طلیعه سخن
خون شهید و شهادت او یک حادثه است، حادثه نیازمند تحلیل است، در این بین تاریخ بشر کمتر حادثه اى را همانند حادثه عاشوراى سال ٦١ هجرى با پیامدهاى گسترده اش به خود دیده و کمتر تاریخ سازانى همچون تاریخ سازان کربلا را به یاد مى آورد.
این حادثه همچون سکّه اى داراى دو روى کاملًا متفاوت و متمایز از یکدیگر است؛ یک روى آن، خیانت، بى وفایى، ناجوانمردى، ستمگرى، پلیدى، قساوت، بى وفایى، بى رحمى و مهمان کشى؛ و روى دیگر آن، وفادارى، جانبازى، جوانمردى، شهامت، ستم ناپذیرى، صبر، تسلیم در برابر قضاى الهى و عبودیّت حق در عالى ترین درجه آن است.
لذا در کربلا یکى، از پاک ترین و خالص ترین سلاله ی آدم بود و دیگرى از خبیث ترین و کثیف ترین اعوان شیطان. یک لشکر شبى را مهلت مى خواست تا در واپسین ساعات زندگى با خداى خود خلوت کند، و با راز و نیاز او خود را آماده لقاء اللَّه در بهترین حالات سازد، و دیگرى مى رفت تا آخرین نمونه هاى انحطاط و پستى و رذالت را در برابر کسى که یادگار بزرگترین پیغمبر خداست به نمایش بگذارد.
اگر چه به حسب ظاهر عواملى چون امتناع امام حسین علیه السلام از بیعت با یزید و یا پاسخ به دعوت کوفیان، در تحقّق این قیام خونین بى تأثیر نیست، ولى در عین حال در کلمات امام علیه السلام، به طور مکرّر از اصلاح امّت و دو فریضه مهمّ امر به معروف و نهى از منکر به عنوان یکى از انگیزه هاى اساسى این نهضت بزرگ یاد شده است.
سکوت در برابر ظالمانى که نه فقط بندگان خدا را به زنجیر ستم گرفتار ساخته اند، بلکه حلال خدا را حرام کرده و حرام او را حلال شمرده اند براى هیچ مسلمانى جایز نیست! چرا که سکوت سبب امضاى اعمال آنان مى شود و امضاى اعمال آنان سبب اتّحاد سرنوشت سکوت کننده، با ظالمان و طاغیان مى گردد. بلکه همه باید فریاد کشند و قیام کنند و کاخ بیدادگران را واژگون کنند و از همه سزاوارتر به این امر، فرزند پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله و امام معصوم علیهم السلام است.
آنجا که آیین خدا به خطر افتد و خطر سلطه شرک و کفر و ظلم و الحاد بر جامعه اسلامى احساس شود، تقدیم جان و مال و مقام والا و پر ارزش و دارای معنا خواهد بود ؛در واقع، صیانت از آیین خدا که راهگشاى همه انسان ها به سوى سعادت جاویدان است به قدرى مهم است که حماسه آفرینی امام حسین علیه السلام و یاران با ایمانش براى نجات آن از سلطه منافقان و دشمنان حق، که هستى خویش را مخلصانه تقدیم کردند در همۀ زمان ها و مکان ها برای همگان معنادار گردد.
زبان، ترجمان عقل و چشم ترجمان عشق است، به یقین قربانگاه عاشورا یک صحنه غم انگیز و گریه خیز بود؛ ولى هرگز نباید کارکردهای حماسى آن را در کنار بیان مظلومیّت آن بزرگواران فراموش کرد؛ زیرا ماه محرّم، ماه حماسه و یادآورى دلاورى ها ، شجاعت ها و ایثارهاى سیّدالشّهدا امام حسین علیه السلام و یاران باوفاى او در کربلاست؛ حماسه ای عظیم که اسلام را زنده نگه داشته است، و هر سال خون تازه اى در عروق اسلام جارى مى سازد.
به هر حال حماسه آفرینی امام حسین علیه السلام و تسلى او در برابر مشکلات، و وعده نصرت و تأیید او در برابر مشکلات ، مجموعه اى است امید بخش؛ سازنده و حیات آفرین براى همه انسان ها و همه رهروان راه حق، زیرا «تلاش آمیخته با امید و آرمان گرایی» جایگزین یک نوع «خمودى و یأس و بدبینى» خواهد شد.
از سوی دیگر نداى «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» کمال طلبی و سعادت خواهی فطری انسان را در لحظه لحظۀ زندگی موجب می شود؛ اگر «شهیدان کربلا» بزرگترین حماسه را در تاریخ بشریّت آفریدند و اسوه و مقتدایى براى همه امّت هاى در بند شدند، تنها با استفاده از یک نصف روز از عمرشان بود. آرى اکسیر عمر به قدرى گران بها است که نعمتى برتر و پربارتر از آن نیست.
آری عاشورا یک جریان تاریخى از مبارزه حق و باطل و عدالت و ظلم است و این مبارزه در همه اعصار و قرون ادامه دارد؛ در مسأله سوگوارى و گریستن بر امام حسین علیه السلام و ابراز تنفر از مخالفان آن ها نیز، تنها شخص امام حسین علیه السلام و شخص یزید مطرح نیست، بلکه بحث از دو مکتب فکرى و عقیدتى و عملى است؛ مکتبى در مسیر توحید، آزادگى، عدالت و حمایت از انسان ها و در مقابل مکتبى وارث میراث جاهلیت، تبعیض، ستم، ناپاکى و تزویر! مکتبى که در طول تاریخ جریان داشته و دارد، آن چه مربوط به آن است پایان گرفتنى نیست.
از این رو حادثه عاشورای امام حسین علیه السلام با گذشت بیش از چهارده قرن سال به سال با عظمت تر و باشکوه تر برگزار می شود، زیرا کسانی که در راه خدا گام برداشتند رنگ زمان و فرسودگی به خود نمی گیرند. از این رو امام حسین علیه السلام شعار «هیهات منا الذله» را سر دادند، شعاری که یک مسئله شخصی نیست بلکه یک هدف مستمرِ انسانی است و شمولیتی عام و در گسترۀ جهانی است و جاودانگی و عزت را به همراه خواهد داشت.
در خاتمه باید گفت عاشورا کلاس درس تقوى و اخلاق است. این مجالس مهد پرورش انسان هاى حق طلب و عدالت گستر و شجاع و یکى از مؤثّرترین پایگاه هاى خودسازى ، تهذیب نفوس و تربیت اخلاق است و اینچین آن حضرت با خون خود اسلام را زنده کرد و پرچم اسلام را در همه جا برافراشت از برکت خون امام حسین علیه السلام همه منافقان رسوا شدند و اگر قیام آن حضرت نبود امروز از اسلام خبری نبود.
پیام ها و بیانیه ها
پیام حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دامت برکاته
به مناسبت انتخابات ریاست جمهوری
بسم الله الرحمن الرحیم
مردم شریف ایران اسلامی بار دیگر در عرصه انجام تکلیف الهی انسانی انتخابات قرار گرفتهاند. بر همه واجدین شرایط لازم است با شرکت پر شور و انتخاب فردی مؤمن، امین و شایستۀ جایگاه مهم ریاست جمهوری اسلامی ایران، وظیفۀ شرعی و اجتماعی خود را در تعیین سرنوشت و آیندۀ جامعه ادا نمایند.
از درگاه خداوند متعال عزّت، اقتدار و سربلندی جمهوری اسلامی و مردم شریف ایران را مسألت دارم.
پیام تسلیت حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دامت برکاته در پی درگذشت
حضرت آیت الله شیخ علی نکونام گلپایگانی رحمه الله علیه
بسم الله الرحمن الرحیم
خبر رحلت استاد متخلق آیت الله شیخ علی نکونام گلپایگانی رحمة الله علیه موجب تأسف و تألم گردید. سالها کوشش و تلاش این عالم ربانی و تربیت هزاران نفر از شاگردان و طلاب از آثار خیر ایشان در حوزه علمیه است که ان شاء الله اجر آن را یوم المعاد خواهند دید.
اینجانب این ضایعه را به شاگردان، ارادتمندان و خصوصاً خانواده محترمشان تسلیت عرض نموده و علو درجات وی و صبر و اجر بازماندگان را از درگاه خداوند متعال مسألت دارم.
اخبار پایگاه
پویش #ایثار_ادامه_دارد / #نذر_خون
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
وَ اللَّهِ لَا یَسْکُنُ دَمِی حَتَّى یَبْعَثَ اللَّهُ الْمَهْدِیَّ
به خدا قسم خون من از جوشش نمیافتد تا اینکه خدای متعال حضرت مهدی علیه السلام را برانگیزاند.
مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج٤، ص: ٨٥
پس از استقبال و شرکت پرشور هموطنان در پویش #ایثار_ادامه_دارد / #نذر_خون در سال های گذشته، پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در نظر دارد با همکاری سازمان انتقال خون و مرکز خدمات حوزه های علمیه جهت دعوت عموم عزاداران حسینی به سنت حسنۀ اهدای خون، این پویش را از ابتدای ماه محرم تا پایان ماه صفر برگزار کند.
از همه عزیزان دعوت می کنیم با پیوستن به این پویش، در سنت حسنۀ اهدای خون شرکت کنند و یاری گر نیازمندان به خون باشند.
ضمنا در سالروز امامت حضرت صاحب الامر علیه السلام (نهم ربیع) به صاحبان تعدادی از تصاویر ارسالی به قید قرعه جوایزی اهدا خواهد شد.
علاقه مندان به شرکت در این پویش می توانند تصاویر اهداء خون خود را از طرق زیر برای ما ارسال نمایید.
پیام رسان ایتا:
@Makaremi
وبگاه اینترنتی:
nazr.makarem.ir
گزارش تصویری
شرکت حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی در انتخابات
مراسم جشن میلاد امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف و مراسم عمامه گذاری
مراسم عزاداری دهه اول محرم ١٤٤٦ با حضور آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله
تصویرسازی
یادداشت
امیر المؤمنین علی علیه السلام و بهبود معیشت مردم
از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی
از جمله اهداف نظام اقتصادى اسلام برقرارى عدالت اجتماعى و بالا آوردن سطح معیشت طبقات ضعیف و ارتقاى آن به سطح معیشت طبقه اکثرى و معمولى جامعه است.
اسلام در عین حال که از یک طرف به تفاوت هاى فکرى و استعدادى و داده هاى درونى و ذاتى افراد، توجّه دارد، و آن را در پیدایش اختلافات مالى و طبقات اقتصادى دخیل می داند و در عین حال براى عامل کار و سعى و تلاش افراد، در جمع آورى ثروت و در نتیجه در بوجود آمدن تفاوت هاى سرمایه اى، تأثیر جدّى قائل است، لیکن با توجّه به هر دو حقیقت، مسئله برخوردارى تمام افراد جامعه از یک زندگى معقول و مناسب شؤون را امرى ممکن میداند.
برخوردارى عموم افراد از رفاه نسبى، یا «توازن در سطح معیشت به نحوی که مال به اندازه اى در دسترس افراد جامعه باشد که امکان معیشت در سطح عمومى را براى آحاد جامعه فراهم سازد»، یکى از مهم ترین اهداف اقتصاد اسلامى است. چنین هدفى در نظام اقتصادى اسلام هدفى آنى و لحظه اى نیست، بلکه هدفى است اساسى که دولت اسلامى از طرق مختلف قانونى باید براى نیل به آن اقدام کند.
همانگونه که ما به هنگام بیمارى و تهدید به مرگِ جسمانى به دنبال طبیب و درمان به هر سو می رویم، به هنگامى که فقر دامان فرد یا جامعه را می گیرد نیز باید براى نجات از آن تلاش و کوشش کنیم. زیرا در کلام امیر مومنان علی علیه السلام فقیرى که با فقر دست و پنجه نرم می کند گویى پیوسته در حال جان دادن است: «اَلْفَقْرُ الْمَوْتُ الْأَکبَرُ؛ فقر مرگ بزرگتر است». در این میان حاکم اسلامی باید براى ارتقاء سطح معیشت مردم و حفظ شؤون اجتماعى آنان تلاش کند.
دربارۀ معاش
امام علی علیه السلام در بخشی از خطبه ١٨٢ نهج البلاغه می فرماید: «أُوصِیکمْ عِبادَ اللَّهِ بِتَقْوَی اللَّهِ الَّذِی ضَرَبَ الْأَمْثالَ و وَقَّتَ لَکمُ الْآجالَ وَ أَلْبَسَکمُ الرِّیاشَ و أَرْفَغَ لَکمُ الْمَعاش؛ اى بندگان خدا شما را به تقوا و پرهیزگارى در برابر خداوند سفارش می کنم، همان خدایى که لباس هاى فاخر به شما پوشانید و وسایل زندگى را به فراوانى در اختیار شما قرار داد».
در واقع امام علیه السلام به دو نعمت بزرگ اشاره می کند که سرچشمه نعمت هاى فراوان دیگرى است. نعمت اول انواع لباس هاست که هم بدن را از سرما و گرما و انواع آسیب ها حفظ می کند و هم به انسان وقار، شخصیت، احترام و ارزش می بخشد و او را از حیوانات جدا می سازد.
نعمت دیگر معاش است، یعنى انواع روزی هایى که انسان در زندگى به آن محتاج است.
با توجه به اینکه معاش از ریشه معیشت به معناى زندگى است، مفهوم وسیعى دارد که غذا و آب و هوا و مسکن و دارو و درمان را شامل می شود و کلیه مواهب حیات را در بر می گیرد و اینکه بعضى تصوّر کرده اند مفهوم آن محدود به آب و غذاست صحیح بهنظر نمی رسد. گرچه این مفهوم عام، انواع لباس هاى فاخر را نیز شامل می شود، ولى ممکن است ذکر آن به خصوص به جهت اهمیت فوق العاده اى که در زندگى انسان دارد، باشد.
برای معیشت
امیرمؤمنان على علیه السلام در توجیه پذیرش حکومت از جانب خویش یکى از عوامل را ظلم ستیزى در برابر گرسنگى مظلومان و شکم بارگى ظالمان می داند و می فرماید: «امَا وَالَّذى فَلَقَ الحَبَّةَ وَ بَرَأَ النّسَمَةَ لَوْ لا حُضُورُ الحاضِرِ وَ قیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ ما اخَذَ اللَّهُ عَلَى العُلَماءِ الّایقَارُّوا عَلى کظَّةِ ظَالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیتُ حَبْلَها عَلى غَارِبِها وَ لَسَقَیتُ آخِرَها بِکأسِ اوَّلِها؛ آگاه باشید! به خدا سوگند، خدایى که دانه را شکافت، و انسان را آفرید، اگر نه این بود که جمعیت بسیارى گرداگردم را گرفته و به یاریم قیام کرده اند و از این جهت، حجت تمام شده است، اگر نبود عهد و مسئولیتى که خداوند از علماء و دانشمندان (هر جامعه) گرفته که در برابر شکم خوارى ستمگران و گرسنگى ستمدیدگان سکوت نکنند، من مهار شتر خلافت را رها میساختم و از آن صرف نظر می نمودم و آخر آن را با جام آغازش سیراب می کردم».
ریشۀ مشکلات معیشتی
یکى از عوامل مؤثر در ایجاد فقر و یا بقاء آن، انباشته شدن ثروت ها، نزد عدّه اى ثروت اندوز است، آنهایى که درد فقر را در بدن احساس نکرده و مضمضه گرسنگى را در دهان خود نیازموده اند، باید دانست سرمایه هاى موجود در جهان نامحدود نیست، بلکه محدود است، و استفاده بی حدّ، اسراف ها، تبذیرها و انباشتن ثروت ها، موجب اختلال در گوشه اى از نظام جهان می گردد، و هیچ فقیرى فقیر نخواهد شد، مگر اینکه مقدار و سهمیه اى که باید به او برسد ثروتمندى بالا کشیده، و از آن بهره برگرفته است، و به قول مولى على علیه السلام: «ما مُنعَ فقیرٌ الّا بما مُتّعَ به غَنىٌ؛ هیچ فقیرى از معاش خود محروم نمانده است، مگر اینکه یک غنى و توانگرى از حق مالى او بهره مند گشته است».
امام علیه السلام در فرازی دیگر به وضع مادى مردم در دنیا می پردازد و می فرماید: «فَقَسَمَ بَینَهُمْ مَعَایشَهُمْ، و وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْیا مَوَاضِعَهُم؛ خدا بعد از آفرینش خلق، روزى و معیشت آنان را در میان آنان تقسیم کرد و هریک را در جایگاه دنیوی اش جاى داد».
این نکته قابل توجه است که اگر گروهى در دنیاى امروز بر اثر گرسنگى جان می دهند، نه به علت کمبودهاست، بلکه به سبب ظلم و ستم گروهى خودخواه و سودجو و انحصارطلب است. حتى در سخت ترین سال هاى قحطى اگر تقسیم عادلانه اى در ارزاق شود، کسى گرسنه نمی ماند.
میراث شوم
امام علیه السلام در دوران حکومتش با میراث شوم حکومت هاى خودکامه رو به رو بود، آن حضرت وضع ناهنجار زمان خود چنین می گوید: «اِضْرِبْ بِطَرْفِک حَیثُ شِئْتَ مِنَ النَّاسِ، فَهَلْ تُبْصِرُ إِلَّا فَقِیراً یکابِدُ فَقْراً، أَوْ غَنِیاً بَدَّلَ نِعْمَةَ اللَّهِ کفْراً، أَوْ بَخِیلًا اتَّخَذَ الْبُخْلَ بِحَقِّ اللَّهِ وَفْراً، أَوْ مُتَمَرِّداً کأَنَّ بِأُذُنِهِ عَنْ سَمْعِ الْمَوَاعِظِ وَقْراً؛ به هر سو که می خواهى نگاه کن! آیا جز فقیرى که با فقر، دست به گریبان است، یا به ثروتمندى که نعمت خدا را به کفران مبدّل ساخته، یا بخیلى که بخل را در اداى حقوق الهى سبب فزونى ثروت شمرده، یا گردنکشى که گویی گوش او از شنیدن اندرزها کر است شخص دیگرى را می بینى؟!»
امام علیه السلام در این تعبیرهاى گویا و زیبا، انگشت روى چهار گروه محروم یا منحرف که اساس فساد و ویرانى جامعه را تشکیل میدهند می گذارد: نخست «فقیرانى» که در چنگال فقر گرفتارند، فقرى که «کاد أن یکون کفرا» (گاه انسان را به کفر میکشاند) و «اغنیایى» که چنان در ناز و نعمت و لذّت و شهوت، فرو رفته اند که همه چیز را به فراموشى سپرده و غرق کفران شده اند و «بخیلانى» که چنین می پندارند بخل سبب فزونى ثروت و سرمایه است و «گردنکشان» مست و مغرورى که گوششان بدهکار سخن حق نیست.
تعبیر زیباى امام علیه السلام که می گوید: به هر سو می خواهى نگاه کن، غیر از این گروه ها شخص دیگرى را نمی یابى، دلیل بر این است که فقر و فساد آن چنان فراگیر شده بود که در همه جا آثارش نمایان بود.
برخورد با دزدان بیت المال
نه تأثیر اجراى عدالت اجتماعى در آرامش و سلامت جامعه بر کسى پنهان است و نه عدل امیرمؤمنان على علیه السلام. در حدیثی از امام امیر المؤمنین علیه السلام می خوانیم: «الْعَدْلُ أَسَاسٌ بِهِ قِوَامُ الْعَالَمِ؛ عدل شالوده اى است که قوام جهان بر آن بنا شده است!» و در تعبیر زیبا و پر معناى دیگرى از همان حضرت آمده است: «مَا عُمِّرَتِ الْبُلْدَانُ بِمِثْلِ الْعَدْلِ؛ شهرها و کشورها آباد نمی شوند مگر به عدالت!».
لذا امیر مومنان علیه السلام از لحظه نخست حکومتش با صراحت از لزوم اجراى عدالت اجتماعى سخن می گفت و حتّى در یک سخن تکان دهنده هنگامى که عطایایى را که عثمان بی حساب و کتاب از بیت المال به اقوام و بستگانش داده بود، به بیت المال باز گردانید فرمود: «وَاللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ وَ مُلِک بِهِ الْاماءُ لَرَدَدْتُهُ، فَانَّ فِى الْعَدْلِ سَعَةً، وَ مَنْ ضاقَ عَلَیهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیهِ اضْیقُ؛ به خدا سوگند اگر آنها را بیهوده از بیت المال مسلمین به این و آن بخشیده شده بیابم، به بیت المال باز می گردانم، هر چند مهر و کابین زنان شده باشد، و یا کنیزانى را با آن در اختیار گرفته باشند، چرا که عدالت سبب گشایش و پیشرفت جامعه است، و آن کس که عدالت بر او گران آید تحمل جور، بر او گران تر است».
این مسئله مورد اتفاق همه مورّخان است که عثمان خلیفه سوم، حاتم بخشی هاى عجیبى از بیت المال کرد و مبالغ فوق العاده اى از آن را در میان اطرافیان و بستگان و دوستان خود تقسیم نمود و بر خلافت سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و حتّى بر خلاف روش دو خلیفه پیشین تبعیض هاى ناروایى در بیت المال مقرّر داشت و همان بود که سبب قیام عمومى بر ضدّ او گردید و به قتل او انجامید.
قابل توجّه این که به گفته «کلبى» - مورخ و مفسّر معروف - طبق نقل «ابن ابى الحدید»، على علیه السلام بعد از ایراد این خطبه دستور داد تمام سلاح هایى که در خانه عثمان براى تهاجم بر مسلمین گرد آورى شده بود از آنجا بیرون آورند و همچنین سایر اموال بیت المال را، ولى دستور فرمود متعرّض اموال شخصى او - که از طریق مشروع حاصل شده بود - نشوند و نیز فرمان داد تمام اموالى که عثمان به عنوان جایزه و بدون استحقاق به افراد داده بود به بیت المال باز گردانده شود.
توزیع عادلانه ثروت
عدالت اجتماعى در بُعد اقتصادى از نظر اسلام از طریق جلوگیرى از انباشته شدن فوق العاده ثروت در دست توانگران قابل دستیابى است.
از این رو، نظام توزیع ثروت و درآمد در اسلام به گونه اى شکل گرفته که در صورت اجراى آن، نیازهاى اساسى و حیاتى هر فرد به غذا، پوشاک، مسکن، آموزش و بهداشت تأمین می گردد.
اهمیت این امور تا بدانجا است که در نگاه دین، حتى براى اداى دَین، نمی توان کسى را از داشتن مسکن یا غذا محروم کرد.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «لَا تُبَاعُ الدَّارُ ... فِی الدَّینِ، وَ ذلِک أَ نَّهُ لَابُدَّ لِلرَّجُلِ مِنْ ظِلٍّ یسْکنُهُ ...؛ خانه مسکونى و ... را به سبب بدهکارى شخص نمی توان فروخت، زیرا براى هر کس داشتن مسکن و ... از ضروریات است».
اسلام تأمین این نیاز ضرورى را بر دولت اسلامى به عنوان مسئولیت و تعهد واجب کرده است، بر این اساس که بسیارى از برنامه ها و سیاستگذاری هاى اقتصادى اسلام، مانند خمس، زکات، انفاق هاى واجب، وقف، هبه و غیره که در فرهنگ دین قرار دارد و تعالیمى چون ایثار، انصاف، دگردوستى، مواسات و ... ساز و کارهاى توزیعى ثروت هستند که اسلام جهت رسیدن به عدالت اقتصادى اجتماعى و کاهش فاصله فقر و ثروت، طراحى کرده است.
بر همین اساس بر حکومت دینى است که با هزینه کردن از بیت المال، اقدامات لازم و مؤثر در این ارتباط را بنماید و زیربال همه کسانى را که از سطح معمول و عمومى جامعه عقب افتاده اند بگیرد و آبرو و شخصیت شان را حفظ کند.
لذا حضرت علی علیه السلام وقتی به سراغ حق امت که مربوط به مسائل اقتصادى است می رود می فرماید: «وَ تَوْفِیرُ فَیئِکمْ عَلَیکمْ؛ و اینکه بیت المال شما را، در راه شما به طور کامل به کار گیرم».
فیء در جمله بالا، در کلام امام علیه السلام اشاره به تمام اموال بیت المال است و تعبیر به «تَوْفِیرُ فَیئِکمْ» با توجه به این که «توفیر» از مادّه «وفر» به معناى «مال بسیار» و «توفیر» به معناى «اداى آن» است، اشاره به این است که وظیفه حاکم، این است که اموال عمومى را، به طور کامل در اختیار نیازمندان و تمام صاحبان حق قرار دهد و به طور کلى به امور اقتصادى و معیشت مردم سامان بخشد.
تأمین معیشت محرومان
عدالت اجتماعى در بُعد اقتصادى از نظر اسلام از طریق تأمین زندگى متوسط و قابل قبول اجتماعى براى نیازمندان قابل دستیابى است. لذا در فرهنگ حکومت اسلامى به «قشرهاى محروم جامعه» اهمیت فوق العاده ای داده شده است.
در فرمان مالک اشتر، امام علیه السلام به سراغ آسیب پذیر ترین قشر جامعه می رود و درباره آنها تأکید زیادى دارد به همین دلیل آن را با «اللَّه اللَّه» آغاز می کند می فرماید: «ثُمَّ اللَّهَ اللَّهَ فِی الطَّبَقَةِ السُّفْلَى مِنَ الَّذِینَ لَاحِیلَةَ لَهُم؛ سپس خدا را خدا را درباره طبقه پایین اجتماع، همانها که راه چاره اى ندارند».
سپس امام آنها را به شکل مشروح تر به عنوان ذکر تفصیل بعد از اجمال بیان کرده می فرماید: «مِنَ الْمَسَاکینِ وَ الْمُحْتَاجِینَ وَ أَهْلِ الْبُؤْسَی وَ الزَّمْنَی؛ آنها مستمندان و نیازمندان و تهی دستان و از کار افتادگان هستند».
گروه اوّل، یعنى مساکین کسانى هستند که از شدت فقر گویى به زمین چسبیده اند و توان برخاستن ندارند و گروه دوم، یعنى محتاجان، نیازمندانى که در حد مسکین نیستند، ولى از نظر زندگى و معیشت گرفتارند و گروه سوم یعنى اهل بؤس به فقیرانى گفته می شود که فقرشان از همه بیشتر است.
و گروه چهارم «زَمْنَى» به کسانى گفته می شود که بر اثر بیمارى از کار افتاده اند و به این ترتیب امام تمام افرادى را که گرفتار فقر و تنگدستى هستند با توجّه به سلسله مراتب آنها مورد توجّه دقیق قرار داده است. گویا امام با این تقسیم بندى می خواهد اولویت ها را براى مالک در مورد کمک کردن به نیازمندان گوشزد کند تا آنها که بیشتر با فقر دست به گریبانند بیشتر مورد توجّه واقع شوند.
امام در بخش دیگر این فرمان می فرماید: «بخشى از بیت المال مسلمین و قسمتى از غلات خالصهجات اسلامى را در هر شهر به آنها (قشر محرومِ جامعه اسلامی) اختصاص ده، زیرا آنها که دورند به مقدار کسانى که نزدیک اند سهم دارند و تو مأمورى که حق همه آنها را رعایت کنى؛ وَاجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَیتِ مَالِک، وَقِسْماً مِنْ غَلَّاتِ صَوَافِی الْإِسْلَامِ فِی کلِّ بَلَدٍ، فَإِنَّ لِلْأَقْصَى مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذِی لِلْأَدْنَى، وَکلٌّ قَدِ اسْتُرْعِیتَ حَقَّهُ».
امام علیه السلام در اینجا به دو نکته اشاره می کند:
نخست اینکه بخشى از بیت المال و بخشى از درآمد اراضى خراجیه (زمین هایى که در فتوحات اسلامى به دست لشکر اسلام افتاده) باید به مساکین و نیازمندان و از کار افتادگان اختصاص یابد. گرچه در دنیاى امروز در بودجه کشورهاى مختلف چنین پیش بینی هایى شده است، ولى به گفته مرحوم مَغنیه در شرح نهج البلاغه، در هزار و سیصد سال قبل دولتى را سراغ نداریم که مقید باشد سهمى از خزانه دولت را به نیازمندان و محرومان اختصاص دهد و این یکى از نشانه هاى عظمت اسلام است.
دیگر اینکه بر خلاف آنچه در مورد بخشى از بیت المال معمول بوده که میان حاضران تقسیم می شده، امام علیه السلام تأکید می فرماید که بخش مربوط به محرومان همه نیازمندان را شامل می شود چه آنها که در مرکز حکومت اسلامى می زیستند و چه آنها که در دورترین نقاط زندگى می کردند، زیرا اراضى خراجیه تقریبا در تمام مناطق بود و می بایست از درآمد آن، بخشى صرف رفع نیازمندى این نیازمندان شود و به این ترتیب باید تمام مسلمانان نیازمند در سراسر کشور اسلامى زیر پوشش این کمک بیت المال باشند.
اضافه بر این نباید فراموش کرد که بسیارى از این گروه ها روزگارى در خدمت جامعه بوده اند و گاه بهترین خدمات را ارائه داده اند، لذا نهایت بی انصافى است که در روز توانایى خدمت کنند و در روز ناتوانى محروم گردند، و این سخن یاد آور حدیث معروفى است که از مولا على علیه السلام نقل شده و در آن آمده است: «مَرَّ شَیخٌ مَکفُوفٌ کبِیرٌ یسْأَلُ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع) مَا هَذَا فَقَالُوا یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ نَصْرَانِی قَالَ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع) اسْتَعْمَلْتُمُوهُ حَتَّى إِذَا کبِرَ وَ عَجَزَ مَنَعْتُمُوهُ أَنْفِقُوا عَلَیهِ مِنْ بَیتِ الْمَالِ؛ پیرمرد نابیناى ناتوانى در حال عبور بود که از مردم درخواست کمک می کرد، حضرت فرمود: او کیست عرض کردند: مردى است نصرانى.
فرمود: در آن روز که قوى و توانا بود از وجود او استفاده کردید، اما امروز که پیر و ناتوان شده رهایش ساختید؟ باید از بیت المال مسلمین او را اداره کنید».
این اصرار و تأکید فراوان و بى نظیر امیرمؤمنان على علیه السلام درباره این گروه، بارزترین نشانه عدالت اجتماعى اسلام و حفظ حقوق انسان ها مخصوصاً قشرهاى ضعیف است، و عمل خود آن حضرت در دوران حکومتش گواه روشنى بر این مدّعاست. از این مهم تر اینکه تأمین نیازهاى حیاتى افراد جامعه توسط دولت اسلامى، تنها به افراد مسلمان اختصاص ندارد، بلکه اهل ذمه و هر کس را که در پناه دولت اسلامى زندگى می کند نیز شامل می شود.
مساوات در تقسیم بیت المال
دولت اسلامى در نگاه دین موظف است برای برقرار ساختن امنیت شغلى و تأمین حقوق همگان و سامان بخشیدن امور مادى مردم «وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا» امکانات عمومى را که به همه مردم تعلق دارد، به گونه اى در اختیار آحاد مردم قرار دهد که فرصت هاى رشد و ترقى براى همگان فراهم گردد.
لذا امام امیر مؤمنان علیه السلام اصرار داشته اند بیت المال مسلمین همواره به طور مساوى در میان مسلمین تقسیم گردد و هیچ گونه امتیازى شریف بر وضیع و شخصیت هاى سیاسى و اجتماعى و حتى سابقین در اسلام و حتى نیازمندان بر غیر آنها نداشته باشند.
امیرمؤمنان على علیه السلام در بیانى می فرماید: «وَ أَعْطَیتُ کمَا کانَ رَسُولُ اللَّهِ یعْطِی بِالسَّوِیةِ، وَ لَمْ أَجْعَلْهَا دُولَةً بَینَ الْأَغْنِیاءِ؛ من بیتالمال را همانند پیامبر صلى الله علیه و آله به طور برابر تقسیم می کنم و آن را ویژه ثروتمندان نمی سازم».
در عصر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه وآله وسلّم نیز وضع به همین گونه بود و ظاهرا در عصر خلیفه اوّل همان روش ادامه یافت تا اینکه نوبت به «عمر» رسید او تفاوت ها و تبعیض ها را بنیان نهاد و ملاحظات سیاسى و اجتماعى را در تقسیم بیت المال دخالت داد.
هنگامى که نوبت «عثمان» شد تبعیض ها به اوج خود رسید در آن زمان اقوام و خویشاوندان «عثمان» بر همه برترى داشتند و قسمت عمده بیت المال در میان آن ها تقسیم می شد.
تنها ایرادى که دشمنان بر حضرت می گرفتند، همین بود. که او عدالت را فداى مصلحت شخصى و حکومتش نمی کند و افراد دنیا پرست خود خواه را که همیشه عادت به تبعیض هاى ناروا کرده اند، از خود می راند.
در این زمینه حکایات و احادیث زیادى نقل شده، از جمله این که در کتاب روضه کافى آمده است که امام علیه السلام روزى عطایاى بیت المال (خراج و مانند آن) را تقسیم می کرد، مرد سرشناسى از انصار پیش آمد و امام علیه السلام سه دینار به او داد و بعد از او غلام سیاهى آمد، امام علیه السلام به او هم سه دینار داد.
مرد انصارى عرض کرد: «اى امیر مؤمنان! این غلام من بود که دیروز آزادش کردم، تو او را با من یکسان قرار میدهى»؟!
امام علیه السلام فرمود: «من در کتاب خدا نظر کردم، هیچ برتری اى براى فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق ندیدم.
«إِنَ آدَمَ لَمْ یلِدْ عَبْداً وَ لَا أَمَةً وَ إِنَّ النَّاسَ کلَّهُمْ أَحْرَارٌ؛ از آدم غلام و کنیزى متولّد نشد، همه مردم آزادند ».
و براى تأکید بیشتر می افزاید: «لَوْ کانَ الْمَالُ لِی لَسَوَّیتُ بَینَهُمْ، فَکیفَ وَإِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ!؛ اگر این اموال از خودم بود به یقین در میان آن ها به طور مساوى تقسیم می کردم، تا چه رسد به این که این اموال، اموال خدا است ».
کاهش مالیات تولید
ناگفته پیداست که افزایش تولید و تخفیف فشار تورم، کار یک شبه نیست، بلکه برنامه هاى درازمدتى می طلبد که با اقداماتى چون: حمایت از بخش تولیدى با پرداخت یارانه مستقیم، اعلان تخفیف و بخشودگى مالیات در این بخش، اعطاى وام و اعتبارات بلند مدت با هزینه پایین، ایجاد انگیزه لازم جهت سرمایهگذارى در بخش خصوصى و ... قابل دست رسى است.
امیرمؤمنان على علیه السلام نیز در عهدنامه خود به مالک اشتر سفارش می کند که جهت تشویق بخش خصوصى براى تولید، مالیات کمترى از کشاورزان دریافت کند. آن حضرت این کار را جهت رشد و تأمین منافع عمومى مؤثرتر دانسته، می فرماید: «وَ لَایثْقُلَنَ عَلَیک شَیءٌ خَفَّفْتَ بِهِ الْمَؤُونَةَ عَنْهُمْ، فَإِنَّهُ ذُخْرٌ یعُودُونَ بِهِ عَلَیک فِی عِمَارَةِ بِلَادِک، وَ تَزْیینِ وِلَایتِک؛ هرگز این تخفیف در گرفتن مالیات، بر تو گران نیاید، زیرا آن ذخیره اى است که سرانجام آن را در عمران و آبادى کشورت به کار می بندند و موجب آبادانىِ سرزمین هاى تو و زینت حکومت تو خواهد بود».
عمران و آبادانی
اسلام می خواهد با توسعه و رشد اقتصادى بستر آبادانى بیشتر زمین یعنى بستر توسعه کشاورزى، صنعت، بازرگانى و هر آنچه تأمین کننده رفاه زندگى - از قبیل آب، برق، محیط زیست - است را فراهم کند تا از طریق دستیابى به این اهداف به دیگر اهداف مادّى و معنوى نایل آید. با این بیان عمران، در عین حال که از اهداف است از اصول راهبردى نیز می باشد چنانکه توسعه و رشد اقتصادى نیز در عین حال که از اهداف است اصلى از اصول راهبردى به حساب می آید.
نکته عقلى و عقلایى دیگر در این رابطه بیان لطیفى است که در نامه امیرمؤمنان علیه السلام به مالک اشتر به آن اشاره شده است و آن اینکه از منابع و پشتوانه هاى اصلى نظام اقتصادى خراج و مالیات است و چنین منبعى بدون آبادانى زمین بدست نمی آید، می فرماید: «وَلْیکنْ نَظَرُک فِی عِمَارَةِ الْأَرْضِ أَبْلَغَ مِنْ نَظَرِک فِی اسْتِجْلَابِ الْخَرَاجِ، لِأَنَّ ذَلِک لَایدْرَک إِلَّا بِالْعِمَارَة؛ باید توجّه تو در عمران و آبادانى زمین بیش از توجّهت در جمع آورى خراج باشد زیرا خراج جز با آبادانى بدست نمی آید».
در کلامى از امیرمؤمنان، معیار برترى و فضیلت یک حکمران، آبادانى شهرها دانسته شده: «فَضِیلَةُ السُّلطانِ عِمارَةُ البُلدانِ». لذا وقتى به آن حضرت گزارش می دهند که در قلمرو حکومتی اش بعضى از اهل ذمه شکایتى در ارتباط با آبادانى بعضى از نهرها دارند در نامه اى خطاب به قرظة بن کعب انصاری فرماندار منطقه می نویسد: «مردانى از اهل ذمه در قلمرو حکومتی ات گزارش داده اند که نهرى در سرزمین آنان از بین رفته و نابود شده است در حالى که آنان داراى حقّ آبادانى بر مسلمانان هستند. در این باره تو و آنان بنگرید و نهر را آباد کرده، سامان دهید: «فانْظُر أنتَ و هُم، ثُمَّ اعمُر و أصلِحْ النَّهرَ». و در پایان می نویسد: «فلَعَمرِی لأن یعمُروا أحبُّ إلینا مِن أن یخرُجُوا وأنْ یعجَزُوا أو یقَصِّروا فی واجِبٍ مِن صَلاحِ البلادِ؛ به جانم سوگند که آباد کردن آنان براى ما دلپذیرتر است از آنکه بیرون یا تهى دست شوند و یا از وظیفه اى در رابطه با صلاح و مصلحت شهرها کوتاهى کنند».
امام براى حکومتى که در بند عمران و آبادى نیست و تنها به فکر جمع آورى خراج است سه نتیجه شوم ذکر می فرماید: «نخست ویران شدن این زمین ها، دیگر اینکه مردم به هلاکت سوق داده می شوند، زیرا فقر دامان آنها را می گیرد، سومین نتیجه نیز از همین جا حاصل می شود، زیرا فقر عمومى سبب عدم همکارى توده هاى مردم بلکه شورش آن ها بر ضد حکومت می گردد آن هم حکومتى که دستش خالى است و در آمدى ندارد. چنین حکومتى چند صباحى بیشتر نمی تواند خود را نگه دارد».
ارتقای معیشت کارگزاران
امام علیه السلام دستورى درباره کارگزاران حکومت می دهد و مسئولیت زمامدار را چنین بیان می دارد: می فرماید: «ثُمَّ أَسْبِغْ عَلَیهِمُ الْأَرْزَاقَ؛ آنگاه روزى آنها را فراوان کن ».
جالب اینکه امام این فرمان را هم در مورد قضات بیان فرموده و هم فرماندهان لشکر و هم کارگزاران کشور اسلام. دستور می دهد آنها را سیر کن، چرا که شکم گرسنه به اصطلاح ایمان ندارد. شایان دقت است که امام سه دلیل براى این مطلب ذکر فرموده است:
دلیل اوّل اصلاح خویشتن است، زیرا انسان نیازمند نمی تواند به اصلاح اخلاق خود بپردازد و غالباً حالت پرخاشگرى در برابر ارباب رجوع پیدا می کند، ولى اگر زندگى او در حد معقول اداره شود آرامش لازم را می یابد.
دلیل دوم اینکه شخص هنگامى که مستغنى شد کمتر گِرد خیانت می گردد و در حفظ آنچه به او سپرده اند امانت را رعایت می کند.
دلیل سوم اینکه اگر در امانت خیانتى کنند یا بر خلاف فرمان رفتار نمایند مجرم بودن آنها به آسانى اثبات می شود، زیرا مستغنى بودند و حتى دلیل ظاهری بر خیانت در دست نداشتند.
ساده زیستی زمامداران
امام علیه السلام به وظیفه سنگین زمامداران و حاکمان کشورهاى اسلامى اشاره می کند که آنها نباید به سراغ غذاهاى لذیذ و لباس هاى فاخر بروند در حالى که می دانند یا احتمال می دهند در گوشه و کنار، افرادى گرسنه و برهنه هستند.
در نامه معروف امام علیه السلام به «عثمان بن حنیف انصارى» (نامه ٤٥) نیز همین معنا با تعبیر جامع دیگرى آمده است، آنجا که می فرماید: «هَیهَاتَ أَنْ یغْلِبَنِی هَوَای وَ یقُودَنِی جَشَعِی إِلَى تَخَیرِ الأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوِ الْیمَامَةِ مَنْ لاطَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ وَ لاعَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَوْ أَبِیتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَى وَ أَکبَادٌ حَرَّى؛ هیهات که هواى نفس بر من چیره شود و حرص و طمع مرا وادار به انتخاب طعام هاى لذیذ نماید، در حالى که شاید در سرزمین حجاز یا یمامه - یکى از مناطق شرقى عربستان - کسى باشد که حتى امید براى به دست آوردن یک قرص نان نداشته و هرگز شکمى سیر به خود ندیده باشد، آیا من با شکمى سیر بخوابم در حالى که در اطراف من شکم هاى گرسنه و جگرهاى تشنه باشد».
سخن آخر: (کوفه مرفه و آباد، افتخار بزرگ امام علی علیه السلام)
على علیه السلام با آن زهد و تقواى بی نظیر به این مسئله افتخار می کند که در دوران حکومت او تمام مردم کوفه از زندگانى مطلوب و قابل قبولى برخوردار بودند، می فرماید: «ما أَصبَحَ بِالکوفَةِ أَحَدٌ إلّاناعِماً، إِنَّ أَدناهُم مَنزِلَةً لَیأکلُ البُّرَ وَ یجلِسُ فِی الظِّلِّ وَ یشرَبُ مِن ماءِ الفُرات؛ هیچ فردى در کوفه زندگى نمی کند مگر اینکه از نعمت و رفاه نسبى برخوردار است تمام مردم کوفه داراى زندگى مرفهى هستند، پایین ترین طبقه مردم آن، از نان گندم می خورند و داراى سرپناه هستند و از آب گوارا (فرات) مینوشند».
از سخنان دیگر امام علیه السلام استفاده می شود که این مسئله اختصاص به کوفه نداشته، بلکه این دستور، افرادى را که در مناطق دیگر زندگى می کردند نیز فرا گرفته است، چنانکه آن حضرت در عهدنامه مالک اشتر به مالک می گوید: «ثُمَ اللَّهَ اللَّهَ فی الطَّبَقَةِ السُّفْلى مِنَ الَّذینَ لا حِیلَةَ لَهُمْ مِنَ المَساکینِ وَ الْمُحْتاجِینَ وَ اهْلِ الْبُؤْسَى وَ الزَّمْنی... وَاجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَیتِ مالِک، وَ قِسْماً مِنْ غَلّاتِ صَوافی الإِسْلامِ فِی کلِّ بَلَد؛ خدا را خدا را ، در مورد طبقه ضعیف، آنها که راه چاره اى ندارند، یعنى مستمندان و نیازمندان و تهیدستان و از کار افتادگان ... و قسمتى از بیتالمال و قسمتى از غلّات خالصه اسلامى را در هر محل به آنها اختصاص ده».
آری در زمان حکومت کوتاه آن حضرت بر کوفه، با وجود جنگ ها و درگیری هاى پیاپى، همه طبقات مردم از زندگى آبرومندانه برخوردار شدند.
منابع:
١. پیام امام امیر المومنین علیه السلام
٢. دائرة المعارف فقه مقارن
مقاله
اندیشه اجتماعی در معارف اهل بیت(علیهم السلام)
چکیده:
هدف اسلام هدایت انسان است و در این مسیر هم به بعد فردی انسان یعنی رابطه انسان با خود، با خداوند و با طبیعت. و هم به بعد اجتماعی او یعنی رابطه انسان با دیگران و سازمان های اجتماعی، توجه دارد؛ زیرا انسان در هر دو بعد قویاً و همواره محتاج هدایت و راهبری است. افزون بر این که بعد اجتماعی زندگی انسان به دلیل حضور و دخالت عناصر و متغیرهای مختلف، بسی پیچیده تر و چالشی تر و همواره کانون تلاقی انواع تضادها، تزاحم ها، تعارضات، کشمکش ها و بحران هاست. آری هدایت اسلامی، شامل تربیت است و سیاست. تربیت، از ساختن و به ثمر رساندن فرد آغاز می شود به منظور ساختن و به ثمر رساندن جامعه و سیاست، از ساختن و به ثمر رساندن جامعه آغاز می شود، به منظور ساختن و به ثمر رساندن فرد؛ بنابراین، تربیت و سیاست، دو واقعیت توأمان اند و دو روی یک سکه...
دکتر سید حسین شرف الدین؛ دانشیار و عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)
مقدمه
اسلام به عنوان آخرین و کامل ترین دین الهی به اعتبار جامعیت و اتمام و اکمال ظرفیت ها و توانمندی های هدایتی، همه ساحت های زیستی و عرصه های حیات انسان، اعم از دنیوی و اخروی، مادی و غیرمادی، فردی و اجتماعی، گذرا و بنیادین و ثابت و متغیر را هرچند به صورت کلی و در چارچوب قواعد عام، پوشش داده، در سپهر راهبری خویش جای داده است.
به بیان شهید مطهری: «اسلام یک دین اجتماعى است. اسلام، هم دین است هم دنیا، هم آخرت است هم زندگى، هم مقررات معنوى و الهى و روحى دارد و هم مقررات اجتماعى. در جمیع شئون زندگى بشر مقررات دارد و ایدئولوژى اسلام همه چیز دارد؛ قانون اقتصادى دارد، قانون سیاسی دارد، قانون اجتماعى دارد، قانون قضایى دارد، فرهنگ دارد، اخلاق دارد، خداشناسى دارد. اسلام به حکم این که یک دین اجتماعى است... و به حکم این که محتواى اجتماعى دارد و مى خواهد همیشه به صورت یک واحد اجتماعى زندگى کند و...».(1)
استاد مصباح یزدی در بیان گستره دین می نویسد: «قلمرو دین شامل همه امور زندگی انسان، اعم از مسائل فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، دنیوی و اخروی می شود و همه این مسائل با نگاهی خاص در قلمرو دین قرار می گیرد. اگر نسبت میان شناخت ها و رفتارها باسعادت و کمال انسانی لحاظ گردد، در حوزه دین قدم گذاشته ایم، خواه این مسائل به امور دنیوی مربوط باشد و خواه مستقیماً امور اخروی را موضوع کنکاش قرار دهد...».(2)
به بیان دیگر، هدف دین از جمله اسلام هدایت انسان است و در این مسیر هم به بعد فردی انسان (رابطه انسان با خود، با خداوند، با طبیعت) و هم به بعد اجتماعی او (رابطه انسان با دیگران و سازمان های اجتماعی) توجه دارد؛ زیرا انسان در هر دو بعد قویاً و همواره محتاج هدایت و راهبری است. افزون بر این که بعد اجتماعی زندگی انسان به دلیل حضور و دخالت عناصر و متغیرهای مختلف، بسی پیچیده تر و چالشی تر و همواره کانون تلاقی انواع تضادها، تزاحم ها، تعارضات، کشمکش ها و بحران هاست. به بیان برخی محققان، هدایت اسلامی، شامل تربیت است و سیاست. تربیت (انسان پردازی)، از ساختن (و به ثمر رساندن) فرد آغاز می شود به منظور ساختن و (به ثمر رساندن) جامعه و سیاست (جامعه سازی)، از ساختن (و به ثمر رساندن) جامعه آغاز می شود، به منظور ساختن (و به ثمر رساندن) فرد؛ بنابراین، دو امر یادشده (تربیت و سیاست)، دو واقعیت توأمان اند و دو روی یک سکه... . تربیت صحیح فردی، بدون سیاست صحیح اجتماعی تحقق پذیر نمی یابد؛ چنان که سیاست صحیح اجتماعی بدون تربیت صحیح فردی امکان پذیر نیست.(3) ازاین رو، بخش قابل توجهی از آموزه های اسلام مستقیم و غیرمستقیم به بُعد اجتماعی حیات بشر توجه می کند.
الف) مبانی اسلامی در اندیشه اجتماعی
بی شک، توقع ارائه اندیشه اجتماعی از سوی دین اسلام بر مبانی و مفروضات خاصی برگرفته از جهان بینی این مکتب تکیه دارد. مهم ترین این مبانی به تناسب موضوع نوشتار عبارتند از:
1. مبانی هستی شناسی
هدفمندی خلقت؛ هدفمندی خلقت انسان؛ وجود رابطه علی و معلولی میان الگوهای زیستی؛ سبک زندگی و شیوه بودن و شدن انسان در صیرورت و سلوک این جهانی با نتایج آشکار و پنهان و مستقیم و غیرمستقیم آن در حیات دنیوی و اخروی وی.
2. مبانی الهیاتی
خدامحوری و اعتقاد به ربوبیت تکوینی و تشریعی خداوند؛ اعتقاد به این که خدا هم سرچشمه وجود است و هم سرچشمه ارزش، هم منشأ «هست ها» و هم منشأ «باید ها و نبایدها» است و مرجعیت بلامنازع بینش ها، ارزش ها و هنجارهای دینی برای سامان دهی همه ساحت های زیستی اعم از فردی و اجتماعی؛ اعتقاد به هدایت تکوینی و تشریعی انسان و لزوم بهره گیری توأمان از عقل و وحی در مسیر راه یابی؛ جامعیت و جاودانگی اسلام (به عنوان آخرین و کامل ترین نسخه هدایت و برنامه زندگی الهی)؛ نقش محوری دین در پی ریزی حیات طیب این جهانی به عنوان بستری برای رشد و تعالی انسان ها در مسیر کمال و شکوفایی ظرفیت های فطری و پاسخ دهی بهینه به نیازها و تأمین مصالح؛ مقدمه بودن زندگی موقت این جهانی انسان برای زندگی جاودانه اخروی وی.
3. مبانی ارزش شناختی
درآمیختگی جهان انسانی در سطوح و لایه های مختلف با ارزش های متنوع اعتباری و حقیقی، ذاتی و غیری، غایی و وسیله ای؛ برآمدن و استنتاج ارزش های حقیقی و ذاتی و دسته ای از ارزش های اعتباری از واقعیت های نفس الامری؛ کمال یابی انسان در پرتو التزام به ارزش های دینی؛ قرب الهی بالاترین و برترین ارزش متصور در نظام ارزشی اسلام و برترین غایت برای تکاپوی مستمر انسان در مسیر کمال یابی در زندگی این جهانی و... .
4. مبانی انسان شناختی
اصالت و جاودانگی روح (به عنوان هستی حقیقی و گوهر وجودی انسان)؛ دارابودن سرشت فطری (متضمن مجموعه ای از شناخت ها، توانش ها، گرایش ها و نیازهای بالقوه که بخش اندکی به صورت خودشکوفا و بخش قابل توجهی از آن ها تحت تأثیر عوامل درونی (تعقل، تفکر، انتخاب، اراده، عمل و...) و عوامل بیرونی (اقتضائات محیط طبیعی، محیط فرهنگی - اجتماعی و روابط و مناسبات انسان ها با یکدیگر) فعلیت یافته و شکوفا می شوند)؛ دارای وجودی همواره در حال شدن، حرکت، دگرگونی و خروج مستمر از وضعیت های بالقوه به وضعیت های بالفعل؛ مختاربودن انسان؛ هدفمندی او در مطلق اراده ها، انتخاب ها و کنش ها؛ کمال خواهی و کمال جویی بی منتها؛ وابستگی کمال حقیقی انسان به انتخاب فردی و اعمال اختیاری؛ دارابودن کرامت ذاتی (برخورداری از روح الهی با ویژگی های منحصربه فرد) و کرامت اکتسابی (قابلیت کسب فضایل و مکارم اخلاقی و بازنمایی ارزش های متعالی در پرتو ایمان، عمل صالح و مساعدت های محیطی)؛ و گذرابودن زندگی این جهانی انسان در مقایسه با زندگی جاودانه اخروی او؛ اجتناب ناپذیربودن زندگی اجتماعی؛ داشتن تعامل قهری با محیط طبیعی و اجتماعی؛ نیازمندی به وحی و امدادهای غیبی برای شناخت حقیقت و یافتن راه های وصول به کمال حقیقی و قرب الهی؛ مسئولیت انسان در قبال خود، خدا و سایر موجودات؛ دارابودن نیازها و خواسته های بی حد و حصر و تلاش و تکاپوی مستمر برای ارضای این نیازها و... .
5. مبانی جامعه شناختی
نیاز قهری و اجتناب ناپذیر انسان به زندگی اجتماعی و همکاری و تعامل جمعی برای تأمین نیازها؛ نقش علی و اعدادی جامعه در زمینه سازی برای شکوفایی استعدادها و ارضای نیازها؛ محوریت قواعد، سنت ها، رسوم، نهادها و سازمان های اجتماعی برای شکوفاسازی ظرفیت ها و ارضای نیازهای شناخته شده؛ تفاوت جوامع انسانی در الگوهای زیستی حسب جهان بینی و نظام ارزشی حاکم و غالب. ازاین رو، در جامعه اسلامی، با توجه به موقعیت فرانهادی و مرجعیت بلامنازع دین و جهان بینی دینی (در ساحت نظر) و ایدئولوژی و بایدها و نبایدهای دینی (در ساحت عمل) به عنوان برترین مرجع هدایتی کنش گران مؤمن، در حوزه شناخت و تدبیر جهان اجتماعی نیز قاعدتاً رجوع به ایده ها و اندیشه های اجتماعی برآمده از متون دینی در کنار یافته های عقلی و تجربی، مرجح و مستحسن خواهد بود.
گفتنی است که آموزه های اسلام، اعم از فردی و اجتماعی، در لابه لای دو منبع گرانسنگ یعنی قرآن کریم و روایات معصومان(علیهم السلام) به عنوان منابع دینی (در مقابل منابع معرفت دینی) جای گرفته اند. این نوشتار درصدد است تا بخشی از مهم ترین و برجسته ترین اندیشه های اجتماعی موجود در روایات دینی را استخراج، دسته بندی و با توضیحی اجمالی بازخوانی کند.
بر آگاهان پوشیده نیست که اندیشه های اجتماعی عام ذکرشده در منابع روایی هم چون دیگر اندیشه های برآمده از گنجینه معارف اهل بیت(علیهم السلام)، به دلیل انتساب به خاستگاه وحیانی و الهامات ربانی، با نیازها و مطالبات فطری و سرشتی بشر و نیازها و ضرورت های ثابت و تغییرناپذیر انسان در گستره حیات اجتماعی هم خوانی دارد. هم چنین از اندیشه های اجتماعی برآمده از تجربه های زیستی و دریافت های عقلی و تجربی بشر سودمندتر است. پرسش این است که روایات دینی، به چه میزان به ابعاد اجتماعی حیات بشر توجه دارند و منابع روایی موجود (شیعه) چه نوع اندیشه هایی را در ابعاد کلان زندگی اجتماعی در خود جای داده است؟
ازسوی دیگر لازم است چیستی اندیشه اجتماعی یا متعلق این اندیشه نیز مشخص شود. از نظر مؤلف و براساس اطلاعات موجود در منابع علوم اجتماعی، اندیشه اجتماعی، اندیشه ناظر یا برآمده از مطالعه کنش اجتماعی انسان در ظرف ارتباطات متقابل و تعاملات بین الاذهانی است.
مصادیق کنش اجتماعی عبارت اند از: هر رفتاری که به دیگری (رفتار قائم به حضور عینی یا ذهنی دیگری مثل احوال پرسی) معطوف است؛ هر رفتاری که ظرف وقوع آن اجتماع است مثل ازدواج؛ هر رفتاری که در منظر دیگران (در مقابل رفتار پنهان) به وقوع پیوندد، به اعتبار تأثیری که در فرهنگ عمومی بر جای می گذارد، مثل بدحجابی؛ هر رفتاری که آثار و پیامد مستقیم برای دیگری داشته باشد مثل تعلیم؛ هر رفتاری که آثار و پیامد غیرمستقیم آن به دیگری بازگردد؛ مانند مشروب خواری که باوجود فردی بودن اصل عمل، در صورت رانندگی در مستی، می تواند برای دیگران خطرناک باشد.
مهم ترین اندیشه های اجتماعی انعکاس یافته در روایات شیعی در سه بخش کلیات (متضمن چند عنوان عام)، اخلاق اجتماعی و احکام اجتماعی در قالب محورهای زیر دسته بندی می شود:
ب) مفاهیم اجتماعی در منابع اسلامی
در منابع روایی، به برخی مفاهیم معرف حیثیت اجتماعی انسان ها اشاره شده است. هر یک از این مفاهیم، برجمعی از افراد که دست کم در یک جهت مشترکند دلالت دارد. نمونه هایی از این مفاهیم با محوریت کتاب شریف نهج البلاغه (که بعضاً در سایر منابع روایی نیز از آن سخن رفته است) عبارت اند از:
ملة / ملل: گروه کثیری از انسان ها به اعتبار داشتن حداقل یک جهت مشترک (خطبه 1)؛
جماعة: گروهی از انسان ها به اعتبار داشتن جهتی مشترک (خطبه 124)؛
شعب: ملت، جماعت انبوه (خطبه 50)؛
عشیره / عشایر: اقارب و خویشاوندان دارای پیوند نسبی؛ عشیره، کوچک ترین واحد اجتماعی بعد از خانواده است (خطبه 23، نامه (صلی الله علیه و آله) و 31)؛
عترت: خانواده، خویشاوند، عشیره (خطبه 23 و 87)؛
طایفه: گروهی از مردم که پیرامون کسی یا چیزی گرد هم آیند یا گروهی از مردم به اعتبار جهتی مشترک (خطبه (علیها السلام) و 172)؛
قوم: گروهی از مردم دارای پیوند نسبی یا اجتماعی یا اعتقادی یا رفتاری مشترک یا هرجهت مشترک دیگر (خطبه 238، کلمات قصار 229)؛
فرقة / فرق / فریق: جمعی از انسان ها به اعتبار داشتن دست کم، یک جهت مشترک (خطبه 88 و122)؛
عامه (در مقابل خاصه یا عموم در مقابل خواص): جماعت انسانی بدون ملاحظه ویژگی های مختص و متمایز (خطبه 127و167)؛
فئه: گروهی از مردم به اعتبار داشتن رهبر مشترک، فکر و هدف مشترک یا تشکیلات و سازمان مشترک برای رسیدن به اهداف خود (خطبه 93و137)؛
امة: (در متون اسلامی) گروهی از انسا ن ها که تحت تأثیر اشتراک در دین، عقیده و رهبر به هم پیوند خورده باشند (خطبه 2)؛
قرن / قرون: امت، قبیله (خطبه 161، خطبه 192)؛
سواد: جماعت انبوه انسانی بدون ملاحظه ویژگی خاص (خطبه 66و127)؛
معشر: گروهی از انسان ها به اعتبار اشتراک در عمل و هدف واحد؛ هر جمعی چه بزرگ و چه کوچک که دارای جهت واحدی باشند (خطبه 17 و 26)؛
جماعة: جمعی یا گروهی از انسان ها به اعتبار جهت مشترک (خطبه 121 و 127)؛
حزب: گروهی از مردم به اعتبار اشتراک در عقیده، عمل، هدف، ایدئولوژی و میل. این واژه غالباً با مضاف الیه هم چون حزب الله یا حزب شیطان به کار می رود (نامه 45، خطبه 194)؛
آل: خاندان و دودمان (خطبه 2)؛
اهل: جمعی از مردم به اعتبار جهت مشترک هم چون نسب، سکونت در یک منطقه یا ... (خطبه (قدس سره) و 198)؛
الحی: آبادی، محل سکونت، قبیله (نامه 25 و 57)؛
حشد: جمعی از مردم (خطبه 83)؛
جیل / اجیال: گروه و صنفی از مردم به اعتبار داشتن جهتی مشترک هم چون معاصرت (نامه 32).(4)
ج) اصول اندیشه های اجتماعی در اسلام
1. ترغیب به اجتماعی زیستن
غالب فیلسوفان اجتماع بر این باورند که زندگی اجتماعی انسان نه یک انتخاب عقلانی یا تمکین اضطراری که مقتضای طبیعت و فطرت اوست؛ از این اندیشه غالباً با عنوان «مدنی بالطبع بودن زندگی اجتماعی» یاد می شود. شهید مطهری در کتاب جامعه و تاریخ با استناد به آیاتی از قرآن کریم(5) این دیدگاه را تایید می کند. توصیه های مؤکد روایی به همراهی با جماعت و دوری گزیدن از انزوا و تفرد، ریشه در بنیادهای طبیعی و ساختار سرشتی و مطالبات وجودی انسان دارد و به طور قطع، تأمین نیازها، شکوفایی استعدادها و کمال و تعالی انسان، در گرو داشتن زندگی اجتماعی مطلوب است.(6) به روایاتی در این زمینه بنگرید:
حضرت علی(علیه السلام) فرمود: «... وَالْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ فَإِنَّ یدَ اللَّهِ (عَلَى) مَعَ الْجَمَاعَةِ وَإِیاکمْ وَالْفُرْقَةَ فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیطَانِ کمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْب...»؛ (با جماعت بزرگ تر (خیل عظیم مؤمنان) همراه باشید، که دست خدا با جماعت است و از اختلاف و پراکندگى بپرهیزید، که انسان جدامانده از جماعت نصیب شیطان مى شود، همان گونه که گوسفند جدامانده از گله، نصیب گرگ است).(7)
دست خدا با جماعت، بیان دیگری از فطری بودن و مطلوبیت (ارزشی بودن) زندگی اجتماعی است؛ متقابلاً اعتزال، انزوا و دوری جستن از جمع، زمینه ابتلا به وسوسه های شیطانی و انحرافات فکری و اخلاقی را فراهم می آورد. احتمالاً منظور از فقره اخیر روایت این است که زندگی در جمع (یا جمع مؤمنان) به دلیل آگاهی بخشی و نظارت و مراقبت جمعی، بالقوه می تواند فرد را از تیررس برخی شیطنت ها و انحرافات اعتقادی و رفتاری حفظ کند.
در برخی روایات، به همراهی و ملازمت با جماعت خاص، یعنی خویشان و بستگانی که به دلیل تعلقات نسبی و سببی و دیگر وابستگی ها و نیازهای اجتماعی، انگیزه بیشتری برای پیوند با آن ها وجود دارد، توصیه شده است. جالب این که منطق به کار رفته در تبیین و چرایی این توصیه، عام است و به پیوند با خویشان اختصاص ندارد.
«أَیهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَا یسْتَغْنِی الرَّجُلُ وَإِنْ کانَ ذَا مَالٍ عَنْ (عَشِیرَتِهِ) عِتْرَتِهِ وَدِفَاعِهِمْ عَنْهُ بِأَیدِیهِمْ و أَلْسِنَتِهِمْ وَهُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ حَیطَةً مِنْ وَرَائِهِ وَأَلَمُّهُمْ لِشَعَثِهِ وَأَعْطَفُهُمْ عَلَیهِ عِنْدَ نَازِلَةٍ إِذَا (إِنْ) نَزَلَتْ بِهِ وَلِسَانُ الصِّدْقِ یجْعَلُهُ اللَّهُ لِلْمَرْءِ فِی النَّاسِ خَیرٌ لَهُ مِنَ الْمَالِ (یوَرِّثُهُ غَیرَهُ) یرِثُهُ غَیرُهُ... وَمَنْ یقْبِضْ یدَهُ عَنْ عَشِیرَتِهِ فَإِنَّمَا تُقْبَضُ مِنْهُ عَنْهُمْ یدٌ وَاحِدَةٌ وَتُقْبَضُ مِنْهُمْ عَنْهُ أَیدٍ کثِیرَةٌ وَمَنْ تَلِنْ حَاشِیتُهُ یسْتَدِمْ مِنْ قَوْمِهِ الْمَوَدَّة»؛ (ای مردم! انسان هرمقدار ثروتمند باشد، باز از خویشاوندان خود بی نیاز نیست که از او با زبان و دست دفاع کنند. خویشاوندان انسان، بزرگ ترین گروهی هستند که از او حمایت می کنند و اضطراب و ناراحتی او را می زدایند و هنگام مصیبت ها نسبت به او، پرعاطفه ترین مردم هستند. نام نیکی که خدا از شخصی میان مردم رواج دهد، بهتر از میراثی است که دیگری بردارد... آن کس که دست دهنده خود را از بستگانش بازدارد، تنها یک دست را از آن ها گرفته، اما دست های فراوانی را از خویش دور کرده است و کسی که پروبال محبت را بگستراند، دوستی خویشاوندانش تداوم خواهد داشت).(8)
2. وابستگی متقابل اجتماعی
برخی روایات، به وابستگی متقابل و اجتناب ناپذیر اعضای جامعه به عنوان یک ضرورت کارکردی توجه داده است. فلسفه این وابستگی، بهره گیری از توان جمع به منظور تأمین نیازهای مادی و معنوی متنوعی است که هیچ کس به تنهایی قادر به تأمین همه آن ها نیست. درک شهودی این نیازها و مطالبات و ناتوانی از تأمین آن ها، محرکی اساسی برای سوق یابی افراد به زندگی اجتماعی با هدف همکاری و پاسخ یابی بهینه و کم هزینه برای آن ها بوده است.(9) در مقابل برخی روایات نیز افراد را از وابستگی حقیرانه به دیگران برحذر داشته است؛ برای نمونه:
حضرت علی(علیه السلام) فرمود: «قُلْتُ اللَّهُمَّ لَا تُحْوِجْنِی إِلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِک فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه واله وسلم): یا عَلِی لَا تَقُولَنَّ هَکذَا فَلَیسَ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا و هُوَ مُحْتَاجٌ إِلَى النَّاسِ قَالَ: فَقُلْتُ: کیفَ یا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: قُلِ اللَّهُمَّ لَا تُحْوِجْنِی إِلَى شِرَارِ خَلْقِک»؛ ((در مقام دعا) گفتم: خدایا! مرا نیازمند احدى از بندگانت نکن! پیامبر خدا(صلی الله علیه واله وسلم) به من فرمود: اى على! چنین مگو؛ زیرا هیچ کس نیست که نیازمند مردم نباشد. گفتم: پس چگونه بگویم؟ فرمود: بگو: خدایا! مرا نیازمند مردم بد مکن).(10)
امام سجاد(علیه السلام) فرمود: «إِنَّمَا النَّاسُ بِالنَّاسِ»؛ (مردم به یکدیگر وابسته اند).(11)
امام صادق(علیه السلام) نیز در بیانی مشابه فرمود: «... إِنَّهُ لَا بُدَّ لَکمْ مِنَ النَّاسِ إِنَّ أَحَداً لَا یسْتَغْنِی عَنِ النَّاسِ حَیاتَهُ وَالنَّاسُ لَابُدَّ لِبَعْضِهِمْ مِنْ بَعْضٍ»؛ (شما از وابستگی به دیگران ناگزیرید. هیچ کس در زندگى از مردم دیگر بی نیاز نیست و مردم ناگزیر بعضى به بعضى نیازمند و وابسته اند).(12)
3. همبستگی اجتماعی
برخی روایات به همبستگی اجتماعی به عنوان یک ضرورت حیاتی و اجتناب ناپذیر برای تشکل های انسانی توجه داده است. از دید جامعه شناسان ساخت گرا، مبنای این همبستگی، اتحاد عموم یا اکثریت جامعه بر مجموعه ای از مشترکات اعتقادی، ارزشی، هنجاری و رفتاری است. از دید دورکیم، جامعه شناس فرانسوی، همبستگی اجتماعی در جامعه سنتی (با عنوان همبستگی مکانیکی) بر مبنای تشابه و اشتراک اعضا در مجموعه ای از ویژگی ها و همبستگی اجتماعی در جامعه مدرن (تحت عنوان همبستگی ارگانیکی) بر مبنای وابستگی متقابل موقعیت های اجتماعی به یکدیگر است.(13) در جامعه سنتی، وجدان جمعی (میانگین مشترکات اعتقادی، ارزشی، هنجاری و رفتاری) و در نتیجه همبستگی شدید و در جامعه مدرن تحت تأثیر تقسیم کار پیچیده اجتماعی، وجدان جمعی و درجه همبستگی ضعیف تر است. گفتنی است که برخی روایات، در مقام توصیه به اتحاد و همبستگی، جامعه مؤمنان را مخاطب قرار داده اند؛ اگرچه نیاز به همبستگی، خاص جامعه مؤمنان نیست، برای نمونه:
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «... وَیحِقُّ عَلَى الْمُسْلِمِینَ الِاجْتِهَادُ فِی التَّوَاصُلِ وَالتَّعَاوُنُ عَلَى التَّعَاطُفِ وَالْمُوَاسَاةُ لِأَهْلِ الْحَاجَةِ وَتَعَاطُفُ بَعْضِهِمْ عَلَى بَعْض»؛ (بر مسلمانان واجب است براى پیوستن به یکدیگر بکوشند و در مهربانى کردن دستیار یکدیگر باشند و نسبت به نیازمندان مواسات نشان دهند و به یکدیگر مهربانى کنند).(14)
امام باقر(علیه السلام) فرمود: «الْمُؤْمِنُونَ فِی تَبَارِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ کمِثْلِ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَکى تَدَاعَى لَهُ سَائِرُهُ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى»؛ (مؤمنان در نیکى کردن، مهربانى و دلسوزى نسبت به یکدیگر هم چون تن واحدند، که اگر عضوی از آن دردمند شود، دیگر اعضا، در بیدارى و تب و سوز با آن همدردى مى کنند).(15)
برخی روایات نیز با رویکردی کارکردی، مؤمنان را به آثار مترتب بر اتحاد و تفرقه توجه داده است: امام علی(علیه السلام) فرمود: «فَانْظُرُوا کیفَ کانُوا حَیثُ کانَتِ الْأَمْلَاءُ مُجْتَمِعَةً وَالْأَهْوَاءُ مُؤْتَلِفَةً وَالْقُلُوبُ مُعْتَدِلَةً وَالْأَیدِی مُتَرَادِفَةً وَالسُّیوفُ مُتَنَاصِرَةً وَالْبَصَائِرُ نَافِذَةً وَالْعَزَائِمُ وَاحِدَةً أَلَمْ یکونُوا أَرْبَاباً فِی أَقْطَارِ الْأَرَضِینَ وَمُلُوکاً عَلَى رِقَابِ الْعَالَمِینَ فَانْظُرُوا إِلَى مَا صَارُوا إِلَیهِ فِی آخِرِ أُمُورِهِمْ حِینَ وَقَعَتِ الْفُرْقَةُ وَتَشَتَّتَتِ الْأُلْفَةُ وَاخْتَلَفَتِ الْکلِمَةُ وَالْأَفْئِدَةُ وَتَشَعَّبُوا مُخْتَلِفِینَ وَتَفَرَّقُوا مُتَحَارِبِینَ وَقَدْ خَلَعَ اللَّهُ عَنْهُمْ لِبَاسَ کرَامَتِهِ وَسَلَبَهُمْ غَضَارَةَ نِعْمَتِهِ وَبَقِی قَصَصُ أَخْبَارِهِمْ فِیکمْ عِبَراً (عِبْرَةً) لِلْمُعْتَبِرِینَ (مِنْکمْ)»؛ (پس اندیشه کنید که چگونه بودند آن گاه که وحدت اجتماعی داشتند، خواسته های آنان یکی، قلب های آنان یکسان و دست های آنان مددکار یکدیگر، شمشیرها یاری کننده، نگاه ها به یک سو دوخته و اراده ها واحد و همسو بود. آیا در آن حال مالک و سرپرست سراسر زمین نبودند و رهبر و پیشوای همه دنیا نشدند؟ پس به پایان کار آن ها بنگرید. در آن هنگام که به تفرقه و پراکندگی روی آوردند و مهربانی و دوستی آنان از بین رفت و سخن ها و دل های شان گوناگون شد، از هم جدا شدند به حزب ها و گروه ها پیوستند، خداوند لباس کرامت خود را از تن شان بیرون آورد و نعمت های فراوان شیرین را از آن ها گرفت و داستان آن ها میان شما عبرت انگیز باقی ماند).(16)
4. مساوات اجتماعی
برخی روایات، به مساوات اجتماعی و حق مساوی همگان در بهره مندی از امکانات، فرصت ها و سرمایه های اجتماعی موجود و حق بهره برداری ضابطه مند از دارایی های مشترک و نیز تساوی آن ها در برابر قانون توجه داده است. متعلق این حقوق و ضوابط برخورداری از آن به تفصیل در منابع فقهی و حقوقی تشریح شده است. برای نمونه: پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: «إِنَّ النَّاسَ مِنْ آدَمَ إِلَى یوْمِنَا هَذَا مِثْلُ أَسْنَانِ الْمُشْطِ لَا فَضْلَ لِلْعَرَبِی عَلَى الْعَجَمِی وَلَا لِلْأَحْمَرِ عَلَى الْأَسْوَدِ إِلَّا بِالتَّقْوَى»؛ (مردم، از زمان آدم تا امروز، هم چون دانه هاى شانه اند، نه عرب را بر عجم برتریى است و نه سرخ را بر سیاه، مگر به پرهیزکارى).(17)
علی(علیه السلام) فرمود: «فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَکمْ فِی الْحَقِّ جَمِیعاً سَوَاءً أَسْوَدَکمْ وَأَحْمَرَکمْ»؛ (خداوند شما را در حقوق با یکدیگر مساوى قرار داد، چه سیاه باشید و چه سرخ).(18)
امام علی(علیه السلام) فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ (الْحَقِ) الْعَدْلِ أَنْ یقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ کیلَا یتَبَیغَ بِالْفَقِیرِ فَقْرُه»؛ (خداوند بر پیشوایان حق، واجب کرده که خود را با مردم ناتوان همسو کنند، تا فقر و ناداری، تنگدست را به هیجان نیاورد و به طغیان نکشاند).(19)
خداى متعال بر امامان راستین واجب کرده است که زندگى خود را با ضعیف ترین مردم هم سطح سازند، تا فقر فقیر او را از جای به در نبرد.
5. عدالت اجتماعی
یکی از ارزش های قطعی برای دوام و بقای جامعه انسانی، اجرای عدالت اجتماعی است. استقرار عدالت اجتماعی باوجود اختلاف نظرهای جدی در تعریف، شاخص ها، فلسفه وجودی، راه های دستیابی، آثار و نتایج و آن، همواره یکی از بنیادی ترین ضرورت حیات جمعی قلمداد شده است. از دید شهید مطهری، عدالت در مفهوم وسیع آن عبارت است از دادن حق هرکس متناسب با استحقاق وی بدون هیچ گونه ظلم و تبعیض؛ به بیان دیگر، عدالت از یک نظر ملازم با مساوات است؛ یعنى پرهیز از تبعیض.(20)
در روایات متعددی به ضرورت و اهمیت اجرای عدالت از جمله عدالت اجتماعی و آثار مترتب بر آن توجه داده شده است؛ برای نمونه:
امام علی(علیه السلام) فرمود: «وَإِنَّ أَفْضَلَ قُرَّةِ عَینِ الْوُلَاةِ اسْتِقَامَةُ الْعَدْلِ فِی الْبِلَادِ وَظُهُورُ مَوَدَّةِ الرَّعِیة»؛ (همانا برترین روشنی چشم زمامداران، برقراری عدل در شهرها و آشکارشدن محبت مردم نسبت به رهبر است).(21)
و همو فرمود: «الْعَدْلُ رَأْسُ الْإِیمَانِ وَجِمَاعُ الْإِحْسَانِ (وَأَعْلَى مَرَاتِبِ الْإِیمَانِ)»؛ (عدالت سر ایمان و همه احسان و بلندترین مرتبه باور است).(22)
و باز فرمود: «مَنْ عَدَلَ فِی الْبِلَادِ نَشَرَ اللَّهُ عَلَیهِ الرَّحْمَةَ»؛ (هرکس در شهرها عدالت را اجرا کند، خدا رحمت خویش را بر او بگسترد).(23)
و فرمود: «بِالْعَدْلِ تَتَضَاعَفُ الْبَرَکاتُ»؛ (با اجراى عدالت، برکت ها چند برابر مى شود).(24)
امام صادق(علیه السلام) نیز می فرماید: «إِنَّ النَّاسَ یسْتَغْنُونَ إِذَا عُدِلَ عَلَیهِمْ»؛ (اگر میان مردم عدالت اجرا شود، همه بى نیاز خواهند شد (و فقیرى نخواهد ماند)).(25)
6. قانونمندی زندگی اجتماعی
در برخی روایات، به قوانین و سنت های تکوینی حاکم بر جوامع انسانی توجه داده شده است؛ سنت هایی که در فرایند زندگی اجتماعی و حیات تاریخی یک جامعه و در نتیجه کنش های ارادی و اختیاری جمعی آن ها به وقوع پیوسته و به مثابه اثر وضعی و پیامد تکوینی اعمال آن ها، آثاری را در ادامه مسیر زندگی لاجرم و به صورتی تخلف ناپذیر بر کلیت حیات جمعی و اجتماعی ایشان تحمیل می کند؛ به بیان دیگر، این سنت ها، متعاقب رفتار و سلوک جمعی آدمیان تکون یافته و در جهان اجتماعی و ساحت های زیستی آن ها جریان می یابد. از این قوانین تکوینی در برخی منابع معرفت دینی به «سنت های الهی در جامعه و تاریخ» یاد شده است؛(26) برای نمونه:
پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: «إِذَا کثُرَ الزِّنَا بَعْدِی کثُرَ مَوْتُ الْفَجْأَةِ وَإِذَا طُفِّفَ الْمِکیالُ أَخَذَهُمُ اللَّهُ بِالسِّنِینَ وَالنَّقْصِ وَإِذَا مَنَعُوا الزَّکاةَ مَنَعَتِ الْأَرْضُ بَرَکاتِهَا مِنَ الزَّرْعِ وَالثِّمَارِ وَالْمَعَادِنِ وَإِذَا جَارُوا فِی الْحُکمِ تَعَاوَنُوا عَلَى الظُّلْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِذَا نَقَضُوا الْعُهُودَ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیهِمْ عَدُوَّهُمْ وَإِذَا قَطَعُوا الْأَرْحَامَ جُعِلَتِ الْأَمْوَالُ فِی أَیدِی الْأَشْرَارِ وَإِذَا لَمْ یأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَلَمْ ینْهَوْا عَنِ الْمُنْکرِ و لَمْ یتَّبِعُوا الْأَخْیارَ مِنْ أَهْلِ بَیتِی سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیهِمْ أَشْرَارَهُمْ فَیدْعُو عِنْدَ ذَلِک خِیارُهُمْ فَلَا یسْتَجَابُ لَهُمْ»؛ (چون بعد از من زنا فراوان شود، مرگ ناگهانی زیاد می گردد و چون کم فروشی رواج پیدا کند، خداوند به قحط و کمبود دچارشان سازد و چون زکات ندهند، زمین برکت های خود را از زراعت، میوه ها و معدن ها دریغ نماید و چون در قضاوت حکم ظالمانه دهند، به ظلم و تجاوز مبتلا شوند و چون پیمان شکنی کنند، خداوند دشمنان شان را بر ایشان مسلط گرداند و چون قطع رابطه با خویشان نمایند، ثروت شان به دست تبهکاران افتد و چون امر به معروف و نهی از منکر را تعطیل کنند و پیرو نیکان اهل بیت من نباشند، خداوند اشرارشان را بر ایشان مسلط نماید و در این هنگام، دعای نیکان آن ها (در حق امت) مستجاب نشود).(27)
و در روایت دیگر، به آثار تکوینی خشم خداوند از عملکرد ناصواب مردم یک جامعه و نمودهای منفی آن در عرصه های مختلف زندگی اجتماعی ایشان توجه داده است: پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: «إِذَا غَضِبَ اللَّهُ عَلَى أُمَّةٍ وَلَمْ ینْزِلِ الْعَذَابَ عَلَیهِمْ غَلَتْ أَسْعَارُهَا وَقَصُرَتْ أَعْمَارُهَا وَلَمْ تَرْبَحْ تُجَّارُهَا وَلَمْ تَزْک ثِمَارُهَا وَلَمْ تَغْزُرْ أَنْهَارُهَا وَحُبِسَ عَنْهَا أَمْطَارُهَا وسُلِّطَ عَلَیهَا أَشْرَارُهَا»؛ (هرگاه خداوند بر امتی خشم گیرد، ولی عذابی بر آنان فرونفرستد، نرخ هاشان گران شود، عمرهاشان کوتاه گردد، بازرگانان شان سود نکنند، میوه هاشان مرغوب نشود، رودهاشان پرآب نگردد، باران برایشان نبارد و اشرارشان بر آن ها مسلط شوند).(28)
متقابلاً گسترش ایمان، عمل صالح و بسط نیکوکاری در جامعه، زمینه نزول برکات و بهره مندی خاص از نعمت های ویژه زمینی و آسمانی را برای همگان فراهم می آورد.
7. اصناف و طبقات اجتماعی
در هر جامعه بسته به درجه توسعه و پیشرفت و به اقتضای نظام تقسیم کار اجتماعی، صنف ها و قشرهایی وجود دارند که به نیازها و ضرورت های شناخته شده فردی و اجتماعی اعضای جامعه پاسخ می دهند. افراد در هر موقعیت افزون بر خدمات دهی به جامعه، از خدمات و دستاوردهای دیگر اصناف نیز بهره می گیرند. هر طبقه بسته به موقعیت، حقوق و امتیازات ویژه ای دارند و متقابلاً به وظایف و تکالیف خاص مأمور و مکلفند. حضرت علی(علیه السلام) در نامه 53 نهج البلاغه به طبقات هشت گانه اصناف (در جامعه آن روز) و شیوه وابستگی آن ها به یکدیگر نکات درخورتوجهی را متذکر شده اند:
«اعْلَمْ أَنَّ الرَّعِیةَ طَبَقَاتٌ لَا یصْلُحُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ وَلَا غِنَى بِبَعْضِهَا عَنْ بَعْضٍ فَمِنْهَا جُنُودُ اللَّهِ وَمِنْهَا کتَّابُ الْعَامَّةِ وَالْخَاصَّةِ وَمِنْهَا قُضَاةُ الْعَدْلِ وَمِنْهَا عُمَّالُ الْإِنْصَافِ وَالرِّفْقِ وَمِنْهَا أَهْلُ الْجِزْیةِ وَالْخَرَاجِ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَمُسْلِمَةِ النَّاسِ وَمِنْهَا التُّجَّارُ وَأَهْلُ الصِّنَاعَاتِ وَمِنْهَا الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِنْ ذَوِی الْحَاجَةِ وَالْمَسْکنَةِ وَکلٌّ قَدْ سَمَّى اللَّهُ لَهُ سَهْمَهُ وَوَضَعَ عَلَى حَدِّهِ فَرِیضَةً فِی کتَابِهِ أَوْ سُنَّةِ نَبِیهِ(صلی الله علیه واله وسلم) عَهْداً مِنْهُ عِنْدَنَا مَحْفُوظاً فَالْجُنُودُ بِإِذْنِ اللَّهِ حُصُونُ الرَّعِیةِ وَزَینُ الْوُلَاةِ وَعِزُّ الدین وَسُبُلُ الْأَمْنِ وَلَیسَ تَقُومُ الرَّعِیةُ إِلَّا بِهِمْ ثُمَّ لَا قِوَامَ لِلْجُنُودِ إِلَّا بِمَا یخْرِجُ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ الَّذِی یقْوَوْنَ بِهِ عَلَى جِهَادِ عَدُوِّهِمْ ویعْتَمِدُونَ عَلَیهِ فِیمَا یصْلِحُهُمْ وَیکونُ مِنْ وَرَاءِ حَاجَتِهِمْ ثُمَّ لَا قِوَامَ لِهَذَینِ الصِّنْفَینِ إِلَّا بِالصِّنْفِ الثَّالِثِ مِنَ الْقُضَاةِ وَالْعُمَّالِ وَالْکتَّابِ لِمَا یحْکمُونَ مِنَ الْمَعَاقِدِ وَیجْمَعُونَ مِنَ الْمَنَافِعِ ویؤْتَمَنُونَ عَلَیهِ مِنْ خَوَاصِّ الْأُمُورِ وَعَوَامِّهَا وَلَا قِوَامَ لَهُمْ جَمِیعاً إِلَّا بِالتُّجَّارِ وَذَوِی الصِّنَاعَاتِ فِیمَا یجْتَمِعُونَ عَلَیهِ مِنْ مَرَافِقِهِمْ وَیقِیمُونَهُ مِنْ أَسْوَاقِهِمْ وَیکفُونَهُمْ مِنَ التَّرَفُّقِ بِأَیدِیهِمْ مَا لَا یبْلُغُهُ رِفْقُ غَیرِهِمْ ثُمَّ الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِنْ أَهْلِ الْحَاجَةِ وَالْمَسْکنَةِ الَّذِینَ یحِقُّ رِفْدُهُمْ وَمَعُونَتُهُمْ وَفِی اللَّهِ لِکلٍّ سَعَةٌ وَلِکلٍّ عَلَى الْوَالِی حَقٌّ بِقَدْرِ مَا یصْلِحُهُ وَلَیسَ یخْرُجُ الْوَالِی مِنْ حَقِیقَةِ مَا أَلْزَمَهُ اللَّهُ (تَعَالَى) مِنْ ذَلِک إِلَّا بِالاهْتِمَامِ وَالِاسْتِعَانَةِ بِاللَّهِ وَتَوْطِینِ نَفْسِهِ عَلَى لُزُومِ الْحَقِّ وَالصَّبْرِ عَلَیهِ فِیمَا خَفَّ عَلَیهِ أَوْ ثَقُلَ...»؛ ((ای مالک)! بدان مردم از گروه های گوناگونی هستند که اصلاح هریک جز با دیگری امکان ندارد و هیچ یک از گروه ها از گروه دیگر بی نیاز نیست. از آن قشرها، لشکریان خدا، نویسندگان عمومی و خصوصی، قضات دادگستر، کارگزاران عدل و نظم اجتماعی، جزیه دهندگان، پرداخت کنندگان مالیات، تجار و بازرگانان، صاحبان صنعت و پیشه وران و نیز طبقه پایین جامعه، یعنی نیازمندان و مستمندان هستند که برای هریک خداوند سهمی مقرر داشته و مقدار واجب آن را در قرآن یا سنت پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) تعیین کرده که پیمانی از طرف خداست و نگهداری آن بر ما لازم است. پس سپاهیان به فرمان خدا، پناهگاه استوار رعیت و زینت و وقار زمامداران، شکوه دین و راه های تحقق امنیت کشورند. امور مردم جز با سپاهیان استوار نگردد و پایداری سپاهیان جز به خراج و مالیات رعیت انجام نمی شود که با آن برای جهاد با دشمن تقویت گردند و برای اصلاح امور خویش به آن تکیه کنند و نیازمندی های خود را برطرف سازند.
سپس سپاهیان و مردم جز با گروه سوم نمی توانند پایدار باشند و آن قضات و کارگزاران دولت و نویسندگان حکومت اند، که قراردادها و معاملات را استوار می کنند و آن چه به سود مسلمانان است فراهم می آورند و در کارهای عمومی و خصوصی مورد اعتمادند و گروه های یادشده بدون بازرگانان و صاحبان صنایع نمی توانند دوام بیاورند؛ زیرا آنان وسایل زندگی را فراهم می آورند و در بازارها عرضه می کنند و بسیاری از وسایل زندگی را با دست می سازند که از توان دیگران خارج است. قشر دیگر، طبقه پایین از نیازمندان و مستمندان اند که باید به آن ها بخشش و یاری کرد. برای تمام اقشار گوناگون یادشده، در پیشگاه خدا گشایشی است و همه آنان به مقداری که امورشان اصلاح شود بر زمامدار، حقی مشخص دارند و زمامدار از انجام آن چه خدا بر او واجب کرده است نمی تواند موفق باشد، جز آن که تلاش فراوان نماید و از خدا یاری بطلبد و خود را برای انجام حق آماده سازد و در همه کارها، آسان باشد یا دشوار، شکیبایی ورزد).(29)
در برخی روایات نیز عمدتاً با رویکردی فقهی به ضرورت تقسیم کار اجتماعی و توصیه و تجویز حرفه ها و مشاغلی هم چون کتابت (منشی گری)، تجارت، صیاغة (زرگری)، بنایی، حیاکت (بافندگی)، قصارة (لباس شویی/ رنگ رزی)، خیاطت و... که برای اداره جامعه و گذران زندگی اجتماعی مردم ضرورت دارند، توجه داده و تعلیم و تعلم برخی از آن ها را واجب کفایی شمرده است.(30)
8. امامت و رهبری
هر گروه و مجموعه انسانی و در رأس آن جامعه کل، برای تدبیر امور، تأمین مصالح جمع، تعیین حقوق و وظایف، اجرای قوانین، نظارت بر روند جاری زندگی، دفاع از هویت و کیان جمع، برخورد با طاغیان، متخلفان و به طور کلی راهبری افراد، نهادها و سازمان های اجتماعی در مسیر رسیدن به اهداف و غایات منظور، به رهبر، پیشوا، مقتدا، مدیر و کارگزار مناسب نیاز دارند. براساس برخی روایات، حتی داشتن رهبر بد، بهتر از نداشتن آن است. آثار اجتماعی مثبت و منفی مترتب بر رهبری رهبران جامعه آشکارتر از آن است که نیازی به بحث و گفت وگو داشته باشد. تفصیل این بحث در حوزه اندیشه سیاسی اسلام قابل پی گیری است؛ برای نمونه:
امام رضا(علیه السلام) فرمود:
«... إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدین وَنِظَامُ الْمُسْلِمِینَ وَصَلَاحُ الدُّنْیا وَعِزُّ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِی وَفَرْعُهُ السَّامِی بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ وَالزَّکاةِ وَالصِّیامِ وَالْحَجِّ وَالْجِهَادِ وَتَوْفِیرُ الْفَیءِ وَالصَّدَقَاتِ وَإِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَالْأَحْکامِ وَمَنْعُ الثُّغُورِ وَالْأَطْرَافِ الْإِمَامُ یحِلُّ حَلَالَ اللَّهِ وَیحَرِّمُ حَرَامَ اللَّهِ وَیقِیمُ حُدُودَ اللَّهِ وَیذُبُّ عَنْ دِینِ اللَّهِ وَیدْعُو إِلَى سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ و الْحُجَّةِ الْبَالِغَة»؛ (امامت زمام دین و نظام مسلمانان و صلاح دنیا و عزت مؤمنان است. امامت ریشه روینده اسلام و شاخه بالارونده آن است. با امام نماز و زکات و روزه و حج و فراهم آمدن غنایم و صدقات و اجراى حدود و احکام و پاسدارى از مرزها و اطراف کشور امکان پذیر مى شود. امام حلال الهی را حلال و حرام او را حرام می کند، حدود الهی را اقامه و از دین او دفاع می کند و مردم را با حکمت و موعظه نیکو و برهان قاطع به سوی خدا دعوت می نماید).(31)
9. تشریک مساعی
یکی از نیازهای مشترک آدمیان، ضرورت بهره گیری از توان فکری، دانش و تخصص، تجربه زیستی، درک محیطی، شناخت ذهنیت ها و نگرش های یکدیگر در خصوص واقعیت ها و امور مختلف، شیوه رو به رو شدن با مشکلات، چگونگی اتخاذ تصمیم در شرایط سخت و اطلاع یابی از گزینه های مناسب و مرجح... از طریق مشورت و رایزنی، گفت و گو و پرسش و پاسخ است. در سطح کلان نیز معمولاً تشکل هایی به منظور همفکری و تشریک مساعی جمعی با عناوین مختلف تدبیر شده است. از جمله نشانه های توجه اسلام به زندگی اجتماعی، ترغیب عموم به بهره گیری از این سیاست عقلایی در تدبیر امور فردی و اجتماعی است. کثرت روایات این باب، نشانه روشنی بر اهتمام اسلام به این مهم است؛ برای نمونه:
امام علی(علیه السلام) فرمود: «مَا اسْتُنْبِطَ الصَّوَابُ بِمِثْلِ الْمُشَاوَرَةِ»؛ (راه حق و صواب از هیچ جا بهتر از مشاوره به دست نمى آید).(32) یا «ِوَلَا ظَهِیرَ کالْمُشَاوَرَة»؛ (وهیچ پشتیبانى هم چون مشاوره نیست).(33) یا «لَا مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنْ مُشَاوَرَةٍ»؛ (هیچ پشتوانه ای مطمئن تر از مشورت کردن نیست).(34) یا «حَقٌّ عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ یضِیفَ إِلَى رَأْیهِ رَأْی الْعُقَلَاءِ وَیضُمَّ إِلَى عِلْمِهِ عُلُومَ الْحُکمَاءِ»؛ (سزاوار است که انسان خردمند رأى خردمندان را بر رأى خویش بیفزاید و دانش حکیمان و دانایان را به آگاهی خویش پیوند زند).(35) یا «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیهِ هَلَک وَمَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَکهَا فِی عُقُولِهَا»؛ (هرکس خودرأى شد به هلاکت رسید و هرکس با دیگران مشورت کرد، در عقل های آنان شریک شد).(36)
10. وظایف و مسئولیت های اجتماعی
برخی روایات، عموم انسان ها را به مسئولیت شناسی و خیرخواهی متقابل و برخی نیز مؤمنان را به وظیفه شناسی و تعهدورزی در قبال عموم انسان ها یا خصوص جامعه ایمانی توصیه و ترغیب فرموده اند. برخی روایات نیز به وظایف خواص و نخبگان جامعه در قبال مشکلات و مسائل مورد ابتلای عموم توجه داده است. روایات گزیده این بخش، با دو عنوان «وظایف متقابل عموم» و «وظایف خواص در قبال عموم» به این شرح فهرست شده اند:
یکم. وظایف متقابل عموم
پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: «أَلَا کلُّکمْ رَاعٍ وَکلُّکمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ»؛ (بدانید! همه شما راهبر و حافظ و همه مسئول افراد تحت سرپرستی خویش هستند).(37)
برخی روایات، مؤمنان را به اهتمام ورزیدن نسبت به امور عام مسلمین توصیه و ترغیب کرده است: پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: «مَنْ أَصْبَحَ لَایهْتَمُ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیسَ مِنْهُمْ، وَمَنْ سَمِعَ رَجُلًا ینَادِی: یا لَلْمُسْلِمِینَ! فَلَمْ یجِبْهُ، فَلَیسَ بِمُسْلِمٍ»؛ (کسى که بامداد برخیزد بى آن که به فکر سروسامان دادن به کارهاى مسلمانان باشد، مسلمان نیست و کسى که فریاد استغاثه مسلمانی را بشنود و اجابت نکند، مسلمان نیست).(38)
امام علی(علیه السلام) فرمود: «أَشْعِرْ قَلْبَک الرَّحْمَةَ لِجَمِیعِ النَّاسِ وَالْإِحْسَانَ إِلَیهِمْ وَلَا تُنِلْهُمْ حَیفاً و لَا تَکنْ عَلَیهِمْ سَیفاً (سَفِیهاً)»؛ (رحمت و بخشندگى به همه مردم و نیکى کردن در حق ایشان را شعار جان خود قرار ده، به ایشان ستم مکن و شمشیری علیه آن ها مباش).(39) حضرت در ادامه یکی از فرازهای عهدنامه مالک در بیان فلسفه این امر می فرماید: «فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ؛ إِمَّا أَخٌ لَک فِی الدین و إِمَّا نَظِیرٌ لَک فِی الْخَلْقِ...»؛ (زیرا مردم دو گروه هستند: یا برادران دینى تواند یا برابران نوعى تو).(40)
برخی روایات، نیز به وظیفه مؤمنان متمکن در قبال مؤمنان محروم و نیازمند توجه داده است.
دوم. وظایف خواص در قبال عموم
پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: «إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِی أُمَّتِی فَلْیظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ یفْعَلْ فَعَلَیهِ لَعْنَةُ اللَّهِ»؛ (چون بدعت ها در امت من پدید آید، بر عالم است که علم خود را آشکار کند؛ پس هرکس چنین نکند لعنت خدا بر او باد).(41)
امام علی(علیه السلام) فرمود: «وَمَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یقَارُّوا عَلَى کظَّةِ ظَالِمٍ و لَا سَغَبِ مَظْلُوم»؛ (خدا از علما خواسته است که در برابر پرخورى ستمگران و گرسنگى کشیدن ستمکشان خاموش ننشینند و به آن رضا ندهند).(42)
11. حقوق اجتماعی
اعضای جامعه، متناظر با تکالیف و وظایف اجتماعی، حقوق و امتیازاتی نیز نسبت به طرف های ارتباطی خود دارند. برخی روایات همگان را به رعایت حقوق اجتماعی افراد در جامعه ترغیب فرموده است؛ برای نمونه:
امام علی(علیه السلام) فرمود: «جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ حُقُوقَ عِبَادِهِ مُقَدِّمَةً لِحُقُوقِهِ (عَلَى حُقُوقِهِ) فَمَنْ قَامَ بِحُقُوقِ عِبَادِ اللَّهِ کانَ ذَلِک مُؤَدِّیاً إِلَى الْقِیامِ بِحُقُوقِ اللَّهِ»؛ (خداى متعال، رعایت حقوق بندگانش را مقدمه اى براى رعایت حقوق خویش قرار داد؛ پس هرکس به اداى حقوق بندگان خدا قیام کند، این خود سبب قیام به اداى حقوق خداوند خواهد شد).(43)
امام سجاد(علیه السلام) در رساله حقوق خویش به فهرستی از حق داران برفرد، نوع حق، چرایی حق و کیفیت ادای آن اشاره کرده است. این حق داران و صاحبان حق، بدون ذکر جزئیات عبارتند از: رهبر و پیشوا، استاد و شاگرد، همسر، خویشان (پدر، مادر، فرزند، برادر و...)، کسی که به انسان نیکی کند، مؤذن، پیش نماز، واعظ، همنشین، همسایه، دوست، شریک، طلبکار، کسی که علیه انسان اقامه دعوا کند، مشورت خواه، اندرزجو، سالمند، خردسال، گدا، تقاضا کننده و طلب کننده، کسی که به انسان بدی کرده است، هم کیشان و کافرذمی.(44)
12. شناخت مقتضیات زمان
برخی روایات، همگان را به زمان و زمانه شناسی و شناخت نیازهای زمان زندگی یا حیات اجتماعی در دوران زیستی آن ها توجه داده است. این شناخت در برخی سطوح و نسبت به برخی افراد تخصصی و در برخی سطوح و نسبت به همگان، عمومی است. بخشی از این شناخت از رهگذر تجربه های زیستی و مشارکت در فرایندهای حیات جمعی حاصل می شود و بخشی نیز تنها از طریق اکتساب دغدغه مند و به انگیزه نقش آفرینی فعال در عرصه های گوناگون حیات جمعی میسر خواهد شد. این شناخت بالقوه می تواند افق هایی را به روی دارندگان آن بگشاید، توان نقش آفرینی ایشان را افزایش دهد، اتخاذ تصمیم های بزرگ و سرنوشت ساز را در شرایط پیچیده برایشان هموار سازد، بصیرت ایشان را در کشف و تحلیل توطئه های دشمنان افزایش دهد و در کل، راه درست زیستن و عملکرد بایسته متناسب با انتظارات و نیازهای دوران را به ایشان نشان دهد؛ برای نمونه:
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «فِی حِکمَةِ آلِ دَاوُدَ عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ یکونَ عَارِفاً بِزَمَانِهِ»؛ (در دستورهاى حکیمانه خاندان داوود پیامبر آمده است: وظیفه انسان خردمند است که زمانه (و اهل زمانه) خویش را بشناسد).(45)
همو در روایت دیگری فرمود: «الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَیهِ اللَّوَابِسُ»؛ (آن که نسبت به زمان خود دانا است، گرفتار امور اشتباه انگیز و مایه گمراهى نمى شود).(46)
13. نظارت و کنترل اجتماعی
یکی دیگر از ضرورت های کارکردی جامعه، نظارت و کنترل اجتماعی است که معمولاً به دو شیوه رسمی و غیررسمی صورت می گیرد. در جامعه اسلامی، نظارت عموم مردم بر اعمال اجتماعی و آشکار یکدیگر و نیز نظارت ایشان بر اعمال کارگزاران از طریق فریضه امر به معروف و نهی از منکر و نصیحت و خیرخواهی صورت می گیرد. مراتبی از فریضه امر و نهی نیز که مستلزم ضرب و قتل باشد، توسط حکومت اسلامی اعمال شود. نظارت و کنترل جامعه و کارگزاران حکومتی توسط حاکمیت و عمدتاً از طریق سازوکارهای رسمی و نهادهای بازرسی، صنفی، انتظامی، قضایی و... اعمال می شود. در منابع روایی به دو مکانیسم رسمی و غیررسمی نظارت و کنترل و نیز نهادهای پیش نیاز آن یعنی نهادهای تعلیمی، تربیتی، تبلیغی، ارشادی و هدایتی توجه داده شده است؛ برای نمونه:
حضرت علی(علیه السلام) در فرازی از عهدنامه خود به مالک اشتر می نویسد: «... ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ وَابْعَثِ الْعُیونَ عَلَیهِمْ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَالْوَفَاءِ فَإِنَّ تَعَهُّدَک فِی السِّرِّ أُمُورَهُمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَةِ وَالرِّفْقِ بِالرَّعِیةِ وَتَحَفَّظْ مِنَ الْأَعْوَانِ فَإِنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ یدَهُ إِلَى خِیانَةٍ اجْتَمَعَتْ بِهَا أَخْبَارُ عُیونِک اکتَفَیتَ بِذَلِک شَاهِداً فَبَسَطْتَ عَلَیهِ الْعُقُوبَةَ فِی بَدَنِهِ وَأَخَذْتَهُ بِمَا أَصَابَ مِنْ عَمَلِهِ ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقَامِ الْمَذَلَّةِ فَوَسَمْتَهُ بِالْخِیانَةِ وَقَلَّدْتَهُ عَارَ التُّهَمَةِ»؛ (سپس بر کارهای آنان مراقبت دار و بازرسان مخفی از مردم راستگوی و وفادار به خود بر ایشان بگمار؛ زیرا از بازرسی و مراقبت نهایی تو در کارهای شان آنان را به رعایت امانت و مدارای با رعیت وامی دارد. از دستیارانت نیز مراقبت نما، اگر یکی از آنان دست به خیانتی گشود و گزارش بازرسان مخفی تو، در خیانت او مورد اتفاق بود و همه به آن گواهی دادند، همین گزارش ها کافی است تا او را به تنبیه بدنی مجازات کنی و آن چه به دست آورده، از او بستانی و سپس او را خوار بداری و داغ ننگین خیانت را بر پیشانی اش بگذاری و طوق بدنامی را بر گردنش آویزی).(47)
امام باقر(علیه السلام) فرمود: «إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْی عَنِ الْمُنْکرِ سَبِیلُ الْأَنْبِیاءِ وَمِنْهَاجُ الصُّلَحَاءِ فَرِیضَةٌ عَظِیمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ وَتَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ وَتَحِلُّ الْمَکاسِبُ وَتُرَدُّ الْمَظَالِمُ وَتُعْمَرُ الْأَرْضُ وَینْتَصَفُ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَیسْتَقِیمُ الْأَمْرُ فَأَنْکرُوا بِقُلُوبِکمْ وَالْفِظُوا بِأَلْسِنَتِکمْ وَصُکوا بِهَا جِبَاهَهُمْ وَلَا تَخَافُوا فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِم»؛ (امر به معروف و نهی از منکر طریق انبیا و روش صالحان است؛ فریضه بزرگی که سایر فرائض با آن اقامه، راه ها امن، کسب و کارها حلال، ظلم ها دفع، زمین آباد، از دشمنان انتقام گرفته و امور بسامان می شود؛ پس با قلب و زبان خویش منکرات را نفی کنید، بر چهره مرتکبان آن ها بکوبید و در این راه از ملامت هیچ ملامتگری نهراسید).(48)
14. عوامل انحطاط جوامع
در برخی روایات به علل و عوامل انحطاط، افول، فروپاشی و برهم خوردن نظم و سامان اجتماعی جامعه توجه شده است. این موضوع اگرچه در بحث از سنت های اجتماعی جای می گیرد، به دلیل اهمیت، با عنوانی مستقل طرح می شود. امام علی(علیه السلام) فرمود: «یسْتَدَلُّ عَلَى إِدْبَارِ الدُّوَلِ بِأَرْبَعٍ تَضْییعُ الْأُصُولِ وَالتَّمَسُّک بِالْغُرُورِ وَتَقْدِیمُ الْأَرَاذِلِ وَتَأْخِیرُ الْأَفَاضِلِ»؛ (عامل سقوط دولت ها چهار چیز است: ضایع گذاشتن اصول (مسائل اساسى)؛ چسبیدن به فروع (امور نامهم و تشریفات)؛ پیش انداختن اراذل (فرومایگان) و کنارزدن افاضل (پرمایگان و آگاهان)).(49)
در برخی روایات نیز به فسادهای ساختاری و تأثیرات ویرانگر آن بر نظام اجتماعی اشاره شده است؛ برای نمونه: پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: «إِذَا سَادَ الْقَوْمَ فَاسِقُهُمْ وَکانَ زَعِیمُ الْقَوْمِ أَذَلَّهُمْ وَأُکرِمَ الرَّجُلُ الْفَاسِقُ فَلْینْتَظَرِ الْبَلَاءُ»؛ (هرگاه تبهکار قومی سرور آنان گردد و رهبرشان زبون ترین آنان باشد و مرد تبهکار مورد قدردانی قرار گیرد، باید چشم به راه بلا بود).(50)
امام رضا(علیه السلام) فرمود: «وَإِذَا جَارَ السُّلْطَانُ هَانَتِ الدَّوْلَة»؛ (چون سلطان ستم کند، دولت سست و ضعیف شود).(51)
امام علی(علیه السلام) می فرماید: «فَلَیسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاةِ وَلَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِیةِ فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیةُ إِلَى الْوَالِی حَقَّهُ وَأَدَّى الْوَالِی إِلَیهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَینَهُمْ وَقَامَتْ مَنَاهِجُ الدین وَاعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ وَجَرَتْ عَلَى أَذْلَالِهَا السُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِک الزَّمَانُ وَطُمِعَ فِی بَقَاءِ الدَّوْلَةِ وَیئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ وَإِذَا غَلَبَتِ الرَّعِیةُ وَالِیهَا أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِی بِرَعِیتِهِ اخْتَلَفَتْ هُنَالِک الْکلِمَةُ وَظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ وَکثُرَ الْإِدْغَالُ فِی الدین وَتُرِکتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ فَعُمِلَ بِالْهَوَی وَعُطِّلَتِ الْأَحْکامُ وَکثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ فَلَا یسْتَوْحَشُ لِعَظِیمِ حَقٍّ عُطِّلَ وَلَا لِعَظِیمِ بَاطِلٍ فُعِلَ فَهُنَالِک تَذِلُّ الْأَبْرَارُ وَتَعِزُّ الْأَشْرَارُ وَ...»؛(52) (پس رعیت اصلاح نمی شود جز آن که زمامداران اصلاح گردند و زمامداران اصلاح نمی شوند جز با درستکاری رعیت و آن گاه که مردم حق رهبری را ادا کنند و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزت یابد و راه های دین پدیدار و نشانه های عدالت برقرار و سنت پیامبر پایدار گردد، پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزوهایش مأیوس می گردد؛ اما اگر مردم بر حکومت چیره شوند یا زمامدار بر رعیت ستم کند، وحدت کلمه از بین می رود، نشانه های ستم آشکار و نیرنگ بازی در دین فراوان می گردد و راه گسترده سنت پیامبر متروک، هواپرستی فراوان، احکام دین تعطیل و بیماری های دل فراوان شود. مردم از این که حق بزرگی فراموش می شود یا باطل خطرناکی در جامعه رواج می یابد، احساس نگرانی نمی کنند! پس در آن زمان نیکان خوار و بدان قدرتمند می شوند).
15. اصلاح اجتماعی
هر جامعه به مرور زمان و تحت تأثیر عوامل مختلف داخلی و خارجی ممکن است به درجاتی از بی نظمی، اختلال، تعارض و نابسامانی مبتلا شود. سیاست ها و تدابیر اصلاح گرانه (رفورم و گاه انقلاب) در هر جامعه عمدتاً با هدف بازگرداندن سیستم به وضعیت عادی، اعمال می شود. اجرای این اقدامات نیز هرچند با عناوین گوناگون و مکانیزم های اجرایی متفاوت، به ویژه در برخی شرایط ضرورت دارد. در روایات دینی نیز کم و بیش به این مهم توجه داده شده است؛ برای نمونه:
امام علی(علیه السلام) فرمود: «أَیهَا الْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً یعْمَلُ بِهِ وَمُنْکراً یدْعَى إِلَیهِ فَأَنْکرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وبَرِئَ ومَنْ أَنْکرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَهُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَمَنْ أَنْکرَهُ بِالسَّیفِ لِتَکونَ کلِمَةُ اللَّهِ هِی الْعُلْیا وَکلِمَةُ الظَّالِمِینَ هِی السُّفْلَى فَذَلِک الَّذِی أَصَابَ سَبِیلَ الْهُدَى وَقَامَ عَلَى الطَّرِیقِ و (نُوِّرَ) نَوَّرَ فِی قَلْبِهِ الْیقِین»؛(53) (ای مؤمنان! هرکس تجاوزی را بنگرد و شاهد دعوت به منکری باشد و در دل آن را انکار کند، خود را از آلودگی سالم داشته و هرکس با زبان آن را انکار کند، پاداش داده خواهد شد و از اولی برتر است و آن کس که با شمشیر به انکار برخیزد تا کلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد، او راه رستگاری را یافته و نور یقین در دلش تابیده است).
و در جای دیگری فرمود: «اللَّهُمَّ إِنَّک تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یکنِ الَّذِی کانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِی سُلْطَانٍ وَلَا الْتِمَاسَ شَیءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَلَکنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِک وَنُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِک فَیأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِک وَتُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِک»؛(54) (خدایا! تو می دانی که جنگ و درگیری ما برای به دست آوردن قدرت، حکومت، دنیا و ثروت نبود، بلکه می خواستیم نشانه های حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم و در سرزمین های تو اصلاح را ظاهر کنیم تا بندگان ستمدیده ات در امن و امان زندگی کنند و قوانین و مقررات فراموش شده تو بار دیگر اجرا گردد).
د) اخلاق اجتماعی در اسلام
بخش مهم اندیشه های اجتماعی اسلام، ضمن آموزه های اخلاقی توصیه شده است. اخلاق اجتماعی، مجموع بایدها و نبایدهایی است که انسان ها در ارتباطات و مناسبات خود با دیگران مأمور به رعایت آن هستند. نمونه هایی از ارزش های اخلاقی، طبق آن چه در کتاب اصول کافی در قالب ابواب مختلف ذکر شده از این قرار است:
حفظ عفت شکم و شهوت، شکرگزاری از خدمات دیگران، نیک خلقی با مردم، انس گیری و مؤانست با مردم، خوش رویی و گشاده روی، دعوت عملی دیگران به خیر، حیا و عفاف، در گذشتن از خطای دیگران، نیکی به کسی که به انسان بدی کرده است، بخشیدن به کسی که تو را محروم کرده است، فروخوردن خشم، سازش و سازگاری با مردم، نرمی و ملاطفت با مردم، تواضع و فروتنی، تولی و تبری، انصاف دادن و عدالت ورزی با مردم، نافع بودن به حال مردم، پیوند با خویشان و بستگان، خوش رفتاری با پدرو مادر، احترام به سالخوردگان، نیک رفتاری با همسایگان، وفای به عهد و پیمان، مذمت خشونت و سخت گیری، اجتناب از اطاعت نابحق از مردم، مواسات با فقرا در اموال، خدمت گزاری مؤمنان به یکدیگر، سلام کردن و مصافحه هنگام ملاقات های رویاروی، صورت به صورت هم نهادن (معانقه) هنگام ملاقات، بوسیدن یکدیگر، مذاکره و گفت و گو، موجبات شادی و سرور مؤمنان شدن، برآوردن حاجات مؤمنان، گشودن گرفتاری مؤمنان (تفریج کرب المؤمن)، غذادادن به مؤمنان نیازمند، پوشاندن مؤمنان نیازمند، مهربانی به مؤمنان و گرامی داشتن آن ها، نصیحت و خیرخواهی برای مؤمنان،خوش سخنی، راستگویی، نیکو گویی، کنترل زبان، تقیه (همراهی صوری مؤمن با مخالفان اعتقادی اش برای حفظ جان)، راز داری، آشکارکردن سلام، ترک بحث و جدال بی فایده، امانت داری، اصلاح میان مردم، هدایت مؤمنان در جهت تحرز از گمراهی، ناسازگاری، بدخلقی، بدزبانی، سرکشی و طغیان، تفاخر و تکبر، ظلم و ستم، مکاری و فریبکاری، دروغ زنی، دو زبانی و دورویی، آزار و تحقیر مسلمین، عیب جویی یکدیگر، شماتت و شادکامی در گرفتاری مؤمنان، دشنام گویی، تهمت زنی و بدگمانی، قهرکردن و جدایی از برادر دینی، سخن چینی، فاش کردن اسرار مؤمنان، غیبت و بهتان، خشم و غضب و حسادت.(55)
در برخی روایات، به فهرستی از وظایف اخلاقی مؤمنان در قبال یکدیگر توجه شده است.(56) برخی روایات، نیز مؤمنان را از ارتکاب زشتی ها و گناهان با مصادیق زیاد و آثار و پیامدهای سهمگین با عنوان ذنوب، سیئات، کبائر، اصرار بر صغائر، معاصی و... (از جمله جرایم، آسیب ها و انحرافات اجتماعی) نهی می کند.(57) گفتنی است که در کتاب اصول کافی، بابی با عنوان «الإستغناء عن الناس» دربردارنده روایات متعدد منعقد شده است. معنای استغناء به قرینه روایات باب وابستگی طفیلی و منافی با عزت مؤمن و داشتن طمع به داشته های دیگران است، نه انزواگزینی و پرهیز از تعامل اجتماعی.(58)
هـ) احکام اجتماعی در اسلام
روایات اجتماعی هم چنین در پرتو اجتهاد روشمند فقهای عظام و در پاسخ به نیازها و ضرورت های عصری مؤمنان، زمینه شکل گیری ابواب مختلف فقهی را فراهم آورده است. از دید نگارنده، بخش قابل توجهی از اندیشه اجتماعی اسلام در روایات فقهی و فتاوای برآمده از آن ها مندرج است. شایع ترین تقسیم بندى ابواب و مباحث فقه نزد فقهاى شیعه، دسته بندى معروف محقق حلى در کتاب شرایع الاسلام است. محقق، مباحث کتاب مزبور را در چهار بخش تدوین کرده است: عبادات، عقود، ایقاعات و احکام (و سیاسات). هر قسم از اقسام چهارگانه فوق را کتاب هایى است و هر کتاب متضمن مقاصد، فصول، ارکان و ابوابی:
قسم اول (عبادات) مشتمل بر ده کتاب است: کتاب طهارت؛ کتاب صلاة؛ کتاب صوم؛ کتاب اعتکاف؛ کتاب زکات؛ کتاب خمس؛ کتاب حج؛ کتاب عمره؛ کتاب جهاد؛ کتاب امر به معروف و نهى از منکر (گفتنی است از این مجموعه، چهار کتاب اول یعنی طهارت، صلاة، صوم و اعتکاف عمدتاً به احکام فردی و در ضمن به برخی احکام اجتماعی پرداخته اند، اما شش کتاب دیگر کاملاً متضمن احکام اجتماعی اند).
قسم دوم (عقود) مشتمل بر هفده کتاب است: کتاب تجارت؛ کتاب رهن؛ کتاب مفلّس؛ کتاب حجر؛ کتاب ضمان؛ کتاب صلح؛ کتاب مضاربه؛ کتاب مزارعه و مساقات؛ کتاب ودیعه؛ کتاب عاریه؛ کتاب اجاره؛ کتاب وکالت؛ کتاب وقوف و صدقات؛ کتاب هبات؛ کتاب سبق و رمایه؛ کتاب وصایا؛ کتاب نکاح (کتاب مندرج در این بخش و دو بخش بعدی تماماً اجتماعی است و سویه اجتماعی دارد).
قسم سوم (ایقاعات) مشتمل بر یازده کتاب است: کتاب طلاق؛ کتاب خلع و مباراة؛ کتاب ظهار؛ کتاب ایلاء؛ کتاب لعان؛ کتاب عتق؛ کتاب تدبیر، مکاتبه و استیلاد؛ کتاب اقرار؛ کتاب جعاله؛ کتاب ایمان؛ کتاب نذر (احکام کفارات نیز به عنوان لواحق کتاب ظهار آورده شده است).
و قسم چهارم (احکام و سیاسات) مشتمل بر دوازده کتاب است: کتاب صید و ذباحة؛ اطعمة و اشربة؛ کتاب غصب؛ کتاب شفعة؛ کتاب احیای موات؛ کتاب لقطه؛ کتاب فرائض؛ کتاب قضا؛ کتاب شهادات؛ کتاب حدود و تعزیرات؛ کتاب قصاص؛ کتاب دیات.(59) و(60)
گفتنی است که اندیشه های اجتماعی موجود در منابع روایی شیعه بسیار وسیع تر و گسترده تراز آن است که در قالب یک مقاله گنجانده شود. آن چه ذکر شد، صرفاً نمونه هایی از مهم ترین اندیشه هاست. علاقمندان برای آشنایی بیشتر با این مجموع می توانند به کتاب الحیاة(61) با این آدرس ها مراجعه کنند. برای نمونه: وظایف اجتماعی مومنان (ج1، ص 426-428)؛ لزوم رعایت حقوق متقابل (ج1، ص683-685)؛ نظم و انضباط در امور (ج1، ص543-579؛ ص714-720)؛ عمل گرایی (صالح)، ویژگی ها، علل و آثار فردی و اجتماعی آن (ج1، ص461-535)؛ رشد و تکامل اجتماعی و مظاهر آن (ج1، ص429-447؛ آثار فرهنگی اجتماعی ایمان به خدا (ج1، ص403-425)؛ نقد شرایط و اوضاع اجتماعی (ج1، ص325-331)؛ مشورت و رایزنی (ج1، ص313-324)؛ دشمن شناسی (ج1، ص255- 260)؛ لزوم کسب عزت و نیرومندی (ج1، ص695-699)؛ نفی سلطه کفار و ظالمان بر جامعه اسلامی (ج1، ص672-679)؛ اصلاح مادی و معنوی جامعه (ج2، ص40-62؛ ص88-96؛ ص321-323)؛ دمیدن روح برادری در جامعه (ج2، ص62-64)؛ کمک به نیازمندان و محرومان جامعه (ج2، ص74-84؛ ص327-334؛ ج5، ص314-324)؛ تامین اجتماعی (ج2، ص726-750)؛ جایگاه و رسالت فرهنگی عالمان (ج2، ص432-440؛ ص447-485)؛ مسئولیت اجتماعی (ج2، ص364-368)؛ حقوق مردم (ج2، ص378-386)؛ دفاع و جهاد (ج2، ص368-378)؛ حفظ زینت و آرایش (ج5، ص85-91؛ ج6، ص221-223)؛ ارزش و اهمیت زندگی این جهانی (ج5، ص105-110)؛ اخوت دینی (ج5، ص138-151)؛ کار و تلاش سازنده (ج5، ص439-444؛ ص460-482)؛ تخصص و تعهد (ج5، ص537-542)؛ تعاون و همکاری (ج6، ص143-178)؛ برپایی قسط و عدل (ج2، ص27-31)؛ (ج5، ص239-273؛ ص544-549)؛ (ج6، ص488-555؛ ص557-562؛ ص600-624).
نتیجه گیری
اسلام به اقتضای غنای آموزه ای، جامعیت محتوایی و ویژگی اندماجی (پیونددادن زندگی این جهانی به مثابه مقدمه و زمینه ساز رسیدن به سعادت و شقاوت اخروی)، همه ابعاد و عرصه های زندگی مؤمنان اعم از فردی، اجتماعی، مادی و معنوی را هرچند به صورت کلی در سپهر آموزه های هدایتی و ارشادی خویش قرار داده است. بخشی از این اندیشه ها در قرآن کریم و بخش بیشتر و فربه تری از آن ها در منبع دوم اسلام یعنی روایات مأثور و سنت معصومان(علیهم السلام) انعکاس یافته اند که در این زمینه نقش اساسی داشته اند. اندیشه های اجتماعی اسلام نیز تا آن جاکه به جهان بینی اسلام و روح حاکم بر آموزه های آن استناد و ارجاع دارد، قداست و مرجعیت دارند و انتظار می رود که جامعه مؤمنان، این برتری معرفتی و بالاتر از آن هدایتی و کارکردی را تأیید کنند و زمینه بحث و بررسی عالمانه و محققانه درباره این اندیشه ها را در محیط های علمی فراهم آوردند، هم چنین لازم است، شرایط جریان یابی آنها در فضای فرهنگی اجتماعی جامعه و عرصه های سیاست گذاری و برنامه ریزی کلان مهیا شود. اسلام برخلاف عبادیات، که آموزه هایی توقیفی و همواره ثابت اند، در حوزه اجتماعیات اعم از بخش های اندیشه ای و عملی (فقهی) سهم و نقش بیشتری برای عقلانیت و خردورزی در مقام ارائه تفسیر عصری و متناسب با نیازهای زمان و مکان از این معارف قائل شده است و عقل در شعاع دین هم صراط است و هم سراج. اندیشه های اجتماعی اسلام نیز هم چون دیگر معارف، بر مبانی و بنیادهای نظری عامی تکیه دارند که به خشی از مهم ترین آن ها متناسب با موضوع نوشتار اشاره شد. هدف کلی و غایت مقصود این اندیشه ها، هدایت جامعه مؤمنان در مسیر تعالی و تقرب و استقرار یک مدینه فاضله و حیات طیبه این جهانی به قدر طاقت بشری است.(62)
پی نوشت:
(1). مطهری، مجموعه آثار، ج25، ص361.
(2). مصباح یزدی، رابطه و دین، ص102.
(3). حکیمی، الحیاة، گزارش، ج3-6، ص15.
(4). برزگر کلیشمی، جامعه از دیدگاه نهج البلاغه، ص42-103؛ مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص84-109.
(5). حجرات: 13؛ فرقان: 54؛ زخرف: 32.
(6). ر.ک: مطهری، مجموعه آثار، ج2، ص332-335؛ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، درآمدی بر جامعه شناسی اسلامی، ص249-306؛ برزگر کلیشمی، جامعه از دیدگاه نهج البلاغه، ص166-242.
(7). نهج البلاغه، خطبه 127، ص170.
(8). نهج البلاغه، خطبه 23، ص47.
(9). ر.ک: مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج3، ص27-36.
(10). مجلسی، بحارالانوار، ج90، ص325.
(11). ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص278.
(12). کلینی، الکافی، ج2، ص635.
(13). ر.ک: وثوقی؛ میرزایی؛ اکبری، «نقدی بر برخی از مضامین پنهان و آشکار آثار دورکیم»، مجله مطالعات جامعه شناختی، پاییز و زمستان 1395ش، ش49.
(14). کلینی، الکافی، ج2، ص174.
(15). مجلسی، بحارالانوار، ج71، ص234.
(16). نهج البلاغه، خطبه192، ص280.
(17). مجلسی، بحارالانوار، ج22، ص348.
(18). همان، ج72، ص356.
(19). نهج البلاغه، خطبه 209، ص306.
(20). مطهری، مجموعه آثار، ج2، ص540.
(21). نهج البلاغه، نامه 53، ص408.
(22). تمیمی آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ج2، ص30، ح10206.
(23). همان، ج5، ص337، ح7773.
(24). همان، ج3، ص205، ح10206.
(25). کلینی، الکافی، ج3، ص568.
(26). ر.ک: مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص425-458؛ رجبی، قانون مندی جامعه و تاریخ، ص23-63؛ صدر، سنت های تاریخ در قرآن.
(27). حرانی، تحف العقول، ص51.
(28). همان.
(29). نهج البلاغه، نامه 53، ص406و407.
(30). ر.ک: حرانی، تحف العقول، ص335و336.
(31). کلینی، الکافی، ج1، ص200.
(32). تمیمی آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص64، ح10065.
(33). نهج البلاغه، حکمت 54.
(34). تمیمی آمدی، تصنیف غررالحکم، ص389، ح10047.
(35). همان، ص408، ح 496.
(36). نهج البلاغه، حکمت 161، ص474.
(37). مجلسی، بحارالانوار، ج72، ص 38.
(38). کلینی، الکافی، ج2، ص164.
(39). تمیمی آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص206، ح896.
(40). نهج البلاغه، نامه 53، ص567.
(41). کلینی، الکافی، ج1، ص54.
(42). نهج البلاغه، خطبه3، ص30.
(43). تمیمی آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص370، ح11039.
(44). حرانی، تحف العقول، ص255-271.
(45). کلینی، الکافی، ج2، ص116.
(46). حرانی، تحف العقول، ص356.
(47). نهج البلاغه، نامه53، ص410.
(48). کلینی، الکافی، ج5، ص56.
(49). تمیمی آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص450، ح 7835.
(50). حرانی، تحف العقول، ص36.
(51). مجلسی، بحارلانوار، ج93، ص14.
(52). نهج البلاغه، خطبه216، ص314.
(53). همان، حکمت 373، ص514.
(54). همان، خطبه 131، ص174.
(55). کلینی، الکافی، ج2، ص79-361.
(56). همان، ص169-174.
(57). همان، ص272-291.
(58). همان، ص148-150؛ مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج3؛ رحیمی، حق الناس.
(59). ر.ک: شهابی، ادوار فقه، ج2؛ جمعی از نویسندگان، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت(علیهم السلام)، ج1، ص45-47.
(60). ر.ک: بنیاد نهج البلاغه، مسائل جامعه شناسی از دیدگاه امام علی7؛ برزگر کلیشمی، جامعه از دیدگاه نهج البلاغه؛ تقی زاده، ارائه نظام واره ای از احادیث اجتماعی، ص7-38.
(61). حکیمی و همکاران، الحیاة، ج1-6.
(62). برگرفته از کتاب: نقش شیعه در گسترش علوم انسانی(مدیریت، سیاست، اقتصاد، جامعه شناسی، حقوق)، جمعی از فضلا با اشراف مرجع عالی قدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دامت برکاته، به کوشش محمدتقی سبحانی – محمدعلی رضایی اصفهانی، انتشارات امام علی بن ابی طالب(ع)، قم، 1399 هـ ش، ص 99.
معرفی کتاب
سیری در کتاب
«تعلیم و تربیت در تفسیر نمونه»
تعلیم و تربیت از ارکان اساسى زندگى بشر در طول تاریخ است، و به عبارت دیگر بلکه مى توان گفت که انسان در هیچ زمان و مکانى نمى تواند از تعلیم و تربیت بى نیاز باشد، ازاین رو قرآن کریم به مسأله تعلیم و تربیت اهتمام ویژه دارد در حدى که آن را هدف رسالت پیامبر قرار داده است.
در دوران معاصر نیز به تعلیم و تربیت به جد پرداخته شده است بدین جهت مکتب هاى گوناگون در تعلیم و تربیت پیدا شده اند تا مگر برنامه هاى کارساز به جوامع بشرى عرضه بدارند تا انسان را به سر منزل مقصود برساند، ولى عیب و کاستى این مکتب ها در این است که تنها به رفتار ظاهرى انسان بذل توجه مى کنند و اما به اعماق وجود انسان چندان توجه ندارند.
بر خلاف مکاتب مادی، مکتب تعلیمى و تربیتى قرآن کریم، مکتبى بى بدیل است و چون موافق فطرت انسانى است بهترین راه و روش در تعلیم و تربیت به شمار مى آید.
در این میان تفسیر نمونه که مورد توجه بسیار خوانندگان در زبان هاى گوناگون قرار گرفته است در سایۀ آیات پرارج قرآنى به طور جامع و عمیق به مسألۀ تعلیم و تربیت پرداخته است.
براى این که مطالب گوناگون مرتبط با آن امر مهم در آن تفسیر گرانسنگ در یک جا جمع گردد تا خوانندگان به طور متمرکز از آن بهره ببرند، لذا مباحث تعلیم و تربیت در مجموعۀ ٢٧ جلدى تفسیر نمونه در راستای بهره گیری همۀ تشنگان معارف ناب قرآن در قالب کتاب «تعلیم و تربیت در تفسیر نمونه» به رشتۀ تحریر درآمد.
«تعلیم و تربیت در تفسیر نمونه» در یک نگاه
یکى از مهم ترین مباحث معارف قرآن که امروزه در زمره بایسته هاى پژوهشى قلمداد مى شود و لازم است در قالب تفسیر موضوعى ارائه گردد، مبحث تعلیم وتربیت است که بر اساس تفسیر نمونه، تنظیم شده است.
اهمیت مقام علم، «علم» معیار برترى انسان، علم حقیقى، «اخلاق» زائیدۀ علم است، عالمان در منطق قرآن، مقام علما و دانشمندان، اهمیت «تعلیم و تعّلم»، برنامه ریزى براى تعلیم و تربیت، مراحل چهارگانۀ تربیت، مربّى و قابلیت، روش هاى مؤثر تربیتى، الگوهاى جاویدان، تأثیر سریع تربیت الهى، چگونگى تبلیغ دین، فکر، تفکر، تعقّل، یقین، ادب، تقوا، نیایش و...از جمله مباحثی است که در در قالب دو بخش اساسى (بخش یکم: تعلیم، و بخش دوم: تربیت) در دوجلد ارائه شده است.
ساختار اصلی کتاب
سرفصل های کتاب «تعلیم و تربیت در تفسیر نمونه» عبارت است از :١. مقدمه٢. پیشگفتار
٣. مباحث مقدماتی: مفهوم شناسى «تعلیم»، مفهوم شناسى «تربیت»، تعریف تعلیم و تربیت، اهمیت تعلیم و تربیت در اسلام، «تعلیم» مقدم است یا «تربیت»؟
٤. بخش اول:تعلیم: فصل اوّل: علم، فصل دوم: عالِم، فصل سوم: تعلّم و فراگیرى، فصل چهارم: چگونگی تعلیم و تبلیغ دین
٥. بخش دوم: : تربیت و سازندگی: فصل اوّل: کلیات، فصل دوم: انسان در قرآن، فصل سوم: نقش قرآن در تربیت انسان، فصل چهارم: نظام خانواده، فصل پنجم: تشویق و مجازات
گزارش محتوایی اثر
تعلیم مقدم است یا تربیت؟
مولّف در بخش تمهیدى اثر، پس از آشناسازى مخاطبان و فراگیران ارجمند با مفاهیم «تعلیم» و «تربیت»، اهمیت آن و «تهذیب و تربیت»، این مسألۀ مهم مورد بررسى قرار داده که که آیا «تعلیم» مقدّم است یا «تربیت»؟
معظم له در این زمینه می نویسد: در سه مورد تربیت بر تعلیم مقدّم افتاده، و تنها در یک مورد تعلیم بر تربیت، و گویا در موردى که تعلیم بر تربیت مقدم داشته شده اشاره به ترتیب طبیعى آن دو است، زیرا طبعاً باید تعلیم بر تربیت مقدم باشد، اما در سه مورد که تربیت بر تعلیم مقدم شده به خاطر اهمیت آن است، یعنى: هدف و نتیجه و مرحلۀ نهایى همان تربیت است و باقى همه مقدمه مى باشد.
اهمیت علم
نویسنده در فصل اول از بخش نخست به اهمیّت مقام علم پرداخته است، «اهمیّت علم و عالم در روایات، مقام شهید براى کسى که در راه تحصیل علم از دنیا برود، «اخلاق»، زاییدۀ علم است، «تخصّص» از دیدگاه قرآن، «علم»، پایۀ «ایمان»، «علم» معیار برترى انسان، علم و دانش، سبب شناسایى حق، عقیدۀ برخى از فلاسفه راجع به علم،آیۀ ١٩ سورۀ «رعد» مردم را به فراگیرى علم دعوت مى کند، مغروران به علم، علم هدف نیست، وسیله است، آیا عالمان و جاهلان یکسان اند؟،«جهل» ریشۀ بدبختى، جهاد با جهل و جهاد با دشمن، علومى که علم نیست، علم حقیقى، علم را براى عمل باید آموخت..، درس هاى داستان موسى و خضر علیهما السلام...، در علم افزون طلب باش» از دیگر عناوینی است که در این فصل شرح داده شده است.
در بخشی از کتاب آمده است: علم مرز مکانى ندارد، تا چین و ثریّا نیز باید در طلبش دوید. مرز زمانى ندارد، از گاهواره تا گور ادامه دارد.از نظر معلم مرز نمى شناسد، چراکه حکمت، گمشدۀ مؤمن است و نزد هر کس بیابد آن را مى گیرد و اگر گوهرى از دهان ناپاکى بیفتد آن را برمى دارد. مرز از نظر میزان تلاش و کوشش نیز ندارد، به اعماق دریاها فرو مى رود و کسب دانش مى کند و حتى در راه کسب آن جان عزیزش را مى دهد. بر این اساس، در منطق اسلام، کلمۀ «فارغ التحصیل» یک کلمۀ بى معنى است.
مقام عالم
فصل دوم از بخش اول کتاب به بررسی مقام عالِم اختصاص دارد است؛ «عالمان در منطق قرآن،عالمان در لسان روایات اهل بیت علیهم السلام، دانشمندان در سخن امام صادق علیهم السلام، موقعیت دانشمندان، مقام علما و دانشمندان، دانشمندان و بقاى آنان در سخن على علیه السلام، دانشمندان به مقام عالى «خشیت» نائل شوند، علما و دانشمندان جزء شفیعان اند، فقدان علما و دانشمندان مایۀ نقصان زمین است، تعبیر به «بئر معطله» درمورد دانشمندانى که در جامعه تنها مانده اند، وظیفۀ بزرگ دانشمندان، آتش دوزخ با دانشمندان سخن مى گوید، خطر دانشمندانى که علم و دانش خود را در اختیار جباران قرار دهند، عالم بى عمل، عالم بى عمل در روایات، گویاترین مثال براى عالم بى عمل؛ چارپایی بر او کتابی چند» از جمله عناوینی است که در فصل دوم مورد اشاره قرار گرفته است.
فرآیند یادگیری
مولف در فصل سوم فرآیند تعلّم و فراگیرى را تبیین کرده است؛ «انسان باید به علم خود بنگرد که آن را از چه کسى گرفته است، پیدا کردن رهبر دانشمند و بهره گیرى از پرتو علم او، اگر نمى دانید بپرسید، نکته: اهل ذکر چه کسانى هستند؟، پرسش هاى بى جا، شأن نزول، اگر سؤالات بى جا ست چرا با اصرار جواب داده مى شود؟، سؤال توضیحى و سؤال اعتراضى، سؤال تحقیقى و سؤال سرزنشى» از دیگر عناوین فصل سوم کتاب است.
چگونگی تعلیم
نویسنده در فصل چهارم از بخش اول کتاب به چگونگی تعلیم و تبلیغ دین پرداخته که عناوین آن به شرح ذیل است: تحصیل علم و نشر آن هر دو واجب است، جهاد فکرى و تبلیغاتى، جمله «تواصوا بالحّق» و مسأله تبلیغ، مجلس علم، باغى از باغ هاى بهشت، نقش مؤثر «گفتار» در سرنوشت انسان ها، اعتبار «سخن گفتن» نسبت به دیدن و شنیدن، شرایط مبلّغین اسلام، چهار مورد از وظایف مبلّغان، مبلّغان راستین چه کسانى هستند؟، شرط پیروزى در تبلیغات، ویژگى هایى مورد نیاز گویندگان، بهترین گویندگان، بدى را با نیکى دفع کن!، برنامه چهار مرحله اى داعیان الى الله، انسان دربرابر طوفان وسوسه ها، دعوت داعیان الى الله، خدمت گسترده اى به انسان ها، مجادله در قرآن مجید، الف) مفهوم «جدال» و«مراء»، ب) جدال حق و باطل، مناظرات اهل بیت (علیهم السلام) با مخالفان، ج) آثار شوم مجادله باطل، د) روش مجادله به احسن، تبلیغات مؤثر، راه و رسم تبلیغ ، نکته ها: ١. راه و رسم تبلیغ، ٢. فرار از حقیقت چرا؟، مؤثرترین راه تبلیغ، از تبلیغات عجولانه بپرهیزید، امید اثر، شرط صرف نیروهاى تبلیغى، اهمیت مبارزات منطقى و عقیدتى، دعوت به استدلال منطقى در همه جا، لزوم بحث منطقى، منطق آزاداندیشى اسلام، نکته ها: ١. منطق آزاداندیشى اسلام، ٢. پاسخ به چند سؤال، ٣. نمونه اى از روایات اسلامى در زمینه آزاداندیشى، منطق بى اعتنایى، یکى از روش هاى مبارزه با لجوجان، روش جالب در برخورد با افراد لجوج، پنج روش براى نفوذ در قلب تیره متکبران جبّار، پنج دستور مهم براى موفقیت در اجراى حکم خدا، براى بحث، بهترین روش را برگزینید، یکى از بهترین روش هاى مناظره و بحث، روش هاى برخورد با دشمنان، برخورد منطقى با همه مخالفان، برخورد ملایم و محبت آمیز با دشمنان، یک دستور اخلاقى براى زمان برخورد با کفار، راه نفوذ در دیگران، سه نکته در این آیات، بیان رسا و مؤثر، داستان «حبیب نجّار»، نکته هاى آموزنده این داستان، مجادله به باطل، آثار شوم مجادله باطل، کبر و غرور سرچشمه اصلى مجادله به باطل، ادب قرآن در بحث و محاجه.
کلیات
مولّف در فصل اول از بخش دوم کتاب مباحثی را در قالب کلیات بیان کرده است:«برنامه ریزى براى تعلیم و تربیت، نقش پیامبران در تربیت انسان، مربى و قابلیّت میدان پرورش و تربیت، چهار مرحله از مراحل تربیت، برنامه چهار ماده اى خوشبختى، یک روش مؤثر تربیتى، تأثیر سریع تربیت الهى، نکاتى آموزنده و تربیتى در باب حق و باطل، ١. دشوارى تشخیص حق و باطل، ٢. معناى زبد، ٣. همیشه بهره ها به میزان آمادگى ها و لیاقت هاست، ٤. باطل دنبال بازار آشفته مى گردد، ٥. باطل تنها در یک لباس ظاهر نمى شود، ٦. بقاى هر موجودى بسته به میزان سودرسانى آن است، ٧. چگونه حق، باطل را بیرون مى ریزد، ٨. باطل بقاى خود را مدیون حق است، ٩. مبارزه حق و باطل همیشگى است، ١٠. زندگى در پرتو تلاش و جهاد، اثرات اجتماعى و تربیتى پناهگاه امن کعبه، نفى به تنهایى کافى نیست، عوامل حیات و مرگ ملت ها، روزهاى حساس زندگى، دنیا دار دردها و رنج ها، دورنماى زندگى دنیا، مزرعه دنیا، و آخرت، جامع ترین آیه اخلاقى (تربیتى و سازنده)» از جمله موضوعاتی است که مولف در فصل اول به آن پرداخته است.
انسان در قرآن
فصل دوم از بخش دوم کتاب به موضوع انسان در قرآن اختصاص دارد: «هدف خلقت انسان از دیدگاه قرآن، ارزش انسان از نظر قرآن، ارزش معنوى مرد و زن، چگونه اسلام اجازۀ تنبیه زن را داده است؟، اوصاف انسان هاى شایسته، الگوهاى جاویدان، راست قامتان جادۀ توحید، انسان هاى آزاده و اسیر (آثار تربیتى توحید) وتعبیرات مختلف دربارۀ «انسان» در قرآن مجید» از ریز عناوینی است که در این فصل شرح داده شده است.
قرآن و تربیت
تأثیر آیات قرآن بر دل هاى آماده، قرآن کتاب اندیشه و عمل، قرآن، هدایت و درمان، قرآن نسخۀ شفابخش، نفوذ فوق العادۀ قرآن، قیام شبانه براى تلاوت قرآن و نیایش،تلاوت قرآن همراه با تفکر و تنها دست پاکان به دامن قرآن مى رسد، از جمله عناوینی است که مولف در فصل سوم به آن پرداخته است.
نظام خانواده
مولف در فصل چهارم از بخش دوم کتاب به موضوعاتی از قبیل «تعلیم و تربیت خانواده،اهمیّت نظام خانواده، ترغیب به ازدواج آسان، خانوادۀ خود را از آتش دوزخ نجات دهید، پیوند محبّت دو همسر، اوصاف همسر شایسته، اهمیت فرزندان صالح در معرفى شخصیّت انسان، چرا فرزند نوح علیه السلام عمل غیرصالح بود؟، اموال و فرزندان، وسیلۀ آزمایش شما، اموال و فرزندان، شما را از یاد خدا غافل نکنند!، اهمیت نیکى به پدر و مادر، توحید و نیکى به پدر و مادر، احترام پدر و مادر، برترین توصیۀ قرآن نسبت به پدر و مادر، اى انسان! به پدر و مادر نیکى کن!، آداب ورود به جایگاه خصوصى پدر و مادر و نیکى به پدر» پرداخته است.
تشویق و مجازات
اصولاً مسألۀ تشویق و تهدید که در لسان قرآن به عنوان «بشارت» و «انذار» آمده است اساس همۀ تربیت هاى اخلاقى و اجتماعى است لذا مسألۀ تشویق و مجازات در فصل پنجم انعکاس یافته است در موضوعات ذیل: «تشویق و مجازات، نتیجۀ تشویق کار نیک یا بد، تربیت از طریق انذار، اگر هشدار مؤثر نیفتد، مجازات هاى تربیتى، زندان یا کانون تربیت، مجازات هم حسابى دارد، مجازات هاى بیدارکننده، مجازات استدراج، مجازات تهمت، مجازات شدید براى چه بود؟، مجازات در حضور جمع چرا؟
عوامل نظرى تربیت
تفکر، تفسیر، گوشه اى از روایات اسلامى در زمینه فکر و اندیشه، تفکر، تعقل، تذکر، اولى الابصار کیان اند؟، اولوا الالباب کیان اند؟، یکى از مصداق هاى روشن تفکر، روح «ذکر» فکر است، یقین و مراحل آن، ایمان نوعى عشق است نه درک و عقل، ایمان، سرچشمه محبوبیّت، تفسیر، نکته ها: ١. محبت على (علیه السلام) در دل هاى مؤمنان، ٢. تفسیر جمله «یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ»، ایمان، و امدادهاى غیبى، نکته ها: ١. جوانمردى و ایمان، ٢. ایمان و امدادهاى الهى، آرامش روح در سایه ایمان، تفسیر، دو نکته درباره این آیه، ایمان و آرامش، رابطه علم و ایمان، ایمان همراه با عمل، دل هاى آماده ایمان، آثار ایمان و کفر، پاداش دنیوى ایمان، شرط پیروزى، ایمان و استقامت، ایمان به معاد و نقش آن در تربیت انسان ها، بازتاب معاد در زندگى انسان ها، اثرات شوم انکار معاد، توبه، حقیقت توبه، توبه، درى به سوى رحمت خدا، توبه حقیقى کدام است؟، یکى از معانى توبه، منظور از توبه خدا، بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) در این آیه چیست؟، آیه «توبه» امیدبخش ترین آیه قرآن، توبه کاران، به سوى پروردگارتان بازگردید، تفسیر؛ خداوند همه گناهان را مى آمرزد، راه توبه به روى همه باز است، شرایط پذیرش توبه، شرط مهم قبولى توبه...از اهم عناوینی است که در این فصل مورد بررسی قرار گرفته است.
عناصر عملى تربیت
تهذیب نفس، تقوا، قیام شبانه براى تلاوت قرآن و نیایش، روزه، دعا و نیایش، مواسات با دیگران، اهمیت صله رحم در اسلام، دعوت به حق و مبارزه با فساد از جمله عناصر عملی است که مولفدر فصل هفتم از بخش دوم کتاب آن را شرح داده است.
آداب اسلامی
آداب تلاوت قرآن، آداب معاشرت اسلامى، سرمایه ادب، میهمان نوازى و حق میهمان در روایات اسلامى، آداب مجلس و آیین دوستى از اهم موضوعاتی است که صاحب اثر آن را در فصل هشتم از بخش دوم کتاب مورد واکاوی قرار داده است.
نکات تربیتی
عناوین مطروحه در فصل نهم از بخش دوم کتاب عبارت است از: نکات تربیتى در داستان یوسف (علیه السلام)، حضرت یونس (علیه السلام)؛ درس هایى بزرگ در داستانى کوچک، درس هاى تربیتى طوفان نوح (علیه السلام)، جنبه هاى آموزنده داستان اصحاب کهف، درس هاى مهمى از داستان ایوب (علیه السلام)، درس هاى تربیتى در داستان شعیب (علیه السلام)، نکات آموزنده داستان خضر (علیه السلام)، درس هاى آموزنده از داستان سلیمان (علیه السلام)، درس هاى آموزنده از سرنوشت حضرت موسى (علیه السلام)، نکات آموزنده داستان مؤمن آل فرعون.
موانع تربیت
در فراز پایانی اثر عناوینی از قبیل « گناهان پى در پى، ماهیت انسان را دگرگون مى کند، در مجلس گناه ننشینید، هوى پرستى و عواقب دردناک آن، حق پرستى و هوى پرستى، آرزوهاى بى جا، غفلت از حق و پیامد هاى آن، زندگى پر زرق و برق و اثر شوم آن، چهار عامل براى ناکامى انسان ها، انواع غرور و فریب، کینه ها و حسادت ها، دشمن برادرى است و موانع شناخت» مورد واکاوی قرار گرفته است.
گفتنی است این کتاب نفیس به همت حجت الاسلام محمدجواد اسکندرلو تدوین و نخستین بار در سال ١٤٠٠ش، در دو جلد مجموعاً در ٩١٢ صفحه در قطع وزیری از سوی انتشارات امام علی بن ابی طالب(ع)، به زیور طبع آراسته شده است.
معارف اسلامی
مراتب و انگیزه های عبادت
چکیده:
نواده پاک و شهید رسول خدا و فرزند امیرمؤمنان، حضرت امام حسین علیهم السّلام فرمود: گروهى خدا را از روى رغبت و میل [به بهشت] پرستش کردند، این عبادت تاجران است، و عدّه اى از روى ترس او را پرستیدند و این عبادت بردگان است، و جمعى دیگر خدا را براى شکر نعمت ها [و اینکه شایسته عبادت است] پرستیدند، این عبادت آزادگان و بهترین عبادت است؛ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً، فَتِلْکَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ، وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً، فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ، وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً، فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ وَ هِیَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ».
مراتب و انگیزه های عبادت
نواده پاک و شهید رسول خدا و فرزند امیرمؤمنان، حضرت امام حسین علیهم السّلام فرمود: گروهى خدا را از روى رغبت و میل [به بهشت] پرستش کردند، این عبادت تاجران است، و عدّه اى از روى ترس او را پرستیدند و این عبادت بردگان است، و جمعى دیگر خدا را براى شکر نعمت ها [و اینکه شایسته عبادت است] پرستیدند، این عبادت آزادگان و بهترین عبادت است؛ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً، فَتِلْکَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ، وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً، فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ، وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً، فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ وَ هِیَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ».[١]
امام علیه السلام در این کلام نورانى انگیزه هاى عبادت عابدان را با ذکر سلسله مراتب آنها به صورت بسیار لطیف، زیبا و دقیق بیان فرموده و مردم را به سه گروه تقسیم مى کند:
گروه اوّل کسانى هستند که شوق بهشت و عشق به حور و قصور و مواهب دیگر بهشتى آنها را به سوى عبادت پروردگار دعوت مى کند، گرچه عبادت اینها بر خلاف آنچه بعضى از ناآگاهان پنداشته اند صحیح است؛ ولى به یقین در حد اعلا نیست، زیرا کارشان شبیه تاجرانى است که سرمایه اى را به بازار مى برند تا چیز بهتر و بیشتر به دست آورند.
گروه دوم کسانى هستند که ترس از آتش دوزخ و عذاب هاى جانکاه آن، ایشان را وادار به اطاعت و عبادت پروردگار مى کند. گرچه عبادت این گروه نیز صحیح است؛ ولى در حد اعلى نیست، زیرا کار آنها شبیه غلامانى است که از ترس تازیانه مولا انجام وظیفه مى کنند.
اما گروه سوم کسانى هستند که سطح فکر و معرفت و اخلاصشان برتر از این است که عشق به نعمت هاى بهشتى و وحشت از عذاب هاى دوزخى آنها را به عبادت پروردگار وادارد، بلکه محبت پروردگار و شکر نعمت هاى او و عشق به قرب حق آنها را به عبادت جذب مى کند. این برترین انگیزه عبادت است و این عبادت آزادگان است؛ آزادگان از عشق به جنت و ترس از نار.
شبیه این معنا به صورت دیگرى از امیرمؤمنان علیه السلام نقل شده، چنانکه ایشان مى فرمایند: «مَا عَبَدْتُکَ خَوْفاً مِنْ نَارِکَ وَلَا طَمَعاً فِی جَنَّتِکَ، لَکِنْ وَجَدْتُکَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُک؛ [خداوندا!] من تو را از ترس دوزخت پرستش نکردم و نه به جهت طمع در بهشت تو، ولى تو را شایسته عبادت دیدم و پرستیدم».[٢]
در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام این تقسیم هاى سه گانه به تعبیر دیگرى نقل شده و در آخر آن آمده است: «لَکِنِّی أَعْبُدُهُ حُبّاً لَهُ عَزَّوَجَلَّ فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْکِرَامِ وَ هُوَ الْأَمْنُ لِقَوْلِهِ عَزَّوَجَلَّ وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ ؛ ولى من او را به جهت عشق به آن ذات پاک مى پرستم و این عبادت بزرگواران است که سبب آرامش و امنیت در روز جزاست، زیرا خداى متعال مى فرماید: آنها از وحشت آن روز در امانند».[٣]
نکته: انگیزه هاى عبادت
شک نیست که عبادت نیاز به قصد قربت دارد؛ یعنى باید انگیزه هاى آن الهى باشد و خلوص از هرگونه ریا و قصد غیر خدا نیز لازم است.
فقها فرموده اند: اگر کسى وضو مى گیرد به نیت اطاعت فرمان خدا و هم براى اینکه به وسیله آب خنک بدن او خنک شود، وضوى او خالى از اشکال نیست، چرا که انگیزه مشترکى بین قصد قربت و قصد برودت آب داشته است. البته اگر قصد اصلى قربت است که در هر حال وضو براى نماز مى گرفت؛ ولى قصد هاى تبعى هم در کار باشد، ضررى نمى زند.
در اینجا سؤال پیش مى آید که آیا به جا آوردن عبادات براى رسیدن به پاداش بهشت و نعمت هاى آن و حور و قصور جنت با قصد قربت سازگار است؟
همچنین انجام آن براى ترس از آتش دوزخ و عذاب هاى آن واقعاً خالصانه است؟
در زمینه آثار دنیوى و مواهب مادى، خواندن نماز باران براى رفع خشکسالى یا انجام دادن نماز شب براى وسعت روزى و امثال آن نیز قابل پرسش است که چگونه این گونه نیات با قصد قربت سازگار است؟
پاسخ همه این پرسش ها یک چیز است و آن اینکه آنچه را انسان از خدا بخواهد عین قربت است و به تعبیر دیگر، پاداش هاى بهشتى و نجات از عذاب دوزخ یا پاداش هاى مادى دنیوى از قبیل داعى بر داعى یعنى انگیزه اى است براى قصد قربت، زیرا عبادت کننده مى داند که اگر نیت قربت نداشته باشد این امور حاصل نمى شود.
به همین دلیل در سرتاسر قرآن مجید براى تشویق مؤمنان به اطاعت پرودگار و تقرب به او سخن از نعمت هاى بهشتى به میان آمده و براى نهى از مخالفت، سخن از عذاب هاى دوزخ؛ هرگاه این امور با قصد قربت مخالفت داشت، هرگز در قرآن مجید آن هم به صورت بسیار گسترده مطرح نمى شد.
همچنین مسئله نماز باران و مانند آن در احادیث اسلامى وارد شده و معصومان علیهم السلام به آن تشویق کرده اند. اگر با قصد قربت منافات داشت امکان نداشت تشویق کنند. نیز پاداش هاى مادى که براى برپاداشتن نماز شب یا خواندن سوره هاى مختلف قرآن یا دعاهایى براى خلاص زندانیان و شفاى بیماران همه دلیل بر این است که آنچه از خدا خواسته شود، هرچند داعى بر آن رسیدن به مواهب مادى باشد منافات با قصد قربت ندارد.
البته شک نیست اگر انسان به مقامى از ایمان و اخلاص برسد که عبادت پروردگار را تنها براى اداى شکر و شایستگى حق براى عبادت به جاى آورد و حتى عشق به نعمت هاى بهشتى و ترس از آتش دوزخ و رسیدن به مواهب دنیوى را رها سازد، عبادتى در حد بسیار اعلا انجام داده است.
ولى آنچه گفتیم بدان معنا نیست که اگر طمع در جنّت و خوف از عذاب یا رسیدن به مواهب مادى دنیا انگیزه رفتن به در خانه خدا شود و همه را از او بخواهد با اخلاص نیت مخالفت داشته باشد. از این رو در آیات قرآن در کنار «جَنَّاتٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ؛ باغ هایى از بهشت که نهرها از کنار درختانش عبور مى کند»، تعبیر به «وَ رِضْوَانٌ مِّنَ اللَّهِ أَکْبَرُ؛ خشنودى و رضایت خداوند از همه برتر است» نیز آمده است. در آنجا که مى فرماید: «وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَ مَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِى جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوَانٌ مِّنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛ خداوند به مردان و زنان باایمان، باغ هاى بهشتى وعده داده که نهرها از پاى درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و [همچنین،] خانه ها و [قصرهاى] پاکیزه در باغهاى جاودان بهشتى [به آنها وعده داده]؛ و خشنودى خدا، [از همه اینها] برتر است؛ واین، همان رستگارى و پیروزى بزرگ است».[٤]
چه خوب است که انسان افق فکر و معرفت خود را چنان بالا برد که از عبادات و مناجات هاى خود غیر او را نخواهد، همان گونه که در مناجات هشتم از مناجات هاى پانزده گانه امام سجاد علیه السلام وارد شده است که به پیشگاه خدا عرضه مى دارد:
«فَأَنْتَ لَاغَیْرُکَ مُرَادِی وَلَکَ لَالِسِوَاکَ سَهَرِی وَسُهَادِی وَلِقَاؤُکَ قُرَّةُ عَیْنِی وَوَصْلُکَ مُنَى نَفْسِی وَإِلَیْکَ شَوْقِی وَفِی مَحَبَّتِکَ وَلَهِی وَإِلَى هَوَاکَ صَبَابَتِی وَرِضَاکَ بُغْیَتِی ... وَقُرْبُکَ غَایَةُ سُؤْلِی؛[٥] تو مراد منى و غیر تو مراد من نیست. شب زنده دارى و بیدارى ام فقط براى توست نه غیر تو. دیدارت نور چشم من و وصل تو آرزوى من و به سوى تو شوق و اشتیاق من است. در وادى محبت تو سرگشته و در هواى تو دل داده ام و خشنودى ات مقصد و مقصود من ... و قرب تو منتهاى خواسته من است».[٦]
آری گرچه وعده کیفر و پاداش الهى، همه حق است، پاداشش فوق العاده پر ارزش و کیفرش بسیار دردناک، اما آزادگان بلند همّتى که جز خدا نمى بینند و جز خدا نمى جویند و پیمانه قلبشان از عشق و محبّت او لبریز است، چشم به نقطه اى بالاتر از پاداش و کیفر دوخته، و انگیزه آنها در اطاعت فرمان خدا تنها عشقى است آمیخته با معرفت او.[٧]
پی نوشت:
[١] . تحف العقول، ابن شعبه حرانى، حسن بن على، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر، انتشارات جامعه مدرسین، قم، ١٤٠٤هـ ق / ١٣٦٣هـ ش، چاپ دوم، ص٢٤٦.
[٢] . «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْمُوَحِّدِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ مَا عَبَدْتُکَ خَوْفاً مِنْ نَارِکَ وَ لَا طَمَعاً فِی جَنَّتِکَ لَکِنْ وَجَدْتُکَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُک وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْ مِنَ اللَّهِ سِوَى کَوْنِهِ إِلَهاً صَانِعاً لِلْعَالَمِ قَادِراً قَاهِراً عَالِماً وَ أَنَّ لَهُ جَنَّةً یُنْعِمُ بِهَا الْمُطِیعِینَ وَ نَاراً یُعَذِّبُ بِهَا الْعَاصِینَ فَعَبَدَهُ لِیَفُوزَ بِجَنَّتِهِ أَوْ یَکُونَ لَهُ النَّجَاةُ مِنْ نَارِهِ أَدْخَلَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِعِبَادَتِهِ وَ طَاعَتِهِ الْجَنَّةَ وَ أَنْجَاهُ مِنَ النَّارِ لَا مَحَالَةَ».(بحارالأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، دارإحیاء التراث العربی، بیروت، ١٤٠٣هـ ق، چاپ دوم، ج٦٧، ص١٨٦).
[٣] . «کَمَا رَوَى الصَّدُوقُ رَحِمَهُ اللَّهُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الصَّادِقِ(ع) أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ النَّاسَ یَعْبُدُونَ اللَّهَ عَلَى ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ فَطَبَقَةٌ یَعْبُدُونَهُ رَغْبَةً فِی ثَوَابِهِ فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْحُرَصَاءِ وَ هُوَ الطَّمَعُ وَ آخَرُونَ یَعْبُدُونَهُ فَرَقاً مِنَ النَّارِ فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ هِیَ رَهْبَةٌ وَ لَکِنِّی أَعْبُدُهُ حُبّاً لَهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْکِرَامِ وَ هُوَ الْأَمْنُ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ وَ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ فَمَنْ أَحَبَّ اللَّهَ أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَحَبَّهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ کَانَ مِنَ الْآمِنِینَ». (بحار الأنوار، همان، ج٦٧، ص١٩٧-١٩٨).
[٤] . سوره توبه، آیه ٧٢.
[٥] . کلیات مفاتیح نوین، آیت الله ناصر مکارم شیرازى، مدرسه امام على بن ابى طالب(ع)، قم، ١٣٩٠هـ ش، چاپ بیست و نهم، مناجات خمس عشرة (مناجات پانزده گانه امام سجّاد علیه السلام)، مناجات هشتم (مناجات المریدین)، ص٧٥.
[٦] . پیام امام امیرالمومنین علیه السلام، آیت الله ناصر مکارم شیرازى، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلاء، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ١٣٨٦هـ ش، چاپ اول، ج١٣، ص٨٠١-٨٠٥.
[٧] . یکصد و پنجاه درس زندگى، آیت الله ناصر مکارم شیرازى، انتشارات مدرسه امیرالمؤمنین، قم، بی تا، چاپ اول، ص٤٥.
احکام شرعی
احکام ویژه نذورات عزاداری
عدم صحت نذر برای دیگری حتی در صورت قبول آن توسط آن فرد
اگر کسی برای دیگری نذر کند که مثلا فرد دوم فلان کار را انجام دهد و فرد مزبور قبول کند که این کار را انجام دهد در اینصورت انجام آن کار بر فرد واجب است؟
نذر جزء ایقاعات است و حتی در صورتی که فرد نذر دیگری را درباره خودش قبول کند باز هم الزام آور نیست.
عدم جواز سپرده گذاری مبالغ نذری
اگر شخصى وصیت کرده که پولى را براى عزاى امام حسین علیه السلام هزینه کنند اما چون مقدار آن زیاد است هزینه کردن آن در یک نوبت از ایام عزادارى حضرت، موجب اسراف مىشود، آیا در این صورت مىتوان پول را در حساب بانکى قرار داد و طى مدتى اصل و سود آن را صرف این امر کرد؟
باید آن را در اماکن مختلف صرف نمود و نمىتوان آن را نگه داشت. باید توجه داشت عموما نگهدارى این اموال موجب تلف آنها و ضمان ورثه و وصى مىشود.
لزوم تذکر نسبت به محل مصرف پول نذری
در صورتى که بخواهم قیمت یک رأس گوسفند را یک جا به یک حسینیّه بدهم، آیا باید به آنها بگویم که حتماً با این پول گوسفند بخرند، و گوشت آن را جهت مراسم اطعام عزاداران حسینى مصرف کنند؟
آرى لازم است این مطلب را یادآورى کنید.
موارد جواز تغییر نذر
در چه مواردی می توان شرایط نذر را تغییر داد؟
اوّل: توانایی عمل به نذر را در آن زمان یا آن مکان ندارد، ولی با تغییر آن به زمان و مکان دیگر می تواند عمل کند، در این صورت از قبیل تعدد مطلوب است و در نزدیک ترین مورد به موارد نذر، آن را مصرف می کند مانند نذر اطعام روز عاشورا در مسجد خاص، در صورتی که مسجد مزبور را خراب کرده اند؛ باید در مسجد دیگری اطعام کند.دوم: موضوع نذر در شرایطی طالب نداشته باشد. مانند نذر غذایی خاص در منطقه ای که در آن روز غالباً آن غذا را می پزند و از این اطعام استقبال نمی شود، در این شرایط نیز می توان نوع غذا را تغییر داد.
مصرف نذوراتی که برای عَلَم نذر شده اند
در بعضى از روستاها مرسوم است که در دهه محرّم عَلَمى درست مى کنند و خانه به خانه مى گردانند و اهل روستا نذوراتى جهت این علم مى دهند، این نذورات متعلّق به چه کسى است؟
متعلّق به مراسم عزادارى سید الشّهدا و هزینه هاى مختلف آن است.
استفاده از گوشت قربانی نذری
استفاده قسمتی از قربانی های متفرقه (نذر یا ...) برای مصارف شخصی چه حکمی دارد؟
اگر نذر مخصوص فقرا بوده نمی تواند از آن بردارد مگر خودش فقیر باشد، اگر نذر مطلق بوده می تواند مقداری برای خود بردارد.
بطلان نذر های سنگین به دلیل عدم رجحان شرعی
بعضى از روى نگرانى یا احساسات در موارد کوچک نذرهاى سنگینى مىکنند و بعد از حلّ مشکل در اداى نذر دچار مشکل مىشوند، آیا در این صورت نیز باید نذر ادا شود؟
اگر نذر آن قدر سنگین باشد که رجحان شرعى نداشته باشد چنین نذرى باطل است مثلاً نذر کرده تمام عمرش را روزه بگیرد یا نذر کرده ١٠ میلیون صلوات بفرستند، در چنین مواردى نذر منعقد نمىشود.
نذر پیاده رفتن به کربلا و از دست دادن توانایی
شخصی نذر کرده پیاده به کربلا برود ولی نذر خود را مقیّد به سال خاصی نکرده است، در سالهای اول بعد از انعقاد نذر که توانائی داشته ولی آن را به تأخیر انداخته و اکنون ناتوان شده است؛ وظیفه اش چیست؟
اگر نذر او مطلق بوده و به سال خاصی نظر نداشته و ناگهان ناتوان شده کفاره ندارد ولی احتیاط آن است که سواره برود.
نحوه ادای نذر خواندن زیارت عاشورا
اگر کسى بخواهد زیارت عاشورا بخواند و به نذر خود در این رابطه عمل کند، آیا با حذف صد لعن و صد سلام و نماز زیارت و دعاى علقمه، نذرش ادا مى شود؟
اگر نذر او مطلق بوده، باید صد لعن و صد سلام را بخواند; ولى دعاى علقمه شرط نیست; ولى اگر نذرش اعم بوده (اعمّ از صد لعن و صد سلام، یا یک لعن و یک سلام) در این صورت، هر دو رقم کافى است.
نذر اهدای خون
آیا نذر اهدای خون صحیح است؟
اشکالی ندارد.
پی نوشت: