موضوع: امر به معروف و نهی از منکر / شرطیت عدم مفسده در انجام منکر و ترک معروف/ حرمت سکوت علماء
مسألة 11 - لو كان سكوت علماء الدين ورؤساء المذهب أعلى الله كلمتهم موجبا لإساءة الظن بهم وهتكهم (مثلا مردم می گویند که علماء دیگر حافظ دین و شریعت نیستند.) وانتسابهم إلى ما لا يصح ولا يجوز الانتساب إليهم (و سکوت آنها موجب می شود که علماء را به چیزهایی منتسب کنند که نباید به آنها نسبت دهند) ككونهم نعوذ بالله أعوان الظلمة (مثلا بگویند که علماء، خودشان اعوان ظلمه هستند) يجب عليهم الانكار لدفع العار عن ساحتهم ولو لم يكن مؤثرا في رفع الظلم (هرچند هیچ تأثیری در رفع ظلم نداشته باشد).[1]
فرق بین این مسأله و مسائل سابقه که در مورد سکوت بود این است که سکوت در مسائل سابقه مشکلاتی در غیر علماء ایجاد می کرد ولی در این مسأله سخن از این است که سکوت علماء در خود علماء مشکلاتی ایجاد می کند مثلا سکوتشان موجب هتک حرمت آنها در میان مردم می شود و ایجاد سوء ظن می کند که علماء حافظ دین مردم نیستند.
البته مخالفت علماء همواره تأثیری در رفع ظلم دارد و این گونه نیست که کاملا بی تأثیر باشد. مثلا هارون الرشید با آن بی رحمت و قساوت بالاخره ملاحظه ی امام کاظم علیه السلام را می کرد.
در اینجا باید به چند نکته توجه کرد:
اول اینکه در این مسأله بین علماء شیعه و اهل سنت تفاوت است. علماء اهل سنت غالبا با حکومت های وقت هماهنگ هستند و آنها را تأیید می کنند. مثلا در عربستان سعودی، سلطان، مفتی اعظم را تعیین می کند همچنین شیخ دانشگاه الازهر که از مراکز مهم اسلامی است توسط سلطان وقت تعیین می شود زیرا اهل سنت، سلاطین را «اولوا الامر» می دانند.
ولی در شیعه عکس آن رواج دارد یعنی اگر عالمی باشد که سلطان وقت او را تعیین کند این موجب کم آبرویی آن عالم می شود.
حتی گاه سلاطین شیعه عالم یا مرجعی را تعیین می کردند و این گونه عمل می کردند که بعد از رحلت یک مرجع به فرد خاصی تسلیت می گفتند و با این کار اعلام می کردند که او برگزیده ی آنها بوده است و البته این موجب نقطه ضعفی در آن مرجع می شد.
برای اهل سنت عجیب است که یک مرجع تقلید همانند امام قدس سره رهبر شیعه یا رهبر ثوره ی اسلامیه شود.
به همین دلیل ما اعتقاد داریم که حوزه ی علمیه نباید به جایی وابسته باشد. در زمان قبل گاه حکومت، از حوزه های علمیه حمایت می کردند و به طلاب شهریه می داد مانند مدرسه ی عالی سپهسالار که این موجب شده بود این مدارس در نگاه مردم بی ارزش باشد.
دوم اینکه اشکال می شود که مشاهده می کنیم علمایی همانند شیخ بهائی، علامه مجلسی و محقق کرکی در حکومت ها نفوذ داشتند. همچنین در زمان مغول ها خواجه نصیر طوسی در حکومت داخل بود.
علت این امر این است که ظروف و شرایط و زمان و اشخاص و افراد متفاوت است. در بعضی از ظروف، ایجاب می کرد که یک فرد عالم در کار سلاطین ورود پیدا کند و اگر این کار را نمی کرد شیعه صدمه می دید. مثلا علماء می دیدند سلاطین صفویه در مقام تقویت مذهب شیعه اند و با این کار، مقصود علماء حاصل می شد در نتیجه سعی می کردند که پشت حکومت را خالی نکنند و آنها را تقویت کنند.
همچنین مغول ها، به اسلام و دینی اعتقاد نداشتند و در نتیجه علماء سعی می کردند آنها را با اسلام آشنا کنند و کاری کنند که آنها به حکومت شیعه اهمیت دهند.
به همین دلیل در مقدمه ی بعضی از کتاب های علماء می خوانیم که مدح بلیغی از سلطان زمان و بزرگی آنها می کردند. این در حالی است که امروزه این کار بسیار زشت است ولی نباید امروزه را با آن زمان مقایسه کرد. علماء در آن زمان به گونه ای از امام رضا علیه السلام درس گرفته بودند که هرچند با اجبار به درگاه مأمون وارد شد ولی تأییداتی هم برای حکومت او داشت و برای ترویج شیعه کوشش می کرد.
همچنین امام راحل قدس سره در جلد اول نشر آثار ایشان ص 78 نامه هایی دارد که برای شخص شاه یا مقامات دیگر نگاشته است و مشاهده می شود که نامه های ایشان با همان القاب معروف و احترامات متعارف و تعبیراتی که تشکیلات حکومتی می پسندید همراه است. البته ذیل آن مربوط به ورود زن ها در مسائل ایالتی و ولایتی است که امام سخت علیه آن اقدام می کرد. سپس در خاتمه، گاه نامه را با لفظ «الداعی» یعنی دعاگو خاتمه می داد.
ولی این نامه ها مربوط به زمانی است که روحانیت قدرت و قوتی نداشت ولی بعد از آنکه روحانیت دارای قوت شد، ایشان همانند قهرمانی وارد میدان شد و تشکیلات آنها را از بین برد. این دو رویکرد به سبب تغییر زمان و مکان و تغییر شرایط است.
همچنین مشاهده می کنیم که نظر ایشان در حضور زن ها در انجمن های ایالتی و ولایتی تغییر کرد. البته نظر ایشان در آن موقع متین بود زیرا آن زن و آن انتخابات با زن در زمان ما و انتخابات ما فرق دارد. در آن زمان، زن ها مظهر بی بند و باری و بی حجابی بودند ولی اکنون دیگر چنین نیست و زنها محجبه و متدین است و هرچه باشد از لحاظ اسلامی ظاهر الصلاح اند.
به هر حال، احکام تابع موضوعات است و موضوعات با گذشت زمان تغییر می یابد و با تغییر موضوعات، احکام نیز متفاوت می شود.
دلیل مسأله: این مسأله از مصادیق مسأله ی اهم و مهم و تزاحمِ مصالح می باشد. روایت «اتقوا من مواضع التهم» هم از همین باب است. همچنین باید به تغییر شرایط و ازمنه نیز دقت کرد.
مسألة 12 - لو كان ورود بعض العلماء مثلا في بعض شؤون الدول موجبا لإقامة فريضة أو فرائض أو قلع منكر أو منكرات ولم يكن محذور أهم كهتك حيثية العلم والعلماء وتضعيف عقائد الضعفاء (مثلا ضعفاء می گویند که علماء، درباری هستند) وجب على الكفاية، (به مقدار واجب کفایی باید بعضی ورود پیدا کنند.) إلا أن لا يمكن ذلك إلا لبعض معين لخصوصيات فيه فتعين عليه (اگر این کار از دست یک نفر مانند علامه مجلسی یا شیخ بهایی بر بیاید و ما بقی نتوانند، وجوب در اینجا عینی می شود).[2]
این مسأله بر خلاف مسائل پنج گانه مربوط به سکوت نیست بلکه داخل در مسائل امر به معروف و نهی از منکر است.
ان شاء الله در جلسه ی آینده این مسأله را شرح می دهیم.
پی نوشت: