طلیعه سخن
همه ما به امام حسين عليه السلام به سبب شجاعت و شهامت و شهادتش در راه خدا عشق مى ورزيم و در عزايش اشك ماتم مى باريم.
امّا به راستی هدف آن حضرت از اين قيام و آن شهادت چه بوده است؟! لذا مى بايست اهداف قيام آن حضرت را بدانيم، تا رمز جاودانگى و ماندگارى عاشورا معلوم شود.
اوّلين هدف امام حسين عليه السلام از نهضت عاشورا اصلاحات است؛ پس از رحلت پيامبر عظيمالشأن اسلام، حضرت محمد صلى الله عليه و آله، و انحراف خلافت از مسير اصلى اش، ارزش هاى اخلاقى كه پيامبر صلى الله عليه و آله براى رواج آن خون دل خورده بود، به تدريج كمرنگ شد و جاى خود را به بعضى از مفاسد زمان جاهليّت داد.
امام حسين عليه السلام به قصد اصلاح مفاسدى كه در طول اين مدّت و پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله در جامعه رخ داده بود دست ردّ بر سينه يزيد براى بيعت با او زد و اگر آن حضرت دست به اين كار بزرگ نمى زد به يقين امروز خبرى از اسلام نبود، يا اگر بود قابل توجّه نبود.
امر به معروف و نهى از منكر يكى ديگر از اهداف قيام امام حسين عليه السلام بود؛ منكرات، شرق و غرب جهان اسلام را فرا گرفت، و معروف ها به فراموشى سپرده شد. صلحا، عبّاد، مهاجران، انصار از صحنه حكومت كنار گذاشته شده، و ظالمان و فاسدان و تبعيديان زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و مطرودان، زمام امور را به دست گرفتند.[١] امام حسين عليه السلام در چنين شرايطى با تمام وجود خود (با قلب و زبان و عمل) رسالت امر به معروف و نهى از منكر را ادا نمود.
يكى ديگر از اهداف نهضت عاشورا، احياى سنّت پيامبر عاليقدر اسلام، حضرت محمّد صلى الله عليه و آله است.
بنى اميّه در طول مدّتى كه خلافت را غصب كردند، و بناحق بر مسند قدرت تكيه زدند، بدعت هاى فراوانى در دين ايجاد كرده، و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله را ميراندند؛ امام حسين عليه السلام براى از بين بردن اين بدعت ها و احياى آن سنّت ها قيام كرد.
هدف چهارم حمايت از حق و مبارزه با باطل است؛ چه باطلى بالاتر از كشتن انسان هاى بى گناه و بى دفاع و غارت اموال مسلمانان و ايجاد ناامنى در حكومت اسلامى مى توان تصوّر كرد؟.
همه مى دانيم يزيد بن معاويه مردى فاسد و فاجر و قاتل انسان هاى پاك و بى گناه و شراب خوار و قمارباز و آلوده بود.[٢] معاويه چنين شخصى را به عنوان خليفه مسلمين و جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله پس از خودش نصب كرد. آيا اين باطل، باطل كوچكى بود؟.
مبارزه با جهل و نجات مردم از ضلالت و گمراهى، يكى ديگر از اهداف قيام امام حسين عليه السلام است. البته آن قدر خواب آن ها عميق و جهل و ناآگاهيشان ريشه دار بود كه جز خون قلب امام عليه السلام و ياران وفادارش اين آفت مهم را از مزرعه اسلام دور نساخت.
مردم پس از شهادت حضرت ابى عبداللَّه عليه السلام و همراهانش، و اسارت خاندان عصمت و طهارت، و بر سر نيزه رفتن سرهاى مقدّس شهداى كربلا، از خواب غفلت بيدار شدند و قيام ها يكى پس از ديگرى شكل گرفت و بنى اميّه پس از واقعه كربلا روى خوش نديدند، تا اينكه اين خون هاى پاك منتهى به سقوط بنى اميّه و ريشه كن شدن اين درخت ناپاك شد.
گفتنی است امام حسين عليه السلام براى اينكه صرفاً به شهادت برسد به كربلا نيامد، بلكه در پى اهدافى از جمله تشكيل حكومت اسلامى عزم كربلا كرد تا تعليم و تربيت، قيام به قسط، عدالت اجتماعى، آزاد كردن انسان از اسارت ها، احقاق حقوق مظلومان، تربيت نفوس و پرورش فضايل اخلاقى را محقق سازد؛ هر چند آن حضرت مى دانست در پايان شهيد مى شود.
هدف هفتم اجرای عدالت است؛ تبعيض هاى نامشروع و ظلم و ستم هاى آشكار و گسترده از زمان خليفه سوم شروع شد، كه يك نمونه آن فرق گذاشتن بين عرب و عجم بود. البتّه سنگ زيربناى آن در عصر خليفه دوم گذاشته شد.
در عصر معاويه اوضاع بدتر شد. با مرگ معاويه و روى كارآمدن يزيد ظلم و بى عدالتى ها از آن هم فراتر رفت و به حدّ اعلا رسيد.
امام حسين عليه السلام با استناد به فرمايش پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، مبنى بر عدم جواز سكوت در برابر ظلم ظالمان و جائران، قيام کرد.
يكى ديگر از اهداف اين قيام خونين افشاى چهره منافقان است؛ زیرا بنى اميّه که در لباس خلافت اسلامى همه مقدّسات اسلام را زير پا گذاشته و جمعى از كوفيان پرمدّعاى طلبكار، كه بر امام حسن عليه السلام به خاطر صلحش آن همه ايراد كرده و تقاضاى قيام از امام حسين عليه السلام مى كردند، مى بايست رسوا مى شدند.
و در خاتمه باید گفت قيام امام حسين(ع) آزمونى بود برای بعضى از شيعيان پرادّعا و كم محتوا، كه خود را فدايى پاکباز آن حضرت مى پنداشتندو تعداد زيادى نامه هاى داغ و آتشين نوشتند و از آن حضرت دعوت كردند كه براى تشكيل حكومت اسلامى به كوفه آيد.
اگر امام عليه السلام به كربلا نمى آمد سيل اعتراضات متوجه آن حضرت مى شد؛ ولى قيام امام عليه السلام به همه اين اعتراض ها پايان داد و همگى امتحان خود را دادند و از اين آزمون بزرگ، تنها گروه اندكى پاك بيرون آمدند:
خوش بود گر محك تجربه آيد به ميان
تا سيه روى شود هر كه درو غشّ باشد.
پی نوشت:
[١] معاويه افرادى همچون عمروبن عاص، زياد بن ابيه، مغيرة بن شعبه، سمرة بن جندب رادر شهرهاى مصر و بصره و كوفه در حكومت شريك كرد. شرح بيشتر را در كتاب عاشورا، ص ١٦٣ به بعد مطالعه فرماييد.
[٢] سخنان حسين بن على عليه السلام، ص ١١.
پیام ها و بیانیه ها
پیام تسلیت حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دامت برکاته در پی شهادت مظلومانه
جناب حجت الاسلام والمسلمین شیخ رسول شحود
بسم الله الرحمن الرحیم
خبر شهادت مظلومانه جناب حجت الاسلام والمسلمین شیخ رسول شحود که بدست جنایتکاران و تروریست های تکفیری در کشور سوریه به شهادت رسید، موجب تأسف و تألم گردید.
ایشان که یکی از روحانیون و شاگردان مکتب اهل بیت پیامبر صلوات الله علیهم اجمعین بود عمر خود را صرف نشر دین و خدمت به مردم رنج کشیدۀ آن سرزمین نمود.
سردمداران فعلی سوریه باید توجه داشته باشند که اگر دولتی فراگیر از همۀ اقوام و مذاهب و دلسوز مردم بدون اتکاء به دشمنان اسلام و مسلمین در این سرزمین بر سر کار نباشد و برای استقلال، عزت و امنیت آن کشور نکوشد، آتش نارضایتی، آشوب و جنایت دامن همه را خواهد گرفت.
در پایان از خداوند متعال علوّ درجات این شهید عزیز و صبر و اجر بازماندگان را از خداوند متعال مسألت دارم و اصلاح کار کشور و ملت سوریه را آرزومندم.
پیام حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دامت برکاته
به دهمین کنفرانس بین المللی نقد حقوق بشر آمریکایی
بسم الله الرحمن الرحيم
«وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا»
در آغاز سخن لازم میدانم حملات وحشیانه و غیرقانونی رژیم اسرائیل و آمریکای جنایتکار را به کشور عزیزمان محکوم نموده و به خانوادۀ شهدای این هجوم، تسلیت و تعزیت عرض نمایم؛ همچنین از همۀ برگزارکنندگان و شركتكنندگان این همایش وزین قدردانی میکنم و امیدوارم این نشست علمی گامی مؤثر در احقاق واقعی حقوق نوع بشر باشد.
از منظر اديان الهی و بهویژه اسلام، «انسان» موجودی است صاحب کرامت و شرافت، با اين حال اگر همین موجود شریف از مسیر فطرت و عدالت منحرف گردد و حقوقی را نقض کند خداوند او را ظلوم میخواند.
سالهاست تعبیر متعالی «حقوق بشر»، بازیچۀ دست قدرتهای ظالم و جنایتکار قرار گرفته است تا در سایۀ آن، منافع نامشروع خود را دنبال کرده و به این بهانه، بدترین ظلم و ستمها را در حق ملتها و امتها مرتکب شوند، بیآنکه وجدان بشری را مخاطب بدانند و یا به حقوق انسانها پایبند باشند؛ بهترین شاهد این سخن اوضاع امروز منطقه ماست.
در سالی که گذشت همۀ جهانیان جنایات رژیم اسرائیل را در غزه مشاهده کردند. هزاران زن و کودک و انسانهای بیگناه قربانی جنایات این رژیم صهیونیستی شدند و یا از خانه و کاشانه خود آواره شدند؛ رژیمی که خود محصول تفکر استعماری و ضد انسانی غرب است.
همچنین نباید از جنایات چند روزۀ اخیر علیه میهن اسلامی ما غافل شد که در آن بیگناهان با حملات ناجوانمردانه در خانه و کاشانهشان به شهادت رسیدند. آیا این مظلومان از حقوق ابتدایی همچون حق حیات و امنیت برخوردار نبودند؟ اینان در کدامین میدان نبرد حضور داشتند؟!
به روشنی باید گفت نگاه غرب به انسان و حقوق او، منفعتطلبانه و گزینشی است و هرجا پای منافع و سلطهطلبی آنان در میان نباشد از شعارهای زیبا سخن میگویند، اما به محض تعارض با مطامعشان، نخستین قربانی، خودِ «حقوق بشر» است.
نباید هرگز فریب شعارهای فریبندۀ غرب را خورد، حقوق بشری که غرب از آن دم میزند، مفهومی پوچ و توخالی است، آنان نه اعتقادی به کرامت انسان دارند و نه پایبند به اصولی که ادعا میکنند.
نصیحت من به همۀ اندیشمندان این عرصه این است که با روشنگری و تبیین حقایق چهرۀ واقعی مدعیان دروغین حقوق بشر را برای افکار عمومی جهان آشکار سازند و اجازه ندهند این مفهوم والا به دست ناقضان اصلی آن تحریف و تباه شود.
در پایان ضمن اعلام انزجار از جنایات بیشرمانۀ این رژیم جعلی و حامیان غربی آنان بهویژه دولت آمریکا و ابراز اندوه از شهادت مردم مظلوم منطقه خصوصا هموطنان عزیز، به دست صهیونیست جهانی و پشتیبانان آن و تبریک به ملت مقاوم و نیروهای مسلح بهخاطر ایستادگی و دفاع در برابر متجاوزان از خداوند متعال، امنیت پایدار برای امت اسلامی و پیروزی قاطع و نهایی مظلومان عالم بر مستکبران را مسئلت دارم.
فتاوا
پاسخ به استفتائی از سوی بعضی از مؤمنین در خصوص
تهدیدات آمریکا و رژیم صهیونی بر علیه رهبری معظم انقلاب اسلامی و مرجعیت شیعه
پس از مطرح شدن تهدیداتی از سوی رئیس جمهور آمریکا و سردمداران رژیم صهیونی بر علیه رهبر معظم انقلاب اسلامی و مرجعیت شیعه جمعی از مؤمنین استفتائی از محضر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی در خصوص وظایف مسلمانان در قبال این تهدیدات مطرح کردهاند که مشروح سؤال و همچنین پاسخ معظم له به شرح زیر است:
بسمه تعالی
محضر مبارک مرجع تقلید شیعیان حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی
با اهداء سلام و تحیت
در روزهای اخیر شاهدیم که رئیس جمهور آمریکا و سردمداران رژیم صهیونی بارها رهبر معظم انقلاب اسلامی و برخی از علماء و مراجع تقلید را تهدید به ترور کردهاند.
از محضرتان تقاضامندیم بفرمایید حکم تهدید مرجعیت و رهبری جامعه اسلامی چیست و اگر خدای ناکرده این عمل از جانب دولت آمریکا یا هر کس دیگری صورت گرفت وظیفۀ مسلمانان در سرتاسر جهان چیست؟
خداوند همۀ علماء ربانی و مراجع تقلید و رهبر معظم انقلاب را در ظلّ عنایات حضرت ولیّ عصر حفظ و تأیید و شرّ کفّار و دشمنان دین خدا را دفع و رفع بفرماید.
والسلام علیکم ورحمة الله
جمعی از مؤمنین و مسلمانان
پاسخ معظم له:
بسم الله الرحمن الرحیم
هر شخص یا رژیمی که برای ضربه به امت اسلامی و حاکمیت آن، رهبری و مرجعیت را تهدید کند یا (لا سمح الله) تعرّضی نماید، حکم محارب دارد و هرگونه همکاری و تقویت آن توسط مسلمانان یا دولتهای اسلامی حرام است و لازم است عموم مسلمانان در سراسر جهان این دشمنان را از حرف و خطای خود پشمیان نمایند و اگر متحمل مشقت یا خسارتی شوند، اجر مجاهد فی سبیل الله را دارند، ان شاء الله.
خداوند جامعۀ اسلامی را از شر دشمنان حفظ فرموده و در ظهور حضرت صاحب العصر والزمان تعجیل فرماید.
پایگاه
پویانمایی «وداع آخر»
پویانمایی «وداع آخر»
روایتی کوتاه، اما جانسوز...
از اشکهایی بیصدا و قلبهایی که شکسته شدند...
لحظهای که حضرت زینب و حضرت سکینه سلام الله علیهما برای آخرین بار، آن قامت استوار را در آغوش گرفتند...
و آسمان، گریانتر از همیشه، نظارهگر این وداع بود...
تولید گروه رسانهای دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی
یادداشت
١
تحریم اهانت به مؤمن در روایات
از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی
همیشه در جوامع انسانی افرادی بوده و هستند كه افراد باشخصیت را مورد اهانت قرار داده و میدهند. متأسّفانه در زمان ما مسائل و مبانی اخلاقی _ همچون حفظ حرمت مومن _ به سختی مورد تهاجم قرار گرفته و دشمنان به شكلهای مختلف سمپاشی میكنند. دهنکجی به مسائل اخلاقی به گونه ای درآمده كه واقعاً نگران كننده است.
اهانت به مؤمن محاربۀ با خداست
امام باقر علیه السلام فرمود: «لَمَّا أُسْرِی بِالنَّبِی (ص) قَالَ یا رَبِّ مَا حَالُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَكَ قَالَ یا مُحَمَّدُ مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَةِ وَ أَنَا أَسْرَعُ شَیءٍ إِلَی نُصْرَةِ أَوْلِیائِی؛ هنگامی كه پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به معراج برده شد، گفت: ای پروردگار من! موقعیت مؤمن در نزد تو چگونه است؟ خداوند فرمود: ای محمّد! هرگاه كسی به بنده ای از بندگانم اهانت كند، در مقام جنگ با من برآمده است، و من بسیار زود از بندگان و دوستانم حمایت و یاری میكنم».
حداقل چهار روایت به این مضمون آمده، مبنی بر اینكه اهانت به مؤمن سبب میشود كه خداوند به اهانتكننده اعلام جنگ بدهد، و این خیلی تكاندهنده است.
در دنیای امروز از حقوق بشر سخن زیاد گفته میشود، امّا هنگامی كه این موضوع را در قرآن مجید و روایات اسلامی پی میگیریم، به این نكته میرسیم كه انسان در هیچ دین و آیین و مذهبی، به مقداری كه در اسلام آمده، عزیز و ارزشمند و مورد احترام نیست؛ تا آنجا كه اهانت به انسان، اعلام جنگ با خداست.
آبرو و عرض مسلمان، بلكه عرض و آبروی هر انسانی كه دشمن خدا نیست، از اموری است كه اسلام به آن اهمّیت فراوانی داده است. لذا ریختن آبروی انسان محترم به هر صورتی، مجازات شدید و در برخی موارد حدّ شرعی دارد. حدّ قذف به همین جهت تشریع شده است.
اهانت به اشخاص از راههای مختلف ممكن است:
از جمله از راه «غیبت» که از گناهان بسیار عظیم و كمنظیر است و مجازاتی سنگین دارد. علّت اینكه غیبت تا این اندازه در قرآن و حدیث مذمّت شده، به خاطر آن است كه عیب و گناه پنهان مردم علنی و آبروی مردم لكّهدار میشود.
از دیگر روشهای اهانت به دیگران «تهمتزدن» به آنهاست، این كار نیز چون باعث ریختن آبروی دیگران میشود، از گناهان كبیره شمرده شده است.
«پخش شایعات»، خصوصاً در مورد افراد با ایمان، از دیگر گناهان بزرگ است كه در آیۀ ١٩ سورۀ نور نسبت به آن وعدۀ عذاب داده شده است؛ چرا كه با آبرو و عرض مردم سر و كار دارد و اهانت به آنها محسوب میشود.
مذمّت و «سرزنش» افراد باایمان نیز باعث تضییع آبروی آنها میشود و لذا حرام است.
این امور گویای اهمّیت آبروی شخص باایمان است.
متأسّفانه گاهی در محیط ما اهانت به دیگران به سادگی صورت میپذیرد و گاه برخی افراد كه رقیب سیاسی به حساب میآیند، آبروی همدیگر را در سطح جرائد و رسانهها میبرند. این كارها اگر ادامه یابد خشم و غضب خداوند را درپی خواهد داشت.
اگر به همان مقدار كه به خون مؤمن اهمّیت میدهیم و بدون رضایت او به اموالش نزدیك نمیشویم، به آبروی مؤمن هم اهمّیت دهیم، در حفظ حیثیت افراد گامهای بلندی برداشتهایم. بیایید از خودمان شروع كنیم؛ هر سخنی را بر زبان جاری نسازیم؛ هر گفته ای را پخش نكنیم؛ روی سخنان خود حساب باز كنیم؛ و با دقّت سخن بگوییم و اگر خدای ناكرده به كسی اهانت كردیم و آبرویش را بردیم، از او حلالیت بطلبیم.
اعلام جنگ از سوی خدا
امام صادق علیه السلام فرمود: «قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: لِیأْذَنْ بِحَرْبٍ مِنِّی مَنْ آذَی عَبْدِی الْمُؤْمِنَ، وَلْیأْمَنْ غَضَبِی مَنْ أَكْرَمَ عَبْدِی الْمُؤْمِن؛ خداوند عزّوجلّ فرمود: كسی كه بندۀ مؤمنم را بیازارد، آماده باشد كه من با او سر جنگ دارم و كسی كه بندۀ مؤمنم را اكرام كند، از خشم و غضبم در امان است».
معمولاً كسانی كه به ترجمۀ جملۀ «فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اَللّهِ» در آیۀ ربا میپردازند، دچار اشتباه شده و آن را اعلام جنگ بندۀ خدا با خدا ترجمه میكنند؛ درحالیكه اعلام جنگ در آیۀ شریفه و در روایت مورد بحث از سوی خداوند به بندگان است. آری، خداوند به رباخواران و كسانی كه بندگان مؤمنش را آزار میدهند، اعلام جنگ داده است.
از روایت مذكور اجر و مقام فوق العادۀ انسان استفاده میشود. در حدیث معروف از امام صادق علیه السلام میخوانیم كه خطاب به كعبه فرمود: «چقدر مقام و ارزش تو والا و زیاد است!»؛ سپس فرمود: «وَاللَّهِ لَلْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنْكَ؛ [ولی] به خدا قسم حرمت مؤمن از تو بیشتر است!».
طبق این روایت آبروی مؤمن از حرمت كعبه مهمّتر است.
این امور گویای آن است كه انسان با ایمان در فرهنگ والای الهی دارای ارزش بسیار بالایی است.
به مثابۀ توهین به اهل بیت علیهم السلام
امام صادق علیه السلام خطاب به عدّه ای كه در محضرش بودند، فرمود:
«مَا لَكُمْ تَسْتَخِفُّونَ بِنَا؟! قَالَ فَقَامَ إِلَیهِ رَجُلٌ مِنْ خُرَاسَانَ فَقَالَ: مَعَاذٌ لِوَجْهِ اللَّهِ أَنْ نَسْتَخِفَّ بِكَ أَوْ بِشَیءٍ مِنْ أَمْرِكَ! فَقَالَ: بَلَی إِنَّكَ أَحَدُ مَنِ اسْتَخَفَّ بِی. فَقَالَ: مَعَاذٌ لِوَجْهِ اللَّهِ أَنْ أَسْتَخِفَّ بِكَ! فَقَالَ لَهُ: وَیحَكَ أَ لَمْ تَسْمَعْ فُلاَناً وَنَحْنُ بِقُرْبِ الْجُحْفَةِ وَهُوَ یقُولُ لَكَ احْمِلْنِی قَدْرَ مِیلٍ فَقَدْ وَاللَّهِ عَییتُ، وَاللَّهِ مَا رَفَعْتَ بِهِ رَأْساً لَقَدِ اسْتَخْفَفْتَ بِهِ، وَمَنِ اسْتَخَفَّ بِمُؤْمِنٍ فَبِنَا اسْتَخَفَّ وَضَیعَ حُرْمَةَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ؛ چرا شما نسبت به ما اهل بیت اهانت میكنید؟! [حاضران از این سخن بسیار تعجّب كردند، لذا] مردی از اهل خراسان برخاست و عرض كرد: پناه بر خدا از اینكه به شما اهانت كنیم؛ یا [حتّی] چیزی از دستورات شما را سبك بشماریم! امام خطاب به همان شخص فرمود: وای بر تو! هنگامی كه به نزدیك جحفه رسیده بودیم آیا صدای فلان كس را نشنیدی كه به شما میگفت: به خدا قسم خسته شدهام، به اندازه یك میل مرا بر مركبت سوار كن و همراه ببر. به خدا قسم حتّی سرت را بلند نكردی. تو [با این عملت] نسبت به آن مؤمن اهانت كردی و هر كس به مؤمنی اهانت كند، به ما اهل بیت اهانت كرده و حرمت خداوند عزّوجلّ را ضایع نموده است».
طبق این روایت، امام صادق علیه السلام میفرماید: افراد با ایمان و پیروان مؤمن ما از ما جدا نیستند، احترام به آنها احترام به ما، و اهانت به آنها اهانت به ماست.
این، منطق زیبا و سرشار از عاطفه و برادری اسلام است؛ ولی در دنیای مادّی امروز از این حرفها اصولاً خبری نیست؛ كسی در مقابل مشكلات و گرفتاریهای دیگران عكس العمل نشان نمیدهد.
آری؛ مسلمانی تنها به نماز و روزه و حج و خمس و زكات نیست، بلكه مسلمان كسی است كه به یاری دیگران برخیزد.
اگر مستأجری دارد كه نسبت به افزایش بهای اجارۀ خانه توانمند نیست، اثاثش را بیرون نریزد؛ زیرا اگر عكس العمل نامناسب در برابر مستأجر فقیر نشان دهد، به امام زمان علیه السلام توهین كرده است. باید مراقب باشیم و در حدّ امكان به دیگران كمك كنیم؛ زیرا خداوند، به جمعیتی كه به فكر مستمندان و ضعیفان نباشند رحم ننموده، آنها را مجازات میكند.
ترور شخصیت
امام صادق علیه السلام فرمود: «مَنْ رَوَی عَلَی مُؤْمِنٍ رِوَایةً یرِیدُ بِهَا شَینَهُ وَهَدْمَ مُرُوَّتِهِ لِیسْقُطَ مِنْ أَعْینِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وَلاَیتِهِ إِلَی وَلاَیةِ الشَّیطَانِ فَلاَ یقْبَلُهُ الشَّیطَانُ؛ كسی كه مطلبی را در مورد انسان با ایمانی نقل كند تا عیبی بر او بنهد و شخصیتش را بشكند و او را از چشم مردم بیندازد؛ خداوند او را از تحت ولایت خود خارج كرده و تحت ولایت شیطان قرار میدهد و [عجیب اینكه] شیطان هم [با تمام شیطنت] او را نمیپذیرد!».
از این روایت نكاتی استفاده میشود:
۱. شیطنت شیطان حدّ و اندازه ای دارد؛ امّا بعضی از انسانهای شیطانصفت، حدّ و مرز شیطنت شیطان را هم میشكنند و از آن عبور میكنند!
۲. آبروی مسلمان از ارزش بسیار بالایی برخوردار است؛هرچند برخی متأسّفانه به این مطلب اهمیتی نداده و بی پروا پشت سر دیگران هر مطلبی را نقل میكنند.
۳. كسی كه از ولایت خداوند خارج شود، خدا او را به خودش واگذار نموده، و از وی حمایت نمیكند و چنانچه شیطان هم او را نپذیرد، حمایتهایی كه از مریدان خود میكند، از او نخواهد كرد.
این روایت اهمّیت آبروی مؤمن را به خوبی روشن میكند.
كمترین اهانت ممنوع
امام صادق علیه السلام فرمود: «إِذَا قَالَ الرَّجُلُ لِأَخِیهِ الْمُؤْمِنِ أُفٍّ خَرَجَ مِنْ وَلاَیتِهِ وَإِذَا قَالَ أَنْتَ عَدُوِّی كَفَرَ أَحَدُهُمَا وَلاَ یقْبَلُ اللَّهُ مِنْ مُؤْمِنٍ عَمَلاً وَهُوَ مُضْمِرٌ عَلَی أَخِیهِ الْمُؤْمِنِ سُوءاً؛ هنگامی كه مسلمانی نسبت به برادر مسلمانش اف بگوید [كمترین اهانت روا بدارد]، از ولایت او خارج میشود و اگر بگوید: تو دشمن من هستی؛ یكی از آن دو كافرند و خداوند هیچ عملی را از مؤمنی كه نسبت به مؤمن دیگر قصد سوء و نیت بدی در دل دارد، نمیپذیرد».
سه مطلب در این روایت مورد تأكید قرار گرفته است:
۱. كمترین اهانت و اظهار ناراحتی از برادر مسلمان، اگر بدون مجوّز و دلیل شرعی باشد، سبب ازبینرفتن ولایت بین آنها میشود؛ ولایتی كه خداوند متعال در میان مسلمانان و مؤمنین قرار داده است.
۲. اگر كسی از مسلمانان به مسلمان دیگر بگوید: «تو دشمن من هستی»؛ یعنی در مسائل اعتقادی و دینی دشمن من هستی؛ در حقیقت به او نسبت كفر و ارتداد داده است و این گویای كفر یكی از آنهاست؛ زیرا اگر سخن گوینده درست باشد، طرف مقابل كافر است و اگر نادرست باشد، خودش كافر است كه نسبت كفر به دیگری داده است.
بنابراین، این كه وهّابیهای نادان و افراطی به كمترین بهانه ای نسبت كفر و شرك به دیگران میدهند، در حقیقت خود كافرند؛ درحالیكه پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم شدیداً از این كار نهی كرده است. آنجا كه فرمود: «لاَ تُكَفِّرُوا اَحَداً مِنْ اَهْلِ الْقِبْلَةِ؛ هیچیك از مسلمانان را تكفیر نكنید».
۳. نكتۀ سوم این كه نه تنها اهانت به دیگران و نسبت ناروا دادن به آنها جایز نیست، بلكه قصد سوء و نیت بد كردن در مورد سایر مؤمنان نیز جایز نبوده و مانع قبولی اعمال نیك انسان میشود. صحّت اعمال كار دشواری نیست؛ امّا قبولی اعمال كار سختی است. قبولی اعمال بر پاكی قلب و روح مشروط است. اگر قلب و روح شخص به گناه آلوده باشد، عمل وی قبول نمیشود.
حرمت مؤمن
رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: «سِبَابُ الْمُؤْمِنِ فُسُوقٌ وَقِتَالُهُ كُفْرٌ وَأَكْلُ لَحْمِهِ مَعْصِیةٌ لِلَّهِ وَحُرْمَةُ مَالِهِ كَحُرْمَةِ دَمِهِ؛ سبّ [و دشنام و بدگویی و توهین و اهانت] به مؤمن موجب فسق و جنگیدن با او موجب كفر، و غیبت مؤمن گناه، و اموالش همچون خونش محترم است».
اگر امور چهارگانه ای را كه رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم در روایت مذكور مورد توجّه قرار دادهاند، باور كنیم و به راحتی با آبروی دیگران بازی نكنیم، جامعه آرام میشود. نباید به محض اینكه با كسی مخالف شدیم، او را مورد توهین و اهانت قرار دهیم. سخنان و قضاوتهای ما دربارۀ دینِ هم به هنگام دوستی و هم در زمان دشمنی باید بر اساس منطق و به اندازه باشد، به گونه ای كه این سخنان و قضاوتها مورد رضایت خداوند قرار گیرد.
در حدیث دیگری از امام باقر علیه السلام میخوانیم: «مَنْ كَفَّ عَنْ أَعْرَاضِ النَّاسِ أَقَالَهُ اللَّهُ نَفْسَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ وَمَنْ كَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النَّاسِ كَفَّ اللَّهُ عَنْهُ عَذَابَ یوْمِ الْقِیامَة؛ كسی كه از [ریختن] آبروی مردم چشمپوشی كند، خداوند در روز قیامت از گناهانش صرف نظر میكند و كسی كه غضبش را از مردم فرو گیرد، خداوند در روز قیامت عذابش را از او برمیدارد».
علّت اینكه در روایات، این همه نسبت به آبروی مردم تأكید و توصیه شده، این است كه بعضی از مردم این امر را كار ساده ای میپندارند و به راحتی با آبروی دیگران بازی میكنند؛ درحالیكه چنین نیست و باید بسیار اهمّیت دهیم. تا آنجا كه بهشتی و جهنّمیشدن انسان به آن بستگی دارد. اگر میخواهید بهشتی شوید، آبروی مردم را حفظ كنید و به هنگام خشم و عصبانیت متعرّض آبرو و حیثیت دیگران نشوید.
سخن آخر: (حرمت آزار مومن)
حضرت رسول اكرم صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمودند: «مَنْ أَحْزَنَ مُؤْمِناً ثُمَّ أَعْطَاهُ الدُّنْیا لَمْ یكُنْ ذَلِكَ كَفَّارَتَه؛ كسی كه مؤمنی را [بیجهت] محزون و غمگین كند، سپس دنیا را به او بدهد، كفّاره گناهش محسوب نمیشود».
امام صادق علیه السلام نیز فرمود: «قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: لِیأْذَنْ بِحَرْبٍ مِنِّی مَنْ آذَی عَبْدِی الْمُؤْمِن؛ خداوند فرمود: كسی كه بندۀ مؤمنم را بیازارد، آماده باشد كه من با او سر جنگ دارم».
یكی از معیارهای مناسب برای ارزیابی مكتبهای مختلف، بررسی و ارزیابی دیدگاه آن مكاتب دربارۀ ارزش انسان است. بدین منظور، سری میزنیم به قرآن مجید تا دیدگاه اسلام در مورد انسان روشن شود:
خداوند متعال در قرآن مجید در مورد آخرین مرحلۀ آفرینش انسان میفرماید: «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اَللّهُ أَحْسَنُ اَلْخالِقِینَ؛ سپس آن را آفرینش تازه ای بخشیدیم. پس بزرگ و پربركت است خدایی كه بهترین آفرینندگان است!».
اگر خداوند به خاطر آفرینش انسان «احسن الخالقین» است؛ پس، انسان هم «احسن المخلوقین» خواهد بود؛ زیرا نمیتوان تصوّر كرد كه شخصی به خاطر ساخت دستگاهی بهترین سازنده لقب بگیرد، امّا دستگاه ساخته شده، بهترین اختراع محسوب نشود.
خدای متعال در جای دیگر فرمود: «فَإِذا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ؛ هنگامی كه آن را نظام بخشیدم و در او از روح خود [روحی شایسته و بزرگ] دمیدم، همگی برای او سجده كنید!»
اینكه تمام ملائكه در برابر انسان سجده كردند، گویای مقام بسیار والای انسان از منظر قرآن كریم است.
در آیه ای دیگر فرمود: «سَخَّرَ لَكُمْ ما فِی اَلسَّماواتِ وَما فِی اَلْأَرْضِ؛ خداوند آنچه را در آسمانها و زمین است، مسخّر شما كرده است».
آیۀ مذكور و سایر آیات تسخیر نشان میدهد كه همه چیز برای انسان خلق شده است.
سه آیه پیش گفته، حاوی سه نكتۀ مهم و دقیق و ارزشمند در مورد انسان است و كافی است كه به مقام و ارزش انسان را در آیین اسلام پی ببریم.
دو روایت مورد بحث نیز شاهد دیگری بر ارزش فوق العادۀ انسان در مكتب اسلام است. آری، انسان در مكتب اسلام، دارای آن مقدار ارزش است كه تمام دنیا هم كفّارۀ غمگینكردن او به شمار نمیآید!
از دو روایت مذكور و روایات دیگر که در این نگاشته به آن اشاره شد دو مطلب استفاده میشود:
اوّلاً: اسلام مكتب انسانپرور و انساندوست است.
ثانیاً: مقام انسان با ایمان تا آنجا مهم است كه آزار و اذیت او به منزلۀ اعلام جنگ با خداست!
به راستی ما چقدر به این روایات عمل میكنیم؟ زخمزبانها، تهمتها، دروغها، غیبتها، شوخیهای زهردار، همسایهآزاریها و مانند آن چه كفّاره ای دارد؟
رعایت حقوق دیگران آن قدر مهم است كه عبادات و مناسك مذهبی هم نباید اسباب زحمت دیگران گردد. لذا ما در پاسخ سؤالات میگوییم كه بلندگوها در غیر مورد اذان نماز، باید برای داخل مساجد و حسینیهها تنظیم گردد. مزاحمت بعضی مساجد و حسینیهها برای همسایگانش به قدری است كه باعث ناراحتی آنها میشود.
منبع:
آداب معاشرت در اسلام
٢
حمایت از مظلوم در آموزه های نبوی،
از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی
بر اساس آموزههای قرآنی دفاع از مظلوم در برابر ظالم یک اصل اساسی و حیاتی است. علاوه بر قرآن کریم در منابع روایی، احادیث فراوانی دربارۀ یاری مظلومان نقل شده که در این نگاشته به گزیدهای از کلام نورانی پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم اشاره میشود.
جنگ با ظالم و دفاع از مظلوم
اسلام برای حمایت از مظلوم و نجات وی از چنگال ظالم، به مسلمانان دستور میدهد که با ظالم بجنگند؛ حتّی اگر مظلوم غیر مسلمان باشد.
آیۀ شریفۀ ٧٥ سورۀ نساء سند محکمی بر ادّعای فوق است؛ توجّه فرمایید: «وَمَا لَکمْ لَاتُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنْک وَلِیاً وَاجْعَل لَّنَا مِنْ لَّدُنْک نَصِیراً؛ چرا در راه خدا، و [برای رهایی] مردان و زنان و کودکانی که [به دست ستمگران] تضعیف شدهاند، پیکار نمیکنید؟! همان افراد [ستمدیدهای] که میگویند: "پروردگارا! ما را از این شهر (مکه) که اهلش ستمگرند، بیرون ببر [و رهایی ببخش] و از سوی خود، برای ما سرپرستی قرار ده و از جانب خود یار و یاوری برای ما مقرر فرما"».
روایات متعدّدی در تأیید مضمون آیۀ مورد بحث وجود دارد، از جمله در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم میخوانیم: «مَنْ سَمِعَ رَجُلًا ینادی یا لَلْمُسْلِمینْ فَلَمْ یجِبْهُ فَلَیسَ بِمُسْلِمٍ؛ هر کس صدای مظلومی را بشنود که از مسلمانان کمک میطلبد، و به کمک او نشتابد مسلمان نیست».
این روایت عام است و شامل غیر مسلمانان نیز میشود. بنابراین، طبق روایت فوق هر کس ندای مظلومیت مظلومی را بشنود، و استغاثهاش به گوش او برسد، و توانایی یاریرساندن به او را داشته باشد، و به یاریش نشتابد مسلمان نیست.
از جنس برادری
جملۀ «إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ؛ مؤمنان برادر یکدیگرند» که در قرآن آمده است یکی از شعارهای اساسی و ریشهدار اسلامی است، شعاری بسیار گیرا، عمیق، مؤثر و پر معنی.
دیگران وقتی میخواهند زیاد اظهار علاقه به هم مسلکان خود کنند از آنان به عنوان «رفیق» یاد میکنند. ولی اسلام سطح پیوند علائق دوستی مسلمین را به قدری بالا برده که به صورت نزدیکترین پیوند دو انسان با یکدیگر آن هم پیوندی بر اساس مساوات و برابری، مطرح میکند، و آن علاقه «دو برادر» نسبت به یکدیگر است.
روی این اصل مهم اسلامی مسلمانان از هر نژاد و هر قبیله، و دارای هر زبان و هر سن و سال، با یکدیگر احساس عمیق برادری میکنند، هرچند یکی در شرق جهان زندگی کند، و دیگری در غرب.
در مراسم «حج» که مسلمین از همه نقاط جهان در آن کانون توحید جمع میشوند، این علاقه و پیوند و همبستگی نزدیک کاملاً محسوس است و صحنهای است از تحقق عینی این قانون مهم اسلامی.
به تعبیر دیگر اسلام تمام مسلمانها را به حکم یک خانواده میداند، و همه را خواهر و برادر یکدیگر خطاب کرده، نه تنها در لفظ و در شعار که در عمل و تعهدهای متقابل نیز همه خواهر و برادرند.
در روایات نبوی نیز روی این مسئله تاکید فراوان شده، و مخصوصاً جنبههای عملی آن ارائه گردیده است که به عنوان نمونه چند حدیث پر محتوای زیر را از نظر میگذرانیم:
۱. در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم آمده است: «اَلْمُسْلِمُ أَخُو اَلْمُسْلِمِ لاَ یظْلِمُهُ وَلاَ یسْلِمُهُ؛ مسلمان برادر مسلمان است، هرگز به او ستم نمیکند، و او را در برابر حوادث تنها نمیگذارد».
۲. در حدیث دیگری از همان حضرت صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل شده: «مَثَلُ الأَخَوَینِ مَثَلُ الیدَینِ تَغْسِلُ إحداهما الأخری؛ دو برادر دینی همانند دو دستند که هر کدام دیگری را میشوید». یعنی با یکدیگر کمال همکاری را دارند و عیوب هم را پاک میکنند.
٣. در حدیثی دیگر از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل شده که فرمود: «أُنْصُرْ أخاک ظالِماً أوْ مَظْلُوماً قیلَ یا رَسُولَ اللّهِ هذا نَنْصُرهُ مَظْلُوماً فَکیفَ نَنْصُرُهُ ظالِماً قالَ: تَمْنَعَهُ مِنَ الظُّلْمِ؛ برادر دینیات را یاری کن خواه ظالم باشد یا مظلوم.
اصحاب عرضه داشتند: اگر مظلوم باشد باید یاریاش کنیم، ولی اگر ظالم باشد چگونه؟ فرمود: او را از ظلم و ستم باز میدارید [این است یاری او]».
٤. در پایان این بخش به روایتی اشاره میکنیم که از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم دربارۀ حقوق سیگانۀ مؤمن بر برادر مؤمنش نقل شده که از جامعترین روایات در این زمینه است.
پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: «لِلْمُسْلِمِ عَلَی أَخِیهِ ثَلاَثُونَ حَقّاً لاَ بَرَاءَةَ لَهُ مِنْهَا إِلاَّ بِالْأَدَاءِ أَوِ اَلْعَفْوِ یغْفِرُ زَلَّتَهُ وَیرْحَمُ عَبْرَتَهُ وَیسْتُرُ عَوْرَتَهُ وَیقِیلُ عَثْرَتَهُ وَیقْبَلُ مَعْذِرَتَهُ وَیرُدُّ غِیبَتَهُ وَیدِیمُ نَصِیحَتَهُ وَیحْفَظُ خُلَّتَهُ وَیرْعَی ذِمَّتَهُ وَیعُودُ مَرْضَتَهُ وَیشْهَدُ مَیتَتَهُ وَیجِیبُ دَعْوَتَهُ وَیقْبَلُ هَدِیتَهُ وَیکافِئُ صِلَتَهُ وَیشْکرُ نِعْمَتَهُ وَیحْسِنُ نُصْرَتَهُ وَیحْفَظُ حَلِیلَتَهُ وَیقْضِی حَاجَتَهُ وَیشْفَعُ مَسْأَلَتَهُ وَیسَمِّتُ عَطْسَتَهُ وَیرْشِدُ ضَالَّتَهُ وَیرُدُّ سَلاَمَهُ وَیطَیبُ کلاَمَهُ وَیبِرُّ إِنْعَامَهُ وَیصَدِّقُ أَقْسَامَهُ وَیوَالِی وَلِیهُ (وَلاَ یعَادِ) وَینْصُرُهُ ظَالِماً وَمَظْلُوماً فَأَمَّا نُصْرَتُهُ ظَالِماً فَیرُدُّهُ عَنْ ظُلْمِهِ وَأَمَّا نُصْرَتُهُ مَظْلُوماً فَیعِینُهُ عَلَی أَخْذِ حَقِّهِ وَلاَ یسْلِمُهُ وَلاَ یخْذُلُهُ وَیحِبُّ لَهُ مِنَ اَلْخَیرِ مَا یحِبُّ لِنَفْسِهِ وَیکرَهُ لَهُ مِنَ اَلشَّرِّ مَا یکرَهُ لِنَفْسِهِ؛ مسلمان بر برادر مسلمانش سی حق دارد که برائت ذمه از آن حاصل نمیکند مگر به ادای این حقوق یا عفو کردن برادر مسلمان او: لغزشهای او را ببخشد، در ناراحتیها نسبت به او مهربان باشد، اسرار او را پنهان دارد، اشتباهات او را جبران کند، عذر او را بپذیرد، در برابر بدگویان از او دفاع کند، همواره خیرخواه او باشد، دوستی او را پاسداری کند، پیمان او را رعایت کند، در حال مرض از او عیادت کند، در حال مرگ به تشییع او حاضر شود. دعوت او را اجابت کند، هدیه او را بپذیرد، عطای او را جزا دهد، نعمت او را شکر گوید، در یاری او بکوشد، ناموس او را حفظ کند، حاجت او را بر آورد، برای خواستهاش شفاعت کند، و عطسهاش را تحیت گوید. گمشدهاش را راهنمایی کند، سلامش را جواب دهد، گفتۀ او را نیکو شمرد، انعام او را خوب قرار دهد، سوگندهایش را تصدیق کند، دوستش را دوست دارد و با او دشمنی نکند، در یاری او بکوشد خواه ظالم باشد یا مظلوم: اما یاری او درحالیکه ظالم باشد به این است که او را از ظلمش باز دارد، و درحالیکه مظلوم است به این است که او را در گرفتن حقش کمک کند. او را در برابر حوادث تنها نگذارد، آنچه را از نیکیها برای خود دوست دارد برای او دوست بدارد، و آنچه از بدیها برای خود نمیخواهد برای او نخواهد».
به هر حال یکی از حقوق مسلمانان بر یکدیگر مسئلۀ یاریکردن و اصلاح ذات البین است به ترتیبی که در آیه و روایات فوق آمده است.
خطر «بیتفاوتی» نسبت به مظلومان!
ما در اسلام دو اصل به نام «تَوَلَّی» و «تَبَرَّی» داریم؛ که به معنای «دوستداشتن» و «تنفّرداشتن» است. چه کسی را دوست بداریم و از که متنفّر باشیم؟
دوستان خدا، مردم حقّطلب، انسانهای ارزنده و حامیان حقّ و عدالت را دوست بداریم و از آلودگان، ستمگران، بیبند و باران و دشمنان خدا و مردم، متنفّر باشیم.
چرا همه را دوست نداریم؟ چرا با همه خلق خدا خوب نباشیم؟ مگر در دنیای امروز میتوان اصل زندگی مسالمتآمیز را با همه کس و در همه جا فراموش کرد؟
باید از کسانی که طرفدار «تز» دوستی با همه و در تحت هر شرایطی هستند پرسید:
آیا در جهانی که ظالم و مظلوم و ستمگر و ستمدیده، استعمارگر و استعمار شده، حقّطلب و اشغالگر و پاک و ناپاک وجود دارد همه را دوست بداریم؟! با همه خوش باشیم؟! ما به هم کمک کنیم؟! آیا هیچ منطقی انسانی چنین اجازهای را به ما میدهد؟ آیا عاطفۀ زندۀ هیچ مردمی با این سازشکاری غلط هماهنگی دارد؟.
اگر این دو اصل در اصول اساسی برنامههای عملی اسلام گنجانیده شده، به خاطر آن است که طرفداران حقّ و عدالت و آزادگی و پاکی و درستی، صفوف خود را هر چه فشردهتر سازند و ناپاکان و ستمگران و آلودگان هرچه تنهاتر بمانند و در یک محاصرۀ اجتماعی و اخلاقی از طرف انسانهای مثبت و ارزنده قرار گیرند.
اگر به جای این دو دستور، روح سازشکاری با همه کس و هر مکتب و بیتفاوتبودن در برابر هر چیز و هر صحنه پیدا شود و عوامل مثبت و سازنده را جذب نکند و عوامل مزاحم و منفی را از خود نراند، نابودی چنان اجتماعی سریع خواهد بود؛ به همین دلیل، در حدیثی از پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم میخوانیم: «اوْثَقُ عُرَی الإیمانِ الحُبُّ فِی اللَّهِ وَالبُغْضُ فِی اللَّهِ؛ محکمترین دستگیرههای ایمان، دوستداشتن برای خدا، و ابراز تنفّرکردن برای خداست».
پاداش کمک به مظلوم
در حدیثی از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم میخوانیم: که مردی نزد آن حضرت آمد و طالب سعادت و نجات بود؛ پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: «أَ لاَ أَدُلُّک عَلَی أَمْرٍ یدْخِلُک اللَّهُ بِهِ الْجَنَّةَ قَالَ بَلَی یا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَنِلْ مِمَّا أَنَالَک اللَّهُ قَالَ فَإِنْ کنْتُ أَحْوَجَ مِمَّنْ أُنِیلُهُ قَالَ فَانْصُرِ الْمَظْلُومَ قَالَ فَإِنْ کنْتُ أَضْعَفَ مِمَّنْ أَنْصُرُهُ قَالَ فَاصْنَعْ لِلْأَخْرَقِ یعْنِی أَشِرْ عَلَیهِ قَالَ فَإِنْ کنْتُ أَخْرَقَ مِمَّنْ أَصْنَعُ لَهُ قَالَ فَأَصْمِتْ لِسَانَک إِلَّا مِنْ خَیرٍ أَ مَا یسُرُّک أَنْ تَکونَ فِیک خَصْلَةٌ مِنْ هَذِهِ الْخِصَالِ تَجُرُّک إِلَی الْجَنَّة؛ آیا تو را راهنمایی کنم به کاری که خداوند به واسطۀ انجامدادن آن، تو را داخل بهشت کند؟ عرض کرد: بلهای فرستادۀ خدا! فرمود: از آنچه خداوند به تو بخشیده، انفاق کن. عرض کرد: اگر خود محتاجتر از آن نیازمند باشم، چه کنم؟ فرمود: به یاری مظلوم بشتاب. عرض کرد: اگر من از مظلوم ناتوانتر باشم، چه کنم؟ فرمود: به مظلوم کمک فکری کن و مشاوره بده. عرض کرد: اگر من نیاز بیشتری به کمک فکری مظلوم داشته باشم، چه کنم؟ فرمود: زبانت را جز به سخنان خیر باز مکن. اگر وجود یکی از خصلتهای چهارگانه مذکور تو را به سوی بهشت هدایت نماید، سبب خوشحالی تو نمیشود؟».
نکتۀ جالب توجّه اینکه دستورات چهارگانه پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم در این حدیث، همه در خصوص کمک به دیگران است: کمک مالی، کمک بدنی، کمک فکری و کمک زبانی و این مطلب گویای اهمّیت فوق العاده کمک به خلق است. پیامبر نمیفرماید برای رفتن به بهشت نماز شب بخوان، زیارت عاشورا بخوان، دعای توسّل بخوان؛ زیرا اینها هر چند مهم و لازم است؛ امّا به تنهایی برای رسیدن به بهشت کافی نیست، بلکه علاوه بر آن، کمک به دیگران لازم و ضروری است.
پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم در روایتی دیگر فرمودند: «مَنْ اخَذَ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ کانَ مَعی فی الجنّة مُصاحِباً؛ کسی که حقّ مظلوم را از ظالم بگیرد [چه مظلوم مسلمان باشد، و چه غیر مسلمان] در بهشت با من خواهد بود».
جایگاه بسیاری از انسانها در بهشت خواهد بود، ولی همۀ بهشتیان این سعادت را ندارند که در کنار پیامبر بزرگوار اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم باشند. امّا کمککردن و یاریرساندن به مظلوم، و گرفتن حق او از ظالم، به قدری مهم است که انسان را در بهشت همنشین پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم میکند.
در حدیثی از امام صادق علیه السلام میخوانیم که از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل میکند: «مَنْ أَعَانَ مُؤْمِناً نَفَّسَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَنْهُ ثَلَاثاً وَسَبْعِینَ کرْبَةً وَاحِدَةً فِی الدُّنْیا وَثِنْتَینِ وَسَبْعِینَ کرْبَةً عِنْدَ کرَبِهِ الْعُظْمَی قَالَ حَیثُ یتَشَاغَلُ النَّاسُ بِأَنْفُسِهِمْ؛ کسی که انسان با ایمانی را یاری دهد خداوند متعال هفتاد و سه اندوه را از او زایل میکند؛ یکی در دنیا و هفتاد و دو اندوه به هنگام اندوه بزرگ (در قیامت) در آنجا که همه مردم مشغول به خویشند».
گسترۀ حقوقی دفاع از مظلوم
رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم در روایتی میفرماید: «إذا وَقَعَ فِی رَجُلٍ وَأَنْتَ فِی مَلاءٍ فَکنْ لِلرَّجُلِ ناصِراً وَلِلقَومِ زاجِراً وَقُم عَنهُم؛ یعنی اگر در جمعیتی بودی و مشاهده کردی که پشت سر کسی توهین میکنند، تو حامی آن شخصِ غائب باشد و نسبت به آن قوم، امر به معروف و نهی از منکر کن و اگر نشد از آن مجلس برخیز و خارج شو».
این حدیث نشان میدهد که دایرۀ حقوق در اسلام تا چه حد وسیع است. در مکتب تمدن فعلی در غرب، کسی بر دیگری حقی ندارد و همه تابع قانون هستند، ولی وقتی وارد اسلام میشویم مشاهده میکنیم که تا چه حد دیگران بر دیگران حق دارند. حدیث مزبور نیز یکی از همین حقوق را نشان میدهد که اگر کسی دید که در مجلسی پشت کسی سخن میگویند و به او توهین میکنند باید آنها را از این کار نهی کند و از آن برادر مؤمن در غیاب او، طرفداری نماید و اگر کلام او اثر نمیکند از آن مجلس خارج شود.
انسانها معمولاً چنین نمیکنند و میگویند به ما چه مربوط است. نهایت اینکه از آن مجلس خارج شوند ولی اینگونه نیست که از آن فرد، در غیاب او حمایت کند و دیگران را از انجام این کار نهی کند. ولی اسلام میگوید نه تنها حضوراً بلکه در غیابِ برادر مؤمن نیز باید او را یاری کرد.
این تفاوتی اساسی است که بین تمدن اسلامی و تمدن غربی وجود دارد. حتی در تمدن غرب میگویند: اگر کسی میخواهد خودکشی کند و خود را از بالای پل به زمین پرت کند، به شما مربوط نیست. این در حالی است که اسلام حتی اجازه نمیدهد کسی در غیاب برادر مؤمن نسبت به او بیتفاوت باشد و اگر در جمعی هست که علیه او سخن میگویند باید اقدامی کند و اگر حرف او تأثیر نداشت مجلس مزبور را ترک نماید.
خروج از مجلس مزبور خود نوعی نهی از منکر است زیرا جمعیت، با انجام این کار متوجه میشوند که کار خلافی را مرتکب میشوند.
نتیجه اینکه باید حضوراً و غیاباً، احترام مسلمانان را نگه داشت و در روایات هم آمده است که برادر مسلمانت را چه ظالم باشد و چه مظلوم باید یاری کنی.
یعنی اگر مظلوم است که باید یاریاش کنی و اگر ظالم است یاریکردن تو به اینگونه است که باید جلوی ظلم او را بگیری.
سخن آخر: (حمایت از مظلوم، رمز سعادتمندی)
امام علی علیه السلام نقل میکند که از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم بارها این سخن را شنیدم که میفرمود: «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لایؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهِا حَقُّهُ مِنَ الْقَوی غَیرَ مُتَتَعْتِعٍ؛ امّتی که حقّ ضعیفان را از زورمندان با صراحت نگیرد، هرگز پاک نمیشود و روی سعادت را نمیبیند».
بیشک همگان باید نسبت به این اصل اساسی وفادار بمانیم و این اصل در تمام زندگانی ما ظهور و بروز داشته باشد خواه دیگران بپسندند یا نپسندند.
منبع:
پیام امام امیر المومنین علیه السلام
مقاله
بهشت را به بها می دهند، نه به بهانه!
چکیده :
امام حسين عليه السّلام در ضمن موعظه اى می فرمايد: «مبادا تو از كسانى باشى كه بر گناهان بندگان خدا بيمناك است ولى از عقوبت گناه خويش آسوده خاطر! زيرا خداى تبارك و تعالى در باره بهشت خود فريب نمى خورد [كه كسى بتواند با نيرنگ وارد بهشت شود] و دستيابى به آنچه نزد خداست [از ثواب و نعمت های آخرت] جز به اطاعت از او ممکن نيست؛ فَإِيَّاكَ أَنْ تَكُونَ مِمَّنْ يَخَافُ عَلَى الْعِبَادِ مِنْ ذُنُوبِهِمْ وَ يَأْمَنُ الْعُقُوبَةَ مِنْ ذَنْبِهِ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يُخْدَعُ عَنْ جَنَّتِهِ وَ لَا يُنَالُ مَا عِنْدَهُ إِلَّا بِطَاعَتِهِ». امام عليه السّلام در اين حديث مخاطب خود را پرهيز می دهد از اينکه به گناه مردم پرداخته و نگران حال آنها باشد، در حالی که از گناهان خويش غافل بوده و خود را از عقوبت آنها ايمن می داند. در ادامه توضيح می دهد که خدا را درباره بهشت نمی توان فريب داد و نيل به پاداش آخرت و حيات بهشتی جز با اطاعت پروردگار ميسّر نيست. ضمن اينکه بايد توجّه داشت که اطاعت نيز اعم از عمل به اوامر و اجتناب از مناهی (گناهان) است و هر دو را شامل می شود.
بهشت را به بها می دهند، نه به بهانه!
امام حسين عليه السّلام در ضمن موعظه اى می فرمايد: «مبادا تو از كسانى باشى كه بر گناهان بندگان خدا بيمناك است ولى از عقوبت گناه خويش آسوده خاطر! زيرا خداى تبارك و تعالى در باره بهشت خود فريب نمى خورد [كه كسى بتواند با نيرنگ وارد بهشت شود] و دستيابى به آنچه نزد خداست [از ثواب و نعمت های آخرت] جز به اطاعت از او ممکن نيست؛ فَإِيَّاكَ أَنْ تَكُونَ مِمَّنْ يَخَافُ عَلَى الْعِبَادِ مِنْ ذُنُوبِهِمْ وَ يَأْمَنُ الْعُقُوبَةَ مِنْ ذَنْبِهِ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يُخْدَعُ عَنْ جَنَّتِهِ وَ لَا يُنَالُ مَا عِنْدَهُ إِلَّا بِطَاعَتِهِ».[١]
امام عليه السّلام در اين حديث مخاطب خود را پرهيز می دهد از اينکه به گناه مردم پرداخته و نگران حال آنها باشد، در حالی که از گناهان خويش غافل بوده و خود را از عقوبت آنها ايمن می داند. در ادامه توضيح می دهد که خدا را درباره بهشت نمی توان فريب داد و نيل به پاداش آخرت و حيات بهشتی جز با اطاعت پروردگار ميسّر نيست. ضمن اينکه بايد توجّه داشت که اطاعت نيز اعم از عمل به اوامر و اجتناب از مناهی (گناهان) است و هر دو را شامل می شود.
در اين حديث موضوعات مختلفی چون «کور خود و بينای مردم بودن»، ايمن پنداشتن خود از عذاب الهی، علم الهی بر اعمال بندگان و «بهای بهشت» مطرح هستند. امّا بحث ما در اين مجال بررسی «بهای بهشت» و اسباب بهشتی شدن است.
اسباب وُرود به بهشت از ديدگاه قرآن
آيات فراوانى در قرآن مجيد وارد شده كه مجموع آنها صفات و اعمالى را كه انسان را بهشتی می کنند، كاملًا مشخص مى سازند و ديدگاه اسلام را در مسأله نجات و سعادت ابدى روشن مى كنند؛ برخی اين اوصاف و اعمال به شرح زير است:
١. ايمان و عمل صالح
نخستين چيزى كه سرمايه اصلى نجات و خمير مايه سعادت و كليد درهاى بهشت شمرده شده ايمان و عمل صالح است. قرآن مى گويد: «وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ؛[٢] كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، آنها ياران بهشتند، و جاودانه در آن خواهند ماند».
اين تعبير يا شبيه آن در آيات بسيارى وارد شده است كه تكرار آن بيانگر، اهميت موضوع و توجه خاص قرآن نسبت به آن مى باشد.[٣]
به اين ترتيب قرآن پرده هاى اوهام گروهى از اهل كتاب و مقلدين آنها را در ميان اقوام و ملل ديگر، كه تصوّر مى كردند مسأله نجات و ورود در بهشت بر اساس يك سلسله روابط، يا ضوابطى غير از ايمان و عمل صالح است، پاره مى كند. آيه مورد بحث به دنبال آياتى درباره قوم يهود است كه خود را قوم برگزيده خداوند مى دانستند و مى گفتند: «اگر هم گناه كرده باشيم جز چند روزى آتش دوزخ به ما نخواهد رسيد».
٢. تقوى
عامل ديگر تقوى و پرهيزگارى است كه در آيات فراوانى[٤] از قرآن مجيد نيز روى آن تكيه شده است؛ از جمله در آيه ٦٣ سوره مريم مى فرمايد: «اين همان بهشتى است كه ما به ارث به بندگان پرهيزگار خود مى بخشيم؛ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ كانَ تَقِيًّا».
مى دانيم در نظام ارزشى اسلام، تقوى موقعيت بسيار والايى دارد، همان گونه كه در آيه ١٣ سوره حجرات كه به عنوان يك شعار اسلامى مشهور شده است مى خوانيم: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ؛ گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست».
با اين حال جاى تعجب نيست كه در آيات فراوانى از قرآن مجيد، تقوى به عنوان كليد بهشت شناخته شده است. تقوى به معناى خويشتن دارى، و پرهيز از گناهان، و هرگونه تخلّف در برابر فرمان خدا و حق و عدالت است. به تعبير ديگر آن حالت خدا ترسى باطنى و كنترل درونى است كه انسان را از هرگونه آلودگى باز مى دارد. يعنى چنان مفهوم جامعى دارد كه انجام همه وظائف الهى اخلاقى انسان را فرا مى گيرد.
٣. احسان و نيكوكارى
عامل ديگرى كه از اسباب مهم ورود در اين كانون بزرگ نعمت الهى است، مسأله احسان و نيكوكارى با آن مفهوم وسيع و گسترده است، كه در آيات متعددى به آن اشاره شده؛ از جمله در آيه ٨٥ مائده مى فرمايد: «خداوند به خاطر اين سخن به آنها باغ هايى از بهشت كه از زير درختانش نهرها جارى است بخشيد، جاودانه در آن خواهند ماند، و اين است جزاى احسان كنندگان؛ فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنِينَ».[٥]
در بعضى از روايات «احسان» به عنوان عبادت و بندگى توأم با يقين كامل، و احساس مراقبت پروردگار در همه حال، تفسير شده است. چنانكه در حديثى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مى خوانيم كه از حضرتش درباره «احسان» سؤال كردند، فرمود: «أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ؛[٦] آن گونه خدا را پرستش كن كه گويى او را مى بينى و اگر تو او را نمى بينى او قطعاً تو را مى بيند»!
٤. جهاد و شهادت
هركس مختصر آشنايى با منطق قرآن و اسلام داشته باشد، مى داند مقام مجاهدان و شهيدان در اسلام فوق العاده والا است. قرآن با صراحت وعده بهشت را به اين گروه ايثارگر داده است؛ از جمله در آيه ١١١ سوره توبه مى فرمايد: «خداوند از مؤمنان جانها و اموالشان را خريدارى مى كند كه [در برابرش] بهشت براى آنان باشد [به اينگونه كه] در راه خدا پيكار مى كنند، مى كشند و كشته مى شوند، اين وعده حقى است بر او كه در تورات و انجيل و قرآن آمده، و چه كسى نسبت به عهدش از خدا وفادارتر است، حال كه چنين است، بشارت باد بر شما به خاطر معامله اى كه با خدا كرده ايد، و اين پيروزى بزرگى است؛ إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ».[٧]
و راستى اين تجارت بى نظير و بى مانندى است؛ خريدار خداوند، فروشندگان مؤمنان مجاهد، متاعى كه خريدارى مى شود جانها و اموالى است كه خداوند خودش به آنها بخشيده، بهايى كه براى آن پرداخته مى شود بهشت جاويدان، و سند اين معامله سه كتاب بزرگ آسمانى است، و به دنبال همه اينها تبريكى است كه اين خريدار به اين فروشنده مى گويد!
از آيه فوق استفاده مى شود كه نه تنها شهيدان راه خدا، بلكه پيروزمندان در جهاد نيز مشمول چنين معامله اى با خدا هستند. همين قدر كه جان خود را در طبق اخلاص گذارده و به ميدان جهاد مى آورند مصداق معامله با خداست. اينكه «يَقْتُلُونَ؛ دشمن را مى كشند» مقدم بر «يُقْتَلُونَ؛ خود آنها شهيد مى شوند» شده است، دليل بر اين است كه هدف اصلى درهم كوبيدن دشمن است، نه شهادت! بنابراين شهادت مقام والائى است كه در اين مسير عائد گروهى از سعادتمندان مى شود؛ اما هرگز جهاد به منظور نيل به شهادت انجام نمى شود، يا به تعبير روشن تر شهادت هدف نيست، بلكه گذرگاهى است در راه هدف.
٥. ترك هواپرستى
ديگر از امورى كه به عنوان اسباب ورود در بهشت معرفى شده «ترس از خدا و مبارزه با هواى نفس» است، در آيه ٤٠ و ٤١ نازعات مى فرمايد: «اما آن کس كه از مقام پروردگارش بترسد و نفس را از هوا و هوس باز دارد * بهشت جايگاه اوست؛ وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى».
بدون شك رابطه نزديكى ميان «خوف از خدا» و «نهى نفس از هوى پرستى» است كه يكى به منزله درخت و ديگرى ميوه است.
امام صادق عليه السلام فرمود: «مَنْ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ يَرَاهُ وَ يَسْمَعُ مَا يَقُولُ، وَ يَعْلَمُ مَا يَعْمَلُهُ مِنْ خَيْرٍ أَوْ شَرٍّ، فَيَحْجُزُهُ ذَلِكَ عَنِ الْقَبِيحِ مِنَ الْأَعْمَالِ، فَذَلِكَ الَّذِي "خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى"؛[٨] كسى كه مى داند خدا او را مى بيند و آنچه را مى گويد مى شنود، و آنچه را از نيك و بد عمل انجام مى دهد می داند، و اين توجه او را از اعمال زشت باز مى دارد، او كسى است كه "از مقام پروردگارش خائف است، و خود را از هواى نفس باز داشته"».
٦. پيشگامان در ايمان
پيدايش هر آئين جديد الهى با سنّت شكنى هايى همراه است، مخصوصاً آئينى همچون اسلام كه در محيط بسيار خرافى و آلوده به انواع مفاسد، و مملو از ارزش هاى كاذب و غلط ظاهر گشت. بديهى است در چنين محيطی پيشگام شدن در ايمان كارى بسيار مشكل است و نياز به شهامت فراوان دارد؛ زيرا هميشه پيشگامان در ايمان مورد هجوم جاهلان متعصب قرار دارند و چون در اقليتند جان و مال و حيثيتشان همواره در خطر است.
بعلاوه آنها «اسوه اى» براى ديگران محسوب مى شوند و سببى براى پيشرفت آئين حق در دنيا. روى اين جهات مذکور پيشگامان امتياز بزرگى دارند و اينجاست كه قرآن مجيد وعده قطعى بهشت را به آنها داده و در آيه ١٠ الی ١٢سوره واقعه مى فرمايد: «و پيشگامان پيشگام * آنها مقربانند * و در باغ هاى پر نعمت بهشت جاى دارند؛ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ * فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ».[٩]
٧. هجرت و جهاد
هجرت به معناى «دورى از كانون كفر و شرك و ظلم و گناه» در بسيارى از موارد تنها راه حل مشكلات مؤمنان و نيكان و پاكان است، آنها با دور شدن از چنين محيطى خود را مى سازند، و جمعيت خويش را آماده مى كنند، و جذب نيرو مى نمايند، تا براى جهاد و هجوم بر سردمداران شرك و ظلم آماده تر گردند. اين همان كارى بود كه مسلمانان دوبار آن را انجام دادند: «هجرت خصوصى» گروهى از مسلمين از مكه به حبشه و هجرت عمومى مسلمانان از مكه به مدينه که سر فصل جديدى در تاريخ اسلام شد.
بديهى است ترك خانه و كاشانه و بستگان و دوستان، وطن مورد علاقه، كار بسيار مشكلى است، و مشكل ديگر آماده شدن براى جهاد و هجوم بر كانون كفر و فساد، و لذا قرآن مجيد مهاجران را با صراحت به نعمت هاى جاودان بهشتى بشارت داده است در آيات ٢٠ تا ٢٢ توبه مى فرمايد: «آنها كه ايمان آوردند و هجرت كردند، و در راه خدا با اموال و جانهايشان جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است، و آنها رستگارانند * پروردگارشان آنها را به رحمت از سوى خود و خشنودى [خويش] و باغ هاى بهشتى كه در آن نعمتهاى جاودانه است بشارت مى دهد؛ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ * يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فِيها نَعِيمٌ مُقِيمٌ * خالِدِينَ فِيها أَبَداً إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ».[١٠]
در اين آيه سخن از كسانى در ميان است كه داراى سه وصف «ايمان» و «هجرت» و «جهادند». البته هريك از اين سه وصف رابطه علت و معلولى با وصف ديگر دارد، ايمان آنها سبب هجرت شد، و هجرت آنها مقدمهاى بر جهاد بود. پاداش آنها نيز سه چيز قرار داده شده است: «رحمت الهى» و «خشنودى او» و «باغ هاى پر نعمت بهشت». به اين ترتيب در برابر هر كار نيكى پاداشى عظيم به آنها داده مى شود، ايمان سبب آمرزش گناهان مى گردد و هجرت موجب جلب رضايت حق، و جهاد با اموال و انفس سبب بهره مندى از باغ هاى پر نعمت بهشت است.
٨. صبر و تحمل در برابر سختی ها
مسأله استقامت خمير مايه همه كارهاى مثبت، و پايه اصلى هرگونه اطاعت و ترك معصيت است. بنابراين جاى تعجب نيست كه يكى از اسباب مهم ورود در بهشت شمرده شود. چنانكه در آيه ١٢ سوره دهر مى خوانيم: «خداوند به آنها (نيكان) به خاطر صبرشان بهشت و لباسهاى حرير پاداش داده است؛ وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً».[١١]
مى دانيم آيه مورد بحث از آيات سوره دهر است كه به گفته گروه كثيرى از مفسّران شيعه واهل سنت درباره علي و فاطمه و زهرا و امام حسن و امام حسين عليهم السلام نازل شده، زيرا صبر و شكيبايى را در حد اعلى نشان دادند، و سه روز پى در پى، روزه خود را با آب افطار نمودند، و غذاى خويش را به «مسكين» و «يتيم» و «اسير» بخشيدند، اين همان صبر در برابر اطاعت است.
بديهى است صبر و شكيبايى در برابر مشكلات و مصائب زندگى و ايستادگى در مقابل حوادث سخت، و همچنين صبر و شكيبايى در برابر عوامل پرهيجان گناه و معصيت نيز از كليدهاى بهشت است.
٩. ايمان و بقاء بر جاده مستقيم
در بعضى ديگر از آيات قرآن روى مسأله استقامت (ثبات بر جاده مستقيم) در طريق ايمان و اطاعت حق تكيه شده است. چنانكه در آيات ١٣ و ١٤ احقاف مى فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ * أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ؛ كسانى كه گفتند: پروردگار ما اللّه است، سپس استقامت كردند، نه ترسى براى آنهاست و نه اندوهگين مى شوند * آنها اهل بهشتند، و جاودانه در آن مى مانند، اين پاداش اعمالى است كه انجام مى دادند».[١٢]
«استقاموا» از ماده «استقامت» به معناى ملازمت راه مستقيم و ثبات بر خط صحيح است، به تعبير ديگر هم مفهوم اعتدال و دورى از هرگونه انحراف در آن است، و هم مفهوم ثبات، و اگر مى بينيم بعضى از اهل لغت آن را به معناى اعتدال تفسير كردهاند از همين نظر است.
راغب در مفردات مى گويد: «استقامت در مورد راهى گفته مى شود كه روى خط مستقيم قرار داشته باشد، و به همين جهت به راه حق، «صراط مستقيم» گفته مى شود، و استقامت انسان همان ملازمت طريق مستقيم است».[١٣]
١٠. اطاعت خدا و رسول صلى الله عليه و آله
ديگر از كارهاى كليدى بهشت همان اطاعت فرمان خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است كه در آيه ١٣ نساء آمده: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ؛ هركس اطاعت خدا و رسولش را كند، او را در باغ هايى از بهشت وارد مى سازد كه همواره از زير درختانش نهرها جارى است، جاودانه در آن مى مانند و اين پيروزى بزرگى است».[١٤]
١١. اخلاص
خلوص عقيده، خلوص عمل، و خلوص نيت يكى ديگر از كليدهاى بهشت است، چنانكه در آيات ٣٩ تا ٤٣ صافات مى خوانيم: «وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ * أُولئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ * فَواكِهُ وَ هُمْ مُكْرَمُونَ * فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ؛ شما جز به همان اعمالى كه انجام مى داديد جزا داده نمى شويد * مگر بندگان مخلص خدا * كه براى آنها روزى معين و ويژه اى است * ميوه هاى گوناگون، و آنها مورد احترامند * در باغ هاى پر نعمت بهشت»!
در اين آيات پس از آنكه به كيفرهاى دردناك دوزخيان اشاره مى كند «مُخلَصين» را استثناء كرده، و مى گويد آنها از همه اين كيفرها بركنارند.
بايد ديد «مُخلَصين» (با فتح لام) چه كسانى هستند؟ با دقت در آيات قرآن اين نكته مهم به دست مى آيد كه «مخلِص» (به كسر لام) يعنى كسى كه خود و اعمال و نيت خود را خالص كرده، غالباً در مواردى به كار رفته كه انسان در مراحل خودسازى بوده است، در حالى كه «مخلَص» (به فتح لام) يعنى خالص شدگان، بر كسانى اطلاق شده كه از نظر ايمان و معرفت و عمل به مقام والايى رسيدهاند كه از قلمرو نفوذ وسوسه هاى شيطانى خارج شده و مصونيت يافته اند و ابليس در مقابل آنها سپر انداخته است؛ چنانكه قرآن از قول ابليس نقل مى كند: «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ؛[١٥] به عزتت سوگند كه همه آنها را جز بندگان مخلصت! گمراه خواهم كرد».
١٢. صدق و راستى
در ميان اعمال انسان كمتر عملى به زيبايى و جذابيت «صدق و راستى» است، و از آيات و روايات به خوبى بر مى آيد كه وزن آن در ترازوى عمل نيز بسيار سنگين است. چراكه يكى از والاترين اوصاف اولياء اللَّه محسوب مى شود، و قرآن نيز آن را يكى از كليدهاى عمده بهشت شمرده. چنانكه در آيه ١١٩ مائده مى گويد: «هذا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ، لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ، خالِدِينَ فِيها أَبَداً؛ امروز (روز قيامت) روزى است كه راست گفتن راستگويان به آنها سود مى بخشد، براى آنها باغ هايى از بهشت است كه از زير درختانش نهرها جارى است، و جاودانه در آن خواهند بود».
روشن است كه منظور صدق و راستى در دنياست. صدق در عقيده، صدق در گفتار، و صدق در عمل كه هر يك، نشانه اى از نشانه هاى مسلّم تقوى است. صدق و راستى در آخرت كه محل تكليف نيست، مفيد نخواهد بود. به علاوه اوضاع در آن روز چنان است كه هيچكس جز راستگويى راه ديگرى ندارد؛ حتى گنهكاران اگر موقتاً حقايق را انكار كنند به زودى متوجه مى شوند كه اين كارشان بيهوده است، لذا سرانجام به همه گناهان خويش اعتراف خواهند كرد!
اهميت صدق بدان پايه است كه وسيله اصلى آزمايش افراد شمرده شده، چنانكه در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله مى خوانيم: «لَا تَنْظُرُوا إِلَى كَثْرَةِ صَلَاتِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ وَ كَثْرَةِ الْحَجِّ وَ الْمَعْرُوفِ وَ طَنْطَنَتِهِمْ بِاللَّيْلِ، انْظُرُوا إِلَى صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ؛[١٦] نگاه به فزونى نماز و روزه و حج و كارهاى نيك و سر و صداى آنها در شب [براى عبادت] نكنيد، ولكن نگاه به راستى گفتار و اداء امانت آنها كنيد».
١٣. خودسازى و تزكيه نفس
بدون شك بهشت جاى نيكان و پاكان است، و لذا در قرآن با صراحت آن را به عنوان پاداشى براى چنان اشخاصى ذكر كرده است. در آيه ٧٥ و ٧٦ سوره طه از زبان «ساحران فرعونى» بعد از پيروزى معجزه موسى عليه السلام بر سحر آنان، و ايمان آوردن و تسليم شدنشان در برابر موسى عليه السلام، و رد تهديدهاى فرعون و فرعونيان، مى گويد: «آنها كه با ايمان و عمل صالح در محضر پروردگارشان حاضر شوند درجات عالى دارند * اين درجات عالى همان باغ هاى جاويدان بهشتى است كه از زير درختانش نهرها جارى است، جاودانه در آن مى مانند، و اين است پاداش كسى كه خود را پاك و پاكيزه كند؛ وَ مَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى * جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ مَنْ تَزَكَّى».
«تَزَكَّى» از ماده «تزكيه» به معناى پاكسازى است كه هم پاكى عقيده را شامل مى شود و هم پاكى گفتار و عمل را، و در حقيقت بهشت جايى است كه از هر نظر پاك و پاكيزه است، و طبيعى است كه غير پاكان را در آن راهى نيست.
١٤. «انفاق» و «استغفار»
استغفار از گناهان، و توبه به درگاه پروردگار، و انفاق در وسعت و پريشانى، و فرو بردن خشم و عفو و گذشت، و عدم اصرار بر گناه، مجموعه ی اعمالی است كه در آيات ١٣٣ تا ١٣٦ سوره آل عمران نويد بهشت درباره آن داده شده است؛ خداوند مى فرمايد: «وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ؛ سبقت جوييد براى رسيدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتى كه وسعت آن پهنه آسمان و زمين است، و آماده براى پرهيزگاران شده».
سپس به شرح طبقات آنها پرداخته، آنان را كسانى توصيف مى كند كه: «در شادى و غم در راه خدا انفاق مى كنند، و خشم خويش را فرو مى برند، و از گنهكاران مى گذرند، و نيكوكارند و كسانى كه وقتى مرتكب كار زشتى مى شوند، يا به خود ستم مى كنند، به ياد خدا افتاده، و از گناهان خويش توبه مى نمايند؛ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ ... * وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ...».
و در پايان بار ديگر به آنها نويد بهشت مى دهد، و مى گويد: «پاداششان آمرزش پروردگار و باغ هاى بهشتى است كه از زير درختانش نهرها جارى است؛ أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ...».
١٥. خوف از خدا
ترس از خداوند (يعنى ترس از عدالت و حساب و كتاب و مجازات او) سپرى است در برابر انواع گناهان و عامل نيرومند بازدارنده اى است در مقابل ظلم و فساد و عصيان. به همين دليل از كليدهاى بهشت شمرده شده است؛ چنانكه خداوند در آيه ٤٦ سوره الرحمن مى فرمايد: «براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشتى است؛ وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ».
منظور از «جَنَّتانِ؛ دو بهشت» بهشت «مادى» و «معنوى» است، همان چيزى كه در آيه ١٥ سوره آل عمران از آن تعبير به «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ... وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ» شده است كه اولى باغ هايى است كه از زير درختانش نهرها جارى است، و دوّمى خشنودى معبود محبوب حقيقى يعنى خداوند است.
١٦. تولى و تبرّى
دوستى دوستان خدا، و دشمنى با دشمنان حق، يا به تعبير ديگر همسويى با نيكان و پاكان، و ناهماهنگى با بدان و شروران، يكى ديگر از كليدهاى بهشت است كه در آيات قرآن به آن اشاره شده، در آيه ٢٢ مجادله مى فرمايد: «هيچ جمعيتى را كه ايمان به خدا روز قيامت دارد نمى يابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كنند، هر چند پدران، يا فرزندان، يا برادران، يا خويشاوندان آنها باشند؛ لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ...».
سپس مى افزايد: «آنها كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحه قلوبشان رقم زده و با روحى از سوى خودش آنان را تقويت نموده، و آنها را در باغ هايى از بهشت وارد مى كند كه نهرها از زير درختانش جارى است؛ ...أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ...».
در ذيل آيه نيز اشاره به پاداش معنوى آنها با اين تعبير شده: «...رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ...؛ هم خدا از آنها خشنود است و هم آنها از خدا خشنودند». و بالاخره تاج افتخار «...أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ...» را بر سر آنها زده است!
١٧. اهتمام به نماز
در سوره معارج از آيه ٢٢ تا ٣٤ مجموعه صفاتى را - در ضمن بيان نه صفت - بيان مى كند و به دنبال آن وعده بهشت به صاحبان آنها مى دهد. [١٧] اين صفات عبارتند از مداومت بر نماز، قرار دادن حق ثابتى در اموال براى محرومان، ايمان به روز جزا، ترس از عذاب پروردگار، حفظ دامان از بى عفتى، اداء امانت، وفاى به عهد، اداء شهادت به حق، و محافظت بر آداب و شرايط و روح نماز، و به دنبال آن در آيه ٣٥ مى فرمايد: «أُولئِكَ فِي جَنَّاتٍ مُكْرَمُونَ؛ اين گوره با عظمت، در باغ هاى بهشتى گرامى داشته مى شوند».
جالب اينكه: اين صفات نه گانه از نماز شروع مى شود، و به نماز پايان مى يابد، با اين تفاوت كه در مرحله نخست از مداومت بر نماز سخن مى گويد، و در مرحله آخر از محافظت بر آن كه تفسير به حفظ آداب و شرايط و خصوصيات آن شده است، آداب و شرايطى كه هم ظاهر نماز را از فساد و بطلان حفظ مى كند، هم روح نماز را كه حضور قلب است تقويت مى نمايد، و هم موانعى را كه سد راه قبول آن است، همچون خوردن اموال حرام، نوشيدن شراب، غيبت و امثال آن، از بين مى برد.
به اين ترتيب آغاز اعمال خير نماز است، و پايان آنها نيز نماز مى باشد، و اتفاقاً از نظر برنامه زمانى نخستين چيزى كه بر انسان بالغ واجب مى شود نماز، و آخرين چيزى كه تا پايان عمر نيز همراه اوست، نماز است.
نتيجه
آنچه در بالا، در هفده عنوان، بيان شد بخشى از مهمترين اسباب ورود در كانون بزرگ رحمت الهى و مواهب و نعمت هاى او يعنى بهشت است، كه از يكسو بيانگر نظام ارزشى اسلام در زمينه اسباب نجات در قيامت است و از سوى ديگر انگيزه هاى نيرومندى براى انجام اين اعمال مهم انسانى و اخلاقى و اجتماعى محسوب مى شود، و بدون شك الهام گرفتن از آنها مى تواند يك انسان را به بالاترين اوج تكامل و تربيت و افتخار برساند.[١٨]
پی نوشت:
[١] . تحف العقول، ابن شعبه حرانى، حسن بن على، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، انتشارات جامعه مدرسين، قم، ١٤٠٤هـ ق / ١٣٦٣هـ ش، چاپ دوم، ص٢٤٠.
[٢] . سوره بقره، آيه ٨٢.
[٣] . آل عمران : ٣٦ ؛ نساء : ١٢٤ ؛ اعراف : ٤٢ ؛ حج : ١٤ و ٢٣ و ٥٦ ؛ عنكبوت : ٥٨ ؛ زمر : ٧٤ ؛ احقاف : ١٤ ؛ محمد : ١٢ و آيات ديگر.
[٤] . این آيات نيز اشاره به رابطه «تقوى» و «ورود در بهشت» دارد: آل عمران : ١٥ و ١٣٣ و ١٩٨ ؛ رعد : ٣٥ ؛ حجر : ٤٥ ؛ نحل : ٣١ ؛ فرقان : ١٥ ؛ شعراء : ٩٠ ؛ زمر : ٢٠ و ٧٣ ؛ دخان :٥١ ؛ محمّد : ١٥ ؛ ق : ٣١ ؛ ذاريات : ١٥ و آيات ديگر.
[٥] . همين معنا در آيه ٣٤ سوره زمر و آيات ٣٤ و ٤٤ سوره مرسلات نيز آمده است.
[٦] . تفسير نور الثقلين، العروسى الحويزى، عبد على بن جمعة، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، اسماعيليان، قم، ١٤١٥هـ ق، چاپ چهارم، ج١، ص٥٥٣، ح٥٧٩ (ذيل آيه ١٢٥ سوره نساء).
[٧] . همين معنا در آيات ٢٠ و ٢١ و ٨٨ و ٨٩ سوره توبه و آيه ١٢ سوره صف و آيه ١٤٢ سوره آل عمران آمده است.
[٨] . الکافی، كلينى، محمد بن يعقوب، دار الكتب الإسلامية، تهران، ١٤٠٧هـ ق، چاپ چهارم، ج٢، ص٧٠، «باب الخوف و الرجاء»، ح١٠.
[٩] . همين معنا در آيه ٢١ سوره حديد و آيه ١٣٣ سوره آل عمران نيز آمده است.
[١٠] . همين معنا در آيه ١٠٠ سوره توبه هم آمده است.
[١١] . همين معنا در آيات ٢١ تا ٢٤ سوره رعد و آيه ٧٥ سوره فرقان نيز آمده است.
[١٢] . آيات ٣٠ و ٣١ سوره فصلت نيز همين معنى را مى رساند.
[١٣] . «و الِاسْتِقَامَةُ يقال في الطريق الذي يكون على خطّ مستو، و به شبّه طريق المحقّ. نحو: اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ». (مفردات ألفاظ القرآن، راغب أصفهانى، حسين بن محمد، ناشر: دار القلم - الدار الشامية، بيروت - دمشق، ١٤١٢هـ ق، نوبت چاپ اول، ص٦٩٢، ذيل ماده «قوم»).
[١٤] . همين معنا در آيه ١٧ سوره فتح نيز آمده است.
[١٥] . سوره ص، آيه ٨٣.
[١٦] . أمالی صدوق، ابن بابويه، محمد بن على، كتابچى، تهران، ١٣٧٦هـ ش، چاپ ششم، ص٣٠٣.
[١٧] . «إِلاَّ الْمُصَلِّينَ * الَّذِينَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُونَ * وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ * وَ الَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ * وَ الَّذِينَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ * إِنَّ عَذابَ رَبِّهِمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ * وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ * إِلاَّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ * فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ * وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ * وَ الَّذِينَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ * وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ».
[١٨] . پيام قرآن، آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، دارالكتب الاسلاميه، تهران، ١٣٨٦هـ ش، چاپ نهم، ج٦، ص١٥٣-١٧٤.
معرفی کتاب
سیری در کتاب
«زندگی پرماجرای نوح (علیه السلام): آموزه ها و عبرت ها»
کتاب «زندگی پرماجرای نوح (علیه السلام): آموزه ها و عبرت ها» حاصل جلسات تفسیری مرجع عالى قدر حضرت آیة الله العظمى مکارم شیرازى مدّظله العالى است که به شرح حال اولین پیامبر اولوالعزم، حضرت نوح علیه السلام، پرداخته شده، و نکات بسیار ظریف و آموزنده آن که دارای آثار تربیتی و اجتهادی فراوانی است تشریح شده است.
زندگی پرماجرای نوح (ع) در یک نگاه
در این کتاب ابتدا در مورد پیامبران اولوالعزم صحبت شده و هفت فلسفه و فایده مهم گستردگی مباحث مربوط به انبیاء در قرآن تشریح شده است. سپس در ١٢ فصل زندگانی حضرت نوح (علیه السلام) بررسی شده است. افتخارات حضرت نوح (علیه السلام) که در قرآن مطرح شده، آغاز دعوت ایشان و عکسالعمل قوم نوح (علیه السلام) نسبت به دعوت گفته شده است. در ادامه تهدیدات مشرکان، ساخت کشتی و داستان طوفان مورد بحث قرار گرفته و سرنوشت فرزند حضرت نوح (علیه السلام) و عوامل اصلی انحراف فرزند ایشان مطرح شده است.
ساختار اصلی کتاب
کتاب شامل یک پیشگفتار و فصول دوازده گانه است.
عناوین کتاب عبارت است از:
١.افتخارات حضرت نوح (علیه السلام) در قرآن ٢.آغاز دعوت حضرت نوح (علیه السلام) ٣.عکس العمل قوم نوح (علیه السلام) ٤.تهدیدهاى مشرکان و نفرین هاى حضرت نوح (علیه السلام) ٥.ساختن کشتی نجات ٦.داستان طوفان ٧. سرنوشت دردناک فرزند نوح (علیه السلام) ٨.گفتگوى نوح (علیه السلام) با خداوند متعال بعد از غرق فرزندش ٩.عوامل اصلى انحراف فرزند نوح (علیه السلام) ١٠.مقایسه اى میان قرآن مجید و تورات کنونى! ١١.توصیه های شیطان! ١٢.آخرین سخن حضرت نوح (علیه السلام).
گزارش محتوایی اثر
دورنمای بحث
مولف قبل از شرح و تبیین فصول دوازده گانۀ کتاب به این مسائل و پرسش ها تحت عنوان «دور نمای بحث» پاسخ گفته است:
١. پیامبران اولواالعزم چه کسانى هستند؟.
٢. چرا انبیاى اولواالعزم را به این نام نامیدند؟.
٣. مراحل پنج گانه زندگانى انسان.
٤. فلسفه گستردگى تاریخ انبیا در قرآن.
٥. اولین پیامبر اولواالعزم حضرت نوح علیه السلام.
در بخشی از کتاب می خوانیم: حضرت نوح (علیه السلام) اوّلین پیامبرى است که داراى آیین و برنامه و احکام و دستوراتى در تمام جنبه ها بود. آن حضرت را شیخ الانبیا نیز مى گویند؛ و این توصیف، دو جهت دارد:
الف. وى اوّلین پیامبر از پیامبران اولواالعزم بود.
ب. عمرى طولانى داشت. به گونه اى که تنها دوران رسالت و مدّت تبلیغات دینى آن حضرت ٩٥٠ سال بود.
افتخارات حضرت نوح (علیه السلام)
مولّف در فصل اول کتاب به هشت افتخار و امتیاز قرآنى حضرت نوح (علیه السلام) اشاره کرده که عبارتند از: ١.از برگزیدگان بود ٢.مشمول هدایت الهى بود ٣.خداوند به نوح سلام مى کند! ٤.نوح (علیه السلام) بنده شکور خدا بود ٥.استجابت دعا و رهایى از کرب عظیم ٦.فرزندان شایسته و نسلى پاک ٧.عمر طولانى ٨.شجاعت فوق العاده حضرت نوح (علیه السلام).
در فرازی از کتاب دربارۀ خستگى ناپذیرى حضرت نوح می خوانیم: هیچ یک از پیامبران به اندازه آن حضرت اشتغال به تبلیغ آیین الهى نورزیده، امّا مشکل مهم آن حضرت این بود که ابزار کافى براى بیان نظراتش نداشت. لذا مترصّد اجتماع مردم به مناسبت عروسى یا عزا و مانند آن بود. هنگامى که متوجّه مى شد مردم به هر علّت در گوشه اى جمع شده اند در جمع آن ها حاضر مى شد و به تبلیغ دین خدا مى پرداخت. با زبان خوش همراه با مهربانى و عطوفت و محبّت، حرفش را مى زد و دعوت خدا را به آن ها ابلاغ مى کرد.
آغاز دعوت
معظم له با شرح هفت آیه اوّلیّه سوره نوح (علیه السلام) ترسیم می کند حضرت نوح (علیه السلام) براى هدایت قومش چه سختى ها و زحمات و مشکلاتى را به جان خرید.
عناوین فصل دوم کتاب به شرح ذیل است: ١.انذار و بشارت ٢.نقش دفع ضرر و جلب منفعت در حیات بشر ٣.سه هدف مهم: ایمان و تقوى و اطاعت ٤.ثمرات عبادت و تقوى و اطاعت ٥.شکایت نوح پیامبر (علیه السلام) ٦.جاذبه قرآن مجید ٧.موانع راه حق ٨.بهره گیرى از تمام ظرفیّت ها ٩.استغفار وسیله درمان دردها ١٠.مراحل آفرینش انسان ١١.آثار تفکّر در خلقت آسمان ها ١٢.دو اصل مهم توحید و معاد ١٣.سیر آفاقى و انفسى ١٤.اسرارى در مورد مغز انسان ١٥.قلب و سازنده آن ١٦.ماه و خورشید ١٧.کار پیامبران پرورش استعدادهاى ذاتى انسان ها بود.
در برشی از فصل دوم کتاب می خوانیم: اوّلین دستور خداوند به حضرت نوح (علیه السلام) «انذار و بشارت» بود... بشارت نیروى محرّکه بود و انذار نیروى بازدارنده...این که حضرت نوح (علیه السلام) همانند سایر پیامبران مبشّر و منذر بود، براى این بود که مى خواست براى هدایت مردم از این دو ابزار استفاده کند.
عکس العمل ها
نویسنده در فصل سوم درباره واکنش قوم نوح (علیه السلام) بحث کرده و به هفت نمونه آن با استفاده از آیات قرآن اشاره کرده که عبارت است از: ١.فرار از واقعیّت ها! ٢.مکر بزرگ ٣.اتّهام جنون به پیامبر خدا (علیه السلام) ٤.اتّهام گمراهى! ٥.اصلاً چرا انسانى؟! ٦.تو هواى سلطنت در سر دارى! ٧.چرا جوانان فقیر گرد تو را گرفته اند؟.
در فرازی از کتاب آمده است: یکى از اعتراضات و عکس العمل هاى قوم نوح این بود که:«اگر تو پیامبرى، چرا بشرى همچون ما هستى!».
در حالى که بشر بودن انبیا از امتیازات آن ها محسوب مى شود؛ پیامبران و امامان (علیهم السلام) باید از جنس انسان باشند تا علیرغم داشتن تمام ضعف ها و نیازها و شهوات انسانى، بتوانند الگو باشند.
تهدید ها و نفرین ها
مولّف در فصل چهارم ابتدا به بیان تهدیدهاى مشرکان و بت پرستان پرداخته، سپس به سراغ نفرین حضرت نوح (علیه السلام) رفته و آن را شرح داده است.
در بخشی از کتاب می خوانیم: سيرۀ انبياى الهى اين بود كه حتّى الامكان نفرين نمىكردند؛ مگر در مواردى كه به آخر خط مى رسيدند، و در مقابل آدم هاى لجوج و عنود و بى منطق چاره اى جز نفرين نداشتند؛ كسانى كه همواره تكيه بر زور مى كردند و جز زبان زور نمى فهميدند.
هم چنین معظم له در بیان سرگذشت نوح پیامبر (علیه السلام)، به داستان ساختن کشتى نجات اشاره کرده و در ادامه آیات مربوط به طوفان نوح را شرح و تفسیر داده، سپس به شرح حال يكى از فرزندان حضرت نوح عليه السلام پرداخته است.
نویسنده در ادامه، گفتگوى نوح (علیه السلام) با خداوند متعال بعد از غرق شدن فرزندش را بیان کرده سپس علل انحراف فرزندش را بر اساس عوامل تربیتى بحث کرده است.
لازم به ذکر است این اثر ارزشمند با تنظیم و تدوین حجه الاسلام ابوالقاسم علیان نژادی نخستین بار در سال١٣٩٤ (ه ش) در یک جلد و ٢٣٢صفحه، در قطع وزیری توسط انتشارات امام علی بن ابیطالب (ع) به زیور طبع آراسته شده است.
معارف اسلامی
مرگ بهتر از زندگى ننگين است!
مواعظ الحسين عليه السلام در آثار آيت الله العظمی مکارم شيرازی دام ظلّه
به کوشش حجت الاسلام احمد حيدری
چکیده:
امام حسين عليه السلام در روز عاشورا فرمود: «مَوْتٌ في عِزٍّ خَيْرٌ مِنْ حَياةٍ في ذُلٍ؛ مرگ با عزّت بهتر از زندگى با ذلّت است». اين شعار از مهم ترين پيام هاى عاشورا است، پيامى كه مى تواند سراسر تاريخ بشر را روشن سازد، و به استعمار و استثمار و بردگى انسان ها پايان دهد. مردم غالباً از ترس ذلّت ذليل مى شوند، و از ترس ظلم تن به ظلم و ستم مى دهند و جبّاران و ظالمان نيز از همين نقطه ضعف استفاده مى كنند. در نظام زندگى انسان هاى شايسته و با شخصيت، زندگى مادّى و ظاهرى برترين ارزش نيست، همانگونه كه مرگ مادى ضدّ ارزش نمى باشد؛ بلكه ارزش والا در نظر آزادمردان با ايمان، در زندگى توأم با عزّت است. به همين دليل هرگاه بر سر دو راهى قرار گيرند، شهادت توأم با عزّت و سربلندى را بر زندگى ذليلانه ترجيح مى دهند.
مرگ بهتر از زندگى ننگين است!
در روز عاشورا هنگامی که امام حسين عليه السلام به ميدان آمد و مبارز طلبيد، هر كس از پهلوانان سپاه دشمن پيش آمد، او را به خاك افكند. تا آنجا كه بسيارى از آنان را به هلاكت رساند آنگاه به ميمنه (به جانب راست سپاه) حمله كرد و فرمود: «الْمَوْتُ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْعارِ؛ مرگ بهتر از زندگى ننگين است». سپس به ميسره (جانب چپ سپاه) يورش برد و فرمود:
أَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِىِ
آلَيْتُ أَنْ لا أَنْثَني
أَحْمي عِيالاتِ أَبي
أَمْضي عَلى دينِ النَّبِىِ
«منم حسين بن على عليه السلام، سوگند ياد كردم كه [در برابر دشمن] سر فرود نياورم، از خاندان پدرم حمايت مى كنم و بر دين پيامبر رهسپارم!».[١]
و در روايت ديگر آمده است، امام عليه السلام فرمود: «مَوْتٌ في عِزٍّ خَيْرٌ مِنْ حَياةٍ في ذُلٍ؛[٢] مرگ با عزّت بهتر از زندگى با ذلّت است». اين شعار «مرگ با عزّت بهتر از زندگى با ذلّت است» از مهم ترين پيام هاى عاشورا است، پيامى كه مى تواند سراسر تاريخ بشر را روشن سازد، و به استعمار و استثمار و بردگى انسان ها پايان دهد.
مردم غالباً از ترس ذلّت ذليل مى شوند، و از ترس ظلم تن به ظلم و ستم مى دهند و جبّاران و ظالمان نيز از همين نقطه ضعف استفاده مى كنند.
درست است كه امام حسين عليه السلام با اين شعار به استقبال يزيديان رفت و در يك نبرد نابرابر شهيد شد، امّا شهادت او سرآغازى براى قيام هاى مكرّر بر ضدّ مزدوران بنى اميّه و بنى مروان، و فرزندان «آكِلَةِ الْأَكبادِ» شد، كه مى رفت آثار رسول خدا صلى الله عليه و آله را محو و نابود كنند و سنّت هاى جاهلى را به جاى آنان بنشانند!
خدا مى خواست نهال اسلام با اين خون هاى پاك آبيارى شود و دشمنان اسلام و منافقان قسم خورده رسوا گردند. و همچنين خدا مى خواست مكتبى ساخته شود كه آزادى خواهان جهان در طول تاريخ در آن درس آزادگى و افتخار بياموزند و بدانند «مرگ با عزّت و افتخار، بهتر از زندگى ننگين است».[٣]
آرى در نظام زندگى انسان هاى شايسته و با شخصيت، زندگى مادّى و ظاهرى برترين ارزش نيست، همانگونه كه مرگ مادى ضدّ ارزش نمى باشد؛ بلكه ارزش والا در نظر آزادمردان با ايمان، در زندگى توأم با عزّت است. به همين دليل هرگاه بر سر دو راهى قرار گيرند، شهادت توأم با عزّت و سربلندى را بر زندگى ذليلانه ترجيح مى دهند. همين نظام ارزشى بود كه مسلمانان را در عصر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و حتى بعد از آن در پيكارهاى نابرابر پيروز مى كرد. آرى عزّت جامعه اسلامى بر هر چيز مقدّم است و هر بهايى به خاطر آن پرداخته شود بجاست.
امام حسين عليه السلام در بيانی ديگر و در پاسخ به سپاه کوفه که ايشان را به پذيرش سلطه يزيد دعوت می کردند، فرمود: «لا وَاللهِ، لاأُعْطِيكُمْ بِيَدي إعْطاءَ الذَّليلِ، وَ لاأُقِرُّ لَكُم اِقْرارَ الْعَبيدِ؛[٤] نه به خدا سوگند، دست ذلّت در دست شما نمى گذارم، و همچون بردگان تسليم نمى شوم؛ [بلكه مى جنگم و سربلند شربت شهادت را مى نوشم]».
و هنگامى كه در اثناء راه كربلا با لشكر حُر روبرو شد و آنها را تشنه يافت، مطابق راه و رسم جوانمردان دشمن را سيراب كرد. «حرّ بن يزيد رياحى» به گمان خودش از سر خيرخواهى و نصيحت عرض كرد: «با يزيد پنجه در نيافكن كه جان نازنينت به خطر خواهد افتاد». امام حسين عليه السلام هم در جواب فرمود: «أَفَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنى؛ آيا مرا به مرگ مى ترسانى؟»؛ من همان را مى گويم كه شاعر قبيله اوس در حالى كه تصميم به يارى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله گرفته بود و پسر عمويش او را از اين كار برحذر داشت، گفت:
«سَأَمْضى فَما بِالْمَوْتِ عارٌ عَلَى الْفَتى اِذا ما نَوى حَقّاً وَ جاهَدَ مُسْلِماً
وَ واسَى الرِّجالَ الصّالِحينَ بِنَفْسِهِ
وَ فارَقَ مَثْبُوراً وَ باعَدَ مُجْرِماً
فَاِنْ عِشْتُ لَمْ اُنْدَمْ وَ اِنْ مِتُّ لَمْ أُلَمْ
كَفى بِكَ ذُلاَّ اَنْ تَعِيْشَ وَ تُرْغَما؛
من از اين راه مى روم و مرگ بر جوانمردان عار نيست
جوانمردى كه نيّتش حق است، و مسلمان است و جهاد مى كند
و با مردان صالح در فدا كردن جان، همراهى و مواسات دارد
و از افراد بى ايمان و گنهكار فاصله گرفته است
من اگر زنده بمانم پشيمان نيستم و اگر در اين راه بميرم ملامت نخواهم شد
ذلّت براى تو [و امثال تو] است كه زنده بمانى و سرافكنده باشى».[٥]
اين شعار حيات آفرين اسلامى با تعبير ديگرى در قرآن مجيد آمده است؛ آنجا كه مى فرمايد: «قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا اِلاّ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ اَنْ يُصِيْبَكُمُ اللهُ بِعَذاب مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِيْنا فَتَرَبَّصُوا اِنّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ؛[٦] بگو آيا درباره ما جز يكى از دو نيكى را انتظار داريد (يا پيروزى يا شهادت) ولى ما انتظار داريم كه خداوند عذابى از سوى خودش [در آن جهان] به شما برساند يا [در اين جهان] به دست ما مجازات شويد، اكنون كه چنين است شما انتظار بكشيد ما هم با شما انتظار مى كشيم».
در واقع اين اصل، از آيه شريفه «وَ للهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ؛[٧] عزّت براى خدا و پيامبر و مؤمنان است»، سرچشمه گرفته و روايات اهل بيت عليهم السلام نيز الهام بخش اين شعار بزرگ اسلامى است؛ رواياتی همچون گفتار امام صادق عليه السلام «اِنَّ اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالى فَوَّضَ اِلَى الْمُؤْمِنِ كُلَّ شَىء اِلاّ إِذْلالَ نَفْسِهِ؛[٨] خداوند همه چيز را در اختيار مؤمن قرار داده، جز ذليل ساختن خويشتن».
و حديث معروف امام حسين عليه السلام: «اَلا وَ اِنَّ الدَّعِىّ بْنَ الدَّعِّىِّ، قَدْ تَرَكَنى بَيْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ، وَ هَيهاتَ لَهُ ذلِكَ، هَيْهاتَ مِنّى الذِّلَّةَ، اَبَى اللهُ ذلِكَ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ جُدُودٌ طَهُرَتْ وَ حُجُورٌ طابَتْ اَنْ تُؤثِرَ طاعَةَ اللِّئامِ عَلى مَصارِعِ الْكِرامِ؛[٩] آگاه باشيد اين ناپاكِ ناپاك زاده، مرا در ميان شمشير و ذلّت مخيّر ساخته، و چه دور است كه او به مقصد خود برسد، و چه دور است از من كه تن به ذلّت بدهم، نه خدا اين را مى پسندد و نه پيامبرش و نه مؤمنان راستين و نه پدران و نياكان پاك و مادران پاك دامن، آرى آنها هرگز اجازه نمى دهند كه تسليم در برابر فرومايگان را بر قربانگاه بزرگواران [و به خون خفتن افتخارآميز] ترجيح دهم».[١٠]
پی نوشت:
[١] . مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ابن شهرآشوب، محمد بن على، ناشر: علامه، قم، ١٣٧٩هـ ق، چاپ اول، ج٤، ص١١٠.
[٢] . همان، ص٦٨.
[٣] . عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى، تهيه و تنظيم: داوودی، سعید - رستم نژاد، مهدی، مدرسه امام على بن ابى طالب عليه السلام، قم، بی تا، چاپ اول، ص٥٢٠-٥٢٢.
[٤] . الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، كنگره شيخ مفيد، قم، ١٤١٣هـ ق، چاپ اول، ج٢، ص ٩٨.
[٥] . همان، ص٧٨-٨١.
[٦] . سوره توبه، آيه ٥٢.
[٧] . سوره منافقون، آيه ٨.
[٨] . الكافی، كلينى، محمد بن يعقوب، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر - آخوندى، محمد، دار الكتب الإسلامية، تهران، ١٤٠٧هـ ق، چاپ چهارم، ج ٥، ص ٦٣، «باب كراهة التعرض لما لا يطيق»، ح٣.
[٩] . الإحتجاج على أهل اللجاج، طبرسى، احمد بن على، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، نشر مرتضى، مشهد، ١٤٠٣هـ ق، چاپ اول، ج٢، ص٣٠٠.
[١٠] . پيام امام امير المومنين عليه السلام، آيت الله العظمی ناصر مكارم شيرازى، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، دار الكتب الاسلاميه، تهران، ١٣٨٦هـ ش، چاپ اول، ج٢، ص٥٧٥-٥٧٩.
احکام شرعی
احکام ویژه نذورات عزاداری
عدم صحت نذر برای دیگری حتی در صورت قبول آن توسط آن فرد
اگر کسی برای دیگری نذر کند که مثلا فرد دوم فلان کار را انجام دهد و فرد مزبور قبول کند که این کار را انجام دهد در اینصورت انجام آن کار بر فرد واجب است؟
نذر جزء ایقاعات است و حتی در صورتی که فرد نذر دیگری را درباره خودش قبول کند باز هم الزام آور نیست.
عدم جواز سپرده گذاری مبالغ نذری
اگر شخصى وصيت كرده كه پولى را براى عزاى امام حسين عليه السلام هزينه كنند اما چون مقدار آن زياد است هزينه كردن آن در يك نوبت از ايام عزادارى حضرت، موجب اسراف مىشود، آيا در اين صورت مىتوان پول را در حساب بانكى قرار داد و طى مدتى اصل و سود آن را صرف اين امر كرد؟
بايد آن را در اماكن مختلف صرف نمود و نمىتوان آن را نگه داشت. بايد توجه داشت عموما نگهدارى اين اموال موجب تلف آنها و ضمان ورثه و وصى مىشود.
لزوم تذکر نسبت به محل مصرف پول نذری
در صورتى که بخواهم قیمت یک رأس گوسفند را یک جا به یک حسینیّه بدهم، آیا باید به آنها بگویم که حتماً با این پول گوسفند بخرند و گوشت آن را جهت مراسم اطعام عزاداران حسینى مصرف کنند؟
آرى لازم است این مطلب را یادآورى کنید.
موارد جواز تغییر نذر
در چه مواردي مي توان شرايط نذر را تغيير داد؟
اوّل: توانايي عمل به نذر را در آن زمان يا آن مکان ندارد، ولي با تغيير آن به زمان و مکان ديگر مي تواند عمل کند، در اين صورت از قبيل تعدد مطلوب است و در نزديک ترين مورد به موارد نذر، آن را مصرف مي کند مانند نذر اطعام روز عاشورا در مسجد خاص، در صورتي که مسجد مزبور را خراب کرده اند؛ بايد در مسجد ديگري اطعام کند.دوم: موضوع نذر در شرايطي طالب نداشته باشد. مانند نذر غذايي خاص در منطقه اي که در آن روز غالباً آن غذا را مي پزند و از اين اطعام استقبال نمي شود، در اين شرايط نيز مي توان نوع غذا را تغيير داد.
مصرف نذوراتی که برای عَلَم نذر شده اند
در بعضى از روستاها مرسوم است که در دهه محرّم عَلَمى درست مى کنند و خانه به خانه مى گردانند و اهل روستا نذوراتى جهت این علم مى دهند، این نذورات متعلّق به چه کسى است؟
متعلّق به مراسم عزادارى سید الشّهدا و هزینه هاى مختلف آن است.
استفاده از گوشت قربانی نذری
استفاده قسمتی از قربانی های متفرقه (نذر یا ...) برای مصارف شخصی چه حکمی دارد؟
اگر نذر مخصوص فقرا بوده نمی تواند از آن بردارد مگر خودش فقیر باشد، اگر نذر مطلق بوده می تواند مقداری برای خود بردارد.
بطلان نذر های سنگین به دلیل عدم رجحان شرعی
بعضى از روى نگرانى يا احساسات در موارد كوچك نذرهاى سنگينى مىكنند و بعد از حلّ مشكل در اداى نذر دچار مشكل مىشوند، آيا در اين صورت نيز بايد نذر ادا شود؟
اگر نذر آن قدر سنگين باشد كه رجحان شرعى نداشته باشد چنين نذرى باطل است مثلاً نذر كرده تمام عمرش را روزه بگيرد يا نذر كرده ١٠ ميليون صلوات بفرستند، در چنين مواردى نذر منعقد نمىشود.
نذر پیاده رفتن به کربلا و از دست دادن توانایی
شخصی نذر کرده پیاده به کربلا برود ولی نذر خود را مقیّد به سال خاصی نکرده است، در سالهای اول بعد از انعقاد نذر که توانائی داشته ولی آن را به تأخیر انداخته و اکنون ناتوان شده است؛ وظیفه اش چیست؟
اگر نذر او مطلق بوده و به سال خاصی نظر نداشته و ناگهان ناتوان شده کفاره ندارد ولی احتیاط آن است که سواره برود.
نحوه ادای نذر خواندن زیارت عاشورا
اگر کسى بخواهد زیارت عاشورا بخواند و به نذر خود در این رابطه عمل کند، آیا با حذف صد لعن و صد سلام و نماز زیارت و دعاى علقمه، نذرش ادا مى شود؟
اگر نذر او مطلق بوده، باید صد لعن و صد سلام را بخواند; ولى دعاى علقمه شرط نیست; ولى اگر نذرش اعم بوده (اعمّ از صد لعن و صد سلام، یا یک لعن و یک سلام) در این صورت، هر دو رقم کافى است.
نذر اهدای خون
آیا نذر اهدای خون صحیح است؟
اشکالی ندارد.
پی نوشت: