موضوع عام: امر به معروف و نهی از منکر
موضوع خاص: مراتب امر به معروف و نهی از منکر
موضوع اخص: تبیین این مراتب
بحث در مراتب امر به معروف و نهی از منکر است و یک مرحله، انکار قلبی است ودیگری لسانی و مرحله ی سوم انکار بالید می باشد.
گفتیم عمده دلیل بر این مراتب، روایات است و صاحب جواهر هم عمدتا همین روایات را به عنوان دلیل ذکر می کند.[1]
ما در جلسه ی گذشته بخشی از این روایات را ذکر کردیم و اکنون به ادامه ی آن می پردازیم.
الْإِمَامُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْعَسْكَرِيُّ ع فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ آبَائِهِ عَنِ النَّبِيِّ ص فِي حَدِيثٍ قَالَ:... مَنْ رَأَى مِنْكُمْ مُنْكَراً فَلْيُنْكِرْ بِيَدِهِ إِنِ اسْتَطَاعَ فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ فَحَسْبُهُ أَنْ يَعْلَمَ اللَّهُ مِنْ قَلْبِهِ أَنَّهُ لِذَلِكَ كَارِهٌ.[2]
ذیل این روایت یک معیار به دست انسان می دهد و آن اینکه قلب انسان، آن عمل ناپسند را قبول نداشته باشد بنا بر این لازم نیست که آثار آن در چهره ظاهر شود. این معیار در بسیاری از روایات وجود دارد.
(این در حالی است که امام قدس سره در مسأله ی اول هنگامی که از مرحله ی اول که انکار قلبی است سخن می گفت به آثاری اشاره کرد که در چهره ی انسان و عمل انسان ظاهر می شد تا مصداق نهی از منکر باشد).
مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الرَّضِيُّ فِي نَهْجِ الْبَلَاغَةِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَالَ: فِي خُطْبَةٍ لَهُ يَذْكُرُ فِيهَا أَصْحَابَ الْجَمَلِ- فَوَ اللَّهِ لَوْ لَمْ يُصِيبُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا رَجُلًا وَاحِداً مُعْتَمِدِينَ لِقَتْلِهِ بِلَا جُرْمٍ لَحَلَّ لِي قَتْلُ ذَلِكَ الْجَيْشِ كُلِّهِ إِذْ حَضَرُوهُ وَ لَمْ يُنْكِرُوا وَ لَمْ يَدْفَعُوا عَنْهُ بِلِسَانٍ وَ لَا يَدٍ دَعْ مَا أَنَّهُمْ قَدْ قَتَلُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ- مِثْلَ الْعِدَّةِ الَّتِي دَخَلُوا بِهَا عَلَيْهِمْ.[3]
در این روایت سخنی از انکار به قلب نیامده است.
قَالَ الرَّضِيُّ وَ قَدْ قَالَ ع فِي كَلَامٍ لَهُ يَجْرِي هَذَا الْمَجْرَى فَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ فَذَلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ التَّارِكُ بِيَدِهِ فَذَلِكَ مُتَمَسِّكٌ بِخَصْلَتَيْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ وَ مُضَيِّعٌ خَصْلَةً وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِقَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَذَلِكَ الَّذِي ضَيَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَيْنِ مِنَ الثَّلَاثِ وَ تَمَسَّكَ بِوَاحِدَةٍ وَ مِنْهُمْ تَارِكٌ لِإِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ يَدِهِ فَذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ.[4]
قَالَ وَ عَنْ أَبِي جُحَيْفَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ إِنَّ أَوَّلَ مَا تُغْلَبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْجِهَادِ الْجِهَادُ بِأَيْدِيكُمْ ثُمَّ بِأَلْسِنَتِكُمْ ثُمَّ بِقُلُوبِكُمْ فَمَنْ لَمْ يَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً وَ لَمْ يُنْكِرْ مُنْكَراً قُلِبَ فَجُعِلَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ.[5]
نقول: ادله ی دیگری هم وجود دارد که از آن جمله:
اطلاقات ادله ی امر به معروف و نهی از منکر است. اطلاقات ادله، هر نوع برخوردی در مقام ترک معروف و انجام منکر را شامل می شود (لا اقل مواردی که طبق کلام امام قدس سره اثر انکار قلبی در چهره، رفتار و عمل انسان ظاهر شود).
البته از این دلیل نمی توان مراتب امر به معروف و نهی از منکر را استفاده کرد بلکه مصادیق آنها را می توان استنباط نمود.
دلیل دیگر حکم عقل و عقلاء است. اگر عقلاء بگویند که اگر با انکار قلبی که اثرش در چهره و عمل ظاهر می شود و با آن کار، نهی از منکر حاصل شود، این داخل در دفع فساد است و لازم می باشد. بنا بر این با سیره ی عقلاء، دفع مفسده و جلب منفعت می توان لزوم مراتب سه گانه را ثابت کرد.
روایات نیز در واقع مطابق حکم عقل و اطلاقات است و آنها را تأیید می کند.
بقی هنا امور:
الامر الاول: آیا مراعات مراتب سه گانه لازم است به این گونه که مادامی که مرتبه ی اول کفایت می کند به سراغ مرتبه ی دوم نرویم و هکذا؟
علامه در تذکره می فرماید: مراتب الإنكار ثلاثة :الأولى : بالقلب ، وهو يجب مطلقا ، (از قید مطلقا استفاده می شود که همان قلب، کافی است و الا اگر در مقام عمل باشد باید شرط تأثیر، علم و مانند آن هم وجود داشته باشد.) وهو أوّل المراتب ، فإنّه إذا علم أنّ فاعله ينزجر بإظهار الكراهة ، وجب عليه ذلك. وكذا لو عرف أنّه لا يكفيه ذلك وعرف الاكتفاء بنوع من الإعراض عنه والهجر، وجب عليه ذلك...[6]
نقول: مراتب سه گانه شرط نیست. بنا بر این اگر کسی می تواند با زبان به گونه ای که مفسده ای نداشته باشد نهی از منکر کند و به سراغ مرتبه ی اول که اعراض قلبی است نرود اشکالی ندارد. گاه انسان از طریق لسان که با بیان خوبی نهی از منکر می کند به گونه اقدام می کند که با مرحله ی اول که اظهار انکار قلبی است یکی می باشد.
حتی بین مرتبه ی دوم و سوم یعنی لسان و ید هم ترتیب نیست مثلا گاه می توان شراب فروشی را بست در اینجا لازم نیست حتما از مرتبه ی دوم که لسان است استفاده کرد. (دقت شود که ید همیشه به معنای زدن نیست بلکه در مثال فوق با بستن شراب فروشی نیز محقق می شود).
بله اگر ید مستلزم ضرب باشد، نمی توان بدون مرحله ی دوم که لسان است به سراغ آن رفت.
توجه شود که قاعده ی «الاسهل فالاسهل» شامل ما نحن فیه نمی شود. این قاعده مربوط به جایی است که تمامی مراتب، دارای ضرر است که در این صورت باید به سراغ اسهل رفت که ضررش کمتر است. اما در ما نحن فیه مرتبه ی ادون چنین نیست که دارای ضرر باشد بنا بر این معیار، اثر کردن است و حتی اگر در یک مرتبه اثر بیشتری وجود داشته باشد باید از همان استفاده کرد. حتی گاه برای قلع ماده ی فساد باید به سراغ مرتبه ی سوم که ید است رفت.
اضافه بر آن، اینکه این ترتیب ها در روایات به شکل های مختلفی بیان شده است خود قرینه بر این است که رعایت این ترتیب ها الزامی نیست.
الامر الثانی: مراد از نهی با قلب چیست؟ آیا مراد مواردی است که آثار آن در وجه و رفتار و عمل انسان ظاهر می شود (همان گونه که امام قدس سره در مسأله ی اول می فرماید) یا اینکه مراد، انزجار قلبی است هرچند اثری از آن در ظاهر انسان، پدیدار نشود؟
ظاهر بعضی از روایات و عبارات علماء این است که مجرد انزجار قلبی کافی است ولی امام قدس سره آن را به جایی تفسیر کرده است که اثر آن در ظاهر، پدیدار گردد.
مگر اینکه بگوییم: این روایات منصرف به جایی است که آثار انزجار قلبی، ظاهر گردد.
حتی از روایت ابو جحیفه از امیر مؤمنان که در بالا ذکر کردیم که می فرماید: فَمَنْ لَمْ يَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً وَ لَمْ يُنْكِرْ مُنْكَراً قُلِبَ فَجُعِلَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ.[7] استفاده می شود که حس تشخیص در کسی که انکار و انزجار قلبی ندارد گرفته می شود زیرا به تدریج به منکر و ترک معروف عادت می کند و مشاهده می کند که خیلی ها آن منکر را مرتکب می شوند در نتیجه دیگر احساس نمی کند منکری، رخ می دهد. بنا بر این انزجار قلبی، اثری برای خود انسان دارد که نباید از آن غفلت نمود.
پی نوشت: