موضوع عام: امر به معروف و نهی از منکر
موضوع خاص: شرطیت عدم مفسده در انجام منکر و ترک معروف
موضوع اخص: عدم شرطیت عمل به امر و نهی
بحث به اینجا رسید که گروهی معتقد هستند شخصی که می خواهد امر به معروف و نهی از منکر کند خودش باید عامل باشد ولی گفتیم که مشهور چنین اعتقادی ندارند زیرا آنها شرایط را فقط چهار مورد ذکر می کنند و این دلیل بر آن است که به شرط پنجم قائل نیستند ولی در عین حال، اقلیتی این شرط را لازم می دانند.
دلیل شرطیت عمل:
دلالت آیات:
﴿أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ﴾[1]
این آیه امر به معروف را مذمت نمی کند بلکه فراموش کردن خود را مذمت می کند.
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون﴾[2] ﴿كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُون﴾[3]
عبارت ﴿لِمَ تَقُولُونَ﴾ و ﴿أَنْ تَقُولُوا﴾ مربوط به امر به معروف نیست بلکه مربوط به ادعا است یعنی کسی ادعا می کند که اهل نماز و روزه است ولی به آن عمل نمی کند و آیه می فرماید: چرا سخنی می گویید ولی به آن عمل نمی کنید. همان گونه که در مورد علماء می گوییم که آنها باید به علم خود عمل کنند و عالم بی عمل مانند شجره ی بدون ثمر است. بنا بر این این آیه هیچ ارتباطی به بحث ما ندارد.
دلالت روایات:
روایات متعددی در این باب وارد شده است که ارتباطی به این ادعا ندارد و از آنجا که این روایات متضافر است، اسناد آنها را بررسی نمی کنیم.
البته این نکته را در ابتدا ذکر می کنیم که اگر کسی خودش به امر و نهیی که می کند عمل ننماید، قول او در دیگران اثر ندارد (همانند پدری که نماز نمی خواند و فرزندش را امر به نماز می کند.) بنا بر این این شرط داخل تحت شرطیت عدم تأثیر می شود ولی در عین حال می گوییم: می توان مثال هایی پیدا کرد که فرد عمل نمی کند ولی به دیگران امر می کند و تأثیر هم وجود دارد. مثلا کسی در خفاء و پنهانی شراب خوار است و یا غیبت می کند ولی کسی نمی داند. حال، او در ملأ عام و در جَلوت دیگران را نهی از منکر می کند.
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْفَتَّالِ فِي رَوْضَةِ الْوَاعِظِينَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّمَا يَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ مَنْ كَانَتْ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ عَالِمٌ بِمَا يَأْمُرُ بِهِ (این شرط را ما هم قبول داریم البته این احتمال هم وجود دارد که روایت، در اصل، «عامل» بوده باشد زیرا در این صورت با ما بعد خود هماهنگ است) تَارِكٌ لِمَا يَنْهَى عَنْهُ (این همان شرطی است که این گروه به آن اعتقاد دارند) عَادِلٌ فِيمَا يَأْمُرُ عَادِلٌ فِيمَا يَنْهَى رَفِيقٌ (مدارا می کند) فِيمَا يَأْمُرُ رَفِيقٌ فِيمَا يَنْهَى.[4]
می دانیم: در امر به معروف و نهی از منکر مدارا کردن مستحب است و این قرینه می شود که در این روایت، واجب و مستحب با هم ذکر شده است بنا بر این استدلال به وجوب آن فقره که می گوید باید تَارِكٌ لِمَا يَنْهَى عَنْهُ باشد صحیح نیست.
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ: فِي وَصِيَّتِهِ لِوَلَدِهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِيَّةِ يَا بُنَيَّ اقْبَلْ مِنَ الْحُكَمَاءِ مَوَاعِظَهُمْ وَ تَدَبَّرْ أَحْكَامَهُمْ وَ كُنْ آخَذَ النَّاسِ بِمَا تَأْمُرُ بِهِ (خودت از همه بیشتر به آنچه امر می کنی عمل کند) وَ أَكَفَّ النَّاسِ عَمَّا تَنْهَى عَنْهُ (خودت بیشتر نسبت به آنچه نهی می کنی خودداری نما) وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَكُنْ مِنْ أَهْلِهِ فَإِنَّ اسْتِتْمَامَ الْأُمُورِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيُ عَنِ الْمُنْكَرِ.[5]
در این روایت نیز به قرینه ی صدر که حضرت می فرماید: مواعظ حکماء را بپذیر و در احکام علماء تدبر کن، در واقع یک سری از مستحبات بیان شده است.
فِي الْخِصَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّمَا يَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ مَنْ كَانَتْ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ عَامِلٌ بِمَا يَأْمُرُ بِهِ تَارِكٌ لِمَا يَنْهَى عَنْهُ عَادِلٌ فِيمَا يَأْمُرُ عَادِلٌ فِيمَا يَنْهَى رَفِيقٌ فِيمَا يَأْمُرُ رَفِيقٌ فِيمَا يَنْهَى.[6]
این حدیث مرفوعه ی ابن ابی عمیر است نه مرسله ی او. مگر اینکه گفته شود مرفوعه ی او در حکم مرسوله است و هر دو به یک معنا می باشند.
در این روایات هم مانند روایت اول است.
وَ فِي الْمَجَالِسِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ ع بِمَ يُعْرَفُ النَّاجِي (چگونه متوجه شویم چه کسی اهل نجات است) فَقَالَ مَنْ كَانَ فِعْلُهُ لِقَوْلِهِ مُوَافِقاً (این به همان بر می گردد که فرد باید به آنچه ادعا می کند عمل نماید) فَهُوَ نَاجٍ وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ فِعْلُهُ لِقَوْلِهِ مُوَافِقاً فَإِنَّمَا ذَلِكَ مُسْتَوْدَعٌ (در خطر است و ممکن است سقوط کند).[7]
عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع فِي حَدِيثِ وَصْفِ الْمُؤْمِنِ وَ الْمُنَافِقِ قَالَ وَ الْمُنَافِقُ يَنْهَى وَ لَا يَنْتَهِي وَ يَأْمُرُ بِمَا لَا يَأْتِي.[8]
این حدیث از سایر احادیث بهتر است.
مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الرَّضِيُّ فِي نَهْجِ الْبَلَاغَةِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَالَ: مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَعَلَيْهِ أَنْ يَبْدَأَ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ (کسی که معلم و رهبر جامعه است ابتدا باید خودش را تهذیب کند و بعد به تهذیب دیگران بپردازد) وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ (که تأدیب سیره بیشتر از تأدیب با لسان اثر دارد) وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ.[9]
این حدیث، یک حدیث اخلاقی است.
قَالَ وَ قَالَ ع لِرَجُلٍ سَأَلَهُ أَنْ يَعِظَهُ لَا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَيْرِ الْعَمَلِ إِلَى أَنْ قَالَ يَنْهَى وَ لَا يَنْتَهِي وَ يَأْمُرُ بِمَا لَا يَأْتِي الْحَدِيثَ.[10]
ذیل روایت به قرینه ی صدر آن یک موعظه ی اخلاقی است.
قَالَ وَ قَالَ ع (وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ ائْتَمِرُوا بِهِ) وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تَنَاهَوْا عَنْهُ وَ إِنَّمَا أُمِرْنَا بِالنَّهْيِ بَعْدَ التَّنَاهِي.[11]
ظاهر این حدیث این است که اگر کسی امر به معروف و نهی از منکر کند ولی خودش عمل نکند این یک نوع مذمت برای خود فرد است نه مذمت امر به معروف و نهی از منکری که انجام می دهد.
قَالَ وَ قَالَ ع فِي خُطْبَةٍ لَهُ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ظَهَرَ الْفَسَادُ فَلَا مُنْكِرٌ مُغَيِّرٌ (نهی از منکر کننده ای که توانایی تغییر داشته باشد) وَ لَا زَاجِرٌ مُزْدَجِرٌ لَعَنَ اللَّهُ الْآمِرِينَ بِالْمَعْرُوفِ التَّارِكِينَ لَهُ وَ النَّاهِينَ عَنِ الْمُنْكَرِ الْعَامِلِينَ بِهِ.[12]
لعن در ذیل عبارت به سبب عمل نکردن به امر و نهیی است که انجام می دهد نه بر امر و نهیی که انجام می دهد.
قَالَ وَ قَالَ ص رَأَيْتُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ قَوْماً تُقْرَضُ شِفَاهُهُمْ بِمَقَارِيضَ مِنْ نَارٍ (با قیچی های آتشین، لب های آنها را قیچی می کردند) ثُمَّ تُرْمَى (سپس آن را در جهنم پرت می کردند) فَقُلْتُ يَا جَبْرَئِيلُ مَنْ هَؤُلَاءِ فَقَالَ خُطَبَاءُ أُمَّتِكَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ يَنْسَوْنَ أَنْفُسَهُمْ وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ أَ فَلَا يَعْقِلُونَ.[13]
در این حدیث هم مذمت به سبب عدم عمل است نه به سبب امر و نهی آنها. یعنی منبرهای آنها که مردم را امر به معروف و نهی از منکر می کردند گناه نبوده بلکه عمل نکردن آنها به آنچه می گفتند مورد مذمت بوده است.
در اینجا حدیث معارضی هم وجود دارد که ان شاء الله در جلسه ی آینده به آن خواهیم پرداخت.
پی نوشت: