنان بهشت را پشت در چنان فشردند تا محسن سقط شد).

٢. شهرستاني در کتاب ملل و نحل خود، از قول نظام معتزلی بيان مي کند که: «ان عمر ضرب بطن فاطمه يوم البيعه حتي القت الجنين من بطنها و كان يصيح عمر: احرقوا دارها بمن فيها، و ما کان بالدار غير علي و فاطمه و الحسن و الحسين»(٣٣)؛ (در روز بيعت، عمر به شکم فاطمه زد و در اثر اين ضربه جنين از شکم فاطمه افتاد و عمر فرياد ميزد: خانه را بر اهل آن بسوزانيد، و در خانه به غير از علي و فاطمه و حسن و حسين کسي نبود!).

ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه ج ١٤ داستاني را نقل می کند که عدهاي از مشرکان ازجمله هبار بن اسود، ناقه زينب، ربيبه پيامبر اکرم(صليالله عليه وآله) را تعقيب مي کردند، وقتي هبار به خيمه زينب رسيد نيزه اي به طرف هودج او پرتاب کرد زينب حامله بود از اين حمله ترسيد وقتي به مدينه آمد بچه اش سقط شد پيامبر صليالله عليه وآله دستور دادند که هر جا هبار را ديديد او را به قتل برسانيد بعد استادش اين گونه نقل مي کند که: «فَقَالَ إِذَا كَانَ رسولالله صلّی الله علیه وآله وسلّم أَبَاحَ دَمُ هبار بْنِ الْأَسْوَدِ لِأَنَّهُ رَوَّعَ زَيْنَبَ فَأَلْقَتْ ذَا بَطْنِهَا؛ فَظَهَرَ الْحَالِ أَنَّهُ لَوْ كَانَ حَيّاً لأباح دَمُ مَنْ رَوَّعَ فَاطِمَةَ حَتَّى أَلْقَتْ ذَا بَطْنِهَا. فَقُلْتُ: أَروِي عَنْكَ مَا يَقُولُهُ قوم ‏إن فَاطِمَةَ رَوْعَةِ فَأَلْقَتْ الْمُحْسِنُ؟ فَقَالَ لَا تَرْوِهِ عَنِّي وَ لَا تَرْوِ عَنِّي بُطْلَانه».(٣٤)؛ (زماني که رسول الله خون هبار بن اسود را به خاطر اينکه او با ترساندن موجب سقط شدن جنين زينب شد، مباح مي شمرد اگر هنگامي كه اين مردم به خانه فاطمه هجوم آوردند و او را ترساندند تا آنچه در شكم داشت سقط شد، رسول خدا زنده بود حتماً به مهدور الدم بودن كسي كه فاطمه را ترسانده بود حكم مي فرمود... . ابن ابي الحديد مي گويد به استاد خود اَبي جعفر گفتم: آيا ميتوانم اين خبر که عدهاي فاطمه را ترساندند تا اينکه فرزندش محسن سقط شد را از شما نقل کنم؟ گفت: از من نقل نکن و بطلان اين خبر را نيز از من نقل نکن).

دسته سوم: رواياتي که اشاره اظهار ندامت خليفه اول از کار خود دارد

به اعتراف تاريخ نويسان اهل سنت ابوبکر سرانجام از آنچه نسبت به حضرت زهراء(سلامالله عليها) روا داشته بود پشيمان شد و درصدد جلب رضايت حضرت زهراء سلامالله عليها برآمد و براي عذرخواهی و اظهار ندامت به عيادت حضرت فاطمه(عليها السلام) آمد.

١. طبري در تاريخ الامم و الملوك خود در بيان حوادث سال ١٣ هجري اين گونه آورده است: «قال ابوبكر رضي الله عنه: اَجل، اني أَجَلْ إِنِّي لا آسَى علي مِنَ الدُّنْيَا إِلا عَلَى ثَلاثٍ فَعَلْتُهُنَّ وَوَدِدْتُ أَنِّي تَرَكْتُهُنَّ، وَثَلاثٍ تَرَكْتُهُنَّ وَوَدِدْتُ أَنِّي فَعَلْتُهُنَّ، وَثَلاثٍ وَدِدتُ أَنِّي سَأَلْتُ عَنْهُنَّ رسولالله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، أَمَّا اللاتِي وَدِدْتُ أَنِّي تَرَكْتُهُنَّ، فَوَدِدْتُ أَنِّي لَم اكشف بَيْتَ فَاطِمَةَ علي شَيْءٍ، وَإِنْ كَانُوا غلقوه عَلَى الْحَرْبِ ...»؛(ابوبکر روزهاي آخر عمرش ميگفت: من بر هيچچيز از اين دنيا حسرت نميخورم مگر بر سه کار که دوست داشتم اي کاش آنها را انجام نداده بودم و سه کار که ترک کردم اي کاش انجام ميدادم و سه سئول که اي کاش از رسولالله صليالله عليه وآله ميپرسيدم اما سه کاري که اي کاش ترک مي کردم، اي کاش درب خانه فاطمه را باز نمي کرد اگرچه عليه من پيمان جنگ بسته بودند ...).(٣٥)

٢. متقي هندي در كنز العمال ج ٥ كتاب الخلافه باب خلافه ابي بكر از عبدالرحمن بن عوف نقل مي کند: «عن عبدالرحمن بن عوف اَنّ ابابكر الصديق قال له في مرض موته: اني لا آسي علي شيء الا علي ثلاث فعلتهن وددت اني لم افعلهن وثلاث لم افعلهن وددت اني فعلتهن وثلاث وددت انّي ساَلتُ رسولالله(صليالله عليه وآله) عنهن فاما اللاتي فعلتها وددت انّي لم افعلها فوددت اني لم اکن اكشف بيت فاطمه وترکته و ان كانوا غلقوه علي الحرب ...»؛ (ابوبکر روزهاي آخر عمرش به عبدالرحمن بن عوف گفت: من بر هيچچيز از اين دنيا حسرت نميخورم مگر بر سه کار که انجام دادم و اي کاش آنها را انجام نداده بودم و سه کار که انجام ندادم و اي کاش انجام ميدادم و سه سؤال که اي کاش از رسولالله صليالله عليه وآله مي پرسيدم اما سه کاري که انجام دادم واي کاش انجام نداده بودم، اي کاش بازکننده درب خانه فاطمه را باز نميبودم و ترک ميکردم اين کار را اگرچه عليه من پيمان جنگ بسته بودند ...). (٣٦)

اين روايت را برخي ديگر از علماي اهل سنت نيز با همين مضمون نقل کردهاند.(٣٧)

در پايان متذکر مي شويم اسناد هتک حرمت زهراي مرضيه(سلامالله عليها) در متون اهل سنت خيلي بيشتر از آن چيزي است که در اين مقاله به آن اشاره شده است ما در اين مقاله جهت اثبات اين واقعيت تلخ تنها به ذکر برخي از اين روايات اکتفا کرديم البته تذکر اين نکته نيز لازم است که جزييات ماجراي هجوم به خانه وحي در منابع اهل سنت نيامده است.

براي انکار اين واقعيات عده اي از راههاي گوناگون استفاده نموده و مي نمايند و يکي از حربههايي که در اين رابطه به کار بردهاند مطرح کردن شبهاتي پيرامون اين ماجرا است از آنجا که اين مقاله در صدد اثبات اصل هجوم به خانه وحي بوده، در آن به شبهات پرداخته نشده است البته زماني که اصل اين واقعيت تلخ بر اساس متون معتبر اهل سنت به اثبات رسيد ديگر آن شبهات پايه استواري نخواهند داشت.

پی نوشت:

(١). زهرا( ع) برترين بانوى جهان‏، ناصر، مكارم شيرازى، ص ٤٨، فاطمه(عليها السلام) بعد از رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله).

(٢). سوره مبارکه نحل آيه ١٢٥

(٣). زهرا( ع) برترين بانوى جهان‏، ناصر، مكارم شيرازى، ص ٥٤، مقامات فاطمه(عليها السلام) .

(٤). سوره مبارکه توبه آيه ٣٢

(٥). صحيح البخاري، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، تحقيق : مصطفى ديب البغا، ج ٣، ص ١٣٧٤، باب( مناقب فاطمه صلي الله عليه و آله).

(٦). روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، آلوسى سيد محمود، تحقيق: على عبدالبارى عطيه، ج ‏٢، ص ١٥٠، سورة آل‏ عمران، آيات ٣٨ الى ٤٧.

(٧). الجامع الصحيح المسمى صحيح مسلم، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي، ٤ ص ١٩٠٣ كتاب فضائل الصحابه باب مناقب فاطمه، ح ٩٤

(٨). سوره مبارکه احزاب آيه ٥٧

(٩). آيه ٦١ سوره مبارکه توبه.

(١٠). سنن أبي داود، أبو داود سليمان بن الأشعث السجستاني، ج٢، ص ٤٨٦، باب (ما جاء في الانتفاع بالعاج‏) ؛ مسند احمد بن حنبل، ج ٥، ص ٢٧٥

(١١). المستدرك على الصحيحين، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا، ج ٣، ص ١٦٧.

(١٢). الجامع الصحيح سنن الترمذي، محمد بن عيسى أبو عيسى الترمذي السلمي، تحقيق : أحمد محمد شاكر وآخرون، ج ٥، ص٦٩٩، ابواب (المناقب ماجاء في فضل فاطمه)

(١٣). المستدرك على الصحيحين، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا، ج ٣، ص ١٦٧

(١٤). آدرس برخي ديگر از منابع اهل سنت كه فضائل حضرت زهرا سلام الله عليها را ذكر كرده اند. المستدرك على الصحيحين، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا، ج ٣، ١٦٤، ذكرمناقب فاطمه بنت رسول الله صلي الله عليه و آله؛ مسند أحمد بن حنبل، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني، المحقق : السيد أبو المعاطي النوري، ج ٦، ص ٢٨٢، احاديث فاطمه بنت محمد صلي الله عليه و آله؛ الجامع الصحيح سنن الترمذي، محمد بن عيسى أبو عيسى الترمذي السلمي، تحقيق : أحمد محمد شاكر وآخرون، ج ٥، ص ٦٩٧ ما جاء في فضل فاطمه رضي الله عنه؛ فضائل سيدة النساء فاطمة عليها السّلام‏، أبو حفص عمر بن شاهين، تحقيق: أبي إسحاق الجويني، ص٣،؛ الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، أبي العباس أحمد بن محمد بن محمد بن علي إبن حجر الهيتمي، تحقيق : عبدالرحمن بن عبدالله التركي وكامل محمد الخراط، ج ٢، ص ٤١٧ باب (في فضائل اهل البيت )

(١٥). صحيح البخاري، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، تحقيق : مصطفى ديب البغا، ج ٤ ص ١٥٤٩، ح ٣٩٩٨.

(١٦). الجامع الصحيح المسمى صحيح مسلم، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي، ج ٣ ، ص ١٣٨٠، ح ٥٢،.كتاب الجهاد و السير، باب (قول النبي لا نورث ما تركنا فهر صدقه).

(١٧). ابن قتيبه يك ناصبي بسيار متعصب است،منحرف عن العتره تعبير ذهبي و ابن حجر عسقلاني در مورد ابن قتيبه است

(١٨). الإمامة و السياسة المعروف بتاريخ الخلفاء، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة الدينوري، تحقيق علي شيري، ج ‏١، ص ٣١، كيف كانت بيعة علي بن أبي طالب كرم الله وجهه .

(١٩). السنن الكبرى وفي ذيله الجوهر النقي، أبو بكر أحمد بن الحسين بن علي البيهقي، ج ٦ ص ٣٠٠.

(٢٠). آيه ٢٣ سوره مبارکه شوري.

(٢١). المُصَنَّف في الحديث وَالآثارم، عبداللَّه بن ابى‏ شيبه‏ كوفى، ج ٩، ص ٣٢٣.

(٢٢). جامع‏ الأحاديث، جلال الدين سيوطى، ج ٢٦، ص ٣٩٥، ح ٢٩٣٣٣، مسند عمربن خطاب؛ شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبه الله‏، محقق / مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل‏، ج ‏٢، ص ٤٥، حديث السقيفة؛ كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، علاء الدين علي بن حسام الدين المتقي الهندي البرهان فوري، المحقق : بكري حياني - صفوة السقا، ج ٥، ص ٦٥١ كتاب الخلافه؛ الوافى‏ بالوفيات، صفدى، ج ٥ ص ٤٢٨ شرح حال عبدالله بن عثمان.

(٢٣). تاريخ الأمم و الملوك (تاریخ طبری)، أبو جعفر محمد بن جرير الطبري، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم، ج ‏٣، ص ٢٠٢، ذكر الاخبار الوارده باليوم الذى توفى فيه رسول الله و مبلغ سنه يوم وفاته.

(٢٤). الإمامة و السياسة المعروف بتاريخ الخلفاء، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة الدينوري، تحقيق علي شيري، ج ‏١، ص ٣٠، كيف كانت بيعة علي بن أبي طالب كرم الله وجهه.

(٢٥). مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على‏، ج ‏٢، ص ٢٠٥، فصل في ظلامة أهل البيت ع؛ زهرا (ع) برترين بانوى جهان، ص ٤٩، فاطمه(عليها السلام) بعد از رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله).

(٢٦). آيه ٥٧ سوره مبارکه فرقان.

(٢٧). جويني، متوفاي ٧٣٠ هجري و از شخصيتهاي برجسته أهل سنت است ذهبي كه از استوانههاي علم رجال است در کتاب تذكرة الحفاظ، محمد بن أحمد بن عثمان الذهبى، تحقيق: زكريا عميرات، ج٤، ص ١٩٩، از او تعبير ميكند: « الإمام المحدث الأوحد الأكمل فخر الاسلام جويني امام و پيشوا و محدث يگانه و فخر اسلام بوده است».

(٢٨). فرائد السمطين في فضائل المرتضى و البتول و السبطين و الأئمة من ذريتهم عليهم السلام‏، ابراهيم بن سعد الدين شافعى‏، ج ‏٢، ص ٣٥، الباب السابع فضيلة في أن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و حمزة و جعفرا و عليا و الحسن و الحسين و المهدي صلوات الله عليهم هم سادة أهل الجنة.

(٢٩). الإمامة و السياسة المعروف بتاريخ الخلفاء، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة الدينوري، تحقيق علي شيري، ج ‏١، ص ٣٠، كيف كانت بيعة علي بن أبي طالب كرم الله وجهه .

(٣٠). ما اين روايت را در پايان مقاله از کتب خود اهل سنت بيان خواهيم داشت.

(٣١). منهاج السنة النبوية، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس، تحقيق : محمد رشاد سالم، ج ٨ ص ٢٩٣.

(٣٢). اثبات الوصية، مسعودى، على بن حسين‏، انصاريان‏، ص ١٤٦، في الحوادث التي اعقبت وفاة النبي.

(٣٣). الملل والنحل، محمد بن عبد الكريم بن أبي بكر أحمد الشهرستاني، تحقيق : محمد سيد كيلاني، ج ١ ص ٥٢.

(٣٤). شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبه الله‏، محقق / مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل‏، ج ‏١٤، ص ١٩٣، القول فيما جرى في الغنيمة و الأسارى بعد هزيمة قريش و رجوعها إلى مكة .

(٣٥). تاريخ الأمم و الملوك (تاریخ طبری)، أبو جعفر محمد بن جرير الطبري، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم، ج ‏٣، ص ٤٣٠، ذكر استخلافه عمر بن الخطاب .

(٣٦). كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، علاء الدين علي بن حسام الدين المتقي الهندي البرهان فوري، المحقق : بكري حياني - صفوة السقا، ج ٥، ص ٦٣١، ح ١١٣١٤، كتاب الخلافه باب خلافه ابي بكر.

(٣٧). المعجم الكبير، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني، تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ج ١ ص ٦٢ حديث ٤٣ مما اسند ابوبكر عن رسول الله (صلي الله عليه و آله)؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج ‏٢، ص ٤٦، حديث السقيفة.

معرفی کتاب

سیری در کتاب
«رساله نوین»

«رساله نوین» کتابی است فقهی و در اصل به عنوان فتاوای امام راحل گردآوری شده، سپس با دقت، با فتاوای مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(مدظله العالی) تطبیق داده شده است.

رساله نوین در یک نگاه

کتاب فقهی رساله نوین شامل دو مقدمه درباره اصول اعتقادی و تاریخچه فقه و اجتهاد، و مباحث احکام است. مباحث احکام ذیل عنوان «فروع یا برنامه های عملی» آمده است که طبق ترتیب ابواب فقهی مرسوم، بخش نخست با پاککننده ها، از قبیل آب، زمین و آفتاب شروع میشود و با احکام مربوط به طهارت بانوان پایان می پذیرد. بخش دوم که به نماز اختصاص دارد، با فصلی ذیل عنوان «اهمیت نماز» آغاز میشود و با تبیین اقسام نماز شامل نمازهای جماعت، جمعه و پایان میپذیرد. بخش سوم درباره روزه و ماه رمضان است که شامل اهمیت روزه، احکام و انواع آن، قضای روزه رمضان، و نماز و روزه مسافر در شهرهای بزرگ است. کتاب در بخش چهارم و پنجم، به موضوع «حج» میپردازد که شامل مطالبی با عناوین محتوای اجتماعی، سیاسی، انسانی و معنوی حج، شرایط وجوب حج، انواع حج (عمره و حج تمتع) و اعمال آن ها و احکام مربوط به هر یک میباشد.

انگیزۀ تألیف اثر

گردآورنده کتاب می نویسد: در يكى از سفرهاى حج، كه به عنوان عضو بعثۀ حضرت آية الله العظمى مكارم شيرازى (مدظله العالى) توفيق تشرف حاصل شده بود، سخن از رسالۀ نوين به ميان آمد. با عنايت به دو مقدّمه بسيار مفيدى كه محقق اثر قبل از ورود به بيان احكام نوشته بودند، و حسن سليقه اى كه در چينش و دسته بندى احكام داشتند، و تصاوير مناسبى كه انتخاب و ضميمه كرده بودند، كه در مجموع رسالۀ نوين را يك ابتكار جديد و كتابى كم نظير در ميان كتاب هاى مشابه قرار داده بود، پيشنهاد شد كه كتاب مذكور با فتاواى آية الله العظمى مكارم شيرازى (مدظله العالى) با دقت تطبيق و در اختيار علاقمندان قرار گيرد.

پس از بازگشت از سفر، با استعانت از خداوند متعال، كار شروع شد و كتاب مذكور به شكل كنونى در اختيار شما عزيزان قرار گرفت.

ویژگی اثر

از ویژگی های این اثر میتوان به روش دستهبندی مباحث، طرح مسائل به صورت نموداری، جدول بندی مطالب به شیوه ای جدید، برخورداری کتاب از تصاویر پرشمار و گاه رنگی و ترجمه روان اشاره کرد.

ساختار اصلی کتاب

عناوين اصلي كتاب عبارتند از: مشخصات کتاب، اشاره، فهرست مطالب، تقريظ حضرت آيت اللّه العظمى مكارم شيرازى، مقدمه، پيشگفتار، مقدّمه (۱. اصول اعتقادى)، مقدّمه (۲. تاريخچۀ فقه و اجتهاد)، فروع يا برنامه هاى عملى، فهرست منابع.

گزارش محتوایی اثر

اصول اعتقادى

در فراز ابتدایی کتاب مولف قبل از پرداختن به فروع و برنامه هاى عملى، خلاصه اى از اصول اعتقادى اسلام را با عنوان مقدمۀ اول بیان کرده که عناوین آن به شرح ذیل است: ١. ايمان به خدا؛ توحيد و بازتاب آن، ٢. صفات خدا و عدل الهى؛ اثر ايمان به عدل، ٣. نبوّت؛ نبوّت عموم پيامبران، نبوّت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، وظايف پيامبر صلى الله عليه و آله،٤. امامت؛ و وظايف امام و رهبر،٥. معاد و قيامت؛ دلايل عقلى، نقلى، علمى و فلسفى، اثر ايمان به آخرت.

در فرازی از کتاب می خوانیم: تكيه بر عدالت اجتماعى در حكومت اسلامى به منزلۀ بازتاب عدل الهى در رساندن جامعۀ انسانى به خصوصيّات و خصلت هاى خدايى و جامعۀ ايده آل قرآنى است.

حكومت اسلامى نه تنها به عدالت، بلكه به اقامۀ قسط، كتاب و ميزان متكى است؛ عدالت عبارت است از رعايت استحقاق ها و عطا كردن به هر صاحب حقى آنچه را كه استحقاق دارد.

قسط يعنى آنچه موجب رسيدن به حق و نصيب و عدل است و رهبران اسلامى موظف اند محيط را آن چنان اصلاح كنند كه هركس بتواند از حق خود دفاع كند و به حق كامل برسد...

تاريخچۀ فقه و اجتهاد

صاحب اثر قبل از پرداختن به فروع و برنامه هاى عملى، تاريخچه اى از فقه و اجتهاد را به عنوان مقدمۀ دوم بیان کرده که اهم عناوین آن به شرح ذیل است:

١. عصر پيغمبر و اصحاب٢. عصر خلفا ٣. عصر ائمّۀ شيعه ٤. پيدايش مكتب هاى اهل سنّت ٥. عصر نهضت و اجتهاد٦. اجتهاد، مجتهد، مرجع و زعيم٧. تقليد يا تطبيق٨. اهميّت تكاليف مذهبى.

در بخشی از مقدمه دوم کتاب می خوانیم: بعد از امام صادق عليه السلام در دورۀ امام رضا عليه السلام و فرزندانش نيز جنبش هاى علمى و فرهنگى فراوانى پديد آمد، ولى رفته رفته بر اثر انتقال امام رضا عليه السلام به خراسان، و امام هادى عليه السلام به سامرا و محدوديّت امام حسن عسكرى عليه السلام اين آزادى فرهنگى كمتر شد، در عين حال، شاگردانشان در گوشه و كنار به نشر علوم و احاديث پرداختند و از زمان علىّ بن ابى طالب عليه السلام تا عصر امام حسن عسكرى عليه السلام، شاگردان آن ها توانستند در حدود ٦٦٠٠ كتاب از درياى دانش آن ها تهيّه كنند.

مرحوم شيخ حرّ عاملى قسمتى از اين آثار را در مجموعۀ بزرگى به نام وسائل الشيعه تنظيم و جمع آورى كرده كه مورد استفادۀ فقها و مجتهدين است.

فروع يا برنامه هاى عملى

مباحث احکام با عنوان عبادت و خودسازى در قالب: ١. طهارت و پاك سازى٢. نماز و رازونياز با خدا٣. روزه و مهمانى خدا٤. اعتكاف٥. حج و زيارت خانۀ خدا ذیل عنوان «فروع یا برنامه های عملی» آمده است

دیگر عناوین مهم کتاب عبارت است از: پاك سازى از آلودگى، ناپاكى ها، استثنائات نجاسات، احكام نجاسات، پاك كننده ها، احكام غسل، طهارت و پاكى بانوان، اهميّت نماز، چگونه بايد نماز خواند؟، مقدّمات نماز، احكام وضو، ترجمه و شرح مختصر سورۀ حمد، سورۀ توحيد، انواع نمازها، روزه و مهمانى خدا، ضيافت الله، معناى روزه، اهميّت روزه، وقت روزه، اعتكاف، تعريف اعتكاف، زمان اعتكاف، كمال اعتكاف، حجّ و زيارتِ خانۀ خدا، محتواى حج، محتواى اجتماعى حج، محتواى سياسى حج، محتواى انسانى حج، محتواى روحانى و معنوى حج، احكام حج، حجّ تمتّع، چند توصيۀ آيت اللّه العظمى مكارم شيرازى به حجّاج شيعى.

گفتنی است اين اثر نفیس فقهی با گردآوری و تحقیق حجج اسلام عبدالکریم بی آزار شیرازی و ابوالقاسم علیان نژادی دامغانی، نخستین بار در سال ١٣٩٨در یک جلد و در ٢٢٤ صفحه در قطع وزیری توسط انتشارات امام علی بن ابی طالب علیه السلام به رشتۀ تحریر در آمده است.

معارف اسلامی

فضائل زهرا سلام الله علیها از زبان پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم
در منابع اهل سنت

پرسش:
چه فضائلی درباره ی حضرت زهرا سلام الله علیها از زبان پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم در کتب اهل سنت نقل شده است؟

پاسخ اجمالی:
در منابع اهل سنت فضائل بی شماری درباره فاطمه سلام الله علیها از پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل شده، مانند: روز قیامت، منادی صدا می زند: ای اهل محشر! چشمان خود را ببندید تا فاطمه عبور کند. من جز با خشنودی فاطمه خشنود نخواهم شد. محبوبترین فرد خانواده من؛ بانوی زنان اهل بهشت؛ سرور زنان امت من؛ اول کسی که داخل بهشت می شود و... فاطمه است. برترین زنان عالم چهار نفرند: مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه. هرگاه مشتاق میوه های بهشت می شوم فاطمه را می بوسم. آیه تطهیر در مورد پنج نفر نازل شد: من و فاطمه و علی و حسن و حسین.

پاسخ تفصیلی:
فضائل بیشماری از زبان آن حضرت درباره حضرت زهرا سلام الله علیها در منابع اهل سنت روایت شده که ما در این جا به عنوان نمونه به هفده روایت مستند اشاره می کنیم:

١-«قال رسول اللّه(صلى الله علیه وآله): إذا کانَ یَوْمُ القیامَةِ نادى مُنادٍ: یا أَهْلَ الجَمْعِ غُضُّوا أَبْصارَکُمْ حَتى تَمُرَّ فاطِمَة»(١)؛ (پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: زمانی که روز قیامت برپا شود، منادی صدا می زند: ای اهل محشر! چشمان خود را ببندید تا فاطمه عبور کند).

٢- «قال رسول اللّه(صلى الله علیه وآله): ما رَضِیْتُ حَتّى رَضِیَتْ فاطِمَة»(٢)؛ ( من جز با خشنودی فاطمه خشنود نخواهم شد).

٣-«قال رسول اللّه (صلى الله علیه وآله): یا عَلِیّ إِنَّ اللّهَ أَمَرَنِی أَنْ أُزَوِّجَکَ فاطِمَة»(٣)؛ (ای علی! خداوند مرا امر کرده که تورا به همسری فاطمه درآورم).

٤-«قال رسول اللّه (صلى الله علیه وآله): کُلِّ بَنِی أُنثى عصْبَتُهم لأَبیهِمْ ماخَلا وُلْد فاطِمَة»(٤)؛ (تمام فرزندان یک مادر، به فامیل پدری منتسب هستند، مگر فرزندان فاطمه (که به من منتسب هستند)).

٥-«قال رسول اللّه(صلى الله علیه وآله): أَحَبُّ أَهْلِی إِلیَّ فاطِمَة»(٥)؛ (فاطمه، محبوبترین فرد خانواده ی من است).

٦-«قال رسول اللّه(صلى الله علیه وآله): خَیْرُ نِساءِ العالَمین أَرْبَع: مَرْیَم وَآسیة وَخَدِیجَة وَفاطِمَة»(٦)؛ (برترین زنان عالم چهار نفرند: مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه).

٧-«قال رسول اللّه(صلى الله علیه وآله): سیّدَةُ نِساءِ أَهْلِ الجَنَّةِ فاطِمَة(٧)؛ ( فاطمه سرور زنان بهشت است).

٨- «قال رسول اللّه (صلى الله علیه وآله): إذا إشْتَقْتُ إلى ثِمارِ الجنَّةِ قَبَّلتُ فاطِمَة(٨)؛ (هرگاه مشتاق میوه های بهشت می شوم فاطمه را می بوسم).

٩- «قال رسول اللّه (صلى الله علیه وآله): أُنْزِلَتْ آیَةُ التطْهِیرِ فِیْ خَمْسَةٍ فِیَّ، وَفِیْ عَلیٍّ وَحَسَنٍ وَحُسَیْنٍ وَفاطِمَة»(٩)؛ (آیه ی تطهیر در مورد پنج نفر نازل شد: من و فاطمه و علی و حسن و حسین).

١٠- «قال رسول اللّه(صلى الله علیه وآله): أَوَّلُ مَنْ دَخَلَ الجَنَّةَ فاطِمَة»(١٠)؛ (اول کسی که داخل بهشت می شود فاطمه است).

١١-«قال رســـول اللّه(صلى الله علیه وآله): إنّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ فَطـــَمَ ابْنَتِی فاطِمَـــة وَوُلدَهـــا وَمَنْ أَحَبًّهُمْ مِنَ النّارِ فَلِذلِکَ سُمّیَتْ فاطِمَة»(١١)؛ (خداوند دخترم فاطمه و فرزندانش و هرکس که آنان را دوست داشته باشد را از آتش جهنم جدا ساخته است و برای همین نام او "فاطمه" (جدا شده) است).

١٢-«قال رسول اللّه(صلى الله علیه وآله): فاطِمَة سِیِّدةُ نِساءِ أَهْلِ الجَنِّة»(١٢)؛ (فاطمه بانوی زنان اهل بهشت است).

١٣-«قال رسول اللّه(صلى الله علیه وآله): فاطِمَة خُلِقَتْ حورِیَّةٌ فِیْ صورة إنسیّة»(١٣)؛ (فاطمه حوریه ای است در صورت انسان).

١٤- «قال رسول اللّه(صلى الله علیه وآله): فاطِمَة بَضْعَةٌ مِنّی یُؤْذیِنی ما آذاها وَیَنَصُبَنی ما أنَصَبَها»(١٤)؛ (فاطمه پاره تن من است، آنچه او را اذیت کند مرا اذیت کرده است و آنچه او را به سختی بیندازد مرا به سختی انداخته است).

١٥-«قال رسول اللّه(صلى الله علیه وآله): فاطِمَة أَحَبُّ إِلیَّ مِنْکَ یا عَلِیّ وَأَنْتَ أَعَزُّ عَلَیَّ مِنْها»(١٥)؛ (ای علی! فاطمه در نزد من محبوبتر است و تو عزیز تر!).

١٦-«قال رسول اللّه (صلى الله علیه وآله): فاطِمَة بَضْعَةٌ مِنّی وَهِیَ قَلْبِیْ وَهِیَ روُحِی التی بَیْنَ جَنْبَیّ»(١٦)؛ (فاطمه پاره ای از وجود من، قلب و جان من در کالبد من است).

١٧-«قال رسول اللّه (صلى الله علیه وآله): فاطِمَة سیِّدَةُ نِساءِ أُمَّتِی»(١٧)؛ (سرور زنان امت من فاطمه است).

١٨-«قال رسول اللّه (صلى الله علیه وآله): فاطِمَة لَیْسَتْ کَنِساءِ الآدَمیّین»(١٨)؛ (همانا فاطمه مانند زنان دیگر نیست).

١٩- «قال رسول اللّه (صلى الله علیه وآله): یا فاطِمَة إِنّ اللّهَ یَغْضِبُ لِغَضَبَکِ»(١٩)؛ (ای فاطمه! همانا خداوند به خاطر خشم تو خشمگین می شود).

٢٠- «قال رسول اللّه (صلى الله علیه وآله): یا فاطِمَة إِنّ اللّهَ غَیْرُ مُعَذِّبِکِ وَلا أَحَدٍ مِنْ وُلْدِکِ»(٢٠)؛ (ای فاطمه! خداوند تو و هیچیک از فرزندان تو را عذاب نمی کند).

پی نوشت:

(١). کنز العمّال، ج ١٣، ص ٩١ و ٩٣؛ منتخب کنز العمّال، بهامش المسند، ج ٥، ص ٩٦؛ الصواعق المحرقة، ص ١٩٠؛ أسد الغابة، ج ٥، ص ٥٢٣؛ تذکرة الخواص، ص ٢٧٩؛ ذخائر العقبى، ص ٤٨؛ مناقب الإمام علی لابن المغازلی، ص ٣٥٦؛ نور الأبصار، ص ٥١ و ٥٢؛ ینابیع المودّة، ج ٢، باب ٥٦، ص ١٣٦.

(٢). مناقب الإمام علی لابن المغازلی، ص ٣٤٢.

(٣). الصواعق المحرقة، باب ١١، ص ١٤٢؛ ذخائر العقبى، ص ٣٠ و ٣١؛ تذکرة الخواص، ص ٢٧٦؛ مناقب الإمام علی من الریاض النضرة، ص ١٤١؛ نور الأبصار ص ٥٣.

(٤). کنز العمّال، ج ١٣، ص ١٠١؛ الصواعق المحرقة، ص ١٨٧ و ١٨٨؛ إسعاف الراغبین بهامش نور الأبصار، ص ١٤٤.

(٥). الجامع الصغیر، ج ١، ح ٢٠٣، ص ٣٧؛ الصواعق المحرقة، ص ١٩١؛ ینابیع المودّة، ج ٢، باب ٥٩، ص ٤٧٩؛ کنز العمّال، ج ١٣، ص ٩٣.

(٦). الجامع الصغیر، ج ١، ح ٤١١٢، ص ٤٦٩؛ الإصابة فی تمییز الصحابة، ج ٤، ص ٣٧٨؛ البدایة والنهایة، ج ٢، ص ٦٠، ذخائر العقبى، ص ٤٤.

(٧). کنز العمّال، ج ١٣، ص ٩٤؛ صحیح البخاری، کتاب الفضائل، باب مناقب فاطمة؛ البدایة والنهایة، ج ٢، ص ٦١.

(٨). نور الأبصار، ص ٥١.

(٩). إسعاف الراغبین، ص ١١٦؛ صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابة.

(١٠). ینابیع المودّة، ج ٢، ص ٣٢٢، باب ٥٦.

(١١). کنز العمال، ج ٦، ص ٢١٩.

(١٢). صحیح البخاری، ج ٣، کتاب الفضائل، باب مناقب فاطِمَة، ص ١٣٧٤؛ مستدرک الصحیحین، ج ٣، باب مناقب فاطِمَة، ص ١٦٤؛ سنن الترمذی، ج ٣، ص ٢٢٦؛ کنز العمّال، ج ١٣، ص ٩٣؛ منتخب کنز العمّال، ج ٥، ص ٩٧؛ الجامع الصغیر، ج ٢، ص ٦٥٤، ح ٥٧٦٠؛ سیر أعلام النبلاء، ج ٢، ص ١٢٣؛ الصواعق المحرقة، ص ١٨٧ و ١٩١؛ خصائص الإمام علیّ، نسائی، ص ١١٨؛ ینابیع المودّة، ج ٢، ص ٧٩؛ الجوهرة فی نسب علیّ وآله، ص ١٧، البدایة والنهایة، ج ٢، ص ٦٠.

(١٣). مناقب الإمام علی، ابن المغازلی، ص ٢٩٦.

(١٤). مستدرک الصحیحین، ج ٣، ص ١٧٣؛ سنن الترمذی، ج ٣، باب فضل فاطِمَة، ص ٢٤٠؛ کنز العمّال، ج ١٣، ص ٩٣؛ منتخب کنز العمّال بهامش المسند، ج ٥، ص ٩٦؛ الصواعق المحرقة، الفصل الثالث، ص ١٩٠.

(١٥). مجمع الزوائد، ج ٩، ص ٢٠٢؛ الجامع الصغیر، ج ٢، ص ٦٥٤، ح ٥٧٦١؛ منتخب کنز العمّال، ج ٥، ص ٩٧؛ أسد الغابة، ج ٥، ص ٥٢٢؛ ینابیع المودّة، ج ٢، باب ٥٦، ص ٧٩؛ الصواعق المحرقة، فصل سوم، ص ١٩١.

(١٦). نور الأبصار، ص ٥٢.

(١٧). سیر أعلام النبلاء، ج ٢، ص ١٢٧؛ صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب مناقب فاطمة؛ مجمع الزوائد، ج ٢، ص ٢٠١؛ إسعاف الراغبین، ص ١٨٧.

(١٨). مجمع الزوائد، ج ٩، ص ٢٠٢.

(١٩). الصواعق المحرقة، ص ١٧٥، مستدرک الحاکم، باب مناقب فاطمة؛ مناقب الإمام علی(ع)، ابن المغازلی ص ٣٥١.

(٢٠). کنز العمّال، ج ١٣، ص ٩٦؛ منتخب کنز العمّال، بهامش مسند أحمد، ج ٥، ص ٩٧؛ إسعاف الراغبین، بهامش نور الأبصار، ص ١١٨.

احکام شرعی

احکام ویژه ایام فاطمیه

محدوده ایام فاطمیه

احتراماً محدوده دو دهه فاطمیه را بیان بفرمایید؟

سه روز ١٣، ١٤، ١٥ جمادی الاول و سه روز ١، ٢، ٣ جمادی الثانی بنابر معمول به فاطمیه اختصاص دارد.

تشییع نمادین حضرت زهرا سلام الله علیها

تشييع نمادين حضرت زهرا (سلام الله عليها) چه حکمی دارد؟

بهتر است به جاي اینگونه کارها، جلسات عزاي آن حضرت را پرشورتر کنند، مخصوصاً به شرح دو خطبه تاريخي آن حضرت بپردازند.

لعن و سبّ در مراسم فاطمیه

حکم لعن و سبّ بزرگان سایر مذاهب در مراسم عزاداری حضرت صدیقه سلام الله علیها چیست؟ حکم شرکت در این مراسمات چیست؟

لازم است از کارهايي که باعث تفرقه صفوف و ايجاد شکاف بين مسلمانان میشود خودداري شود و همه مسلمين در برابر دشمنان اسلام متحد شوند.

رعایت شأن شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها در تقارن با سایر مناسبت ها

چنانچه ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها با مناسبت های شاد ملی یا مذهبی تقارن پیدا کند، آیا شرکت در آن برنامه ها اشکالی دارد؟

چنانچه شئون شهادت بانوی اسلام رعایت شود و جلسات تبدیل به جلسه شادی و خنده نگردد مانعی ندارد.

فیلم سینمایی زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها

مشاهده و ترویج و تبلیغ فیلم سینمایی ساخته شده ی زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها به نام بانوی بهشت (یوم العذاب یا یوم البهشت) چه حکمی دارد؟

بدون شک کسانی که کمک به تهیه و نشر این فیلم و یا تماشای آن بکنند، مرتکب گناه کبیره شده اند و پیامه ایی که این فیلم ها دارد پیام اسلام و شیعه اهل بیت (علیهم السلام) نیست.

برگزاری مجالس فاطمیه در ایام کرونایی

توصیه ی معظم له در این ایام کرونایی و شیوع بیماری، برای برگزاری مراسم ایام فاطمیه چیست؟

انتظار می رود اگرچه به دلیل شیوع بیماری کرونا و لزوم رعایت شیوه نامه های بهداشتی، برگزاری مجالس فاطمیه همانند سال های گذشته ممکن نبوده، اما تجلیل این ایام نباید مورد کمترین غفلت قرار گیرد و لازم است که از همه راه های ممکن برای تعظیم شعائر فاطمی استفاده کرد؛ به ویژه با اقامه روضه های خانگی و استفاده از فضای مجازی؛ و به این نکته نیز توجه شود که ایام فاطمیه اول در شکوه و عظمت خود نباید کمتر از ایام فاطمیه دوم باشد که بحمدالله هرساله پررونق و باشکوه برگزار می شود.

مرثیه خوانی زنان

مرثیه خوانی و یا مدّاحى زنان با بلندگو، به طوریکه موجب بروز مفسده می گردد، چه صورت دارد؟

در فرض سؤال جایز نیست.

ورود مداح مرد به جمع زنان

آیا ورود مدّاح مرد در بین عزاداران خانم اشکال دارد یا خیر؟ همنوایی خانمها در این جمع چه حکمى دارد؟

مدّاح مرد اگر رعایت جهات شرعى را نماید (در گوینده و مستمع) مانعى ندارد، ولى همنوایی با او اشکال دارد.

مدّاحی زنان

شغل بعضى از خانم ها ذکر توسّل به اهل بیت (علیهم السلام) در مجالس زنانه است. گاهى از اوقات به هنگامی که مشغول روضه خوانی یا مداحی و مولودی خوانی هستند مردان و یا بچه هایی که خوب و بد را می فهمند وارد حیاط آن خانه می شوند و صداى این خانم را می شنوند. حکم این قبیل روضه خوانی ها و مداحی و مولودی خوانی چیست؟

در این مورد که نوشته اید، صداى خود را آهسته تر کند و یا بدون تکیه به صوت بخواند.

حضور حائض و جنب در حسینیه و قبرستان

آيا حضور زنان حائض و جُنب در حسینیه ها به هنگام عزادارى‏ و رفتن به گلزار شهدا و قرائت فاتحه بر مزار پاك آن عزيزان سفرکرده جايز است؟

رفتن به حسينيه و مکان های مشابه که حکم مسجد را ندارد، مطلقاً اشکالي ندارد و قرائت فاتحه نیز اشكالى ندارد؛ ولى آيات سجده را نخوانند.

پی نوشت:
  
    
تاریخ انتشار: « 1403/09/01 »
فهرست نظرات
*متن
*کد امنیتی http://makarem.ir
تعداد بازدیدکنندگان : 15