بحث اخلاقی:
رسول خدا (ص) در روایتی می فرماید: أربع من سعادة المرء أن تكون زوجته صالحة و أولاده أبرارا و خلطاؤه صالحين و أن يكون رزقه في بلده.[1]
چهار چیز موجب خوشبختی انسان است. اول اینکه همسرش صالحه باشد. دوم اینکه فرزندان خوبی داشته باشد، سوم اینکه دوستانش انسان های صالحی باشند و چهارم اینکه رزق و زندگی او در شهر خودش باشد تا مجبور نباشد در بیابان ها و این شهر و آن شهر سرگردان باشد و دنبال روزی بگردد.
این چهار مورد همه به دست خود انسان است. انسان از همان اول باید در انتخاب زوجه دقت کند و دنبال مال و اموال پدری او و یا جمال و زیبایی او نباشد بلکه صفات و کمالات اخلاقی را در نظر بگیرد.
همچنین انسان می تواند با تربیت صحیح دارای فرزندانی خوب باشد. انسان باید دقت کند که فرزند او با چه افرادی رفت و آمد دارد و چه کارهایی انجام می دهد.
همچنین دوستان انسان هم بسته به انتخاب خود انسان هستند. انسان باید ببیند که دوستانی که انتخاب می کند به سبب مال و منال آنهاست یا به سبب صلاحیت های اخلاقی و صفات برجسته ی خدائی در آنها وجوددارد.
اما اینکه رزقش در بلدش باشد شاید اشاره به این نکته باشد که کسانی که زندگی اشان در یک نقطه متمرکز است آنها می توانند منبع اقتصادی بهتری برای خود و جامعه باشند بر خلاف کسانی که دائما به اینجا و آنجا می روند.
به علاوه رفتن به بلاد مختلف مستلزم لوازمی است. مثلا کسی که به خارج می رود اینکه چه غذایی می خورد و با چه کسی معاشرت می کند و به حلال و حرام دقت دارد یا نه همه باید مد نظر قرار گیرد.
بحث فقهی:
موضوع عام: امر به معروف و نهی از منکر
موضوع خاص: شرطیت عدم مفسده در انجام منکر و ترک معروف
موضوع اخص: تصدی در دستگاه دولت ظلمه
در ذیل مسأله ی 15 نکته ی مهمی وجود داشت و آن اینکه امام قدس سره در مورد طلاب که نباید وارد مدرسه شوند سخن گفت ولی در مورد متصدیان مدرسه سخنی نگفت که آیا کارشان صحیح است یا نه.
ما از اینجا وارد یک مسأله ی مهمی می شویم و آن اینکه کارمندان و کارکنان دولت های ظلمه چه حکمی دارند.
در زمان رژیم سابق عده ی زیادی در شغل معلمی، استادی دانشگاه، ادارات آب و برق و گاز و مأمورین نظم شهر مشغول به کار بودند و مردم جامعه با آنها معاشرت داشتند و آنها هم با علماء در ارتباط بودند. این گونه نبودند که هر کس که کارمند دولت است منفور باشد و بگویند که کار او حرام است.
حتی امروزه هم هرچند در ایران، حکومت اسلامی وجود دارد ولی در سایر مناطق شیعه نشین مانند عراق و سوریه و لبنان حکومتی اسلامی وجود ندارد ولی در عین حال عده ی زیادی از شیعیان کارمند دولت هستند.
باید دید حکم این کارمندان در این مکان ها چیست زیرا تمامی این شغل ها نوعی ورود در کار دولت غیر اسلامی است. لذا اینکه امام قدس سره می فرماید: نباید در امور ظلمه ورود پیدا کرد چگونه با این امور تطبیق پیدا می کند؟
در این مسأله سه نوع روایت وجود دارد:
بخشی از این روایات این کار را حرام می داند، بخشی این کار مکروه می شمارد و امام علیه السلام می فرماید که ترجیح بر این است که این کارها انجام شود. بخشی هم می گوید که این کار مباح است و خداوند اعوانی در سلاطین جور دارد و به وسیله ی آن از بندگانش حمایت می کند ظاهر این دسته ی اخیر تشویق به رفتن در این دولت هاست.
از آنجا که این روایات، متضافر است سند آنها را بررسی نمی کنیم:
الطائفة الاولی: روایاتی که از تصدی شغل در این حکومت ها نهی می کند:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ بِنْتِ الْوَلِيدِ بْنِ صَبِيحٍ الْكَاهِلِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ سَوَّدَ اسْمَهُ فِي دِيوَانِ وُلْدِ سَابِعٍ (مراد همان بنی عباس هستند زیرا وارونه خواندن «عباس» «سابع» می شود که از روی تقیه چنین می گفتند) حَشَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ خِنْزِيراً.[2]
بر اساس این روایت تمامی کسانی که در حکومت کار می کنند نامشان در دیوان آنها ثبت است.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِيَّاكُمْ وَ أَبْوَابَ السُّلْطَانِ (کارهای و برنامه های سلطان) وَ حَوَاشِيَهَا فَإِنَّ أَقْرَبَكُمْ مِنْ أَبْوَابِ السُّلْطَانِ وَ حَوَاشِيهَا أَبْعَدُكُمْ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ آثَرَ السُّلْطَانَ عَلَى اللَّهِ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُ الْوَرَعَ وَ جَعَلَهُ حَيْرَانا[3]
مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ سُلَيْمَانَ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع مَا تَقُولُ فِي أَعْمَالِ السُّلْطَانِ فَقَالَ يَا سُلَيْمَانُ الدُّخُولُ فِي أَعْمَالِهِمْ وَ الْعَوْنُ لَهُمْ وَ السَّعْيُ فِي حَوَائِجِهِمْ عَدِيلُ الْكُفْرِ...[4]
این روایت مرسله است
شیخ انصاری نیز می فرماید: أمّا العمل له في المباحات لأُجرة أو تبرّعاً، من غير أن يُعدّ معيناً له في ذلك، (باید دید چگونه می شود تصور کرد که فردی در دولت ظلمه کارمند باشد ولی معین نباشد) فضلًا من أن يُعدّ من أعوانه، (همچنین چه فرقی بین اعوان و معین است؟) فالأولى عدم الحرمة؛ للأصل (اصالة الاباحة) و عدم الدليل عدا ظاهر بعض الأخبار،... لکن الانصاف ان شیئا مما ذکر لا ینهض دلیلا لتحریم العمل لهم علی غیر جهة المعونة (البته نمی شود تصور کرد که انسان در دولت آنها کار کند ولی کمک به آنها نباشد مگر اینکه بگوییم در ظلم، به آنها کمک نکند).[5]
الطائفة الثانیة و الثالثة:
عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عِنْدَهُ إِسْمَاعِيلُ ابْنُهُ فَقَالَ مَا يَمْنَعُ ابْنَ أَبِي السَّمَّالِ (او ظاهرا یکی از منصوبین خلفاء بود که افراد دیگر را استخدام می کرد) أَنْ يُخْرِجَ شَبَابَ الشِّيعَةِ (چرا جوانان شیعه را استخدام نمی کند؟) فَيَكْفُونَهُ مَا يَكْفِيهِ النَّاسُ وَ يُعْطِيهُمْ مَا يُعْطِي النَّاسَ (تا همان چیزی که به دیگران می دهد را به آنها بدهد؟) ثُمَّ قَالَ لِي لِمَ تَرَكْتَ عَطَاءَكَ (چرا آن عطایی که از سوی خلیفه به سوی تو فرستاده اند را قبول نکردی؟) قَالَ مَخَافَةً عَلَى دِينِي (ترسیدم دینم به خطر بیفتد) قَالَ مَا مَنَعَ ابْنَ أَبِي السَّمَّالِ أَنْ يَبْعَثَ إِلَيْكَ بِعَطَائِكَ (خوب بود ابن ابی سمال برای تو عطایی می فرستاد) أَ مَا عَلِمَ أَنَّ لَكَ فِي بَيْتِ الْمَالِ نَصِيباً (آیا او نمی دانست تو هم در بیت المال سهمی داری؟ زیرا همه از اراضی خراجیه که در بیت المال می رفت سهمی داشتند).[6]
وَ قَالَ الصَّادِقُ ع كَفَّارَةُ عَمَلِ السُّلْطَانِ قَضَاءُ حَوَائِجِ الْإِخْوَانِ.[7]
این روایت مرسله است.
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مَحْمُودٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ ع مَا تَقُولُ فِي أَعْمَالِ هَؤُلَاءِ قَالَ إِنْ كُنْتَ لَا بُدَّ فَاعِلًا فَاتَّقِ أَمْوَالَ الشِّيعَةِ (اگر بالاخره ناچاری این کار را انجام دهی چه از باب تقیه باشد یا ترس یا احتیاج، اموال شیعه را به دستگاه جور تحویل نده) قَالَ فَأَخْبَرَنِي عَلِيٌّ (علی بن یقطین) أَنَّهُ كَانَ يَجْبِيهَا مِنَ الشِّيعَةِ عَلَانِيَةً (آشکارا اموال را از شیعیان می گرفت) وَ يَرُدُّهَا عَلَيْهِمْ فِي السِّرِّ (و پنهانی به آنها بر می گرداند).[8]
این روایت در اصل از کتاب کافی است.
از این روایات استفاده می شود که امام معصوم این گونه کارها را تأیید می کرد.
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَعَ السُّلْطَانِ أَوْلِيَاءَ يَدْفَعُ بِهِمْ عَنْ أَوْلِيَائِهِ.[9]
امام علیه السلام در این روایت مدح و توصیه می کند که افرادی در دستگاه جور متصدی امور شوند.
ان شاء الله در جلسه ی آینده از این روایات نتیجه گیری می کنیم.
پی نوشت: