بحث اخلاقی:
رسول خدا (ص) در روایتی می فرماید: اتَّقُوا الدُّنیا وَاتَّقُوا النِّسَاءَ فَأِنَّ إبلیسَ طَلّاعٌ رَصّادٌ وَما هُوَ شيءٌ مِن فُخوخِهِ بِأَوثَق لِصَيدِهِ فِي الأَتقياءِ مِنَ النِّساءِ.[1]
«طَلّاعٌ» به معنای جستجوگر و «رَصّادٌ» به معنای کمین نشین است. «فُخوف» نز به معنای دام ها می باشد.
یعنی هیچیک از دامهای شیطان برای صید کردن افرادِ با تقوا بزرگتر از زنان نیست.
این یک نوع اعلام خطر برای افراد با تقوا است که مراقب خود باشند.
در یکی از مجلات قبل از انقلاب نوشته شده بود که هیچ پرونده ی جنائی وجود ندارد مگر اینکه پای زنی در آن پرونده دیده می شود.
قرآن هم میفرماید: ﴿إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ﴾[2] این خطاب نسبت به تمامی زنان است. هرچند زنان صالحه، باتقوا، درستکار و پرهیزکار کم نیستند و ما به آنها احترام می گذاریم. اما این هشدار، بسیار مهم است که زنان خطرناکترین دام برای اتقیا هستند.
من روایتی به این صراحت من ندیدم که این چنین هشداری به اتقیا بدهد.
همچنین روایت دیگری آمده است: مَن تَزَوَّجَ فقد أحرَزَ نِصفَ دِينِهِ، فَلْيَتَّقِ اللّه َ في النِّصفَ الآخر[3] که اشاره به همین معنا دارد زیرا با ازدواج پنجاه درصد دین حفظ می شود که درصد قابل توجهی است. بنابر این نباید این مسئله را کوچک شمرد و نباید تصور کرد که انسان با صرف باتقوا بودن، می تواند از خودش مطمئن باشد. گاه افرادی در پُست های مهمی بودند که به دلیل مبتلا شدن به همین مسأله از پُست خود برکنار شدند و حتی در یک مورد، برادر آن فرد نام شناسنامه ی خود را عوض کرد و به هر حال آن فرد برای همیشه از صحنه ی اجتماع کنار رفت و نامش از اذهان محو شد.
راه چاره، پناه بردن به خدا و مراقب و هوشیار بودن و از لغزشگاه ها دوری جستن است.
اگر انسان عوامل تحریک کننده را از خودش دور کند به مقدار قابل توجهی می تواند خود را از ابتلا به این مسأله نگه دارد.
حتی گاه انسان از راه حلال به این مسأله ورود پیدا می کند ولی اگر عرفا این کار موجب بی آبرویی شود عنوان ثانوی محسوب می شود و حرام می گردد. مثلا کسی پست اجتماعی مهمی دارد که اگر بخواهد مدام دنبال عقد موقت باشد این کار خلاف شؤونات او و ممنوع است. حتی در سیره ی رسول خدا (ص) و ائمه دیده نشده است که آنها عادت به صیغه کردن داشته باشند و حتی اصحاب خود را از روی آوردن به این کار نهی می کردند.
البته روایاتی این مسأله را ترغیب می کند ولی این روایات به سبب این است که جواز این کار به عنوان یک اصل دینی فراموش نشود و افراد تحت تأثیر حکم خلیفه ی دوم که این کار را نهی کرده بود واقع نشوند.
بحث فقهی:
موضوع عام: امر به معروف و نهی از منکر
موضوع خاص: شرطیت عدم مفسده در انجام منکر و ترک معروف
موضوع اخص: بحث رخصت و عزیمت در عسر و حرج
بحث در مسأله ی پنجم در این بود که گاه انسان برای اینکه جلوی منکرات را بگیرد متضرر نمی شود ولی باید از مال خود بذل کند. امام قدس سره قائل است که اگر مال، معتدّ به باشد واجب نیست آن را متقبل شد که مفهوم آن این است که اگر مال، معتدّ به نباشد باید آن را بذل کرد ولی اگر عسر و حرج شدیدی پیش نیاید خوب است مال معتدّ به را هم بذل کرد.
سپس در صورت دوم می فرماید: اگر بذل مال موجب عسر و حرج شود عدم جواز بعید نیست.
آنگاه در صورت سوم به مواردی که شارع نسبت به آن اهتمام دارد اشاره می کند که در این گونه موارد باید مال معتدّ به را نیز خرج نمود.
سپس به این مسأله رسیدیم که عسر و حرج آیا از باب عزیمت است یا رخصت.
اقوال علماء:
در کلمات بزرگان این مسأله مورد اختلاف قرار گرفته و جمعی آن را از باب رخصت و جمعی از باب عزیمت دانسته اند.
صاحب جواهر در باب تیمم می فرماید: ثم لا يخفى عليك أن الحكم في المقام ونظائره من العزائم لا الرخص ، ضرورة كون المدرك فيه نفي الحرج ونحوه مما يقضي برفع التكليف.[4]
می دانیم: هنگامی که تکلیف برداشته شود دیگر جواز باقی نمی ماند. نمی توان گفت که تکلیف مرکب است از الزام و جواز و اگر الزام برداشته شود، جواز به تنهایی باقی می ماند.
محقق همدانی در کتاب الطهارة در بعضی از تنبیهاتی که در مسوقات التیمم عنوان کرده می نویسد: أنّ التيمّم في الموارد التي ثبت جوازه بدليل نفي الحرج رخصة لا عزيمة، فلو تحمّل المكلّف المشقّة الشديدة الرافعة للتكليف وأتى بالطهارة المائيّة، صحّت طهارته، كما تقدّمت الإشارة إليه في حكم الاغتسال لدى البرد الشديد؛ فإنّ أدلّة نفي الحرج ـ لأجل ورودها في مقام الامتنان و بيان توسعة الدين ـ لا تصلح دليلا إلّا لنفي الوجوب لا لرفع الجواز.[5]
دلیلی که ایشان بیان می کند مهم است و آن اینکه نفی امتنان قرینه می شود که قائل به نفی وجوب شویم نه رفع جواز.
سید یزدی در عروة در مسأله ی هجدهم از مسائل مسوقات تیمّم می فرماید: وأما إذا لم يكن استعمال الماء مضرا بل كان موجبا للحرج والمشقة كتحمل ألم البرد أو الشين (یعنی پوست بدن به سبب تماس با سرما، قرمز و زشت می شود) مثلا فلا يبعد الصحة وإن كان يجوز معه التيمم، لأن نفي الحرج من باب الرخصة لا العزيمة.[6]
البته بسیاری از بزرگان در حاشیه ی خود کلام ایشان را محل مناقشه قرار دادند و یا قائل به وجوب تیمّم شدند و یا اینکه احتیاط، ترک نشود.
نقول: ادله ی نفی عسر و حرج از باب رخصت است نه عزیمت:
دلیل اول: حکم در اینجا از باب امتنان است و این فقط با رفع وجوب هماهنگ است نه رفع جواز.
اشکال نشود که حکم الزامی تجزیه پذیر نیست و مرکب از الزام و جواز نیست که اگر الزام برود جواز هم از بین برود.
زیرا ما هم این قول را قبول داریم ولی آن را مخصوص جایی می دانیم که در کنار آن قرینیت امتنان وجود نداشته باشد.
دلیل دوم: از عبادات ائمه ی معصومین مواردی نقل می شود که از باب عسر و حرج بوده است و در عین حال، آن عبادات را به جا می آوردند. مخصوصا که ما چیزی به نام خصائص الائمه نداریم بلکه فقط خصائص النبی ص داریم. بعضی از اعمال عبادی ائمه مانند سجده های بسیار طولانی و یا هزار رکعت نماز در شبانه روز از این موارد است.
بنا بر این ادله ی نفس عسر و حرج مانند: ﴿ما جَعَلَ عَلَیکمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ﴾[7] دلیل بر نفی الزام است و این به سبب امتنانی بودن مسأله است.
دلیل سوم: خداوند در قرآن می فرماید: ﴿وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ﴾[8]
این آیه مربوط به جمعی از انصار است که ایثار به نفس می کردند و دیگران را بر خود مقدم می داشتند هرچند خودشان احتیاج شدید داشتند. حتی خداوند آنها را مدح می کند. (مگر اینکه گفته شود که این کار مربوط به اوائل اسلام بوده که اقتضاء می کرده افراد چنین رفتاری داشته باشند ولی اگر به شکل عام به این آیه نگاه شود مشخص می شود که ادله ی عسر و حرج نه تنها وجوب، بلکه حتی استحباب را هم رفع نمی کند).
البته آیاتی که مربوط به رسول خداست مانند: ﴿ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى﴾[9] ممکن است از باب خصائص النبی ص باشد. یا روایاتی که می گوید حضرت آنقدر عبادت می کرد تا پاهایش متورم می شد.
البته جمعی بودند که زندگی را ترک کرده بودند و به عبادت مشغول بودند که از عمل آنها نهی شده است ولی این از باب ترک زندگی و به گوشه گیری پرداختن بوده است نه از باب نفی عسر و حرج.
دلیل چهارم: می دانیم ایثار یکی از فضائل اخلاقی است که در میان ائمه و اصحاب ایشان به صورت وسیعی وجود داشت که گاه زندگی خود را ایثار می کردند و به دیگران می دادند و یا هر چه داشتند نصف می کردند و آن را به دیگران می بخشیدند.
نکته این است که ایثار همواره یا در اکثر موارد توأم با عسر و حرج است. همچنین در احوال رسول خدا (ص) آمده است که یک پیراهن داشت که آن را هم شسته بود و چون خیس بود نمی توانست به مسجد بیاید.
ایثار در کتب اخلاقی یک فضیلت اخلاقی است مگر اینکه گفته شود که ایثار جزء مستثنیات بوده است.
همچنین در روایات آمده است که معصومین گاه 25 بار پیاده به مکه رفتند که مشخص است این کار خالی از عسر و حرج نیست.
بنا بر این ما با قول امام قدس سره که عسر و حرج را از باب عزیمت دانسته بود هماهنگ نیستیم و بعضی از محشین تحریر نیز مخالف ایشان هستند.
پی نوشت: